نويسنده: دکتر ابوالحسن امين مقدسي
بهار در نشيب و فراز فرهنگ و سياست
ميرزا محمد تقي، ملك الشعراي بهار، در سيزدهم ربيع الاول سال 1304 هجري قمري، در شهر مقدس مشهد در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش ملقّب به صبوري، ملك الشعراي آستان قدس بود. بهار در هجده سالگي پدر را از دست داد و مسئوليت خانه و خانواده بر دوش او قرار گرفت. او شرايط زندگي خود را اينچنين توصيف مي كند: « اين دوره، اوضاع اجتماعي ايران موجب شد كه از رفتن به خارج و ادامه تحصيل باز بمانم. از آن پس به تكميل معلومات خود پرداخته، بر آن شدم كه به تهران آمده، به كمك بزرگان دولت براي فراگرفتن علوم جديد به فرنگستان رهسپار شوم، ليكن دو چيز در پيش اين مقصود ديوار كشيد: يكي بي سرپرست بودن خانواده ( كه مادر، خواهر و دو برادر كوچك بودند ) و معيشت آنان را بايستي تدارك و اطفال را تربيت نمايد. ديگر، انقلابات ايران بود كه در سال 1324 قمري پس از مرگ پدر روي نموده و در اوضاع اجتماعي ايران تأثيرات شگرف بخشيده و در هر سري شوري ديگر انداخت (1) ».بهار تحصيلات ادبي را در مشهد، در نزد پدر و اديب نيشابوري، گذراند و بيشتر ديوان ها را مطالعه و بسياري از اشعار را حفظ كرد، شاهنامه را براي اولين بار نزد پدر خواند و اين امر در طبع و ذوق او در شناخت زبان و لغت فارسي و فرهنگ ايران باستان تأثير بسزايي گذارد و به قول خودش هرگز فوايد آن را از خاطر نبرد. وي زبان پهلوي را نزد هر تسفلد آموخت و كتاب هاي يادگار زريران و درخت آسوريك را از پهلوي به فارسي برگرداند.
مطالعات او در زمينه ي سبك شناسي، موجب شد تا وي كتاب سه جلدي « سبك شناسي » را در تحول نثر فارسي از بعد از اسلام تا عصر حاضر به رشته ي تحرير درآورد كه هنوز يكي از كتب اصلي سبك شناسي در ادب فارسي است. ترجمه ي تاريخ طبري، تاريخ احزاب سياسي، داستان نيرنگ سياه، كتاب قبر امام رضا و صدها مقاله ي اجتماعي، ادبي و سياسي و نيز ديواني دو جلدي شامل بيش از سي هزار بيت، حاصل زندگي بهار است. بهار كه از آغاز جواني به وادي سياست قدم گذاشت تا آخرين لحظه كه با فرط ملال از چرخ زمان عزلت گزيده بود، پيوسته انديشه ي آزادي وطن را در سر داشت و همواره براي سربلندي اين مرز و بوم فرياد مي كرد. به تعبير استاد دكتر غلامحسين يوسفي، بهار از تاريخ ايران مايه ها اندوخته بود و از سر وطن دوستي به آن عشق مي ورزيد. (2) استاد يوسفي در ادامه مي گويد: او ملت خود را به سوي جلو مي كشيد و از كساني نبود كه هميشه در پي آن باشد كه فرصتي فراچنگ آورد، به گوشه اي بخزد و فقط با يار خويش نرد عشق ببازد و در مقابل ساير حوادث اجتماع كه درد مشترك او و همنوعان اوست، خونسرد و بي توجه بماند. او مي دانست كه در چنين مواقع به وظيفه ي بزرگ شاعري و هنرمندي بايد عمل كرد. وقتي كه « نوبهار » او را توقيف مي كردند، با نوايي زنده كه از حلقوم ملت آزادي خواه ايران برخاست، مي گفت: اي آزادي خجسته آزادي / از وصل تو روي برنگردانم. او در مجلس تا آخرين لحظه ي حضور سياسي شهيد مدرس، مدافع مواضع او و سخنگوي گروه اقليت بود و شجاعانه از حقوق ملت دفاع مي كرد. و با تيغ زبانش و تيرشعرش استبداد و استعمار را نشانه مي گرفت. در طي دوران زندگي اش كه تركيبي از مجلس، زندان، وزارت و تبعيد و گوشه نشيني بود، گوهر طبع خود را به پاي خوكان نريخت و عزت نفس را قرباني مطامع دنيايي نكرد و به آباد كردن زندگي اقتصادي خود نپرداخت بلكه به قول فرزندش دكتر مهرداد بهار دوران نداري و افلاس را هم پشت سرگذاشت. نظر مرحوم دهخدا در اين زمينه به تعبير استاد دكتر باستاني پاريزي - جمع آوري هاي بي مدركي است كه نمي توان به آن اعتماد كرد. وقتي كه از روح بلند بهار سخن مي گوييم بدان معني نيست که از پستي و بلندي هاي دوران زندگي او ناآگاهيم. مسلماً بعضي مواقع وي غير قابل قبول و نقدپذير است، ولي در تحليل و قضاوت بايد همه جانبه نگاه كنيم، و با چند بيت شعر ناپسند مجموعه تلاش هاي صادقانه او را فراموش نكنيم. او قهرمان سياسي نبود كه بر سر هدفش شهد شهادت بنوشد و در زير ديوارهاي مخوف زندان جان دهد، ولي شاعر و سياستمداري بود كه روح پرتلاطمش هرگز آرام نگرفت، و شعله عشقش به وطن خاموش نشد. برايند زندگي پرفراز و نشيبش بر آزاديخواهي و تلاش او براي سرافرازي و ارتقاي كشور گواهي مي دهد. بايد اذعان كرد شرايطي را كه او آزادمنشانه تحمل كرده است ستودني است.
آري، بهار سياستمداري است كه رنج عقب ماندگي مملكت و ناتواني بودن مسئولان و دادوستدهاي سياسي را به نظم كشيده است. شاعري است كه شعرش آيينه ي درد جامعه است. به همين دليل تحليل شعر بهار به دور از غور در زمان، و بررسي مسائل اجتماعي، انسان را به خطا مي افكند. به هر صورت او به تعبير ادوارد براون يكي از نوابغ شعراي عصر است. (3) عباس اقبال او را داراي مقام ادبي بلند مي داند (4). بديع الزمان فروزانفر معتقد است كه قريب هفتصد سال است كه شاعري مانند بهار در ايران پديد نيامده است. (5) علامه دهخدا درباره او گفته است: سخن سنجان و اساتيد فن ادب معتقدند كه پس از حافظ يعني تقريبا از هفت قرن پيش تاكنون شاعري به استادي و توانايي و عظمت قدر و مقام ادبي استاد بهار در ايران به وجود نيامده است و بهار در ميان ستارگان رخشاني نظير جامي و هاتف و صبا و سروش تابنده اي بود كه بالغ بر نيم قرن در آسمان بلند شعر و ادب ايران نورافشاني كرد. روز اول ارديبهشت اين مهر فروزان از نورافشاني باز ماند و اين خورشيد عالم ادب افول كرد و مشعل تابان محفل هنر و ادب خاموش شد. هزاران دريغ و افسوس!
دهخدا همچنين متذكر مي شود: استاد بهار در نظم و نثر هر دو قوي دست بود. وقتي كارنامه ي هنري و ادبي او را ورق بزنيم، مي بينيم كه در هر قسمت از انواع شعر - غزل و قصيده و دوبيتي و مثنوي، حتي ترانه و تصنيف - داد سخن داده و در سي هزار بيت ديواني كه از او به يادگار مانده است و خود از ذخاير گرانبهاي ادب فار سي است، قصايد و چامه هاي نغزي به سبك خراساني يافته مي شود كه نه تنها از آثار اساتيد بزرگ سلف نظير عنصري و فرخي و منوچهري چيزي كم ندارد، بلكه بعضي از آنها از لحاظ بلندي لفظ و معني بر آثار اين شاعران برتري دارد.
سير شعر بهار همراه با زندگي او از نشيب و فراز خاصي برخوردار است. هر چه شرايط سياسي - اجتماعي او را ورزيده تر مي سازد، اشعارش منتقدانه تر مي شود. در بعد مذهبي نيز هر چه از مشهد دور مي شود، اشعار مذهبي جاي خود را به اشعار اجتماعي تر مي دهند. او در مورد بيشتر حوادث سياسي - اجتماعي آن روزگار شعر سروده و به نحوي اعلام موضع كرده است. طبعاً آن گاه كه سيمرغ خيال از آسمان به زمين مي آيد و حقيقت، واقعيت را در آغوش مي گيرد، دامنه ي شعر محدود مي شود و اشعار بيش از آنكه از ويژگي هاي ذاتي شعر برخوردار باشند، بازگو كننده ي احساس مسئوليت اجتماعي شاعرند. به نظر مي رسد بهار بيشتر درصدد ابلاغ پيام اجتماعي است، وگرنه براي ايفاي نقش شاعري نيازي به اين همه رنج و زحمت و زندان نبود. خود او در زمينه ي شعر مي گويد: « هر شعري كه شما را تكان نمي دهد، به آن گوش ندهيد، هر شعري كه شما را نخنداند يا به گريه نيندازد... آن را دور بيندازيد. تا شما را يك هيجان و حسي حركت ندهد، بيهوده شعر نگوييد، اول فكر كنيد كه چه چيز سائق شعر گفتن شماست آيا كسي را دوست داريد، كسي را دشمن داريد، مظلوميد، فقيريد، شجاعيد و مي خواهيد تشجيع كنيد، گله داريد، امتنان داريد؟ چه چيزي است كه شمارا و طبع شما را مي خواهد به خود مشغول كرده و به لباس يك يا چند شعر خودش را به مردم نشان دهد. هر چيزي كه هست همان را با هر قدر فكر و عقل و ذوقي كه داريد، همان طور كه هست - بدون گزافه - و با حقيقت و صدق به نظم آورده يا به نثر بنويسيد ». (6) به همين دليل ديوان بهار سند منظوم بخشي از تاريخ معاصر است، كه از روند حركت آزاديخواهي تصويري شاعرانه گرفته است و به تعبير استاد شفيعي كدكني مي توان در شط شعر بهار، دو نهنگ وطن و آزادي صيد كرد، بهترين ستايش ها از آزادي در آثار بهار وجود دارد و زيباترين ستايش ها از مفهوم وطن باز هم در ديوان او به چشم مي خورد. (7) به يقين مي توان گفت اگر بهار زنده بود، ديوان زيباي خود را از بعضي اشعار كه يا به زور، يا به علت عصبانيت و يا به سبب شرايط ناهموار جامعه سروده، مي زدود. همچنان كه دكتر مهرداد بهار گفته است: « او آرزو داشت همه ي كتاب هايش چاپ شود و ديوان خود را در زمان خود چاپ كند، او مي خواست آن مدايح اندكي را كه در زير زور استبداد ساخته بود، نه اينكه سروده باشد، از ديون خود به دور سازد. اما آرزوهايش به انجام نرسيد ». به هر تقدير بهار شاعر برجسته ي معاصر محسوب مي شود كه در قالب هاي مختلف شعري شعر سروده است. استاد شفيعي كدكني با اين تذكر كه بي هيچ ترديد از ايام خاقاني به بعد قصيده سرايي مانند او به عرصه نرسيده است، درباره ي روح آزاديخواهي و قدرت ادبي بهار چنين مي نويسد: بي هيچ گمان از قرن ششم بدين سوي چكامه سرايي به عظمت او نداشته ايم. در ميان قصيده سرايان درجه ي اول زبان فارسي كه از شماره ي انگشتان دو دست تجاوز نمي كنند، به دشواري مي توان كساني را سراغ گرفت كه بيش از او شعر خوب و موفقانه داشته باشند. در قصايد برگزيده ي او مجموعه ي عناصر شعري به حالت اعتدال و يكدست جلوه مي كنند. عاطفه و خيال و هدف انساني همراه با نيرومندترين كلمات - كه با استادي فراوان در كنار هم جاي گرفته اند - در شعر او به هم آميخته اند. قصيده در معني درست كلمه، بر بنياد سنت هاي كهن و دور از هر گونه پريشانگويي، آخرين بار در شعر او تجلي كرد، و پس از چندين قرن بار ديگر چهره ي يك چكامه سراي بزرگ را در صفحات تاريخ ادبيات ما آشكار ساخت. بر روي هم بارورترين استعدادي بود كه در شعر كلاسيك فارسي - به روزگار ما - چهره نمود.
وي همچنين مي گويد: بهار براي نخستين بار مقوله ي سبك شناسي را به طوري كه امروز رايج است، در تاريخ ادبيات ما مطرح كرد و خود در اين باب بهترين تحقيقات و گسترده ترين پژوهش ها را در آن روزگار انجام داد. دو ديگر، بهار سياستمدار است كه در عرصه ي گير ودار آزادي درشت خفتانش به تن فرسود ( بث الشكوي )، و تا واپسين لحظه هاي زندگي در سنگر مبارزه زيست، اگرچه حيات او در اين راه بي پست و بلند نبود. سه ديگر، بهار شاعر است كه زبان روزگار خويش و يگانه ي سخنوران چند قرن اخير ايران بود. شاعري كه گذشته ي ايران را هميشه پيش چشم داشت و از ياد شكوهمند آن روزگاران خون در تن او موج مي زد. از شعف و فخر قلبش با تحرك زمان و لحظه هاي زندگي مي تپيد. سراپا خشم و خروش بود كه چرا امروز چنينيم، با آنكه در گذشته چنان بوديم؟ با اين همه، به مانند يك شاعر بزرگ ملي طرح اجتماعي روينده و بارور و آزاد و خوشبخت را همواره در آيينه ي آرزوهاي خويش منعكس مي كرد؛ روزي كه:
دوران جوانمردي و آزادي و رادي *** باديد شود چون شود اين ملك برومند
ورزنده شود مردم و ورزيده شود خاك *** از كوه گشايد ره و بر رود نهد بند
و مي گفت:
گر ز آن كه نمانم من و آن روز نبينم *** اين چامه بماناد بدين طرفه پساوند
بهار شاعري تجدد طلب بود و زندگي او بهترين گواه اين سخن است، و اگر مي بينيم كه سخنش را در يكي از كهنسال ترين قالب هاي شعر كلاسيك فارسي عرضه كرده، نبايد او را مخالف تحولات ادبي شماريم.
استاد زرين كوب درباره ي او مي گويد: « ملك الشعرا، ستايشگر بزرگ آزادي است و از شاعران بزرگ ايران هيچ كس به خوبي او از آزادي سخن نگفته است. آثار شاعري وي مواجه با دوره اي شد كه در طي آن آزادي - و نه سنگر و كرسي - آن مطلوب و مقصود كساني بود كه براي نجات قوم و ملت خويش شور و درد واقعي داشتند. مبارزه با نفوذ و تجاوز بيگانه، مبارزه با تعدي و بيداد فرمانروايان خود كامه، مبارزه با آنچه ايران را به ضعف و فقر و فساد محكوم كرده بود، هدف كساني بود كه در روزها در مشهد و تبريز و اصفهان و تهران و همه جا با استبداد به پيكار برخاسته بودند. بهار، شاعر جوان مشهدي نيز كه در اين هنگامه به دفاع از حيثيت و استقلال قوم و وطن برخاست، آزادي را يگانه اميد ملك و ملت مي شمرد ». (8)
پي نوشت ها :
1- ديوان ملك الشعراي بهار، به كوشش ملك زاده، مقدمه، ص س.
2- يوسفي، مقدمه.
3- حائري، 151/1.
4- همان، صص 175 و 120.
5- همان، صص 175 و 120.
6- حائري، ص 314، به نقل از مجله ي شماره هفت دانشكده.
7- همان.
8- همان، ص 295.
امين مقدسي، دکتر ابوالحسن؛ (1386)، ادبيات تطبيقي، تهران: مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول