انقلاب فرانسه و تأثیر آن در ممالک دیگر

بروز انقلاب فرانسه علل مختلفی داشت که یکی از آنها همانطور که اشاره شد تأثیر نوشته های بعضی متفکرین بود. آنچه روسو در کتاب معروف خود (قرارداد اجتماعی) پیش بینی میکرد چیزی جز دموکراسی واقعی نبود: حاکمیت مردم، آزادی، مساوات و برادری. روسو میگوید: « بشر از اول آزاد بدنیا آمده است و تمدنی را که روبه فساد میرود میتوان خود عوض کند. »
چهارشنبه، 11 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انقلاب فرانسه و تأثیر آن در ممالک دیگر
انقلاب فرانسه و تأثیر آن در ممالک دیگر
انقلاب فرانسه و تأثیر آن در ممالک دیگر

راجع به انتهای قرون وسطی و شروع عصر جدید نظریات متفاوت است. به عقیده بعضی مورخین باید پیدایش افکار جدید را در فرانسه اول عصر جدید دانست: افکار، نظریات و آثار منتشر شده ی ولتر، روسو و امثال آنها که باعث بروز انقلاب فرانسه شدند. چون انقلاب فرانسه بود که در روحیه سایر ملل اثر کرده و باعث تغییر طرز فکر مردم و اوضاع داخلی بسیاری از ممالک دیگر گردید..
بروز انقلاب فرانسه علل مختلفی داشت که یکی از آنها همانطور که اشاره شد تأثیر نوشته های بعضی متفکرین بود. آنچه روسو در کتاب معروف خود (قرارداد اجتماعی) پیش بینی میکرد چیزی جز دموکراسی واقعی نبود: حاکمیت مردم، آزادی، مساوات و برادری. روسو میگوید: « بشر از اول آزاد بدنیا آمده است و تمدنی را که روبه فساد میرود میتوان خود عوض کند. »
در سیستم ارباب رعیتی یا همان فئودالیسم زارعین فراسنه وضع بسیار بدی داشتند که بهتر از وضع حیوانات نبود. تمام دسترنج آنها را پرنس ها،نجبا و رؤسای کلیسا میبردند. درآمد بعضی از اینها به میلیونها فرانک بالغ میشد. ولی تمام بار بردوش رعیت بود حتی مالیات اراضی را رعیت میداند نه مالک زمین. از 25میلیون جمعیت فرانسه در حدود یک صدم صاحب همه چیز بودند و در آسایش زندگی میکردند و بقیه 99درصد کلیه مخارج مملکت را بر عهده داشتند. مثلاً یک زارع در حدود نصف یا بیش از نصف درآمد زراعت خود را بعناوین مختلف مالیات میداد. در کتابی راجع به انقلاب فرانسه (9) مینویسد: « شراب و نان سفید انحصار طبقات بالا بود. رعیت آب و نان سیاه میخورد. روغن غذای او همان روغنی بود که در چراغ می سوزاند. لباسش را خودش می بافت. گوشت با درآمد او سازش نداشت. تمام پول نقدی که در سال مصرف میکرد20الی30لیور بود (واحد پول فرانسه قبل از فرانک). خانه خود را از گل میساخت و روی آنرا با علف میپوشاند. » شکار در انحصار ارباب بود. در کتاب فوق الذکر مینویسد: « شکاربانهای ارباب طوری مواظب حیوانات شکاری بودند که گوئی آدمیزادند و رعیت را طوری تعقیب میکردند که گوئی حیوان است. » رعیت گرسنه ای که شکاری را بدام می انداخت بدار میاویختند. گله های آهو و گوزن شبها از جنگل خارج میشدند و در کشتزارها میچریدند. رعیت ناچار بود شبها کشیک بکشد و این حیوانات را بدون صدمه زدن براند.
موضوع دیگری که به انقلاب کمک کرد یکی قیام مردم امریکا بود علیه انگلستان که باعث تحریک افکار گردید و دیگر وضع پاریس که به منجلابی تبدیل شده بودند: تمرکز جمعیت و فقر فوق الذکر از یکطرف و فساد اخلاق و ولخرجی طبقات ممتاز از طرف دیگر، مخصوصاً در قصر سلطنتی.
با این وضع فقر و تنگدستی مردم در سال 1789در نتیجه خشکسالی قحطی نیز بوجود آمد و گرسنگی باعث عصیان، تجاوز و چپاول در بسیاری از نقاط فرانسه گردید. در پاریس در حدود 120هزار نفر از این اشخاص بیکار و گرسنه جمع شده و محیط مستعدی برای انقلاب بوجود آورده بودند.
وقتی پادشاه فرانسه لوئی شانزدهم دید دستگاه بر اوضاع مسلط نیست کابینه را منحل کرد و یکنفر نظامی را مأمور تشکیل کابینه جدید نمود. این عمل مردم را بیشتر تحریک کرد و اشخاص سرشناسی مردم را دعوت به مسلح شدن نمودند. دولت هم برای اقدام متقابل قشونی از 3600 سرباز با توپ و تسلیحات دیگر به پاریس فرستاد ولی اینها بجای اقدام علیه عصیانگران با آنها متحد شدند.
در اولین روز انقلاب (14ژوئیه1789) مردم به یک زندان حمله کرده رئیس آن را کشتند،28000 تفنگ و 20توپ را بتصرف خود در آوردند و قشونی بنام « گارد ملی » تشکیل دادند. تسلط دولت و مقامات رسمی بر اداره امور مملکت از این ساعت از دست رفته بود و قدرت بدست مردم کوچه و بازار افتاد. تجاوز به اشخاصی که دارای مقام یا صاحب اموالی بودند شروع شد. هرج و مرج، غارت، چپاول، زورگوئی از این ساعت در شهرستانها نیز حکمفرما گردید.
مردم طبع خونخوار خود را از همان روزهای اول انقلاب بروز میدادند. چند روز بعد از کشتار رئیس زندان شایع شد که یکی از وزرا بنام فولن گفته است « این مردم بیش از اسب های من قابلیت ندارند. اگر نان ندارند کاه بخورند ». این شایعه باعث شد که مردم بخانه او حمله برده فولن رابدار آویختند. با دیدن این وقایع عده ای از نجبا، متمولین و طبقات ممتاز از ترس شروع به مهاجرت کرده از فرانسه خارج شدند و اغلب بسویس رفتند.
در پاریس بواسطه قحطی و گرسنگی مردم آرام نداشتند. عده ای از زنها جمع شده به شهرداری حمله کرده و خیال داشتند ساختمان شهرداری را به آتش بکشند ولی مردی جلو رفته فریاد کشید « برویم به ورسای » بدین ترتیب جمعیت روبه قصر سلطنتی حرکت کرده و شاه را مجبور کردند به پاریس نقل مکان نماید. ده هزار نفر او را با پای پیاده در این سفر مشایعت کردند. این پیش آمد باعث هراس بیشتر طبقات ممتاز و متمولین گردید و مجدداً عده زیادی شروع به مهاجرت به سویس، انگلستان و ممالک دیگر نمودند.
اطرافیان شاه و ملکه به آنها پیشنهاد کردند شبانه از فرانسه گریخته به یکی از ممالک همسایه بروند ولی مقدمات این سفر را طوری ناشیانه فراهم کردند که یکی از مستخدمین متوجه شده و بیکی از مستحفظین اطلاع داد. فرار آنها با کالسکه به نتیجه نرسید و بعد از چند روز سختی مسافرت بالاخره به پاریس برگردانده شدند. اکنون دیگرروی مردم کوچه و بازار و مخالفین شاه باز شده بود و عده ای تقاضای محاکمه او را میکردند.
اوضاع بلبشو و ناامنی بتمام شهرستانها سرایت کرد. اغلب دو طرف یعنی طرفداران کلیسا و سلطنت از یکطرف و انقلابیون از طرف دیگر دسته بندی کرده بجان هم میافتادند و از همدیگر میکشتند و بدار میاویختند. مثلاً در یک مورد یکنفر از انقلابیون وارد مجلس نماز و دعای عده ای از طرفداران کلیسا شده مجلس را بر هم زد.
حضار خصوصاً زنها بسر او ریخته او را با وضع فجیعی با قیچی و چاقو کشتند. طرفداران انقلاب با دیدن نعش وی بخانه های مخالفین ریخته و عده ای را از زن و مرد و بچه دستگیر کرده در زیر زمینهای یک قصر قدیمی انداخته و یکی یکی کشتند. وقتی بالاخره قشون دولتی سر رسید نعش فاسد شده 130نفر را یافت. هرج و مرج فرانسه و ناتوانی پادشاه و حکومت باعث وحشت سلاطین و حکام ممالک دیگر اروپا و ترس از سرایت این اوضاع به سرزمین آنها گردید لذا اتحادیه ای بسرکردگی اطریش تشکیل داده برای حمله بفرانسه و بظاهر نجات پادشاه فرانسه شروع بلشگرکشی کردند. سرکرده این قشون اعلامیه ای صادر کرده و در آن تهدید نمود که با هر فرانسوی که بر علیه قشون او اسلحه بدست بگیرد بعنوان یاغی رفتار خواهد کرد و اگر حمله بقصر شده و کوچکترین صدمه ای بخانواده سلطنتی فرانسه وارد آید تمام پاریس را با خاک یکسان خواهد نمود.
این تهدیده ها نه فقط باعث وحشت فرانسویها نشد بلکه خون آنها را بجوش آورد و بضرر پادشاه تمام گردید. مردم او را محرک این اقدامات دانسته و بقصر تویلری حمله ور شدند.
گو اینکه عصیان مردم از گرسنگی بدبختی و بیچارگی بود ولی خونخواری و قصاوت لازمه آن نبود بلکه در این مواقع است که بشر طبع حیوانی خود را بروز میدهد. در موقع حمله بقصر تویلری 1100 نفر گارد محافظ آنها را که اهل سویس بودند کشته سرکرده های آنها را گردن زدند یا از پنجره ها بپائین انداختند
در موقع چپاول قصر مکاتبات شاه با مهاجرین فرانسوی بدست مردم افتاده و مختصر احترامی که هنوز برای او باقی مانده بود از بین رفت. در یک اعلامیه خیانت شاه و سلطنت طلبان باطلاع مردم رسید و مردم عصبانی به محبسهائی که عده ای از نجبا و کشیشها و مخالفین دیگر بازداشت بودند حمله کرده 1400 نفر محبوسین را بوضع فجیعی کشتند.
بعد از کشتن این محبوسین خشم مردم و کشتار مخالفین باز ادامه داشت.بعضی خانواده ها را از زن و مرد و بچه پیر و جوان بکلی نابود کردند. چندین روز جنازه ها را جمع آوری میکردند. تعداد زیادی بچه و 250 کشیش بین آنها بود. محرک واقعی این کشتارها سه نفر بودند: دانتون، مارا و روبسپیر). شرح این کشتارها را خانمی که از طرفداران انقلاب بود ولی با دیدن اعمال انقلابیون نظرش برگشت و دو سال بعد خود نیز اعدام شد در نامه ای نوشته. قسمتی از این نامه را برای شما می آوریم. میگوید: « . . . زنها را وحشیانه می کشتندو بعد تکه تکه میکردند. روده هایشان را بیرون میکشیدند و مثل نوار نشان لیاقت بسینه خود می آویختند. گوشت خون آلود قربانیان خود را بدندان میکشیدند. » شاه و خانواده اش در قلعه ای تحت نظر و در واقع محبوس بودند. مخالفین سلطنت اکنون بمقصود خود رسیده بودند. اجتماع نمایندگان ملت تصمیم به خلع شاه و تبدیل سلطنت به جمهوری گرفت
روبسپیر پیشنهاد کرد حکم اعدام شاه را صادر کنند تا صلح و آرامش به سرزمین فرانسه برگردد. بالاخره پیشنهاد او عملی شد و پادشاه فرانسه را بجرم خیانت و ارتباط با دشمن محاکمه کرده و مثل سایر محکومین در زیر تیغه گیوتین گردن زدند. چند ماه بعد ملکه را نیز محکوم کرده و اعدام نمودند.
از این پس اختلاف بین دسته های مختلف انقلابیون و کشمکش بر سر قدرت شروع شد و بالاخره یک دسته بنام ژاکوبین دسته دیگر را موسوم به ژیروندیست از بین بردند. در ضمن خونخوار معروف مارا بدست دختری از دسته مخالف در خانه خودش با یک ضربه کارد کشته شد. مردم حامی انقلاب اکنون به خونخواری و دیدن سرهای بریده عادت کرده بودند. روزی نبود که سه یا چهار نفر را بزیر تیغه گیوتین نفرستند. چه بسا اشخاصی که فقط احتمال میرفت از طرفداران طبقات ممتاز سابق باشند یا مردم بیطرفی که از همکاری با انقلابیون خودداری میکردند. کلیه زندان ها پر از افراد مشکوک بود. علاوه بر مخالفین بسیاری از افراد انقلابی نیز محکوم به اعدام میشدند: آنهائیکه در مأموریتی موفق نمیشدند و ژنرالها و سرکرده هائی که در جنگ با دول مخالف شکست میخوردند و بعضی از اینها در محبس خودکشی کردند. اینک قشونی مرکب از شش هزار جنگجو و هزار توپ مأمورتصفیه شهرستانها و تکمیل کار کمیته های محلی گردید.
در شهرستانها عده محکومین بقدری زیاد بود که گردن زدن با گیوتین کفایت نمیکرد، لذا در این مواقع محکومین را ردیف کرده و تیرباران میکردند. گاهی چهل پنجاه نفر را بهم بسته با گلوله توپ به آنها شلیک میکردند. در نقاط دیگر آنها را دسته جمعی سوار قایقی کرده و قایق را غرق میکردند. حتی به بچه ها و اطفال شیرخوار رحم نمیشد. در اولین قایقی که غرق شد 90 نفر کشیش را سوار کرده بودند. در کنار رودخانه لوار هزارها کلاغ و مرغهای گوشتخوار دیگر دور لاشه های جمع بودند. اینهمه جنایت و زورگوئی »!
ازقدیم گفته اند « دو پادشاه در اقلیمی نگنجند ». قدرت در این موقع در دست دو نفر بود: دانتون و روبسپیر. اکنون یکی از آن دو می باست از میان برود. سرنوشت قرعه را بنام اولی کشیده بود. روبسپیر برای او و چند نفر از پیروانش پرونده سازی کرده و موفق شد آنها را محکوم بمرگ نماید. از این پس قدرت در دست یکنفر بود.
روبسپیر سلاخی و فعالیت گیوتین را به اوج رساند. در این دوره چند نفر اشخاص سرشناس که باقی مانده بودند از قبیل خواهر شاه، شیمی دان معروف لاوازیه، یکنفر شاعر، یکنفر نویسنده و اشخاص برجسته دیگر زیر تیغ رفتند. روزی نبود که 40 الی60 محکوم اعدام نشوند. عده سگهای خیابانی که از خون محکومین تغذیه میکردند بقدری زیاد شده بود که مجبور به سگ کشی شدند. برای تسریع محاکمه اشخاص روبسپیر دستور داد از بازرسی و دفاع اشخاص در محاکم صرف نظر کنند، چون نظر هیئت منصفه برای محکوم کردن مجرمین کافی میباشد. وضع بجائی رسیده بود که حتی اکثر مردم انقلابی از خون ریزی های بیحساب خسته شده بودند. نمایندگان و روسای ملت انقلابی که بفردای خود امیدی نداشتند متحد شده روبسپیر و چند نفر همدستان موثر او را توقیف کرده و اعدام نمودند. تلفات انقلاب فرانسه را نیم میلیون تخمین زده اند.
وارث انقلاب فرانسه ناپلئون شد. ناپلئون از خانواده محترم فقیری بود اهل یکی از شهرهای جزیره کورس که در آن موقع از مستملکات فرانسه بود. پدر او حقوقدان و مرد آرامی بود ولی مادرش فعال و جاه طلب و این اخلاق به پسرش به ارث رسیده بود. ناپلئون در جنگ های داخلی فرانسه به واسطه شجاعت و کاردانی ترقی کرد تا اینکه دولت انقلابی او را بسرکردگی قشونی علیه اتریش و متحدین به ایتالیا فرستاد.
در ایتالیا قشون اتریش را شکست داد و در شمال ایتالیا جمهوری های مستقل تحت حمایت فرانسه بوجود آورد. برای قدردانی در موقع مراجعت به پاریس از او پذیرائی رسمی بعمل آمد. ولی وجود چنین مرد مقتدری برای روسای حکومت که ضمناً با هم اختلاف داشتند خوشایند نبود و چون ناپلئون هم میدان جنگ را بردسیسه بازی با سیاستمداران ترجیح میداد با مأموریت دیگری به خارج موافقت کرد.
دشمن دیگر فرانسه انگلستان بود ولی امکان حمله موفقانه ای به آن سرزمین وجود نداشت، لذا دولت انقلابی تصمیم گرفت با تسخیر مصر راه هندوستان را به انگلستان ببندد.
ناپلئون با 50 کشتی جنگی 250کشتی باری و 40000 سرباز به طرف مصر حرکت کرد. بعد از شکست دادن جنگجویان عرب اطلاع پیدا کرد که قشونی از ترکها از راه سوریه بطرف مصر در حرکت است، چون سرزمین مصر در آن تاریخ جزو ترکیه بود. در این بین دریا سالار انگلیسی نلسون حمله کرده و تمام کشتی های فرانسه را نابود کرده بود. لذا ناپلئون مجبور شد از راه زمینی به استقبال قشون ترک برود و آنها را در نزدیکی یافا شکست داد. دراین جنگ سه هزار نفر را اسیر گرفت ولی چون نگاهداری آنها با کمی آب و غذا مشکل بود همگی را کشت. بواسطه این جنگها و بروز طاعون قشون فرانسه نیز ضعیف شده و به 6000 نفر سرباز و دوهزار مریض رسیده بود. ناپلئون با این عده به مصر مراجعت نمود.
اخباری که در این جا از اوضاع فرانسه به او رسید ناراحت کننده بود. اتریشی ها و روسها در ایتالیا قشون فرانسه را شکست داده و جمهوری هائی را که فرانسه در آنجا تشکیل داده بود از بین برده بودند. با شنیدن این اخبار ناپلئون تصمیم گرفت به فرانسه برگردد و محرمانه با یک عده از افسران خود با کشتی به فرنسه مراجعت کرد. بواسطه اختلافاتی که بین دسته های مختلف انقلابیون وجود داشت بالاخره تصمیم گرفتند برای اعاده نظم سه نفر را در رأس حکومت قرار داده اختیارات را به این سه نفر تفویض کنند.
شخص اول بین آنها ناپلئون بود و در واقع تمام قدرت بدست او افتاد. ناپلئون از این موقعیت استفاده نموده به جمهوری فرانسه پایان داد و تاج فرانسه را بعنوان قیصر فرانسه بر سر نهاد. مردمی که از کشتارها و ناامنی های انقلاب خسته شده بودند بسرعت به او گرویدند ولی ناپلئون بجای اینکه تمام قدرت خود را صرف ترمیم خرابی های ناشی از انقلاب کند بفکر کشورگشائی افتاد و مملکتی را که در انقلاب آن همه تلفات داده بود وادار به جنگ های فرساینده ای کرد که باعث خرابی شهرها و سرزمین های بسیار، کشته شدن تعداد زیادی سربازان فرانسوی و جنگجویان ملل دیگر، از بین رفتن انبوهی از مردم بیگناه این شهرها و رزمینها گردید. برای مقابله با ناپلئون اتریش انگلستان و پروس مجدداً متحد شده و در مقابل فرانسه صف آرائی کردند ولی ناپلئون اتریش را در جنگ سختی شکست داد و مجبور بصلح کرد
. سوگند نمایندگان مجلس ملی دیده می شود
چند سال بعد در 1812 با قشون عظیمی که تعداد آن را 600 هزار تخمین زده اند به روسیه حمله کرده و با وجود اشکالات زیاد از کمیابی مواد غذائی و شیوع امراض در قشون فرانسه بالاخره خود را به مسکو رسانید. ولی روسها شهر را آتش زده و تبدیل به ویرانه ای کرده بودند و ناپلئون مجبور شد پس از یکماه از روسیه خارج شود. در مراجعت برف و یخبندان و حمله های روسها بقیه قشون او را نیز نابود کرد.
اکنون باز اطریش و پروس با روسیه متحد شده جنگ را علیه ناپلئون دوباره شروع کردند و بالاخره او را شکست داده بعد از تصرف پاریس او را وادار به استعفا و کناره گیری نموده از فرانسه اخراج کردند. ناپلئون محرمانه به فرانسه مراجعت و قشونی جمع آوری نمود ولی متحدین با کمک انگلستان باز او را شکست داده و در جزیره لتا محبوس نمودند. بجای ناپلئون یکی از بازماندگان خانواده سلطنتی سابق (بوریون) بنام لوئی هجدهم به پادشاهی فرانسه انتخاب شد. ولی با این حال صلح و صفا به سرزمین های اروپا باز نگشت. انقلاب فرانسه افکار مردم را تحریک کرده بود و پی در پی در ممالک مختلف انقلاب میشد. در لهستان مردم علیه حکومت روسها بپا خواستند. در بلژیک مردم قیام کرده و از هلند جدا شدند. در قسمت های مختلف در آلمان و اتریش عصیان مردم برای حکومت ها تولید دردسر میکرد. در فرانسه مردم ناراضی در 1830 پادشاه را خلع کرده دیگری را بجای او انتخاب کردند ولی دوران سلطنت این پادشاه هم طولانی نبود و در قیام دیگر او را خلع کرده به ریاست جمهوری انتخاب شد ولی از قدرت خود استفاده کرده در 1851 روسای مخالفین را توقیف کرد و بنام ناپلئون سوم خود را قیصر فرانسه اعلام نمود.
اما باز طولی نکشید که عصیان مردم ناراضی از پاریس شروع شد.در این قیام (1871) مردم کارگر تقاضای دستمزد کافی، رسیدگی به وضع کار و تنزل قیمت ها را داشتند. ولی به واسطه عصبانیت عمومی اوضاع دگرگون شد. مردم به قشون دولتی حمله کرده و نفر ژنرال را اسیر نموده تیر باران کردند. در مقابل دولت دست به اقدامات شدید زد. قشون دولتی از ورسای حرکت کرده وارد پاریس شد و شروع به کشتن انقلابیون نمود و حتی به زن و بچه رحم نمیکرد.
برای قصاص اعدام دو ژنرال 43 مرد و 3 زن و4 بچه را در جلوی دیواری که ژنرال ها آنجا اعدام شده بودند تیر باران کردند. ولی به این هم اکتفا نکرده کشتار را در روزهای بعد ادامه دادند. هر کس را در لباس گارد ملی میگرفتند بدون محاکمه اعدام میکردند. یک نفر انگلیسی مینویسد: « امروز5000 نفر را اعدام کردند. برای دفن آنها گودالی حفر کردند . . . . » شخص دیگری مینویسد: « عده ای را برای اعدام میبردند که متجاوز از 400 نفر بودند و 60 نفر آنها زن بودند . . . بعضی زنها و بچه ها که شوهر یا پدرشان را اعدام میکردند فریاد میزدند ما را هم بکشید و واقعاً آنها را هم میکشتند. » روزنامه تایمز چاپ لندن مینویسد: « قشون ورسای در 6 روز گذشته قصاوتی در کشتار مردم از زن و مرد و بچه به خرج داده که در تاریخ سابقه ندارد. آنها را تیر باران می کردند، با شمشیر می کشتند، شکمشان را پاره میکردند ».
عده کشتار این چند روزه را در حدود 25000نفر تخمین زده اند- بیست و پنج هزار نفر خونبهای دو ژنرال. ولی قائله هنوز خاتمه نیافته بود چون 38000 نفر را نیز توقیف نموده بودند که مینویسند 650 نفر از آنها کمتر از 17 سال سن داشتند. اینها را در عرض چار سال به تدریج محاکه کردند. 23نفر آنها اعدام بقیه محکوم به زندان یا تبعید شدند و 25000 نفر آن ها نیز تبرئه شدند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط