خيال در عالم عقول
نويسنده: حسن بلخاري قهي
پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، به مناسبت بزرگداشت استاد سيدجلال الدين آشتيانى، ياد نامه اى را در دوجلد به كوشش عبدالحسين خسروپناه با عنوان «فلسفه هاى مضاف» منتشر كرده كه از ۲۸ مقاله فراهم آمده است. از آن جا كه مى توان فلسفه هاى مضاف را به دو دسته فلسفه هاى مضاف به علوم و فلسفه هاى مضاف به امور تقسيم كرد، از اين رو با اندكى تسامح، مقاله هاى معطوف به فلسفه هاى علم ها، جلد نخست را سامان داده اند و مقاله هاى مربوط به فلسفه هاى مضاف به امور و كلان مقوله ها، در جلد دوم گرده آمده اند. اين مجموعه، مى تواند گامى در راستاى بازآرايى و گسترش و كارآمدسازى حكمت و علوم عقلى اسلامى قلمداد گردد. مكتوب حاضر، گزيده اى از يكى از مقاله هاى جلد دوم اين كتاب است كه از سوى «ايران» تلخيص و ويرايش شده است.
پيش از شرح آراى ملاصدرا پيرامون بنيان هاى نظرى هنر اسلامى شرح نكته اى ضرورى است: تصوير و تمثيل به عنوان راويان صورى معنا، داراى سه ركن اند؛ نخست رويدادى كه تصوير و تمثيل مثال آنند. دوم جهانى كه رويداد در آن مى گذرد و سوم اندامى كه عامل دريافت اين رويداد است. وجود اين عوامل، در عين اين كه تصوير و تمثيل را محقق مى سازند، پرده از هويت تمثيل و تصوير نيز برمى دارند. از ديدگاه حكماى اسلامى، تمامى تمثيل ها و تصويرهايى كه در روان آدمى شكل مى گيرند مبتنى و متكى بر عالمى ميانى اند كه ميان ذات صور (و معانى) و جهان عينى قرار دارد.
از اين سه عامل، عامل اول «محاكات» است كه در لغت به معناى حكايت و در اصل به معناى بازسازى و بازگويى سرگذشتى است كه در عالمى غير از عالم عين مى گذرد و يا به تعبير ديگر، «بازسازى رويدادهايى كه نخست در نفس، در آسمان رخ داده اند.» از ديدگاه انديشمند متتبعى چون «هانرى كربن»، فقط با تأويل است كه مى توان به اصل حكايت رسيد، زيرا اين تأويل است كه قادر است اول و ذات معنا را جست وجو كرده و آن را از عرضياتى چون مثال، آزاد و حقيقت درونش را هويدا سازد. عامل دوم، جهانى است كه رويداد در آن مى گذرد؛ يعنى عالم «مثال» كه بويژه در انديشه هاى شيخ اشراق، حضور و ظهورى بى مانند دارد و عامل سوم؛ يعنى عامل دريافت رويداد، كه قوه خيال است، قوه اى كه انسان را توان مى بخشد به اول رويدادها هجرت كند وعلاوه بر حكايت ذات كه در هنر و تمدن اسلامى شكوهى خيره كننده دارد و تمثيل و تصويرگرى آن، حتى به آفرينشگرى صورت ها نيز بپردازد.
و اما انديشه هاى صدرا پيرامون عوالم روحانى و فوقانى و نيز قواى باطنى انسانى - همچون قوه خيال- چندان متفاوت با آراى حكمايى چون ابن عربى، شيخ اشراق و بويژه فلوطين در اثولوجيا (يا به تعبير صدرا «معرفه الربوبيه») نيست، وى در مفتاح سيزدهم «مفاتيح الغيب»، مشهد اول را به اثبات عالم روحانى و جايگاه نفوس بشرى اختصاص داده و اثبات آن را از بزرگترين مطالب قرآنى مى داند، شاهد مثال قرآنى او بر اين عالم - يا بازگشتگاه نفوس انسانى - آياتى چون، آيه ۱۰ سوره فاطر است: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (كلمات پاك سوى او بالا مى رود و اعمال نيك آن را بالا مى برد)، صدرا در مشهد دوم همين مفتاح، ده دليل برهانى و عقلى و چند دليل قرآنى و نقلى مى آورد تا اثبات كند هر وجودمحسوسى كه مشاهده مى كنيم وجود معقولى دارد و اصولاً اگر اين معقول پيشين نباشد، محسوس پسين به وجودنمى آيد. دلايلى عقلانى چون: حقايق عقلى، از حسى برترند و چون برتر، به لحاظ وجود بر پست پيشى دارد، به همين دليل، فاعل مطلق، برتر را رها نمى كند تا فعل پست تر را انجام دهد و نيز امر معقول عين نور است، زيرا به واسطه آن است كه اشيا شناخته و آشكار مى گردند پس اگر نورى نباشد مفهوم و محسوسى نخواهد بود. دلايل قرآنى او، ابتدا آيات ۴ و ۵ سوره نازعات است: «فالسابقات سبقا، فالمد برات امرا» (و پيشروان كه پيش رونده اند و تدبيركنندگان امور)، وى از اين دو آيه، حضور و وجود نفوس برترى را نتيجه مى گيرد كه تدبير اجرام اعلى و برتر به دست آنهاست: «پس آيه بر اين دو نوع از موجودات شريف دلالت دارد و پيغمبر
صلى الله عليه و آله فرمود: ارواح دو هزار سال پيش ازاجساد آفريده شده اند و [نيز] فرمود: نخستين چيزى كه خداوند آفريد، عقل بود، به او فرمود: «پيش آى»، آمد، سپس فرمود: «بازگرد»، بازگشت، بعد از آن فرمود: «به ارجمندى و بزرگى خودم سوگند كه آفريده اى بلندمرتبه تر و عظيم تر از تو نيافريدم، به واسطه تو مى گيرم و به واسطه تو مى بخشم و به واسطه تو بازمى دارم و اين حديثى است كه شرحش طولانى است...»، دليل قرآنى صدرا بر وجود عقل نخستين - و بل عقل انسان - آيه ۶۱ سوره واقعه است: «و لقد علمتم النشاه الاولى فلولا تذكرون» (شما از آفرينش نخست آگاهيد چرا به يادش نمى آوريد؟)
اما، عالم اجرام و عالم نفوس در تصرف مطلق عالم عقولند «بلكه هر دو عالم [اجرام و نفوس] در كرانه هاى تابش انوار او متلاشى و نابود و در شدت درخشش اضوا و آثار آن محو و نابودند.»
از ديدگاه صدرا اين عالم عقول، همان عالمى است كه در شرح به عالم «فرشتگان مقرب» موسوم است. مشاهد بعدى مفتاح سيزدهم، شرح و اثبات عوالم سه گانه است. مشهد سوم در اثبات نخستين عالم يا عالم امر و عالم عقول است.
مشهد چهارم، اختصاص به عالم دوم يا عالم نفس و به تعبير خود صدرا «عالم مدبر» دارد. نخستين دروازه اى كه از درياى جبروت اين عالم گشوده مى شود، «نفس كل»، «روح الامين»، «لوح محفوظ» و «كتاب مبين» است. نكته مهم و مرتبط با بحث ما دراين مقام ، ذكر دو ويژگى براى عالم نفس است، يعنى فيض الهام و فيض رؤياها و خواب هاى درست. بدين شرح كه فيض يك صورت وحيانى دارد كه خاص عالم عقل كل است و يك وجه الهامى دارد كه خاص عالم نفس است . اين دو ويژگى به عالمان و اوليا اجازه مى دهد تا با ادراك صور نورانى عالم مثال، به بازآفرينى آنها در عالم حس بپردازند، زيرا صدرا در اصل ششم مفتاح هجدهم تأكيد مى كند، خداوند نفس را به گونه اى آفريده است كه قادر است حقايق رادر ذات خود تصوير نموده و صورت هاى غايب از حواس را در عالم خود، بدون مشاركت ماده، انشا و ايجاد نمايد و اين همان مفهومى است كه شيخ محى الدين آن را «همت» مى داند.
همچنين صدرا در باب دوم مفتاح پانزدهم، طى برهانى مشرقى يا الهامى ، تخيل را قوه اى مى داند كه انسان به وسيله آن مى تواند صور و اشباح عالم مثال را ادراك كند و ادراك ـ همچنان كه در اسفار نيز متعرض تعريف آن شده است و ما در ابواب بعد بيشتر از آن سخن خواهيم گفت - عبارت است از حصول (حاضر بودن ) صورت در نزد ادراك كننده آن، خواه در ذات او باشد و خواه در قوه اى از قواى او، و اين صور متمثل (و شكل يافته) در نزد متخيله، داراى اوضاع حسى كه قابل اشاره اين جا و آن جا باشند، نيستند. جنس اين قوه از عالم غيب است و در حكمت متعاليه ملاصدرا علاوه برآن كه منبع فياض الهامات مشرقى بر نفس عارف و نيز عامل رؤيت رؤياهاى صادقه و خواب هاى درست است ، همچنين ، در خدمت دستگاه فلسفى صدرا براى اثبات معاد و دنياى پس از مرگ قرار دارد.
قدرت قوه خيال از ديدگاه صدرا، گاهى فطرى و گاهى كسبى است و از جمله عوامل كسبى در رؤيت بى واسطه صور نورانى ، كم خوردن و آشاميدن، بى خوابى زياد، رهاكردن تن آسايى و رهاشدن از بند نرمى و لطافت است. اما آن چه دراين مقام اهميت بسيار دارد ، اين كه حكمايى چون صدرا براى نفس ـ كه قوه ايصال به عالم مثال و نيز ادراك صور نورانى آن است ـ قدرتى به مراتب فراتر از حاضركردن صور مثالى در خويش قائلند. صدرا در اصل سوم مفتاح، هجدهم براين قدرت نفس به واسطه قوه خيال تأكيد مى كند، قدرتى كه نفس به وسيله آن نيروى انشا و ايجاد را بنا به امر «كن» داراست، بدين ترتيب، صورى كه عارف شهود مى كند فقط صور عالم مثال نيست، بلكه صور مخلوق به واسطه خلاقيت نفس عارف و هنرمند نيز هست. بدين ترتيب صدرا براى نفس ، قدرت و قوتى قائل است كه به واسطه آن، نفس به نيروى خيال ، قادر به انشا و ايجاد صورى است كه نه در عالم عقول وجود دارند و نه در عالم عين و نه حتى در عالم مثال «بلكه در عالم نفس اند و در حضور او كه خارج از اين عالم هيولانى است».
اما صدرا در اسفار ـ كه قله تأليفات اوست ـ تأملى وسيع تر در باب عوالم روحانى و به ويژه عالم خيال دارد، زيرا در سفر چهارم از اسفار اربعه (سفر از خلق به خلق )، هفت باب را به بحث در مورد ماهيت نفس اختصاص داده و همچون، حكماى گذشته كه يكى از قواى نفس را «حس مشترك» مى دانستند او نيز حس مشترك را قوه اى مى داند: «كه در جلو مغز قرار دارد و نزد ما قوه اى نفسانى است كه استعداد حصولش در جلو مغز، و بلكه در روحى كه در آن جارى است، حصول پيدا مى كند و تمامى صور محسوسات ظاهرى بدان منتهى مى گردد و حواس نسبت بدان مانند جاسوسانى هستند كه اخبار نواحى مختلف را براى وزير پادشاه مى آورند».
قوه مصوره يا اما، خيال قوه اى است «كه به واسطه آن صورت موجود در باطن حفظ مى گردد». صدرا همچون ديگر حكماى اسلامى بين حس مشترك و خيال، تفاوت قائل است.
متخيله، قوه ديگر از قواى باطنى نفس (پس از خيال) است. ـ قوه اى كه اگر ناطقه را به كار گيرد مفكره، و اگر مدرك جزئيات باشد، قوه وهم است ـ و پس از آن قوه حافظه است كه خزانه انبار وهم بوده و صورت مدركات در آن انبار مى شود. همچون سهروردى، ملاصدرا نيز حافظه را «خزانه وهم» و خيال را «خزانه حس مشترك» مى داند. اما او دو اصطلاح قوه «ذاكره» و «مسترجعه» را نيز براى حافظه به كار مى برد، زيرا اين قوه براى بازگردانيدن صور (ارجاع يا بازآفرينى) بسيار قوى و نيرومند است و اين بازگردانيدن گاهى از صورت به معنى است (و اين هنگامى است كه قوه وهم روى به قوه متخيله آورده و از او يارى مى جويد كه صورت هاى موجود در خيال را بر او عرضه كند و گاه عكس آن است، يعنى بازگشت ازمعنى است به صورت، بدين معنا كه قوه وهم درخواست عرضه معانى در حافظه را مى كند «تا بر آن ادراك معنايى كه با آن، صورتى را كه مى جويد، عرضه شود». بدين ترتيب، صدراى شيرازى نيز چون شيخ اشرق و ابن عربى براى خيال، مقامى بينابينى ميان دو عالم مجرد و ماده قائل است. مقامى كه قادر به ادراك صور مجرد است. صورى كه به ويژه براى پاكان و عارفان، صور نوريه اى است كه باطن و اصل ماهيات را روشن مى سازد.
منبع: روزنامه ایران
پيش از شرح آراى ملاصدرا پيرامون بنيان هاى نظرى هنر اسلامى شرح نكته اى ضرورى است: تصوير و تمثيل به عنوان راويان صورى معنا، داراى سه ركن اند؛ نخست رويدادى كه تصوير و تمثيل مثال آنند. دوم جهانى كه رويداد در آن مى گذرد و سوم اندامى كه عامل دريافت اين رويداد است. وجود اين عوامل، در عين اين كه تصوير و تمثيل را محقق مى سازند، پرده از هويت تمثيل و تصوير نيز برمى دارند. از ديدگاه حكماى اسلامى، تمامى تمثيل ها و تصويرهايى كه در روان آدمى شكل مى گيرند مبتنى و متكى بر عالمى ميانى اند كه ميان ذات صور (و معانى) و جهان عينى قرار دارد.
از اين سه عامل، عامل اول «محاكات» است كه در لغت به معناى حكايت و در اصل به معناى بازسازى و بازگويى سرگذشتى است كه در عالمى غير از عالم عين مى گذرد و يا به تعبير ديگر، «بازسازى رويدادهايى كه نخست در نفس، در آسمان رخ داده اند.» از ديدگاه انديشمند متتبعى چون «هانرى كربن»، فقط با تأويل است كه مى توان به اصل حكايت رسيد، زيرا اين تأويل است كه قادر است اول و ذات معنا را جست وجو كرده و آن را از عرضياتى چون مثال، آزاد و حقيقت درونش را هويدا سازد. عامل دوم، جهانى است كه رويداد در آن مى گذرد؛ يعنى عالم «مثال» كه بويژه در انديشه هاى شيخ اشراق، حضور و ظهورى بى مانند دارد و عامل سوم؛ يعنى عامل دريافت رويداد، كه قوه خيال است، قوه اى كه انسان را توان مى بخشد به اول رويدادها هجرت كند وعلاوه بر حكايت ذات كه در هنر و تمدن اسلامى شكوهى خيره كننده دارد و تمثيل و تصويرگرى آن، حتى به آفرينشگرى صورت ها نيز بپردازد.
و اما انديشه هاى صدرا پيرامون عوالم روحانى و فوقانى و نيز قواى باطنى انسانى - همچون قوه خيال- چندان متفاوت با آراى حكمايى چون ابن عربى، شيخ اشراق و بويژه فلوطين در اثولوجيا (يا به تعبير صدرا «معرفه الربوبيه») نيست، وى در مفتاح سيزدهم «مفاتيح الغيب»، مشهد اول را به اثبات عالم روحانى و جايگاه نفوس بشرى اختصاص داده و اثبات آن را از بزرگترين مطالب قرآنى مى داند، شاهد مثال قرآنى او بر اين عالم - يا بازگشتگاه نفوس انسانى - آياتى چون، آيه ۱۰ سوره فاطر است: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (كلمات پاك سوى او بالا مى رود و اعمال نيك آن را بالا مى برد)، صدرا در مشهد دوم همين مفتاح، ده دليل برهانى و عقلى و چند دليل قرآنى و نقلى مى آورد تا اثبات كند هر وجودمحسوسى كه مشاهده مى كنيم وجود معقولى دارد و اصولاً اگر اين معقول پيشين نباشد، محسوس پسين به وجودنمى آيد. دلايلى عقلانى چون: حقايق عقلى، از حسى برترند و چون برتر، به لحاظ وجود بر پست پيشى دارد، به همين دليل، فاعل مطلق، برتر را رها نمى كند تا فعل پست تر را انجام دهد و نيز امر معقول عين نور است، زيرا به واسطه آن است كه اشيا شناخته و آشكار مى گردند پس اگر نورى نباشد مفهوم و محسوسى نخواهد بود. دلايل قرآنى او، ابتدا آيات ۴ و ۵ سوره نازعات است: «فالسابقات سبقا، فالمد برات امرا» (و پيشروان كه پيش رونده اند و تدبيركنندگان امور)، وى از اين دو آيه، حضور و وجود نفوس برترى را نتيجه مى گيرد كه تدبير اجرام اعلى و برتر به دست آنهاست: «پس آيه بر اين دو نوع از موجودات شريف دلالت دارد و پيغمبر
صلى الله عليه و آله فرمود: ارواح دو هزار سال پيش ازاجساد آفريده شده اند و [نيز] فرمود: نخستين چيزى كه خداوند آفريد، عقل بود، به او فرمود: «پيش آى»، آمد، سپس فرمود: «بازگرد»، بازگشت، بعد از آن فرمود: «به ارجمندى و بزرگى خودم سوگند كه آفريده اى بلندمرتبه تر و عظيم تر از تو نيافريدم، به واسطه تو مى گيرم و به واسطه تو مى بخشم و به واسطه تو بازمى دارم و اين حديثى است كه شرحش طولانى است...»، دليل قرآنى صدرا بر وجود عقل نخستين - و بل عقل انسان - آيه ۶۱ سوره واقعه است: «و لقد علمتم النشاه الاولى فلولا تذكرون» (شما از آفرينش نخست آگاهيد چرا به يادش نمى آوريد؟)
اما، عالم اجرام و عالم نفوس در تصرف مطلق عالم عقولند «بلكه هر دو عالم [اجرام و نفوس] در كرانه هاى تابش انوار او متلاشى و نابود و در شدت درخشش اضوا و آثار آن محو و نابودند.»
از ديدگاه صدرا اين عالم عقول، همان عالمى است كه در شرح به عالم «فرشتگان مقرب» موسوم است. مشاهد بعدى مفتاح سيزدهم، شرح و اثبات عوالم سه گانه است. مشهد سوم در اثبات نخستين عالم يا عالم امر و عالم عقول است.
مشهد چهارم، اختصاص به عالم دوم يا عالم نفس و به تعبير خود صدرا «عالم مدبر» دارد. نخستين دروازه اى كه از درياى جبروت اين عالم گشوده مى شود، «نفس كل»، «روح الامين»، «لوح محفوظ» و «كتاب مبين» است. نكته مهم و مرتبط با بحث ما دراين مقام ، ذكر دو ويژگى براى عالم نفس است، يعنى فيض الهام و فيض رؤياها و خواب هاى درست. بدين شرح كه فيض يك صورت وحيانى دارد كه خاص عالم عقل كل است و يك وجه الهامى دارد كه خاص عالم نفس است . اين دو ويژگى به عالمان و اوليا اجازه مى دهد تا با ادراك صور نورانى عالم مثال، به بازآفرينى آنها در عالم حس بپردازند، زيرا صدرا در اصل ششم مفتاح هجدهم تأكيد مى كند، خداوند نفس را به گونه اى آفريده است كه قادر است حقايق رادر ذات خود تصوير نموده و صورت هاى غايب از حواس را در عالم خود، بدون مشاركت ماده، انشا و ايجاد نمايد و اين همان مفهومى است كه شيخ محى الدين آن را «همت» مى داند.
همچنين صدرا در باب دوم مفتاح پانزدهم، طى برهانى مشرقى يا الهامى ، تخيل را قوه اى مى داند كه انسان به وسيله آن مى تواند صور و اشباح عالم مثال را ادراك كند و ادراك ـ همچنان كه در اسفار نيز متعرض تعريف آن شده است و ما در ابواب بعد بيشتر از آن سخن خواهيم گفت - عبارت است از حصول (حاضر بودن ) صورت در نزد ادراك كننده آن، خواه در ذات او باشد و خواه در قوه اى از قواى او، و اين صور متمثل (و شكل يافته) در نزد متخيله، داراى اوضاع حسى كه قابل اشاره اين جا و آن جا باشند، نيستند. جنس اين قوه از عالم غيب است و در حكمت متعاليه ملاصدرا علاوه برآن كه منبع فياض الهامات مشرقى بر نفس عارف و نيز عامل رؤيت رؤياهاى صادقه و خواب هاى درست است ، همچنين ، در خدمت دستگاه فلسفى صدرا براى اثبات معاد و دنياى پس از مرگ قرار دارد.
قدرت قوه خيال از ديدگاه صدرا، گاهى فطرى و گاهى كسبى است و از جمله عوامل كسبى در رؤيت بى واسطه صور نورانى ، كم خوردن و آشاميدن، بى خوابى زياد، رهاكردن تن آسايى و رهاشدن از بند نرمى و لطافت است. اما آن چه دراين مقام اهميت بسيار دارد ، اين كه حكمايى چون صدرا براى نفس ـ كه قوه ايصال به عالم مثال و نيز ادراك صور نورانى آن است ـ قدرتى به مراتب فراتر از حاضركردن صور مثالى در خويش قائلند. صدرا در اصل سوم مفتاح، هجدهم براين قدرت نفس به واسطه قوه خيال تأكيد مى كند، قدرتى كه نفس به وسيله آن نيروى انشا و ايجاد را بنا به امر «كن» داراست، بدين ترتيب، صورى كه عارف شهود مى كند فقط صور عالم مثال نيست، بلكه صور مخلوق به واسطه خلاقيت نفس عارف و هنرمند نيز هست. بدين ترتيب صدرا براى نفس ، قدرت و قوتى قائل است كه به واسطه آن، نفس به نيروى خيال ، قادر به انشا و ايجاد صورى است كه نه در عالم عقول وجود دارند و نه در عالم عين و نه حتى در عالم مثال «بلكه در عالم نفس اند و در حضور او كه خارج از اين عالم هيولانى است».
اما صدرا در اسفار ـ كه قله تأليفات اوست ـ تأملى وسيع تر در باب عوالم روحانى و به ويژه عالم خيال دارد، زيرا در سفر چهارم از اسفار اربعه (سفر از خلق به خلق )، هفت باب را به بحث در مورد ماهيت نفس اختصاص داده و همچون، حكماى گذشته كه يكى از قواى نفس را «حس مشترك» مى دانستند او نيز حس مشترك را قوه اى مى داند: «كه در جلو مغز قرار دارد و نزد ما قوه اى نفسانى است كه استعداد حصولش در جلو مغز، و بلكه در روحى كه در آن جارى است، حصول پيدا مى كند و تمامى صور محسوسات ظاهرى بدان منتهى مى گردد و حواس نسبت بدان مانند جاسوسانى هستند كه اخبار نواحى مختلف را براى وزير پادشاه مى آورند».
قوه مصوره يا اما، خيال قوه اى است «كه به واسطه آن صورت موجود در باطن حفظ مى گردد». صدرا همچون ديگر حكماى اسلامى بين حس مشترك و خيال، تفاوت قائل است.
متخيله، قوه ديگر از قواى باطنى نفس (پس از خيال) است. ـ قوه اى كه اگر ناطقه را به كار گيرد مفكره، و اگر مدرك جزئيات باشد، قوه وهم است ـ و پس از آن قوه حافظه است كه خزانه انبار وهم بوده و صورت مدركات در آن انبار مى شود. همچون سهروردى، ملاصدرا نيز حافظه را «خزانه وهم» و خيال را «خزانه حس مشترك» مى داند. اما او دو اصطلاح قوه «ذاكره» و «مسترجعه» را نيز براى حافظه به كار مى برد، زيرا اين قوه براى بازگردانيدن صور (ارجاع يا بازآفرينى) بسيار قوى و نيرومند است و اين بازگردانيدن گاهى از صورت به معنى است (و اين هنگامى است كه قوه وهم روى به قوه متخيله آورده و از او يارى مى جويد كه صورت هاى موجود در خيال را بر او عرضه كند و گاه عكس آن است، يعنى بازگشت ازمعنى است به صورت، بدين معنا كه قوه وهم درخواست عرضه معانى در حافظه را مى كند «تا بر آن ادراك معنايى كه با آن، صورتى را كه مى جويد، عرضه شود». بدين ترتيب، صدراى شيرازى نيز چون شيخ اشرق و ابن عربى براى خيال، مقامى بينابينى ميان دو عالم مجرد و ماده قائل است. مقامى كه قادر به ادراك صور مجرد است. صورى كه به ويژه براى پاكان و عارفان، صور نوريه اى است كه باطن و اصل ماهيات را روشن مى سازد.
منبع: روزنامه ایران