بازنمایی چهره‌ی وطن در اشعار بلند الحیدری

علاقه‌مندی به وطن و ترسیم ابعاد گوناگون آن از اصلی‌ترین دغدغه‌های فطری هر شاعر متعهّد محسوب می‌شود، امری که در قرن اخیر به دلیل بروز دگرگونی‌های بسیار در عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی کشورهای جهان سوم بیشترین...
شنبه، 15 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بازنمایی چهره‌ی وطن در اشعار بلند الحیدری
 بازنمایی چهره‌ی وطن در اشعار بلند الحیدری

 

نویسندگان:
دکتر علی اصغر حبیبی (1)
الهام قربانی (2)


چکیده

علاقه‌مندی به وطن و ترسیم ابعاد گوناگون آن از اصلی‌ترین دغدغه‌های فطری هر شاعر متعهّد محسوب می‌شود، امری که در قرن اخیر به دلیل بروز دگرگونی‌های بسیار در عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی کشورهای جهان سوم بیشترین اهتمام شاعران را به خود معطوف داشته است. در پی رخدادهای پس از جنگ جهانی دوم، عراق نسلی از شاعران را به خود دید که با نگرشی متعهّدانه به مسائل و فجایع کشور خود می‌نگریستند. در این بین باید «بلند الحیدری» را از متعهّدترین شاعران معاصر عراق قلمداد نمود. از این رو، در پژوهش حاضر نگارندگان سر آن دارند تا با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی، وطن سروده‌های این شاعر را در سه محور «خفقان و استبداد در عراق»، «عقب‌ماندگی و خمودگی وطن شاعر» و «کودک، بازتاب آینده و مقاومت در عراق» واکاوی نماید. نتایج این جستار حاکی از آن است که بلند، نقد قدرت حاکم بر جامعه را سرلوحه‌ی کار خود قرار داد و استبداد و استعمار عراق که عقب‌ماندگی جامعه را به دنبال داشت، آشکار نمود و اثرات این دو علّت را در نسل آینده‌ی وطنش نشان داد. نسلی که امروز کودکانی بی‌گناه هستند و رنج جنگ و حرمان را متحمل می‌شوند و در شعر بلند از آنان به عنوان قهرمانان بی‌همتا در راه آزادی وطن یاد می‌شود.

1- مقدّمه

ادبیّات پایداری، یکی از شاخه‌های ادبیّات متعهّد است که از سوی مردم و سرآمدان فکری جامعه در مقابل آنچه زندگی مادی و معنوی آن‌ها را به مخاطره می‌اندازد، به وجود می‌آید. این ادبیّات، سابقه‌ای به قدمت تمدن بشری دارد و در هر دوره‌ای متناسب با شرایط و موقعیت آن رخ می‌نماید و در شرایطی چون اختناق، استبداد داخلی، نبود آزادی‌های فردی و اجتماعی، قانون‌گریزی و قانون‌ستیزی جلوه می‌کند.
«این ادبیّات به مبارزه و پایداری در مقابل جریان‌های ضد آزادگی و ایستادگی در برابر آنان تشویق می‌کند و متضمّن رهایی، رشد و بالندگی جوامع انسانی است» (شکری، 1366: 11). در این میان، شاعران و ادیبان در پیدایش ادبیّات مقاومت بیشتر از همه نقش دارند و به وسیله‌ی ادبیّات، مردم را به نجات و دفاع از ارزش‌های ملی و دینی‌شان در برابر زورگویان که در پی تحمیل قدرت خود هستند، تشویق می‌کنند (کیانی و میرقادری، 1388: 129)/

1-1- بیان مسئله

در سرزمین‌های عربی، پس از دو جنگ جهانی و وقوع رویدادها و فجایع هولناک بشری و در پی آن دل‌زدگی و رویگردانی شاعران عرب از مضامین موروثی ناکارآمدی این شعر، زمینه‌ی گرایش روزافزون آنها به مضامین واقع‌گرایانه و متعهّد به اوضاع اجتماعی و سیاسی جامعه فراهم شد. مضامینی که با زندگی اجتماعی و بستر فرهنگی عصر خود همراه بوده و توانسته بدان حیاتی دوباره ببخشد.
در قرن اخیر، نسلی از شاعران در عراق رشد کردند که اوضاع نابسامان کشور را با دقت رصد نموده و هریک، سبک و شیوه‌ای متفاوت را برای سبک شعری خود برگزیده و در جهت رشد آن تلاش نمودند (عباس، 1998: 23). به همین دلیل هریک از این شاعران به گونه‌ای با قدرت حاکم بر جامعه روبه رو شدند و تبعات این پایداری در شعر و زندگی شخصی ایشان متبلور گشت. بلند الحیدری به عنوان یکی از پیشگامان شعر عراق، از این سبک مقاومت در برابر قدرت حاکم در آثار هنرش بهره جسته است. او در طی سال‌های قبل از روی کار آمدن حزب بعث به فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فراوانی دست زد. هنگام قدرت گرفتن حزب بعث در پی کودتای 1963 میلادی، به خاطر فعالیت‌های سیاسی به اعدام محکوم شد که با تلاش شخصیّت‌های سیاسی از آن زمان رهایی یافت؛ ولی با محکوم شدن به تبعید از سرزمین مادری، مدت بیست و یک سال را در کشورهای لبنان، یونان و انگلستان دور از وطن گذراند (عوض، 2009: 9)
آنچه در اکثر دیوان‌های حیدری جلوه‌گری می‌کند، وطن و اوضاع نابسامان آن است. تبعید شاعر از عراق، ضمن برانگیختن حسن نوستالژیک و دل‌تنگی او نسبت به وطن، حساسیت وی را در برابر مشکلات و رنج‌های وطن بیشتر کرد. از طرفی دیگر تجربه‌ی سبک جدید شعر، امکان بیان آزادتر را فراهم ساخت؛ به گونه‌ای که عراق یکی از شاخص‌ترین موضوعاتی است که به صورت ملموس در چهره‌ی شعر حیدری زیبایی خود را به رخ می‌کشد.

2-1- پیشینه‌ی تحقیق

از جمله پژوهش‌هایی که در کشورهای عربی به شعر بلند پرداخته‌اند؛ کتاب «النزعة الدرامیة فی دیوان بلند الحیدری حوار عبر أبعاد الثلاث» (2013) از اسماعیل محمد احطوب است که نویسنده، مکتب‌های فکری و سبک شعری شاعر در دیوان حور عبر أبعاد الثلاث را مورد بررسی قرار داده است. چنور مرادی در پایان نامه‌ی «بررسی اغتراب در شعر بلند الحیدری» (1389) اشکال مختلف غربت را در شعر شاعر بررسی نموده است. الهام قربانی در پایان نامه‌ی «بررسی اندیشه‌های شعری بلند الحیدری» (1386) برخی از مضامین غالب در دیوان‌های او و سیر تغییرات مفهومی آن را مورد بررسی قرار داده است. وفادار کشاورز در مقاله‌ی «بررسی کهن الگوی سایه در اشعار بلند الحیدری» (1392) به بررسی دو بعد منفی و مثبت کهن الگوی سایه در شعر اشعار بلند الحیدری پرداخته است؛ امّا تاکنون، پژوهشی در راستای کارکرد عنصر وطن در شعر پایداری بلندالحیدری انجام نشده است؛ از این جهت، جستار پیش رو را باید پژوهشی نو و تازه در وادی ادبیّات پایداری و مقاومت تلقی نمود.

3-1- ضرورت و اهمیّت تحقیق

با توجّه به بسامد بسیار زیاد بن‌مایه‌ها و مظاهر مختلف وطن در شعر بلند الحیدری، به عنوان یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های شعر پایداری، از یک سو و نقش و اهمیّت والا و انکارناپذیر وطن‌سرایی در اشعار پایداری مقاومت از دیگر سو و همچنین مغفول ماندن ابعاد گوناگون شعر پایداری- به ویژه شعر وطن- در تحقیقات و پژوهش‌های صورت گرفته درباره‌ی مضامین شعری بلند الحیدری، بسیار ضروری می‌نماید تا پژوهشی جامع در خصوص انعکاس تصویر عراق در شعر بلند الحیدری صورت پذیرد.

2- بحث

در جستار پیش رو سعی بر این است تا با تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی و با هدف واکاوی بازنمایی ابعاد مختلف تصویرکشور عراق در شعر حیدری، وطن سروده‌های وی را از سه منظر در بوته‌ی نقد قرار دهند: اوّل، دیدگاه شاعر نسبت به عامل اصلی نابسامانی شرایط عراق که در استبداد و خفقان قدرت حاکم داخلی و سلطه‌جویی قدرت خارجی متبلور می‌شود؛ دوم، تحلیل شاعر از آثار استبداد و ظلم که عقب‌ماندگی و خمودگی را در جامعه به دنبال دارد و سوم، بازتاب استعداد عقب‌ماندگی جامعه بر کودکانی را که در دامان آن رشد می‌کند و به عنوان نسل فردای عراق باید برای مبارزه و پایداری به پا خیزند، به تصویر می‌کشد.

1-2- وطن‌دوستی و وطن‌سرایی

عشق و علاقه به وطن یکی از اصلی‌ترین درون‌مایه‌های شعری شاعران- بویژه شاعران معاصر- محسوب می‌شود. «این موضوع به ویژه در شعر شاعرانی که سرزمینشان در آتش جنگ و استعمار سوخته، نمود بیشتری یافته است. این موضوع، شاعران بسیاری را وادار کرده تا جت برانگیختن شور و حماسه در ملّت خود به دفاع از وطن بپردازند» (مسبوق، 1390: 132).
یکی از شاعران پیشگام عراقی در موضوع وطن‌سرایی که شعر وجود خود را در راه میهن و دفاع از آزادی و پیشرفت آن وقف نمود و تا پای اعدام پیش رفت و نهایتاً چندین سال، دوری از وطن در تبعید و زندان را به جان خرید، بلند الحیدری است. بلند، عاشق مام میهن بود و اصلی‌ترین هدفش از پرداختن به موضوع وطن، ترسیم چهره‌ی وطن در راستای رهیافتی برای پیشرفت و آبادانی عراق و رهایی هم‌وطنانش و به ویژه نسل آینده (کودکان کنونی) از چنگال فقر، خفقان و عقب‌ماندگی بود.

2-2- شناختنامه‌ی بلند الحیدری

بلند الحیدری در 26 سپتامبر سال 1926 در شهر سلیمانیه‌ی عراق زاده شد. اصلیت او کرد و خانواده‌اش از خاندانی معروف بودند که شخصیّت‌های برجسته‌ی سیاسی و دینی از آن برخاسته‌اند. پدرش مردی نظامی و تندخو بود که با سرشت شاعر سازگاری چندانی نداشت و زندگی او در خانه‌ی پدری بی‌ثبات و همراه کشمکش بود (عوض، 2009: 7؛ بصیری، 1994: 579). حیدری در سال 1996 میلادی در اثر عارضه‌ی قلبی در بیمارستان رویال لندن درگذشت. در طول زندگی پرفراز و نشیب حیدری، تجربه‌های شعری او بیانگر زندگی عملی او بوده است. وارد شدن «بلند» به صحنه‌ی سیاست و تحوّلات موجود در عراق، باعث به زندان افتادن او و همسرش و مهاجرت آن‌ها به بیروت شد. بلند در سال‌های غربت نامه‌های جدایی نوشت و نگاه رمانتیک او در اولین دیوانش به دیدگاهی انتقادی و تحلیل‌گر نسبت به مسائل مختلف تبدیل گردیده، محور آن را وطن شاعر تشکیل می‌دهد. البته وطن «حیدری» در مرزهای عراق محدود نمی‌شود. او در شعر خود، معنای وطن را یک پدیده‌ی جهانی ذکر کرده است. محوری‌ترین عامل شعر حیدری را همان ظلم و استبداد و خفقان موجود در جامعه قرار داده است که به دنبال آن به بیان پیامدهای این مشکل و اثر آن بر نسل جدید عراق نمودار می‌گردد.

3-2- تصویر وطن در شعر بلند الحیدری

سیمای وطن در اشعار پایداری بلند الحیدری، در قالب سه مؤلفه‌ی «خفقان حاکم بر وطن»، «عقب‌ماندگی و خمودگی حاکم بر وطن» و «کودک و بازتاب آینده و مقاومت در وطن» مورد بررسی و واکاوی قرار می‌گیرد.

1-3-2- خفقان و استبداد حاکم بر وطن

شعر «بلند» سرشار از بیداری است؛ او از دور مشکلات وطن را رصد می‌کند. گویی نه تنها تبعید و بعد مکانی از شدت دردهای جامعه عراق بر جان شاعر نکاسته؛ بلکه بر شدت آن افزوده است. تصویر استبداد حاکم بر جامعه و خفقان شدید آن را می‌توان در جای‌جای دفترهای شعری شاعر یافت که به روش‌های مختلف به آن پرداخته شده است:
فالأرض هنا صمّاء کالصّخرة/ عمیاء کالصّخرة/ و میاه الجرف هنا مرة/ لا تلق مرساة/ لا تُنصب خَیمة/ سَنموت: و لن تَعبُر غیمة/ لتصیر حیاة فی زهرة / لا تَلق/ مرساة/ لا تبذر/ بذرة/ من یَدری قد نرحل قبل الفجر/ عن أرض صَماء کالصخرة (الحیدری، 1980: 375)
ترجمه: زمین اینجا چون صخره سخت است و کور/ و آب‌های نهر در اینجا تلخ است/ لنگرگاهی در اینجا نمی‌بینی/ هیچ خیمه‌ای برپا نمی‌شود/ خواهیم مرد و ابری عبور نخواهد کرد/ تا زندگی در شکوفه‌اش تجلی یابد/ لنگرگاهی در اینجا نمی‌بینی/ دانه‌ای نکار/ چه کسی می‌داند؟/ شاید قبل از صبح کوچ کنیم/ از زمینی که چون صخره‌ی سخت است.
با وجود اینکه سکوت و تاریکی دو عنصری هستند که در کنار دیگر نمادها و نشانه‌های منفی و یأس‌آور، پیوسته خفقان حاکم بر دو جامعه را بیان می‌کند و رنج انسان را که ناشی از پریشانی‌های سیاسی است، ترسیم می‌کند؛ امّا گاه بارقه‌های امید، او را همراهی می‌کند. او به عنوان نماینده‌ی هر عراقی ستم کشیده، منتظر سپیده‌دمان است تا راهی کوچی به سوی آزادی و امید شود.
بلند فقط به توصیف شرایط موجود نمی‌پردازد، او به بررسی عواقب این پریشانی‌های سیاسی نیز اشاره دارد. او با چشمان منتظری که رو به فرداها است، خشکی، بی‌ثمری، بی‌تفاوتی، تنفر، رنج، حرمان، زندان، ظلم و بیداد را می‌بیند. این تصاویر بیانگر اوضاع وطن شاعر (عراق) در دهه‌های پنجاه و شصت است:
فی أرضی/ الصمت مریر کالبغض/ و الفجر یجیء بلا و مض/ و اللیل یمرّ و لا یمضی ... و سئمنا الرّکض مع الأحکام/ کرهنا الناس/ فقدنا الإحساس/ مللنا/ مُتنا/ و إذ عشنا/ فلقطرة سکر فی جام/ تنسینا سود لیالینا (همان: 384)
ترجمه: در سرزمین من/ سکوت همچون نفرت تلخ است/ و سپیده‌دم بدون درخششی می‌آید/ و شب می‌گذرد و به اتمام نمی‌رسد./ و ما از پرواز با آرزوها خسته شدیم/ از مردم متنفر شدیم/ و احساسمان را از دست دادیم/ خسته شدیم/ و مُردیم/ و اگر زندگی کردیم/ به خاطر قطره‌ی مستی در جاممان بود./ که شب‌های سیاهمان را از خاطرمان می‌برد.
حیدری برای روشن ساختن اوضاع آزادی‌خواهان و نشان دادن رنجی که از استبداد و خفقان تحمل می‌کنند، ابتدا از گرسنگی، فقر و ناامنی سخن به میان می‌آورد. سکوت همیشگی در جامعه سبب شده هیچ اندیشه‌ی تازه‌ای به جامعه هدیه نگردد. بلند اثر این خفقان را با تعبیر زخم‌هایی که در زیر بال‌های شکسته‌ی عراق خونریزی می‌کند، یادآور می‌شود. اوست که با آگاهی کامل در پشت سرزمین اندوهگینش و در ورای سکوتش فردایی درخشان را می‌بیند. شاعر در ادامه و با تشبیه سکوت مردان مبارز و غیور عراقی به دیگی در حال جوشیدن که هر لحظه احتمال انفجارش هست، به دشمنان این ملّت هشدار داده و نهیب می‌زند که از خشم مردمان وطنش برحذر باشند:
أعرف یا مدینتی/ کم من جراح ثرة ... مریرة/ تنزف تحت الأجنح الکسیرة/ لکنّنی أعرف یا مدینتی/ ماذا وراء بیتنا الکئیب/ ماذا وراء صمته الهریب/ أیّ غذ یلمع فی الدروب/ أعرف أن اعین الرجال فی مدینتی/ لا ترقد/ و أن ملء صوتهم/ مراجلا تتقد/ غدا إذا ما أنفجر (همان: 423).
ترجمه: شهر من می‌دانم/ چه زخم‌های عمیق و تلخ/ در زیر بال‌های شکسته خون‌ریزی می‌کند ولی/ شهر من، من می‌دانم/ که آن سوی خانه‌ی اندوهگینمان چیست؟/ پشت سکوت ترسناک آن چیست؟/ کدامین فردا چون سراب می‌درخشد/ می‌دانم، چشمان مردان در شهرم نمی‌خوابد/ و سکوت سرشارشان/ دیگ‌هایی است که می‌جوشد/ که فرداها منفجر شود.
حیدری شیوه‌ی تعامل مردم کشور عراق با شرایط سخت خفقان و استبداد را عنوان می‌کند. او همواره از آثار این استبداد و نتایج آن سخن به میان می‌آورد. رویای او این است که هر شهید در راه وطن به جامعه معرفی گردد؛ امید بهبودی اوضاع همچن سپیده دمی است برای معضلات اجتماعی که زخم‌های جامعه‌ی عراق به حساب می‌آیند و یا عفونتی سربسته هستند که از شدت خفقان امکان بروز آن وجود ندارد:
بغداد/ کیف یکونک لمثک أن تصمت/ أن لا تسأل أین أنا من حلم/ طاف به الشهداء علی کلّ قراک/ و مروا عبر رؤاک ذبالة شمس/ مازالت تنتظر الفجر وراء الجرح/ المقروح/ وراء العفن القابع فی الزاد/ أن لا تسأل... أن تصمت... أن ... أن...؟ ...! (همان: 808)
ترجمه: بغداد چطور می‎شود برای چونان تویی ساکت شود/ سؤالی نپرسد که من در کجای رؤیا سکنی گزیده‌ام/ آن رویا که در تک تک روستاهایت شهیدان به طواف می‌چرخند/ و از منظر تو از شعله‌ی خورشید می‌گذرند/ و همواره در انتظار سپیده‌دمان هستند در پشت آن زخم‌های تاول‌زده/ پشت آن عفونت سرفروبرده در توشه‌ی سفر/ اگر سؤالی نپرسی... که سکوت کنی... که ... که... ؟ ...!
دور بودن حیدری از وطن، او را از واقعیت عراق جدا نساخت. چنانچه می‌بینیم او پیوسته مسائل کشور را بررسی می‌کند. او گویی با معضلات و وضعیت نابسامان موجود رابطه‌ای تنگاتنگ دارد و با جرأت از این شرایط با کلماتی مثل دمل، چرک و عفونت یاد می‌کند:
کیف رضیت بهذا الخرس المدمی؟/ کیف رضیت بأن لا یسأل أبناءک/عن کل محبیک القتلی من أجلک/ عن کل المنفیین لأجلک فی غیر بلاد و بلاد/ عن کل الأرصفة الحبلی بخطاهم و دماهم/ ... بغداد/ هل شاهت أحلامک فانتحرت/ بین یدی جلاد/ هل جفت کل لیالیک فما عادت/ إلا أرضا بورا و جراد...؟ ...! (همان: 808)
ترجمه: چطور به این گنگی کشنده رضایت دادی/ که فرزندانت نپرسند/ از هیچ‌یک آن عاشقان که برایت کشته شدند/ از هیچ‌یک از تبعیدی‌ها که در این کشور و آن کشور هستند/ از هیچ‌یک از آن پیاده‌روها که آبستن گام‌ها و خون‌های ایشان است/ ... ای بغداد/ آیا آرزوهایت آن‌قدر کریه شده است که/ در میان دستان جلاد خودکشی کردی/ آیا همه شبانگاهانت آن‌قدر خشک و خشن شده‌اند که/ فقط تبدیل به سرزمینی لم یزرع و آفت‌زده شد.
اما از سبک شعری شاعر مشخّص است که پس از بیان مسئله و بیان تأثیرات آن به نتیجه‌گیری می‌پردازد. بلند الحیدری با نگاهی امیدوارانه به شرایط حاکم بر عراق در قالب استفهام انکاری بیان می‌دارد که کشته‌شدگان در راه وطن مرده نیستند؛ بلکه فردا روز بازخواهند گشت و خوشی‌ها و روشنایی‌های عید را برای ملّت خویش به ارمغان خواهند آورد. شاعر با برقراری رابطه‌ی بینامتنی مفهومی با قرآن کریم در به تصویرکشیدن زنده بودن کشته شدگان راه وطن (شهداء) از آیه‌ی شریفه‌ی «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل عمران/ 169) الهام گرفته است و با تکیه بر این آیه‌ی برحتمی بودن بازگشت نجات‌دهندگان وطن از سیاهی و سترونی تأکید می‌ورزد:
بغداد/ من قال بأن الموتی لیسوا أحیاء/ فی ذاکرة الأولاد و ذاکرة الأحفاد/ من قال بأن القتلی من أجلک/ ماتوا؟ ...! سیجیئون غداً/ و سنعرف فیهم کل شموع الأعیاد (الحیدری، 1992: 809)
ترجمه: ... بغداد/ که گفته مردگان (از برای تو) در خاطره‌ی کودکان و نوادگان زنده نیستند/ که گفته است کشته‌شدگان از برای تو/ مرده‌اند... فردا خواهند آمد/ و هر شمع عید را در ایشان خواهیم شناخت.
اطلاق «جلاد» بر سیاست‌مدارانی است که با قدرت افسارگسیخته‌ی خود موجودیت ملّت عراق را از آن سلب نموده‌اند، در شعر حیدری تعبیری آشناست. شاعر با نگرشی متناقض از دو منظر با وطنش سخن می‌گوید؛ گویا او علی‌رغم دوست داشتن ذاتی و باطنی وطن گهگاه نسبت به آن خشم می‌گیرد و نگرشی منفی نسبت بدان پیدا می‌کند؛ در حالی که عراق را سرزمین جلادها می‌داند، آن را کشور بیچارگان قلمداد می‌کند و با قاتل و مقتول، زخم خورده و زخم زن (چاقو) خواندن عراق، مخاطب را با نوعی پارادوکس و متناقض مواجه می‌سازد که این با دامن زدن به درگیری و تنش کلام منجر به پویایی نمایش شعر او شده است:
وطنی یا وطن الجلادین/ یا لیل «عراق» مسکین/ یا أنت العاق کالغصة/ فی حنجرتی/ کالدمعة فی عینی/ یا أنت القاتل و المقتول/ و أنت الجرح و السکین/ قل لی یا وطنی:/ کیف أذنت لنخاس
قذر/ أن یسحبنی ... من إذنی و یطوّف بی فی کل المدن/ عبدا معروضا للبیع/ بأبخس ما یطرح من ثمن...؟! (همان: 693)
ترجمه: وطنم ای وطن جلادان/ ای شب بیچاره‌ی عراق/ ای آن که همچون بغض غصه‌ای در گلویم آویخته‌ای/ همچون اشکی که از چشمانم آویخته است/ ای تو که هم قاتلی هم مقتول/ ای تویی که هم زخمی و هم زخمه/ به من بگو ای وطنم/ چطور به برده‌فروش ناپاک اجازه دادی/ گوشم را بگیرد و بر زمین بکشاند/ مرا در همه‌ی شهرها بچرخاند/ مثل برده‌ای که برای فروش عرضه شده با کم‌ترین قیمت.
او در این‌باره با فراخوانی میراث کهن عربی، برای ارائه‌ی بهتر و ملموس‌تر تجربه‌ی شعوری و شعری خویش از آن الهام گرفته و استمداد می‌طلبد. او شدت ستم وارد شده بر وطن و ملّتش را با یادآوری اسطوره‌های ظلم و ستم (حجاج) و نیرنگ و فریب (دجّال) در تاریخ بیان می‌کند.
إلأنّی أکبرتک فی الظن/ أن لا أعرف فی وطنا/ لا یکبر إلا خارطة خجلی فی دفتر/ و حروفا سوداء تنذر بالقتل/ بالموت/ و إلا أن تنبح فی هذا المنبر/ أو تعنق فی ذاک المنبر/ لتعید علینا/ خطبة دجال أعور/ أو سطوة «حجاج» منکر (همان: 694)
ترجمه: ای وطن بیچاره‌ام/ آیا به خاطر اینکه تو را در گمان خویش بزرگ ساختم/ که برای خود وطن نشناسم/ وطنی که فقط/ در طرح‌های شرمندگی در دفترم/ و حرف‌های سیاهی که هشدار کشتار/ و مرگ می‌دهد/ بزرگ می‌شود/ و هیچ نمی‌داند جز اینکه در این منبر بانگ برآورد/ و یا در آن منبر آواز دهد/ برایمان/ خطبه‌ی دجّال لنگ را/ یا خشم حجّاج کریه/ بازگرداندی.

2-3-2- عقب‌ماندگی و افسردگی حاکم بر وطن

استبداد حاکم بر جامعه‌ی عراق در دوره‌ی عثمانی و استعماری که بعد از جنگ جهانی اوّل گریبان‌گیر این دیار شد (مار، 1380: 237) کشور را دچار عقب‌ماندگی و خمودگی نمود. بازتاب این شرایط در شعر شاعرانی چون جواهری و رصافی که بیان کاستی‌های جامعه توجّه فراوانی نشان دارند، دیده می‌شود. این موضوع از منظر شاعران نوگرا نیز پنهان نماند.
حیدری در دومین دفتر شعری خود «أغانی المدینة المیتة» به صورت غیرمستقیم به کشور عراق اشاره دارد. شاعر برای کدام شهر آواز می‌خواند؟ برای کدام شهر مرثیه می‌سراید؟ بدون شک بغداد در عمق این تصویر قرار دارد و اساس این مرحله از شروع دهه‌ی پنجاه است که جامعه شاهد نهضت‌های سیاسی است و بعد از آن فاجعه‌های پی در پی سال 1948 در فلسطین و عراق بود که باعث نگاه آگاهانه شاعر به فضای سیاسی کشور شد.
در شعر او خواهش‌های یک انسان آگاه دیده می‌شود، در میان مردمی که نسبت به سرنوشت خود بی‌توجّه شده‌اند. سرزمین آنها از وجودشان هیچ بهره‌ای نمی‌برد و برای تغییر در شرایط آن واکنشی از خود نشان نمی‌دهند:
یا ربَّ.../ لِمَ کانوا...؟/لِمَ کان للأرض تاریخ/ و أزمان/ و لم یؤبد هذ القید ما فیها/... و سودالجبهة الشماء خذلان/ کأن عاصفة لمست مرامیها/ و زمرجرت/ و قست/ وانهد سلطان/ لکنَّما الناس/ عادوا مثلما کانوا/ یشدُّ أرجلهم بالأرض ثعبان/ والأرض تنسج فی صمت مآسیها/ من کل ما فیها (الحیدری، 1980: 298)
ترجمه: پروردگارا!/ چرا آن‌ها بودند/ چرا زمین تاریخ و زمان‌هایی داشت/ و این بند گذشته‌اش را جاودانه نمی‌کند/ سروران سرفراز/ ذلیل هستند/ گویی طوفان اطراف آن را دست کشید/ و او فریاد برآورد/ و سنگدل شد/ و حکومتی نگون‌سار شد/ ... ولی مردم/ به همان سبکی که در گذشته بودند تبدیل شدند/ افعی پاهایشان را به زمین محکم کرده است/ و زمین در سکوت غم بارش/ هرچه را که درونش است به هم می‌بافد.
تغییرات پی در پی و سریع در شعر شاعر به خوبی منعکس گردیده است. او برای مردمی که خود تغییری را نمی‌خواهند، گذشته و آینده‌ای را متصور نمی‌شود. مسئله‌ای است که بارها در شعرهایی با عنصر سرزمین به چشم می‌خورد و پیوسته تأکید می‌شود که انسان باید سرنوشت خود را تغییر دهد و محور آن مفهومی است که قرآن کریم نیز در سوره‌ی مبارکه‌ی رعد به آن اشاره دارد: إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ (الرعد/ 11).
حیدری سرزمینی سترون و عقیم را به تصویر می‌کشد؛ سرزمینی که تمام عناصر آن دچار خمودگی و تیرگی شده‌اند. هرچه خواننده پیش می‌رود به عمق یأس و ناامیدی شاعر نسبت به اوضاع موجود بیشتر پی می‌برد:
اللیل قد یمرُّ یا صدیقتی/ و لا یجیء الصبح/ و الأرض/ قد تخضرّ یا صدیقتی/ و لیس غیرالملح/ و نحن إذ نضحک یا صدیقتی/ نطفیء کلّ ساعة سیجارة فی الجرح/ لکننا لن نقلب الفنجان/ نبحث فی خطوطه القاتمة الألوان عن دربنا/ بین صحاری الملح/ عن موعدٍ للصبح (الحیدری، 1992: 507)
ترجمه: دوست من گهگاه شب می‌گذرد/ و صبح نمی‌آید/ ای دوست من زمین گهگاه سرسبز می‌شود/ و چیزی جز نمک نیست/ و هنگامی که ما می‌خندیم/ ای دوست/ هر ساعت سیگاری را در زخم خاموش می‌کنیم/ ولی هرگز فنجان را وارونه نکردیم/ تا در خط‌های سیاه رنگ بگردیم از پی/ راهمان در میان صحراهای نمک/ و هنگامی سپیده‌دمان.
او شرایط کشور خویش را با بررسی جزء به جزء ادامه می‌دهد. سردمداران و استعمارگران با بیانی تند به سگ‌های نگهبان، سارقان و نگهبانان تشبیه می‌شوند. کاربرد عبارت «باید زنگ‌ها ساکت بماند» کنایه از وجوب در غفلت ماندن مردم عراق است تا استعمارگران و ایادی داخلی آن‌ها بتوانند با خیال راحت هر آنچه می‌خواهند بکنند و ایشان را به استثمار و بردگی بکشند، بدون آنکه هشدار دهنده‌ای آنان را از خواب غفلت بیدار نماید:
العالم الکبیر خلف الباب/ نام/ لا ساعة تأرق فی عینیه/ لا أرقام/ و نامت الکلاب/ و الیل نام/ و نامت الصوص و الحراس/ فنم/ أطفیء عیون الناس/ و نم/ ولتصمت الأجراس/ لتصمت... ال... رأس... (همان: 546)
ترجمه: جهان بزرگ پشت درخوابیده/ نه ساعتی در چشمانش بدخواب شده است/ نه رقم‌ها/ سگ‌ها خوابیده‌اند/ شب خفته/ سارقان و پاسداران همگی در خوابند/ پس بخواب/ چشمان مردم را نیز خاموش کن/ و بخواب/ زنگ‌ها باید خاموش شوند/ باید زنـ ... خاموش شود/ نگـ.../ نگـ...
حیدری با بیان سترونی و بی حرکتی در فضای جامعه همواره در پی بازپس‌گیری حقوق انسان است؛ انسانی که کم‌ترین آگاهی نسبت به واقعیت‌های موجود و تبعات آن ندارد. عقب‌ماندگی ناشی از سیاست‌های استعماری را در شعر حیدری می‌بینیم:
قف... قف.../ أحذر/ ماذا فی صحف الیوم/ إعلان باللون الأحمر/ خذ قرصا ... قرصا للنوم/ لن أقرأ ... لن أحذر/ سأنام بلا قرص للنوم/ و بشع اللوم الأحمر/ طفل یقرأ ... ناولنی قرصا .../ کهل یقرء ... ناولنی قر.../ بنت تقرأ ... قرصا ... قرصا .../ أمی تتمنی لو تقرأ.../ یا أمی لن نقرأ ... لن نقرأ ... لن/ سننام بلا قرص للنوم/ قف... قف.../ ماذا فی صحف الیوم/ الحاکم باسم البیت الأبیض یخطب فی/ الکونجرس/ عن خیر للدنیا و سلام/ تصریح یصدر من ألفی/ مجلس/ عن خیر للدنیا و سلام/ یا عتمة تاریخ یغرق فی الآلام/ نامی بسلام جثث أطفال القتلی/ فی کردستان/ نامی بسلام ... (همان: 655)
ترجمه: صبر کن/ صبرکن/ نرو/ بترس/ چه در روزنامه‌های امروز است؟/ اعلام رنگ سرخ/ قرصی بخور قرص خوابی بخور/ نخواهم خواند ... نخواهم ترسید/ بدون قرص خواب می‌خوابم/ و در نفرت‌انگیزی رنگ سرخ/ کودکی می‌خواند ... قرصی به من بده.../ پیری می‌خواند ... قُر ... بده/ دخترکی می‌خواند ... قرصی ... قرصی.../ مادرم آرزو می‌کند کاش می‌توانست بخواند/ مادرم! نخواهیم خواند ... نخواهیم نخواند... نخواهیم .../ بدون قرص می‌خوابیم/ بایست/ بایست/ در روزنامه‌های امروز چیست؟/ حکمرانی به نام کاخ سفید در کنگره/ درباره‌ی خوبی و صلح برای دنیا/ سخنرانی می‌کند/ و بیانیه‌ای که از هزاران مجلس صادر می‌گردد/ درباره‌ی خوبی و صلح برای دنیا/ ای تیرگی تاریخ که در دردها فرورفته‌ای/ در صلح بخواب/ پیکرهای کودکان در کردستان/ در صلح بخواب ...
در بیان درونی شدن این معضل شاعر پیوسته از فضاسازی دوگانه کمک می‌گیرد که از طرفی خفتن و بی‌خبری را می‌طلبد و از طرف دیگر استفاده از رنگ سرخ فضایی از خشونت و خشم را به خواننده القا می‌کند که هیجانات حزن‌انگیزی وی را بیدار می‌سازد.

3-3-2- کودک، بازتاب آینده و مقاومت در وطن

تجلّی کودک در مجموعه‌های شعری «حیدری» متفاوت است. وی با نگاهی واقع‌بینانه از عنصر کودک در راستای فجایع انسانی سخن می‌گوید با وجود اینکه صدای حفظ حقوق کودکان و زنان همه جا را پر کرده است، چگونه کودکان کشورهای جهان سوم با عمیق‌ترین فجایع انسانی دست و پنجه نرم می‌کنند. «بلند» همواره با چشمان بیدار، مشکلات کشور را نظاره می‌کند. او از نسل آینده‌ی عراق به عنوان طفلانی یاد می‌کند که هیچ کدام از رنج‌ها، سنت‌ها و خاطره‌های ملّت خود را قبول ندارد؛ کودکان عراق که نشان فردای این کشور هستند، از توانمندی لازم برای درک صحیح از مسائل برخوردار نیستند:
نفس الطریق/ نفس البیوت/ یشدّها جهد عمیق/ نفس السکوت/ کنّا نقول:/ غدا یموت و تستفیق من کل دار/ أصوات أطفال صغار/ یتدحرجون مع النهار علی الطریق/ و سیسخرون بأمسنا/ بنسائنا المتأففات/ بعیوننا المتجمدات بلابریق (الحیدری، 1980: 265)
ترجمه: همان راه/ همان خانه‌ها/ رنج و مشقت آنها را به هم گره زده است/ همان سکوت/ ما می‌گفتیم/ فردا می‌میرد و از هر خانه‌ای صدای کودکان خردسال برمی‌خیزد/ که با روز در راه می‌غلتند/ دیروز ما را به ریشخند خواهندگرفت/ زنان غرغرو ما را/ و به چشمان خشکیده‌مان بدون درخشش نوری/ ریشخند خواهند کرد.
با توجّه به آنچه از سبک «بلند» انتظار می‌رود؛ با به تصویر کشیدن این مسئله، خواننده منتظر علّت‌ها و ریشه‌هایی است که باعث این درد می‌شود. آری شاعر بازنمی‌ماند و به شرح علّت این وضعیت که از کجا ریشه دوانده است، می‌پردازد:
لن یعرفوا ما الذکریات/ لن یفهموا الدرب العتیق/ و سیضحکون لانّهم لا یسألون/ لِمَ یَضحکون (همان: 226)
ترجمه: نخواهند دانست خاطره چیست؟/ راه کهنه را نخواهند شناخت/ و خواهند خندید؛ چرا که از آنها پرسیده نمی‌شود:/ برای چه می‌خندند.
او عامل تأثیرگذار دیگری را که مستقیماً به کودکان و نسل آینده‌ی عراق ارتباط دارد، ذکر می‌کند و آن جامعه است؛ فضای بسته‌ی فرهنگی آن و خفقان، بی‌توجّهی را در پی دارد که نتیجه‌ی آن، کودکانی است که هیچ مسئولیتی در برابر زحمات و درد و رنج‌های نسل گذشته احساس نخواهند کرد. او با استفاده از فعل‌های احساسی که کاملاً در متن قابل مشاهده است؛ فعل‌هایی مثل «تنظر» و «تخاف» تصویری روشن در مورد اندوه و ناامیدی موجود از شرایط عراق را ارائه می‌دهد (الجبوری، 2004).
وهناک/ خلف النافذات المغلقات/ کانت عیون غائرات/ جمدت/ لتنظر الصغار/ و تخاف أن یمضی النهار/ مع الطریق (الحیدری، 1980: 270)
ترجمه: آنجا/ پشت پنجره‌های بسته/ چشمان به گودی افتاده‌ای/ خشک و بدون اشک شد/ تا منتظر کودکان بماند/ و می‌ترسد که روز/ به همراه راه بگذرد.
امّا کودک در شعر حیدری کارکردهایی متفاوت دارد. او نه تنها از این عنصر در راستای آینده‌ی عراق استفاده می‌کند، بلکه از او به عنوان قهرمان صحنه‌های جنگ یاد کرده و تأثیرات مخرب آن را در راستای نیازهای او بیان می‌کند. در شعر حیدری یک کودک رنج کشیده نه تنها در عراق بلکه در تمام جهان به روی بوم نقاشی شاعر رسم می‌شود. آشکارترین فریاد دادخواهی برای کودک در قطعه‌ی شعر «طفل من العرب الأولی» و در قصیده‌ی «رساله‌ی رجل صغیر» نمایان می‌شود.
اثرات جنگ بر کودکان را در شعر حیدری تا آنجا می‌توان حس کرد که در شعر «طفل من الحرب الاولی» کودکی از جنگ جهانی راوی فجایع جنگ می‌گردد. در این شعر علاوه بر صحنه‌های جنگ، نگاه درونی کودک جنگ‌زده نسبت به وجود خود او توسط شاعر بازگو می‌شود. این قصیده با سال نان گندمگون شروع می‌شود؛ سالی که از آن شکم‌پرستان ملخ صفت است؛ کسانی که طفل را از ابتدایی‌ترین حقوق او یعنی غذا، مسکن و پوشاک محروم ساخته‌اند. او از این جنگ داغی به همراه خود دارد و آن، چهره‌ی خونین اوست که همیشه آن را تحمل می‌کند تا نشان دهد که از فجیع‌ترین پدیده‌های انسانی تأثیر گرفته است:
فی عام الخبز الأسمر/ فی عام لیال نهمات کجراد أصفر/ ولدت أمی/ وجهی الدامی/ و کبرت مع الحرب الاولی جرحاً/ و لقعت دمی (الحیدری، 1980: 533)
ترجمه: در سال نان گندمگون/ در سال شب‌های حریص پرخور همچون ملخ‌های زرد/ مادرم/ چهره‌ی خونینم را زایید/ و من با جنگ جهانی اوّل همچون زخمی، بزرگ شدم/ و خونم را لیس زدم.
او هنوز گرفتار چهره‌ی خونینی است که روح بی‌آلایش او را خراش می‌دهد و گرفتار بحران شخصیّتی دیگری است. آری او نامی ندارد؛ در حقیقت این بی‌هویتی شکنجه‌ی دیگری است که گریبان‌گیر او شده است:
و کبرتُ... کبرتُ و صار إسمی/ رقما لا یعرف ما إسمی (همان: 533)
ترجمه: بزرگ شدم ... بزرگ شدم و اسم من/ عددی شد که اسم مرا نمی‌دانست.
تصویرهایی که کودک را از جنبه‌های مختلف آزار می‌دهد؛ نگاه منتظر او برای تأمین نیازهای اساسی و برآورده نشدن آنها و گرسنگی رنج‌آور است که تمام احساسات او را برای برطرف کردن این نیاز دچار بحران ساخته است؛ این واقعیت کودکان عراقی است. در این شعر تقریباً عواملی که در مجامع عمومی و بین‌المللی دنیا برای کودک ممنوع شده است- ولی بسیاری از کودکان دوران جنگ گرفتار آن هستند- آورده شده است:
عرفت الحرب الأولی/ فی الخبز الأسمر/ فی عینی میت لم یقبر/ و بألف ذراع صلبت فی دفتر/ و حزنت لأمی/ و لوجهی المدمی الملفوف بخبز الأسمر/ و الملقی و عدا لجراد أصفر (همان: 534)
ترجمه: جنگ جهانی اوّل را/ به خاطر سال گندمگون شناختم/ به خاطر چشمان مرده‌ای که دفن نشد/ و به خاطر هزاران بازو که در دفتری به صلیب کشیده/ جنگ را شناختم، برای مادرم/ و برای چهره‌ی خونینم که گویی در نان گندمگون پیچیده شده بود/ اندوهگین شدم/ برای کسی که به ملخ‌های زرد عهد و پیمان داده است.
از این قصیده که بگذریم «نامه مردی کوچک»، سرگذشت نسل سوخته‌ی عراق را می‌نویسد. در اینجا نیز خواهش‌های کودک از مادرش است که تکیه‌گاه او به شمار می‌آید و نگاه نسلی که با جنگ و خونریزی رشد می‌کند در آن هویداست. او از مادر تقاضای شخصیّتی آرمانی دارد که دردهای او را در چشمانش ببیند؛ درد نبود پدر و هزاران دردی که او را عذاب می‌دهد. او آنچنان بزرگ‌بینانه واقعیت‌ها را می‌بیند که دنیای او را از هر شادی کودکانه خالی کرده است؛ بازی‌های کودکانه در دنیای پیچیده او جایگاهی ندارند:
یا أمی/ قد کبرت عینانی/ و صارت دنیای حدیثا أکبر/ أکبر من بیت شادته یدای علی رمل/ ... أکبر/ من فَرحة طفل (همان: 535)
ترجمه: مادرم/ دیدم وسیع شده است/ و دنیایم سخنی بزرگ‌تر/ بزرگ‌تر از خانه‌ای که دستانم بر ماسه‌ها ساخته است/ بزرگ‌تر از/ شادی کودکی.
قهرمان کوچک هر لحظه در انتظار دیدن صحنه‌ی قتل است. گویی این انتظار، او را برای پذیرش مسئولیتی بزرگ‌تر آماده می‌کند؛ زیرا او، از نسل پدری است که در راه وطن می‌جنگد و در چشمانش سایه‌ی پدر حماسه آفرینش را حمل می‌کند:
لاتضحکی/ کونی و لو لمرّة/ اُمی کما اُریدها أن تکون/ تبصر فی عینی ظلّ والدی الکبیر/ و قلبه الحنون/ و صوته الجهیر/ فلم أعد- والله- مذ مررت قرب دارنا/ صغیرک الصغیر/ لانّنی عرفت أن الموت یا أماه/ عرفت أنَّ الموت قرب دارنا/ حیاة (همان: 503)
ترجمه: نخند مادر/ حتّی برای یک بار/ مادری باش که من می‌خواهم/ که در چشمانم سایه‌ی پدربزرگم را می‌بینند/ و قلب مهربانش/ صدای رسایش/ به خدا سوگند که دیگر/ آن کودک کوچکت نیستم/ چرا که مادرم، من فهمیدم/ مرگ در نزدیک خانه ما زندگی است.
«بلند» به هنگام محکوم کردن قرن بیستم نیز کودک را فراموش نمی‌کند. این بار، یکی از مهم‌ترین خواسته‌های او کودک عراقی است. او کودک این قرن را توصیف می‌کند؛ در مورد شرایط سخت روحی و جسمی کودکان صحبت می‌کند. رنج‌هایی که در چشمان معصومانه‌ی آنان هویداست، نشانی از حرمان، بدبختی و آرزوهای از دست رفته است و در شرایط موجود عراق به اوج خود رسیده است. شاعر در این قطعه‌ی شعری، قرن بیستم را زیر سؤال می‌برد. در حقیقت، قرن بیست نماد ابرقدرت‌هایی است که بر سرنوشت مردم کشور شاعر مستولی شده‌اند و آن را رد مصیبت و بدبختی فرو برده بودند؛ مصیبت بر مردمی که هیچ گناهی ندارند و در وجود آمدن این اوضاع نقشی نداشته‌اند؛ امّا تازیانه‌های خشم زمستان بر تن عریانشان فرود می‌آید.
او در تلاش است که دستان کوچک این معصومان را که امید به شکاف خوردن آسمان دارند، پس بگیرد؛ دستانی که نمی‌توانند کاری انجام دهند. شاعر به عنوان یکی از مدافعان حقوق این کودکان برمی‌خیزد تا بتواند چهره‌ی این عنصر را بر صفحه‌ی نقاشی خود پررنگ‌تر کند و زندگی سراسر رنج آن‌ها را نمایان کند. با وجود اینکه در این قرن بیشترین مظاهر دفاع از حقوق بشر در دنیا مطرح می‌شود؛ حقوقی که دیکتاتروهای خشمگین از آن حمایت می‌کنند، در سرزمین اندوه و آه «بلند الحیدری»، هیچ وقت نشانی از این حقوق دیده نشده است؛ عصری که همه‌ چیز آن ساختگی است:
أرجع لنا/ یا عصرنا/ یا عصر أختام من المطاط/ یا بحة السیاط/ فی جلودنا/ یا ایُّها القید بلا جریمة/ أرجع لنا/ عیوننا القدیمة/ أبوابنا الکئیبة السوداء/ مفتوحة لیل و الأنواء/ أرجع لنا أطفالنا/ العُراة تحت غضبة الشتاء/ أیدیهم الصغیرة توّدّ لو تمزّق السماء (همان: 509- 510)
ترجمه: ای عصر ما/ ای عصر مهرهای پلاستیکی به ما بازگردان/ ای صدای گرفته‌ی شلاق بر پوست ما/ ای بند بدون گناه/ چشمان قدیمی‌مان را به ما بازگردان/ دروازه‌های اندوهگین سیاهمان را/ که به سوی شب و باران باز است/ بازگردان کودکان برهنه که/ در زیر [تازیانه‌های] خشم/ دستان کوچکشان/ دوست دارد که آسمان را بشکافد.
دیوان «خطوات فی الغربة» شاعر سرشار از نگاه او به کودک است. شاعر در این دیوان، نگاهی همه جانبه به اطراف خود دارد؛ چنانچه در قصیده‌ی «عودة الی هیروشیما» می‌بینیم، با وجود همه‌ی فجایع خانمان‌سوزی که این اتفاق در پی داشت، اولین چیزی که توجّه او را به خود جلب می‌کند، کودک است. اولین نگرانی او کودک است و تنها امیدش، طفلی است که در چنگال‌های این فاجعه گرفتار آمده است. شاعر با ایجاد فضایی حزن‌انگیز سعی دارد، دردهای این فاجعه‌ی انسانی را بیان کند؛ او که صحنه‌های دردناک را به خاطر می‌آورد، هیچ علاقه‌ای به بازگشت به سرزمین ندارد. تصویر او از اوج این درد، کودکی مرده و در خاک غلتیده است. قدم‌های او را یارای این نیست که به این فضا پا بگذارد:
أأعود لبیتی/ و لمن...؟/ ألطفل میت/ الکومة أحجار مسخت أطلالا/ تجهّش فی الصمت (همان: 399)
ترجمه: آیا به خانه‌ام بازگردم/ برای چه کسی بازگردم؟/ برای کودکی مرده/ یا برای پشته‌ی سنگی که خرابه‌ها را در هم فرو برده است/ و در سکوت زار می‌گرید.
نگاهی اجمالی به عنصر کودکی که در دوران جنگ زندگی می‌کند، نشان می‌دهد او با نگاهی نگران، چشم به فردای عراق دوخته بود و با به کارگیری پیوسته‌ی این مقوله در دیوان‌های شعری خود در انتقال احساسات لطیف، سعی در بازپس‌گیری حقوق انسانی دارد که از جنگ و اثرات آن بزرگ‌تر است (عوض، 2009: 18).

3- نتیجه‌گیری

نتایج حاصل از خوانش اشعار شاعر در باب وطن‌سرایی را می‌توان در موارد ذیل بیان داشت:
1. حیدری به هریک از مقوله‌هایی که در رابطه با عراق است، به دقت می‌نگرد و پس از بیان مشکلات با بررسی شرایط، به راه حل و بیان عاقبت آن رهنمون می‌شود.
2. شاعر در به تصویرکشیدن خفقان و استبداد موجود در جامعه در پی آن است که مبارزه علیه ظلم را از طریق وارد کردن نقد سیاسی در شعر خود ادامه دهد.
3. وی با نگرشی وسیع گاه به صورت آشکارا و گاه تلویحاً از وقایع جامعه‌ی عراق پرده برمی‌دارد و از پدیده‌های طبیعی در جهت بیان حالت سترونی و نبود روح مبارزه‌طلبی در میان مردم عراق بهره می‌جوید.
4. در شعر حیدری، در عین یأس از قدرت حاکم که در کاربرد نمادها و دلالت‌های منفی و تیره تجلی یافته است، بارقه‌های امید به بهبودی اوضاع دیده می‌شود و شاعر، امید خویش را از بازگشت زندگی سعادتمندانه به وطن و تحقق آینده‌ی روشن به طور کامل از دست نمی‌دهد.
5. حیدری از فردای عراق به عنوان نسلی یاد می‌کند که در حال حاضر، کودکانی معصوم‌اند و هرچند در شرایط محیطی و اجتماعی نابسامان رشد می‌کنند، در دنیای کودکی عهده‌دار پایداری و دفاع از خاک کشور شده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار گروه زبان و ادبیّات عربی دانشگاه زابل
2. مربی گروه زبان و ادبیّات عربی دانشگاه زابل.

منابع تحقیق :
الف: کتاب‌ها
1. قرآن کریم.
2. اسوار، موسی. (1381). از سرود باران تا مزامیر گل سرخ. تهران: سخن.
3. الحیدری، بلند. (1980). دیوان أعمال کاملة. بیروت: درالعودة.
4. ............ (1992). دیوان أعمال کاملة، کویت: دارسعاد الصباح.
5. خازن، ولیم، نبیه، الیان. (1970). کتب و الأدباء. بیروت: منشورات کتب العصریة.
6. شکری، غالی. (1979). ادب المقاومة. بیروت: دارالآفاق الجدیدة.
7. عباس، احسان. (1998). اتجاهات الشعر العربی الحدیث. کویت: المجلس الوطنی للثقافة و الفنون و الآداب.
8. عوض، محمدابراهیم حسن. (2009). الصورة والإیقاع فی الشعر بلند الحیدری کفر شیخ دسوق: دار العلم و الإیمان.
9. مار، فب. (1380). تاریخ نوین عراق. ترجمه: عباس پور محمد. مشهد: آستان قدس رضوی.
10. میربصری. (1994). أعلام الأدب فی العراق الحدیث. بغداد: دارالحکمة.
ب: مقاله‌ها
1. الجبوری، زهیر. (2004). «العقم لبلند الحیدری- الوقائع المکانیة و دلالات الحسی الشعری». جریدة الزمان، 2004/12/19.
2. رحماندوست، مجتبی. (1379). «رمان مقاومت، منابع مضامین و بایدها». مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. شماره‌ی 156، صص 465- 485.
3. میرقادری، سیدفضل ا... و کیانی، حسین. (1388). «شهید و جانباز در شعر ابراهیم طوقان شاعر مقاومت فلسطین». نشریه‌ی ادبیّات پایداری. شماره‌ی اول، صص 127-142.
4. مختاری، قاسم. شهبازی، محمود. (1390). «جلوه‌های پایداری در شعر عمر أبوریشه». نشریه‌ی ادبیّات پایداری، شماره‌ی 4، صص 519-543.
5. مسبوق، سیدمهدی و زمانی، شهلا و عزیزی، علی. (1390). «میهن‌دوستی در شعر ملک الشعرای بهار و جمیل صدقی الزهاوی». فصلنامه‌ی نقد و ادبیّات تطبیقی، شماره‌ی 2، صص 131-158.

منبع مقاله :
نشریه ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی) سال 7، شماره 13، پاییز و زمستان 1394

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط