حكومت اسلامى در عصر انتظار

از مباحث مهم و اساسى در دوره غيبت ، بحث حكومت اسلامى وانتظار فرج و ارتباط آن دو با يكديگر است . بيشتر فقهاى شيعه ، تشكيل حكومت اسلامى را در دوره غيبت ، ضرورى مى دانند و بر اين باورند كه فقهاى عادل ، بايد به اين مهم اقدام كنند و اگر يكى از آنان تشكيل حكومت داد، بر ديگران واجب است كه از او پيروى كنند. در مقابل ، شمارى اندك برآنند كه اقامه حكومت از شؤ ون امام معصوم است ، بنابر اين ، در عصر غيبت تشكيل حكومت جايز نيست . اين تفكر، كه نخست به صورت
دوشنبه، 30 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حكومت اسلامى در عصر انتظار
حكومت اسلامى در عصر انتظار
حكومت اسلامى در عصر انتظار

نويسنده:جمعی از نویسندگان

مقدمه

از مباحث مهم و اساسى در دوره غيبت ، بحث حكومت اسلامى وانتظار فرج و ارتباط آن دو با يكديگر است . بيشتر فقهاى شيعه ، تشكيل حكومت اسلامى را در دوره غيبت ، ضرورى مى دانند و بر اين باورند كه فقهاى عادل ، بايد به اين مهم اقدام كنند و اگر يكى از آنان تشكيل حكومت داد، بر ديگران واجب است كه از او پيروى كنند.
در مقابل ، شمارى اندك برآنند كه اقامه حكومت از شؤ ون امام معصوم است ، بنابر اين ، در عصر غيبت تشكيل حكومت جايز نيست . اين تفكر، كه نخست به صورت يك اختلاف نظر فقهى كلامى مطرح بود، در اين اواخر رنگ سياسى به خود گرفت . شمارى بر اساس همين بينش به مخالفت با مشروطه پرداختند (1) و بزرگانى چون : آخوند خراسانى ، آية الله مازندرانى ، علامه نائينى و... را تخطئه كردند. زيرا اين گونه كارها را در عصر انتظار مشروع نمى دانستند.
اين تفكر چون تضادى با خودكامگى حكام نداشت ، بلكه غير مستقيم توجيه گر اعمال آنان نيز بود، از سوى آنان حمايت و ترويج شد، تا جايى كه پيش از انقلاب اسلامى ، هواداران اين انديشه به صورت تشكيلاتى منسجم در آمدند.
اين گروه ، با تبليغ اين كه وظيفه ما در اين عصر، انتظار است و بس و ما نبايد در كارهاى سياسى دخالت كنيم ، با مبارزان و طرفداران راه امام خمينى ، مخالفت مى كردند. اين بينش با القاى گفتارى از قبيل اين كه : از ما كارى ساخته نيست آقا امام زمان عج خود بايد بيايد و كارها را اصلاح كند، ما موظف به چنين امورى نيستيم ،... روحيه بى تفاوتى ، سكوت و سكون و ظلم پذيرى را تقويت مى كردند. (2)
هر چند با تلاش عالمان آگاه و پيروزى انقلاب اسلامى ، اين باور غلط، از صحنه بيرون شد و بسيارى از هواداران آن ، به صف انقلاب و مبارزان پيوستند، ولى اين بدان معنى نيست كه اين تفكر به كلى ريشه كن شده و ديگر هيچ هواخواهى نداشته باشد، زيرا هنوز در گوشه و كنار، حتى از سوى برخى از خواص به آن دامن زده مى شود. از آن روى ، بسيارى از دانشوران و صاحب نظران ، پس از انقلاب اسلامى ، برخى به اجمال و برخى به تفصيل به نقد و بررسى اين انديشه و مبانى آن پرداخته اند. (3)
با نگاهى به گفته ها و نوشته هاى طرفداران اين نظريه و دلائلى كه بدان استناد كرده اند، مى توان گفت كه اين باور انحرافى از سه راه زير سرچشمه گرفته است :
1. برداشت نادرست از رواياتى كه گسترش ستم و فساد را از نشانه هاى ظهور امام زمان عج معرفى مى كند.
2. استناد به رواياتى كه از هر گونه قيامى در عصر غيبت ، نهى و به سكوت و سكون و صبر بر بلاها، دعوت كرده است .
3. تفسير نادرست از امامت و رهبرى و تصور اين كه تشكيل حكومت در عصر غيبت ، دخالت در قلمرو كار امام معصوم عليه السلام است .
در اين مقال ، با بهره گيرى از گفتار بزرگان و با استناد به منابع روايى ، سيره معصومين عليه السلام و... به نقد و بررسى دلائل فوق خواهيم پرداخت .

فراگيرى ستم و فساد از نشانه هاى ظهور

در روايات ماءثوره از معصومين عليه السلام آمده است كه پيش از ظهور مهدى عليه السلام ظلم و فساد، جهان را فرا مى گيرد، انحراف و كجروى به اوج مى رسد. بسيارى از گناهان بزرگ رواج مى يابد.
پيامبر اسلام مى فرمايد:
(( المنتظر الذى يملاء الله به الارض قسلطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.(4) ))
زمين را خداوند، به وسيله مهدى منتظر عج پر از عدل و داد مى كند، همان گونه كه پر از ستم و جور شده است .
مضمون جمله فوق از ائمه معصومين عليه السلام نيز نقل شده است . (5) در برخى از روايات همين باب بعضى از گناهانى كه پيش از ظهور رواج پيدا مى كند آمده است . (6)
برخى ، از اين گونه روايات ، نتيجه گرفته اند كه وجود ستم و فساد و حكومتهاى خود كامه در جهان ، پيش از ظهور مهدى عليه السلام طبيعى است ، بلكه مقدمه ظهور و فرج آن حضرت است و ما نبايد با مقدمه ظهور آن حضرت مبارزه كنيم .
اينان ، با اين برداشت ، تشكيل حكومت اسلامى را در دوره غيبت ممنوع اعلام كرده اند؛ زيرا به پندار اينان ، هر اندازه دولت اسلامى موفقيت كست كند، از ظلم و فساد كاسته مى شود و ظهور امام عليه السلام كه مشروط به پر شدن زمين از فساد و ستم است ، به تاءخير مى افتد!

نقد و بررسى

پيامدهاى زيانبار اين برداشت از روايات ، تا حدودى روشن است . زيرا بر اساس اين تفكر، امر به معروف و نهى از منكر و دخالت در امور سياسى ، نه تنها جايز نيست كه بايد به كسانى كه به اين مسائل مى پردازند، مخالفت كرد:
((آنان اجازه هيچ گونه فعاليت سياسى خلاف رژيم طاغوتى را به اعضاى خويش نمى دادند و تمام فعاليتهاى گروههاى مبارزاتى مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگى ، مردمى و مردود مى دانستند و متقابلا رژيم طاغوت هم هيچ برخوردى جدى با تشكيلات آنان داشت . (7)
صاحبان اين تفكر، راه و حركت امام خمينى را تخطئه مى كردند. و ارتباط با امام و ياران او را، گناهى نابخشودنى مى دانستند (8)
اين برداشت از روايات ، به دلايل زير باطل است :
به نتيجه اين برداشت ، هيچ فقيهى نمى تواند ملتزم باشد، زيرا لازمه اين تفكر، تنها عدم مشروعيت حكومت نيست ، بلكه هر عمل مصلحانه اى بايد از ديدگاه آنان جايز نباشد. از امر به معروف و نهى از منكر در امور جزئى گرفته تا مبارزه با ستم و حكومتهاى ستمگر. حال آن كه امر به معروف و نهى از منكر، از ضروريات اسلام و بر هر فرد مسلمان ، انجام آن واجب است .
افزون بر اين ، پيامبر گرامى اسلام مدينه فاضله در خصوص وظايف منتظران مهدى (ع ) مى فرمايد:
(( طوبى لمن ادرك قائم اهل بيتى و هو مقتد به قبل قيامه ، يتولى وليه ، و يتبرا من عدوه و يتولى الائمة الهادية من قبله ، اولئك رفقايى و ذوو ودى و مودتى ، و اكرم امتى على ...)) (9)
خوشا به حال كسى كه به حضور ((قائم )) برسد و حال آنكه پيش از قيام او نيز، پيرو او باشد. آن كه با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پيشوايان هدايتگر پيش از او نيز دوست است .
اينان ، همنشين و دوستان من ، و گرامى ترين امت در نزد من هستند.
بزرگترين مبارز، عليه ظلم و جور حكومتهاى باطل ، خود مهدى است ، پس چگونه ممكن است كه جامعه منتظر در اين بعد به او اقتدا نكند و به او مانند نشود.
بنابراين ، انسان منتظر، نمى تواند در برابر فساد و ستم و حكومتهاى جور بى تفاوت باشد، تا چه رسد به اين كه مؤ يد آنان باشد.
لازمه اين تفكر اين است كه قيام و اقدام پيامبرمدينه فاضله و ائمه معصومين (ع ) نيز براى تشكيل حكومت ، درست نبوده است ؛ زيرا اين حديث ، هم از پيامبرمدينه فاضله و هم از ديگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نيز، مقيد به زمان خاصى نيست . بنابراين ، بايد تلاشهاى ائمه (ع ) و حتى پيامبررا در راه تشكيل حكومت اسلامى منكر شويم ، و يا ((نعوذ بالله )) آنها را نيز محكوم كنيم ؛ زيرا همه اينها حركتهاى اصلاحى قبل از ظهور بوده است . پس برداشت فوق ، با سيره قطعيه معصومين (ع ) ناسازگار است ، زيرا آنان ، با اين كه در انتظار حكومت جهانى مهدى (ع ) بودند، لحظه اى از تلاش و كوشش در راه مبارزه با حكومتهاى جور باز نمى ايستادند. احاديثى كه از على (ع ) درباره ظهور مهدى (ع ) نقل شده ، بيانگر آن است كه آن حضرت ، با اين كه در انتظار حكومت جهانى مهدى (ع ) بوده ، ولى اين انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمى داشته است . براى كسى كه اندك آشنايى با تاريخ اسلام داشته باشد، مى داند كه على (ع ) تا آخرين لحظات زندگى در تلاش و مبارزه براى تحقق حكومت حق بود و هنوز از جنگ با خوارج نياسوده بود كه در نهروان ايستاد و مردم را به جنگ با معاويه دعوت كرد. (10) در كوفه نيز، آماه مى شد، تا جنگ ديگرى را با معاويه ساز كند كه به شهادت رسيد. (11)
پس از شهادت آن حضرت ، جريان تشكيل حكومت اسلامى و كوتاه كردن دست جباران از حاكميت مردم ، به عهده امام حسن (ع ) قرار گرفت و امام (ع ) پس از به وجود آمدن تشكل نوين در لشگر، به معاويه مى نويسد:
((فاليوم فليتعجب المتعجب من توثبك يا معاويه على امر لست من اهله ، لا بفضل فى الدين معروف ، و لا اثر فى الاسلام محمود... فدع التمادى فى الباطل و ادخل فيما دخل فيه الناس من بيعتى ، فانك تعلم انى احق بهذا الامر منك عند الله و عن كل اواب حفيظ.)) (12)
امروز، جاى آن است كه از دست اندازى تو بدين مسند، در شگفت فرو روند، چرا كه تو، به هيچ روى شايسه اين منصب نيستى نه به داشتن فضيلتى اسلامى و نه به گذاشتن اثرى نيك و پسنديده ... پس پى گيرى باطل را فرو گذار و چونان مردم ، به بيعت من درآى ؛ چه ، تو خود مى دانى كه من به خلافت از تو شايسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه كار و شايسته .
اما پس از آن كه عده اى از فرماندهان وى به معاويه پيوستند و خلل در صف لشكريان پديد آمد و ياران وفادار اندك شدند و جنگ را با آن وضعيت ، بى سرانجام ديد، صلح و مراقبت بر اعمال معاويه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخى از يارانش فرمود:
((و الله ما سلمت الامراليه الا انى لم احد انصارا و لو وجدت انصارا لقاتلته ليلى و نهارى .)) (13)
به خدا سوگند! كار را به معاويه وانگذاشتيم ، مگر به خاطر اين كه ياورى نداشتم اگر ياورانى داشته باشم ، شب و روز با معاويه خواهم جنگيد.
امام حسين (ع ) نيز، براى برچيدن بساط ننگين و فساد گستر يزيد بن معاويه به پا مى خيزد و حماسه بزرگ كربلا ره به وجود مى آورد. آن حضرت در تبيين گوشه اى از هدفهاى خود، از امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با سلطنت ناحق يزيد، سخن مى گويد و رهبرى را حق خود مى شمرد و با استناد به سخنان پيامبر گرامى اسلام مدينه فاضله ، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظيفه همه مسلمانان ياد مى كند.
ديگر ائمه نيز، با توجه به شرايط زمانى و مكانى ، نه تنها با دستگاههاى ظالم مبارزه كردند كه مسلمانان را نيز به جهاد بر ضد آنان فرا خواندند. بيش از پنجاه روايت در ((وسائل الشيعه )) و ((مستدرك الوسائل )) و ديگر كتابهاى روايى است كه ائمه به شيعيان امر مى فرمايند: از پادشاهان و ستمگران كناره گيرى كنيد، به دهان مداحان خاك بريزيد، هر كس بامدادى براى آنان بتراشد و يا دواتشان را آماده كند چنين و چنان مى شود و...(14)
آرى ، ائمه (ع ) منتظر حكومت جهانى مهدى (ع ) بودند. ولى انتظار آنان مسؤ ليت ساز بود، نه مسؤ ليت بردار. انتظارى كه آنان را لحظه اى از تلاش ‍ و كوشش براى نابودى دشمن و استقرار حكومت اسلامى باز نمى داشت .
اين برداشت ، معارض است با آن دسته از رواياتى كه از وجود قيامها و حكومتهاى حق ، كه پيش از ظهور مهدى (ع ) پديدار مى گردند، خبر مى دهند:
پيامبر اكرم مدينه فاضله مى فرمايد: (( يخرج اناس من المشرق فيوطئون للمهدى سلطانه .(15) ))
مردمى از مشرق قيام مى كنند و زمينه حكومت مهدى عليه السلام را فراهم مى سازند.
حافظ ابوعبدالله گنجى شافعى ، محدث معروف اهل سنت در كتابى كه درباره مناقب على عليه السلام نوشته بابى را با عنوان : ((ذكر اهل المشرق للمهدى عليه السلام )) آورده است . وى در اين باب حديث فوق را نقل كرده و در ذيل آن نوشته است : (( هذا حديث حسن ، صحيح روته الثقات و الاثبات ، اخرجه الحافظ ابو عبدالله بن ماجة القزوينى ، فى سننه .(16) ))
اين حديث ، حديثى است حسن و صحيح كه آن را راويان موثق و عالمان حجت روايت كرده اند، و حافظ ابن ماجه قزوينى ، اين حديث را در كتاب سنن خود آورده است .
در برخى ديگر از روايات فريقين ، به شكل گرفتن دولت حقى ، پيش از ظهور مهدى (ع )، كه تا قيام آن حضرت ادامه پيدا مى كند، تصريح شده است :
امام باقر(علیه السلام) مى فرمايد:
(( كانى بقوم قد خرجوا جوابا لمشرق ، يطلبون الحق فلا يعطونه ، ثم يطلبونه فلا يعطونه فاذا راءوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما ساءلوا، فلا يقبلونه ، حتى يقوموا، و لا يدفعونها الا الى صاحبكم قتلا هم شهداء اما انى لو ادركت ذلك لا بقيت نفسى لهذا الامر.(17) ))
گويا مى بينم مردمى را از مشرق ، كه در طلب حق قيام كرده اند، ولى (حاكمان ) به آنان پاسخى نمى دهند. پس از مدتى ، دوباره قيام مى كنند. اين بار نيز، به آنان پاسخى داده نمى شود. ولى اين مرتبه كه وضع را چنين مى بينند، شمشيرهاى خود را بر شانه هايشان مى نهند. در اين هنگام ، آنچه را مى خواهند به آنان مى دهند. اما نمى پذيرند و دست به قيام مى زنند (و رژيم حاكم را ساقط و حكومتى بر اساس مبانى اسلام تشكيل مى دهند) اينان ، اين حكومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدى (عج )) تسليم نمى كنند. كشتگان اين قيام ، همه شهيد به شمار مى آيند. اگر من ، آن زمان را درك كنم ، خود را براى خدمت مهدى (ع ) نگه مى دارم .
در سنن ابن ماجه ، (18) كنزالعمال ،(19) الملاحم و الفتن ،(20) روايتى نزديك به مضمون اين روايت آمده است ، با اين تفاوت كه اين حديث ، از پيامبر اكرم مدينه فاضله و از طريق اهل سنت و آن روايت از طريق شيعه از امام محمد باقر(ع ) نقل شده است . هر دو، به اين معنى اتفاق دارند كه پيش از انقلاب جهانى مهدى ، متصل مى شود. سيد بن طاووس ، اين حديث را به صورتى دقيق تر از كتاب ((الفتن )) تاءليف نعيم بن حماد خزاعى (21) كه از محدثين بزرگ اهل سنت است و در قرن دوم و سوم هجرى مى زيسته ، نقل كرده است : نعيم بن عبدالله ، به سند خود از ابراهيم بن علقمه ، از عبدالله نقل مى كند كه ما روزى نزد پيامبر اسلام مدينه فاضله نشسته بوديم كه گروهى از بنى هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پيامبرمدينه فاضله به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتى در چهره اش نمايان شد. اصحاب علت ناراحتى را پرسيدند، حضرت چنين توضيح داد:
(( انا اهل بيت اختار الله لنا الاخره على الدنيا و ان اهل بيتى هولاء يلقون بعدى بلاء و تطريدا حتى ياتى قوم من ههنا نحو المشرق اصحاب رايات سود يساءلون فلا يعطونه مرتين او ثلاثا فيقاتلون فينصرون فيعطون ما ساءلوا فلا يقبلونها حتى يدفعونها الى رجل من اهل بيتى فيملاء الارض ‍ عدلا كما ملوها ظلما، فمن ادرك ذلك منكم فلياتهم و لو حبوا هلى الثلج فانه المهدى .(22) ))
ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما، آخرت را بر دنيا برگزيده و اينان كه خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگى و دورى و تبعيد از وطن مى گردند و اين سختيها، ادامه مى يابد، تا زمانى كه مردمى از مشرق زمين قيام مى كنند. آنان كه اصحاب پرچمهاى سياه هستند. در آغاز قيام ، خواسته مردم از حكومت ، حق است ، ولى سردمداران حكومت زير بار نمى روند، دو يا سه بار قيام با اين انگيزه صورت مى گيرد، تا اين كه مردم به مبارزه خود ادامه داده و حكومت تسليم خواسته هاى آنان مى گردد، ولى اين بار، مردم نمى پذيرند.
و حكومت جديدى بر اساس حق تشكيل مى دهند و اين حكومت تداوم مى يابد. تا اين كه مردم آن را به مردى از خاندان من تحويل مى دهند و او زمين را پر از عدل مى كند، همانگونه كه پر از ظلم كرده اند. پس اگر كسى از شما آن زمان را درك كند، بايد به آن مردم بپيوندد، هر چند سينه خيز روى برف برود، چون او مهدى (ع ) است .
گروهى احاديث فوق را بر قيام و نهضت امام خمينى حمل كرده اند و جمهورى اسلامى را زمينه ساز حكومت مهدى (ع ) شمرده اند. (23)
در روايتى ديگر، قيام يمانى از نشانه هاى قيام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدايت و مردم نيز، به يارى او دعوت شده اند.
امام باقر(علیه السلام) مى فرمايد:
(( ...و ليس فى رايات راية اهدى من اليمانى هى راية هدى لانه يدعوا الى صاحبكم ، فاذا خرج اليمانى حرم بيع السلاح على الناس و كل مسلم ، و اذا خرج اليمانى فانهض اليه ، فانه رايته راية هدى و لا يحل لمسلم ان يتلوى عليه ، فمن فعل ذلك فهو من اهل النار، لانه يدعوا الى الحق و الى الطريق مستقيم .(24) ))
هيچ يك از پرچمهاى برافراشته شده (پيش از ظهور امام زمان (ع )) هدايت يافته تر از پرچم يمانى نيست . پرچم او، پرچم هدايت است . زيرا او، مردم را به حكومت امام زمان (ع ) فرا مى خواند. به هنگام خروج يمانى ، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است . هنگامى كه يمانى خروج كرد، به سوى او بشتاب ، زيرا پرچم او پرچم هدايت است . براى هيچ مسلمان روا نيست كه با او مخالفت كند. مخالف او در آتش است ، زيرا يمانى مردم را به حق و صراط مستقيم دعوت مى كند.
از روايات فوق ، استفاده مى شود كه پيش از قيام قائم ، قيامهايى صورت مى گيرد و مردم بايد در آن قيامها شركت كنند.
رواياتى كه دلالت بر فراگير شدن ظلم در هنگام ظهور مهدى (ع ) مى كنند، به اين معنى نيستند كه همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هيچ فرد و يا گروه صالحى در آن هنگام يافت نمى شود كه از حق طرفدارى كند كه در نتيجه ، فراگير شدن ظلم و فساد جبرى باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج ! زيرا به تعبير قرآن ، به هنگام ظهور مهدى (ع ) افراد صالح و مستضعف وجود دارند كه آنها وارث حكومت زمين ، به رهبرى آن حضرت مى شوند.(25) روايات زيادى نيز بر اين معنى دلالت دارند. (26) بنابراين ، اين برداشت با اين دسته از آيات و روايات تعارض دارد.
در احاديث ياد شده ، تكيه بر فراگير شدن ظلم است ، نه فراگير شدن كفر و بى دينى . يعنى چنان نيست كه در هيچ جا اهل اعتقاد و دين يافت نشوند. پس همان گونه كه از ظاهر اين روايات استفاده مى شود، مراد از جمله : (( ملئت ظلما و جورا.)) ظلم طبقه حاكمه است ، زيرا لازمه ظلم ، وجود مظلوم است ، بنابراين ، به هنگام ظهور مهدى (ع )، ظلم طبقه حاكم در ابعاد گوناگون شدت مى يابد و فراگير مى شود و قيام مهدى (ع ) براى حمايت از مظلومان است :
((مسلمانان در آخرالزمان ، به وسيله مهدى عليه السلام ، از فتنه ها و آشوبها خلاصى مى يابند، همان گونه كه در آغاز اسلام از شرك و گمراهى رهايى يافتند.(27) ))
با توجه به اين معنى ، اين احاديث ، به هيچ روى مسؤ وليت مبارزه با فساد و ستم و جانبدارى ازحق و عدالت و همچنين تشكيل حكومت اسلامى را نفى نمى كنند.

ممنوعيت قيام در عصر غيبت ؟!

از جمله رواياتى كه براى مشروع نبودن تشكيل حكومت در عصر غيبت ، مورد استفاده واقع شده اند، رواياتى است كه به ظاهر قيام مسلحانه را پيش از ظهور مهدى عليه السلام منع مى كنند و تاكيد دارند كه اين گونه قيامها به ثمر نمى رسند. روايات ياد شده را شيخ حر عاملى در ((وسائل الشيعه )) و محدث نورى در ((مستدرك الوسائل )) گرد آورنده اند. براى پاسخ به شبهه فوق ، به دسته بندى روايات ياد شده مى پردازيم و از هر كدام نمونه اى نقل و سپس به نقد آن مى پردازيم :
1- برخى از اين روايات ، به طور عام ، هر نوع قيام و برافراشتن هر پرچمى را پيش از ظهور حضرت حجت عليه السلام محكوم مى كنند و پرچمدار آن را طاغوت مشرك معرفى مى كنند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (( كل رايه ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله )).(28)
هر پرچمى پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتى است كه در برابر خدا پرستش مى شود.
امام باقر مى فرمايد: ((هر پرچمى پيش از پرچم مهدى عليه السلام بلند شود، پرچمدار آن ظاغوت است .(29) ))

نقد و بررسى

بر افراشتن پرچم ، كنايه از اعلان جنگ با نظام حاكم و تلاش براى تاءسيس ‍ حكومت جديد است .
((طاغوت )) يعنى انسانى كه به حدود الهى تجاوز كرده و مى خواهد كه مردم حاكميت او را در برابر حاكميت خداوند بپذيرند.
واژه ((طاغوت )) و جمله : (( يعبد من دون الله )) در دو حديث فوق ، به خوبى بيانگر آن است كه مقصود از ((پرچم بر افراشته شده پيش از قيام قائم )) پرچمى است كه در مقابل خدا و رسول و امام عليه السلام برافراشته گردد و برافرازنده در مقابل حكومت خدا حكومتى تاءسيس كند و در پى آن باشد كه به خواسته هاى خود، جامه عمل ، بپوشاند. بنابراين ، نمى توان شخص صالحى كه براى حاكميت دين ، قيام و اقدام كرده ، طاغوت خواند؛ زيرا در اين صورت ، چنين پرچمى ، نه تنها در مقابل پرچم قائم برافراشت نشده كه در مسير و طريق و جهت او خواهد بود.
بر اين سخن گواه از سخن معصوم داريم ، از جمله :
امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: (( و انه ليس من احد يدعو الى ان يخرج الجال الا و سيجد من يبايعه و من رفع رايه ضلاله فصاحبها طاغوت .(30) ))
هيچ كس مردم را تا خروج دجال فرا نمى خواند، مگر اين كه افرادى يافت مى شوند كه با او بيعت كنند. هر كس پرچم گمراهى برافراشت ، صاحب آن طاغوت است .
در اين روايت ، امام عليه السلام با قيد ((ضلالت )) براى ((راية )) آن قيام كننده اى را طاغوت خوانده است كه پرچم گمراهى برافرازد.
مؤ يد ديگر، صحيحه عيص بن قاسم است . امام عليه السلام در اين روايت قيامها را به دو دسته تقسيم مى فرمايد:
قيامهايى كه جلوداران آنها به خود دعوت مى كنند.
قيامهايى كه براى مقابله با باطل و اقامه حق صورت مى گيرد.
امام عليه السلام قيامهاى دسته دوم را تاءييد مى كند و قيام ((زيدبن على )) و مانند وى را از اين نوع مى داند و به پيروان خود هشدار مى دهد كه هر قيامى را به قيام زيد قياس نكنند، تا به گمراهى دچار نشوند:
((هنگامى كه كسى براى قيام به سوى شما آمد، توجه كنيد كه براى چه هدفى قيام مى كنيد. نگوييد كه زيد هم خروج كرد. زيد، مردى عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوى رياست و حاكميت خويش ‍ دعوت نكرد، بلكه به آنچه رضاى آل محمد صلى الله عليه و آله است ، فرا خواند. و اگر پيروز مى شد، به عهد خود وفا مى كرد، او، براى شكستن قدرت طاغوتى بنى اميه قيام كرد؛ اما آن كه امروز قيام كرده است (محمد بن عبدالله ) شما را به چيز ديگر مى خواند. ما شهادت مى دهيم كه به دعوت او راضى نيستيم . او امروز، از ما پيروى نمى كند، تا چه رسد به روزى كه پرچمها براى او بسته شود.(31) ))
در روايات بالا، امام عليه السلام قيام زيدبن على عليه السلام و مانند او را كه داعى به حق هستند، تاءييد مى كند و قيامهاى اشخاصى چون : محمد بن عبدالله (32) ، كه مردم را به خود فرا مى خوانند، محكوم مى كند.
گواه ديگر اين كه : ائمه عليه السلام قيام حسين بن على ، شهيد فخ را كه در زمان حكومت هادى ، برادر هارون الرشيد، انجام گرفته تاءييد كرده اند.
بنابراين ، قيام زيدبن على و شهيد فخ و نهضتهايى از اين دست را، نمى توان از نمونه هاى طاغوت شمرد.
افزون بر اينها، اگر با استناد به اين روايات ، هر گونه قيام و نهضتى را محكوم و غير مشروع بدانيم ، اين گونه برداشت ، با روايات جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و همچنين با سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليه السلام تعارض دارد و در مقام تعارض ، بايد از اين روايات صرف نظر كرد.
همچنين در گذشته ، رواياتى را كه از فريقين نقل كرديم كه پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام به برخى از قيامهاى پيش از قيام قائم عليه السلام اشاره كرده و آنها را تاءييد كرده اند.(33)
با توجه به آنچه آورديم ، معناى حديث اين است كه : هر پرچمى پيش از قيام قائم بر افراشت شود و رهبر آن مردم را به سوى خود فرا خواند، صاحب اين چنين پرچمى ، طاغوت است .
اما اگر شخص صالحى در دوره غيبت قيام كند، به نيابت از امام عليه السلام و تشكيل حكومت دهد، بدون ترديد، مشمول اين روايات نخواهد بود.
2- رواياتى كه بيانگر ناكامى و موفق نشدن قيامهاى پيش از قيام مهدى عليه السلام است . اين دسته از روايات ، در ضمن ، اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش براى ايجاد حكومت اسلامى . زيرا قيامى كه بدون ثمر باشد، از ديدگاه عقل و عقلا ناپسند است .
امام سجاد مى فرمايد: (( والله ما يخرج احد منا قبل خروج القائم ، الامثله كمثل فرخ طار من و كره قبل ان يستوى جناحاه فاخذه الصبيان .(34) ))
به خدا سوگند، هيچ يك از ما، پيش از قيام قائم خروج نمى كند، مگر اين كه مثل او، مانند جوجه اى است كه پيش از محكم شدن بالهايش از آشيانه پرواز كرده باشد. در نتيجه كودكان او را گرفته و با او به بازى مى پردازند.
(( ما خرج و ما يخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمته البليه و كان قيامه زيادة فى مكروهنا و شيعتنا.(35) ))
هيچ كس از خاندان ما، تا قيام قائم ، براى دفع ستم و يا زنده كردن حق خروج نكرده و نمى كند، مگر اين كه باعث افزايش گرفتارى ما و شيعيان ما مى گردد.
از اين دو روايت نتيجه گرفته اند كه قيام براى تشكيل حكومت اسلامى ، نه تنها بى نتيجه است ، كه گرفتارى و ناراحتى اهل بيت عليه السلام را نيز در پى دارد. بنابراين ، بايد از تشكيل حكومت اسلامى ، پيش از قيام مهدى عليه السلام چشم پوشيد. استناد به دو روايت بالا و مانند آن از جهاتى باطل است :
اين دو روايت ، در صدد اين نيستند كه اصل جواز قيام را رد كنند، بلكه پيروزى را نفى مى كنند .زيرا اگر نفى جواز كنند، قيام امام حسين عليه السلام را در برابر يزيد و همچنين قيام زيد بن على و حسين بن على شهيد فخ و... را محكوم كرده اند، با اين كه بدون ترديد، اين قيامها مورد تاءييد ائمه عليه السلام بوده است .
عدم پيروزى قيام ، دليل بر نفى تكليف به قيام نيست .
مثلا رد جنگ صفين ، شايع شد كه معاويه مرده است . اين خبر باعث شادى مردم شد. امام على عليه السلام در مقابل شايد مردم فرمود:
(( و الذى نفسى بيده لن يهلك حتى تجتمع عليه الامه ،قالوا: فبم تقاتله ؟ قال : التمس الغذر فيما بينى و بين الله تعالى .)) (36)
سوگند به آن خدايى كه جان من در قبضه قدرت اوست ، معاويه هلاك نمى شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند. از آن حضرت سؤ ال كردند: بنابراين ، پس چرا با او مى جنگيد ،امام فرمود: مى خواهم بين خود و خدايم عذر داشته باشم .
به روايت ديگر، مردى از شام به كوفه آمد و از مرگ معاويه خبر داد.
على عليه السلام به او فرمود:
(( انت شهدت موته ؟ قال : نعم و حثوت عليه ، قال : انه كاذب ، قيل : و ما يدريك يا اميرالمؤ منين انه كاذب ؟ قال : انه لا يموت حتى يعمل كذا و كذا - اعمال عملها فى سلطانه - فقيل له : فلم تقاتله و انت تعلم هذا، قال : للحجه .(37) ))
آيا تو بر مرگ معاويه شاهد بودى ؟
گفت : بله ، من خود خاك بر قبر او ريختم .
على عليه السلام فرمود: اين مرد دروغگوست .
گفته شد: اى اميرمؤ منان از كجا مى دانى كه اين شخص دروغ يم گويد.
على عليه السلام فرمود: معاويه نمى ميرد تا اين گونه و آن گونه عمل كند.
و اعمالى كه او در مدت حكومت خود انجام مى دهد يادآورى كرد.
به آن حضرت گفته شد: بنابراين ، چرا با او مى جنگى ؟ على عليه السلام فرمود: براى اتمام حجت و انجام وظيفه با او مى جنگم .
اين روايات ، بيانگر اين معنى هستند كه انسان مسلمان ، بايد به تكليف خود عمل كند و نبايد انتظار داشته باشد، حتما به نتيجه مطلوب برسد. در هر برهه اى از زمان ، با مطالعه و دقت همه جانبه ، آنچه را وظيفه خود مى بيند، بدون توجيه گرى و راحت طلبى انجام دهد. حال ، يا به نتيجه مطلوب مى رسد، يا نمى رسد. در هر صورت تكليف خود را انجام داده است .
و بايد با ستمگران ستيزيد و به داد مظلوم رسيد و براى از بين بردن ستم و حكام ستمگر و بر پا داشتن عدل و داد و حكومت اسلامى ، تلاش ورزيد، هر چند به آن نتيجه اى كه از اين اقدامات انتظار هست ، نرسيد .
امكان دارد مقصود از جمله (( منا اهل البيت )) و (( احد منا)) تنها ائمه معصومين عليه السلام باشند؛ زيرا شيعيان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ايشان با توجه به شرايط حاكم بر آن زمان ، مى خواستند با اخبار غيبى آنان را قانع كنند كه هر كس از ما پيش از قيام قائم خروج كند، به علت نبود امكانات لازم ، پيروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا مى كند كه خروج مسلحانه نداشته باشند.
چنان كه اشاره شد، در برخى از روايات ، به قيامهايى پيش زا قيام قائم بشارت داده شده است كه زمينه ساز حكومت مهدى عليه السلام هستند. بدون ترديد زمينه سازى آنها به لحاظ موفقيت آن قيامهاست . افزون بر اين كه ايجاد آمادگى ، خود بزرگترين ثمره اين قيامهاست .
اگر بگوييم اين روايات در صدد نهى از قيام و مبارزه با ستم و فسادند، با آيات جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و همچنين با سيره ائمه معصومين ناسازگارند، از اين روى ، بايد به دور افكنده شوند.
3- دسته سوم از رواياتى كه براى مشروع نبودن تلاش در راه ايجاد حكومت اسلامى در دوره غيبت ، بدانها استناد كرده اند رواياتى هستند كه به سكوت سكون ، فرا مى خوانند و از مشاركت در هر قيام و مبارزه اى ، پيش از تحقق نشانه هاى ظهور، باز مى دارند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
(( يا سدير الزم بيتك و كن حلسا من احلاسه واسكن ما سكن الليل و النهار، فاذا بلغك ان السفيانى قد خرج فارحل الينا.(38) ))
اى سدير! در خانه بنشين و به زندگى بچسب . آرامش داشته باش تا آن هنگام كه شب و روز آرام هستند، اما هنگامى كه خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده به سوى ما بيا، اگر چه با پاى پياده باشد.
يا مى فرمايد:
(( خمس علامات قبل قيام القائم : الصيحة و السفيانى و الخسف و قتل نفس الزكيه و اليمانى .
فقلت : جعلت فداك ، ان خرج احد من اهل بيتك قبل هذه العلامات ، انخرج معه ؟
قال : لا...(39) ))
پنج نشانه پيش از قيام قائم وجود دارد: صيحه و نداى آسمانى ، خروج سفيانى و فرو رفتن (لشگر سفيانى در سرزمينى به نام بيداء) كشته شدن نفس زكيه ، خروج يمانى .
عمر بن حنظله مى گويد: از آن حضرت سؤ ال كردم اگر شخصى از خاندان شما پيش از اين نشانه ها قيام كند، آيا ما نيز با او قيام و خروج كنيم ؟
آن حضرت فرمود: نه
در حديثى ديگر امام باقر عليه السلام به جابر فرمود:
(( الزم الارض و لا تحرك يدا و لا رجلا حتى ترى علامات اذكرها لك - و ما اراك تدركها - اختلاف بنى فلان ، و مناد ينادى من السماء و يجيئكم الصوت من ناحية دمشق ...))(40)
اى جابر! آرامش خود را حفظ كن و دست پايت را حركت نده تا نشانه هايى كه برايت مى گويم ببينى (هر چند گمان نمى كنم تا آن زمان زنده باشى ) اختلاف بنى فلان و ندا دهنده اى كه از آسمان ندا مى دهد و صدايى كه از سوى دمشق بلند خواهد شد.
گفته شده كه مقتضاى اين روايات منحصر به سدير، عمر بن حنظله و جابر نيست ، بلكه بر همه واجب است كه تا خروج سفيانى و ديگر نشانه ها و بالاخره تا قيام قائم (عج ) سكوت كنند و از قيام و خروج خوددارى كنند.
پاسخ : الغاى خصوصيت و تعميم حكم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر اين كه ما علم داشته باشيم به اين كه شخص خاص و يا مورد خاصى مورد نظر امام نبوده است .
در روايات بالا نه تنها چنين علمى نداريم كه خلاف آن براى ما ثابت است . از باب نمونه به ويژگيهاى سدير و حالات او اشاره مى كنيم :
با نگاهى به تاريخ و ديگر روايات مى يابيم كه سدير، فردى بوده كه همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او مى پنداشته قيام و اقدام براى تشكيل حكومت اسلامى ، براى امام عليه السلام وجود دارد و به همين دليل ، همواره منتظر قيام و خروج آن حضرت بوده است . حضرت در بيان فوق ، نبود امكان قيام و تشكيل حكومت ظاهرى را به ايشان گوشزد كرده است و به وى و افرادى مانند وى ، كه تحت تاءثير احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش مى كند: بهتر است كه در خانه بنشينند.
گواه بر اين سخن ، حديثى است كه خود وى ، از امام صادق عليه السلام نقل مى كند:
((بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و به آن حضرت عرض كردم : به خدا سوگند، نشستن براى شما روا نيست . حضرت فرمود: چرا اى سدير؟ گفتم : به خاطر ياران و پيروانى كه داريد. به خدا سوگند، اگر اميرالمؤ منين عليه السلام به اندازه شما پيرو داشت ، قبايل تيم و عدى در خلافت طمع نمى ورزيدند.
حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است ؟
گفتم : صد هزار.
گفتم : بله ، بلكه دويست هزار.
فرمود: دويست هزار؟
گفتم : بله و بلكه نصف دنيا.
حضرت ساكت شد و پس از لحظه اى فرمود: آيا مى توانى همراه ما به ينبع (محلى نزديك مدينه ) بيايى ... حضرت در آن مكان به پسر بچه اى كه چند بزغاله مى چرانيد نگاه كرد و فرمود:
اگر من به اندازه اينها ((شيعه )) داشتم ، سكوت را روا نمى دانستم .(41)
سدير مى گويد: آنها را شماره كردم ، شمار آنها هفده راءس بود.
از اين روايت ، حدود ادراك سدير، رد اين گونه مسائل مشخص مى گردد. ضمنا مراد از شيعه در روايت فوق ، تنها كسانى نيستند كه نامى از شيعه داشته باشند بلكه مراد شيعه واقعى است ، يعنى كسانى كه تا مرز شهادت همراهند و اينان در آن زمان ، اندك بوده اند.
در روايت ديگر، معلى بن خنيس مى گويد:
((نامه عبدالسلام و سدير را با نامه هاى ديگر افراد خدمت امام صادق عليه السلام بردم ، در زمانى كه صاحب پرچمهاى سياه (ابومسلم خراسانى ) قيام كرده و هنوز آثار حكومت بنى عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود كه ما پيش بينى مى كنيم كه امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر داريد، حضرت با عصبانيت نامه ها را به زمين زد و فرمود: من امام اينان نيستم . آيا نمى دانند كه سفيانى بايد كشته شود.(42) ))
از اين روايت نيز استفاده مى شود كه سدير و ديگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهاف و مقاصد ابومسلم ، پنداشته بودند كه وى براى بازگرداندن خلافت به امام عليه السلام قيام كرده است ، غافل از اين كه ابومسلم ، گر چه به ظاهر مردم را به اطاعت فردى از بنى هاشم فرا مى خواند. ولى از سوى ابراهيم عباسى به سامان دادن خراسان گماشته شده بود و پس از كشته شدن ابراهيم ، مردم را به خلافت برادرش ، عبدالله سفاح ، دعوت مى كرد.
در هر صورت ، با توجه به مطالب بالا و ديگر مطالبى كه درباره سدير و خصوصيات او آمده است ، ما نمى توانيم از روايتى كه او را ملزم مى كند در خانه بنشيند الغاى خصوصيت كنيم و بگوييم : وظائف همه ، حتى در عصر غيبت سكوت و خانه نشينى است .
افزون بر اين ، آيا با اين روايت مى توان از همه آيات و روايات و همچنين حكم عقل كه بر وجوب امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاكمان ستم ، دلالت دارند، دست برداشت .
روايت حنظله نيز همانند روايت سدير، درباره قضيه خاصى است . گواه بر اين ، اين كه امام عليه السلام ، عمر بن حنظله و افراد ديگرى همانند وى را، از خروج با يكى از سادات اهل بيت نهى كرده است . يعنى فرد مشخصى مطرح بوده و امام از همراهى با او نهى كرده است . ذيل روايت دلالت دارد كه آن شخص ، ادعاى مهدويت داشته و امام عليه السلام با ذكر نشانه هاى ظهور، ادعاى آن شخص را رد كرده و يادآور شده كه هر كس از اهل بيت ، پيش از اين نشانه ها قيام كند، آن قائم موعود، نيست .
اين حديث و مانند آن ، در واقع مى خواهند جلو سوء استفاده برخى از سادات علوى را كه به عنوان مهدى موعود قيام مى كردند و به افرادى مانند: سدير و عمر بن حنظه و جابر و... بفهمانند كه فريب اينان را نخورند.
با توجه به آنچه آورديم ، پاسخ روايت جابر و همچنين روايات ديگرى كه در ((مستدرك الوسائل ))آمده از قبيل : روايت چهارم ، پنجم هفتم و هشتم باب دوازدهم (43) ، روشن شد.
4- از رواياتى كه بر مشروع نبودن ايجاد حكومت اسلامى در دوره غيبت ، بدان استناد شده ، رواياتى است كهب صبر دعوت كرده اند و از شتاب ، نهى . در برخى از اين روايات آمده است كه انسان مسلمان ، پيش از فرا رسيدن موعد فرج و زوال ملك ظالم ، نبايد خود را به زحمت بيندازد و به دنبال برقرارى حكومت عدل باشد.
انسان مسلمان ، در دوره غيبت . اگر نيت جهاد داشته باشد، ثواب جهاد به او داده خواهد شد:
على عليه السلام مى فرمايد:
(( الزموا الارض واصبروا على البلاء و لا تحركوا بايديكم و سيوفكم فى هوى السنتكم و لا تستعجلوا بمالم يعجله الله لكم فانه من مات على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله واستوجب ثواب ما نى من صالح عمله و قامت النية مقام اصلاته لسيفه فان لكل شى مدة و اجلا.(44) ))
به زمين بچسبيد و بر بلاها صبر كنيد دستها و شمشيرهايتان رادر جهت خواتهاى زبانتان به حركت در نياوريد و نسبت به آنچه خداوند براى شما در آن عجله قرار نداده ، عجله نكنيد. اگر كسى از شما در رختخواب بميرد، اما نسبت به خدا و رسول و اهل بيت رسول شناخت و معرفت داشته باشد، شهيد از دنيا رفته و اجر او با خداست و آنچه را از اعمال نيك نيت داشته ، پاداشش را خواهد برد و همان نيت خير او در رديف به كار گرفتن شمشير است . بدانيد كه براى هر چيز مدت و سرآمدى است .
يا پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام سفارش مى فرمايد:
(( ان ازالة الجبال الرواسى اهون من ازالة ملك لم تنقض ايامه .(45)))
كندن كوههاى محكم و برافراشته شده آسان تر از نفى حكومتى است كه هنوز روزگار آن پايان نيافته است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
(( الغبرة على من آثارها، هلك المحاصير، قلت : جعلت فداك و ما المحاصير؟ قال : المستعجلون ، اما انهم لمن يريدوا الا من يعرض لهم ... يا ابا المرهف ، قلت : لبيك قال ، اترى قوما حبسوا انفسهم على الله عز ذكره لا يجعل لهم فرجا؟ بلى والله ليجعلن الله لهم فرجا.(46) ))
گرد و غبار به ضرر كسى است كه آن را بر انگيخته است . اسبهاى چموش ‍ مغرور، هلاك مى شوند.
عرض كردم : فداى شوم ، اسبهاى چموش چه كسانى هستند؟
فرمود: كسانى كه شتاب مى كنند. آنان كسانى را دستگير مى كنند كه در معرض ديد آنها باشند و يا با آنان برخوردى داشته باشند...
سپس فرمود: اى ابوالمرهف !
گفتم : بله .
فرمود: ايا ديده اى جمعيتى كه جان خود را وقف راه خدا كرده باشند. خداوند براى آنان فرجى قرار نداده باشد بلى ، به خدا سوگند خداوند براى آنان فرجى قرار داده است .
پاسخ : بدون ترديد سخنان على عليه السلام ، در ارتباط با مورد خاص و شرايط ويژه است .
در گذشته يادآور شديم كه جهاد، همانند ديگر امور، متوقف بر تهيه مقدمات و امكانات است و شتابزدگى در آن ، پيامدهاى ناگوارى را در پى دارد. امام على عليه السلام در بيان فوق ، به همين معنى اشاره مى كند.
ابن ابى الحديد، در تفسير سخن فوق مى نويسد: ((امام على عليه السلام ، با كلام فوق بر آن نيست كه كوفيان را از جنگ با اهل شام باز دارد، زيرا امام ، همواره ، آنان را از سستى و كوتاه آمدن در جنگ با شاميان سرزنش كرده است ، بلكه شمارى از ياران امام عليه السلام بر آن بودند كه فساد و نفاق گروهى از كوفيان را افشاء كنند. على عليه السلام براى جلوگيرى از تفرقه و ايجاد اختلاف داخلى در ارتش خود، آنان را از اين كار، در آن شرايط بازداشت و فرمود: بنشينيد و بر بلاها صبر كنيد.(47)
چگونه ممكن است شخصيتى كه آن همه خطبه در تشويق به جهاد و مبارزه با ستمگران دارد، مردم را به سكوت و گوشه نشينى در مقابل ظلم و فساد دعوت كند.
او كه مى فرمايد:
((زشت باد رويتان ، كه هدف تيرهاى دشمن قرار گرفته ايد. به شما هجوم مى آورند به آنها هجوم نمى بريد. با شما مى جنگند، با آنان نمى جنگيد. معصيت خدا مى شود و شما بدان رضايت مى دهيد(48)
در حديث دوم نيز، هدف رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله اين نيست كه رو در رويى با پادشاهان به نتيجه نخواهد رسيد؛ چرا كه مسلمانان صدر اسلام ، بسيارى از قدرتهاى حاكم محلى و جهان را ساقط كرده اند و ما ديده ايم بسيارى از انقلابها از جمله انقلاب اسلامى ايران در برابر نظامهاى طاغوتى ، به موفقيت رسيده است .
از سوى ديگر، اين روايت در صدد تحريم مبارزه عليه ستمگران نيست و گرنه قيام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام در مقابل معاويه و قيام امام حسين عليه السلام در مقابل يزيدبن معاويه كه صحيح نبود.
بنابراين ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، در اين سخن ، سنگينى كار و لزوم امكانات مورد نياز، براى درگيرى با حكومتهاى خودكامه را يادآورى كرده است . همان گونه كه از جاى كندن كوهها به آسانى ممكن نيست و نياز به امكانات و صرف وقت كافى دارد، مبارزه با ستمگران ؛ بويژه آنان كه پايه هاى حكومت خود را محكم كرده اند نيز، آن چنان است . بر فرض ‍ اگر اميد چندانى هم به پيروزى نبود، باز وظيفه مردم در مبارزه با ستم و فساد به حال خود باقى است .
از روايت سوم استفاده مى شود كه برخى از افراد عليه حكومت بنى اميه قيام كرده بودند و حكومت نيز در پى آنان بود.
ابى المرهف نيز، ترس آن داشت كه بنى اميه او را دستگير كنند. امام در اين گفتار، خواسته اند كه ترس وى را از بين ببرند. آن گاه امام از هلاكت فرد شتابزده ، يعنى كسى كه احساسات زودگذر او را به قيام و اقدام واداشته است ، خبر مى دهد.
در هر صورت ، اين روايت در مقام منع از دفاع در مقابل هجوم دشمنان و يا منع از ايجاد حكومت اسلامى در صورت توان و وجود شرايط آن نيست .
اگر در اين روايات آمده كه شتاب نكنيد، به معناى صبر بر ظلم و سكوت در برابر از بين بردن دين و آثار دين و پذيرش سلطه جباران و تسلط آنان بر دين و نواميس مردم نيست ، بلكه اين احاديث به معنى شتاب نكردن در رسيدن به دولت حقه جهانى است . شيعيان براساس رواياتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده بود، منتظر فردى از اهل بيت براى نجات و تشكيل دولت حق بودند و به شكلهاى گوناگون اين انتظار را اظهار مى كردند و گاهى هم از روى اعتراض به ائمه عليه السلام گفتند: چرا قيام نمى كنيد و ستمگران را به جاى خود نمى نشانيد. آنان از ائمه عليه السلام انتظار داشتند كه به عنوان موعود، قيام كنند. ائمه عليه السلام نيز، با توجه به چنين ذهنياتى مى فرمودند:
((اين توقع شما، پيش از موقع است . آن قيام را نشانه هايى است كه پيش ‍ از پديد آمدن ان ها قيام به عنوان مهدى موعود عليه السلام ، درست نيست .))
ائمه عليه السلام در اين روايات ، تن دادن به ستم را سفارش نمى كنند، بلكه آنان ، با طرح اين روايات ، شيعيان را از شتاب و اين كه هر قيامى را قيام موعود تلقى كنند، بر حذر داشته اند. از اين روى ، اين روايات ، به هيچ روى رد صدد منع از قيامهايى كه از سوى مصلحان ، براى مبارزه با ستم و تشكيل حكومت اسلامى به منظور آماده سازى براى قيام حضرت مهدى عليه السلام صورت مى گيرد، نيست .
5- برخى از روايات ، به طور عموم و بعضى ديگر در دوره غيبت ، شيعيان را به تقيه دعوت مى كنند.
امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
(( لا دين لمن لا ورع له و لا ايمان لمن لا تقيه له و ان اكرمكم عندالله اعلمكم بالتقية ، قيل يابن رسول الله ، الى متى ، قال : الى قيام القائم فمن ترك التقية قبل خروج قائمنا فليس منا(49) .))
كسى كه از گناهان پرهيز ندارد، دين ندارد. همچنين كسى كه از تقيه استفاده نمى كند ،ايمان ندارد. گرامى ترين شما در نزد خداوند، داناترين شما به تقيه است .
گفته شد: اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله ! تقيه تا چه زمانى لازم است ؟ فرمود: تا قيام قائم . هر آن كه پيش از خروج قائم ما، تقيه را ترك كند، از ما نيست .
روايت ديگرى نيز مفضل از امام صادق عليه السلام نقل كرده است و در آن روايت نيز امام عليه السلام تقيه را بستگى به قيام قائم عليه السلام مى داند(50) .
با استناد به اين روايات ، گفته شده است كه دخالت در سياست و مخالفت با حكومتهاى ستم پيشه خلاف تقيه است ؛ بنابراين ، جايز نيست (51)
در اين كه در مبارزه با دشمن لازم است از تقيه و اصول مخفى كارى استفاده كرد، ترديدى نيست و امام به نام تقيه ، مسؤ وليتهاى اجتماعى را كنار گذاشتن و تا ظهور امام زمان عليه السلام در سنگر تقيه ماندن ، چيزى نيست كه اسلام آن را تاءييد كند.
اسلام ، اجازه داده در جايى كه جان و يا مال و يا ناموس انسان در خطر است و اظهار حق ، هيچ گونه نتيجه اى ندارد از آن ، تا آماده شدن شرايط خوددارى كند و وظيفه خود را پنهانى انجام دهد.
بنابراين تقيه گاه لازم است ؛ زيرا باعث حفظ جان و يا حفظ دين است و اما گاهى تقيه و سكوت ، باعث نابودى دين و انحراف جامعه اسلامى است . اين جا، جاى سكوت نيست ، جاى امر به معروف و نهى از منكر و ايثار و فداكارى و شهادت در راه دين است . در اين جا، ديگر تقيه حرام است . از اين روى ، امام خمينى ، در سالها 42 و 43 فرياد زد:
((والله گنه كار است كسى كه سكوت كند.))
بنابراين روايات تقيه در صدد بازداشتن از جهاد، يا امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ستم نيستند، بلكه به انسان مسلمان گوشزد مى فرمايند: در حالى كه به وظايف خود عمل مى كند، در صوت امكان ،جان و مال خود و ديگر مسلمانان را حفظ كند. در روايات آمده :
(((( التقية جنة المؤمن )) و ((التقية ترس المؤمن ))(52) .))
تقيه زره و سپر مؤمن است .
روشن است كه از زره و سپر در ميدان جنگ استفاده مى شود، نه در خانه هاى در بسته چنانكه برخى از به اصطلاح منتظران مهدى عليه السلام بر اين باور بودند و تا آن جا به ((تقيه )) اى كه خود تفسير مى كردند، پايبندى نشان مى دادند كه موافقت زبانى با حكومتهاى ستم را جايز مى دانستند(53)
امام صادق عليه السلام ، خطاب به ابو حمزه ثمالى ، در رابطه با معناى تحريف شده ((تقيه ))، كه چيزى جز فرار از مسؤ وليت و رفاه طلبى نيست ، مى فرمايد:
(( ... وايم الله لودعيتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل انما نتقى ، و لكانت التقية احب اليكم من آبائكم و امهاتكم ، و لو قدقام القائم ما احتاج الى مسائلتكم عن ذلك و لا قام كثير منكم من اهل النفاق حد الله .(54) ))
به خدا سوگند، اگر ما شما را به يارى خد عليه حكومتهاى ستم فرا خوانيم ، رد مى كنيد و به تقيه ، تمسك مى جوييد. تقيه در نزد شما از پدران و مادرانتان دوست داشتنى تر است . اگر قائم ، قيام كند، نياز به پرستش از شما ندارد و درباره بسيارى از شما كه نفاق پيشه كرده ايد حد الهى را جارى خواهد كرد .
امام عليه السلام ، هشدار مى دهد كه اين گونه از تقيه برداشت كردن نشانه نفاق است و هنگاميكه حضرت مهدى عليه السلام ظهور كند، با اين كه اين عده ادعاى شيعه بودن را دارند، به عنوان منافق با آنان برخورد خواهد كرد.
افزون بر آنچه در پاسخ روايات ، آورديم ، رواياتى نيز از ائمه عليه السلام نقل شده كه در آن بسيارى از قيامهاى علويان و غير آنان مورد تاءييد ائمه عليه السلام قرار گرفته است . همچنين قيامهايى داريم كه شيعيان و عالمان معروف در آن شركت داشته اند. اين دسته از روايات ، روايات پيشين را توضيح مى دهند و تفسير مى كنند، از جمله :
1- محمد بن ادريس ، در كتاب ((اسرائر)) نقل مى كند كه :
فردى در حضور امام صادق عليه السلام ، سخن از قيام به ميان آورد و از خروج كسانى كه از اهل بيت قيام مى كنند سؤ ال كرد، حضرت فرمود:
(( لا زال انا و شيعتى بخير ما خرج الخارجى من آل محمد صلى الله عليه و آله و لو ددت ان الخارجى من آل محمد صلى الله عليه و آله و على نفقة عياله .(55) ))
پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم ، تا هنگامى كه قيام كننده اى از آل محمدمدينه فاضله قيام كند. چقدر دوست دارم كه شخصى از آل محمدقيام كند و من مخارج خانواده او را بپردازم .
2. رواياتى كه دينداران را ستوده اند و ديندارى را مانند كرده اند به آتش در كف گرفتن و...(56)
و رواياتى كه درباره سنگينى مسؤ وليت مسلمانان راستين و ارزش آنان در دوران غيبت وارد شده ... روايات پيشين را كه در نهى از قيام مسلحانه وارد شده بودند، رد مى كنند.
پيامبرمدينه فاضله مى فرمايد:
((پس از شما افرادى خواهند آمد كه هر يك از آنان ، ارزش و اجر پنجاه تن از شما را دارد.
اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا (ص )! ما به همراه تو ر بدر، احد و حنين شركت كرديم درباره ما قرآن نازل شد (چگونه آنان از ما برترند) آن حضرت فرمود: آنان مشكلات و مسؤ وليتهايى دارند كه شما، تاب و تحمل آنها را نداريد.)) (57)
در روايتى ديگر، امام سجاد(ع ) پاداش هزار شهيد، همانند شهداى بدر و احد را به شيعيان واقعى وعده داده است . (58)
چه كسانى در دوره غيبت ، پاداش هزار شهيد بدر و احد و حنين را دارند و به پنجاه مسلمان صدر اسلام مى ارزند؟ آيا كسانى كه سكوت و گوشه نشينى را برگزيده اند و حداكثر نمازى مى گزارند و روزه اى مى گيرند؟
بدون ترديد، آن همه ستايش و ارزش از آن اينان نيست . كسانى مى توانند از نمونه هاى احاديث بالا باشند كه دست كم ، همانند مسلمانان صدر اسلام ، با ستم و فساد مبارزه كنند و به مسؤ وليتهاى خود، جامعه عمل بپوشانند اگر غير اين باشد، آتش دست گرفتن و اجر هزار شهيد بدر، احد و حنين را داشتن ، بى معنى خواهد بود.
3. خبر دادن پيامبر(ص ) از حركتهاى پيروز مسلمانان :
(( لا تزال طائفة من امتى يقاتلون على الحق ظاهرين الى يوم القيامه .)) (59)
همواره گروهى از امت من ، بر اساس حق قيام مى كنند و پيروز مى شوند. و اين قيامها، تا روز قيامت ادامه خواهد داشت .
(( لن يبرح هذا الدين قائما يقاتل عليه عصابة من المسلمين حتى تقوم الساعة .)) (60)
همواره اين دين پا برجا خواهد بود و گروهى از مسلمانان براى پاسدارى از آن به جهاد و جنگ بر مى خيزند تا قيامت فرا رسد.
4. تاءييد قيام زيد:
امام صادق (ع ) مى فرمايد:(( ان عمى كلان رجلا لدنيانا و آخرتنا مضى و الله عمى شهيدا كشهداء استشهدوا مع رسول الله (ص ) و على الحسن و الحسين .))(61) ))
عموى من ، مردى مفيد براى دنيا و آخرت ما بود. او، شهيد از دنيا رفت . همانند شهيدانى كه در زمان پيامبر(ص ) و على و حسن و حسين (ع ) به شهادت رسيدند.
پيامبر اسلام (ص ) به امام حسين (ع ) فرمود:
((اى حسين ! از صلب تو، مردى به وجود خواهد آمد كه زيد، ناميده مى شود. او و يارانش ، روز قيامت با گامهاى خود از گردنهاى مردم مى گذرند، در حالى كه برق نور پيشانى آنان ، چشمهاى مردم را مى ربايد و بدون حساب وارد بهشت مى شوند.)) (62)
امام رضا (ع )، در پاسخ ماءمون ، كه زيدالنار، برادر امام رضا(ع ) را، با زيد بن على مقايسه كرد، فرمود:
(( لا تقس اخى زيدا الى زيد بن على فانه كان من علماء آل محمد(ص ) غضب لله عزوجل فجاهد اعدائه حتى قتل فى سبيله .))(63)
برادرم زيد را، با زيد بن على مقايسه نكن . چون زيد بن على از عالمان آل محمد(ص ) بود. براى خدا خشم كرد و در راه خدا جهاد كرد و كشته شد.
آن گاه امام رضا (ع )، از پدرش موسى بن جعفر(ع ) و او از پدرش امام صادق (ع ) نقل مى كند كه آن حضرت درباره زيد بن على مى فرمودند:
(( رحم الله عمى زيدا انه دعا الى الرضا من آل محمد، ولو ظفر لو فى بما دعا اليه و قد استشار فى خروجه ، فقلت له : يا عم ان رضيت ان تكون المقتول المصلوب بالكناسه فشانك . فلما ولى قال جعفر بن محمد ويل لمن سمع واعتيه فم يجبه ...)) (64) ))
خدا عمويم زيد را رحمت كناد. او، به رضاى از آل محمد(ص ) دعوت مى كرد. اگر پيروز مى شد، به وعده اش وفا مى كرد. او در قيام خود، با من مشورت كرد و من به او گفتم :
عمو! اگر آمادگى دارى كه كشته شوى و به دار در كناسه آويخته گردى ، اقدام كن . چون قيام كرد جعفر بن محمد فرمود: واى بر آن كس كه فرياد وى را بشنود و به وى پاسخ ندهد.
درباره زيد بن على ، روايات بسيار است . از عالميان شيعى : شيخ مفيد، شيخ طوسى ، شهيد اول ، شيخ بهايى ، بحرالعلوم ، اردبيلى ، شيخ حر عاملى ، علامه مجلسى و... او را ستوده اند (65) و رواياتى نيز در تاءييد او، از ائمه (ع ) نقل كرده اند.
در تنقيح المقال ، آمده است :
((تمام علماى اسلام بر بزرگوارى و مورد وثوق بودن و پارسايى و علم و فضيلت زيد بن على ، اتفاق نظر دارند. (66) ))
5. تاييد قيام حسين بن على شهيد فخ :
وى از شهداى بزرگى است كه در سرزمين فخ ، حدود يك فرسخى مكه ، با سپاه هادى عباسى جنگيد و به شهادت رسيد. دشمنان بدن او و يارانش را قطعه قطعه و سرهاى آنان را از بدن جدا و اجساد آنان را، رها كردند و رفتند.
در آخرين ديدار حسين بن على ، شهيد فخ ، با امام موسى بن جعفر، امام به وى فرمود:
(( يابن عم انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يسترون شركا و انا الله و انا اليه راجعون احتسبكم عندالله من عصبه .(67) ))
اى پسر عمو! تو كشته خواهى شد. پس نيكو جنگ كن ؛ زيرا اين قوم فاسق هستند. اظهار ايمان مى كنند، ولى در دل مشركند. من مصيبت شما جماعت را، به حساب خدا مى گذارم ، و بر صبر در اين مورد از خدا پاداش مى طلبم .
امام ، در اين سخن ، دشمنان زيد را فاسق و مشرك مى خواند و شهادت او را به حساب خدا مى گذارد و بدين وسيله ، قيام او و يارانش را تاءييد مى كند.
امام جواد عليه السلام مى فرمايد:
(( لم يكن بعد الطف مصرع اعظم من فخ ...(68) ))
پس از واقعه كربلا، قتلگاهى بزرگتر از فخ نيست .
پيامبر اسلام (ص )، در عبور از سرزمين فخ ، از شهادت شهداى فخ خبر داد و بر آنان گريست و ارزش ياران حسين بن على را براى اصحاب خودش بيان كرد.(69)
امام صادق عليه السلام نيز، در آن زمين نماز گزارده و در عظمت شهيدان فخ فرموده :
(( يقتل ههنا رجل من اهل بيتى فى عصابة تسبق ارواحهم اجسادهم الى الجنة .))(70) ))
در اين مكان مردى از خاندان من با گروهى از يارانش به شهادت مى رسند، كه روح آنان پيش از جسم آنان به بهشت داخل مى شود.
هنگامى كه سرهاى شهداى فخ را به مدينه آوردند تا علويان را بترسانند، در سكوت مجلس امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:
(( انا لله و انا اليه راجعون ، مضى والله مسلما، صالحا، صواما، قواما، آمرا بالمعروف ، ناهيا عن المنكر، ماكان فى اهليته مثله .(71) ))
حسين (شهيد فخ ) در گذشت ، وى به خدا سوگند، او مسلمانى شايسته روزه دار، شب زنده دار، امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر بود و در ميان خاندانش نظير نداشت .
شيخ طوسى ، شيخ مفيد، علامه حلى ، نجاشى ، علامه مجلسى ، محدث قمى ، علامه سيد محسن امين ، و... او را ستودهاند و از شخصيت و قيام او، تجليل و احترام كرده اند و ارزش ويژه اى براى او قائل شده اند.(72)
6. تاييد قيام مختار به خونخواهى شهداى كربلا و بر ضد بنى اميه
امام سجاد درباره وى مى فرمايد:
(( ... جزى الله المختار خيرا.(73) ))
خداى به مختار جزاى خير عنايت كناد.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
((لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج اراملنا و قسم فينا المال على العسره (74) ))
به مختار ناسزا نگوييد چون او قاتلان ما را كشت و به خونخواهى ما بر خاست و بيوه زنان ما را شوهر داد و در شرايط سخت و تنگدستى به ما كمك مالى كرد.
گروهى از سران كوفه به مدينه آمدند و با وساطت محمد بن حنفيه به حضور امام سجاد عليه السلام رسيدند. آن گروه از قيام مختار پرسيدند آن حضرت خطاب به محمد بن حنفيه فرمود:
(( يا عم لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت لوجب على الناس ‍ موازرته قدوليتك هذا الامر فاصنع ما شئت .(75) ))
اى عمو! اگر برده اى سياه پوست تعصب ما اهل بيت را داشت بر مردم واجب مى شد كه از او حمايت كنند. من مسؤ وليت اين كار را به تو دادم . به هر گونه كه صلاح مى دانى عمل كن .
مامقانى ، پس از نقد و بررسى روايات رسيده درباره مختار مى نويسد:
(( فتلخص من جميع ما ذكرنا، ان الرجل امامى المذهب فان سلطنته بر خصة من الامام عليه السلام ... و لو لا الا ترحم مولينا الباقر عليه السلام ثلاث مرات فى كلام واحد لكفى فى ادراجه فى الحسان .(76) ))
خلاصه آنچه آورديم اين است كه : مرد مختار معتقد به امامت ائمه عليه السلام بوده حكومت او نيز با اجازه امام عليه السلام بوده است اگر هيچ مدحى جز طلب رحمت امام باقر عليه السلام آن هم سه بار در يك سخن براى نبود همين وى را بس بود كه در صف نيكان قرار گيرد.
آقاى خويى نيز، پس از آن كه اخبار رسيده درباره مختار را به دو دسته تقسيم مى كند، روايات مدح را قوى تر مى داند(77)
بسيارى از مورخان و محدثان نيز، او را ستوده اند(78)
7. تاييد قيام توابين
رهبرى اين قيام را سليمان بن صرد خزاعى بر عهده داشت كه از اصحاب رسول خدا(ص ) به شمار مى آمد و افرادى چون مسيب بن نجبه ، عبدالله بن سعد، عبدالله بن وال ، بكر بن وائل و رفاعة بن شداد بجلى از برگزيدگان ياران على عليه السلام در اين قيام او را همراهى مى كردند از سخنانى كه سيب بن نجبه در يك گردهمايى ايراد كرده روشن مى شود كه بيشترين نيروهاى اين قيام را بازماندگان دوران على عليه السلام و سربازان و رزمندگان جنگ با ناكثين قاسطين ، مارقين ، تشكيل مى داده اند(79)
اينان با شعار ((يا لثارات الحسين )) سلاح بر گرفتند و براى طلب آمرزش از خدا، بر سر مرقد امام حسين عليه السلام گرد آمدند و سپس به قيام خود ادامه دادند.
تحليل قيام توابين و مسائلى چون رابطه قيام با امام سجاد عليه السلام و اوضاع و شرايط آن زمان چگونگى بر خورد مختار با اين قيام و... احتياج به بررسى بيشترى دارد كه در اين مقال نمى گنجد.
ابوالفرج اصفهانى پس از آن كه حدود سيصد نفر از فرزندان على عليه السلام را نام برده و قيامهاى مسلحانه آنان را ثبت كرده مى نويسد:
((آنچه آورديم ، ماجراهايى از قيام و ايثار و شهادت آن عده از آل ابوطالب ، از زمان رسول خدا(ص ) تا سال 1313 است ولى در اطراف يمن و محدوده طبرستان ، گروهى از اين تبار دست به قيامهاى پيروزمند و يا شكست خورده اى زده اند كه ما از آنها اطلاعى در دست نداريم (80) ))
ياد آوردى : برخى از قيامها، پيروز شده اند و تشكيل حكومت داده اند:
حكومت ادريسيان در مغرب ، حكومت علويان در طبرستان ، حكومت علوى اطراوش ، حكومت آل بويه در عراق و ايران ، حكومت فاطميان در آفريقا دولت حمدانيان حكومت سربداران بالاخره حكومت اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى نمونه اى از اين حكومتها شمار مى آيند.
در اين جا، فقط اشاره اى مى كنيم به حكومت ادريسيان و علوى اطروش .
ادريس بن عبدالله ، از ياران حسين بن على ، شهيد فخ بود. وى پس از جنگ مخفيانه به مغرب رفت (آفريقا) و پس از آن ، كه شناخته اند مردم را به حكومت اسلامى و رضاى آل محمد(ص ) فرا خواند. مردم به او پيوستند و او، در سال 172 ه - .ق . رسما تشكيل حكومت داد.
از امام رضا عليه السلام درباره وى نقل شده :
(( ادريس بن عبدالله من شجعان اهل البيت و الله ما ترك فينا مثله .(81) ))
ادريس از شجاعان اهل بيت پيامبر(ص ) بود. به خدا سوگند، همانند او در ميان ما كسى نيامده است .
قيام ادريس و تشكيل حكومت ، توسط وى ، مايه وحشت هارون الرشيد شد. وى ، براى نابودى اين حكومت انقلابى ، از هيچ كوششى فرو گذار نكرد و سرانجام او را به قتل رسانيد.(82)
مردم پس از ادريس : با پسر وى ، ادريس بن عبدالله بيعت كردند.
حكومت علوى اطروش به خوبى ياد كرده اند از جمله طبرى مى نويسد:
(( و لم ير الناس مثل عدل الاطروش و حسن سيرته و اقامته الحق .(83) ))
مردم ، چندين كتاب در فقه و امامت نوشت . ترويج و تبليغ اسلام از هدفهاى قيام بزرگ او بود.(84)
علامه امينى ، پس از اين كه به فضائل اطروش در يارى دين و نشر دانش ‍ اشاره مى كند مى نويسد:
(( اعترف بفضله القريب و البعيد و اذعن بكماله العدو و الصديق ... و قد جمع بين السيف و القلم فرف عليه العلم و العلم فهو فى الجبهه و السنام من فقهائنا كما انه معدود من ملوك الشيعه و زعمائها...(85) ))
نزديكان به اطروش و غير آنان به فضل اطروش اعتراف كرده اند دوست و دشمن به كمالات او باور داشته اند.
او، فردى بود كه بين شمشير و قلم جمع كرد و آن دو را با هم به كار گرفت .
او در صحنه جنگ و نبرد و همچنين قلم ، از فقهاى شيعه بود همان گونه كه او از اندك زمامداران شيعه و رهبران آنان به شمار مى آيد.
علامه امينى ، پس از گفتار بالا، ستايشهاى ابن ابى الحديد، شيخ بهايى ، علامه مجلسى ، نجاشى و ديگران را درباره اطروش نقل مى كند(86)
اطروش پس از پاكسازى منطقه طبرستان و ديلم از نفوذ سامانيان شهر رى را نيز از تصرف آنان در آورد و سرانجام در يكى از جنگها، در سال 304 به شهادت رسيد. پس از اطروش حسن بن قاسم ، ملقب به داعى به حكومت رسيده سيره او را تداوم بخشيد و با گسترش قلمرو حكومتش ‍ شهر رى را مركز حكومت خود قرار داد و بر قزوين زنجان ابهر و قم نيز تسلط يافت (87)
در قرن اخير نيز، نهضتهاى اسلامى در جهان اسلام بويژه ايران اسلامى ، به وقوع پيوسته كه در بسيارى از آن نهضتها، يا خود عالمان دينى رهبرى آن بر عهده داشته اند، يا مورد تاءييد آنان بوده است .
تشكيل حكومت در عصر غيبت ، دخالت در قلمرو امام معصوم
سومين دليل كه بر مشروع نبودن مبارزه و تشكيل حكومت اسلامى در دوره غيبت ، اقامه كرده اند اين كه تشكيل حكومت اسلامى در عصر غيبت ، دخالت در قلمرو كار امام زمان عليه السلام است . اين ديدگاه از اين باور سرچشمه مى گيرد كه تشكيل حكومت خاص امام معصوم عليه السلام است و ديگران ، چنين حقى ندارند و اگر حركتى كردند و حكومتى تشكيل دادند پيروى از آنان لازم نيست :
((الان هم مى گويى حكومت اسلامى خوب است . شما آن مصداق حاكم اسلامى را نشان بدهيد اونى كه معصوم از گناه باشد. اونى كه از هوى و هوس و حب رياست و شهرت و غصب و تمايلات نفسى به هيچ وجه در او اثر نكند، نشان بدهيد. او بيايد ميدان جلو بيفتد ملت مى افتد به خاك پايش .(88) ))
اين نظريه داراى دو بخش است يكى اين كه تشكيل حكومت اختصاص به معصوم دارد ديگر اينكه (در حقيقت تحليل و مبناى اصلى اين نظريه است ) وجود خطاء و اشتباه در غير معصوم مانع از لزوم پيروى از اوست .
نقد و بررسى
بيشتر فقهاى ما بر اين باورند كه فقيه داراى شرايط، در زمان غيبت ، وظيفه دارد تشكيل حكومت بدهد. شرط عصمت ويژه زمان حضور است .
صاحب جواهر مى نويسد
((اگر اما از كسى مطالبه زكات كند و او به امام نپردازد و به ديگرى پرداخت كند، زكات بر ذمه اوست و در صورت از بين رفته عين آن ، دگر بار بايد از مال خود جدا و پرداخت كند.))
وى ، پس از سخن بالا، در پاسخ صاحب مدارك كه مى نويسد:
((بحث از اين مقوله در زمانى كه امام معصوم عليه السلام حضور ندارد، بى مورد است )).
مى نويسد:
(( اطلاق ادلة حكومته (الفقيه ) خصوصا رواية النصب التى وردت عن صاحب الامر روحى له الفداء - يصير من اولى الامر الذين اوجب الله علنا طاعتهم .(89) ))
اطلاق ادله حكومت فقيه ، بويژه توقيع اسحاق بن يعقوب فقيه را در رده اول الامر قرار مى دهد. اولى الامرى كه اطاعت از آن بر ما واجب است .
بسيارى ، از قدماء، متاخرين و معاصرين بر اساس همين توقيع شريف به ولايت فقيه حكم كره اند برخى ديگر از فقها، براى نفوذ حكم فقيه و ولايت وى به مقبوله عمر بن حنظله استناد جسته اند محقق كركى ضمن اشاره به فراوانى روايات دلالت كننده بر ولايت فقيه از مقبوله ، به عنوان سندى در نيابت عامه فقها ياد مى كند(90)
وى در جاى ديگر، سيره عالمان بزرگى همچون : سيد مرتضى علم الهدى ، محقق طوسى ، علامه حلى و... را دليلى بر مساءله فوق دانسته و به آن استناد كرده است .(91)
صاحب جواهر، حاج آقا رضا همدانى و ديگران بر اين باورند كه شيوه فقهاء در مباحث فقهى ، بيانگر اين است كه آنان ولايت فقيه و وجوب اطاعت از وى را به عنوان اصلى مسلم پذيرفته اند (92)
هر چند با توجه به آنچه گذرا درباره ولايت فقيه آورديم ، بخش دوم استدلال آنان : (امكان اشتباه از سوى غير معصوم ، مانع از نفوذ كلمه و وجوب اطاعت است ) داده شد، ولى براى روشن تر شدن بحث مى گوييم :
امكان اشتباه مانع از نفوذ كلمه و لزوم اطاعت و پيروى نيست ؛ زيرا على ! عليه السلام ، مالك اشتر را با همه اختيارات حكومتى ، به حكومت گمارد و مردم را به اطاعت از وى دستور داد.(93)
همچنين وى را به فرماندهى بخشى از سپاه خود گمارد و به دو نفر از فرماندهان سپاه خود، نوشت :
(( فاسمعا و اطيعا و اجعلاه درعا و مجنا فانه ممن لايخاف و هنه و لاسقطته .(94) ))
دستورات او را بشنويد پيروى كنيد و او را براى خود زره و سپر قرار دهيد، زيرا بيم سستى ، و لغزيدن در او نيست .
فقهاى شيعه نيز، بر اساس همان دليلهاى ولايت فقيه ، به وجوب اطاعت از حكومت فقيه عادل حكم كرده اند(95)
اصولا، اين كار امرى است عقلايى . مردم ، مديريت مدرسه و يا كارخانه و يا امور ديگر را به افراد غير معصوم مى سپارند و شاگردان مدرسه ، يا كارگران كارخانه را به اطاعت از آنان دعوت مى كنند، با اينكه ممكن است مدير مدرسه و يا كارخانه در كار خود اشتباه كنند.
حضرت على عليه السلام كوشش مى كند كه شايسته ترين افراد را براى حاكميت بر استانهاى گوناگون برگزيند نمى تواند كسانى را برگزيند كه به هيچ وجه اشتباه نكنند و حتى نمى تواند افرادى را انتخاب كند كه خيانت نكنند. گاهى افرادى كه آنان را به منطقه اى مى فرستاد خيانت مى كردند.(96)
ميرزاى نائينى ، پس از آن كه لزوم حكومت و مشروعيت حكومت فقيه عادل را در عصر غيبت ياد آورى مى كند، حكومت مشروطه را به لحاظ اين كه ظلم كمترى مى كند، در عصر غيبت مشروع مى داند و در برابر كسانى كه با استناد به لزوم عصمت ، حكومت را در عصر غيبت غير مشروع مى پنداشتند، موضع مى گيرد و مى نويسد:
((اين عده ) از شدت غرضانيت (غرض ورزى ) گمان كرده اند تهران ناحيه مقدسه امام زمان ، ارواحنا فداه ، و يا كوفه مشرفه و زمان ما عصر خلافت شاه و لايت على عليه السلام است و مغتصبين مقام آن بزرگوارانند.(97) ))
ايشان اين اشكال را ابن كمونه اى مى خواند و در موارد بسيار، بر مشروعيت حكومت در عصر غيبت پاى مى فشارد و به اشكالهاى مخالفان پاسخ مى گويد.
با توجه به آنچه آورديم ، تلاش مردم ، بويژه فقهاء براى حاكميت قسط و عدل و ايجاد حكومت اسلامى جايز بلكه واجب و از اهم واجبات است . آيا مى توان گفت كه در طول مدت غيبت صغرا، كه بيش از هزار سال از آن مى گذرد و ممكن است هزارها سال ديگر داشته باشد اجراى احكام اسلام لازم نيست ؟
بدون ترديد، پاسخ منفى است ؛ چرا كه لازمه سخن فوق اين است كه احكام اسلام محدود به صدر اسلام و زمان حضور معصوم عليه السلام باشد و اين ، بر خلاف ضروريات اعتقادى اسلام است و به گفته حضرت امام خمينى :
((اعتقاد به چنين مطالبى ، يا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است ... هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است .(98)
بر همين اساس ، بيشتر فقهاى بزرگوار شيعه ، از جمله امام خمينى در، دوره غيبت ، تشكيل حكومت اسلامى را واجب مى دانند و بر اين باورند كه اگر يكى از فقهاء تشكيل حكومت داد بر ديگران واجب است از او پيروى كنند و اگر تشكيل حكومت اسلامى به جز از راه قيام و اقدام دسته جمعى امكان پذير نباشد، همگان بايد بدين مهم اقدام كنند و در صورتى كه تشكيل حكومت ممكن نباشد، باز هم تكليف ساقط نيست بايد به اندازه توان احكام اسلامى را اجراء كنند.
بنابر اين انتظار فرج و حكومت جهانى مهدى عليه السلام به هيچ روى ناسازگارى با قيامهاى پيش از ظهور ندارد بلكه برخى از قيامها و حكومتها زمينه ساز قيام و حكومت جهانى مهدى عليه السلام خواهند بود.

پی نوشت ها

1- انديشه سياسى در اسلام معاصر حميد عنايت ، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى 290، خوارزمى .
يادآورى : مخالفت شيخ فضل الله نورى ،... را نبايد به حساب اعتقاد آنان به مشروع نبودن حكومت در دوره غيبت گذاشت ، بلكه مخالفت آنان ، جهت گيرى داشته كه در جاى خود آمده است .
2- امام خمينى ، بارها و بارها تفكر اين گروه را مطرح كرده و به نقد آن پرداخته است . از جمله ر. ك : صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمينى ، ج ، 2/196 - 196، وزارت ارشاد.
3- فقه سياسى عميد زنجانى ، ج 2/189 - 196، اميركبير؛ دادگستر جهان ، ابراهيم امينى / 271 - 300 شفق ، قم ؛ در اسات فى ولاية الفقيه ، حسينعلى منتظرى ، ج 1 / 205 - 254.
4- بحارالانوار علامه محمد باقر مجلسى ، ج 51/71 - 73، موسسة الوفاء، بيروت .
5- همان مدرك . ج 52/322 و 38؛ دلائل الامامه ، ابن جعفر محمد بن جرير رستم الطبرى / 258، منشورات الرضى ، قم .
6- همان مدرك ج 52/256.
7- در جستجوى قائم ، سيد مجيد پور طباطبايى / 390، انتشاران آستان مقدس صاحب الزمان ، جمكران ، قم .
8- در شناخت حزب قاعدين زمان ، ع باقى / 319 - 320.
9- ((بحار الانوار))، ج 52/130. درج 51/72. با تفاوتى اندكى همين حديث آمده است .
10- ((شرح نهج البلاغه ))، ابن ابى الحديد، ج 2/194 - 197، داراحياء التراث العربى ، بيروت .
11- ((همان مدرك ))، ج 10/100.
12- ((صلح الحسن ))، شيخ راضى آل ياسين /80 - 81، دارالكتب العراقية فى الكاظمية .
13- الاحتجاج ، طبرسى ، با تعليقات سيد محمد باقر خراسان ، ج 2/291، مؤ سسه اعلمى ، بيروت .
14- ((وسائل الشيعه ))، شيخ حر عاملى ، ج 12/127 - 135، داراحياءالتراث العربى ، بيروت ؛ ((مستدرك الوسائل ))، حاج ميرزا حسين نورى ، ج 13/130 - 122، مؤ سسه آل البيت قم .
15- ((بحار الانوار))، ج 51/87؛ ((سنن ))، ابن ماجه ، ج 2، حديث 4088، احياءالتراث العربى . در سنن ، اين روايت ، چنين آمده است :
((يخرج ، ناس من المشرق فيوطئون للمهدى يعنى سلطانه .
16- ((بحارالانوار))، ج 51/87. علامه مجلسى ، خلاصه بخشى از كتاب وى را، به نام : ((مناقب على )) كه روايات مهدى را در آن جمع آورده ، آورده است .
17- ((همان مدرك )) ج 52/243؛ ((كتاب الغيبة ))، نعمانى ، تحقيق على اكبر غفارى / 273، مكتبة الصدوق ، تهران .
18- ((سنن )) ابن ماجه ج 2 حديث 4082.
19- ((كنز العمال ))، حسام الدين هندى ، ج 14/267، حديث 38677 مؤ سسة الرسالة ، بيروت .
20- ((الملاحم الفتن ))، سيد بن طاووس /52.
21- نعيم بن حماد از محديثين مورد وثوق اهل سنت است . وى در زمان خلافت ابى اسحاق بن هارون ، به خاطر اين كه پاسخ دلخواه دستگاه خلافت را در رابطه با قرآن نداد، بازداشت شد و در سال 228 ه‍ ق در زندان درگذشت . ر. ك : ((الملاحم الفتن ))، سيد بن طاووس / 18 - 19.
22- ((تداوم انقلاب اسلامى ايران تا انقلاب جهانى مهدى )) محمدى رى شهرى / 56 وى حديث ياد شده را با نقلهاى مختلف و شرح و تفسير آن آورده است .
23- ((همان مدرك )).
24- ((كتاب الغيبه ))، نعمانى ، 256.
25- سوره ((نور))، آيه /55؛ ((قصص ))، آيه 5؛ ((انبيا)) آيه 105.
26- تفسير ((صافى ))، فيض كاشانى ، ج 3/444، 382 و 357، موسسه اعلمى ، بيروت ؛ ((نور الثقلين ))، حويزى ، ج 3/616 - 620، حكمت قم .
27- ((بحار الانوار))، ج 51 / 93.
28- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 37.
29- ((مستدرك الوسائل )) ج 11 / 34.
30- ((فروع الكافى ))، كلينى ، ج 8 / 297 حديث 456، دارالتعارف ، بيروت .
31- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 35.
32- ((مقاتل الطالبين ))، ابى الفرج اصفهانى ، 157 - 165؛ ((بحار الانوار))، ج 47/277؛ ((اصول كافى ))، ج 1/ 363 - 367.
33- ((بحارالانوار))، ج 52 / 243، ((كتاب الغيبة )) نعمانى / 256، 273.
34- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 36؛ ((مستدرك الوسائل ))، ج 11 / 37.
35- ((صحيفه سجاديه ))، با ترجمه و تفسير الهى قمشه اى ، مقدمه / 12، انتشارات اسلامى .
36- ((بحارالانوار))، ج 41 / 298.
37- ((همان مدرك ))/ 304.
38- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 36.
39- ((همان مدرك ))/ 37.
40- ((همان مدرك ))/ 41؛ ((مستدرك الوسائل ))، ج 11 / 38.
41- ((اصول كافى ))، ج 2 / 242.
42- ((وسازل الشيعه ))، ج 11 / 38.
43- ((مستدرك الوسائل ))، ج 11 / 35 - 37.
44- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 40؛ ((نهج البلاغه ))، فيض الاسلام ، خطبهه 233.
45- ((وسائل الشيعه ))/ 38.
46- ((فروع كافى ))، ج 8/273 - 274، ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 36 - 37.
47- ((شرح نهج البلاغه ))، ابن ابى الحديد، ج 13 / 113 .
48- ((نهج البلاغه ))، فيض الاسلام ، خطبه 5))
49- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 466.
50- ((همان مدرك ))، 467.
51- ((در شناخت حزب قاعدين زمان )) / 134، به نقل از ((انتظار بذر انقلاب )) حسين تاجرى / 114، 117.
52- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 /461، 465.
53- ((در شناخت حزب قاعدين زمان ))، 133، 136.
54- ((وسائل الشيعه ))، ج 11 /483.
55- ((سرائر))، ابن ادريس حلى ، ج 3 / 569، انتشارات اسلامى ، قم ؛ ((وسائل الشيعه ))، ج 11 / 39؛ ((بحارالانوار))، ج 46 / 172.
56- ((بحار الانوار))، ج 52/135.
57- ((همان مدرك )) /130.
58- ((همان مدرك )) / 125.
59- ((صحيح مسلم ))، ج 3/1524، ح 1923؛ ((كنز العمال ))، ج 14/334 حديث 38846.
60- ((صحيح مسلم ))، حديث 1922.
61- ((عيون اخبار الرضا))، شيخ صدوق ج 1/252 رضا مشهدى ؛ ((بحار الانوار))، ج 46/175.
62- ((عيون اخبار الرضا))، ج 1/249؛ ((بحار الانوار))، 46/170.
63- ((بحار الانوار))، ج 46/174.
64- ((بحار الانوار))، ج 46/174.
65- ((شخصيت و قيام زيد بن على ))، سيد ابوفاضل اردكانى ، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى ، قم ؛ ((سيره و قيام زيد بن على ))، حسين كريمان ، علمى و فرهنگى تهران .
66- ((تنقيح المقال ))، مامقانى ، ج 1/467.
67- ((بحارالانوار)) ج 48/161.
68- ((همان مدرك )) ج 48/ 165.
69- 2و3. ((همان مدرك )) 170 ((تنقيح المقال ))، ج 1/377.
70- همان مدرك 170 ((تنقيح المقال )) ج 1/377
71- بحار الانوار ج 48/165
72- ((ماهيت قيام شهيد فخ )) سيد ابوبوفاضل اردكانى ، 71 - 75 انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم .
73- ((بحارالانوار)) 45/344 ((تنقيح المقال )) ج 3/204.
74- اختيار معرفة الرجال شيخ طوسى ، با تصحيح و تعليق مصطفوى /125 دانشگاه مشهد.
75- بحار الانوار ج 45/365.
76- تنقيح المقال ، مامقانى ، /3/206
77- معجم رجال الحديث سيد ابوالقاسم خوئى ، ج 18/94 - 101 مدينة العلم ، قم .
78- ر.ك : ((قيام مختار)) سيد ابوفاضل اردكانى انتشارات دفتر تبليغات اسلامى
79- تاريخ الامم و الملوك ، طبرى ، ج 4/427، مكتبه اروميه قم ،
80- مقاتل الطالبين ، ابن الفرج اصفهانى /460 مؤ سسه دار الكتاب للطباعة و النشر، قم .
81- ((ماهيت قيام شهيد فخ )) /251.
82- ((مقاتل الطالبين )) /326؛ ((بحارالانوار، ج 48/162، پاورقى .
83- تاريخ الامم و الملوك ، ج 8/257
84- ((شهداء الفضليه ))، علامه امينى /4، دارالشهادة
85- ((همان مدرك )) /2.
86- ((همان مدرك )).
87- ((الكامل فى التاريخ ))، ابن اثير، ج 8/189، دارصادر، بيروت .
88- ((در شناخت حزب قاعدين )) /122
89- ((جواهر الكلام )) شيخ محمد حسن نجفى ، ج 15/421، داراحياء التراث العربى ، بيروت
90- رسائل محقق كركى ، تحقيق محمد حسون ، / ج /1/142، كتابخانه آيد الله مرعشى نجفى .
91- ((همان مدرك )) 270
92- جواهر الكلام ، ج 21/359 ((مصباح الفقيه ))، حاج آقا رضا همدانى ، كتاب الخمس / 160 - 161؛ ((بلغة الفقيه )) سيد محمد بحرالعلوم ، ج 3/234، مكتبة الصادق ، تهران .
93- ((نهج البلاغه ))، فيض الاسلام ، نامه 38/951
94- ((همان مدرك )) نامه 13/951
95- ر.ك : ((مجله حوزه )) 56 - 57 /131؛ ((كاوشى در فقه و علوم وابسته آن )) كتاب اول 79، 189.
96- ((نهج البلاغه فيض اسلام نامه 40، 41، 43؛ ((سيماى كارگزاران على بن ابيطالب ))، على اكبر ذاكرى . انتشارات دفتر تبليغات اسلامى . نويسنده در اين زمينه نمونه هايى با شرح و تفصيل آورده و رخورد على عليه السلام را نيز با آنان نمايانده است .
97- ((تنبيه الامه و تنزيه المله ))، علامه شيخ محمد نائينى با مقدمه و تعليقات سيد محمود طالقانى 77- 78
98- ((ولايت فقيه )) امام خمينى /27، انتشارات آزادى ، قم .
99- ((بنياد فلسفه سياسى در غرب )) دكتر حميد عنايت /20، دانشگاه تهران .
100- ((جمهور))، افلاطون ، ترجمه فواد روحانى / 460 ترجمه و نشر كتاب چشم به راه مهدویت

منبع: كتاب چشم به راه مهدویت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.