شاعر: اصغر افتخاری
دوباره در دوغم این آشنای دیرینه
سکوت زخمی فریادهای دیرینه
دوباره حج عطش، این طواف خون آلود
حروف خاطرهی کربلای دیرینه
هنوز همهمهی تشنگی، صبوری، خون
به جای مانده در این ناکجای دیرینه
بخوان زلال ترین قصهی عطش، باران!
به نام حنجرهی نی نوای دیرینه
و کتف گریهی تاریخ عشق میلرزد
همیشه از غم این ماجرای دیرینه
در این محرم خونین، بیا به خلوت دل
تو ای همیشهترین آشنای دیرینه