نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی
شبهه ناسازگاری امامت با اصل خاتمیت
شیعیان معتقدند حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و دوازده امام با عالم غیب و فرشتگان مرتبط بوده و فرشتگان الهی بر آنان فرود میآیند. چنین توصیفی از ائمه اطهار- که در لسان روایات به محدّث»، «مُفهَّمون»، «مُلهَمون» تعبیر میشود (1) با اصل خاتمیت نبوت تهافت دارد.عبارت شاه ولی دهلوی در این زمینه گزارش شده که میگفت:
"ایشان [شیعیان] ... وحی باطنی در حق امام تجویز مینمایند. پس در حقیقت ختم نبوت را منکرند ... و این با پیامبری تفاوت چندانی ندارد. (2)"
یکی از نویسندگان نیز با اشاره به نزول جبرئیل برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) هنگام نماز، آن را منافی نبوت و خاتمیت وصف میکند.
آیا جبرئیل برای غیرپیامبر وحی میآورد؟ (3)
دکتر سروش میگوید:
"امامت را شرط کمال دین شمردن و امامان را برخوردار از وحی باطنی و معصوم و مفترضالطاعه دانستن (چنان که شیعیان میدانند) چگونه باید فهمیده شود که با خاتمیت ناسازگار نیفتد؟ (4)"
نقد و نظر
در نقد این شبهه نکات ذیل قابل توجه است:الف. وقوع الهام و ارتباط غیبی در غیرپیامبران
اولین نکته قابل تأمل اینکه طرفداران شبهه فوق به مؤلفه اساسی نبوت و پیغمبری توجه نکردهاند، که نبوت ارتباط مدعی نبوت با عالم غیب و به صورت مشخص فرشته وحی و ادعای دریافت وحی و شریعت و یا حداقل ادعای مواجهه با فرشته وحی در ابلاغ پیام الهی مبنی بر تبلیغ و حمایت از شریعت پیشین است که برای پیامبران تبلیغی اتفاقی میافتاد.اما صرف ارتباط با عالم غیب و فرشتگان الهی از جمله جبرئیل نه به منظور دریافت وحی و شریعت جدید، بلکه از باب دریافت علم الهامی یا صرف مکالمه و نزول فضل و نعمت الهی مصداق نبوت نبوده و اصل خاتمیت نیز آن را نفی نمیکند. دلیل این مدعا آیات قرآن کریم است که ارتباط غیبی را بر غیرپیامبران تعمیم و از وقوع آن نیز خبر داده است که در ذیل اشاره میشود.
الف. 1. الهام بر مادر موسی:
قرآن کریم از مادر حضرت موسی خبر میدهد که هنگام تولید فرزندش موسی- که ترس قتل آن توسط دستگاه طاغوت را داشت- خداوند به او وحی نمود، (دقت شود، آیه کلمه وحی را به کار برده است و مفسران آن را بر الهام تفسیر نمودند) که موسی را شیر داده و به دریا بیندازد.وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ. (5)
إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا یُوحَى. (6)
روشن است که یک نوع وحی و ارتباط غیبی با مادر موسی انجام گرفته و وی نیز برحسب آن فرزند خود را به دریا انداخته است، پس وحی و الهام به پیامبران اختصاص ندارد.
الف. 2. لقمان:
شخص دیگری که از عنایت خاص الهی متنعم بوده، حضرت لقمان است که قرآن کریم از اعطای حکومت توسط خداوند بر وی خبر میدهد.وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ. (7)
الف. 3. خضر:
حضرت خضر بنابر قول پیامبر نبودن- که محل خلاف است (8)- خداوند او را با اوصاف بلندی نظیر عبد خدا، اتیان رحمت من عندنا، وعلم لدنّی توصیف میکند:فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا. (9)
آیه شریفه کیفیت عنایات ویژه فوق را از جمله چگونگی علم لدنی را تبیین نکرده، اما از اینکه خداوند تعلیم علم بر خضر را بر خودش نسبت میدهد، برمیآید که یک نوع ارتباط غیبی بین خضر و عالم غیب برقرار بود که رهاورد آن «علم لدنی» حضرت خضر شد.
الف. 4. فرود آمدن فرشتگان بر مریم:
مورد دیگر که فرشتگان آسمانی فرود آمده و به مکالمه و بشارت پرداختند حضرت مریم مادر عیسی بود که از حاملگی وی با معجزه خداوند بدون وجود پدر خبر میدهد.وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ ...* ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیكَ ... * ِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ* قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَكُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاء ... (10)
در این آیات شریفه نه تنها از نزول ملائکه بر حضرت مریم بلکه از مکالمه فرشتگان با مریم و همچنین پاسخ مریم به فرشتگان و خطاب وی به خداوند «قالت یا ربّ» خبر میدهد و از آن برمیآید که نزول فرشته و مکالمه با انسان غیرپیامبر واقع شده است و در آن هیچ تعجبی نیست.
نکته دوم اینکه فرشتگان مکالمه خود با مریم را وحی و بعض اخبار گزارش شده به مریم را اخبار غیبی توصیف و تلقی میکنند که آن نیز بر امکان خبر غیبی و آسمانی بر غیرپیامبر دلالت میکند.
نکته سوم اینکه آیات فوق بر امکان وجود شخصیت برگزیده و پاک غیرپیامبر یعنی مریم دلالت میکند. «یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَکِ ...».
حال این سؤال مطرح است آیا دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که مربی چون حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و همسری چون امام علی (علیه السلام) داشته مقامی بالاتر از حضرت مریم ندارد؟ یا حداقل باید به تساوی آن دو شخصیت معتقد باشیم و در این صورت شبهه نزول فرشته بر وی و تعلیم دعای خاص نیز عملاً از دور خارج میشود.
الف. 5. وحی بر حواریون:
مورد دیگر که قرآن کریم از وحی بر غیرپیامبران خبر میدهد یاران باوفا و خالص حضرت عیسی «حواریون» است.وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ ... . (11)
این قسم از وحی مطابق تفاسیر اهل سنت و شیعه از سنخ الهام و القا در قلب بوده است. (12)
الف. 6. نزول فرشتگان بر اولیاء الله:
موارد پیشگفته به صورت خاص و مشخص در قرآن کریم مورد تأکید و تأیید قرار گرفته است، قرآن کریم به صورت کلی و با ذکر اوصافی امکان وحی (الهام) و فرود فرشتگان بر انسانهای خاص را نیز مورد اهتمام قرار داده است، مانند:یُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ. (13)
آیه فوق انزال فرشتگان را به مطلق انسانها- البته از جنس بندگان خاص الهی- تعمیم داده و از اختصاص آن به پیامبران ذکری به میان نیاورده است.
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِكَةُ ... * نَحْنُ أَوْلِیَاؤُكُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ. (14)
آیه فوق نیز از تنزل فرشتگان بر انسانهایی که در راه خدا استقامت به خرج دهند خبر میدهد و آیه ذیل یادآور میشود که فرشتگان الهی در دنیا و آخرت اولیا و یاران انسانهای دارای استقامت خواهند بود.
فخر رازی در توضیح اولیا بودن فرشتگان برای انسانها در دنیا آن را از باب الهام، مکاشفه و مقامات حقیقیه تفسیر میکند که پذیرش ارتباط انسان غیرپیامبر با عالم غیب میباشد. (15)
الف. 7. محاوره فرشتگان با برگزیدگان بنیاسراییل:
موارد پیشین در قرآن کریم مورد تصریح قرار گرفته است. علاوه بر قرآن در روایات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به این مسئله تأکید شده است، چنان که آن حضرت فرمود:لقد کان فیمن کان قبلکم من بنی اسرائیل یکلّمون من غیر اَن یکون انبیاء. (16)
در این حدیث به سخن گفتن ملائکه با برخی از بنیاسرائیل تأکید شده و ذیل روایت نیز به پیامبر نبودن آنان تصریح میکند.
به دلیل وضوح اصل مطالب یعنی ارتباط غیبی انسانهای غیرپیامبر با عالم غیب ما به همین مختصر بسنده نمودیم و لکن آیات و روایات دیگر بر ارتباط غیبی انسانهای دیگر مثل ذوالقرنین، صاحب سلیمان (آصف) و صاحب داود و غیره وجود دارد که روایات به تفصیل به توضیح آنها و چگونگی ارتباط غیبی امامان پرداخته است که خواننده فاضل را به آن منابع حواله میدهیم. (17)
الف. 8 مشاهده عالم برزخ برای برخی:
ارتباط با عالم غیب و مشاهده عالم برزخ و حالات جهنم و بهشت برای انسانهای کامل در این دنیا ممکن بلکه تحقق نیز یافته است جریان حارثه بن مالک در تاریخ معروف است، وقتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) بعد از نماز صبح صورت سفید خوفناک وی (البته خوف از خداوند و جهنم) را مشاهده فرمود، از چگونگی سپری کردن شب از او سؤال کرد: «کیف اصبحت». وی نیز حالات یقین و مشاهده بهشت و جهنم را وصف نمود. (18)مولانا بلخی جریان فوق را به صورت زیبا در مثنوی خود آورده است. (19)
امام علی (علیه السلام) از وجود انسانهای کاملی خبر میدهد که در دنیا حجاب مادی از چشمانشان مرتفع شده و توانستند عالم غیب و برزخ را مشاهده کنند.
الف. 9. تصریح امام علی (علیه السلام) به الهام خویش:
آن حضرت در جاهای مختلف بر علم غیب و لدنی خویش تأکید میکند؛ چنانکه علم خویش را از جنس الهام وصف میکند: «ألهمنی الله عزّوجلّ علم ما فیه». (20)ب. مقام امامت و ولایت فراتر از نبوت (نگاه عرفانی)
اشاره شد که «نبی» با نفس قدسی خویش و عنایت الهی میتواند با عالم غیب مرتبط شده و از طریق وحی شریعت آسمانی دریافت و به ابلاغ و تبلیغ آن بپردازد و یا حداقل با دریافت مأموریت آسمانی به تبلیغ و زدودن آفات شریعت پیشین دست زند که در اصطلاح از قسم اول به پیامبران تشریعی و از قسم دوم به پیامبران تبلیغی تعبیر میشود.اما در میان پیامبران برخی پیدا شدند که علاوه بر ارتباط غیبی و دریافت شریعت به ارتباط خاص با مقام قدس الهی مفتخر شدند که آن مقام اعلی و کامل از کشف و مواجهه با تجلیات الهی است. مصداق روشن آن اعطای مقام امامت توسط خداوند به حضرت ابراهیم (21) بعد از گذشت سالها از مقام نبوت وی میباشد. از آن کاملاً برمیآید که مقام امامت مافوق مقام نبوت میباشد.
از اینرو عارفان مسلمان نظریه اصالت و گوهرانگاری مقام ولایت بر مقام نبوت را مطرح کردند، به این صورت که انسانهای دارای مقام ولایت و امامت با اتصال و مواجهه با فرشتگان به تعبیر دینی و یا عقل مجرده به تعبیر فلسفی و عرفانی میتوانند از طریق آنان اسرار و اخبار غیبی را دریافت کنند که آن شامل معارف دینی نیز میشود، این نوع مواجهه با امر قدسی مرهون داشتن نفس زکیه و تکاملیافته است که با عنایت الهی میسور میشود.
این نوع مواجهه انسانهای کامل با امر قدسی از طریق وحی اصطلاحی و دریافت شریعت نیست تا بر آن نبوت خصوصاً نبوت تشریعی صدق کند و با اصل خاتمیت ناهمخوان باشد.
ابن عربی عارف نامور جهان اسلام در اینباره میگوید:
ان الولایة هی الفلک المحیط العام و لهذا لم تنقطع و لها الأنبیاء العام و اما نبوة التشریع و الرسالة فمنقطعة و فی محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) قد انقطعت فلا نبی بعده، یعنی مشرعاً او مشرعاً له و لا رسول و هو المشرع الا ان الله لطیف بعباده فأبقی لهم النبوة العامة التی لاتشریع فیها. (22)
وی در جای دیگر:
فالخلیفة عن الرسول من یأخذ الحکم بالنقل عنه (صلی الله علیه و آله وسلم) او بالأجتهاد الذی اصله ایضاً منقول عنه (صلی الله علیه و آله وسلم) و فینا مَن یأخذ عن الله فیکون خلیفة عن الله بعین ذلک فتکون المادة له من حیث کانت المادة لرسوله. (23)
همو اشاره میکند که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) در هر دو مقام یعنی مقام نبوت و ولایت به نقطه کمال و اوج نائل آمده و دیگران تابع او هستند.
بر این اساس ممکن است بعد از دوره خاتمیت پیامبر اسلام بعض انسانها پیدا شدند که به نقطه تکامل معنویت و مقام ولایت نائل آمده و مورد توجه و عنایت الهی قرار گیرند و در پرتو آن با عالم غیب و درجات مختلف آن ارتباط برقرار نموده و اخبار غیبی را از آن ناحیه دریافت کنند، که وجود چنین انسانهایی و پذیرش آن با اصل خاتمیت منافات ندارد، چرا که آنان مدعی مقام نبوت و دریافت شریعت جدید یا ابلاغ وحی نیستند و اصل خاتمیت تنها به این ادعا مهر پایان زده است. پس اصل ادعای ارتباط با عالم غیبی و فرود فرشتگان امر ممکن و مطابق آیات نیز بر غیرپیامبران واقع هم شده است، اما بحث دیگر تطبیق آن مقام بر مصادیق خود است که در نکته بعدی میآید.
ج. اعتراف اهل سنت به اصل الهام و مکاشفه
اکثر عالمان اهل سنت اعم از متکلم، محدث و مفسر به اصل وجود الهام و مکاشفه بر غیرپیامبران اعتراف نمودهاند، چرا که وقتی مسئلهای مورد نص آیات قرآن باشد، مخالفت با آن جایز نیست، لذا مفسران اهل سنت مانند مفسران شیعی در تفسیر آیات الهام و وحی بر غیرپیامبران وحی به غیرپیامبر را بر معنای الهام و القا در قلب و نوعی مکاشفه اخذ و تفسیر نمودند.ابن تیمیه-
از علمای به نام اهل سنت که سلفیگری و مشرب ظاهرگرایی او معروف است- الهام را برای آحاد مؤمنان ممکن میداند، (24) لکن با مشرب سنیگرایاش این نکته را هم میافزاید که الهام و مکاشفه هیچکس به پای مکاشفه و الهام عمر خلیفه دوم نمیرسد. (25)فخر رازی در ذیل آیه 35 سوره فصلت به تأثیر ملائکه در ارواح بشری از طریق الهام، مکاشفه و مقامات معنویه تأکید داشته است. (26)
عبدالوهاب شعرانی (م 973 ق) تصریح میکند فرشته بر «ولی» اخبار شریعت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را چنان مستقیماً گزارش میکند که گویا «ولی» این اخبار و معارف را از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اخذ نموده است.
القول فی الولی غایته الالهام الموافق لشریعة محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بعدالفتح فلایعمل به مستقلاً لانّ نبوة التشریع قد انقطعت بموت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) فیصیر ملک الألهام ینبئهم ذلک الولی شریعة محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و یطلعه اسرارها حتی کانّه اخذها عن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) بلاواسطة. (27)علاوه بر آنکه در منابع روایی اهل سنت برخی از شخصیتهای خودشان مانند عمر «محدّث» توصیف شده است (28) که لازمه محدث بودن الهام و فرود فرشته است. غزالی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) روایت نقل میکند که از امت اسلام «محدّثهایی» هست که عمر از شمار آنهاست. (29)
حال سؤال این است که آیا الهام و فرود فرشتگان و مقام «محدث» برای امثال عمر که عمری را در کفر گذراندند، با نبوت و خاتمیت منافات ندارد؟، اما وقتی از الهام شخصیتی چون علی (علیه السلام)- که بر زلال وجودش غبار کفر ننشسته و از کودکی در دامن پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تربیت شده- سخن به میان میآید، آیا آن با اصل خاتمیت در تعارض افتاده و امثال دهلوی و سروش نگران اصل خاتمیت میشوند؟!
د. تصریح به روح باطنی امامان در روایات نبوی
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) خود و اهل بیتش را در روایات مختلف به «موضع الرسالة و مختلف الملائکة و معدن العلم» توصیف میکرد که بر عنایت خاص خداوند بر اهل بیت دلالت میکند که محل رسالت الهی و محل فرود آمدن فرشتگان و معدن علم است.نحن اهل بیت طهرهم الله من شجرة النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و بیت الرحمة و معدن العلم. (30)
علاوه بر آن حضرت علی (علیه السلام) که از دوران کودکی قرین و همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در غار حرا و غیره بود، هنگام نزول وحی نور وحی را دیده و رایحه نبوت را استشمام نموده و جبرئیل را نیز مشاهده و صدایش را میشنید، (31) پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ضمن تأیید این مسئله به این نکته متذکر میشد که علی (علیه السلام) مانند پیامبر است و فرق آن دو در خاتمیت نبوت یا رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است.
انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبئی. (32)
ابن ابی الحدید نیز در شرح نهجالبلاغه مشابه روایت اول نبوی را از امام علی (علیه السلام) نقل میکند که فرمود:
نحن اهل بیت النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و عنصر الرحمة و معدن العلم و الحکمة... . (33)
از طریق اسناد شیعی روایات بسیاری در برخورداری امامان از روح باطنی و القای الهام توسط ملائکه بر آنان گزارش شده است که شیخ کلینی در کافی (34) و علامه مجلسی (35) در بحار به تفصیل به آن پرداختهاند.
هـ پاسخ نقضی به دهلوی و سروش
شاه ولیالله دهلوی
کوشید با مستمسکها و حِیل مختلف الهام و وحی باطنی ائمه اطهار را نقد و جرح کند که کلامش پیشتر گزارش شد.وی سنگ بنای استدلال خود را بر یک رؤیای خود گذاشته است که در آن موفق شده است که روح پیامبر را مشاهده کند، وی میگوید:
در عالم رؤیا از روح پیامبر درباره مذهب تشیع سؤال کردم و حضرت فرمود مذهب ایشان باطل است. (36)
سؤال این است که آیا رؤیای وی یک رؤیای صادق است که واقعاً وی به ارتباط با روح پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) مفتخر شده، به گونهای که موفق شده از روح پیامبر سؤال نموده و پاسخ شنود؟ یا اینکه رؤیای وی کاذب است و دهلوی صرفاً دچار خیال شده که با روح پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ارتباط برقرار نموده است؟
پاسخ این سؤال از دو فرض بیرون نیست. اگر پاسخ مثبت باشد، معلوم میشود که ارتباط غیبی با عالم ملکوت آن هم ارتباط با روح پیامبر اسلام ولو از طریق یک رؤیای صادق امری ممکن است که بر شخصیتی مثل دهلوی اتفاق میافتد و این را هم میدانیم که وحی بعض پیامبران از طریق رؤیاهای صادق صورت میگرفت.
در این فرض این سؤال را مطرح میکنیم، چرا آقای دهلوی خود با ادعای الهام برای خویش وقوع الهام و مکاشفه برای امامان شیعه- که اهل سنت نیز قطعاً اعتقاد دارند مقام امام علی (علیه السلام) و دیگر امامان از دهلوی بالاتر است- را برنمیتابد؟ آیا واقعاً فکر میکند وی به مقامی از عرفان و ولایت باطنی دست پیدا کرده است که- العیاذ بالله- امثال امام علی (علیه السلام) از آن بهرهای ندارند؟!
علاوه اینکه در این فرض (ادعای مکاشفه خود و رد الهام امامان) ادعای وی نیز با رؤیا و استدلال خویش ناسازگار میافتد، آنجا که میگوید:
"چون از آن حالت افاقت دست داد در لفظ امام تأمل کردم که ایشان [شیعه] ... وحی باطنی در حق امام تجویز مینمایند؛ پس در حقیقت ختم نبوت را منکرند. (37)"
در این استدلال دهلوی میکوشد هر نوع وحی باطنی را مخالف نبوت و ختم آن معرفی کند، اما خود ادعای وحی باطنی نموده است؟
فرض دوم رؤیای دهلوی پاسخ منفی است، به این معنی که رؤیای وی اصل و حقیقت ندارد و وی با روح پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم) ارتباط برقرار نکرده است. ما هم این فرض را میپذیریم، در این صورت خواب وی واقعاً خواب خواهد بود و هیچ نوع حجت و ارزش معرفتی بر آن مترتب نمیشود و دیگر به پاسخ استدلال خواب وی نیازی نیست.
اما آقای دکتر سروش که در جاهای مختلف به بسط تجربه نبوی قائل شده و آن را برای امثال شمس تبریزی تجویز میکند؛ به عبارت وی بنگرید:
"تجربه پیامبرگونه البته جریان دارد، برای اینکه تجلیات خداوند تمامی ندارد، ما نمیتوانیم بگوییم خدا بر پیامبر اسلام تجلی کرد و پس از آن باب تجلی بسته شد، این تجلی دوام دارد و برای هرکسی متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت. (38)"
وی نه تنها به بسط تجربه پیامبرگونه معتقد است، بلکه از آن بالاتر امکان نبوت را نیز میپذیرد آنجا که میگوید:
"آیا هرکسی میتواند رسولی بشود، باید اذعان داشت که کسی ممکن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی پیدا کند و واجد اذواق و مواجیدی شود ... احساس من این است که بعضی از بزرگان مثل شمس تبریزی، تقریباً چنین احوالی داشتند. (39)"
جداً جای این سؤال است که چرا دکتر سروش از یک طرف به امکان بسط تجربه پیامبرگونه بلکه ارتباط باطنی با عالم غیب در شکل نبوت را برای امثال شمس میپذیرد، اما وقتی به امامان معصوم چون علی (علیه السلام) نوبت میرسد، خوی بخلورزی آنان شعلهور شده ارتباط باطنی و الهام آنان را برنمیتابد؟ آیا این تناقض نیست؟ یا اینکه خدای نکرده از قشر آنانی شده که در روایتها آمده که برخی بر ائمه حسد میورزند؟
به هر حال دکتر سروش از یک طرف منکر ولایت باطنی ائمه میشود و از طرف دیگر امکان نبوت بعد از دوره خاتمیت را تجویز میکند. اگر این امکان تجویز نبوت همان حرف عرفا باشد- که پیشتر گزارش شد- معلوم میشود گوهر نبوت همان ولایت و امامت است و در این صورت نباید از تجویز الهام و ولایت باطنی به ائمه اطهار حسد و بخل ورزید. اما اگر امکان نبوت مطلب دیگری باشد، آن خود با اصل خاتمیت تهافت پیدا میکند.
نکته دیگری که در این باب باقی میماند این است که ممکن است دکتر سروش معتقد به الهام و روح باطنی ائمه اطهار باشد- هرچند ظاهر کلام وی آن را نشان نمیدهد که اول شبهه نقل شد- اما آن را «لازم» و نه «متعدی» تلقی کند، به این معنی که آن تنها برخود صاحب تجربه یعنی امام حجت است و بس. (40)
در این صورت باید گفت اولاً: چنان که اشاره شد ظاهر کلام وی منافات داشتن تفسیر امامت به برخورداری از وحی باطنی با اصل خاتمیت است.
ثانیاً: این اشکال به شبهه حجتانگاری امامان برمیگردد که ما در نوشتهی زیر (41) به تفصیل به ادله و مبانی آن اشاره کردیم، اگر وی روح باطنی امام را بپذیرد حجیت قول امام (علیه السلام) با ادله حجیت ثابت میشود.
ثالثاً: آقای سروش درباره تجربههای دینی عارفان به تعدی قائل است و آنها را مکمل تجربه دینی پیامبر توصیف میکند، (42) حال این پرسش است آیا این ادعای شما با اصل خاتمیت منافات ندارد، اگر تجربه دینی عارفان مکمل تجربه پیامبر باشد؟! چرا تجربه دینی امامان و الهاماتشان مکمل تجربه دینی پیامبر و به تعبیری امامت خود مکمل اصل خاتمیت نباشد؟ آیا این تناقضگویی نیست؟!
پینوشتها:
1. کافی، ج1، کتاب الحجة، باب ان الأئمة محدثون، صص 270، 264، 273 و نیز: بحارالأنوار، ج26، ص 66، باب دوم، انهم محدثون... .
2. التفهیمات الألهیه، ج2، صص 294 و 301.
3. برقعی، تضاد مفاتیحالجنان با قرآن، ص 12.
4. پاسخ اول سروش به بهمنپور، مورخه اول شهریور 1384، سایت بازتاب و سروش و نیز ر.ک: سخنرانی سروش در دانشگاه سوربن فرانسه، سایت سروش، با عنوان «تشیع و چالش مردمسالاری» 1384/5/3. وی در این سخنرانی محدث و مفهم بودن امامان را ناسازگار با خاتمیت ذکر میکند.
5. قصص: 7.
6. طه: 38.
7. لقمان: 12
8. ر. ک: المیزان، ج16، ص 226.
9. کهف: 65.
10. آل عمران: 42، 44، 45، 47.
11. مائده: 111.
12. ر. ک: فخر رازی، تفسیر کبیر، ج6، ص 136؛ المیزان، ج6، ص 222، ذیل آیه فوق.
13. نحل: 2.
14. فصلت: 30، 31.
15. «معنی کونهم اولیاء للمؤمنین ان للملائکة تأثیرات فی الأرواح البشریة بالالهمات و المکاشفات الیقینة و المقامات الحقیقیة»، (تفسیر کبیر، ج14، ص 124، ذیل آیه 39 سوره فصلت).
16. صحیح بخاری، ج3، ص 1349، در بعض روایات اهل سنت عمر یکی از مصادیق آن ذکر شده است.
17. ر. ک: بحار، ج26، باب دوم دیگر ابواب.
18. السیرة الحلبیة، ج2، ص 205؛ احیاء علومالدین، ج4، ص 84، باب بیان حدالشکر؛ حادی الأرواح، ج1، ص 180، باب 59؛ بحار، ج67، ص 74.
19. مثنوی معنوی، دفتر اول، فصل پرسیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، ج1، ص 155، بیت: 3056.
20. بحار، ج26، ص 4.
21. بقره: 124.
22. فصوصالحکم، فص عزیزی، صص 134 و 135 با تعلیقات عفیفی.
23. همان، فص داودیه، صص 162 و 163 و نیز: الفتوحات، ج2، صص 143 و 254؛ ج2، صص 272 و 429.
24. «الالهام یکون لآحاد المؤمنین»، (کتب و رسایل و فتاوی ابن تیمیه، ج12، ص 128).
25. «فکل من کان اهل الألهام و المکاشفة لم یکن افضل من عمر». (همان، ج13، ص 74).
26. ر. ک: تفسیر کبیر، ج14، ص 124؛ ج6، صص 136 و 222.
27. الیواقیت و الجواهر، ج2، ص 342.
28. صحیح بخاری، ج2، ص 171؛ صحیح مسلم، باب مناقب عمربن خطاب.
29. المستصفی فی علم الأصول، ج1، ص 270.
30. ر. ک: سیوطی، الدرالمنثور، ج5، ص 378، ذیل آیه 33 احزاب؛ فرائد السمطین، ج1، ص 44. باب دوم؛ اسدالغابة، ج3، ص 193؛ ینابیع المودة، ج2، ص 302؛ نقل از موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنة، ج3، باب، ص 450؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج9، ص 3133.
31. «اری نور الوحی و الرسالة و اشمّ ریح النبوة و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه (صلی الله علیه و آله وسلم) ...»، (نهجالبلاغه فیض، خطبه 234 و نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، خطبه 238، ج13، ص 197).
32. همان.
33. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج2، ص 283، آخر خطبه 3.
34. ر. ک: الکافی، ج1، ص270.
35. ر. ک: بحار، ج26، ابواب علومهم، باب 1 و 2، صص 66 و 85.
36. دهلوی، التفهیمات الالهیة، ج2، صص 294 و 301.
37. همان.
38. سروش، مقاله «اسلام، وحی و نبوت»، مجله آفتاب، شماره 15، اردیبهشت 1381، ص 73.
39. همان.
40. بسط تجربه نبوی، صص 132 و 133.
41. برای مطالعه بیشتر مقالهی زیر را ببینید: (آقای مظاهری، لطفاً لینک مقالهی 16 را نیز در اینجا قرار دهید)
42. «چون وحی تجربهی دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسانها نیز روی میدهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین میافزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش مییابد، از این رو تجربههای دینی عارفان، مکمل و بسطدهنده تجربه دینی پیامبر است». (بسط تجربه نبوی، ص 28).
منبع مقاله : زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل