شهيده بنتالهدى صدردر عرصه تعليم و تعلّم(1)
نويسندگان: فرشته شهرابى(2) و غزاله مهر آئین(3)
چكيده
بنتالهدى صدر با نعمت هدايت و ارشاد برادر بزرگوارش، سيّدمحمدباقر صدر، توانست در همه زمينهها، به ويژه در عرصه تعليم و تعلّم، بدرخشد.تأليف كتابها و نگارش مقالات و تأسيس مدارس «الزهراء» و تشكيل جلسات مذهبى براى بانوان و تدريس دروس حوزوى براى ايشان و برگزارى مجالس دعا و تعظيم شعائر دينى و رفع اشكالات شرعىِ زنان، از جمله فعاليتهاى چشمگير او محسوب مىشوند. در اين مقاله سعى شده است ضمن اشارهاى گذرا به زندگىنامه وى، گوشهاى از فعاليتهاى او در حوزه تعليم و تربيت ترسيم گردد.
كليدواژهها: بنتالهدى صدر، آيةاللّه محمّدباقر صدر، تعليم و تعلّم، مجله الاضواء، مدارس الزهراء.
نسب پدرى
خانم آمنه (بنتالهدى) صدر نسبت پدرىاش به امام موسى بن جعفر عليهالسلام مىرسد. «پدر ايشان سيد حيدر، فرزند سيد اسماعيل، بود كه پس از ميرزا محمّدحسين شيرازى به مقام رفيع مرجعيت عامّه شيعيان رسيد. ايشان در علم و ايمان شهرت داشت. مادرش فرزند شيخ عبدالحسين آل ياسين از عالمان بزرگ زمانه خود به شمار مىآمد. حاصل اين ازدواج ده فرزند بود. بنتالهدى با برادرش محمّد باقر چهار سال فاصله سنّى داشت. بيش از شش ماه از ولادت آمنه نگذشته بود كه پدرش را از دست داد.»(4)ويژگىهاى شخصيتى
اين بانو يك مربّى توانا، نويسنده، شاعر، انديشمندى دردمند و دانشمندى با اعتقاد، با اخلاقياتى نيكو و معاشرتى پسنديده بود. وى با پذيرفتن بانوان، چنان لبخندى بر لبان آنها مىنشاند كه غم را از جانشان مىزدود. او داراى هوش سرشارى بود و كرم بيش از حدّى نسبت به درماندگان داشت. او صميمى، هدايتگر و عفيف بود و يدى طولا در تربيت اسلامى داشت. به تحصيلكردهها اهميت مىداد، اما با همه برخوردى يكسان داشت. به اعتقاد وى طبقه تحصيلكرده در نسلهاى آينده تأثير بيشترى دارد. در همه صحنهها حاضر و مورد اطمينان مراجع مسلمان و پرهيزگار بود. يكى از خواهران مجاهد عراقى مىگويد: «محبت و عاطفه و روش جذّاب ايشان و بهطور كلى، چهره متكامل اسلام را در اين شهيد بزرگوار بنتالهدى مىديدم. نهايت ايثار در او متجلّى بود. آگاهى بخشيدن به ديگران را وظيفه شرعى و واجب خويش مىدانست. جلوه رفتارى او با ديگران بهگونهاى بود كه گويى ساليان دراز با آنها زيسته است. شخصيت وى در دلها نفوذ عميقى داشت.»(5)فراگيرى خواندن و نوشتن
شهيده بنتالهدى خواندن و نوشتن را در خانه از مادرش آموخت. مادر اولين معلمى بود كه او را با ساغر محبت سيراب كرد و آنگاه ساقىِ جامهاى علم و معرفت او شد. مادرش هميشه ذكاوت و استعداد تعليم و تعلّم او را مىستود و از فهم و احاطه ذهنى او تعريف مىكرد و مىگفت: هر چيزى كه به او ياد مىدهم فراموش نمىكند. مراحل تعليم او به وسيله دو برادرش تكميل شدند و او 11 ساله بود كه با برادرش براى تحصيل عازم حوزه علميه نجف شد. نخست مقدّمات و سپس دروس خاص را نزد وى فرا گرفت و علاوه بر علوم دينى، به فراگيرى علوم نوين نيز پرداخت. وى صرف، نحو، اصول، فقه، حديث، اخلاق، تفسير و سيره را نيز در محضر برادر آموخت. در همه جوانب، توسط برادرش با علوم عربى آشنا گرديد، تا آنجا كه حتى در سنين نوجوانى بر نوشتن شعر نيز قدرت پيدا كرد. شعر معروف «هرگز از راه خود باز نخواهم گشت» از اوست.بالندگى و استحكام نيروى علمى و دينى
شخصيت علمى و دينى اين بانو به دست برادر شهيدش آيةالله سيدمحمدباقر صدر ـ رضواناللّه عليه ـ نضج يافت و به بالندگى و شكوفايى رسيد و اين بانو با راهنمايىهاى او، به درجات متعالى كمال و پرهيزگارى و علم و شناخت نايل گرديد. شكى نيست كه وراثت و محيط در روند مثبت يا منفى رشد و تربيت انسان تأثير عظيمى دارند. آقاى محمّد شمس در كتاب خود مىنويسد: من از خلال آشنايى كه با روحيه شهيده بنتالهدى داشتم، به اين معتقد گرديدم كه مقدّمات و شاخصههاى شخصيت او از حدّ تأثير رشد و محيط فراتر بودند و چه بسا اين دو عامل از اولين سببهاى تشكيل ساختار شخصيت او محسوب نمىگرديدند، بلكه خصايص و خصايلى كه موجبات سير سريع وى در مدارج ترقّى را فراهم كردند و به او توانايى بخشيدند تا از ظرف زمان و مكان بگذرد و به اين مراحل برسد، خصال و اوصافى بودند كه اين بانو را براى زنان شيعه الگو قرار داده و از وى نمونهاى از يك زن فرهيخته، پرهيزگار، مؤمن، مبارز و آگاه به اهداف زندگى ساختهاند. اين بانو از نخستين روزهاى حيات خويش تا پيش از شهادت، وجود خود را به علم و تهذيب اسلامى آراسته بود. فرهنگ علمى و تربيتى او افقهاى وسيع و همهجانبهاى داشت. مقالات او در مجله الأضواء در اين دوران (1966 م) گوشهاى از اين ابعاد را منعكس مىنمودند و عمق اصالت و نبوغ وجودى اين بانو را متجلّى مىسازند.مجله الاضواء توسط جمعى از علماى نجف اشرف منتشر مىگرديد و فقط مطالب برگزيده و ممتاز در آن درج مىشدند. با اين حال، بانو بنتالهدى رحمهالله در اين مجله از بارزترين نويسندگان و پيشتاز در كتابت و تأليف به شمار مىآمد. در نجف اشرف يا حتى تمام كشور عراق، هيچ زن نويسندهاى پيش از اين بانوى شهيده، مقالاتى در ژرفا و اصالت همسانِ نوشتههاى اين بانو ننگاشته بود. (اين مطلب، علىرغم كمبودهايى است كه آن شهيده به سبب موقعيت خود با آنها روبهرو بوده است) مقالات اين بانو در مجله الاضواء از حيث متانت بسيار ممتاز بود، تا آنجا كه حتى بعضى مىپنداشتند برادرش سيدمحمّدباقر صدر مقالات و مكتوبات خود را با نام خواهرش منتشر مىكند.
بزرگان علماى نجف براى بانوان جلسات دروس حوزوى، به ويژه علم فقه و اصول، تشكيل نمىدادند، ولى شهيده بنتالهدى از اين مرز گذر كرد و بخشهاى عظيمى از علم فقه و اصول را نزد دو برادر بزرگوارش سيد اسماعيل صدر و سيدمحمّدباقر صدر رحمهالله آموخت. در اغلب روزهايى كه سيد شهيد (محمّدباقر صدر) در بعضى از مسائل فقهى و اصولى، بخصوص در كتاب مكاسب مناقشه مىفرمود، وى نيز اين فرصتها را غنيمت مىشمرد. آنچه بدان قطع دارم اين است كه اين شهيده در بخش احكام فقهى عمومى به عنوان يك ركن به حساب مىآمد و در شناساندن احكام فقهى، ملجأ و پناه بسيارى از زنان مؤمنه بود؛ چنانكه وى در ايّام حج نيز راهنمايى دينى زنان حجگزار را بر عهده داشت، در حالى كه مسائل حج و احكام آن از سختترين و وسيعترين احكام شرعى به شمار مىروند.
هوش و فطانت علمى
شهيده بنتالهدى در ذكاوت و فطانت ممتاز بود و هوش وى، بر همه بخشهاى علمى و معرفتى، كه در آنها تفكر كرده بود، احاطه داشت، تا آنجا كه اگر بگوييم سيّد شهيد رحمهالله از ذكاوت و فطانت و توانايى احاطه علمى خواهر تعجب مىكرد، مبالغه و غلو نكردهايم.كتاب مكاسب شيخ انصارى از جمله كتبى است كه طلاّب علوم دينى آن را پيش از ورود به بحث خارج فرا مىگيرند و بعضى از علما معتقدند: هر كس كتاب مكاسب را به صورت متقن فراگيرد و آن را به شكل كامل بفهمد، مستحقّ اجازه اجتهاد مىشود. اين كلام نشاندهنده اهميت اين كتاب و مطالب علمى عميق و مشكل آن است. با اين حال، مطالبى از سوى اين بانو درباره اين كتاب مطرح مىشدند كه سيد شهيد رحمهالله به آنها پاسخ مىگفت و به مناقشات او درباره مطالب اين كتاب جواب مىداد، و اين حقيقت نشان مىداد كه اين بانو مراحل علمى متقدّم بر وصول به اين مقام را طى كرده بود؛ زيرا از عادات سيّد شهيد اين بود كه وقتى با اشخاصى كه در مطالب علمى در سطح ايشان نبودند روبهرو مىشد، با سكوت و عدم پاسخگويى، آنها را از بحث در آن مسائل منصرف مىگردانيد و يا آنها را نصيحت مىكرد كه به آنچه برايشان فايدهاى ندارد نپردازند، ولى هرگز در رابطه با پرسشهاى علمى خواهرش، اينگونه برخورد نمىكرد. سيره علمى سيّد شهيد با خواهرش بر اين معنا دلالت مىكرد كه وى به سطح بلند علمى او اعتقاد دارد.
امّ فرقان در بطلة النجف مكالمهاى را بين شهيده بنتالهدى و سيّدشهيد از قول اين بانو نقل مىكند: «يكى از جلسات، همراه سيّد نشسته بوديم و كتاب فلسفتنا در جلوى روى سيّد بود و او مشغول شرح و بسط و بيان بعضى از غوامض آن بود. من به برادرم گفتم: آقاى ما! من كجا، شما كجا! ... من ريشهاى در درجات علمى و فلسفى شما ندارم. فلسفه سخت است و اهلى دارد و شما اهل آن هستيد. سيّد به من جواب داد: اين مهم نيست. شما از من تواناتر هستيد. گفتم: چگونه؟ فرمود: شما شعر مىنويسيد و من با وجود آنكه شعر را دوست دارم و به آن اشتياق مىورزم و بر سياق و اسلوب بلاغت توانايى دارم، نمىتوانم حتى يك بيت شعر بنويسم. شعر موهبتى است و شما در اين موضع از من تواناتريد.»
تلاشها و مبارزات سياسى
خواهر امّ صادق(6) مىگويد: شهيد از كودتاى 14 ژوئيه 1958 در عراق، فعاليت خود را آغاز كرد و دست به انتشار مقالاتى در برخى مجلاّت و روزنامهها زد. در الاضواء با نام مستعار ا. ج، مطلب مىنوشت. در كنار جنبههاى ادبى در داستانها و نوشتههايش، همواره سعى داشت كتابهايى بنويسد كه ديگران را به حقايق متعالى و اصيل اسلام رهنمون سازند. او ازدواج نكرد. اما مشكلات ديگران را در اين زمينه حل مىكرد. او به خاطر شرايط سخت زندگى و بيمارى مادرش، كه همواره بايد در كنار او مىبود و به خاطر همراهى برادر در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى، نتوانست ازدواج كند.او به همراه برادرش در عراق، تحرّك عجيبى ايجاد كرد و در زمينه حجاب و پوشش دختران دانشگاهى، فعاليتهاى چشمگيرى نمود. گفته شده مدتى كه سيّد محمدباقر صدر رحمهالله تحت نظر بوده، ايشان رابط او بوده است. اين بانوى بزرگوار پس از دستگيرى برادر، خطبهاى در حرم مطهّر حضرت على عليهالسلام ايراد نمود كه منجر به دستگيرى وى شد. پس از سخنرانى در حرم، تظاهراتى به پا شد كه عدهاى كشته و زخمى و عدهاى دستگير شدند.
در نخستين مرتبهاى كه آيةالله صدر را دستگير كردند، خانم تا خيابان اصلى همراه او جلو آمد و تصميم گرفت كه همراه وى سوار ماشين شود، ولى مأموران نگذاشتند. او مىديد كه دهها ماشين مسلّح آمدهاند، به راننده حامل آقاى صدر گفت: بالاخره روزى تو بيدار مىشوى و از اين كار خود پشيمان مىگردى، و در همان مكان، فرياد برآورد و سخنرانى عجيبى كرد كه همه را به تعجب واداشت؛ فرمود: «شما گمان كردهايد مردم نجف خواب هستند كه اين موقع شب آمدهايد؟ چه چيزى شما را مىترساند؟ چه چيزى در اين خانه مشاهده كردهايد؟ آيا اسلحه و مواد منفجره ديدهايد؟ يك مرد بىسلاح كه فقط ايمان و عقيده دارد! اينهمه نيرو چه لزومى دارد؟ مردم ديگر بيدار شدهاند. تا كى وجدانتان در خواب خواهد بود؟ چرا تن به اين زندگى ضلالتبار دادهايد؟ و رو به برادر گفت: من برنمىگردم. مىخواهم همانند زينب عليهاالسلام كه برادرش حسين عليهالسلام را همراهى كرد، همراه تو باشم. تا اتومبيل حامل برادر ايستاده بود، ملازم و مراقب بود، اما وقتى حركت كرد، با تكبيرهاى رعدآساى خويش، قلب دشمنان را به لرزه درآورد، و سخنان خود را با آيه «وسيعلمُ الذّينَ ظَلموا اىَّ منقلَبٍ ينقلبونَ» (شعراء: 227) و «العاقبةُ للمتقين» (اعراف: 128) پايان داد. همه ساكت بودند و آقا را بردند. بنتالهدى هم به سمت حرم مطهّر حركت كرد و در راه فرياد مىكشيد: كه اى مردم، به شما ستم كردند! مرجع شما را گرفتند! در حرم هم با ممانعت خادمان، كه عمّال رژيم بودند، مواجه شد، اما آنجا هم سخنرانى كرد و همه را به گريه واداشت.
خانم مىگفتند: مردم كم بودند و به منزل آمدم. اما ايشان فرداى آن روز، به بازار نزديك حرم رفت و با فريادهاى تكبير و سخنان پرشور، مردم را به قيام فراخواند. همين فريادها انگيزه يك حركت عظيم در عراق شد و ناچار آيةالله صدر را آزاد كردند. اما در انديشه دستگيرى دوباره وى بودند. بالاخره، در 20 جمادى الاول سال 1400 آيةالله صدر را دستگير نمودند. اما اين بار هم در زندان تلاشهاى رژيم براى واداشتن آيةالله صدر به صدور اجازه ورود به حزب بعث و تحريم «حزب الدعوه» به جايى نرسيد. چون رژيم بعثى نااميد گرديد، دست پليدش به خون دو فرزند پاك پيامبر صلىاللهعليهوآله آلوده شد.
هنگام طلوع فجر روز 16 رجب سال 1399 منطقه «عماره»، كه خانه شهيد در آن قرار داشت، توسط ابوسعد، رئيس سازمان امنيت، و نيروهايش، كه بيش از 200 تن بودند، محاصره شد. آنها وارد خانه شدند. پيش از ورود، آقا فرمود: ابوسعد چه مىخواهى؟ او با صداى لرزان جواب داد: مىخواهيم تو را ببريم و پس از مدتى كوتاه بازخواهيم گرداند. براى بردن خانم هم همينطور شد؛ گفتند: مىخواهيم تو را نزد برادرت ببريم، ايشان با شما كار دارند. خانم فهميد و گفت: مىدانم. سپس به داخل آمد و آستينهاى خود را تا مچ سفت بست كه اگر او را شكنجه كردند، پوشش او محفوظ باشد. ايشان را هم از نجف به بغداد بردند و بنا بر شواهدى، شب سهشنبه 19 فروردين به شهادت رساندند. طبق نقلهاى رسيده، ايشان در زندان نيز دست از مبارزه برنداشت. ايشان را صبح يكشنبه 17 فروردين دستگير كردند. 2 تن از افراد صالح و مطمئن از امارات متحده عربى عازم عراق شدند و در تماسهايى كه با بستگان علاّمه مجاهد در نجف و كاظمين داشتند، به نقل از يكى از برجستهترين افراد حوزه علميه نجف اشرف، كه وى نيز از نزديكان آيةالله صدر مىباشد، گزارش دادند كه ساعت 12 شب چهارشنبه 20/1/59 افراد سازمان امنيت با 3 اتومبيل جلوى درب منزل ايشان رفته، او را با خود بردند و در بين راه، ضمن تهديدهاى زياد گفتند: آيةالله صدر و خواهرش در داخل اتومبيل هستند. پس از مدتى توقف نمودند و او متوجه مىشود كه در وادىالسلام نجف است. وى ادامه مىدهد. مأموران با سرعت زياد قبركن حاضر كردند و مراسم دفن انجام شد. دو نفر نامبرده در تحقيقاتى كه با برخى از كاركنان قبرستان وادىالسلام نجف انجام دادند، گزارش كردند كه آثار بسيار مشخص و زيادى از شكنجه و ضرب بر روى جنازه مقدّس هر دو ديده مىشدند.(7)
بنتالهدى در زندان هم دست از مبارزه برنداشت وسعى در ارشاد زندانيان ديگر و زندانبانان خويش داشت. و اين چنين است كه در كنار هر مرد بزرگى در تاريخ، زنى بزرگ مشاهده مىشود.
فعاليتهاى تعليمى و تبليغى
جهاد علمى و تربيتى و تبليغى سيّده شهيده داراى مراحلى بود كه در اينجا به اهم آنها به اختصار اشاره مىشود:الف. تأسيس مدارس الزهراء و برخى مراكز فرهنگى
سيّده شهيده از مؤسسان و بنيانگذاران مدارس «الزهراء» وابسته به «صندوق خيريه اسلامى» در بغداد و كاظميه و نجف بود. (1967 م) هدف او از تأسيس اين مجتمعهاى آموزشى ابتدايى و غيرابتدايى صرفا تأمين نيازهاى آموزشى نبود؛ زيرا مدارس حكومتى كه در عراق وجود داشتند، دانشآموزان دختر را آموزش مىدادند، بلكه ضرورتهاى ديگرى موجب تأسيس اين مدارس گرديدند؛ از جمله اين ضرورتها، مىتوان مقابله و رويارويى با فرهنگ مادى را، كه موجبات فساد و انحراف اخلاقى را فراهم مىكرد، ذكر نمود، همچنين نشر فرهنگ اسلامى صحيح به نحو وسيع كه مىتوانست جايگاه زن را ارتقا بخشد. بدون شك، اين مدارس از برترين شيوههايى كه در خلال آنها زمينه تربيت و پرورش فرهيختگان فراهم مىشدند، برخوردار بودند و اين شيوهها با مقتضيات عصر و خواستهاى دانشآموزان نيز مناسبت داشتند. پس از جلب موافقت دولت براى تأسيس اين مدارس، مقرّر گشت همان مواد درسى كه در مدارس دولتى (در مقطع ابتدايى و غير ابتدايى) تدريس مىشوند در اين مدارس هم تدريس گردند تا فارغالتحصيلان اين مدارس از ادامه تحصيل منع نشوند. البته به اين مواد، مواد ديگرى از دروس عقيدتى و تربيتى اسلامى نيز به صورت فشرده و تفنّنى اضافه گرديده بودند.
بانو صيدلى، مدير «مدارس الزهراء»، در اين باره مىگويد: يكى از راههاى مقابله با ترويج فساد اخلاقى اهتمام و عنايت به تربيت نوين دختران و پرورش جهتدار و هدفمند آنهاست، و اين مسئله انجام نمىشود، مگر از طريق ايجاد مدارس اسلامى كه براى اين منظور اختصاص داده شدهاند و بر اين اهتمام مىورزند تا در اين راستا، هويّت حقيقى زن مسلمان به وى بازگردانده شود.
شهيده بنتالهدى براى تأسيس اين مدارس ملّى رسمى، كه تحت پوشش قوانين حكومتى بودند، تلاش فراوانى كرد و بيش از دو ماده درسى نيز براى تربيت دختران در اين مدارس به ساير مواد درسى اضافه نمود و بانوان شيعه معلمهاى را، كه داراى كفايت علمى و مزاياى خاص بودند و به شئونات اسلامى التزام داشتند، بر اين كار گماشت تا اسوه و الگوى دختران قرار گيرند و نام اين مدارس را «مدارس الزهراء» گذاشت. مركز اين مدارس را نيز بغداد و كاظميه قرار داد. اين مجتمعها شامل مهد كودك، مدرسه ابتدايى و غيرابتدايى بودند. در اين زمينه، يكى از فعاليتهاى مهم او آموزش فرهنگ جهتدار و تربيت اسلامى هدفمند به معلمان و مدرّسان اين مدارس بود كه پس از پايان وقت مدرسه، طى يك حضور الزامى به ايشان آموزش داده مىشد.
اين مدارس نسبت به مدارس دولتى، موفقيتهاى فراوانى در امتحانات سراسرى وزارتخانهاى داشتند، بهگونهاى كه به قوّت علمى و تربيتى مشهور بودند و استقبال مردم به اين مدارس به حدّى بود كه براى ورود به آن صف مىكشيدند و اين مدارس گنجايش همه داوطلبان را نداشتند. حضور شهيده بنتالهدى در اين مدارس بر مدار خاصى مىگرديد و ايشان سه روز از هفته در هر كدام از مدارس كه مقتضى بود، حاضر مىشد و سه روز نيز به مراكز تعليم نجف اشرف تشريف مىبرد.
سرانجام، مجاهدتهاى شهيده بنتالهدى ثمر دادند و علىرغم كمى امكانات، به نتايج پربركتى رسيدند. خانم صيدلى در اين باره مىگويد: «مايه خوشبختى است كه مىبينم در بريتانيا و خليج فارس، مجموعهاى از فارغالتحصيلان مدارس الزهراء وجود دارند و من بسيار خوشحالم كه آنها توانستند به آرزوهاى اين شهيده جامه عمل بپوشانند و اميد است شكوفههاى روييده در اين مدرسه، مادرانى صاحب رسالت و همسرانى مجاهد شوند.»
اين مدارس به طور كلّى، براى بخش عظيمى از جامعه زنان امكان آموزش فراهم مىكردند؛ زيرا بعضى از اين دختران از ورود به مدارس حكومتى، كه وسيلهاى براى فاسد نمودن آنها بود، به سبب حجابشان منع مىشدند، ولى اين مدارس براى اين عده فراوان فرصت فراگيرى آموزشهاى دينى و فرهنگ عمومى را فراهم مىنمودند. شكّى نيست كه شهيده بنتالهدى در راه اين امر شرعى مبارك تلاش فراوانى كرد و مال و وقت و سلامت خود را در راه انجام اين امر گذاشت. او دايم بين بغداد و نجف در حركت بود تا به امر تدريس و نظارت و توجه به مدارس بپردازد. بانو صيدلى از مجاهدتهاى اين شهيده در اين زمينه و در آن دوران اينگونه حكايت مىكند: «بنتالهدى به من مىگفت: من روزم را در اداره مدرسه مىگذرانم و ظهر را به بعضى از اعمال شخصى و امور منزل مىپردازم، عصرها جلساتى را در خانه تشكيل مىدهم و به تدريس فقه و شرائع الاسلام اشتغال دارم و پس از پايان وقت، در شبها به خواندن كتب اسلامى و فرهنگى و فقهى مىپردازم.»(8) او همچنين مىگويد: «من به خاطر كثرت اشتغال در كارها، گاهى نماز ظهر و عصر را با وضوى نماز صبح مىخوانم و گاهى نماز مغرب و عشا را نيز با وضوى نماز صبح بجا مىآورم.»
به دليل خوشنامى كه «مدارس الزهرا» از حيث علمى پيدا كرده بود، آوازه او در جامعه بلند شد و مورد احترام و توجه قرار گرفت و اين يكى از اسبابى بود كه زمينه را براى صدور بخشنامه سال 1972 م مبنى بر الحاق اين مدارس به وزارت تربيت و تعليم فراهم كرد و مسئوليت نظارت تامّه بر اين مدارس به اين وزارتخانه منتقل شد. از اين تاريخ بود كه شهيده بنتالهدى همكارى با اين مدارس را ترك كرد.
از ديگر فعاليتهاى مهم وى تأسيس يك مركز فرهنگى در شهر كاظمين بود كه فعاليتهاى فرهنگى و اسلامى را به عهده داشت. به همّت او، اجتماعات ديگرى نيز تأسيس شدند كه در آنها، دانشآموزان، دانشجويان، كارمندان و ديگر اقشار حضور مىيافتند.
امّ احمد، يكى از خواهران مجاهد عراقى، درباره او مىگويد: ايشان تكيه زيادى بر بررسى مفاهيم اسلامى داشت و همواره ديگران را به نويسندگى و تأليف كتاب دعوت مىكرد. او مىخواست جامعه زنان را تغيير دهد و مظاهر جاهليت و انحراف را از جامعه زنان بزدايد، فرهنگ غربىِ وارداتى را از بين ببرد. و به جاى آن، ساخت جديدى بر پايه رفتار و عقايد اسلامى بنا نهد. او مىكوشيد با افكار و تعليمات خود، از هر يك از اطرافيانش يك شخص مؤمن و آگاه بسازد؛ كسى كه بتواند ديگران را به سوى خدا دعوت كند. ايشان در اواخر عمرش كتابى نگاشته بود كه در آن، دردها و رنجها و احساسات خود را منعكس نموده بود، ولى متأسفانه اين كتاب در دسترس نيست.
ب. تدريس و برگزارى جلسات دعا
سيده شهيده بنتالهدى رحمهالله راه درازى را در راه تعليم و تعلّم پيمود و «تدريس»، يك نمونه از كوششهاى او بود. در سير علمى، مشكلاتى بر سر راه بنتالهدى قرار داشتند؛ از جمله اينكه كتابهاى درسى حوزوى غالبا براى تدريس نگاشته نشده بودند. به همين دليل، به روشى واضح براى تبيين و تفهيم مطلب نياز بود. مشكل ديگرى كه در راه تدريس دروس حوزوى وجود داشت چاپهاى بد و نوشتارهاى درهم اين كتابها بود؛ كتابها غالبا چاپ سنگى بودند. علاوه بر اين، مواد درسى علمى در حوزهها داراى طبيعتى متمايز و اصطلاحات خاصى هستند و به همين دليل، معمولاً براى عامّه مردم غيرمتعارف و فهم آنها بدون مراجعه به يك استاد توانا ممكن نيست.
شهيده بنتالهدى به سبب نزديكى با دو برادرش مرحوم سيد اسماعيل صدر و شهيد سيد خالد صدر ـ قدس الله سرّهما ـ اين توانايى را داشت تا از همه اين مشكلات عبور كند و احاطه وى بر مواد علمى حوزه، به ويژه مواد فقهى و اصولى، شايستگى او را بر تدريس بالا مىبرد.
هدف حقيقى بنتالهدى از حلقههاى تدريس كه در خانهاش تشكيل مىداد، فقط پرورش و تعليم طلبه نبود، بلكه هدف وى اين بود كه ايشان را براى تحمّل مسئوليت ادامه اين راه در آينده آماده نمايد و چنان توانايى علمى در ايشان ايجاد كند كه بتوانند بر ايجاد حوزههاى علميه بانوان قدرت پيدا كنند و بتوانند به نشر فرهنگ و تعليمات اسلامى بپردازند.
شهيده بنتالهدى در كنار تدريس، به طرّاحى فرهنگ دينى عمومى دست زد كه در آن، افكار اسلامى را با روشهاى منسجمى متناسب با نيازمندىها و مقتضيات روز مطرح مىنمود. او در اين زمينه، به پيروزى بىنظيرى دست يافته بود و اين امر مورد اقبال طبقات گوناگون جامعه زنان قرار گرفته بود. او گاهى درباره نظرات خود درباره شكل برگزارى مجالس روضه زنانه و سطحى كه اين مجالس بايد بدان ارتقا يابند و درباره تحوّلى كه واجب است در راه تنفيذ فرهنگ دينى اصيل در بين گروههاى بانوان انجام پذيرد، مطالبى مطرح مىنمود.
وى درباره نوع برگزارى محفلهايى كه به مناسبت ازدواج تشكيل مىشدند، تأمّل مىنمود تا اين نوع محافل با اخلاق و آداب اسلامى تشكيل شوند و مناسبت خوبى براى فهم حقيقت ازدواج و اهداف آن در اسلام باشند و لازم مىدانست كه زن و شوهر از اخلاق عالى و انسجام كامل و عدم اهتمام به امور مادى برخوردار باشند و شكل طبيعى سرور و فرحى كه با اين مناسبات سازگار است نيز مورد توجه واقع گردد.
ج. كتابت و تأليف
شهيده سعيده بنتالهدى نويسندهاى زبردست و ماهر در نگارش و قصهپردازى و به كارگيرى روشهاى قصهگويى براى نيل به اهداف و روشنگرىهاى خود بود. از اين نظر، مىتوان او را در اين زمينه، پيشتاز و پيشواى بانوان ناميد، به گونهاى كه در نجف (با آنكه مركز حوزه علميه و مرجعيت دينى بود) هيچ بانوى نويسنده مسلمانى را پيش از شهيده بنتالهدى نمىشناسيم. با اين حال، اين بانو اهل تواضع و سادگى بود و هرگز هدفش شهرت و خودنمايى نبود و بر حسب آنچه از او مىشناسيم، وى گاهى نسبت به كتابهايش تجاهل مىكرد؛ گويى آنكه اين كتابها از او نيستند و علاقهاى كه او را به آن كتابها وابسته كند در او وجود نداشت. شنيده نشده است كه هرگز او به آن كتابها افتخار نموده، يا خودش را در معرض ثناگويى و ستايشگرى قرار داده باشد، بلكه هدف او اين بود كه تا آنجا كه ممكن است، به اسلام خدمت كند و در راه ايجاد بيدارى اسلامى كوشش نمايد. آنچه اين حقيقت را تأييد مىكند نام مستعار «بنتالهدى» بود كه شهيده سعيده آمنه صدر براى خود انتخاب كرده بود؛ مىخواست از شهرت و ريا و حبّ ذات دورى گزيند، در حالى كه در نوشتن اسم حقيقى او، هيچ اشكال شرعى و عرفى وجود نداشت و حتى انتخاب اين اسم به خاطر مشكلات امنيتى نيز نبود؛ زيرا تشكيلات نظارت بر مطبوعات مجوّز نشر را فقط با نام حقيقى افراد صادر مىكرد و تنها سبب گزينش اين نام آن بود كه وى ناشناس باقى بماند و از شهرت دورى گزيند.
شهيده بنتالهدى انتشار مقالاتش را در مجله الاضواء، كه جماعتى از علما آن را انتشار مىدادند، شروع كرد. در مجله ايمان نيز، كه به وسيله مرحوم شيخ موسى يعقوبى منتشر مىشد، مقالاتى به چاپ مىرسانيد.
وى در نگارش خود ممتاز بود و مقالات او روح تازهاى داشتند و مشتمل بر فكرى روشن و راهكارهاى حل مشكلات زمان و در كمال دورى از مظاهر خودنمايى و ابراز شخصيت و علاقه به شهرت بودند.
مؤلّفات شهيده بنتالهدى عبارتند از:
1. الفضيلة تنتصر؛ 2. الخالة الضائعة؛ 3. امرئتان و رجل؛ 4. صراع لقاء فى المستشفى؛ 6. مذكّرات الحجّ؛ 7. ليتنى كنت اعلم؛ 8. بطولات المرأة المسلمة؛ 9. كلمة و دعوة؛ 10. الباحثة عن الحقيقه؛ 11. المرأة مع النبى.
وى مؤلّفات خطى ديگرى نيز داشت كه دستگاه حاكم بر عراق هنگام مصادره اموال بيت شهيد سيّدمحمدباقر صدر رحمهالله پس از شهادت او، آنها را مصادره نمود.
د. تعليم و تربيت در حج
قلب شهيده بنتالهدى رحمهالله مشتاق بيتالحرام و مشاهد مشرّفهاى بود كه در ديار مقدّس مكّه و مدينه وجود داشتند. وقتى ايّام حج فرا مىرسيد، حالت شوق عجيب و فرح فراگيرى وجودش را فرامىگرفت. شهيده بنتالهدى رحمهالله در ايام حج همانند مرشدى دينى در يكى از كاروانها، كه از بغداد و كاظميه حركت مىكرد، رهسپار حج مىشد. وى در ايّام حج، مسائل حج و احكام آن را به زنان مىآموخت و به دليل آنكه از ناحيه فقهى بر فتاواى فراوانى از مراجع گوناگون احاطه داشت، نياز علمى هر مقلّدى را طبق فتواى مجتهد خودش برآورده مىكرد. اگر به مسئلهاى برمىخورد كه حكم آن در رسالهها وجود نداشت، با برادرش آيةالله صدر تماس تلفنى مىگرفت تا حكم شرعى را از آنها دريافت كند.
ه. ايجاد ارتباط بين مرجع تقليد و مقلّدان
سيّده شهيده در راه ايجاد ارتباط بين شهيد سيّدمحمدباقر صدر و بانوان مقلّد او نقش عظيمى داشت. وى با حفظ امانت، مسائل فقهى را كه براى زنان پيش مىآمد و حيا مانع آن بود كه بتوانند مستقيما آنها را از سيّد شهيد بپرسند، به برادرش عرضه مىداشت و پاسخ آنها را به مراجعان مىداد. سيّده امّ جعفر نيز گاهى بر حسب مناسبت و طبيعت موضوع، به او كمك مىكرد. البته اين تنها حركت او در اين زمينه نبود و در موارد فراوانى، وى رابطه علمى بين مرجع و مقلّدان او را فراهم مىكرد.
پي نوشت :
1 كتاب الشهيدة بنت الهدى سيرتها و مسيرتها، الشيخ محمدرضا نعمانى، مؤسسه اسماعيليان، تاريخ نشر، 1378، ه. ش، 1420 ه. ق.
2 محقّق و مدرّس حوزه.
3 مدرّس حوزه و دانشگاه.
4. عبدالرحيم اباذرى، امام موسى صدر اميد محرومان، سازمان تبليغات اسلامى، ص 1ـ4.
5. همان.
6. همسر حجةالاسلام حكيم.
7. على دوانى، نهضت روحانيان ايران، بنياد خيريه فرهنگى امام رضا عليهالسلام / سيدمحمدموسوى، يادواره شهيد محمدباقر صدر، قم، بشير، ص 7 ـ 10.
8. روزنامه بطلة النجف، ص 45.