پيروزي، پيشرفت وکاميابي در شعر شاعران
زکوشش به هر چيز خواهي رسيد
به هر چيز، خواهي کماهي رسيد
بروز کارگر باش و اميدوار
که از يأس، جز مرگ نايد به بار
گرت پايداري است در کارها
شود سهل پيش تو دشوارها
ملک الشعراي بهار
سايه ي حق بر سر بنده بود
عاقبت، جوينده يابنده بود
گفت پيغمبر که چون کوبي دري
عاقبت زان در برون آيد کسي
چون نشيني بر سر کوي کسي
عاقبت بيني تو هم روي کسي
چون ز چاهي مي کني هر روز خاک
عاقبت اندر رسي در آب پاک
مولوي
اگر چند باشد شب دير باز
بر او تيرگي هم نماند دراز
شود روز، چون چشمه رخشان شود
جهان چون نگين بدخشان شود
فردوسي
به کاري که همت بسته گردد
اگر خاري بود، گل دسته گردد
وحشي بافقي
کوه نتواند شدن سد ره مقصود مرد
همت مردان برآرد از نهاد کوه، گرد
محيط فراهاني
چون دانا نمايد به کاري درنگ
به پيروزي آرد جهاني به چنگ
همه کارها در فرو بستگي
گشايد وليکن به آهستگي
فردوسي
صبر است کليد گنج مقصود
از صبر به کام دل رسي زود
ابن عماد شيرازي
اي دل ! صبور باش بر احداث روزگار
نيکو شود به صبر، سرانجام کار تو
ابن يمين
چون بر رشته ي کاري افتد گره
شکيبايي، از جهد بيهوده به
نظامي
گنج خواهي در طلب، رنجي ببر
خرمن ار مي بايدت، تخمي بکار
سعدي
نابرده رنج، گنج ميسر نمي شود
مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد
آن کو عمل نکرد و عنايت اميد داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
سعدي
دعاي صبح و آه شب، کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي رو، که با دلدار پيوندي
حافظ
به قدم کوش تا به کام رسي
مرد وامانده، کاروان رس نيست
ابن يمين
چو کوشش نباشد، تن زورمند
نيارد سر از آرزوها بلند
که اندر جهان، سود بي رنج نيست
کسي را که کاهل بود، گنج نيست
فردوسي
صبر و ظفر، هر دو دوستان قديم اند
بر اثر صبر، نوبت ظفر آيد
حافظ
هرکه رنجي برد، گنجش شد پديد
هر که جدي کرد، بر جودي رسيد
چون گراني ها اساس راحت است
تلخ ها هم پيشواي نعمت است
هر که در قصري قرين دولتي است
آن، جزاي کارزار و محنتي است
مولوي
به هنگام سختي، مشو نااميد
که ابر سيه، بارد آب سفيد
نظامي
منبع: کتاب حديث زندگي
به هر چيز، خواهي کماهي رسيد
بروز کارگر باش و اميدوار
که از يأس، جز مرگ نايد به بار
گرت پايداري است در کارها
شود سهل پيش تو دشوارها
ملک الشعراي بهار
سايه ي حق بر سر بنده بود
عاقبت، جوينده يابنده بود
گفت پيغمبر که چون کوبي دري
عاقبت زان در برون آيد کسي
چون نشيني بر سر کوي کسي
عاقبت بيني تو هم روي کسي
چون ز چاهي مي کني هر روز خاک
عاقبت اندر رسي در آب پاک
مولوي
اگر چند باشد شب دير باز
بر او تيرگي هم نماند دراز
شود روز، چون چشمه رخشان شود
جهان چون نگين بدخشان شود
فردوسي
به کاري که همت بسته گردد
اگر خاري بود، گل دسته گردد
وحشي بافقي
کوه نتواند شدن سد ره مقصود مرد
همت مردان برآرد از نهاد کوه، گرد
محيط فراهاني
چون دانا نمايد به کاري درنگ
به پيروزي آرد جهاني به چنگ
همه کارها در فرو بستگي
گشايد وليکن به آهستگي
فردوسي
صبر است کليد گنج مقصود
از صبر به کام دل رسي زود
ابن عماد شيرازي
اي دل ! صبور باش بر احداث روزگار
نيکو شود به صبر، سرانجام کار تو
ابن يمين
چون بر رشته ي کاري افتد گره
شکيبايي، از جهد بيهوده به
نظامي
گنج خواهي در طلب، رنجي ببر
خرمن ار مي بايدت، تخمي بکار
سعدي
نابرده رنج، گنج ميسر نمي شود
مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد
آن کو عمل نکرد و عنايت اميد داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
سعدي
دعاي صبح و آه شب، کليد گنج مقصود است
بدين راه و روش مي رو، که با دلدار پيوندي
حافظ
به قدم کوش تا به کام رسي
مرد وامانده، کاروان رس نيست
ابن يمين
چو کوشش نباشد، تن زورمند
نيارد سر از آرزوها بلند
که اندر جهان، سود بي رنج نيست
کسي را که کاهل بود، گنج نيست
فردوسي
صبر و ظفر، هر دو دوستان قديم اند
بر اثر صبر، نوبت ظفر آيد
حافظ
هرکه رنجي برد، گنجش شد پديد
هر که جدي کرد، بر جودي رسيد
چون گراني ها اساس راحت است
تلخ ها هم پيشواي نعمت است
هر که در قصري قرين دولتي است
آن، جزاي کارزار و محنتي است
مولوي
به هنگام سختي، مشو نااميد
که ابر سيه، بارد آب سفيد
نظامي
منبع: کتاب حديث زندگي