شاعر: منصور دولتی
ای خون تو مظلومتر از خون سیاوش
از ماتم داغ تو جهان گشته سیه پوش
تیغات به جز از جوهر غیرت نخورد آب
زخم عطشات جز دم خنجر نکند نوش
روزی که به شب، خون گلوی تو شتک زد
شد بانک درای تو به هر قافله چاووش
نازم به گل افشای باغت که کشیدی
پرپر شدن غنچهی شش ماهه در آغوش
هر جا که بود مرثیهی خون تو ساقی
افتند همه باده گساران تو بی هوش
دریا تر از آنی تو که طوفان بتواند
ای دوست کند آتش خورشید تو خاموش
هرگز نشود خم تهی از باده توحید
تا در رگ این خاک بود خون تو در جوش
هیهات که هرگز ندهد تنبه مذلت
قومی که نهاده علم داغ تو بر دوش
آن ظلم که بر ایل تو در کرب و بلا رفت
مولا نکند خاطر تاریخ فراموش