شهر سرشار شهادت

عاقبت جان تو در چشمه‌ی مهتاب افتاد پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد نور در چشمه‌ی ظلمت زده‌ی چشمت ریخت خواب از چشم تو ای شیفته‌ی خواب افتاد
چهارشنبه، 1 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
شهر سرشار شهادت

شهر سرشار شهادت

شاعر: مرتضی امیری

عاقبت جان تو در چشمه‌ی مهتاب افتاد
پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد
نور در چشمه‌ی ظلمت زده‌ی چشمت ریخت
خواب از چشم تو ای شیفته‌ی خواب افتاد
کارت از پیله‌ی پوسیده به پرواز کشید
عکس پروانه برون از قفس قاب افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفر
آن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد
عادتت بود که تکرار کنی «بودن» را
از سرت زشتی این عادت ناباب افتاد
ماه را بی مدد تشت تماشا کردی
چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد
چهره‌ی واقعی‌ات را به تو بر گرداندند
از سر نام تو سنگینی القاب افتاد
شهد سرشار شهادت به تو ارزانی باد
آه از این مردن شیرین، دهنم آب افتاد!



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما