فرهنگ بیداری

آنچه در این گفتار آمده است، نگاهی است گذرا بر پیامها و سخنان امام خمینی (ره) از آغاز نهضت تا روز تبعید (3/8/1343) . بی‏آنکه مدعی باشیم، در بررسی و تحلیل دقیق و عمیق‏اندیشه‏ها و گهریابی از دریای درر بار کلام آن خدایی مرد، حرف آخر را زده باشیم. اما برای نسل حاضر، بویژه جوانانی که دوران قبل از انقلاب اسلامی و فراز و نشیبهایش را ندیده که در یاد داشته باشند، مرور و بازخوانی و خوشه‏چینی از افکار و رهنمودهای
پنجشنبه، 26 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ بیداری
فرهنگ بیداری
فرهنگ بیداری

نويسنده: دکتر منوچهر اکبری

تحلیل پیامها و سخنان حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) از آغاز نهضت تا تبعید خورشید

آنچه در این گفتار آمده است، نگاهی است گذرا بر پیامها و سخنان امام خمینی (ره) از آغاز نهضت تا روز تبعید (3/8/1343) . بی‏آنکه مدعی باشیم، در بررسی و تحلیل دقیق و عمیق‏اندیشه‏ها و گهریابی از دریای درر بار کلام آن خدایی مرد، حرف آخر را زده باشیم. اما برای نسل حاضر، بویژه جوانانی که دوران قبل از انقلاب اسلامی و فراز و نشیبهایش را ندیده که در یاد داشته باشند، مرور و بازخوانی و خوشه‏چینی از افکار و رهنمودهای پیامبرگونه و بلند آن عارف زاهد و فقیه سترگ و امام شب‏شکن را عبرت آموز می‏دانیم و هم برای خود و حتی رهنوردان وادی کهنسالی که چه بسا بسیاری از صحنه‏ها و لحظه‏ها را از گذشته تاریخ و تاریخ گذشته در ذهن و زبان دارند.
برای هر حرکت و جنبش و انقلاب باید جرقه یا آتشزنه‏ای را در نظر گرفت. چه بسا که در همان جرقه نخستین زبانه‏های آتش انقلاب سر برکشد و شعله‏ور شود و چه بسا که همان جرقه در دل خاکستر بظاهر خاموش نهفته باشد. تا در فرصتی زبانه بکشد. به تعبیر اصحاب منطق همان آتش بظاهر نهفته است که بالقوه امکان ایجاد آتش را حاصل می‏آورد. می‏ماند تا نسیمی، بادی یا طوفانی آتش را شعله‏ور کند. اگر قرار باشد جرقه نخستین انقلاب اسلامی را با تطور و بازگشت‏به تاریخ انقلاب بیابیم چه بسا که لازم است‏حتی چند سالی به قبل از انقلاب حتی آغاز نهضت‏برگردیم. نقطه شروع انقلاب اسلامی را باید یازدهم جمادی‏الاولی در سال 1363 ه.ق بدانیم. روزی که ندای رسا، صریح و بی‏پروای مردی مردستان بلند شد و خلیل آسا فریاد برآورد و به همه آفلین و زوال یابندگان دل خوش نکرد. باید به تاریخی‏ترین سند مبارزات امام خمینی (ره) برگشت. البته وقتی به عظمت و بلندی روح آن بزرگ پی می‏بریم که بتوانیم هر چند ضعیف فضای خفقان زده و اختناق آلود آن روز ایران را تصور و ترسیم کنیم. عمر ما کوتاه‏تر از آن است که بتوان فضای سیاسی - اجتماعی و شرایط فرهنگی و اقتصادی شصت چهل پیش این کشور را در نظر آوریم. آنچه از افواه و اسناد شنیده‏ایم و دریافته‏ایم و آنچه از محتوای سخنان و پیامها و فریادهای بیدارگرانه و سخنان افشاگرانه امام برمی‏آید، اینست که در آن روزهای سیاه، اوضاع اسف‏بارتر از آن بوده است که در تصور ما بگنجد. اینک که آبها از آسیاب افتاده است، اینک که دوران دیپلماسی و آرامش است، اینک که پیروزی بدست آمده است، در قاموس برخی که حتی جرات تکرار تلفظ واژه‏های انقلابی و کلماتی چون اعتراض و خشم و فریاد و مخالفت‏با نظام طاغوت را نداشتند،اندکی ثقیل باشد که چرا امام در آن دوران در حالی که همه هم سن و سالهایشان دنبال وجاهت ظاهری حوزوی، مرجعیت و... بودند، قیام کرد و سرمشق مبارزه قرار گرفت. بسا افرادی که آن حرکتها را خطر کردن می‏دانستند. بی‏تردید یکی از آشکارترین خصایص روحی و مبارزاتی امام صراحت همراه با جسارتی بود که خداوند به هر کس نمی‏دهد. آن روزها که در این سرزمین هیچ کس جرات مخالفت هر چند ضعیف یا ناهمخوانی با نظام طاغوت را نداشت و به خود جرات نمی‏داد حتی مخالفت‏یا عدم رضایتش را از عملکرد و سیاستها و حرکتها و مواضع نظام طاغوت آشکار کند. تنها یک مرد آنهم روحانی، نسبتا جوانتر از بسیاری از شخصیتها و علمای مطرح حوزه صریحا بیرق مبارزه و لوای ستم‏ستیزی را بر دوش کشید و خنجر فریاد را از نیام سکوت بیرون آورد. ابراهیم‏وار هشدار می‏داد که بدانید همیشه نسیم لطف و نفحات عنایت و مرحمت الهی نمی‏وزد. تذکر داد که باید از خویش گذشت. باید از تعلقات دنیوی رها شد تا در مسیر نسیم روحانی الهی قرار گرفت و سرانجام برای نجات دین خدا از دست مشتی شهوتران باید قیام کرد. مردم را به خروج علیه نظام شاهنشاهی فرا خواند نه با کنایه که با صراحت و فریاد. مردم را از تفرقه دور کرد و علیه رکود و رخوت و خاک مرده‏ای که بر سر مردم پاشیده بودند، اعتراض کرد و خطر سیطره همه جانبه مشتی هرزه‏گرد شهوتران و کودک خیابانگرد و جماعتی شهوت پرست پشت میزنشین را یادآور شد. باید انصاف داد که وقتی پیام تاریخی امام را در آن حال و هوا با تامل و درنگ و با درک واژه واژه‏ها و مفاهیم بلند نهفته در آن پیام تاریخی می‏خوانیم به عظمت روح و قدرت ایمان و سترگی شخصیت امام پی می‏بریم و البته ما می‏مانیم و افسوس و انگشت تحیر از آن نعمت عظمای الهی و بحق آیت‏خدایی که در ظلمات متراکم آن روز ایران قد برافراشت و ما را به سوی وادی ایمن و نور و بیداری و قرآن راه برد. قسمتهایی از آن پیام را مرور می‏کنیم تا به جملات بیدارگرانه و اعتراض امام پی ببریم:
"هان‏ای روحانیین اسلامی!ای علما ربانی!ای دانشمندان دیندار!ای گویندگان آئین‏دوست!ای دینداران خداخواه!ای خداخواهان حق پرست!ای حق‏پرستان شرافتمند!ای شرافتمندان وطنخواه!ای وطنخواهان با ناموس! موعظت‏خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفع‏های شخصی کرده تا به همه سعادت‏های دو جهان نائل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. "ان الله فی ایام دهرکم نفحات الافتعرضوالها" امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست‏بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه‏گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آئین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند." (1)
اینک با هر دردمندی به توافق رسیده‏ایم که پیام مذکور را باید آتشزنه اعتراض از سوی امام نسبت‏به نظام پهلوی دانست. پس از آن موضعگیری طاغوت مطرح است و دست و پا زدنهایش که اگر جواب بدهد شاید نتواند از پس کار برآید; زیرا وارد میدان مبارزه و مقابله با خمینی کبیر شدن کاری ساده نیست. چه بسا به بهای سقوط نظام تمام شود (که دیدیم در انقلاب اسلامی همان شد) . چه بسا برای مبارزه و شکست‏خمینی زودتر از آن که تصور رود، نظام شاهنشاهی و تخت و تاج را باید از کف داد. از دیگر سو نمی‏توانستند در یکصد کیلومتری پایتخت آن روز، بزرگترین پایگاه دینی و فقهی و کانون فقاهت و دیانت را با خود همراه نداشته باشند. مرکزی که هر چند در دل کویر است اما به دریا راه دارد، دریای اسلام و قرآن که هر لحظه ممکن است موجخیز فریاد مردمی که از آن وادی درس بیداری و اسلامخواهی گرفته‏اند تمام کشور را فرا گیرد. زیرا خطیبان و سخنرانان و واعظان بسیاری از همان شهر فرماندهی می‏شدند و برای هر مناسبت مثل عاشورا و محرم، رمضان و... بیدارگرانی را به شهرها و روستاها اعزام می‏کردند که به گفته ظریفی پیامآوران آزادی و رهایی و اسلام و قرآن بودند. اما از آنجا که اکثر پادشاهان از چراغ عقل و معرفت محروم بوده‏اند یا قدرت آنها را کور کرده است‏خیلی دیر بر سر عقل می‏آیند. البته من معتقد نیستم که لزوما همه پادشاهان افرادی ضعیف، نادان و بی‏سیاستند. پادشاهان و طواغیت معمولا موضعگیری‏هایشان از قدرت نظامی نشات می‏گیرد تا پشتوانه علمی و عقلی داشته باشند. عملکرد رژیم پهلوی هم از این اصل مستثنی نبود; زیرا آنها هم اصل را به حمله و حرکتهای فیزیکی گذاشتند. به خیال باطلشان می‏خواستند از این طریق از امام زهرچشمی بگیرند و او را به سکوت وادارند. و از گسترش آتش خشم و اعتراض جلوگیری کنند و در نهایت‏با حرکت نظامی و میلیتیاریسمی و کماندویی برای همیشه حتی خاکستر اعتراض و انقلاب و اسلام را بر باد دهند. بسیاری هنوز سخنان شوم آن نخست‏وزیر را در هیات دولت پس از نهضت 15 خرداد (تمثیل شترسواری و دولا دولا شدن) را بیاد دارند. سخنان مهره سرسپرده‏ای چون پرویز ناتل خانلری را که همواره مورد توجه شخص شاه بود. و متاسفانه بسیاری از دانشگاهیان ایران بدون‏اندک توجه به‏اندیشه‏های شوم سیاسی و تفکر ضد انقلابی‏اش وی را شخصی دانشمند، علمی و... معرفی می‏کردند و کم نیستند کسانی که بر مرده ریگ او هنوز هم اشک تمساح می‏ریزند.
امام در آن شرایط سخت‏با حرکتها و تصمیمهای دقیق و رعایت اصول مبارزاتی خاص خود امکان هرگونه تفکر و خط خاموش را از رژیم سلب می‏کرد. به هر مناسبت‏یا از بلند منبر معرفت‏به آگاهی و تحلیل اوضاع می‏پرداخت و یا پیام صادر می‏کرد و خلاصه آرام نمی‏گرفت. در تاریخ 10/1/1341 در اعتراض به حرکت کماندویی و حمله وحشیانه نیروهای نظامی و امنیتی شاه به حوزه‏های علمیه و ضرب و شتم و قتل طلاب جوان در حوزه بخصوص مدرسه فیضیه سخنرانی تاریخی ایراد فرمودند که در آن منبر هم، بدون کوچکترین خوف و عقب‏نشینی و حتی تهاجمی‏تر از قبل، مجموعه نظام شاهنشاهی را اعم از هیات حاکمه، دادگستری، محاکم قضایی، وکلای مجلسین، و وضعیت اوضاع اقتصادی، کشاورزی و... همه را کوبید و سیاست نیرنگ‏آلود استعمار و عواملش را افشا کرد و مورد حمله قرار داد. برخی از آن نیرنگها و فریب‏کاریها را چنین بیان کرد که: رژیم پهلوی با توجیه حمایت از دین به مراکز دینی هجوم می‏برد! ، در لباس گرگ حمایت از مظلوم می‏کند! از سویی مدعی ایمان و اسلام و تشیع است و از دیگر سو، اهانت‏به علما و فحش‏های ناموسی، تخریب مکتبهای علمای اسلام و حبس و... خونخواری را در سرلوحه سیاستهای خود دارد. امام به صراحت و بدون کوچکترین ترس اعلام کرد که: "رژیم پهلوی خونخوارتر از مغول است." امام درتحلیلی تاریخی علیه نظام طاغوت، از حقایقی پرده برداشت و دست رژیم را رو کرد که پس از آن هرگز نظام طاغوت نتوانست آن حقایق را کتمان کند. امام به رکت‏حسابشده و خزنده رژیم پهلوی برای نابودی قم، شهر جنود حق اشاره کرد و قضیه تصویب قوانین خلاف شرع را به گذشته‏های دورتر و برگرفته از اهداف بلندتر و ریشه‏دارتری مرتبط دانست که همان شهر قم بود. به نص عبارتهای روشن امام دقت کنید:
"من به شما عرض کنم که مطلبی نیست که مال این چند ماهه باشد، این یک مطلب ریشه‏دار است، مطلبی است که مال چندین سال پیش از این است، اگر نگویم چهل و چند سال پیش از این لااقل بیست‏سال پیش از این است که اینها نقشه‏شان این بود که قم نباشد. در زمان حیات مرحوم آقای بروجردی رضوان اللهعلیه هم نقشه این بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر می‏دانند. قم یک شهر حق است، جنود ابلیس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف می‏دانند." (2)
دراندیشه‏ها و آثار امام دقت نظر و درک واقعی و شناخت عمیق و ریشه‏ای از حرکات و سیاستها و نقشه‏های طاغوت اعجاب‏انگیز است. امام بخوبی دریافته بود که رژیم پس از ارتحال آیة‏الله العظمی بروجردی در توطئه‏ای حسابشده و طرحی شیطنت‏آمیز سعی داشت‏برخی از عوامل وابسته را تحریک کنند که مرجعیت را به جایی دیگر غیر از قم منتقل کنند و تلگراف بزنند که پس از آیة‏الله بروجردی کانون مرجعیت‏به نجف یا حتی مشهد منتقل شود. نخست اینکه قم نزدیک پایتخت‏یا مرکز حکومت‏بود و حداقل بازتاب حرکتهای انقلابی سریعتر به مرکز کشانده می‏شود; دیگر اینکه رژیم طاغوت با این کار اثبات خواهد کرد که آنقدر قدرت دارد که در تعیین مرجع برای مردم دخیل است. از دیگر سو سیطره و تسلط خود را بر حوزه‏ها اثبات می‏کرد. تلقی و برداشت دیگر این طرح و نقشه در صورت پیروزی این بود که روحانیت هم دولتی شده است و پس از آن دربار است که می‏تواند مرجعی را انتخاب یا خلع نماید و نهایت همان اهداف شومی که پشت این حرکت‏خوابیده بود. همان که در کشورهای دیگر طی سالها انجام گرفته است، دین دولتی شده است، دولت است که امور دین را مثل سایر امور اداره می‏کند در آنصورت روحانیت هم تشکیلاتی چون سایر تشکیلات دولتی است‏به تعبیر دیگر کارمندی چون سایر کارمندان می‏شود، تقریبا مانند مقدماتی که در سازمان اوقاف قبل از انقلاب صورت گرفت و تعدادی هم روحانیت درباری بودند، در آنصورت روحانیتی که استخدامی بودند نه تنها طبق بخشنامه‏های صادره از طرف رژیم فعالیت می‏کردند حتی ماموریت داشتند افراد را در جهت عدم دخالت در مسائل سیاسی نصیحت کنند. این بحث در ذهنمان تداعی همان انتظاری را می‏کند که پس از بازداشت امام، از امام، داشتند. حرفی مقرون به این مضمون که مسئول بازجویی در سازمان امنیت آن روز که به امام گفته بودند که ما از شما یک چیزی می‏خواهیم و آن اینکه در سیاست دخالت نکنید.
باز هم باید به نقش خارق‏العاده و تیزفهمی و ذکاوت سیاسی امام اعتراف کرد که دقیقا دست روی نقطه حساس گذاشت، دقیقا هدف را نشانه رفت و دست دشمن را خواند. با زبانی ساده و صمیمی، بسیار روان و بی‏پیرایه از نقش‏ها و اهداف رژیم پهلوی پرده برداشت و حقایق اجتماعی و سیاسی را چنین پدرانه، اما قاطع و انقلابی روشن می‏ساخت:
"اینها شروع کردند به اسم احترام از مرکزی، کوبیدن آن مرکز دیگر را، نه از باب اینکه حبی به آن مرکز را داشتند، به هیچ مرکزی از مراکز دیانت، اینها احساس حب نمی‏کنند، نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه قم را نمی‏خواستند، قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک می‏کرد و کارهای اینها زود در آن منتشر می‏شد. اینها قم را نمی‏خواستند منتهی نمی‏توانستند به صراحت لهجه بگویند قم نه، می‏گفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چیزی به نظر نمی‏خورد، فهمیدند که چیزهائی به نظر می‏خورد، چیزهائی به چشم می‏خورد، چیزهائی به دهان می‏خورد، به گوش می‏خورد، فهمیدند که نه، آنطور نبوده است. اینها از آنوقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائیل و عمال اسرائیل." (3)
افشاگری دیگر امام، پیرامون قانون به سربازی بردن زنان و بظاهر حق شرکت زنان در انتخاباتی بود که مجلس برای زنان تصویب کرده بود و امام طرح این توطئه را بهانه کرد و به قلب سیاستهای دشمن نشانه رفت. در این مورد هم ضدیت و معارضه رژیم پهلوی را با اسلام یادآور شد که پشت این کارها و مصوبه‏ها توطئه‏ای نهفته است و آن اینکه تصویب کرده بودند که از شرایط صلاحیت افراد انتخاب کننده و انتخاب شونده برای وکالت مجلس هم زیرکانه شرط مسلمان بودن و هم لزوم سوگند و تحلیف به قرآن را حذف کرده بودند. ظاهر امر این است که یک یا دو کلمه را حذف کرده‏اند یعنی هیات دولت صحبت‏ها کرده‏اند، مصوبه‏ای داشته‏اند که دو واژه "مسلمان و قرآن" حذف شود. شاید بسیاری از عالمان آن روز هم این مصوبه را به تعجیل خوانده بودند اما فقط امام بود که تا عمق قضیه پیش رفت و تقریبا محوریت مبارزه را پذیرفت و در مقابل معارضه و مخالفت و حذف اسلام و قرآن ایستاد آنجا که چنین فرمود:
"دیدیم که از اولی که این دولت‏بیسواد و بی‏حیثیت روی کار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامه‏ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده‏اند لکن شیطنت‏بود، برای انعکاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاء اسلام و الغاء قرآن، درست نیفتد و لهذا در اولی که اینجا ما متوجه شدیم و اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم برای علاج کار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضیه، بعد که مطالعه کردیم، دیدیم آقا قضیه، قضیه بانوان نیست، این یک امر کوچکی است، قضیه معارضه با اسلام است. "منتخب و منتخب، مسلمان لازم نیست‏باشد، حلف به قرآن لازم یست‏باشد، قرآن را می‏خواهیم چه کنیم؟ ! " بعد که مصادف شدند با تودهنی از ملت مسلم، تعبیر کردند حرفشان را به اینکه خیر مراد ما از کتاب آسمانی قرآن است. ما هم از آنها پذیرفتیم به حسب ظواهر شرع لکن به مجرد اینکه اینها یک چند نفر عمله را دور خودشان دیدند یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز همان مسائل خبیثشان را از سر گرفتند، همان مطلبی را که ابطال کرده بودند دوباره از سر گرفتند" (4)
افشاگری دیگر امام این بود که رژیم وقتی با گروهی کماندو و نیروی امنیتی مسلح و نیروهای سازمان یافته به حوزه حمله کرد و برایش گران تمام شد، با شایعه پراکنی گفت این نیروهای دولتی و امنیتی نبوده‏اند بلکه دهقانان و اوباشی بوده‏اند که سر خود به حوزه‏ها حمله کرده‏اند و این حرفها نیز از سر جهل و نادانی نیروها و عوامل رژیم بود; ولی شرایط بگونه‏ای بود که با تمویه و شایعه پراکنی و دروغ امکان داشت‏بتوانند تا حدی ذهن و نظر مردم را از حقیقت دور کنند یا حداقل بتوانند حمله وحشیانه خود رااندکی کتمان کنند و مردم را به گمراهی بکشانند. در آن موقعیت مردی می‏خواست که قضیه را روشن کند و حقایق را به گوش مردم برساند. باز هم آن فقیه مجاهد، کسی جز امام خمینی و یارانش نبودند که حرکت را متوجه شخص شاه دانستند. امام بگونه‏ای سخن می‏گفتند که مردم بدانندام الفساد اصلی شخص شاه است. امام در همان افشاگری ماندگار تاریخی چنین فرمود:
"این سال بد بود برای اینکه حمله به اسلام زیاد شد، حمله به قرآن زیاد شد، مراکز علم را کوباندند به حسب توهم خودشان، بچه‏های ما را، عزیزهای مرا زدند، سرهایشان را شکستند، پاهایشان را شکستند، بعضی‏شان را کشتند، از پشت‏بام‏هاانداختند. اگر اینها دهقان‏ها بودند پس چرا این دستگاه انتظامی کمکشان می‏کرد؟ اینکه دیگر مخفی نبود، این را صد هزار جمعیت از توی خیابان‏ها و از توی شهر و از توی مدرسه خوب می‏دیدند که دستگاه شهربانی دارد کمک مستقیم می‏کند، این دهقان‏ها را کمک می‏کرد بر ضد اسلام. اگر راست می‏گویند که دهقان‏ها بودند، پس چرا وقتی که مرضای ما بردند در مریضخانه‏ها، شهربانی و اینها فرستادند گفتند: "دشمن‏های اعلیحضرت را می‏برید در مریضخانه؟ پدرتان را درمی‏آوریم، اینها باید بروند." (5)
امام در ادامه همان بیانات جریان تهاجم کماندو را متوجه شخص شاه می‏داند:
"اگر دهقان‏ها بودند، به اعلیحضرت چه کار دارند؟ اگر کماندوها بودند و آنهائی که مربوط به خود ایشان است و از دستگاه خود ایشان هست، با قول ایشان بوده است؟ با فرمان ایشان بوده است و یا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگویند ما تکلیفمان را با ایشان بفهمیم، خوب بفهمیم ما طرفمان کی هست؟ یک نفر است اصلا؟ اگر اینطور نیست‏خوب بگویند تا ما بفهمیم که این کماندوها سر خود آمدند و همین طور بیخود، بیخودی آمدند یا سازمان امنیت اینها را آورد، یا شهربانی‏ها آوردند، یا نخست‏وزیر امر کرد، یا فلان وزیر، یا فلان امیر امر کرد؟ خوب بگویند چه کسی این کارها را کرده، چرا حاشا می‏کنند؟ پیش هر کسی می‏روی، گردن دیگری می‏گذارند. به هر کسی اعتراض می‏کنی، به دیگری نسبت می‏دهد. دستگاه شهربانی می‏گوید که سازمان امنیت، سازمان امنیت می‏گوید شهربانی، دو تای آنها می‏گویند امر اعلیحضرت. راست می‏گویند که امر اعلیحضرت است؟ اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعلیحضرت به حسب قول اینها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چه هست دیگر؟ آنهمه کسب کرامت کجاست؟ اگر مخالف نیستند پس چرا جلوگیری نمی‏کنند از این وحشیگری‏ها؟ چرا تو دهنی نمی‏زنند به این شهربانی‏ها، به این سازمان‏ها، به این نخست‏وزیرها؟ " (6)
امام خمینی فردی همه سو نگر بود. در عین حال که به مبارزات سیاسی می‏پرداخت‏با شم خاص و تیزبینی و نکته‏سنجی خارق‏العاده‏ای از توطئه‏ها و سیاستهای فرهنگی طاغوت نیز پرده برمی‏داشت. یکی از مواردی که از همان آغاز نهضت امام همواره خطرش را هشدار می‏داد نفوذ و سیطره اسرائیل و یهود است. شاید در تمام طول تاریخ روحانیت در نیم قرن اخیر کمتر عالم مبارزی تا بدین میزان به تحلیل اهداف پنهانی و بلند مدت استعمار و عوامل آن و از چگونگی نفوذ و اجرای طرحها و نقشه‏های شومش پرداخته باشد. آگاهی از نقش شخصیت‏ها و مشاورین و اطرافیان شاه و سایر مسئولین نظام و حکومت پهلوی نیز برگرفته از همان شم خاص و خدادادی بود که امام عزیز داشت. امام مقایسه می‏کند مشاورین سلاطین را که گاهی علما و دانشمندان بوده‏اند ولی متاسفانه در زمان طاغوت مشاوران اسرائیلی و یهودهایی هستند که بجز سیطره بر ناموس و سرزمینهای مسلمین و تجاوز و تعدی در قاموسشان مفاهیمی یافت نمی‏شود:
"ما نمی‏خواهیم که مملکت ما در خارج معرفی بشود که همچنین عناصر خبیثی سرکارند، ما نمی‏خواستیم این را. ما می‏خواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولیش تا آن آخرش جوری باشند، طوری سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتی باشد، بگویند آقا ما امیرکبیر داریم، وزراء سابق، مشاورین سلاطین سابق علما بودند، علی بن یقطین بوده است، گاهی ائمه اطهار (ع) بوده‏اند، حالا مشاورین چه کسانی هستند؟ اسرائیل! مشاورها اسرائیل! " (7)
بی‏تردید یکی از حرکتهای خزنده دیگر استکبار مساله فرقه‏گرایی و دامن زدن و تقویت و حمایت از آن به گونه‏های مختلف است. حمایت و رشد فرقه‏های ضاله‏ای که در سده اخیر بخصوص زیر چتر تبلیغ دین و کارهای خیریه انجام می‏شد و با سازماندهی و برنامه‏ریزی و طراحی انگلیسی‏ها صورت می‏گرفت. در آن سالها که کسی از مسائل پشت صحنه و دستهای پنهان خبر نداشت، امام خبیر بود که از وجود و نفوذ بهائیت‏بعنوان دشمن اسلام خبر می‏داد. نفوذ و سیطره بهائیت در مطبوعات و جراید آن دوره سیاه از مواردی بود که امام هرگز از آن و خطرش غافل نبود. امام نه در سالهای اخیر (بخصوص پس از پیروزی انقلاب و برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی که بعنوان جبهه مقاوم و خط مقدم مبارزه با صهیونیزم جهانی فعالیت می‏کند) بلکه از همان آغاز، مبارزه با صهیونیزم و شبکه جهانی آن را برای تمامی کشورهای اسلامی و امت مسلمان جهان در راس مبارزات آشکار خویش قرار داده بود. آن سالها و ایامی که حتی از رشد و نطفه‏بندی و شکل‏گیری نخستین صهیونیست‏ها یا کسی خبر نداشت‏یا جرات اعتراض و هشدار را بخود نمی‏داد، باز هم فریادگر بزرگ و کسی که از وجود این غده سرطانی در جهان اسلام خبر می‏داد امام بود. در خرداد 1341 نقطه عطف مبارزات امام یعنی حدود سی وشش سال قبل، پیش از آنکه طفل نامشروع اسرائیل قد علم کند، با غیرت و همتی علی‏وار از بین بردن و نابودی آن وجود نامشروع را یادآور می‏شد. امام جریان نفوذ صهیونیست‏ها را تحلیل کرد. حتی از گسترش یهود در سرزمینهای اسلامی در آن روز خبر می‏داد حتی سالهای آینده را می‏دید که روزی صهیونیزم مکه معظمه را نیز تهدید خواهد کرد. روزی که بحث مبارزه با اسرائیل نه تنها در دستور کار کشورهای اسلامی نبود بلکه بعضی از سران کوته‏بین و بخواب رفته منطقه هم باورشان نمی‏آمد روزی بیاید که قریب 2 میلیون صهیونیست در قلب جهان اسلام و کشورهای اسلامی قد بکشد، و زندگی یک میلیارد مسلمان را به سخره بگیرد. هر روز به دامنه جغرافیایی و سیاسی‏اش بیفزاید، تا آنجا که مبنای رابطه سیاسی - اقتصادی بسیاری از کشورها قرار گیرد. و رابطه با کشوری ساختگی، نامشروع وبی‏تاریخ در قراردادها و روابط دیپلماسی و اقتصادی کشورها اصل قرار گیرد. هر گونه موضعگیری و تحریم یا محدودیت روابط با آن مورد مخالفت صریح و جبهه‏گری و انتقام و تلافی متقابل آمریکا و اقمارش واقع گردد. پس از گذشت‏سی و شش سال از آن بیانات روشنگرانه به وسعت دید و آینده خوانی و دقت نظر امام توجه فرمایید:
"دو هزار نفر بهائی را به اقرار خودشان در روزنامه دنیا (بعد فردا مردک نگوید که اشاعه اکاذیب است، در روزنامه دنیا دو هزار نوشته است) اسرائیل بهائی را، اسم بهائی نیاورده است. بعضی از وابستگان به بعضی از مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را می‏گویند پنجهزار است. دوتایش را اینجا نوشته است (این که نوشته حالا) اینها با کمال احترام، نه مثل حاجی‏های بدبخت ما که وقتی می‏خواهند تذکره به آنها بدهند، باید چقدر زحمت‏بکشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بیچارگی بکشند تا اینکه یک چند تا از آنها را رد کنند." (8)
امام در پاسخ برخی مقامات مملکتی که گفته بودند فلان آقا را بگیرید که علیه اسرائیل حرف زده است چنین صریح می‏فرماید:
"... حتی آن نماینده بی‏عرضه آنجا هم شکایت می‏کند که فلان آقا را بگیرید از باب اینکه اینجا یک حرف حقی زده است، گفته اسلام در خطر است از دست‏یهود، آقا مگر شما یهودید؟ مگر مملکت ما، مملکت‏یهود است؟ " (9)
نکته دیگری که در همان بیانات تاریخی می‏توان یادآور شد و بایداندکی باز کرد و به تحلیل آن پرداخت اینکه امام از منابع اطلاعاتی مردمی بسیار موثق و قوی و مطمئنی برخوردار بود. با وجود جو خفقان و اختناق حاکم و کنترل دقیق و لحظه به لحظه بیت و اطرافیانشان باز هم از قضایا و روابط و معاملات و ملاقاتهای سری هم خبردار می‏شدند. منابعی مومن و اسلامخواه اخبار دردناک و اسف‏باری را از ضعف و سستی و ذلت و جهل سران مملکتی به امام می‏رساندند. شاید افراد دیگری هم از این اخبار مطلع بودند یا کما بیش مطالبی بگوششان می‏رسید ولی انصاف باید داد که فقط امام و اصحاب راستینش بودند که فریاد می‏زدند. از فرصتها به احسن وجه بهره‏مند می‏شدند. امام بود که از طرح و تحلیل و تذکار این مطالب که هر کدامش جرمی جداگانه محسوب می‏شد ابا نداشت. با جسارت و شهامتی که داشت هرگز به خضوع و تسلیم و سازش و سکوت در برابر زورگوییهای استعمار و عوامل آن تن در نداد.
از جمله نکات اساسی دیگر پرده برداشتن از ساختگی بودن رفراندومی بود که به تعبیر امام به واقع با زور سرنیزه انجام گرفت. عجیب اینکه امام با مسئولین، بخصوص شخص شاه اتمام حجت کرد، اول نصیحت می‏کرد و از سر خیرخواهی مطالبی را به او تذکر می‏داد. در صورتی که شاه نادیده می‏گرفت امام اعتراض می‏کرد، افشا می‏کرد، فریاد می‏زد، منبر می‏رفت مسائل را به سطح جامعه می‏کشانید، بیانیه صادر می‏کرد. نکته مهم و حساس این است که امام همیشه به هدف اصلی یعنی شخص شاه نشانه می‏رفت و او را می‏کوبید زیرا بخوبی می‏دانست که تمام نقشه‏ها و سیاست‏ها زیر سر اوست. در جریان رفراندومی که اشاره شد امام چنین گفت:
"من نصیحت کردم به شاه، فرستادم آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسیله بهبودی، به وسیله پاکروان پیغام دادم به او، آقا نکن این کار را، این رفراندوم را نکن، این خوب نیست‏برای شما این کار را بکنید، دست‏به این قانون نزن، اگر امروز ارسنجانی چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند زنده باد، فردا چهار تا رعیت می‏آیند و می‏گویند مرده باد، نکن این کار را، صلاح یست‏بکنی این کار را" (10)
در ادامه همین سخنان پس از اتمام حجت امام می‏فرماید:
"گوش نکرد، دیدید چه جور شد، دو هزار نفر رای نداشتند، باقی‏اش زور بود، همه می‏دانند بازار تهران بسته شد که رای ندهد، بازار قم بسته شد که رای ندهد، سایر شهرستان‏ها رای ندادند، اینها دو هزار تا رای آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند. ما نمی‏خواستیم اینطور مفتضح بشوید، ما نمی‏خواستیم ملت از تو رویگردان بشوند، ما می‏خواستیم شما آدمی باشید که وقتی یک چیزی را بگوئی، ملت، تمام ملت لبیک بگویند، ما میل داریم شاه ما اینجور باشد، ما میل داریم وزیر ما اینجور باشد که اگر یک مطلبی را گفت تمام ملت‏با او موافق باشند نه اینکه با حرفهایش "6 میلیون" "6 میلیون". به جان عزیز شما اگر اینها چند هزار هم داشتند، باقی‏اش با پر کردن صندوق، شاید به سمع ایشان نرسیده است. شاید آنها گفته‏اند به او که "6 میلیون، اکثریت قاطع" و الا شاه که دروغ نمی‏گوید! نمی‏شود که دروغ بگوید. "با اکثریت قاطع! تمام قاطبه اهل ایران! " پس بازار تهران از اهل ایران نیست؟ ! خیابان‏های تهران اهل ایران نیستند؟ ! قم از اهل ایران نیست؟ ! روحانیون از اهل ایران نیستند؟ ! سایر شهرستان‏ها ایرانی نیستند؟ ! این ایران کجاست؟ ! این آراء از کجا آمد؟ " (11)
نکته اساسی دیگر در بیانات مذکور مقاومت روحانیت در برابر ظلم بود. یکی از برکات ماندگار نهضت 15 خرداد را باید همین دانست که روحانیت تجدید حیات کرد، با مبارزه آشنا شد، جان تازه گرفت، از لاک سکوت بیرون آمد، بالاخره فریادها و هشدارهای مکرر امام کارگر افتاد. حداقل گروهی از روحانیت‏بخصوص نسل جوانترشان به ندای امام لبیک گفتند و خط فرمان از آن پیر گرفتند. بالاخره نفس مسیحایی آن مسیح دوران در حیات روحانیت و حوزه‏های علمیه تاثیر کرد و بسیاری از روحانیون کمر همت‏بستند و با امام بیعت کردند و دیدیم در ادامه مبارزه و انقلاب بسیاری از آنان بر سر پیمان الست، جان باختند، شکنجه‏ها شدند تبعیدها را بجان خریدند، زندان و آوارگی را در راه اهداف آن پیر خداترس و مبارز و مجاهد فی سبیل الله قبول کردند.
اصولا در بررسی تاریخ تحول فکری - مبارزاتی روحانیت‏باید برای امام جایگاه خاصی قائل بود. اگرچه متاسفانه هنوز هم در ذهن برخی از افراد عدم دخالت در امور سیاسی ته مانده‏ای دارد و دخالت در سیاست‏یا حضور در صحنه‏های سیاسی را خلاف یا خارج از شان روحانیت می‏دانند، حالا تصور کنید آن روزهای سخت را که هنوز روحانیت‏با هویت صنفی خاص مطرح نبود یا حداقل در صحنه و نقش آفرین نبود. امام باید چقدر خطر کند که آن قشر را به صحنه بکشاند، چه عظمت و قدرتی باید انزوای چندین صد ساله را بزداید و سکوت سنگین علمای نجف و قم و مشهد را بشکند و از همان روزهای نسبتا جوانی زعامت و رهبری سیاسی مبارزاتی حوزه‏ها را در سراسر جهان اسلام بدست گیرد. با وجود ناهمراهیها و مخالفتهای بسیار، امام‏اندک تزلزلی بدل راه نداد و مایوس نشد. همان روزها هر چند غریبانه و تنها، اما سرفراز و قهرمانانه از خطر پایمال شدن نوامیس مسلمین زیر چکمه‏های عمال اسرائیل خبر داد و هشدارهای تاریخی امام خود موضوع بحثی دیگر است:
امام در بیانات زیر سکوت مرگبار امت و هیات حاکمه آن روز ایران، سکوت دردناک علمای قم و نجف و تهران و مشهد را در برابر اسرائیل و یهود و بهائیت، در برابر نوامیس مسلمین چنین جسورانه درهم شکست.
"وای بر این مملکت، وای بر این هیات حاکمه، وای بر این دنیا، وای بر ما، وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت، این سکوت مرگبار اسباب این می‏شود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهائی‏ها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر این ما، وای بر این اسلام، وای بر این مسلمین.ای علما ساکت ننشینید، نگوئید الان مسلک شیخ رضوان الله علیه، والله شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود:
امروز سکوت همراهی با دستگاه جبار است، نکنید سکوت". (13)
بخوبی می‏دانست که سکوت در برابر کوچکترین خلاف کاریهای رژیم طاغوت یعنی بها دادن به خلافکاریهاست. وقتی که به رفراندوم ساختگی و تحمیلی اعتراض کرد. وقتی ازاندیشه توطئه آلود تساوی حقوق زن و مرد و عوارض خطرناک و شیطانی این فکر خبر داد و علما هم با امام همراهی کردند. امام چنین فرمود: در بیانات تاریخی (10/1/41) پیرامون نقش روحانیت در احیای اسلام:
"بد شد امسال برای اینکه این مطالب واقع شد و خوب شد برای اینکه شما آقایان زنده کردید اسلام را، ایستادید، در مقابل ظلم ایستادید، اگر نایستاده بودید خدا می‏داند که حالا رفته بودند تا آخر، ایستادگی شما اسباب این شد که حاشا کردند مطالبشان را، گفتند خیر طلاق به دست مرد است، کی ما گفتیم". (14)
امام عزیز از قدرت غیرقابل شکست و اثربخش علمای اسلام بخوبی باخبر بود، همیشه به همصدایی و وحدت این نیروی عظیم معنوی تاکید می‏ورزیدند:
"خوب بگوئید آقا حرف را، چه می‏کنند؟ اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند، حالا که خطر بر اسلام وارد شده است و آن خطر یهود است و حزب یهود که همین حزب بهائیت است، این خطر که حالا نزدیک شده است، اگر آقایان علمای اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگویند که آقا ما نمی‏خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند، ما نمی‏خواهیم که مملکت ما با مملکت‏یهود هم‏پیمان بشود در مقابل پیمان اسلامی آنها، مسلمین با هم، هم‏پیمان می‏شوند، آقایان با یهود هم‏پیمان می‏شوند! چه وضعی است این مملکت؟ اگر نوکر هم هستید چرا اینقدر نوکر؟ " (15)
نکته دیگر اینکه، امام در ادامه مبارزه، هر زمان که لازم می‏دانست‏به همان قانون اساسی استناد می‏کرد، قانونی که شاه و دولتمردان دیگر مدعی اجرای آن بودند. امام در دفاع از قانون اساسی و مخالفت‏با سستی پایه‏های آن قانون که در نوع خود در آن شرایط قانون پیشرفته و خوبی بود، به شاه اعتراض می‏کرد. در اعتراض به مصوبات غیرقانونی مجلس فرمایشی به قانون اساسی استناد می‏کرد. کاری که در سوابق مبارزاتی هیچ عالمی وجود نداشت.
امام کوچکترین حرکت فرهنگی رژیم پهلوی را زیر نظر داشت. در برهه‏ای از زمان در تاریخ فرهنگ این کشور افرادی در تحقیقات علمی - دانشگاهی به قبرشکافیهایی می‏پرداختند که بین صفوف مسلمانان تفرقه بیندازند مثلا جماعتی بظاهر موجه، در جهت اهداف فرهنگی رژیم طاغوت تفکر زرتشتیگری را ترویج می‏کردند. اینگونه تحقیقات و زمینه‏های پژوهشی از این نمونه را در دستور کار تحقیقات علمی - دانشگاهی قرار داده بودند. مبلغین و پژوهشگرانی چون پور داود و... را هم با بزرگ‏نمایی - به عنوان پشتوانه - جلو می‏انداختند. امام در آن شرایط در عین حال که مسائل مهم را در نظر داشت، از این امور هم غفلت نمی‏ورزید. می‏دانست که طرح این مسائل در افکار و تحقیقات چه بسا که به توطئه همطرازی اوستا و قرآن کریم منجر شود. اگر چه برخی از دانشگاهیان نسبت‏به این گرایش‏ها و تحقیقات مشکوک بودند حتی غیرمستقیم ابراز عدم رضایت می‏کردند ولی چه کسی بود که شهامت اعتراض حتی در لباس کنایه و از بستر اشاره و ایماء در محافل علمی را بخود بدهد. متاسفانه در همین اواخر برخی هم نه تنها کراهیت و نارضایتی از خود نشان ندادند که با سکوت رضایتمندانه، ناخواسته حتی بر این تحقیقات مهر تایید هم زدند.
اندکی نظر به گذشته بیفکنیم، برای درک بهتر شرایط آن روز. بار دیگر تاکید کنیم که متن اعتراضات امام نه در گوشه انزوای یک حسینیه یا مسجد و یا حتی در یک مجلس سخنرانی بود، بلکه تلگراف رسمی بود که با امضاء و مهر خطاب به اسدالله علم یکی از نقش‏آفرینان و مهره‏های نظام شاهنشاهی صادر شد. امام در تلگراف تاریخ 15/8/1341 به عواقب تخلف از شرع و قانون اعتراض می‏کند. در همین تلگراف هم امام از موضع قدرت و بدون کوچکترین تردید در حقانیت راهشان حرف می‏زند، حتی تهدید می‏کند که باید به اطاعت‏خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و... بترسید. از آنجا که با حذف حتی یک عبارت از متن تلگراف مهم مذکور غبن و خسرانی حاصل می‏آید، بار دیگر و از سر تامل و با نظر داشت‏به آن روزگار و شرایط تاریخی و سیطره بلامنازع طاغوت و حمایت جهانی از شاه و رژیم طاغوت بخشی از تلگراف را با تاملی عبرت‏آموزانه باز می‏خوانیم:

تلگراف امام خمینی به اسدالله علم و تذکار عواقب تخلف از شرع و قانون

تاریخ: 15/8/1341
تهران - جناب آقای اسد الله علم
عطف به تلگراف سابق اشعار می‏دارد، معلوم می‏شود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و مشفق امتند توجه کنید و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد. علمای اعلام قم و نجف اشرف و سایر بلاد، تذکر دادند که تصویبنامه غیرقانونی شما برخلاف شریعت اسلام و برخلاف قانون اساسی و قوانین مجلس است، اگر گمان کردید می‏شود با زور چند روزه، قرآن کریم را در عرض اوستای زردشت و انجیل و بعض کتب ضاله قرار داد و به خیال از رسمیت‏انداختن قرآن کریم (تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسلم جهان) افتاده‏اید و کهنه‏پرستی را می‏خواهید، تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید، اگر گمان کردید با تصویبنامه غلط و مخالف قانون اساسی می‏شود پایه‏های قانون اساسی را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید. اینجانب مجددا به شما نصیحت می‏کنم که به اطاعت‏خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسید و بدون موجب، مملکت را به خطر نیاندازید و الا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد. (16)
والسلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی
در بررسی پیامها و سخنان حدود یکماه پس از آن تلگراف، امام بیاناتی دارند که در واقع باید اساسنامه و شیوه و اصول مبارزاتی مسلمین نامیده شود. آنچه از محتوای آن سخنان روشنگرانه می‏توان استخراج کرد و بصورت سرفصل و عنوان یادآور شد موارد زیر است. "تاریخ سخنرانی (11/9/1341) است."
1- عدم توجه به ناصحینی که از روی غفلت، مستقیم و غیرمستقیم امام را به سکوت دعوت می‏کردند.
2- استناد به تاریخ صدر اسلام و یادآوری موارد و شواهد و تمثیلهایی از صدر اسلام تا علما و ناصحین از گذشته تاریخی عبرت بگیرند، بخصوص از جریانهای سیاسی دوران حکومت‏حضرت علی (علیه‏السلام)
3- اشاره و تحلیل تاریخ مبارزات روحانیت‏بیدار و ایستادگی در برابر حکومت جائر از جمله یادآوری نقش حیاتی میرزای شیرازی در جریان تاریخی تحریم تنباکو و... نقش میرزا محمد تقی شیرازی در جریان انقلاب عراق.
4- تحلیل اینکه علمای سابق هم اصل را بر نصیحت و هدایت و وحدت می‏نهادند ولی مشروط به اینکه طرف مقابل و حاکمان همعصرشان نصیحت‏پذیر باشند. آنگونه نبود که در برابر به خطر افتادن استقلال مملکت هم سکوت کنند یا با نصیحت عمل کنند. سعی داشتند با اعزام افراد، حقایق را به اطلاع عموم برسانند، اگر نشد و کاری از پیش نرفت و اگر نصیحت و هدایت علما خطاب به سران کشور تمثیل آب در هاون کوبیدن و در گوش مرده سخن گفتن می‏شد. ناچار به قیام و اقدام قاطع و انقلابی می‏شوند، آنهم قیامی بود که به قیام قرآنی و دینی موسوم می‏شد و یادآور می‏شدند که به غلط تبلیغ نکنند که این قیامها از سر قدرت‏طلبی و دنیا خواهی است.
5- تفکر قانونمند امام از همان آغاز نهضت مشهود بود. البته نه قانونی که بااسلام و احادیث نبوی مخالف باشد. امام اقرار می‏کند که با کمال خضوع به قوانین اسلام گردن می‏نهد و در مقابل هر چه مخالف دین و قرآن باشد ولو قانون اساسی باشد خالفت‏خواهد کرد.
6- اعتراض صریح و مستقیم به جشن 17 دی و کشف حجاب.
7- یادآوری وابستگی علمی - تحقیقاتی در مراکز دانشگاهی به کشورهای بیگانه. امام در اعتراض به وابستگی دانشگاهها چنین می‏فرماید:
"ترقی مملکت‏به دانشگاه است که آن را به این صورت درآورده‏اید، صد سال است‏به یک معنی دانشگاه داریم، اما هنوز یک لوزتین سلطان را می‏خواهند عمل کنند باید از خارج طبیب بیاید! سد کرج را باید خارجی‏ها درست کنند! یک خط و جاده را باید خارجی‏ها بیایند بکشند. (17) "
8- در آن شرایط تاریخی روحانیت‏با مشکل دیگری هم روبرو بود. عدم رهیاری با امام. پرهیز از دخالت در امور سیاسی که از جانب برخی از افراد ذی‏نفوذ هم تشدید با توصیه می‏شد. از طرف دیگر رژیم پهلوی هم به این کناره‏گیری و انزواطلبی برخی از افراد ساده لوح دامن می‏زد و به نفع آنها تبلیغ می‏کرد. عوامل و وابستگان دربار مبلغ این‏اندیشه بودند که روحانی باید برود دنبال مسجد و نماز و عبادت و... بگونه‏ای تبلیغ کرده بودند که روحانیت‏با پیشرفت و مدنیت مخالف است، متاسفانه تا حدی هم بعلت گستردگی شبکه تبلیغات و سکوتهای مصلحتی جماعتی به اهداف خود رسیده بودند. امام بود که هم باید دین تبلیغات و تفکر غلط را خنثی می‏کرد و از طرف دیگر باید روحانیت را به صحنه فرامی‏خواند. فریادها و هشدارها و بیانات بیدارگرانه امام در این شرایط نیز از مسائل محوری و بنیادین مبارزه است. امام نقش و وظیفه روحانیت را بیان می‏فرمود. در هر فرصت که احساس می‏کرد ممکن است روحانیت از این جوانب ضربه بخورد یا شکست روحی او را از صحنه خارج کند، بدانان قوت قلب می‏داد. خطاب به روحانیون می‏گوید:
"اما شما آقایان! وظیفه شما این است در هر مقام که هستید وزانت و حیثیت اسلام را حفظ کنید. اگر یک نفر از افراد شما برخلاف زی خودش عمل کند، جامعه روحانیت را بد معرفی می‏کند، راضی نشوید دیگران که بد معرفی کنند، خودمان هم بد معرفی کنیم". (18)
در ادامه همان سخنان امیدبخش چنین می‏فرمایند:
"به خواست‏خدا استقلال و حیات مملکت دست‏شماست. هر چه پیش بیاید به نفع شماست‏یا به ضرر شما. اگر به ضررتان تمام شد باید شکست روحی نخورید، شکست ظاهری مهم نیست، آنچه مهم است‏شکست روحی است. اگر انسان شکست روحی خورد تا آخر باید به گورستان برگردد. شما که استناد دارید به ذات مقدس حق تعالی، شما که روحانی هستید، شما که قلبتان با ماوراء الطبیعه است، این عالم شکست ندارد، عالم چیزی نیست، کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد. شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد. اگر آمال دنیا باشد، شکست است. اگر آمال غیب و ماوراء غیب باشد، شکست ندارد. شکست مال بیچاره‏هاست، شکست مال کسانی است که معتمد به شیطانند و ذخائر دنیا قلبشان را فرا گرفته است. اگر یک جائی به ضرر شما تمام شد، قلبتان محکم باشد، تا آخرین فردتان بایستید. گمان نکنید این آدم شکست‏خورد تمام شد، تو هم یک موحدی، تو هم یک مسلمی، تو متصل به خداوندی، خدا شکست نمی‏خورد. "ولا تهنوا ولاتحزنوا وانتم الاعلون ان کنتم مومنین" اگر به نفع تمام شد دست و پای خود را گم نکنید، محکم باشید، نه در آن طرف فزع داشته باشید و نه در این طرف زیاده‏روی داشته باشید". (19)
دقت همه جانبه امام در جریان نهضت‏شگفت‏انگیز است. از ساده‏ترین اصول اخلاقی و تکلیفی غافل نمی‏ماند. هرگز اجازه نمی‏داد حتی علیه دولت غیرقانونی، غاصب، وابسته و منفور پهلوی ناسزا و کلمات زشت و خلاف ادب و تربیت گفته شود. از دیگر سو همیشه از حضور مردم در صحنه تشکر کرده است. در همان پیام مهم (11/9/1341) از حضور عموم برادران تشکر می‏کند. در همان پیام بیداری و هشیاری و حفظ وحدت را یادآور می‏شود.
کمتر از دو ماه پس از آن سخنان روشنگر یعنی در تاریخ 2/11/1341 جمعی از متدین از امام طلب حکم یا استفتاء دارند که نظر و حکم را پیرامون تصویب ملی و قوانین خلاف شرعی که در مجلس تصویب شده بود اعلام فرمایند. همانگونه که اشاره شد نخستین نکته که در همین تلگراف و سایر نوشته‏ها چشمگیر است رعایت ادب کلام و پرهیز از هرگونه اهانت‏یا بیان و تحریر جملات و عبارتهای غیرمودبانه است، الحق تمام زوایای زندگی آن فقیه عارف و مرجع سترگ روزگار غیبت‏سرمشق عبرت و اخلاق بود. در آغاز پاسخ یا استفتاء بسیار رسمی و مودبانه می‏گوید:
"هر چند میل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد. لهذا مصالح و مفاسد را به وسیله آقای بهبودی به اعلیحضرت تذکر دادم و انجام وظیفه نمودم و مقبول واقع نشد، اینک باید به تکلیف شرعی عمل کنم." (20)
اساسی‏ترین پیام این استفتاء علاوه بر آگاهی اذهان تحلیل حقوقی و تفسیر تخصصی از قانون اساسی و رفراندوم با دلایل قانونی و حقوق است. در این پیام از موضع حقوقدانی خبره و مجرب اصل رفراندوم را زیر سئوال می‏برد. سوالهایی که امام پیرامون اصل رفراندوم مطرح می‏کند چه بسا به ذهن وکلا و آنان که قانون‏گذار بودند، خطور نمی‏کرد. البته آنها تصور مخالفت روحانیت و نفوذ و قدرت آنها را دقیقا نداشتند. نمی‏دانستند که روزی مردی روحانی، فقیهی سیاستگزار از همان طریقی که آنها رفته بودند و به استناد قانونی که آنها برایش سینه چاک می‏کردند، آنها را محکوم خواهد کرد. به برخی اشکالهای قانونی که امام بدانان اشاره می‏کند دقت فرمایید تا به شناخت هر چند گذرا نسبت‏به یکی دیگر از زوایای آن مرد الهی نایل آییم:
"اینجانب عجالتا از بعضی جنبه‏های شرعی آن که اساسا رفراندوم یا تصویب ملی در قبال اسلام ارزشی ندارد و از بعضی اشکالات اساسی قانونی آن برای مصالحی صرفنظر می‏کنم، فقط به پاره‏ای اشکالات اشاره می‏نمایم.
1- در قوانین ایران رفراندوم پیش‏بینی نشده و تاکنون سابقه نداشته، جز یک مرتبه آنهم از طرف مقاماتی غیرقانونی اعلام شد و به جرم شرکت در آن جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آنوقت این عمل غیرقانونی بود و امروز قانونی است.
2- معلوم نیست چه مقامی صلاحیت دارد رفراندوم نماید و این امری است که باید قانون معین کند.
3- در ممالکی که رفراندوم قانونی است‏باید به قدری به ملت مهلت داده شود که یک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتی، آراء موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد، نه آنکه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4- رای دهندگان باید معلوماتشان به‏اندازه‏ای باشد که بفهمند به چه رای می‏دهند، بنابراین اکثریت قاطع حق رای دادن در این مورد را ندارند و فقط بعضی اهالی شهرستانها که قوه تشخیص دارند صلاحیت رای دادن در مواد ششگانه را دارند که آنان هم بیچون و چرا مخالف هستند.
5- باید رای دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچ گونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود و در ایران این امر، عملی نیست و اکثریت مردم را سازمان‏های دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و می‏دهند.
اساسا پیش آوردن رفراندوم برای آن است که تخلفات قانونی قابل تعقیب که ناچار مقامات مسوول گرفتار آن می‏شوند لوث شود و کسانی که در مقابل قانون و ملت مسوول هستند اعلیحضرت را اغفال کرده‏اند که به نفع آنان این عمل را انجام دهند.
اینان اگر برای ملت می‏خواهند کاری انجام دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان اسلامی رجوع نکرده و نمی‏کنند تا با اجرای آن برای همه طبقات، زندگی مرفه تامین شود و در دنیا و آخرت سعادتمند باشند". (21)
در بهمن ماه 1341 از طرف امام خمینی پیام کوتاه دیگری خطاب به ملت ایران صادر می‏شود که در آن هتک حرمت‏به علما و حصر و حبس آنان را محکوم می‏کنند. طلاب و مبلغین را به تبلیغ اسلام (علیرغم مخالفت و ممانعت رژیم) دعوت می‏کنند. در همین پیام حماسی، فرمایشی را از سخنان حماسه‏آفرین امام حسین (ع) بیان می‏کنند. در این پیام کوتاه هم همان نور و درد و جوهر خاص که فقط آن امام بود مشهود است. از یک طرف صراحت اعتراض، از دیگر سو محکوم کردن رژیم وابسته و آمادگی و آرزوی دستگیری خود را بیان می‏فرمایند تا تکلیف از عهده و دوش امام ساقط شود:

پیام امام خمینی به ملت ایران

تاریخ: بهمن 1341
بسم الله الرحمن الرحیم
"مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علماء اسلام بعضی محصور و بعضی محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزه‏های علمیه را هتک کنند و طلاب بی‏پناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند درب و پنجره مغازه‏ها را بشکنند.
در تهران حضرت آیت‏الله خوانساری و حضرت آیت‏الله بهبهانی را در محاصره شدید قرار دادند و عده‏ای از علماء محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هیچ وسیله نمی‏توانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک می‏کنند که به علماء و روحانیین اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع می‏شوند که برای تبلیغ اسلام در نواحی ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطی می‏کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی‏خواهم.
"انی لا اری الموت الا سعادة ولا الحیوة مع الظالمین الا برما" کاش مامورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علماء اسلام و سایر مسلمین آنست که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت می‏نمایند و با استعمار مخالفت دارند. ینست‏حال ما تا آقای علم و ارسنجانی چه بگویند". (22)
روح الله الموسوی الخمینی
در سوم بهمن 1341 باز بیانیه‏ای دیگر از جانب امام بمناسبت‏حمله رژیم به مدرسه فیضیه صادر می‏شود که با عبارت استرجاء آغاز می‏شود. اصولا این پیامها از نهایت تاسف و دخالت و مصیبت‏خبر می‏دهد. جریان حمله به حوزه کشتار و کتک طلاب و مردم بی‏پناه قم را توسط مامورین دولت تشریح و افشا می‏کند.
در ادامه نهضت و در همان روزها بلافاصله از جانب امام پیام دیگری در رابطه با تجاوزات دستگاه به احکام مقدسه اسلام صادر می‏شود که عناوین اصلی آن پیام بدینقرار است:
1- تجاوز رژیم شاه به احکام مقدسه اسلام.
2- هدف اجانب نابودی اسلام و روحانیت است.
3- دولت مستبد (شاه) و متخلف از احکام اسلام باید کنار برود.
- در اسفند ماه 1341 مراجع و علمای بزرگ آن روزگار به ندای امام خمینی لبیک می‏گویند و در بیانیه‏ای نسبتا کامل و تحلیلی مخالفت‏خود را با قانون دولت در مورد انتخابات انجمن‏های ایالتی و ولایتی به اطلاع عموم می‏رسانند. تقریبا اکثر موارد این بیانیه ماخوذ از سخنان بیانیه‏ها و پیامهای امام خمینی یا در همان راستاست. باید گفت انصافا و حقا پیام مهم و کارسازی بود، اما با مقایسه دقیق و عمیق متوجه می‏شویم که از آن روحیه نستوهی و ستیهندگی و جسارت و شدت و اعتراض امام برخوردار نیست. علت‏حساسیت آن یکی اینکه در آن شرایط رژیم پهلوی آگاهانه تبلیغ کرده بود که خمینی در حوزه‏ها مقبولیت چندانی ندارد و سایر علما و مراجع و بزرگان حوزوی باوی موافق نیستند. از این جهت تمامی تبلیغات و جوسازی‏های علیه امام را در ادامه مبارزه با سیاستهای ضد دینی و خلاف شرع خنثی کرد و به زبان دیگر به رژیم فهماند که مخالفان مصوبات مجلس تمام مردم ایرانند، تمام مردمی که به نحوی از یکی از آقایان مراجع تقلید می‏کنند. اثر خیربخش دیگر این پیام شکست‏سکوتی بود که امام خمینی آنرا از خدا می‏خواست. ضمنا ذهن و نظر روحانیون دیگری را که در حوزه‏ها بودند واندکی سوال یا تردید داشتند روشن کرد. بگونه‏ای که بر آنان حجت و تکلیف تمام شد.
در تورق به سخنان و پیامهای امام با نظر داشت تطور تاریخی می‏رسیم به اسفندماه 1341.
امام در پاسخ به سوال جماعتی از بازرگانان و اصناف شهر قم، پاسخی تحلیلی به مصاحبه نخست‏وزیر وقت می‏دهد. بار دیگر تمام مصوبات و انحرافات را یادآور می‏شود اعم ازعدم تحلیف به قرآن کریم - سوء استفاده از اقلیتهای مذهبی برای کم رنگ کردن نفوذ و تقدس قرآن - عدم الزام انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان به مسلمانی - موضوع تساوی حقوق زن و مرد - رد ادعای نخست‏وزیر که موضوع برخی قوانین عرفی است نه شرعی و سرانجام تذکار این نکته که هیچ مجلسی و هیچ مقامی نمی‏تواند برخلاف شرع اسلام و مذهب جعفری مصوبه قانونی داشته باشد. عجیب اینکه امام در دل همین پیام و پاسخ به سوال مقلدین و اصناف باز روی خطر نفوذ و رشد صهیونیزم و بهائیت تاکید می‏کند، از جمله تذکار این توطئه و ترفند که چه بسا صهیونیست‏ها در لباس بهائیون ظاهر شوند. با جرات می‏توان مدعی شد در کلام و سخن هیچ فردی به خطر این تلبیس کوچکترین اشاره هم نشده است. چه بسا دیگران حتی متوجه موضوع هم نشده‏اند که بدان بپردازند یا نپردازند. خطری که امروز واقعا سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است. امام ضمن محکوم کردن سکوت ملت مسلمان تا رفع خطر، با صراحتی خاص و قاطعانه با مواضعی شفاف روشن و حسب وظیفه شرعی به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‏کند. با دقت و تعمق و تامل به بخشی از مواضع و روشنگریهای آن عزیز سفر کرده بیندیشیم:
"خضوع در مقابل مذهب و قانون، تجدید نظر در تصویبنامه‏ها و تسلیم مذهب و قانون شدن، علامت‏شهامت و تمدن است و موافق نزاکت‏بین‏المللی است و سرپیچی از قانون و سرسختی در مقابل خواست ملت، از عادات قرون وسطی و خلاف نزاکت است و خوب است وزراء یک مملکت کهنسال حاضر نشوند چنین معرفی شوند و عقب‏افتادگی و عدم رشد یک ملت‏بزرگ را ثابت کنند. با اعمال خلاف مذهب و قوانین منع شدید مطبوعات در تمام کشور جلوگیری از انعکاس این نهضت‏بزرگ ملی و قانونی بی‏سابقه یا کم سابقه که یک ملت‏برای دفاع از مذهب و قانون اساسی قیام نموده و در تمام کشور هماهنگ شده‏اند، برای یک دولت مدعی تمدن، ننگ است و ما احساس خجلت و سرشکستگی می‏کنیم در میان خبرگزاری‏ها و سفارتخانه‏های خارجی و ما ملت ایران را از این گونه اعمال قرون وسطائی تبرئه می‏کنیم و تمام گناه را از معدودی تطمیع شده یا تهدید شده می‏دانیم. اشخاص شریف به مذهب مقدس خود و به قانون اساسی احترام می‏گذارند و از کارهائی که برای ملت و استقلال مملکت‏خطر دارد، اجتناب می‏کنند. اینجانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‏کنم قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‏هاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تایید عمال خود قبضه می‏کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شوون ساقط می‏کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولت‏ها ناظر آن هستند و از آن تایید می‏کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی‏کند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر، مسوول و در این عالم محکوم به زوال است". (23)
امام در تاریخ 1/12/1341 ضمن دعوت مردم به مقاومت در برابر کارهای خلاف قانون دستگاه و رژیم طاغوت از زندانیان و گرفتاران، خطبا و علمای در حبس افتاده یاد می‏کند و سایر علما و خطبای بلاد را به انجام وظیفه خطیر و بیان حقایق و رسالت‏سنگینی دعوت می‏کند.
امام در یک تصمیم مهم و بدیع در راستای ادامه مبارزه عید نوروز را در همان سال 41 روز عزا و تسلیت اعلام می‏کند. رسما اعلام می‏کند که من در این عید به عزا و تسلیت‏به امام عصر (عج) جلوس خواهم کرد ضمن اعلام خطر مجدد مردم و حضرات آقایان را به همین رویه فرا می‏خواند.
هر چه در بررسی مواضع امام و روند نهضت پیش می‏رویم از حساسیت‏بیشتری برخوردارتر می‏شود.
امام در پیامی خطاب به علماء اعلام و حجج اسلام تهران پس از فاجعه مدرسه فیضیه، ضمن تشکر از اظهار همدردی در فاجعه حمله کماندوها به مرکز روحانیت از ضربات رژیم شاه به روحانیت‏سخن می‏راند و تحت نظر قرار گرفتن منازل و آمد و شد علما و مراجع و حضور کارآگاه و کماندو و مامورین شهربانی در اطراف منازل علما و مراجع را محکوم می‏کند. بار دیگر خطر را یادآور می‏شود وبه صراحت تقیه راحرام می‏داند و اظهار حقایق را واجب "ولو بلغ ما بلغ" اعلام می‏فرمایند.
امام به نام و از طرف ملت ایران، نخست‏وزیر و دولت آقای علم را استیضاح می‏کند ضمن تذکار خطر سقوط مملکت در اثر بی‏لیاقتی مسئولین و سران مملکتی آن عبارت ماندگار معروف را بیان کرد. بی‏تردید آن سخنان "من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‏های مامورین شما حاضر کردم" در ایجاد روحیه مقاومت در تمام اقشار ملت ایران کارساز بود. امام با این سخنان آب سردی روی دستان طاغوت ریخت وقتی مضامینی چون خمینی تا آخرین قطره خون حاضر به فداکاری است‏برای صیانت از کلام خدا و سخنانی مبنی بر ادامه مبارزه و اعلام حضور خستگی ناپذیر از افشاء و برملاء کردن کارهای مخالف مصالح مملکت و احکام خدا را می‏فرمود تمام نقشه‏های رژیم را نقش بر آب می‏کرد. به قسمتهایی از مهم‏ترین و حساسترین سخنان و دست نوشته‏های امام در آن شرایط خاص تاریخی توجه فرمایید:
"اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت‏به طور جنون‏آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای علم شاغل نخست‏وزیری استیضاح می‏کنم، با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران کردید و علماء اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری اکنون نیز در حبس به سر می‏برند؟ با چه مجوز بودجه مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود و بحمدالله ایشان از غنی‏ترین افراد بشر هستند؟ با چه مجوز مامورین دولت را که از بودجه ملت‏حقوق می‏گیرند برای رفراندم شخصی الزاما به خدمت واداشتید؟ با چه مجوز در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق سلام الله علیه، کماندوها و مامورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیر عادی به مدرسه فیضیه فرستاده و اینهمه فجایع را انجام دادید؟
تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را بر ملا می‏کنم.
من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‏های مامورین شما حاضر کردم ولی برای قبول زورگویی‏ها و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم کرد.
من به خواست‏خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می‏کنم". (24)
امام همواره در طول نهضت‏با ابلاغ پیامها و مکاتبات و ارتباط مستمر با علمای سایر بلاد و مردم حتی مراکز و حوزه‏های دینی اسلام سعی داشت از محدود شدن نهضت که نهایت کنترل و خفه شدنش را توسط رژیم طاغوت در پی داشت، جلوگیری بعمل آورد. برای جلوگیری از خاموش آتش نهضت اسلامی ضمن صدور بیانیه داخلی، طی تلگرافی به آیة الله العظمی حکیم در نجف مسائل را به اطلاع ایشان می‏رساند در اردیبهشت ماه 1342 طی نامه‏ای خطاب به علمای اعلام و مشایخ اسلام در یزد بار دیگر خطر رخنه عمال اسرائیل (بهائیان) را در بسیاری از پستهای حساس مملکتی یادآور می‏شود، ضمن تشکر از اظهار همدردی از جانب علمای یزد شجاعانه و قهرمانانه اعلام مواضع می‏کند که:
"اسلام به ما حق دارد، پیغمبر اسلام حق دارد، باید در این زمان که زحمات جانفرسای آن سرور در معرض زوال است، علمای اسلام و وابستگان به دیانت مقدسه، دین خود را ادا نمایند. من مصمم هستم که از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم، شما هم‏ای علمای اسلام مصمم شوید و بدانید پیروزی با شماست "والله متم نوره ولو کره الکافرون" (25)
بی‏تردید در تحلیل نهضت‏های اسلامی و فرهنگ مبارزاتی ایرانیان باید روی یکی از سنن دینی، یعنی سوگواری تاکید و توجه خاص داشت. این سنت‏یا مراسم که به "اربعین" موسوم است‏به تکریم و یاد کرد از شهدای کربلا و احیاء و بزرگداشت نهضت‏حسینی برمی‏گردد. در آغاز نهضت امام، یکی از همین اربعین‏گیری‏ها و چهلم‏گیری‏ها را باید چهلم فاجعه بزرگ قم دانست. امام عزیز به همان مناسبت و یادکردی از شهیدان قم و اظهار همدردی و تعزیت‏با بازماندگان آن مصیبت تاریخی مطالب مهمی را به اطلاع عموم می‏رساند که رئوس مطالب مهم آن پیام بقرار زیر است:
الف: جرم ما حمایت از اسلام و استقلال ایران است.
ب : به اعتراف مامورین شما تمام جنایات و قانون شکنی‏ها به امر شاه است.
ج: تا این دولت‏یاغی (دولت‏شاه) سر کار است، مسلمین روز خوش نخواهند دید.
د: دستگاه جبار نمی‏تواند ما را از مقصدمان منصرف کند.
ه: من برای نجات اسلام و ایران به افراد نجیب ارتش دست‏برادری می‏دهم .
و: ملت ایران یا دول اسلامی برادروار از پیمان با اسرائیل منزجر است.
ز: در چهلم فاجعه بزرگ اسلامی، بر مسببین این فجایع نفرین کنید.
قبل از رسیدن به مقطعی مهم و سرنوشت در حیات انقلاب و روند نهضت‏باید گفت امام در تاریخهای 16/2/1342 و 28/2/1342 در تلگراف به علمای اعلام همدان مسائلی را یادآور می‏شود از آنها اظهار تشکر می‏کند و نیز وعاظ و گویندگان دینی و هیات مذهبی را به تبلیغات علیه دستگاه جبار دعوت می‏کند. امام تاکید می‏کند که در نوحه‏های سینه‏زنی از مصیبتهای وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانت و انصار شریعت‏سخن بگویید.
در گذر و نظر تاریخی به مقطعی می‏رسیم که از جهتی باید نقطه اوج مبارزات مرحله اول انقلاب نامیده شود. روز تاریخی سیزده خرداد 1342 فرا می‏رسد، روز سرنوشت‏ساز، روز اتمام حجت، روزی که شاه و استعمار و استکبار باید بپذیرند که خمینی کبیر مردی نیست که با نقشه‏های اسرائیل و نفوذ آنها در ایران و غارت ایران و تضعیف و اهانت‏به روحانیت کنار بیاید و سکوت کند، روزی است که زعیم دلاور و سیمرغ به قاف رسیده وادی سلوک و عرفان مردی که یک تنه یک ملت است، در آن شرایط سنگینترین و کشنده‏ترین ضربه‏ها را بر نظام شاهنشاهی فرود آورد. خطر نفوذ اسرائیل را به مردم هشدار داد. در قسمتی از آن سخنان تاریخی و سرنوشت‏ساز مستقیم خطاب به شاه می‏گوید:
"آقا من به شما نصیحت می‏کنم،ای آقای شاه!ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‏کنم، دست‏بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می‏کنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند." (26)
امام در بخشی دیگر به انقلاب سفید شاه و مردم و وابستگی شاه اشاره می‏کند. در همین پیام با زیرکی و ذکاوت خاص در عین نصیحت‏به شاه می‏گوید که تو اراده‏ای از خود نداری، مطالب را به تو دیکته می‏کنند، این نقشه‏ها و حرفها و مخالفت‏ورزیها با روحانیت و تعابیری چون ارتجاع سیاه، نجس بودن روحانیت، مفتخوار بودن روحانیت همه را به تو می‏گویند و تو بدون تامل و تفکر اینها را می‏گویی. امام شاه را نصیحت می‏کند با یادآوری این تجربه که حداقل از پدرش عبرت بگیرد، باز هم تاکید بر خطر اسرائیل و نفوذ آن در ایران که فی‏الواقع بیان این سخنان رسوایی همه جانبه نظام طاغوت را در پی داشت:
"امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنیت و گفته‏اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می‏خواهید بگوئید، یکی شاه را کار نداشته باشید یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگوئید دین در خطر است، این سه تا امر را کار نداشته باشید هر چه می‏خواهید بگوئید. خوب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوئیم؟ ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تا هست، تمام گرفتاری ما. آقا اینها خودشان می‏گویند من که نمی‏گویم به هر که مراجعه می‏کنی می‏گوید شاه گفته، شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید، شاه گفته اینها را بکشید آن مرد که آمد در مدرسه فیضیه (حالا اسمش را نمی‏برم، آن وقت که دستور دادم گوش‏هایش را ببرند آن وقت اسمش را می‏برم) آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید، تمام مستقر شدند در یک گوشه‏ای، گفت منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرات را غارت کنید، تمام را از بین ببرید، گفت‏حمله کن، حمله کردند. از ایشان می‏پرسی، آقا چرا این کار را کردید؟ می‏گوید اعلیحضرت فرموده، اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ ! اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد می‏برد، اسرائیل سلطنت را می‏برد; عمال اسرائیل، آقا یک چیزهائی، یک حقایقی در کار است. (من باز سرم دارد درد می‏گیرد) یک حقایقی در کار است، شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهائی‏ها مراجعه کنید، در آنجا می‏نویسد، تساوی حقوق زن و مرد رای عبدالبهاء، آقایان هم از او تبعیت می‏کنند، آقای شاه نفهمیده می‏رود بالای آنجا می‏گوید تساوی حقوق زن و مرد، آقا این را به تو تزریق کردند، تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر است‏بیرونت کنند. نکن این طور، نکن این طور... نظامی کردن زن، رای عبدالبهاء آقا تقویمش موجود است، نگوئید نیست، شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مواخذه کند از آنهائی که دیده‏اند و به این بیچاره تزریق کرده‏اند که این را بگو". (27)
پیام بعدی امام خطاب به حجة‏الاسلام فلسفی صادر شده است (تیرماه 1342) که خطباء را به روشنگری مردم دعوت می‏کند. در فاصله تیر 1342 تا فروردین 1343 امام خمینی تحت مراقبت و بازداشت در تهران بود ولی در 18/1/1343 بار دیگر از تسلط اسرائیل بر بسیاری از شوون حساس مملکت و تنفر و انزجار ملت رشید ایران از اسرائیل سخن راند و نسبت‏به رفتار غیرانسانی با زندانیان و علما وخطبای گرفتار اعتراض کرد.
شاه و عوامل و متولیان امور فرهنگی - اجتماعی رژیم سعی داشتند باایجاد تفرقه بین مردم از وحدت فراگیر جامعه جلوگیری کنند. امام چون احساس کرده بود با سکوت ممکن است ناخواسته زمینه آن اهداف پلید طاغوت فراهم آید، در تاریخ 21/1/43 با بیاناتی روشنگرانه دانشگاهیان را به اسلام می‏خواند و تبلیغات سوء و تحریف‏آمیز رژیم را به یکباره خنثی می‏کند. زیرا رژیم با در اختیار داشتن مطبوعات و جراید مقاله یا مطلبی را چاپ و منتشر کرده بود که روحانیت‏بعد از این در سیاست دخالت نمی‏کند، مضمون تبلیغات رژیم این بود که دولت و رژیم با روحانیت کنار آمده و بین آنها سازگاری و توافق حاصل آمده است. امام در همان پیام بیدارگرانه مفهوم سیاست و تعریف و برداشتهای غلط‏اندیشمندان رژیم طاغوت را باز و تحلیل می‏کند. و خبر کذب عدم دخالت روحانیت در سیاست را رد کرده و حقایقی را بگوش ملت ایران رساند. یکی از قاطعانه‏ترین و شجاعانه‏ترین بیانات امام خمینی خطاب به رژیم به قرار زیر است. این بیانات بی‏تردید از شاخصترین افشاگریهای امام محسوب می‏گردد.
"بعد از اینکه دستگاه دید بیش از این نمی‏تواند این فضاحت را تحمل کند و از تمام ممالک اسلامی و غیر اسلامی فشار آوردند و نفرت‏های ممالک اسلامی را نسبت‏به خود احساس نمود، وقتی اوضاع را چه از داخل و چه از خارج تاریک دیدند، اینها شبانه مرا به اینجا آوردند تا به اصطلاح مرا سالم به اینجا برسانند، آنها می‏گفتند ما باید شما را محفوظ نگاه داریم، آنها می‏ترسیدند که مردم به من آسیبی برسانند! ! آیا ملت اسلام قصد جان مرا دارند؟ ! بعد از رسوائی‏ها وقتی دیدند دیگر نمی‏توانند هیچ جای پایی بگذارند و تمام ملت‏ها، دولت‏های خارجی با آنها نظر خوشی ندارند و مخصوصا دیدند اکنون ایام حج و محرم است و معلوم نیست در مراسم حج چه خواهد شد و در ماه محرم چه خواهد شد، ما را آزاد کردند ولی بعدا به خیال سمپاشی افتادند، فکر کردند با مطبوعات می‏توانند ما را در نظر مردم خوار کنند، خیال کردند می‏توانند بین مردم و روحانیت جدائی ایجاد کنند.
چند روز است آزاد شده‏ام، فرصت مطالعه روزنامه نداشتم، در زندان فراغت داشتم و مطالعه می‏کردم تا اینکه روزنامه اطلاعات مورخ سه شنبه 18 فروردین 43 را به من دادند، من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من ندادند، در این روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان اتحاد مقدس در سر مقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافق هستند، کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟ !
آقایان که در دانشگاه هستید برسانید به همه که روحانیت‏با این انقلاب موافق نیست، ما که وسیله انتشاراتی نداریم، همه چیز را از ما گرفته‏اند، تلویزیون و رادیو را از ما گرفته‏اند، تلویزیون که در دست آن نانجیب است، رادیو هم که در دست‏خودشان هست، مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبی را می‏نویسند یا می‏گویند، فورا به تمام نقاط دور دست می‏رسانند، آنوقت مردم بی‏اطلاع فکر می‏کنند که روحانیون هم با آنها هستند، روحانیون با این مفاسد دوستی ندارند، اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند با عکس‏العمل شدید ما مواجه خواهد شد (یکی از حضار گفت تحریمش کنید، امام فرمودند نه، حالا موقعش نیست هر چیزی جائی دارد) .
خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمی‏شود اصلاحات کرد، با نوشتن خمینی خائن به دیوارهای تهران که مملکت اصلاح نمی‏شود، دیدید غلط کردید؟ دیدید اشتباه کردید؟ خاضع به احکام اسلام شوید، ما شما را پشتیبانی می‏کنیم. اگر از آزاد نمودن ما برنامه دیگری دارند، اگر خیال دیگری در سر دارند، اگر می‏خواهند آشوب کنند بسم الله بفرمایند.
در روزنامه مورخ 12/5/1342 که مرا از زندان قیطریه آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الان حقیقت موضوع را برای شما بیان می‏کنم، آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید، چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی بکنم، گفتم ما از اول وارد این سیاست که شما می‏گوئید، نبوده‏ایم .
امروز چون موقع مقتضی است می‏گویم اسلام این نیست، والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده‏اند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه می‏گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست‏بگیرم، من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم، پایگاه استقلال اسلامی اینجاست، باید این مملکت را از این گرفتاری‏ها نجات داد. نمی‏خواهند این مملکت اصلاح بشود". (28)
امام خمینی پس از آزادی از زندان در تاریخ 25/2/1343 در سخنرانی بسیار طولانی اما سرنوشت‏سازی از آنچه گذشته است تحلیلی جامع بدست می‏دهد. امام خوفش آن بود که در فاصله زندان تا آزاد شدن مبادا سیاستها و برنامه‏ها و تبلیغات رژیم کارساز افتاده باشد (داستان گوساله سامری در ذهن تداعی می‏شود) . مبادا در این فاصله جدایی رهبر از مردم‏اندکی خوف یا سستی و ضعف بر نیروهای انقلابی وارد شده باشد. شاید مفصلترین سخنرانی را از آغاز شکل‏گیری نهضت تا آن روز خطاب به مردم ایراد می‏فرماید: تحلیل جامع و دقیق و همه جانبه این بیانات خود می‏تواند به تنهایی موضوع مقالتی دیگر باشد. صرفا به جهت اهمیت و برای یادآوری و تنبه و عبرت‏آموزی از درسهای تاریخ نهضت‏به استخراج مهمترین عناوین و رئوس مطالب طرح شده در آن بیانات بسنده می‏شود.
1- اظهار تاسف و تالم شدید از واقعه 15 خرداد.
2- رد انتسابات و اتهامات رژیم شاه نسبت‏به روحانیت; از جمله تعبیر معروف ارتجاع سیاه.
3- شاه عمل به اسلام و مخالفت روحانیت را با دیکتاتوری ارتجاع و کهنه‏پرستی می‏داند.
4- تاکید بر عمل به قانون اساسی و متمم آن توسط رژیم.
5- آزادی مطبوعات به استناد قانون اساسی.
6- روسیاهی رژیم در 15 خرداد از تاریخ محو نخواهد شد.
7- اعلام کاذبانه تفاهم روحانیت‏با شاه و دسیسه‏ای برای مرفوض ساختن روحانیت.
8- اعزام یک نفر نزد مدیر روزنامه اطلاعات که یا تکذیبیه چاپ کند یا حقایق را روشن کند. و بگوید که به او تحمیل کرده‏اند تا اکاذیب علیه روحانیت چاپ شود.
9- ترس در راه مقاصد اسلامی نشانه بی‏دینی است.
10- یادآوری قدرت اسلام و تکرار برخی تجارب اسلامی.
11- اعلام اینکه نخست‏وزیر را برای عذرخواهی نزد امام فرستاده‏اند.
12- عدم توجه دولت‏به وضع فقرا.
13- دلسوزی حکومت جور برای اسلام، و تاسیس دانشگاه اسلامی.
14- اعتقاد به علماء در قلب مردم است.
15- به مردم تواضع کنید تا پایگاه مردمی داشته باشید.
16- ملت پشتیبان دولتی است که خاضع به اسلام باشد.
17- ما با مظاهر استعماری مخالفیم نه با تمدن.
18- پیمان با اسرائیل غاصب.
19- اسلام در اعلا مرتبه تمدن است.
20- ما مجانا پشتوانه کشور هستیم.
21- تاسیس دانشگاه اسلامی، دسیسه‏ای دیگر از رژیم.
22- ما در همان سنگری که بودیم هستیم.
23- ایران به اصطلاح مترقی زمان شاه.
24- تشکر از عموم ملت.
25- اهانت‏به مراجع، اهانت‏به جامعه اسلامی است. (29)
امام در مورخ 18/6/1343 حدود چهار ماه بعد بار دیگر بیانات مهمی با هدف بیان و طرح نقشه‏های استعمار برای غارت ممالک اسلامی ایراد فرمودند، علیرغم اهمیت این پیام باز هم برای جلوگیری از تکرار برخی از مطالب فقط به رئوس مطالب آن اشاره می‏شود:
1- تاسف شدید از اوضاع دول اسلامی علی‏الخصوص ایران;
2- ایجاد اختلاف، حربه دول استعمار طلب برای چپاول ذخائر مسلمین;
3- طرح خائنانه تجزیه دولت عثمانی;
4- تلاش ایادی استعمار تحت لوای اسلام برای نابودی اسلام;
5- نژادپرستی عامل بیچارگی دول اسلامی است.
6- تلاش استعمار برای کوچک نمودن پیامبر و متحجر نشان دادن اسلام
7- استعمار مجال معرفی اسلام واقعی را به ما نمی‏دهد.
8- متحد شوید و ذخائر خویش را حفظ کنید.
9- استعمار دراندیشه اغفال ذخائر فوق‏الارضی (جوانان) ما است.
10- سیه روزی مسلمین همه بخاطر سران دول اسلامی است نه اسلام;
11- همکاری دولت‏با اسرائیل و حزب و مجلس و دولت فرمایشی;
12- خطر حضور عمال اسرائیل در حکومت;
13- وزارت اوقاف طرحی برای تسلط بر روحانیون.
14- اگر با اسرائیل موتلف نیستید، آنرا محکوم کنید و نکات و عناوینی دیگر. (30)
با مروری هر چند سریع و نگاهی گذرا می‏رسیم به فصل الخطاب مبارزات امام خمینی قبل از تبعید یعنی تاریخ 4/8/1343 که بعد از آن بخصوص در تاریخ نهضت و انقلاب باید به جایگاه و نقش یگانه، بی‏نظیر، الهی و محوری امام توجه داشت.
سخنان و پیام امام در مورد طرح اسارت بار و ننگین احیای کاپیتولاسیون که هر دو در چهارم آبانماه 1343 ایراد و صادر شد بسیار مهم است. بیانات امام با آیه استرجاء "انا لله و انا الیه راجعون" شروع می‏شود. امام پس از اظهار تاسف و تالم قلبی از فجایع شاه و مسائل آن روز ایران بدون مقدمه وارد اصل موضوع شده است. مصوبه اسارت بار کاپیتولاسیون را مطرح می‏کند و آنرا تحلیل و باز می‏کند; بگونه‏ای که مردم دقیقا و بسادگی در جریان واقعیت مصوبه ذلت‏بار مجلس و عوارض آن قرار گیرند. با طرح دو سه مثال ساده عوارض و نتایج آن مصوبه را از بستر تمثیلهای ساده روشن می‏کند از جمله اینکه "... اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاه‏های ایران حق ندارند محاکمه کنند! بازپرسی کنند! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا ارباب‏ها تکلیف را معین کنند." (31)
تمثیل دیگر که بسیاری از آنانکه مروری به تحلیل تاریخی نهضت امام خمینی داشته باشند بخوبی بیاد دارند اینست که:
"دولت‏سابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت‏حاضر این تصویب‏نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود مطلب را تمام کردند و باز نفسشان درنیامد. در این چند روز این تصویب‏نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت‏هائی کردند، مخالفت‏هائی شد، بعضی از وکلا هم مخالفت‏هائی کردند، صحبت‏هائی کردند لکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند، دولت‏با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگ‏های آمریکا پست‏تر کردند، اگر چنانچه کسی سگ آمریکائی را زیر بگیرد باز خواست از او می‏کنند، اگر شاه ایران یک سگ آمریکائی را زیر بگیرد بازخواست می‏کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکائی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد هیچ کس حق تعرض ندارد، چرا؟ برای اینکه می‏خواستند وام بگیرند از آمریکا، آمریکا گفت این کار باید بشود". (32)
امام در ادامه افشاگری مهم هم به وامهای کمرشکن تحمیلی آمریکا به ایران اشاره می‏کند و در همان روزنامه‏ها که کسی جرات کوچکترین اعتراض را به کاپیتولاسیون نداشت امام صریحا اعلام می‏کند که "کاپیتولاسیون مخالف رای ملت است." امام غیر از این به عزم جزم روحانیت در مخالفت و جلوگیری از نفوذ اسرائیل بر کیان و سرنوشت مردم ایران و نیز ممانعت از ابتذال مجلس، اعلام نفوذ بلامنازع مستشاران آمریکایی در ایران و اینکه شاه در برابر مستشاران آمریکایی در حد یک نوکر گوش بفرمان بیش نیست، فریاد دردمندانه و اعتراض خشماگین امام بر اختناق حاکم در آن عصر در سراسر کشور، جلوگیری و اعتراض روحانیون از همآغوشی دختر و پسر، جلوگیری از هرج ومرج بیت‏المال و ده‏ها مساله کوچک و بزرگ دیگر اشاره می‏کند.

کاپیتولاسیون مخالف رای ملت است

سایر ممالک خیال می‏کنند که ملت ایران است، این ملت ایران است که اینقدر خودش را پست کرده است، نمی‏دانند این دولت ایران است، این مجلس ایران است، این مجلس است که هیچ ارتباطی به ملت ندارد، این مجلس، سرنیزه است، این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد، ملت ایران به اینها رای ندادند، علمای طراز اول، مراجع، بسیاریشان تحریم کردند انتخابات را، ملت تبعیت کرد از اینها، رای نداد لکن زور سرنیزه اینها را آورد در این کرسی نشاند.

نفوذ روحانی مضر به حال دشمنان ملت است نه خود ملت

در یکی از کتاب‏های تاریخی که امسال به طبع رسیده است و به بچه‏های ما تعلیم می‏شود، این است که بعد از اینکه یک مسائل دروغی را نوشته است، آخرش نوشته است که معلوم شد که قطع نفوذ روحانیت، قطع نفوذ روحانیون در رفاه حال این ملت مفید است! رفاه حال ملت‏به این است که روحانیون را از بین بردند! همین‏طور است، اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد این ملت اسیر انگلیس یک وقت‏باشد، اسیر آمریکا یک وقت‏باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد که اسرائیل قبضه کند اقتصاد ایران را، نمی‏گذارد که کالاهای اسرائیل در ایران بدون گمرک فروخته بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد که اینها سر خود یک همچنین قرضه بزرگی را به گردن ملت‏بگذارند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد این هرج و مرجی که در بیت‏المال هست، بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد که هر دولتی هر کاری می‏خواهد انجام بدهد ولو صد در صد بر ضد ملت‏باشد، اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد که مجلس به این صورت مبتذل درآید. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد که مجلس با سرنیزه رست‏بشود تا این فضاحت از آن پیدا بشود. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏گذارد که دختر و پسر با هم در آغوش هم کشتی بگیرند چنانکه در شیراز شده است. اگر نفوذ روحانیون باشد .

سکوت در مقابل ابرقدرت‏ها از معاصی کبیره است

آقا فکری بکنید برای این مملکت، فکری بکنید برای این ملت. هی قرض روی قرض بیاورید؟ ! هی نوکر بشوید! ! البته دلار نوکری هم هست، دلارها را شما می‏خواهید استفاده کنید نوکریش را ما بکنیم. اگر ما زیر اتومبیل رفتیم کسی حق ندارد به آمریکائی‏ها بگوید بالای چشمت ابروست لکن شماها استفاده‏اش را بکنید، مطلب اینطور است. نباید گفت اینها را؟ آن آقایانی که می‏گویند که باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند. (33)
امام در ادامه این بیانیه تاریخی که به واقع تمام حیثیت‏شاه و رژیم طاغوت را برد و مهلک‏ترین ضربه‏ها را به پیکر نظام شاه وارد آورد، به دادخواهی و دادرسی برای اسلام برای نجات ایران و اسلام از زیر چکمه آمریکا و انگلیس و شوروی تمام ملل و سران اسلامی و علمای بلاد را مخاطب قرار می‏دهد و سخن که نه فریادی آتشین در عین حال مظلومانه و غریبانه برمی‏کشد. فریادی که از هیچ دلی چنان سوزناک و خداپسندانه بر نیامده است.

به داد اسلام برسید

"ای سران اسلام به داد اسلام برسید،ای علمای نجف به داد اسلام برسید،ای علمای قم به داد اسلام برسید، رفت اسلام. (گریه شدید حاضرین در مجلس)ای ملل اسلام!ای سران ملل اسلام!ای روسای جمهور ملل اسلامی!ای سلاطین ملل اسلامی!ای شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه آمریکا برویم چون ملت ضعیفی هستیم؟ ! چون دلار نداریم؟ ! آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر همه از هم پلیدتر." (34)
بی‏تردید با بازخوانی هر بند و بخش از این بیانات درمی‏یابیم که بسیاری از سخنان امام که واقعا در دوران نهضت موجب تقویت روحیه ملت‏برای مبارزه با استکبار جهانی بود. امام در عین حال که طلب دادخواهی می‏کند اما شجاعانه و صریح دولت و دستگاه حاکمه و رئیس جمهور وقت آمریکا را مورد خطاب قرار می‏دهد و او را منفورترین افراد دنیا می‏داند. شاید امروز که در ایران مرگ بر آمریکا ورد زبان کودکان کوی و برزن است، امروز که حتی بسیاری از کشورها بخصوص آنها که در ستمزدگی از جانب آمریکا با ما در سالهای قبل از انقلاب اسلامی مشابهند از ما یاد گرفته‏اند که یکی از شعارهای آزادخواهی مرگ بر آمریکاست. نه امروز که شرایط بگونه دیگر است‏بلکه در آن سالها که هیچ کس شهامت و جرات نداشت کوچکترین اعتراضی کند به آمریکا و آمریکاییانی که در ایران بودند. واقعا تا کسی در آن شرایط و اوضاع قرار نگیرد. تا سایه شوم سازمان امنیت آن روز ایران، تا سرسپردگی شاه و سایر دولتمردان آن روز را، یا قدرت و نفوذ و سیطره و سلطه آن روز آمریکا را در ایران درک نکرده، ندیده و در یاد نداشته باشد به اهمیت و شجاعت امام با این سخنان پی نخواهند برد.

امروز دولت امریکا منفورترین دولت در نظر ماست

اما امروز سر و کار ما با این خبیث‏هاست، با آمریکاست. رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما، امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما، یک همچنین ظلمی به دولت اسلامی کرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است. دولت آمریکا بداند این مطلب را، ضایع کردند او را در ایران، خراب کردند او را در ایران. (35)
امام در قسمتی دیگر از بیانات مهمشان دقیقا تیر را به نشانه می‏زنند تا از اینکه اذهان متوجه حواشی شوند جلوگیری کند. دقیقا دشمن اصلی را هدف می‏گیرد. دشمنی به نام آمریکا، آمریکایی که براستی در تمام مسائل آن روز ایران دخیل بود، آنجا که منعی نبود علنی، در غیر آنصورت طراح پشت صحنه‏ای بود که سران مملکتی از شاه تا سایر افراد را مانند عروسکهای خیمه‏شب بازی می‏چرخاند. آمریکایی که ایران را جزیره آرامش تصور می‏کرد. بزرگترین افتخار ایرانیان این بود که برای منافع آمریکا و ساکت کردن منطقه ژاندارم خوبی است و خوش خدمتی او موجب رضایت واقع شده بود. امام صراحتا اعلام کرد خطاب به مردم:
"... برای شما آبرو گذاشتند؟ برای نظام شما آبرو گذاشتند که یک سرباز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم است؟ یک آشپز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم شد در ایران؟ دیگر برای شما آبرو باقی می‏ماند؟ اگر من بودم استعفا می‏کردم. اگر من نظامی بودم استعفا می‏کردم، من این ننگ را قبول نمی‏کردم، اگر من وکیل مجلس بودم استعفا می‏کردم." (36)
اینک به گره خوردن سرنوشت ما بدست آمریکا دقت‏شود، سرنوشتی که از دیگر سو به اسرائیل مرتبط است. امام سرنوشت مجلس و دولت، وکلا و وزرا ... هم را به آمریکا پیوند می‏زند و منشاء همه گرفتاریهای ایران را آمریکا می‏داند:
آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریکاست، این وکلا هم از آمریکا هستند، این وزرا هم از آمریکا هستند، همه تعیین آنهاست، اگر نیستند چرا نمی‏ایستند در مقابل داد بزنند؟ (37)
وقتی از محتوای پیامها و سخنان امام به بررسی و تدوین برخی از اصول مبارزاتی در طول نهضت تا پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی می‏پردازیم به اصولی چون تکرار و تداوم سخنان و افشاگریها، رعایت همیشگی وحدت صفوف در مسلمین و نکات و اصولی دیگر از جمله تبلیغ پیامها و رهنمودهایشان به اقصی نقاط ایران و حتی ابلاغ به سایر ممالک کشورهای اسلامی نیز باید توجه داشت. امام بخوبی می‏دانست که تمام امکانات تبلیغات و رسانه‏های تصویری و مکتوب و سمعی بصری یا رادیو تلویزیون آن روز هم تحت نظارت طاغوت بود و هم تمام اقشار جامعه امکان بهره‏مندی از آن وسایل را نداشتند، در آن روز بسیاری از شهرهای ایران فاقد تلویزیون بودند، تعداد مجله‏ها و روزنامه‏ها بسیار کم آنهم به همه نقاط ارسال نمی‏شد، از طرفی مشکل آمار بالای بیسوادان هم مزید بر علت‏بود. با نظر داشت آن شرایط و نیز نبود شبکه قوی و سازمان یافته‏ای در حوزه‏های علمیه آن روز در هر صورت لازم می‏دید به هر طریق حتی اگر توسط پیک فردی هم شده آراء واندیشه‏های خود و توطئه‏ها و سیاستها و ترفندهای رژیم پهلوی را به گوش هواداران و مسلمانان در سایر بلاد برساند. طلبه‏های جوان که سری پر شور داشتند و جز مریدان واقعی امام بودند در لحظه‏های حساس، در لحظه‏های خوف و خطر گوش بفرمان بودند تا در اسرع وقت‏حامل پیام‏ها و اطلاعیه‏های امام باشند. همانگونه که در دوران انقلاب اسلامی حتی شبکه‏های پیچیده اطلاعاتی شاه و آمریکا و عواملشان از وجود شبکه پنهان و فراگیر اطلاعاتی خبر می‏داد که در خدمت امام بودند و آن رابطه و پیوند عمیقی بود که از طریق روحانیون با امام وحوزه علمیه برقرار شد.
اگر می‏خواهیم واقعا به مقاومت اسطوره‏ساز امام در طول نهضت پی ببریم و از طرفی هم منکر تنهایی و مظلومیت آن بزرگمرد نباشیم، لازم است‏به تاریخهای نزدیک و پیاپی بیانیه‏ها و سخنرانی‏ها و افشاگریهای امام دقت کنیم. تصور بفرمایید اگر در هر گوشه ایران حداقل یک خمینی کوچک پایگاهی را اداره می‏کرد و لوای مبارزه را مردانه برمی‏افراشت و هدایت منطقه‏ای را بعهده می‏گرفت در آنصورت بود که انقلاب اسلامی می‏بایست در همان سال 41 به پیروزی می‏رسید و تاخیر در پیروزی نهضت‏حاصل نمی‏آمد. البته در سالهای بعد که یاران و شاگردان و دست پروردگان امام به ثمر نشستند دیدیم که چنان شد، حتی وقتی امام در تبعید بود چراغ یاد و خط و راهش هرگز خاموش نشد. دیدیم که با وجود جدایی جسمانی امام از این مردم ولی جریانی پنهان مثل جریانهای زیر دریایی برای پیوند حوزه‏ها و مردم و امام، ساری و جاری بود و هرگز از حرکت‏باز نایستاد تا سرانجام آشکار شد و علنی به مبارزه با طاغوت پرداخت. در آن شرایط که امکان چاپ و تکثیر اطلاعیه‏ها و پیام‏ها بسیار مشکل بود کم نبودند ارادتمندانی که سخنان امام را چون کاغذ زر با تحمل مشقات و احتمال خطرات جانی و حبس و دستگیری و... از دیاری به دیار و از شهری به شهری حتی به روستاهای دور افتاده می‏بردند. اینکه چرا از امام در یک روز دو سند (یکی بیانات و دیگر پیام) در رابطه با کاپیتولاسیون باقی است‏بهمین دلیل است. سخنرانی برای مستمعینی که پروانه‏وار گرد شمع وجودش حلقه زده بودند و جان کلام را مستقیما از زبان امام می‏شنیدند و همانجا به خاطره و حافظه می‏سپردند. پیام کتبی برای ارسال به سایر نقاط پیامی که با این عبارت و اتمام حجتی چنین صریح آغاز می‏شود. "لن یجعل الله الکافرین علی المومنین سبیلا" بلافاصله طرح مساله کاپیتولاسیون و بیان این کلمه قصار تاریخی که: "کاپیتولاسیون امضای سند بردگی ملت ایران است" (38)
از آنجا که مفهوم و مضمون هر دو یکی است و شیوه مبارزه را هم در هر دو پیام از حوزه ایران خارج کرده است. سعی کرده است مساله را به سرنوشت جهان اسلام گره بزند. نهضت را دامنه‏دار کند، مخاطبانی خارج از مرز هم داشته باشد، به تعبیری امام از همان آغاز یکی از اصول مبارزاتی‏اش را اسلام شمولی می‏دانست. با وجودی که می‏دانست‏سران کشورهای اسلامی با شاه ایران رابطه خوب دارند - زیرا اکثرشان در وابستگی وجه مشترک و مشابهی داشتند - اما باز به بیداری برخی از سران و بخصوص امت اسلامی در سایر کشورها امیدوار بود همان بیداری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی سالها پس از آن حتی هم اینک در اکثر کشورها و سرزمین‏های اسلامی حتی کشورهای غیر اسلامی در اثر انقلاب امام خمینی بوجود آمده است. امام حتی در دوران انقلاب و سالهای آخر عمر از شکست استخوانهای کمونیزم در شوروی خبر داد. امام بخوبی جابجایی استعمارگران را در شرایط تاریخی سیاسی دریافته بود. دریافته بود که تا انگلیس بتواند ثروتها و ذخایر و غنایم و نفت و... ایران را چپاول خواهد کرد و زمانی که پایگاهش سقوط کرد و نتوانست دوام بیاورد آمریکا بر صحنه می‏آید. بخوبی از این ترفندها پرده برمی‏دارد آنجا که می‏فرماید:
"دنیا بداند که هر گرفتاریی که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است، از آمریکاست.
ملل اسلام از اجانب عموما و از آمریکا خصوصا متنفر است، بدبختی دول اسلامی، از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست، اجانبند که مخازن پر قیمت زیرزمینی ما را به یغما برده و می‏برند، انگلیس است که سالیان دراز طلای سیاه ما را با بهای ناچیز برده و می‏برد، اجانبند که کشور عزیز ما را اشغال کرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله کرده و سربازان ما را از پا درآوردند.
دیروز ممالک اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می‏کند، آمریکاست که به اسرائیل قدرت می‏دهد که اعراب مسلم را آواره کند، آمریکاست که وکلا را یا بیواسطه یا با واسطه بر ملت ایران تحمیل می‏کند، آمریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می‏داند و می‏خواهد آنها را از جلو خود بردارد، آمریکاست که روحانیون را خار راه استعمار می‏داند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت‏بکشد، آمریکاست که به مجلس و دولت ایران فشار می‏آورد که چنین تصویب‏نامه مفتضحی را که تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال می‏کند تصویب و اجرا کنند، آمریکاست که با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن می‏نماید". (39)
یکی از اساسی‏ترین اصول که در تمام مراحل نهضت‏حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره امام بدان پایبند بود رعایت "وحدت" بین اقشار مختلف جامعه بود. اصلی بنیادی که دشمن هم بخوبی از اهمیت و کارآیی آن آگاهی داشت‏به همین دلیل از طرق گوناگون و در هر فرصت و مناسبت‏برای شکست این رشته و محور حیاتی نقشه‏ها می‏کشید. اگر دشمن‏شناسی را یکی از اصول بلامنازع هر نهضت‏حرکت و انقلاب بدانیم طبیعتا باید از طرحهای خنثی کننده و تقابلی در برابر طرحهای شکننده دشمن نیز مطلع باشیم. حداقل در دوران انقلاب که ما و نسل قبل از ما بخوبی در یاد دارند بارها می‏دیدیم دشمن با شایعه و اخبار کذب تفرقه‏اندازی را تجربه می‏کرد و چه بسا در مواردی هم برای ما جا نمی‏افتاد که چرا امام حتی در لحظه‏ها و برهه‏هایی که از تفرقه خبری نبود همیشه روی اصل وحدت تاکید می‏ورزید. اینک می‏دانیم که امام همواره سالها از امت جلوتر بود و با خبرگی و هوشیاری خارق‏العاده امور را از قبل پیش‏بینی می‏کرد و دست دشمن را پیش از پیاده کردن طرحهایش می‏خواند و پیشاپیش آنها را یادآور می‏شد. برای نمونه تفرقه بین دانشگاهی و روحانی، سپاهی و ارتشی، آن روزها شهربانی و کمیته‏های انقلاب مردم و روحانیت، حتی خود روحانیت‏به جهت اختلاف در سلیقه یا حتی روش، حتی برتر، اختلاف بین مراجع و مقلدین و دردناک‏تر از همه اختلافهای نژادی و زبانی که در مواردی هم توانستند از غفلت و بی‏توجهی مردم از آب گل‏آلود ماهی بگیرند بخصوص در حرکتهای ایذایی در مناطق کردستان، آذربایجان، ترکمن صحرا، خوزستان و... البته آن خبیر خیبرگشا آن مرد ملکوتی با نفس پاک و اثر بخشی که داشت دلها را بهم نزدیک می‏کرد و در کانون گرم مهر و صفایش همگان را کنار هم جمع می‏کرد. برای نمونه به تذکار آگاهی‏بخش امام پیرامون وحدت ویکدلی بین مراجع عظام و روحانیون اصرار دارند با وجودی که می‏دانند حتی در مواردی بین آقایان اختلافی وجود دارد. اما بخوبی می‏داند که در دفاع از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و اهداف بلند نهضت همگان یک دلند به اهمیت این بخش از پیام امام در آن شرایط و با حساسیت آن دوره توجه بفرمایید. دقت‏شود که امام با چه خضوع و تواضعی، برای حفظ مصالح بزرگ اسلامی، حتی حاضر است در برابر کوچکترین افراد کوچکی کند. در همان روزها مواظب تندروی و تشتت و تفرقه احتمالی جوانان متعصب بوده است:
هدف مراجع عظام و روحانیون در هر جا باشند یکی است و آن پشتیبانی از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و طرفداری از مسلمین است، اختلافی بین علمای اعلام و نگهبانان اسلام در این هدف مقدس نیست، اگر فرضا اختلاف اجتهاد و نظری در امری جزئی و ناچیز باشد مثل سایر اختلافات در امور فرعی، مانع از وحدت نظر در امور اصولی نیست، اگر سازمان‏های دولتی گمان کرده‏اند با سمپاشی‏ها می‏توانند ما را از هدف مقدس خود منحرف کنند و به دست جهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا کرده‏اند. اینجانب که یک نفر از خدمتگزاران علمای اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطیر و برای مصالح بزرگ اسلامی حاضرم برای کوچکترین افراد، تواضع و کوچکی کنم، تا چه رسد به علمای اعلام و مراجع عظام کثرالله امثالهم. لازم است جوان‏های متعصب و طلاب تازه کار از زبان و قلم خود جلوگیری کنند و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از اموری که موجب تشتت و تفرقه است، خودداری نمایند، علمای اعلام برای خاتمه دادن به هرج و مرج و بی‏نظمی‏ها در فکر اصلاح عمومی هستند، اگر دولت‏ها مجال فکر به ما بدهند. (40)
پایان بخش آن پیام تاریخی که فی‏الواقع پایان نخستین بخش از تحلیل موضوعی - تاریخی پیامهای امام و نیز سر فصل و نقطه عطف انقلاب اسلامی یعنی 15 خرداد است اشارتی که امام به کارهای مخرب رژیم شاه دارد و نیز اظهار همدردی با اقشار فقیر و مستضعف جامعه که هرگز از یاد و ذهن و نظر امام فراموش نشدند. قشری که امام با آنان بسیار صمیمانه سخن می‏گفت، قشری که امام بدانان امیدها داشت، قشری که امام یک مویشان را به تمام کاخ نشینان عالم نمی‏داد. یاد آن پیر پارسا و عارف ملکوتی سبز، راهش روشن و پر رهرو، مهرش همواره مهر روشن دل و جانمان باد. انشاءالله تعالی.

فهرست منابع :

منبع استخراج نمونه‏ها همگی از جلد نخست کتاب صحیفه نور چاپ اول سال 1361 است: اعداد ذیل شماره‏هایی که کنار شواهد مورد استفاده آمده است.
1- صفحه 4.
2- صفحه 9.
3- صفحه 9.
4- صفحه 10.
5- صفحه 10.
6- صفحه 11.
7- صفحه 11.
8- صفحه 11.
9- صفحه 12.
10- صفحه 13.
11- صفحه 13.
12- صفحه 12.
13- صفحه 12.
14- صفحه 13.
15- صفحه 14.
16- صفحه 15.
17- صفحه 18.
18- صفحه 19.
19- صفحه 19.
20- صفحه 23.
21- صفحه 23 و 24.
22- صفحه 25.
23- صفحه 34.
24- صفحه 40.
25- صفحه 45.
26- صفحه 55.
27- صفحه 56.
28- صفحه 65.
29- صفحه 67 تا 82.
30- صفحه 83 تا 85.
31- صفحه 103.
32- صفحه 102 و 103.
33- صفحه 103 تا 105.
34- صفحه 103.
35- صفحه 105.
36- صفحه 106.
37- صفحه 106.
38- صفحه 109.
39- صفحه 110.
40- صفحه 112.

منبع: فصلنامه حضور




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.