تفسير فرات كوفى

مرحوم صدوق «ره» كتابى دارد به نام «اخبارالزهراء» كه در دسترس نيست، و در اختيار ابن طاووس قرار داشته است . وى در كتاب«اليقين» خود، كه موضوعش رواياتى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه لقب اميرالمؤمنين، منحصر به حضرت على (علیه السلام) است و به هيچ كس حتى ائمه ديگر اطلاق نمى‏شود، روايتى از «اخبار الزهراء» به نقل از فرات ابن ابراهيم نقل كرده است.
سه‌شنبه، 10 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفسير فرات كوفى
تفسير فرات كوفى
تفسير فرات كوفى

نويسنده: آيةالله رضا استادى

آيا فرات بن ابراهيم كوفى ثقه است ؟

اين تفسير مربوط به اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم است .
در كتاب «شواهدالتنزيل لقواعد التفصيل فى الآيات النازلة فى أهل البيت (علیهم السلام)ؤ[1]تأليف حافظ عبيداللّه أحمد معروف به حاكم حسكانى موارد زيادى از تفسير فرات نقل شده است .
در امالى شيخ صدوق «ره» روايتى از فرات نقل شده است .
مرحوم صدوق «ره» كتابى دارد به نام «اخبارالزهراء» كه در دسترس نيست، و در اختيار ابن طاووس قرار داشته است .
وى در كتاب«اليقين» خود، كه موضوعش رواياتى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه لقب اميرالمؤمنين، منحصر به حضرت على (علیه السلام) است و به هيچ كس حتى ائمه ديگر اطلاق نمى‏شود، روايتى از «اخبار الزهراء» به نقل از فرات ابن ابراهيم نقل كرده است.
در بعضى از نسخه‏هاى تفسير على بن ابراهيم قمى نيزدو روايت از فرات نقل شده است.
يكى ديگر از كتبى كه ما را به اين تفسير آشنا مى‏سازد، «كتاب فضل زيارة الحسين (علیه السلام) است كه تأليف ابى عبدالله محمد بن على بن حسن علوى شجرى مى‏باشد. كه حاوى روايات مربوط به فضيلت زيارت امام حسين (علیه السلام) است. و گفته شده كه يازده مورد از تفسير فرات نقل كرده است. [2] در فاصله قرن هفتم تا يازدهم در حدّ اطلاع ما شيعه يا سنى از اين كتاب نقل نكرده است. در قرن يازدهم، در زمان مرحوم علامه مجلسى «ره» يكى از علماء به نام محمد رضا بن عبدالحسين نصيرى طوسى كه اولين كشف الايات نويس قرآن بود، در تفسيرش به نام «تفسير الائمه» [3] از تفسير فرات كوفى بسيار مطلب نقل مى‏كند.
آنچه كه ما را به اين امر مطمئن مى‏كند اين است كه نسخه تفسير فرات كه در اختيارش بوده، الان هم موجود است كه مربوط به قرن نهم ميباشد .
اما نمى‏دانيم چه باعث شده است كه به جاى اينكه بگويد از تفسير فرات بن ابراهيم نقل مى‏كنم، مى‏گويد: من ازتفسير غياث بن ابراهيم نقل مى‏كنم كه او هم از تفسير فرات بن ابراهيم نقل مى‏كند. و اين اشتباهى است كه از ناحيه مرحوم نصيرى به وجود آمده است. زيرا در خارج تفسيرى به نام غياث بن ابراهيم نداريم .
و مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى هم به تبع او، در «الذريعه»، اين دو را دو تفسير جدا شمرده است. در حاليكه تفسير فرات بن ابراهيم عين همان نسخه‏اى است كه به دست مرحوم نصيرى بوده است .و نسخه ديگرى هم داريم، كه مطالب آن مثل هم است .
بنابراين دليل و مدرك بر وجود تفسير فرات كوفى، كتبى است كه مطالب و رواياتى را از اين تفسير نقل كرده‏اند. تفسير على بن ابراهيم، امالى، اخبار الزهراء، يقين (قرن 7)، و تفسير الائمه (قرن يازدهم) بود. از اين تاريخ به بعد، اين كتاب ميان علما معروف است و مرحوم مجلسى در بحار، شيخ حرّ عاملى در برخى كتابهايش، مرحوم سيد هاشم بحرانى در برهان،مرحوم جدّ صاحب جواهر در مشكوة الأنوار[4]، مرحوم حاجى نورى در مستدرك... از اين تفسير مطالبى را نقل كرده‏اند.
تفسير فرات، 770 روايت دارد در تفسير آيات مربوط به اهل بيت (علیهم السلام) هر آيه‏اى را كه مطرح مى‏كند، روايتى را ذيلش مى‏آورد كه اين آيه مربوط به اهل بيت (علیهم السلام) است. تفسير مختصرى است و از نظر سور تقريباً مرتّب است .
مرحوم آقاى شيخ محمد تقى صاحب قاموس الرجال مى‏فرمايد: ماپنج كتاب رجالى داريم: فهرست شيخ طوسى، فهرست نجاشى،(كه كارشان اين است كه تأليفات شيعه را نقل كنند)، رجال شيخ طوسى، رجال ابن غضائرى و رجال كشى ؛ و تعجب است كه در اين كتب نامى از فرات و تفسيرش نيامده است .
مطلب ديگر اينكه: آية الله خويى در «معجم رجال الحديث» تمام رواة كتب اربعه را به همراه رواياتشان نقل كرده و آدرس مى‏دهد كسانى را هم ذكر مى‏كند و مى‏فرمايد: اينها اصلاً روايت ندارند. از جمله فرات را نام مى‏برد و مى‏فرمايد اين شخص در كتب اربعه اصلاً روايتى ندارد .
اينجا جاى سؤال است كه اين عالم شيعى و صاحب تفسير چرا نه در كتب رجالى از او ياد شده و نه در كتب اربعه روايتى دارد، از طرفى در امالى شيخ صدوق «ره» كه مشحون از روايت و خبر از طرق عامّه مى‏باشد، روايت دارد، و چرا از قرن پنجم به بعد كه معروف مى‏شود نيز مورد اعتناء قرار نگرفته است ؟
يكى از فضلاء كه اين كتاب را براى چاپ جديد تحقيق كرده به اين نتيجه رسيده كه مؤلف اين تفسير، زيدى مسلك است نه شيعه اثنى عشرى. و اين باعث شده كه شيعه به او اعتناء كامل نكند. يعنى چون شيعه بودنش محرز نبود، مشايخ ما به آن عنايت نداشتند. و از طرفى زيدى‏ها هم چون افرادى نداشتند،كه روى اين تفسير كار كنند، از اين رو نشر نيافته است .
و نيز همان محقّق گفته است: اين كتاب 770 روايت دارد كه در صد زيادى از آن را (نه دهم) در كتب ديگر پيدا كردم و هر حديثى را كه در كتب ديگر - شيعى يا سنّى - يافتم در پاورقى آوردم .
علامه مجلسى «ره» مى‏فرمايد: و تفسير فرات و ان لم يتعرض الاصحاب لمؤلفه بمدح ولا قدح ولكن كون اخباره موافقة لما وصل الينا من الاحاديث المعتبرة و حسن الضبط فى نقلها مما يعطى الوثوق بمولفه و حسن الظن به. موافق بودن اخبار اين كتاب با روايات معتبره ديگر، براى يك فرد غير وسواسى، موجب يقين به اعتبار آن مى‏شود .
دو سه نسخه‏اى كه از اين كتاب در اختيار ما است، از حديث تعداد روايات با هم فرق دارند. و چون نسخه ناقص در اختيار مرحوم مجلسى «ره» بوده است، نمى‏توان گفت كه آنچه كه در تفسير فرات است در بحار موجود است .
مسأله ديگر: نسخه‏اى كه تحرير قبل از قرن نهم باشد از اين تفسير نداريم. نقليّات از اين كتاب به ما مى‏فهماند كه روايات اين كتاب سند داشته است. ولى نسخه‏هايى كه در دست ما است غالباً سندش ناقص است.
افرادى كه در قرن 5 و 6 از اين كتاب نقل كردند، به طور كامل و مسلسل سند را آورده شده است. ولى در نسخه‏هايى كه در دست ما است اسم فرات و شخص اول سند ذكر مى‏شود و بعد با كلمه معنعناً به امام (ع) اسناد داده مى‏شود. يعنى اختصاراً سند را حذف و به جاى آن كلمه معنعنا آورده‏اند. و آوردن شخص اول باعث شده كه با بيش از صد نفر از مشايخ فرآت آشنا شويم. بيشتر اين مشايخ شيعى بوده‏اند.
آيا اين كتاب معتبر است؟ پاسخ مثبت است اما واضح است كه وقتى مى‏گويند فلان كتاب معتبر است به اين معنى است كه جعلى نيست. نه به معنى كه رواياتش كاملاً موثّق است پس بايد تك تك روايات را ازنظر متن و سند بررسى كرد. اين تفسير هم اين حكم را دارد.

آيا فرات بن ابراهيم كوفى ثقه است ؟

در كتب رجال دست اول نام او ذكر نشده است. ولى برخى گفته‏اند چون دو خبر در تفسير على بن ابراهيم از او روايت شده، همين كافى است كه او را شناخته شده و موثّق حساب كنيم. زيرا در كتب رجال علاوه بر توثيق خاص، توثيق عام هم داريم .
توثيق عام به اين معنى كه صاحب كتاب در مقدمه مى‏گويد نام هر كس را كه در اين كتاب مى‏برم موثق است. و توثيق خاص به اين معنى است كه نام تك تك افراد برده و توثيق مى‏شود.
كتابى در اين زمينه هست به نام «معجم الثّقات» تأليف آقاى تجليل تبريزى است. كه فقط نام افراد موثّق را ذكر مى‏كند.
كتاب ديگر: «ثقات الروات» از «سيد هبة الدين شهرستانى» كه ايشان هم فقط كسانى را ذكر مى‏كند كه ثقه هستند.
همچنانكه اين كتب متأخر، افراد ثقه را نام بردند. در كتب قديمى هم گاهى شبيه چنين مطلبى ادعا شده است. از جمله «تفسير على بن ابراهيم» كه در اول آن عبارتى است كه از آن استفاده مى‏شود هر كس در اين تفسير ذكر شده است، ثقه مى‏باشد. البته اين يك توثيق عام است كه گاهى به معارض هم بر مى‏خورد. اگر كسى اين توثيق عام را بپذيرد و در مورد شخص مورد نظرش معارض نداشته نباشد بايد او را به عنوان ثقه قبول كند .
«كامل الرزيارات» ابن قولويه هم چنين است. در آغازش عبارتى دارد كه استفاده مى‏شود از هر كس خبر نقل كرده است، ثقه است. اينها را توثيقات عامه مى‏گوييم.
بنابراين چون نام فرات درتفسير على بن ابراهيم وجود دارد و دو روايت از او نقل شده است پس بايد او را ثقه بدانيم .جواب داده‏اند:
1- اين دو روايت در بعضى نسخه‏هاى اين تفسير نيست. اگر در همه نسخه‏ها بود دليل اعتبار فرات مى‏شد ولى در همه نسخه‏ها نيست.
تفسير على بن ابراهيم سه چاپ دارد: چاپ قديم كه به صورت وزيرى خشتى و رحلى [5] است. و چاپ جديد كه دو جلد است. در چاپ وزيرى نام او نيست و در چاپ رحلى وجود دارد. يعنى در بعضى نسخه‏ها هست و در بعضى‏ها نيست .
2- تفسير على بن ابراهيم اگر هم در اوّلش، اين عبارت باشد و دال بر موثق بودن افراد باشد، شرطش اين است كه دخل و تصرفى در آن نشده باشد. در حاليكه چنين چيزى صورت گرفته است. و اين دو روايت موجود در تفسير على بن ابراهيم كه از فرات نقل شده، به احتمال قوى از اضافات شخص ديگرى است نه از خود على بن ابراهيم.
در امالى شيخ صدوق «ره» كه از فرات نقل شده است و نيز در اخبار الزهراء، تا حدى مى‏تواند اعتبارى براى فرات باشد. زيرا فرات از مشايخ پدر صدوق «ره» يا از مشايخ يكى از مشيخه صدوق «ره» بوده است .
«شواهد التنزيل» و «فضل زيارة الحسين (علیه السلام)» هم كه روايات فراوان و متعدّدى را از تفسير فرات نقل كرده است تا حدى مى‏تواند باعث اعتبار باشد ولى كافى نيست.
پس تا اينجا دليلى كه كافى باشد براى اينكه بگوييم فرات بن ابراهيم فرد موثق و مطمئنى بوده نداشتيم .
مرحوم مجلسى «ره» در بحار عبارتى دارد كه قبلاً نيز نقل شد:
«و تفسير فرات و ان لم يتعرّض الاصحاب لمؤلفه بمدح ولا قدح لكن كون اخباره موافقة لما وصل الينا من الاحاديث المعتبرة و حسن الضبط فى نقلها ممّا يعطى الوثوق بمولفه و حسن الظن به».
اگر كتبى كه در آن عصر افرادى غير از بزرگان علماء شيعه نوشتند بررسى كنيم متوجه مى‏شويم علامه مجلسى چه مى‏گويد. يعنى ديگران چه كردند و او چقدر ضابط بوده است آقاى محمودى كه اين كتاب را تحقيق كرده مى‏گويد از معاصرين فرات كتابى در دستم هست كه وقتى مضامين آن را با روايات مى‏سنجم مى‏بينم مولف به خودش اجازه دخل و تصرف داده است. ولى روايات فرات را كه تطبيق مى‏كنيم مى‏بينيم دقيقاً همان چيزهايى است كه در كتب هم هست.
و گفتيم كه او از مشايخ صدوق يا ازمشايخ پدر او است. علامه مجلسى اين را هم به عنوان مؤيد آورده است و گفته: و قد روى الصدوق رحمه الله عنه اخباراً بتوسط حسن بن محمد بن سعيد الهاشمى.
البته صرف مشيخه بودن دليل توثيق نيست ولى تا حدّى مى‏توان موجب اعتبار باشد. چون علماء براى اينكه احاديث از بين نرود گاهى از مشايخى حديث فرا مى‏گرفتند كه به خود آنها اطمينان نداشتند. كسى نبايد تشبيه كند و بگويد در زمان ما معمولاً براى درس خواندن نزد آدمهاى نادرست نمى‏روند.
زيرا اولاً: اين نقض دارد. اگر فردى باشد كه علم منحصر داشته باشد ممكن است چند نفر نزد او جمع شوند و آن علم را فرا بگيرند گرچه به خود او اعتماد نداشته باشند.
ثانياً: حديث با علوم فرق مى‏كند. بودند مشايخى كه خودشان خوب نبودند ولى كتابچه مضبوطى داشتند و براى فرا گرفتن راهى جز اين نبود كه پيش آنها بروند. مثلاً كتاب كافى اگر در اختيار كسى باشد كه فرد خوبى همنباشد حتماً ديگران بايد نزد او بروند و آن را اخذ نمايند.
پس اگر از كسى حديث نقلى كرده باشند، دليل بر اين نيست كه فرد خوب و مطمئنى است. زيرا گاهى مجبور مى‏شدند نزد كسى بروند كه مذهب او را قبول نداشتند و يا او را مطمئن نمى‏دانستند مثلا يك عالم شيعه واقعا مى‏دانست كه فلانى سنّى است ولى براى اينكه احاديث از بين نرود دنبالش رفته و دريافت مى‏كرد.
اين عبارت مرحوم علامه مجلسى بود كه مى‏خواسته از اين راه او را توثيق كند. [6]
عين اين عبارت را مرحوم سيد محسن جبل عاملى «ره» در اعيان الشيعه نقل كرده است ولى خودش اظهار نظر ننموده است. ظاهر اين است كه قبول كرده است والا بايد اشكال مى‏كرد.
ونيز مرحوم سيد حسن صدر «ره» مى‏فرمايد: الشيخ فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى له تفسير كبير [7]
معروف بيننا يروى فيه عن شيخه الحسين بن سعيد الاهوازى صاحب الامام الرضا (ع) و هو من علماء عصر الجواد(ع) [8].
يعنى مربوط به نيمه اول قرن سوم است .
كتاب «صحيفة الابرار» از نير تبريزى [9] شامل معجزه‏هاى ائمه (علیهم السلام) است. كار خوبى كه اين شخص انجام داده است اينكه در قسمتى از كتابش مدارك كتاب را ذكر و راجع به آنها بحث كرده و اين سودمندترين فصل كتابش است. زيرا كل معجزاتى كه نقل كرده حتماً در مدينة المعاجر هم هست .
در اين قسمت مى‏گويد: التفسير لفرات بن ابراهيم هو من قدماء أصحابنا يروى عنه الصدوق فى كتبه تارة بواسطة و اخرى بواستطين. سپس مى‏گويد:
در تفسير على بن ابراهيم دو روايت از او نقل شده: حدثنى ابوالقاسم الحسنى قال حدثنا فرات...(و دو روايت را نقل كرده است) ولكن اسانيد الكتاب اكثرها محذوقه (به اين معنا كه وسطى‏ها افتاده و به جاى آن معنعناً گذاشته شده است) والظاهر انه من تصرّفات بعض الملّخصين. و هو من الكتب التى يروى عنهاالمجلسى فى البحار. و رمزه «فر» و سپس عبارت بحار را آورده است .
صاحب روضات الجنّات هم، فرات را مطرح و درباره‏اش گفته است: هذا التفسير يتضمن ما يدلّ على حسن اعتقاد مؤلفه وجودة انتقاد و وفور علمه و حسن حاله. و مضمونه موافق للكتب المعتمدة. رواياتش هماهنگ با ساير روايات و مؤلفش عالمى صحيح الاعتقاد بود. و رواياتش دليل بر اين است كه امامى بوده است [10] مضمون روايات آن با روايات كتب مورد اعتماد برابر است .
روضات الجنات از پدر علامه مجلسى «ره» نقل كرده است: يظهر منه انه كان متصوفا و يمكن ان يكون صوفيا. سپس صاحب روضات مى‏گويد: و كان مراده ارتباطه بالله و فناؤه فى الله و بقاؤه بالله و هذا المعنى موجود فى الروايات الصحيحة.
از فرات غير از اين تفسير نوشته ديگرى در دست نيست مگر جزوه كوچكى كه موضوعش سب اهل اصفهان بر على بن ابى طالب است. [11] بايد تفسير او را كاملاً مطالعه نمود تا معلوم شود كه چيزى گواه بر اينكه او صوفى است. دارد يا نه؟
نسبت - به صوفيه گاهى براى نكوهش و مذمت است و گاهى براى تمجيد زيرا يك معنى صوفى بودن يعنى با خدا ارتباط داشتن. به مقام بقاء و فناء رسيدن .در اين زمينه روايات هم هست. كه معروفترينش روايت نوافل است:
لا يزال عبدى يتقرّب الّى بالنوافل حتّى أكون سمعه، حتى أكون بصره، حتى أكون يده... اين فناء و بقاء باللّه است. صاحب روضات مى‏گويد شايد منظور ازصوفى بودن ستايش باشد نه كوهش.
رساله‏اى داريم به اين عنوان: اجوبه جناب مستطاب اعلم العلماء المحققين، أفضل المتقدّمين و المتأخّرين آخوند ملا محمد باقر مجلسى «ره» به سؤالات مرحوم ملا خليل قزوينى «ره».
ملا خليل از علماء دوره صفويه است پايتخت صفويه، مدّتى قزوين بود. و او در آن دوره در قزوين، خدمات و كارهاى زيادى انجام داد. فوتش حدود 20 سال قبل از علامه مجلسى «ره» بود. از جمله خدماتش اين است كه اصول و فورع و روضه كافى را به فارسى و عربى شرح كرده است. شرح فارسى آن تمام و به نام صافى و عربى آن ناقص و به نام شافى است. شرح فارسى اصول آن، در گذشته، در دو جلد چاپ شده است. برخى از علماء از او خيلى به عظمت ياد مى‏كنند. ملا خليل سؤالاتى از علامه مجلسى نموده است و از علامه مجلسى به اين سؤالات جواب داده است .
علامه مجلسى «ره» در آن رساله فرموده است: بسيارى از علماء دين نيز طريقه مرضيه صوفيه حق را داشتند. و اطوار و اخلاق ايشان مباين طايفه صوفيه اهل سنت بود. ما از صوفى سنى بدگويى مى‏كنيم و ازصوفيانى كه سنى نيستند ولى رويه آنها رادارند. ولى صرف اينكه يك عالم اهل معنويات باشد، باعث نمى‏شود كه اسمش را صوفى بگذاريم. و يا اگر اسمش را صوفى بگذاريم، آدم بدى باشد. مثلاً شيخ بهاء الدين محمد عاملى، فيض كاشانى، ابن فهد حلّى را به عنوان صوفى معرفى كردند.
مرحوم مجلسى «ره» مى‏فرمايد: اگر يك گروه از علماء ما به ظواهر عمل كنند و اهل رياضات و سير و سلوك نباشند و يك عده اهل سلوك باشند. اينها را با صوفى‏هايى كه اهل باطل ولاابالى هستند، خط نكنيد. مانند شيخ بهاءالدين كه كتب او مشحون به تحقيقات صوفيه است .
مرحوم مجلسى «ره» در ادامه مى‏فرمايد: «والد مرحوم فقير - رضوان الله عليه - از جناب شيخ مزبور، تعليم ذكر و فكر گرفته بود. و هر ساله يك يا دو اربعين و بيشتر به عمل مى‏آورد. بله صوفى‏ها هم چله نشينى دارند ولى اينها با هم قابل قياس نيست.
در احاديث معتبره وارد شده: هر كس چهل صباح اعمال خود رابراى خدا خالص گرداند خداوند چشمه‏حكمت را از قلبش به زبانش جارى مى‏گرداند.
و پدر من، جمع كثيرى ازتابعان شريعت مقدسه را ،موافق قانون شرع، به رياضت وا مى‏داشت. و فقير نيز مكرر اربعين‏ها به سر آوردم».
عبارت ديگر كه مرحوم علامه مجلسى «ره» دارد اين است كه: «فرق علماء شيعه كه اهل معنويات هستند و بعضى آنها را با صوفيه اشتباه مى‏گيرند، با علماء صوفى سنى زياد است.
سپس اضافه مى‏كند كه «از علماء اهل معنى است نيز سيّد بزرگوار على بن طاووس «ره»كه صاحب كرامات ومقامات بود. و شيخ ابن فهد حلى صاحب «عدة الداعى» كه در زهد و ورع و كمال مشهور آفاق بود و نيز شيخ زين‏الدين شهيد ثانى «ره» كه در راه دين شهيد شد، كتب وى از قبيل «منية المريد» و «اسرار الصلاة» كه به دقائق اسرار صوفيّه، از همه مشهورتر است و امثال ايشان، اينها اهل معنويّات و سير و سلوك هستند».
به هر حال اين يك واقعيت است كه علماء ما يك دسته اهل معنوياتو سير و سلوك هستند. و اينها را نبايد با صوفيّه اهل باطل قياس كرد. اسم صوفى را نبايد روى اينها گذاشت. و اگر هم اسم صوفيه مى‏گذاريم بايد بدانيم صوفيه دو دسته هستند: آنها كه طبق شرع اهل رياضت هستند آنها كه مقيّد به احكام شرع نيستند.
تفسير فرات توسط يكى از علماء آذربايجان به نام شيخ يوسف بنايى «ره» ترجمه شده است. تحت عنوان «ثمرة الفؤاد در ترجمه و شرح تفسير فرات كوفى» كه جلد اول آن چاپ شده است. شايد ايشان به اخبار و تفسير خبرى علاقه داشته است. و فكر كرده اگر اين تفسير ترجمه شود و در اختيار مردم قرار گيرد براى محكم شدن اعتقاد مردم به ولايت خوب است .
در ترجمه، هر روايتى را كه آورده موافق آن روايت را از اين كتاب و آن كتاب نقل كرده است .
در اينجا به عنوان ارزيابى متن به چند نمونه از اين تفسير اشاره مى‏كنيم:
1- در ص 230، در تفسير سوره الهيكم التكاثر: سمعت جعفر بن محمد (صلی الله علیه واله) يقول فى قوله تعالى: «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم» نحن النعيم الذى ذكر الله.
2- روايت ديگر از أبى حفص قال قال عبدالله بن الحسن يا أبا حفص «ثم لتسئلن»... قال ولايتنا.
3- قال كنت عند جعفر بن محمد فقدم الينا طعاماً ؛ فأكلت طعاماً ما أكلت مثله قطّ. فقال لى يا سدى كيف رأيت طعامنا، قلت بأبى انت و امى يابن رسول الله ما أكلت طعاما مثله قطّ. ولا أظنّ انىّ آكل أبداً مثله. ثمّ إنّ عينيى تقرقرت فبكيت فقال ياسدى ما يبكيك؟ قلت: ذكرت آية فى كتاب الله. قال و ماهى؟ قلت: قوله الله فى كتاب: «ثمّ لتسئلن يومئذ عن النعيم» فخفت أن يكون هذا الطعام الذى يسألنى الله عنه. فضحك (علیه السلام) حتّى بدت نواجده. ثم قال يا سدى ولنعمل فيه للطّاعة. قلت له بأبى انت و امى يابن رسول الله ما النعيم؟
لا تسئل عن طعام طيّب ولا شرب لين ولا رائحة طيّبة بل لنا خلق وله خلقنا قال: حبّ على و عترته (علیهم السلام) يسألهم اللّه يوم القيامة .
اين متن را كه نگاه كنيم اصلاً سند نمى‏خواهد. اگر كسى ظاهر آيه را بخواند و خودش دقت داشته باشد ميگويد معنى آيه اين است كه خداوند از نعمت سؤال مى‏كند.
نعمتها مراتب دارد. از نعمتهاى مراتب بالا: توحيد - نبوّت - امامت و ولايت است. اگر روايت مى‏فرمايد كه ولايت مصداق نعمت است و از مصاديقى است كه خيلى بايد به آن ارج بگذاريد، اين ديگر سند نمى‏خواهد. بلكه خيلى واضح است .
در تفاسير اهل تسنن روايات مكرر فراوان ذيل اين آيه آمده است كه منظور از نعمت، آب سرد يا غذاى خوب يا عطر است. و از نعمت اساسى غافل شدند.
اما ائمه (علیهم السلام) مى‏فرمايند: ازاينها سؤال نمى‏شود. خدا بزرگتر از آن است كه ازنعمتى كه مى‏دهد (آب، نان و...) سؤال كند. بلكه از اساسى‏ترين نعمت‏ها سؤال مى‏كند.
در تمام تفاسير سنى كه مراجعه كنيد، ذيل «نعيم» هر مصداقى كه ذكر شده، از خوردنى و نوشيدنى و امثال آنها است. واسمى از امامت برده نشده است. اين توجه خوبى است كه‏روايت‏مى‏دهدولازم‏نيست‏سندداشته باشد.
در ص 208: از امام صادق(علیه السلام) أما والله انى لا حب ريحكم و أرواحكم فأعينونى على ذلك بورع و اجتهاد، من أئتم بعبد فليعمل بعمله أنتم شيعة آل محمد و أنتم انصار الله و أنتم السابقون الا ولون والسابقون الاخرون فى الدنيا و السابقون فى الاخرة الى الجنة .
مزاياى زيادى براى شيعه نقل مى‏شود. ولى اين روايت مى‏گويد معيار در شيعه و موالى بودن عمل است. پس متن، درستى است گاهى روايت آيه را بر خلاف ظاهرش تفسير مى‏كند آنجا روايت سند مى‏خواهد. اماگاهى آيه را طورى معنا مى‏كند كه اگر خود ما هم دقت و توجه كنيم همان معنى را مى‏فهميم. اين قبيل روايات اگر سند هم نداشته باشد متنش درست و قابل قبول است .
در پايان يادآور مى‏شوم كه تفسير فرات علاوه بر چاپ سابق نجف اشرف، اخيراً توسط حضرت آقاى محمودى تحقيق شده و در مقدمه آن مطالب سودمندى آمده است حتماً به اين چاپ كتاب رجوع شود.

پي نوشت :

[1]. شيعه هميشه در صدد اثبات امامت امامان و در دايره وسيع‏تر اثبات فضيلت و افضليت آنها بوده است. يكى از راههاى اثبات اين موضوع، تمسك به آيات قرآن مجيد با بيانات حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) در ذيل آنهاست. در قرون اوليه كتابهايى با عنوان «ما نزل من القرآن فى أهل البيت (ع) نوشته شده است. اهل تسنن قرآن و احاديث رسول (ص) راقبول دارند و حضرت على و ائمه شيعه (ع) را اگر به عنوان امام قبول ندارند، لااقل به عنوان يك فرد صادق و موثق قبول دارند. پس بايد رواياتى كه آنان از رسول خدا (ص) نقل مى‏كنند بپذيرند و از اين راه مى‏توان فضيلت و افضليت و امامت اهل بيت را ثابت كرد. يكى از اين كتابها «شواهد التنزيل لقواعد التفصيل فى الايات النازلة فى أهل البيت (ع)» است كه نويسنده‏اش سنى و از علماء قرن پنجم و نيشابورى است.
2]. طريق آشنايى ما با تفسير فرات به حسب ترتيب زمانى از اين قرار است:
الف - تفسير على بن ابراهيم، مربوط به اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم.
ب - امالى شيخ صدوق.
ج - اخبار الزهراء ولى اين چند كتاب، مقدار كمى از فرات نقل كرده‏اند.
د - شواهد التنزيل كه تعداد زيادى روايت از فرات نقل كرده .
ه' - فضل زيارة الحسين (ع)، كه يازده روايت از فرات نقل كرده است ،و اين دو از قرن پنجم است .
[3]. نسخه خطى اين تفسير در كتابخانه‏ها موجود است .
[4]. تفسير برهان 4 جلد است. جلد مقدمه آن اصلاً ربطى به تفسير برهان و صاحبش ندارد. بلكه آن مقدمه تفسير مشكوة الانوار است كه بعنوان مقدمه تفسير برهان چاپ شده است. و بين اين دو مؤلف حدود 100 سال فاصله است. تفسير برهان از سوره حمد شروع شده تا سوره ناس، و تفسير مشكوة الانوار دوره كامل قرآن مجيد نيست .
[5]. با تفسير امام حسن عسكرى (ع) با هم چاپ شده است.
[6]. بحار ج 1، ص 37.
[7]. در زمانهاى قديم به كتابى كه حجمش به اندازه تفسير فرات بوده «كبير»گفته مى‏شده اما آيا نسبت به زمان سيد حسن صدر «ره» مى‏توان گفت تفسير فرات تفسيرى كبير است ؟
[8]. تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، ص 332.
[9]. وى يكى از علماء و نيز يكى از شعرايى است كه براى امام حسين (ع) اشعار بسيار خوبى گفته است .
[10]. ج 2، ص 489.
[11]. مقدمه چاپ جديد تفسير فرات ص 12.

منبع: آشنايى با تفاسير و مفسران




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط