نویسنده: احمد كریمی حكّاك
مترجم: مسعود جعفری
مترجم: مسعود جعفری
در مجادلهای كه در سالهای پس از انقلاب مشروطه در باب ادبیات در جریان بود، اصطلاحهایی از قبیل «تحول ادبی»، «تجدّد ادبی» و «انقلاب ادبی» معانی ضمنی متنوعی داشتند كه غالباً از طریق نوعی منطق قیاسی و در سنجش با چیزهای دیگر ابراز میشدند. این منطق، خود، بازماندهی طرز تفكری بود كه علیرغم تمایلی كه برای غلبه بر محدودیتهای ناشی از آن وجود داشت، اساساً دست نخورده مانده بود. در گفتمان دو قطبیای كه بدینسان به وجود آمد، «شعر و نثر قدیم» به گونهای درك میشد كه همزمان مرتبط و در پیوند با «شعر و نثر جدید» یا «نظم و نثر جدید» و در عین حال نقطهی مقابل آن به حساب میآمد و خود این نوع جدید نیز در هنوز حدود و ثغور مشخصی نداشت. «شعر (نظم) و نثر جدید» شبیه به آن چیزی تصور میشد كه غالباً آن را «شعر و نثر اروپایی» مینامیدند، هرچند در باب ماهیت دقیق این شباهت به ندرت توافقی وجود داشت. به طور خلاصه میتوان گفت كه زبان مورد استفاده در مجادله بر سر تجدّد در شعر فارسی زبانی مبهم، چندپهلو و پیچیده بود كه قابلیت تفسیرهای گوناگونی داشت و این تفسیرها در نهایت به ایدئولوژی تفسیركنندگان و تلقیشان از تجدد بازمی گشت. در نتیجه، این گفتمان ادبی در حال ظهور تمامی محصولات فرهنگی را در دو قطب مخالف جای میداد: كهنه و نو. مفهوم تازهی تناسب و ارتباط كه اكنون به داور نهایی تبدیل شده بود، عبارت بود از اشتیاق برای پرداختن به مسائل مهمّ اجتماعی به شیوهای كه به لحاظ ایدئولوژیك صحیح و مقبول باشد. در زمان اوج آن نشریهی دانشكدهی بهار به تدریج در میان نشریات ادبی ایران جای خود را باز میكرد.
نخستین شمارهی دانشكده در 1 ثور 1297/ 21 آوریل 1918 منتشر شد.
دو سال قبل از آن بهار محفل ادبی كوچكی را شكل داده و آن را جرگهی دانشوری نامیده بود. این محفل خیلی زود نام تازهی جرگهی ادبی را بر خود نهاد. كلمهی «دانشوری» كه به تازگی در زبان فارسی ابداع شده بود از واژهی «دانش» و پسوندی كه تمایل به چیزی یا دلمشغولی و درگیری با چیزی را میرساند تركیب شده است. بنابراین، این تغییر نام را باید به معنی مشخصتر شدن حوزهای از «دانش» دانست كه آنها درصدد فعالیت فكری در آن بودند. در این دورهی دوساله اعضای گروه آثار ادبی گوناگونی در نوبهار، زبان آزاد و دیگر نشریات عصر منتشر كردند و به تدریج محفل آنان بزرگتر و تأثیرگذارتر شد. در اواخر سال 1296/ اوایل سال 1918 این محفل ادبی بار دیگر تغییر نام داد و اسم انجمن ادبی دانشكده را بر خود نهاد و مشهورترین عضو خود یعنی ملك الشعرای بهار را به عنوان مدیر انجمن انتخاب كرد. انجمن همچنین دست به انتشار ماهنامهی دانشكده زد كه علیرغم نامش صرفاً نشریهای ادبی بود. این نشریه به مدت یك سال به صورت ماهانه منتشر شد. البته آخرین شمارهی مجله در واقع شامل شمارههای یازدهم و دوازدهم آن بود كه همزمان و در یك مجلد انتشار یافت. (1)
مطالب دانشكده متنوع بود. گذشته از مقالههای اصلی مجله كه به قلم بهار بود و چنان تصور میشد كه مواضع انجمن را در باب مسائل مرتبط با تحول ادبی در ایران بازگو میكند، دو سلسله مقالهی نسبتاً عمیق و مهم نیز در مجله چاپ میشد كه یكی از آنها «تاریخ ادبی» به قلم عباس اقبال آشتیانی بود و دیگری به قلم رشید یاسمی نوشته میشد و به تاریخ ادبیات فرانسه میپرداخت. مقالههای رشید یاسمی به طرزی معنادار و آگاهانه تحت عنوان «انقلاب ادبی» (2) منتشر میشد، سومین سلسله از مقالات دنبالهدار دانشكده تحت عنوان ساده و كلی «بزرگان» به چاپ میرسید و شامل شرح كوتاهی از زندگی شخصیتهای فرهنگی اروپا به ویژه رمانتیكهای فرانسوی بود. در این مقالات، خوانندگان ایرانی با كسانی همچون بوالو، روسو، دوده، لامارتین، هوگو و زولا آشنا میشدند. دانشكده، به منظور بیشتر آشنا كردن خوانندگان خود با ادبیات ملتهای اروپایی، ترجمهی فارسی برخی نمونهها و قطعاتی از نوشتههای مؤلفان اروپایی را نیز منتشر میكرد.
علاوه بر مقالاتی در باب تاریخ ادبیات فارسی، نمونههایی از شعر فارسی از شاعران كلاسیك و معاصر به نسبتی تقریباً مساوی در صفحههای دانشكده درج میشد؛ هر چند در حوزهی شعر معاصر توجه نشریه فقط به تعدادی شاعر خاص معطوف بود. سرانجام بخش جالب دیگری از اغلب شمارههای مجله به مسابقهای اختصاص داشت كه در فرهنگ ادبی عصر كاملاً رایج بود: اعضای انجمن ادبی دانشكده به منظوم كردن داستانها، حكایتها یا كلمات قصار نویسندگان مختلف اروپایی براساس ترجمهی منثور فارسی آن فراخوانده میشدند و در بخشی از مجله كه «اقتراح» یا «اقتراح ادبی» نام داشت، متن ترجمهی منثور به همراه ترجمههای منظوم آن به قلم شاعران مختلف به چاپ میرسید. با توجه به اهمیت خاصّ این خلاقیت ادبی بدیع و تازه و نقش آن در تحول ادبی در ایران، جداگانه آن را بررسی خواهیم كرد.
دانشكده، هم در خلال بخشهای خاص و موضوعهای منفرد و هم در ساختار كلی خود، فضای بحث و كنجكاوی در باب تناسب و ارتباط دو مقولهی بسیار گسترده را فراهم آورد: سنت كلاسیك در ادبیات فارسی و فرهنگ ادبی غرب و به ویژه فرانسه در دوران پس از رنسانس. برای مثال، سلسله مقالههای این نشریه دربارهی تاریخ ادبیات فارسی با تعریفی از ادبیات مطابق با آثار كلاسیك فارسی آغاز میشود و در كنار آن تعریف دیگری مطابق با دیدگاه اروپاییها نیز ذكر میشود. (3) به همین صورت، مقالههای «انقلاب ادبی» نیز با اظهارنظری كلی دربارهی تناسب و ارتباط ادبیات قرن شانزدهم فرانسه با «حالت كنونی [ادبیات در] مملكت ما» (4) آغاز میشود. مجلهی دانشكده در بخش «اقتراح» خود، متنهایی را منتشر میكرد كه در واقع ترجمههای منظوم داستانها، حكایتها و كلمات قصار اروپایی بود و علاوه بر آن چیزهای تازهای بر سنت ادبیات اخلاقی و تعلیمی در زبان فارسی میافزود. در معرفی شاعران و منتقدان اروپایی از خلال شرح حال مختصر آنان نیز بیشتر بر نقش آنان در متحول كردن ادبیات كشورهایشان تأكید میشد. با وجود آنكه این نشریه آشكارا در پی آن بود كه فرهنگ ادبی ایران را عمق و گسترش دهد، اما به نظر میرسد كه این دلمشغولی به ادبیات غرب از همان آغاز در میان خوانندگان مجله با مقاومتهایی روبه رو شده و از همین رو دانشكده در دومین شمارهی خود لازم دیده است كه از خطّمشی گشایش در برابر غرب دفاع كند. در این شماره در یادداشتی كه امضای انجمن ادبی دانشكده را در پای خود دارد، چنین آمده است: «شاید برخی از قارئین گرامی این مجله با خود بیندیشند كه چرا دانشكده بزرگان ادبی مغرب را در معرفی جلو انداخته و بزرگان مشرق- بزرگان خود ما- را نام نمیبرد؟» و سپس از خطّ مشی نشریه دفاع شده است:
آری! بزرگان ما از هر حیث در نزد ما عزیزترند، ولی شناسایی شعرا و ادبای سایرین نیز برای ما به همان اندازه عزیز خواهد بود. ما بزرگان خودمان را میشناسیم، بگذار سایرین را هم بشناسیم، همانطور كه اروپاییان بزرگان ما را شناختهاند. (5)
چنین اظهارنظرهایی نشان دهندهی عزم و ارادهی گردانندگان مجله برای قابل فهم كردن و ترویج ادبیات ملتهای غربی در میان ایرانیان است و همچنین تأكیدی است بر میل آنان برای استفاده از سنتهای ادبی اروپا به عنوان منبعی برای غنا بخشیدن به سنتی در حال ظهور در ادبیات فارسی؛ سنتی كه با اتكا به آن بتوان دغدغههای اجتماعی نوینی را بیان كرد كه ایرانیان دوران جدید را شدیداً به خود مشغول كرده است. ژرفنگری و تعمقی كه در لابهلای مطالب دانشكده دیده میشود نهایتاً بیانگر ارادهای است كه خواهان نو شدن سنت ادبی بومی است، به نحوی كه بتواند نیازهای جامعهی ایران را برآورده سازد. در عمل، این تصمیم در قالب شرطی نانوشته متبلور شده است كه هرچه در این نشریه منتشر میشود و باید در هر حال به ایجاد تصوری از ادبیات نوین ایران و شكلگیری و خلق آن كمك كند. اگر از منظر تاریخ ادبی به این موضوع بنگریم، میتوان گفت كه میباید سنت ادبی تازهای مستقر میشد كه شامل بهترین نمونههای آثار ادبی خارجی و بومی باشد و شاعران و نویسندگان عصر بتوانند از آن الهام بگیرند و تقلید كنند. در حوزهی ترجمه، متنهای خارجی میباید آنچنان با سنت بومی همگون شود كه آثار ترجمه شده در عین حال كه از تازگی برخوردار است، چندان نیز دور و بیگانه از متنهای ادبی سنتی نباشد. مهمتر از همهی اینها، مباحث ادبی نوی كه برای نخستین بار از طریق نشریهی دانشكده مطرح شد، با شرح و بیان وظیفهی شاعر معاصر، خطوط اصلی نگرشی خاصی در باب مسألهی تحول ادبی را ترسیم كرد كه در دهههای بعد اساس هنر شاعری قرار گرفت.
دانشكده، از همان آغاز، حضور گرایشهای متفاوت ادبی را به رسمیت شناخت و سعی كرد با هواداران و چهرههای شاخص جریانهای ادبی عصر وارد بحث و تبادل نظر شود. این نشریه برای عملی كردن اصول مرام خود درصدد برآمد كه خطّ سیر متعادل و منظم خود را در میان دو پرتگاه دنبال كند. این دو پرتگاه عبارت بودند از انزواگرایی سنتی كه از نگرانیهایی در باب نفوذ عناصر بیگانه در پیكرهی ادبیات بومی مایه میگرفت و نوعی نوگرایی رمانتیك كه بر طرد و نفی تقریباً كامل سنت جمال شناختی كهن استوار بود. مجلهی دانشكده هر نوع پافشاری بر خودبسندگی شعر فارسی و نیز هر رفتار سنتشكنانه و تندروانهای را نامعقول و نامناسب میدانست و آن را رد میكرد و یا مورد تمسخر قرار میداد. همچنین جنبههای مثبت شعر و نثر اروپایی را بازگو میكرد و نمونههایی از آن را ترجمه میكرد و امكان جذب و پذیرش آن در سنت بومی را مورد بررسی قرار میداد. درعین حال، این نشریه بر ضرورت تداوم روح گسستناپذیر شعر فارسی تأكید میكرد و بر آن بود كه در هر طرحی برای تحول جمال شناختی باید این ضرورت را در نظر داشت.
با این كار، دانشكده یكی از اصول بنیادین هواداران اصلاحات ادبی در قرن نوزدهم را رواج داد كه بر آن بودند كه تحول ادبی از تحولات اجتماعی- سیاسی ناشی میشود. اقبال آشتیانی با معطوف كردن نگاه خود به جامعهی ایران در سالهای پس از مشروطه به عنوان موقعیت تاریخی مناسب برای چنین تحولی، مینویسد:
پس میبینید كه ادبیات به طور عموم اولاً تابع انقلابات سیاسی است و نهضت ادبی همیشه متعاقب نهضت سیاسی واقع میگردد. ثانیاً در هر دوره دارای اختصاص مخصوصی است. (6)
برای ارزیابی بهتر این دیدگاه میتوانیم آن را در میانهی دو قطب فرضی قرار دهیم: در یك سو شاهد ظهور شعر جدیدی هستیم كه سعی دارد پیوند خود را با سنت كلاسیك حفظ كند و در سوی دیگر شعری را میبینیم كه میكوشد هیچ ارتباطی با این سنت نداشته باشد. این كار میتواند ما را قادر به درك شیوههایی گرداند كه طرز شعرسرایی عصر از طریق آنها عملاً با بحث و گفتگوی در حال ظهور این دوران ارتباط پیدا میكند و البته روشن است كه طرز شعرسرایی عصر از یك سو پیوندهای نظاممندی با سنت كلاسیك دارد و از سوی دیگر مایل به جذب عناصر تازهی متعلق به بیرون نظام است. به نظر میرسد این بینش با تكیه بر این نكته كه ادبیات تابعی از تحولات سیاسی است و اینكه ادبیات هر عصر خصوصیات خاصّ خود را دارد، در جایی نزدیك به قطبی قرار میگیرد كه معتقد است شعر جدید باید مستقل از سنت باشد. با این همه، از لحاظ نظری، آفرینش چنین شعری ناممكن است و كوشش در راه ابداع آن، به سخن لوتمان، مثل آن است كه بخواهیم در «بازی بدون قاعدهای» شركت كنیم. لوتمان تمامی چنین اعمال و حركات به ظاهر انقلابی را دعوت به شركت در بازیای میداند كه «قواعد آن باید در جریان بازی معین شود» (7). بر این اساس، لوتمان چنین نتیجهگیری میكند كه تدوین انگارههایی برای تبیین آن دسته از آثار ادبی كه بر پایهی جمالشناسی همانندی و همسانی شكل گرفتهاند بسیار آسانتر است تا آثاری كه مبتنی بر جمالشناسی تقابل و تضادند. از نظر او پیچیدگی و دشواری آثار متعلق به نوع اخیر ناشی از تشدید تعارض میان متن و آگاهی خواننده است كه خود آن هم پدیدهای اجتماعی است:
هنگامی كه با پدیدههایی سروكار داریم كه تحت عنوان جمالشناسی تضاد و تقابل جای میگیرند، باید به مواردی توجه كنیم كه ساختار كلیشهای تخریب شده به علت عادتها و دلبستگیهای خواننده همچنان در ذهن او حضور دارد... نمونهی سادهی چنین وضعیتی این است كه مؤلف برای آفرینش اثر از برخی عناصر معین استفاده كند تا در ذهن خواننده ساختاری را تداعی كند كه بعداً تخریب (8) خواهد شد. (9)
به نظر ما در بررسی سیر تحوّل ادبی در ایران این نكته بسیار اهمیت دارد كه به یاد داشته باشیم داد و ستدی دائمی میان ساختار نظام ادبی و عناصری كه به نظر میآید درصدد نفی آن ساختارند، در جریان است. البته هر متنی توازن خاصّ خود را میان ساختارهای كلی موجود در سنت و عناصر برخاسته از مقتضیات عصر (اصطلاحی كه تقریباً مترادف با زمینهی اجتماعی است) حفظ میكند و تركیب متفاوتی از عناصر را عرضه میدارد كه باعث میشود نظام كلی حاكم بر متن با تمامی دیگر صورتبندیهای مرسوم نظام ادبی متفاوت باشد. به طور كلی و نیز در این مورد خاص، همچنان كه روند تحول در طول زمان تداوم مییابد. شاعران و منتقدان بیشتری گسستهای بزرگتر (به معنی فراگیرتر و نظاممندتر) از سنت را میپذیرند و از آن جانبداری میكنند و خوانندگان بیشتری شروع به جذب و پذیرش آن میكنند. این سیر ادامه مییابد تا زمانی كه فرهنگ عصر به این تصوّر پایدار برسد كه طرز شعرسرایی دوران حقیقتاً به مقتضیات زمان پاسخ داده و از «خصوصیات خاصّ خود» برخوردار شده است.
در دانشكده، گرایش به چنین ادبیاتی را میتوان در نحوهی بازگویی داستان ظهور و تحول ادبیات در فرانسه و دیگر فرهنگهای اروپایی مشاهده كرد. چنین به نظر میرسد كه عنوان «انقلاب ادبی» كه به مقالهای اختصاص دارد كه به سیر تاریخی ادبیات فرانسه در قرنهای هفدهم تا نوزدهم میپردازد، برای این انتخاب شده كه بر دگردیسی پایدار گرایشها و نوعهای ادبی تأكید كند. پافشاری دانشكده بر توانایی بالقوهی ادبیات اروپا در بارور كردن ادبیات معاصر ایران را میتوان بخشی از رسالت این نشریه تعبیر كرد كه بر این مبنا شكل گرفته است كه در ادبیات ایران كمبود و خلأ آشكاری وجود دارد كه از این طریق باید ترمیم و جبران شود. از نظر دانشكده، این رسالت میبایست با رعایت الزامی بزرگتر دنبال میشد كه عبارت بود از حفظ پیوند با سنت. تنها همین ملاحظه میتوانست تفاوتهای میان اشعار قدیم و جدید را برای كسانی كه فكر میكردند جوهر فرهنگ ایران در شعر كهن متبلور شده است، قابل قبول و پذیرفتنی سازد. ترس از اینكه فرهنگ ایرانی در صورت غربی شدن تمام و كمال شعر فارسی آسیب ببیند و دچار ضعف شود، مهمترین عامل بازدارنده در حركت به سوی تجدّد ادبی در سالهای پس از مشروطه بوده است. در مجموع، دانشكده رسالت خود را در این میدانست كه در میان ضرورت اجتناب ناپذیر حفظ نوعی روح ایرانی در شعرسرایی معاصر و عزم استوار برای نوكردن كامل شعر فارسی بر مبنای سرمشقهای غربی، حدّ وسط را انتخاب كند.
انتشار این مجله اصولاً به همین منظور بود و یك سال بعد هنگامی كه بهار و همفكرانش تصور میكردند كه به هدف خود دست یافتهاند، دانشكده از انتشار بازایستاد. (10) آنچه دانشكده را در میان نشریات ادبی ایران منحصر به فرد میكند این واقعیت است كه در این نشریه مجموعهی متنوعی از دیدگاهها و رویكردها بینشی كمابیش منسجم را در باب تحول ادبی بازتاب میدهند. اگر صدای دانشكده را با صداهای سنتگرای محافظه كارتر یا تجددگرای تندروانهتر مقایسه كنیم كه در ایران دو دههی بعد از انقلاب مشروطه حضور داشتهاند، این نكته آشكارتر خواهد شد. به همین دلیل، خود را ناچار میبینیم اهمیت و معنای گفتگویی ادبی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم كه دانشكده برای نخستین بار آن را آغاز كرد و به نظر ما طرحی بنیادین و كمابیش منسجم از تجدّد ادبی را در برداشت. علاوه بر این، میخواهیم نقش محوری و تأثیر دیدگاههای مطرح شده در این نشریه را در طرز شعرسرایی آن عصر نیز نشان دهیم.
از جهات گوناگون، منسجمترین دیدگاههای ادبیای كه در دانشكده مجال بروز یافته، سرمقالههایی است كه به قلم سردبیر نشریه، محمدتقی بهار، نوشته شده است. بهار در شمارهی نخست نشریه در نوشتهای با عنوان «مرام ما» سعی دارد رسالت دانشكده را در چشمانداز ویژهای ترسیم كند كه هم با دیدگاه اولیهی انجمن ادبی دانشكده در باب شعر سازگار باشد و هم با تمایل فزایندهی بعدی آن به تدوین آنچه بهار آن را بینشی پیشرو و در عین حال سنجیده و معقول مینامد. بهار مینویسد در آن هنگام كه برای نخستین بار انجمن ادبی دانشكده اعضای خود را گرد آورد، آنها «فقط غزلهایی به روال متغزّلین قدیم» میسرودند. به تدریج و همچنان كه انجمن گسترش بیشتری مییافت، فهمید كه قادر است «در روی اصول تازهی ترقی ورزش نماید». این اصول تازه ترقّی، از نظر بهار، شامل «تدقیقات نظمیه و نثریه» و «ترجمهی ادبیات خارجی» میشد. بهار نخستین اصل از «مرام عملی» (11) انجمن خود را در این مسائل خلاصه كرده است: «تجدیدنظر در طرز و رویهی ادبیات ایران بر روی احترام اسلوب لغوی و طرز ادای عبارات اساتید متقدم، با مراعات سبك جدید (12) و احتیاجات عمومی حال حاضر. »
الگوی جدیدی كه بهار به آن اشاره میكند و شامل جابهجایی اولویتها، وسعت و گسترش اهداف و امیدها و آرمانهای تازه است، از چند جهت شایستهی تأمّل بیشتری است، زیرا عدم كفایت گرایشهای سنتیای را نشان میدهد كه اعضای انجمن را در آغاز گرد هم آورده بود. نخست، همچنان كه جرگهی دانشوری به تدریج دریافته است، باید شعری ابداع شود كه بتواند از الگوهای بومی و خارجی الهام بگیرد و با هر دوی آنها رقابت كند. این اعتقاد فزاینده كه منابعی بجز منابع موجود در سنت بومی باید مورد استفاده قرار گیرد تا شعر فارسی متناسب و مرتبط با عصر حاضر باشد، كاملاً بیسابقه است و تازگی دارد. قبلاً در هیچ دورهای از تاریخ ادبیات ایران، هیچ تاریخ نگار ادبی یا گروه ادبی یا شاعری چنین وضعیت چالش برانگیزی را به صورتی چنین كامل توصیف و بیان نكرده بود. (13) این نگاه فی نفسه نوعی گسست اساسی از طرز شعرسرایی مرسوم در طول هزارهی قبل محسوب میشود. دوم، تأكید بر ضرورت ترجمهی ادبی به عنوان بخشی بنیادین از این نگرش تازه نیز درخور توجه است. از سخن بهار چنین برمیآید كه اصولاً بقای شعر فارسی در گرو الگو گرفتن از آثار خارجی است. البته در همان حال، تأكید بهار بر واقعبینی و عملگرایی را باید همچون اصلی تعدیل كننده تلقی كرد كه این اطمینان را پدید میآورد كه شعر جدید به اندازهی كافی در سنت گذشته ریشه خواهد داشت. همین اصل بیش از هر چیز دیگر او و دانشكده را از كسانی جدا میكند كه تجدّد را حتی به بهای گسست كامل از سنت خواستار بودند.
سرانجام، باید به یاد داشته باشیم زمانی كه نشریهی دانشكده شروع به انتشار كرد هنوز نیاز به یك نوع شعر تازه مسألهای همگانی نبود. بینش تكاملی بهار را باید هستهی اصلی رویكرد عمل گرایانهی او به این موضوع دانست:
دنیا دستخوش انقلابات است. از دریاها تا كوهها و بیابانها، از ممالك عظیمه تا فامیلهای كوچك و همچنین از فورم لباسها تا فورم لغات و اصطلاحات؛ همه چیز دستخوش تقلب و تغییرند. پس شگفت نیست اگر در ادبیات ما و حتی در لغات و اصطلاحات ما و طرز ادای مقاصد ما تغییراتی حاصل شود. در عین حال، ما نمیخواهیم پیش از آن كه سیر تكامل به ما امری دهد، ما خود مرتكب امری شویم. (14)
دانشكده از همان آغاز سعی داشت مسیری را در پیش گیرد كه در عین حال كه نظام ادبی را آمادهی پذیرش تحولات بزرگتر میكند، عامل تحقیر سنت ادبی كهن نشود، همان سنتی كه فرهنگ عصر جدید ایران با خصلت ملیگرایانه و میهندوستانهاش نیاز داشت كه با غرور به آن بنگرد. به سخن بهار، تجدد را «تیشهی عمارت تاریخی پدران شاعر و نیاكان ادیب خود» قرار ندهد، بلكه «فعلاً آنها را مرمت نموده و در پهلوی آن عمارات، به ریختن بنیانهای نوآیینتری» (15) مشغول شود.
این دوگانگی كه حاكی از میل به در اختیار داشتن دو فضای متفاوت در یك زمان است، از چشم نوگرایان تندرو پنهان نماند. قیاس نه چندان مناسب ساختن عمارتی نو همراه با تعمیر ساختمان قدیمی برای آنها موضعی غیرقابل دفاع بود. از نظر آنها، شاعرانی همچون بهار از یك سو به اجتناب ناپذیر بودن تحول آگاه بودند و از سوی دیگر مصرّانه خواهان حفظ ساختارهای كهنهای بودند كه ارزش و اعتبار آن مورد تردید بود.
پینوشتها:
1. البته در سال 1289 /1910 یوسف اعتصام الملك، مترجم برجستهی آثار ادبی از زبان فرانسه و انگلیسی، مجلهای به نام بهار منتشر كرد كه از برخی جهات الگوی دانشكده محسوب میشود؛ هرچند بهار را نمیتوان دقیقاً نشریهای ادبی دانست زیرا مطالب آن بسیار عام و متنوع است. دربارهی نشریهی بهار، رجوع شود به صدرهاشمی: تاریخ جراید و مجلات ایران، ج2، ص 26-30. همچنین رجوع شود به یوسفی، غلامحسین: «Bahar».
2. مفهوم «انقلاب ادبی» در قیاس با انقلاب سیاسی مشروطه، در آن سالها رواج بسیار داشت. البته شاعران و منتقدان مختلف تصور یكسانی از آن نداشتند. مثلاً ایرج میرزا در همان حال كه خودش در تحول ادبی عصر نقشی عمده داشت، اندیشهی «انقلاب ادبی» را در شعری با همین عنوان به تمسخر گرفت. رجوع شود به ایرج میرزا: دیوان، چاپ تهران، ص 118-125. ورا كوبیچكووا تحولاتی را كه در ادبیات فارسی این عصر روی داده، به عنوان نوعی «رنسانس ادبی» توصیف كرده است. (رجوع شود به: Rypka:History of Iranian Literature,362-72) محمدرضا قانونپرور بر آن است كه تحولات آن قدر بنیادی بودند كه «شایستهی عنوان انقلاب ادبی باشند. »
Prophets of Doom,1-33,Particularly,31-32n,30).
3. سلسله مقالههای «تاریخ ادبی» نوشتهی عباس اقبال آشتیانی، تا شمارهی هشتم به طور مداوم در دانشكده منتشر میشد. ولی از آن شماره به بعد، مؤلف در پی اختلاف نظر با بهار به همكاری خود با نشریه پایان داد.
4. سلسله مقالههای «انقلاب ادبی» را در اصل رشید یاسمی مینوشت، هر چند یك مقالهی آن (دانشكده ش4، ص199-193) نام سعید نفیسی، یكی دیگر از اعضای انجمن را بر خود دارد. این مقالهها میتواند ترجمهی بخشهایی از كتابی در باب تاریخ ادبیات فرانسه باشد كه در همان دوره تألیف شده است. این مقالهها طیّ هشت قسمت، ادبیات فرانسه را از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم مورد بحث قرار میدهد.
5. همان، ش2، 1 جوزا 1297/ 22 مه 1918، ص89.
6. همان، ش1، 1 ثور 1297، 21 آوریل 1918، ص24.
7. Lotman:Structure of the Artistic Text,292.
8. مثلاً اخوان ثالث در شعر «میراث»، با اشارهی آشكار به شعر معروف سعدی، میگوید: «اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز». -م.
9. Ibid,293.
10. دانشكده دقیقاً یك سال پس از نشر نخستین شمارهی آن از انتشار بازایستاد. آخرین شمارهی نشریه یعنی شمارههای یازدهم و دوازدهم كه در واقع دو شماره است كه با هم منتشر شده، تاریخ 1 ثور 1298/ 20 آوریل 1919 را دارد. در این شماره از جمله مقالهای از بهار به چاپ رسیده كه در آن میگوید رسالت یاران دانشكده برای ایجاد تحول در ادبیات فارسی تحقق یافته است. توقف انتشار مجله ممكن است با آزردگیهایی نیز مرتبط باشد كه از اختلاف نظر بهار و اقبال آشتیانی ناشی شده است.
11. كلمهی «مرام» در سه مقالهی اصلی سه شمارهی اول دانشكده كه به قلم بهار نوشته شده، بارها به كار رفته است: «مرام ما»، ش1، 1 ثور 1297/ 21 آوریل 1918، ص1-7؛ «انتقادات در اطراف مرام ما»، ش3، 1 سرطان 1297/ 22 ژوئن 1918، ص115-24؛ «تأثیر محیط در ادبیات»، ش4، 1 سنبله 1297/ 24 اوت 1918، ص 171-78.
12. واژههای «طرز»، «سبك» و «اسلوب» در این عصر به گونهای مبهم و گاه به جای هم به كار میروند.
13. برای بحثی اجمالی در باب مفهوم تقلید در ادبیات كلاسیك فارسی، رجوع شود به
Losensky:"Welcoming Fighani",97-101
14. دانشكده، ش1، 1 ثور 1297/ 21 آوریل 1918، ص3-4.
15. همان، ص3.
منبع مقاله : كریمی حكاك، احمد، (1394)، طلیعهی تجدد در شعر فارسی، ترجمهی مسعود جعفری، تهران: نشر مروارید، چاپ سوم