تفسير فرات كوفى
آيا فرات بن ابراهيم كوفى ثقه است ؟
در كتاب «شواهدالتنزيل لقواعد التفصيل فى الآيات النازلة فى أهل البيت (علیهم السلام)ؤ[1]تأليف حافظ عبيداللّه أحمد معروف به حاكم حسكانى موارد زيادى از تفسير فرات نقل شده است .
در امالى شيخ صدوق «ره» روايتى از فرات نقل شده است .
مرحوم صدوق «ره» كتابى دارد به نام «اخبارالزهراء» كه در دسترس نيست، و در اختيار ابن طاووس قرار داشته است .
وى در كتاب«اليقين» خود، كه موضوعش رواياتى است كه دلالت مىكند بر اينكه لقب اميرالمؤمنين، منحصر به حضرت على (علیه السلام) است و به هيچ كس حتى ائمه ديگر اطلاق نمىشود، روايتى از «اخبار الزهراء» به نقل از فرات ابن ابراهيم نقل كرده است.
در بعضى از نسخههاى تفسير على بن ابراهيم قمى نيزدو روايت از فرات نقل شده است.
يكى ديگر از كتبى كه ما را به اين تفسير آشنا مىسازد، «كتاب فضل زيارة الحسين (علیه السلام) است كه تأليف ابى عبدالله محمد بن على بن حسن علوى شجرى مىباشد. كه حاوى روايات مربوط به فضيلت زيارت امام حسين (علیه السلام) است. و گفته شده كه يازده مورد از تفسير فرات نقل كرده است. [2] در فاصله قرن هفتم تا يازدهم در حدّ اطلاع ما شيعه يا سنى از اين كتاب نقل نكرده است. در قرن يازدهم، در زمان مرحوم علامه مجلسى «ره» يكى از علماء به نام محمد رضا بن عبدالحسين نصيرى طوسى كه اولين كشف الايات نويس قرآن بود، در تفسيرش به نام «تفسير الائمه» [3] از تفسير فرات كوفى بسيار مطلب نقل مىكند.
آنچه كه ما را به اين امر مطمئن مىكند اين است كه نسخه تفسير فرات كه در اختيارش بوده، الان هم موجود است كه مربوط به قرن نهم ميباشد .
اما نمىدانيم چه باعث شده است كه به جاى اينكه بگويد از تفسير فرات بن ابراهيم نقل مىكنم، مىگويد: من ازتفسير غياث بن ابراهيم نقل مىكنم كه او هم از تفسير فرات بن ابراهيم نقل مىكند. و اين اشتباهى است كه از ناحيه مرحوم نصيرى به وجود آمده است. زيرا در خارج تفسيرى به نام غياث بن ابراهيم نداريم .
و مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى هم به تبع او، در «الذريعه»، اين دو را دو تفسير جدا شمرده است. در حاليكه تفسير فرات بن ابراهيم عين همان نسخهاى است كه به دست مرحوم نصيرى بوده است .و نسخه ديگرى هم داريم، كه مطالب آن مثل هم است .
بنابراين دليل و مدرك بر وجود تفسير فرات كوفى، كتبى است كه مطالب و رواياتى را از اين تفسير نقل كردهاند. تفسير على بن ابراهيم، امالى، اخبار الزهراء، يقين (قرن 7)، و تفسير الائمه (قرن يازدهم) بود. از اين تاريخ به بعد، اين كتاب ميان علما معروف است و مرحوم مجلسى در بحار، شيخ حرّ عاملى در برخى كتابهايش، مرحوم سيد هاشم بحرانى در برهان،مرحوم جدّ صاحب جواهر در مشكوة الأنوار[4]، مرحوم حاجى نورى در مستدرك... از اين تفسير مطالبى را نقل كردهاند.
تفسير فرات، 770 روايت دارد در تفسير آيات مربوط به اهل بيت (علیهم السلام) هر آيهاى را كه مطرح مىكند، روايتى را ذيلش مىآورد كه اين آيه مربوط به اهل بيت (علیهم السلام) است. تفسير مختصرى است و از نظر سور تقريباً مرتّب است .
مرحوم آقاى شيخ محمد تقى صاحب قاموس الرجال مىفرمايد: ماپنج كتاب رجالى داريم: فهرست شيخ طوسى، فهرست نجاشى،(كه كارشان اين است كه تأليفات شيعه را نقل كنند)، رجال شيخ طوسى، رجال ابن غضائرى و رجال كشى ؛ و تعجب است كه در اين كتب نامى از فرات و تفسيرش نيامده است .
مطلب ديگر اينكه: آية الله خويى در «معجم رجال الحديث» تمام رواة كتب اربعه را به همراه رواياتشان نقل كرده و آدرس مىدهد كسانى را هم ذكر مىكند و مىفرمايد: اينها اصلاً روايت ندارند. از جمله فرات را نام مىبرد و مىفرمايد اين شخص در كتب اربعه اصلاً روايتى ندارد .
اينجا جاى سؤال است كه اين عالم شيعى و صاحب تفسير چرا نه در كتب رجالى از او ياد شده و نه در كتب اربعه روايتى دارد، از طرفى در امالى شيخ صدوق «ره» كه مشحون از روايت و خبر از طرق عامّه مىباشد، روايت دارد، و چرا از قرن پنجم به بعد كه معروف مىشود نيز مورد اعتناء قرار نگرفته است ؟
يكى از فضلاء كه اين كتاب را براى چاپ جديد تحقيق كرده به اين نتيجه رسيده كه مؤلف اين تفسير، زيدى مسلك است نه شيعه اثنى عشرى. و اين باعث شده كه شيعه به او اعتناء كامل نكند. يعنى چون شيعه بودنش محرز نبود، مشايخ ما به آن عنايت نداشتند. و از طرفى زيدىها هم چون افرادى نداشتند،كه روى اين تفسير كار كنند، از اين رو نشر نيافته است .
و نيز همان محقّق گفته است: اين كتاب 770 روايت دارد كه در صد زيادى از آن را (نه دهم) در كتب ديگر پيدا كردم و هر حديثى را كه در كتب ديگر - شيعى يا سنّى - يافتم در پاورقى آوردم .
علامه مجلسى «ره» مىفرمايد: و تفسير فرات و ان لم يتعرض الاصحاب لمؤلفه بمدح ولا قدح ولكن كون اخباره موافقة لما وصل الينا من الاحاديث المعتبرة و حسن الضبط فى نقلها مما يعطى الوثوق بمولفه و حسن الظن به. موافق بودن اخبار اين كتاب با روايات معتبره ديگر، براى يك فرد غير وسواسى، موجب يقين به اعتبار آن مىشود .
دو سه نسخهاى كه از اين كتاب در اختيار ما است، از حديث تعداد روايات با هم فرق دارند. و چون نسخه ناقص در اختيار مرحوم مجلسى «ره» بوده است، نمىتوان گفت كه آنچه كه در تفسير فرات است در بحار موجود است .
مسأله ديگر: نسخهاى كه تحرير قبل از قرن نهم باشد از اين تفسير نداريم. نقليّات از اين كتاب به ما مىفهماند كه روايات اين كتاب سند داشته است. ولى نسخههايى كه در دست ما است غالباً سندش ناقص است.
افرادى كه در قرن 5 و 6 از اين كتاب نقل كردند، به طور كامل و مسلسل سند را آورده شده است. ولى در نسخههايى كه در دست ما است اسم فرات و شخص اول سند ذكر مىشود و بعد با كلمه معنعناً به امام (ع) اسناد داده مىشود. يعنى اختصاراً سند را حذف و به جاى آن كلمه معنعنا آوردهاند. و آوردن شخص اول باعث شده كه با بيش از صد نفر از مشايخ فرآت آشنا شويم. بيشتر اين مشايخ شيعى بودهاند.
آيا اين كتاب معتبر است؟ پاسخ مثبت است اما واضح است كه وقتى مىگويند فلان كتاب معتبر است به اين معنى است كه جعلى نيست. نه به معنى كه رواياتش كاملاً موثّق است پس بايد تك تك روايات را ازنظر متن و سند بررسى كرد. اين تفسير هم اين حكم را دارد.
آيا فرات بن ابراهيم كوفى ثقه است ؟
توثيق عام به اين معنى كه صاحب كتاب در مقدمه مىگويد نام هر كس را كه در اين كتاب مىبرم موثق است. و توثيق خاص به اين معنى است كه نام تك تك افراد برده و توثيق مىشود.
كتابى در اين زمينه هست به نام «معجم الثّقات» تأليف آقاى تجليل تبريزى است. كه فقط نام افراد موثّق را ذكر مىكند.
كتاب ديگر: «ثقات الروات» از «سيد هبة الدين شهرستانى» كه ايشان هم فقط كسانى را ذكر مىكند كه ثقه هستند.
همچنانكه اين كتب متأخر، افراد ثقه را نام بردند. در كتب قديمى هم گاهى شبيه چنين مطلبى ادعا شده است. از جمله «تفسير على بن ابراهيم» كه در اول آن عبارتى است كه از آن استفاده مىشود هر كس در اين تفسير ذكر شده است، ثقه مىباشد. البته اين يك توثيق عام است كه گاهى به معارض هم بر مىخورد. اگر كسى اين توثيق عام را بپذيرد و در مورد شخص مورد نظرش معارض نداشته نباشد بايد او را به عنوان ثقه قبول كند .
«كامل الرزيارات» ابن قولويه هم چنين است. در آغازش عبارتى دارد كه استفاده مىشود از هر كس خبر نقل كرده است، ثقه است. اينها را توثيقات عامه مىگوييم.
بنابراين چون نام فرات درتفسير على بن ابراهيم وجود دارد و دو روايت از او نقل شده است پس بايد او را ثقه بدانيم .جواب دادهاند:
1- اين دو روايت در بعضى نسخههاى اين تفسير نيست. اگر در همه نسخهها بود دليل اعتبار فرات مىشد ولى در همه نسخهها نيست.
تفسير على بن ابراهيم سه چاپ دارد: چاپ قديم كه به صورت وزيرى خشتى و رحلى [5] است. و چاپ جديد كه دو جلد است. در چاپ وزيرى نام او نيست و در چاپ رحلى وجود دارد. يعنى در بعضى نسخهها هست و در بعضىها نيست .
2- تفسير على بن ابراهيم اگر هم در اوّلش، اين عبارت باشد و دال بر موثق بودن افراد باشد، شرطش اين است كه دخل و تصرفى در آن نشده باشد. در حاليكه چنين چيزى صورت گرفته است. و اين دو روايت موجود در تفسير على بن ابراهيم كه از فرات نقل شده، به احتمال قوى از اضافات شخص ديگرى است نه از خود على بن ابراهيم.
در امالى شيخ صدوق «ره» كه از فرات نقل شده است و نيز در اخبار الزهراء، تا حدى مىتواند اعتبارى براى فرات باشد. زيرا فرات از مشايخ پدر صدوق «ره» يا از مشايخ يكى از مشيخه صدوق «ره» بوده است .
«شواهد التنزيل» و «فضل زيارة الحسين (علیه السلام)» هم كه روايات فراوان و متعدّدى را از تفسير فرات نقل كرده است تا حدى مىتواند باعث اعتبار باشد ولى كافى نيست.
پس تا اينجا دليلى كه كافى باشد براى اينكه بگوييم فرات بن ابراهيم فرد موثق و مطمئنى بوده نداشتيم .
مرحوم مجلسى «ره» در بحار عبارتى دارد كه قبلاً نيز نقل شد:
«و تفسير فرات و ان لم يتعرّض الاصحاب لمؤلفه بمدح ولا قدح لكن كون اخباره موافقة لما وصل الينا من الاحاديث المعتبرة و حسن الضبط فى نقلها ممّا يعطى الوثوق بمولفه و حسن الظن به».
اگر كتبى كه در آن عصر افرادى غير از بزرگان علماء شيعه نوشتند بررسى كنيم متوجه مىشويم علامه مجلسى چه مىگويد. يعنى ديگران چه كردند و او چقدر ضابط بوده است آقاى محمودى كه اين كتاب را تحقيق كرده مىگويد از معاصرين فرات كتابى در دستم هست كه وقتى مضامين آن را با روايات مىسنجم مىبينم مولف به خودش اجازه دخل و تصرف داده است. ولى روايات فرات را كه تطبيق مىكنيم مىبينيم دقيقاً همان چيزهايى است كه در كتب هم هست.
و گفتيم كه او از مشايخ صدوق يا ازمشايخ پدر او است. علامه مجلسى اين را هم به عنوان مؤيد آورده است و گفته: و قد روى الصدوق رحمه الله عنه اخباراً بتوسط حسن بن محمد بن سعيد الهاشمى.
البته صرف مشيخه بودن دليل توثيق نيست ولى تا حدّى مىتوان موجب اعتبار باشد. چون علماء براى اينكه احاديث از بين نرود گاهى از مشايخى حديث فرا مىگرفتند كه به خود آنها اطمينان نداشتند. كسى نبايد تشبيه كند و بگويد در زمان ما معمولاً براى درس خواندن نزد آدمهاى نادرست نمىروند.
زيرا اولاً: اين نقض دارد. اگر فردى باشد كه علم منحصر داشته باشد ممكن است چند نفر نزد او جمع شوند و آن علم را فرا بگيرند گرچه به خود او اعتماد نداشته باشند.
ثانياً: حديث با علوم فرق مىكند. بودند مشايخى كه خودشان خوب نبودند ولى كتابچه مضبوطى داشتند و براى فرا گرفتن راهى جز اين نبود كه پيش آنها بروند. مثلاً كتاب كافى اگر در اختيار كسى باشد كه فرد خوبى همنباشد حتماً ديگران بايد نزد او بروند و آن را اخذ نمايند.
پس اگر از كسى حديث نقلى كرده باشند، دليل بر اين نيست كه فرد خوب و مطمئنى است. زيرا گاهى مجبور مىشدند نزد كسى بروند كه مذهب او را قبول نداشتند و يا او را مطمئن نمىدانستند مثلا يك عالم شيعه واقعا مىدانست كه فلانى سنّى است ولى براى اينكه احاديث از بين نرود دنبالش رفته و دريافت مىكرد.
اين عبارت مرحوم علامه مجلسى بود كه مىخواسته از اين راه او را توثيق كند. [6]
عين اين عبارت را مرحوم سيد محسن جبل عاملى «ره» در اعيان الشيعه نقل كرده است ولى خودش اظهار نظر ننموده است. ظاهر اين است كه قبول كرده است والا بايد اشكال مىكرد.
ونيز مرحوم سيد حسن صدر «ره» مىفرمايد: الشيخ فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى له تفسير كبير [7]
معروف بيننا يروى فيه عن شيخه الحسين بن سعيد الاهوازى صاحب الامام الرضا (ع) و هو من علماء عصر الجواد(ع) [8].
يعنى مربوط به نيمه اول قرن سوم است .
كتاب «صحيفة الابرار» از نير تبريزى [9] شامل معجزههاى ائمه (علیهم السلام) است. كار خوبى كه اين شخص انجام داده است اينكه در قسمتى از كتابش مدارك كتاب را ذكر و راجع به آنها بحث كرده و اين سودمندترين فصل كتابش است. زيرا كل معجزاتى كه نقل كرده حتماً در مدينة المعاجر هم هست .
در اين قسمت مىگويد: التفسير لفرات بن ابراهيم هو من قدماء أصحابنا يروى عنه الصدوق فى كتبه تارة بواسطة و اخرى بواستطين. سپس مىگويد:
در تفسير على بن ابراهيم دو روايت از او نقل شده: حدثنى ابوالقاسم الحسنى قال حدثنا فرات...(و دو روايت را نقل كرده است) ولكن اسانيد الكتاب اكثرها محذوقه (به اين معنا كه وسطىها افتاده و به جاى آن معنعناً گذاشته شده است) والظاهر انه من تصرّفات بعض الملّخصين. و هو من الكتب التى يروى عنهاالمجلسى فى البحار. و رمزه «فر» و سپس عبارت بحار را آورده است .
صاحب روضات الجنّات هم، فرات را مطرح و دربارهاش گفته است: هذا التفسير يتضمن ما يدلّ على حسن اعتقاد مؤلفه وجودة انتقاد و وفور علمه و حسن حاله. و مضمونه موافق للكتب المعتمدة. رواياتش هماهنگ با ساير روايات و مؤلفش عالمى صحيح الاعتقاد بود. و رواياتش دليل بر اين است كه امامى بوده است [10] مضمون روايات آن با روايات كتب مورد اعتماد برابر است .
روضات الجنات از پدر علامه مجلسى «ره» نقل كرده است: يظهر منه انه كان متصوفا و يمكن ان يكون صوفيا. سپس صاحب روضات مىگويد: و كان مراده ارتباطه بالله و فناؤه فى الله و بقاؤه بالله و هذا المعنى موجود فى الروايات الصحيحة.
از فرات غير از اين تفسير نوشته ديگرى در دست نيست مگر جزوه كوچكى كه موضوعش سب اهل اصفهان بر على بن ابى طالب است. [11] بايد تفسير او را كاملاً مطالعه نمود تا معلوم شود كه چيزى گواه بر اينكه او صوفى است. دارد يا نه؟
نسبت - به صوفيه گاهى براى نكوهش و مذمت است و گاهى براى تمجيد زيرا يك معنى صوفى بودن يعنى با خدا ارتباط داشتن. به مقام بقاء و فناء رسيدن .در اين زمينه روايات هم هست. كه معروفترينش روايت نوافل است:
لا يزال عبدى يتقرّب الّى بالنوافل حتّى أكون سمعه، حتى أكون بصره، حتى أكون يده... اين فناء و بقاء باللّه است. صاحب روضات مىگويد شايد منظور ازصوفى بودن ستايش باشد نه كوهش.
رسالهاى داريم به اين عنوان: اجوبه جناب مستطاب اعلم العلماء المحققين، أفضل المتقدّمين و المتأخّرين آخوند ملا محمد باقر مجلسى «ره» به سؤالات مرحوم ملا خليل قزوينى «ره».
ملا خليل از علماء دوره صفويه است پايتخت صفويه، مدّتى قزوين بود. و او در آن دوره در قزوين، خدمات و كارهاى زيادى انجام داد. فوتش حدود 20 سال قبل از علامه مجلسى «ره» بود. از جمله خدماتش اين است كه اصول و فورع و روضه كافى را به فارسى و عربى شرح كرده است. شرح فارسى آن تمام و به نام صافى و عربى آن ناقص و به نام شافى است. شرح فارسى اصول آن، در گذشته، در دو جلد چاپ شده است. برخى از علماء از او خيلى به عظمت ياد مىكنند. ملا خليل سؤالاتى از علامه مجلسى نموده است و از علامه مجلسى به اين سؤالات جواب داده است .
علامه مجلسى «ره» در آن رساله فرموده است: بسيارى از علماء دين نيز طريقه مرضيه صوفيه حق را داشتند. و اطوار و اخلاق ايشان مباين طايفه صوفيه اهل سنت بود. ما از صوفى سنى بدگويى مىكنيم و ازصوفيانى كه سنى نيستند ولى رويه آنها رادارند. ولى صرف اينكه يك عالم اهل معنويات باشد، باعث نمىشود كه اسمش را صوفى بگذاريم. و يا اگر اسمش را صوفى بگذاريم، آدم بدى باشد. مثلاً شيخ بهاء الدين محمد عاملى، فيض كاشانى، ابن فهد حلّى را به عنوان صوفى معرفى كردند.
مرحوم مجلسى «ره» مىفرمايد: اگر يك گروه از علماء ما به ظواهر عمل كنند و اهل رياضات و سير و سلوك نباشند و يك عده اهل سلوك باشند. اينها را با صوفىهايى كه اهل باطل ولاابالى هستند، خط نكنيد. مانند شيخ بهاءالدين كه كتب او مشحون به تحقيقات صوفيه است .
مرحوم مجلسى «ره» در ادامه مىفرمايد: «والد مرحوم فقير - رضوان الله عليه - از جناب شيخ مزبور، تعليم ذكر و فكر گرفته بود. و هر ساله يك يا دو اربعين و بيشتر به عمل مىآورد. بله صوفىها هم چله نشينى دارند ولى اينها با هم قابل قياس نيست.
در احاديث معتبره وارد شده: هر كس چهل صباح اعمال خود رابراى خدا خالص گرداند خداوند چشمهحكمت را از قلبش به زبانش جارى مىگرداند.
و پدر من، جمع كثيرى ازتابعان شريعت مقدسه را ،موافق قانون شرع، به رياضت وا مىداشت. و فقير نيز مكرر اربعينها به سر آوردم».
عبارت ديگر كه مرحوم علامه مجلسى «ره» دارد اين است كه: «فرق علماء شيعه كه اهل معنويات هستند و بعضى آنها را با صوفيه اشتباه مىگيرند، با علماء صوفى سنى زياد است.
سپس اضافه مىكند كه «از علماء اهل معنى است نيز سيّد بزرگوار على بن طاووس «ره»كه صاحب كرامات ومقامات بود. و شيخ ابن فهد حلى صاحب «عدة الداعى» كه در زهد و ورع و كمال مشهور آفاق بود و نيز شيخ زينالدين شهيد ثانى «ره» كه در راه دين شهيد شد، كتب وى از قبيل «منية المريد» و «اسرار الصلاة» كه به دقائق اسرار صوفيّه، از همه مشهورتر است و امثال ايشان، اينها اهل معنويّات و سير و سلوك هستند».
به هر حال اين يك واقعيت است كه علماء ما يك دسته اهل معنوياتو سير و سلوك هستند. و اينها را نبايد با صوفيّه اهل باطل قياس كرد. اسم صوفى را نبايد روى اينها گذاشت. و اگر هم اسم صوفيه مىگذاريم بايد بدانيم صوفيه دو دسته هستند: آنها كه طبق شرع اهل رياضت هستند آنها كه مقيّد به احكام شرع نيستند.
تفسير فرات توسط يكى از علماء آذربايجان به نام شيخ يوسف بنايى «ره» ترجمه شده است. تحت عنوان «ثمرة الفؤاد در ترجمه و شرح تفسير فرات كوفى» كه جلد اول آن چاپ شده است. شايد ايشان به اخبار و تفسير خبرى علاقه داشته است. و فكر كرده اگر اين تفسير ترجمه شود و در اختيار مردم قرار گيرد براى محكم شدن اعتقاد مردم به ولايت خوب است .
در ترجمه، هر روايتى را كه آورده موافق آن روايت را از اين كتاب و آن كتاب نقل كرده است .
در اينجا به عنوان ارزيابى متن به چند نمونه از اين تفسير اشاره مىكنيم:
1- در ص 230، در تفسير سوره الهيكم التكاثر: سمعت جعفر بن محمد (صلی الله علیه واله) يقول فى قوله تعالى: «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم» نحن النعيم الذى ذكر الله.
2- روايت ديگر از أبى حفص قال قال عبدالله بن الحسن يا أبا حفص «ثم لتسئلن»... قال ولايتنا.
3- قال كنت عند جعفر بن محمد فقدم الينا طعاماً ؛ فأكلت طعاماً ما أكلت مثله قطّ. فقال لى يا سدى كيف رأيت طعامنا، قلت بأبى انت و امى يابن رسول الله ما أكلت طعاما مثله قطّ. ولا أظنّ انىّ آكل أبداً مثله. ثمّ إنّ عينيى تقرقرت فبكيت فقال ياسدى ما يبكيك؟ قلت: ذكرت آية فى كتاب الله. قال و ماهى؟ قلت: قوله الله فى كتاب: «ثمّ لتسئلن يومئذ عن النعيم» فخفت أن يكون هذا الطعام الذى يسألنى الله عنه. فضحك (علیه السلام) حتّى بدت نواجده. ثم قال يا سدى ولنعمل فيه للطّاعة. قلت له بأبى انت و امى يابن رسول الله ما النعيم؟
لا تسئل عن طعام طيّب ولا شرب لين ولا رائحة طيّبة بل لنا خلق وله خلقنا قال: حبّ على و عترته (علیهم السلام) يسألهم اللّه يوم القيامة .
اين متن را كه نگاه كنيم اصلاً سند نمىخواهد. اگر كسى ظاهر آيه را بخواند و خودش دقت داشته باشد ميگويد معنى آيه اين است كه خداوند از نعمت سؤال مىكند.
نعمتها مراتب دارد. از نعمتهاى مراتب بالا: توحيد - نبوّت - امامت و ولايت است. اگر روايت مىفرمايد كه ولايت مصداق نعمت است و از مصاديقى است كه خيلى بايد به آن ارج بگذاريد، اين ديگر سند نمىخواهد. بلكه خيلى واضح است .
در تفاسير اهل تسنن روايات مكرر فراوان ذيل اين آيه آمده است كه منظور از نعمت، آب سرد يا غذاى خوب يا عطر است. و از نعمت اساسى غافل شدند.
اما ائمه (علیهم السلام) مىفرمايند: ازاينها سؤال نمىشود. خدا بزرگتر از آن است كه ازنعمتى كه مىدهد (آب، نان و...) سؤال كند. بلكه از اساسىترين نعمتها سؤال مىكند.
در تمام تفاسير سنى كه مراجعه كنيد، ذيل «نعيم» هر مصداقى كه ذكر شده، از خوردنى و نوشيدنى و امثال آنها است. واسمى از امامت برده نشده است. اين توجه خوبى است كهروايتمىدهدولازمنيستسندداشته باشد.
در ص 208: از امام صادق(علیه السلام) أما والله انى لا حب ريحكم و أرواحكم فأعينونى على ذلك بورع و اجتهاد، من أئتم بعبد فليعمل بعمله أنتم شيعة آل محمد و أنتم انصار الله و أنتم السابقون الا ولون والسابقون الاخرون فى الدنيا و السابقون فى الاخرة الى الجنة .
مزاياى زيادى براى شيعه نقل مىشود. ولى اين روايت مىگويد معيار در شيعه و موالى بودن عمل است. پس متن، درستى است گاهى روايت آيه را بر خلاف ظاهرش تفسير مىكند آنجا روايت سند مىخواهد. اماگاهى آيه را طورى معنا مىكند كه اگر خود ما هم دقت و توجه كنيم همان معنى را مىفهميم. اين قبيل روايات اگر سند هم نداشته باشد متنش درست و قابل قبول است .
در پايان يادآور مىشوم كه تفسير فرات علاوه بر چاپ سابق نجف اشرف، اخيراً توسط حضرت آقاى محمودى تحقيق شده و در مقدمه آن مطالب سودمندى آمده است حتماً به اين چاپ كتاب رجوع شود.
پي نوشت :
[1]. شيعه هميشه در صدد اثبات امامت امامان و در دايره وسيعتر اثبات فضيلت و افضليت آنها بوده است. يكى از راههاى اثبات اين موضوع، تمسك به آيات قرآن مجيد با بيانات حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) در ذيل آنهاست. در قرون اوليه كتابهايى با عنوان «ما نزل من القرآن فى أهل البيت (ع) نوشته شده است. اهل تسنن قرآن و احاديث رسول (ص) راقبول دارند و حضرت على و ائمه شيعه (ع) را اگر به عنوان امام قبول ندارند، لااقل به عنوان يك فرد صادق و موثق قبول دارند. پس بايد رواياتى كه آنان از رسول خدا (ص) نقل مىكنند بپذيرند و از اين راه مىتوان فضيلت و افضليت و امامت اهل بيت را ثابت كرد. يكى از اين كتابها «شواهد التنزيل لقواعد التفصيل فى الايات النازلة فى أهل البيت (ع)» است كه نويسندهاش سنى و از علماء قرن پنجم و نيشابورى است.
2]. طريق آشنايى ما با تفسير فرات به حسب ترتيب زمانى از اين قرار است:
الف - تفسير على بن ابراهيم، مربوط به اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم.
ب - امالى شيخ صدوق.
ج - اخبار الزهراء ولى اين چند كتاب، مقدار كمى از فرات نقل كردهاند.
د - شواهد التنزيل كه تعداد زيادى روايت از فرات نقل كرده .
ه' - فضل زيارة الحسين (ع)، كه يازده روايت از فرات نقل كرده است ،و اين دو از قرن پنجم است .
[3]. نسخه خطى اين تفسير در كتابخانهها موجود است .
[4]. تفسير برهان 4 جلد است. جلد مقدمه آن اصلاً ربطى به تفسير برهان و صاحبش ندارد. بلكه آن مقدمه تفسير مشكوة الانوار است كه بعنوان مقدمه تفسير برهان چاپ شده است. و بين اين دو مؤلف حدود 100 سال فاصله است. تفسير برهان از سوره حمد شروع شده تا سوره ناس، و تفسير مشكوة الانوار دوره كامل قرآن مجيد نيست .
[5]. با تفسير امام حسن عسكرى (ع) با هم چاپ شده است.
[6]. بحار ج 1، ص 37.
[7]. در زمانهاى قديم به كتابى كه حجمش به اندازه تفسير فرات بوده «كبير»گفته مىشده اما آيا نسبت به زمان سيد حسن صدر «ره» مىتوان گفت تفسير فرات تفسيرى كبير است ؟
[8]. تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام، ص 332.
[9]. وى يكى از علماء و نيز يكى از شعرايى است كه براى امام حسين (ع) اشعار بسيار خوبى گفته است .
[10]. ج 2، ص 489.
[11]. مقدمه چاپ جديد تفسير فرات ص 12.