دانستنی های تاسوعاى حسينى
نويسنده:اصغر عرفان
اشاره
72تن؛ همه لشكر حسين عليهالسلام ، روياروى سى هزار كس. هيچ انقلابى در تاريخ اسلام از نظر كميت، كمتر از كربلا نيست.
هشت روز؛ از اول رسيدن به اين سرزمين و شايد هشت ساعت، همه واقعه. هيچ انقلابى در تاريخ اسلام از نظر طول زمان وقوع حادثه كوتاهتر از كربلا نيست.
اين حادثه، بحق، بزرگترين، شگفتترين و پرارجترين بخش تاريخ اسلام و تاريخ شيعه است. اين جغرافيا، جغرافياى كشف همه زيبايىها و عظمتها و بايستههاى زندگى انسان است.
اين مقاله، جرعهاى است از اقيانوس اين همه كرامت و شكوه، با نگاهى ويژه به جانسوزى و عطشناكى روز نهم؛ تاسوعا، و سقاى تشنهلبى كه اين روز را به حرمت و معرفت او سينه مىزنند؛ حضرت ابوالفضل.
معناى عباس
عباس يعنى تا شهادت يكهتازى
عباس يعنى عشق، يعنى پاكبازى
با عشق بودن تا جنون، يعنى ابوالفضل
خورشيد در درياى خون، يعنى ابوالفضل
جوشيدن بحر وفا، معناى عباس
لبتشنه رفتن تا خدا، معناى عباس
بى دست، با شاه شهيدان دست دادن
بىسر، به راه عشق و ايمان سر نهادن
بىچشم ديدن چهره رؤيايى يار
جارى شدن در ديده دريايى يار
وقتى كه اقيانوس را در مشك مىريخت
از چشمه چشمان دريا اشك مىريخت
اين است مفهوم بلند نام عباس
در ساحل بىساحل آرام عباس
تو اكنون برادرى
اكنون تو نه آن بنده دربندى، كه برادر خون خداوندى. سلامِ سلام بر تو باد. سلام همه سوگواران جهان بر تو باد. مشك تو، اشك همه لبتشنگان تاريخ است كه فرومىريزد. مشك تو، اشك جوانمردى است كه بر مصيبت فتوت مىگريد. اى سروِ سرنگون! تشنگى خويش را سربلند از معاشقه موج بيرون آوردى، و دريا تشنه يك جرعه تو بود، و تو دريا را تشنه بر جا گذاشتى؛ تشنه يك جرعه لبهاى تو.
شكوه معرفت
روز تاسوعا كه التهاب لحظهها از جانگدازى واقعه فردا خبر مىداد، دغدغهها و وسوسهها، توجيهها و بهانهها و ترديدها و هراسها مجال حضور مىيافت، ولى ياران حسين كه شعله يقين در جانشان افروخته بود، خوب مىدانستند در پناه كه منزل گرفتهاند، چرا آمدهاند و چه بايد بكنند. آنان هم دشمنشناس بودند، هم خودشناس و هم راهشناس. ازاينروست كه آن روز نهم و شبى كه به آن پيوند خورد، تجلى معرفت و عرصه شكوه و شيفتگى ياران حسين عليهالسلام شد؛ آنان كه نه از ستم، اماننامه گرفتند و نه از سياهى شب، فرصت فرار. ماندند و نابترين حماسهها و خالصترين الگوها را رقم زدند.
آميزه شدت و رحمت
كربلا، پايگاه قلبهايى است كه از محبت حسين عليهالسلام ، سرشار و از بغض و كينه دشمن لبريزند. خاستگاه محبت و خشم آنها نيز معرفت آنهاست؛ حسين عليهالسلام و راه و هدف او را خوب مىشناسند و از آنسو، از فكر و باور يزيد و عبيدالله و عمر سعد نيز به خوبى آگاهند. اين آميزه شدت و رحمت را در همه جاى كربلا و در آزمونگاههاى گوناگون مىتوان يافت. در رجزهاى ياران، نفرت از آل زياد و آل مروان فراوان است و در همان رجزها، عشق و ارادت به اهل بيت و اباعبدالله موج مىزند. در شب عاشورا كه ياران امام قصيدههاى بلند عشق و وفادارى مىسرودند، نافع چنين گفت: «با هر كه دوستدار تو باشد، دوستى و با هر كه دشمنت باشد، دشمنى مىكنيم» و شكوهمندترين نمونه اين رفتار، حضرت عباس عليهالسلام بود كه ابتدا در روز تاسوعا بر اَمانِ دشمن و آورندهاش لعنت فرستاد و سپس در اوج عطش، در آب، با ياد حسين عليهالسلام ، آب را رها كرد و آنگونه در رجز خويش هم هستى خود را به پاى امام صادق اليقين ريخت.
رهايى و آزادگى
كاول برهنگى است كه شرط شناگرى است
از خويشتن رستن و رشته تعلقات گسستن، شرط نخست رهپويى در مسير حق است. آنكه به هزار رشته مرئى و نامرئى، خويش را بسته است و اسارتهاى پيدا و پنهان، زندگىاش را در چَنبر خويش گرفته، مقصدهاى متعالى را زيارت نخواهد كرد. در هنگام تصميمهاى بزرگ، دو زنجيرِ خواستن و داشتن، پاى اراده را مىبندند و زانوان رفتن را مىلرزانند. آنكه «مىخواهد»، مىتوان تطميعش كرد و آنكه «دارد»، مىتوان تهديدش. شكوه روحهاى بزرگ در اين است كه ندارند و اگر دارند، دل گسستن و زنجير شكستن مىتوانند. نشان اين جانهاى عزيز آن است كه نمىخواهند و اگر بخواهند، مىتوانند موج خواستهها را فروكوبند تا آزادى و اصالت و ارزشهايشان تباه نشود.
امام كربلا براى رقم زدن حماسهاى بىنقص و زلال، به يارانى آزاده مىانديشيد و راندنهاى مدام و دعوتهاى پى در پى براى يافتن، به همين دليل بود. امام حسين عليهالسلام منزل به منزل به پالايش نيروها و همراهان پرداخت تا هر كس دلبسته خويش است و جان به رشتههاى دنيا بسته دارد، نيايد.
حتى در شب عاشورا به ياران رخصت رهايى داد تا فرصت شب را شتر راهوار رفتن خود سازند، ولى ياران حسين عليهالسلام درنگ و رنگ نشناختند و به دليل رهايى و آزادگى، سختترين و دشوارترين حادثهها را صبورانه پشت سر نهادند تا براى آزادانديشان و آزادگان، الگويى جاودانه باشند.
وفا
امام وقتى از خبر شهادت مُسلم و هانى آگاه شد، خطاب به ياران فرمود: «هر يك از شما كه سر برگشتن دارد، برگردد. از سوى ما حقى بر گردنش نيست.» حتى به برادران و خانواده مسلم اصرار كرد كه پس از شهادت او برگرديد، ولى آنان قاطعانه و عاشقانه اعلام وفادارى كردند و چنين بود كه امام در شب عاشورا، ياران خويش را صادقترين و باوفاترين ياران معرفى كرد.
شهيدان كربلا، جانبازى در ركاب آن حضرت را وفاى به عهد مىدانستند و امضاى خون بر پيمان خويش مىزدند. در كشاكش جنگ، يكى از ياران امام كه خود را در برابر شمشيرها و تيرهاى دشمن قرار مىداد تا به امام آسيبى نرسد، رو به سيدالشهداء كرد و پرسيد: اى پسر پيامبر! آيا به عهد خود وفا كردم؟ حضرت فرمود: آرى، تو در بهشت پيش روى منى، سلام مرا به پيامبر برسان.
در زيارت امام حسين عليهالسلام نيز خطاب به آن حضرت مىگوييم: «شهادت مىدهم كه تو به عهد خدا وفا، و تا رسيدن به شهادت در راه او جهاد كردى».
موقعيتشناسى
بصيرتمندان دينشناس و رهپويان آگاه مىدانند كه در هنگامه خطير تصميمگيرى، دمى درنگ، چه فاجعهها خواهد آفريد. مىدانند بهانه، بهاى انسان را از وى مىستاند و به پرتگاه خوارى مىافكند. در روزگار حسين عليهالسلام ، خودگمكردگان و زمانناشناسان فراوان بودند؛ مردانى كه دنياى خود را بر دين خدا ترجيح مىدادند، آنان كه امام در توصيفشان فرمود: «مردم بندگان دنيايند و دين، تنها بازيچه زبانهايشان است. دين را تا آنگاه خواهانند كه معاش و دنيايشان فراخ و مهيا باشد و هرگاه در آزمون و بلا قرار گيرند، دينداران اندك مىشوند.» ياران حسين عليهالسلام فرصت عزيز و تكرارناپذير «بودن با حسين» را مىفهميدند و مىدانستند اگر بروند و اگر امام را رها كنند، مهمترين موقعيت و فرصت تاريخى را از دست دادهاند. سخنان پرشور همرزمان امام در شب رخصت دادن ايشان به ياران براى رفتن، پاسخ حضرت عباس عليهالسلام و برادرانش به اماننامه شمر بن ذى الجوشن و پيوستن حر بن يزيد رياحى و برخى ديگر به سپاه حسين عليهالسلام ، همه و همه ترجمان درك فرصت بزرگى است كه ياران بصير اباعبدالله قدر و ارج آن را مىدانستند.
منزلتبخشى به ياران
امام در هر موقعيت، همراهان پايدار و شكيباى خويش را تكريم و تجليل و حتى آنان را بىبديلترين اصحاب و بىنظيرترين ياران تاريخ معرفى مىكند. توصيفات كمنظيرى كه درباره آزادمرد كربلا؛ حُر يا آن پير پاكباز؛ حبيب بن مظاهر و ياران شهيد قبل از عاشورا؛ مسلم بن عقيل و هانى بن عروه دارد، گوشهاى از منزلتبخشى امام به آنان است. يكى ديگر از جلوههاى درخشان اين معنا، نشستن امام در كنار شهيدان در آخرين لحظات، سر آنها بر زانو نهادن و خون و غبار از چهره گرفتنشان است.
شيفتگان شهادت
در شب عاشورا، سخنان پرشور ياران حسين عليهالسلام چون حضرت عباس، مسلم بن عُوسجه و زُهير بن قين كه همه زخم و رنج هزاران نيزه و شمشير و چشيدن طعم هزاران مرگ را در راه خدا و هدف حسين عليهالسلام به جان پذيرفتند، نشان از شيفتگى آنان به شهادت بود. در كربلا، حتى نوجوان بصير و دلاورى چون قاسم بن الحسن، مرگ را شيرينتر از عسل دانست و به استقبالش شتافت. با اين معرفت و شهود بود كه ياران حسين عليهالسلام ، عاشقانه در باران تير و نيزه و شمشير و خطر ايستادند و جام شهادت نوشيدند.
وحدت و همدلى
متحد جانهاى شيران خداست
كربلا، جلوهگاه وحدت و همدلى است. وحدت در جهتگيرى، وحدت در بيان و رفتار، وحدت در رهبرى و وحدت در خلق و خو، ويژگى ممتاز ياران حسين عليهالسلام است. در كربلا هر كس از خويش براى ديگران مىگذرد. كدام صحنه شكوهمندتر از اينكه سردار ساقى كربلا، به شريعه برسد و آب خنك و زلال دستش را بنوازد، ولى ياد عطش ديگران، او را تشنه از شريعه بيرون آورد. در صحنه نبرد نيز هرگاه يك يا چند تن به ميدان مىرفتند و مىجنگيدند و به محاصره دشمن مىافتادند، ديگران و به ويژه ابوالفضل به ميدان مىرفتند، محاصره را مىشكستند و به نجات ياران و همدلان مىپرداختند.
تاريخنويسان در روايت خود از كربلا، در هيچ صحنه و هيچ منزلى، كوچكترين نشانى از اختلاف، چندگانگى انديشه و نزاع فكرى ميان ياران امام حسين عليهالسلام ننوشتهاند. به شهادت آگاهان، اگرچه تعدادى از همراهان لشكر عمر سعد چون حر و فرزندانش به سپاه امام پيوستند، ولى هيچيك از ياران همراه حسين عليهالسلام به ترديد و تزلزل دچار نگشت و به سپاه عمر سعد نپيوست. بىشك، در هيچ زمين و زمانى، انسانهايى چنين يگانه و يكدل نمىتوان يافت و ترديدى نيست كه هرگاه و هرجا از اين دست انسانها فراهم آيند، پيروزى و دشمنشكنى، همگام و همراهشان خواهد بود.
مادر ادب
امالبنين(سلام الله علیها) شهادت حسين (سلام الله علیه) را كه دانست، شيون سر داد. چنان نوحه مىسرود و مىگريست كه مردم مدينه به گردش جمع مىشدند و با او همراهى مىكردند. غصه ی ام البنين، قصهاى داشت كه حتى مروان بن حكم هم با شنيدنش به پهناى صورت اشك ريخت.
اشكواره
فقط يك حاجت
آنان كه منكرند، بگو روبهرو كنند
گر دست او نه دست خدايى است پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوى او كنند
دربار او چو قبله ارباب حاجت است
باب الحوائجش همهجا گفتوگو كنند
فقط نتوانست حاجت يك نفر را بدهد، آن هم تقاضاى آب حضرت سكينه بود. براى همين هم گفتهاند وقتى به زيارت قبر حضرت عباس مىرويد، هر حاجتى داريد بگوييد، فقط نامى از سكينه نبريد.
خواهرم، آرام باش
قرآن بخوان
حسين جان! امشب را آسوده قرآن بخوان؛ چون فردا بايد بر فراز نيزه قرآن بخوانى. در تشت طلا در مجلس يزيد و آنان، قرآن تو را با چوب خيزران پاسخ مىدهند.
فقط يكبار
تاسوعاى جبههها
در حسرت كوى كربلا مىرفتند
مشتاق به سوى كربلا مىرفتند
گلگون تن و خونين كفن و بىپروبال
اينگونه به سوى كربلا مىرفتند
تير و تركش لازم نيست
زير آفتاب شصت، هفتاد درجه، براى مردن، تير و تركش لازم نيست؛ چند ساعت آب نداشته باشى، كافى است.
ايثار
نصف ليوان
از تشنگى
همه ماندند
همه اسلحههاشان را تحويل گرفتند و ساكهايشان را پس دادند.
72يار
چهار روز بيشتر نگذشته بود كه چند تا كاروان شهيد تحويلمان دادند. رفتيم ستاد معراج براى آمارگيرى. شايد اتفاقى بود، اما 72 تا بودند؛ 72 يار. در مراسم، در جواب يكى از دوستان كه پرسيد از قصد 72 تا آورديد؟ به خداى حسين قسم خوردم حتى يك شهيد ديگر نداشتيم كه نياورده باشيم.
مقر حضرت ابوالفضل علیه السلام
تكبيتهاى ناب
عشق هم دست به دامان تو دارد عباس
***
شرمنده مروت تو تا قيامت آب
***
داغت شكست هفت كمر پشت آب را
***
لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس
***
دست عباس تو از اين همه اسباب تهى است
***
آنان كه منكرند، بگو روبهرو كنند
***
آب بر دوش است و لبها همچنان خشكيده است
***
ساقى تويى و باده ما از سبوى توست
***
چشم خود باز نمودند به استهلالش
***
دشمن هر آنچه تير به او زد، خطا نكرد
***
حيران نهادهاى به لب، انگشت آب را
***
يك گل كسى نديده و چندين هزار خار
چند رباعى تاسوعايى
وز تشنگىات، فرات در جوش و خروش
جز تو كه فرات، رشحهاى از يَم توست
دريا نشنيدم كشد مَشك به دوش
*********
خون ريخت ز ديدگان و خوناب شد آب
از شدت تشنهكامىات اى سقا
آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب
*********
وز بهر نثارت گهر اشك برند
مشكى كه پرآب كردى از كوثر عشق
خلق دو جهان فيض از آن مشك برند
*********
تب به دل داشت، ولى تاب نداشت
آتشى داشت دل اهل حرم
خيمه آل على آب نداشت
*********
خون ريخت ز ديدگان و تقديم تو كرد
چون تير به مشك خورد و رفت آب از دست بر دست نهاد جان و تقديم تو كرد
*********
بر سطح كِرخت آبها تاب افتاد
دست تو چو رود تا ابد جارى شد
زان روى كه در حمايت از آب افتاد
*********
باريد بر او هزار پيكان ز عدو
بشنيد كه كافرى همىزد فرياد
كاى سيد هاشمى علمدارت كو
*********
حرم ساقى و سرچشمه احساس يكى است
سير كردم عدد ابجد و ديدم به حساب
نام زيباى اباصالح و عباس يكى است
*********
از آيه احساس بگو اى دل من
وقتى كه به آب مىرسى با لب خشك
يا حضرت عباس بگو اى دل من
منبع: ماهنامه گلبرگ