شیر مردانی چون حسن باقری

اولین باری که شهید حسن باقری را دیدم، در مرکز عملیات جنوب بود. آن زمان، یعنی، اوائل جنگ «گلف» اهواز به عنوان مرکز اعزام نیروهای مردمی به محورهای مختلف جنگ انتخاب شده و در اختیار سپاه پاسداران بود. با یکی از برادران، کنار ساختمان گلف ایستاده بودیم که ماشین بلیزری نزدیک ما ایستاد. با اشاره دوستم فهمیدم که راننده بلیزر مسؤول اطلاعات منطقة جنوب است. برای هر کسی در آن مقطع حساس آغاز جنگ، جالب بود که یکی از فرماندهان اصلی منطقه‌های نبرد را از
پنجشنبه، 3 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شیر مردانی چون حسن باقری
شیر مردانی چون حسن باقری
شیر مردانی چون حسن باقری

نويسنده: (شهید باقری از زبان سردار بني ‌لوحي)
اولین باری که شهید حسن باقری را دیدم، در مرکز عملیات جنوب بود. آن زمان، یعنی، اوائل جنگ «گلف» اهواز به عنوان مرکز اعزام نیروهای مردمی به محورهای مختلف جنگ انتخاب شده و در اختیار سپاه پاسداران بود. با یکی از برادران، کنار ساختمان گلف ایستاده بودیم که ماشین بلیزری نزدیک ما ایستاد. با اشاره دوستم فهمیدم که راننده بلیزر مسؤول اطلاعات منطقة جنوب است. برای هر کسی در آن مقطع حساس آغاز جنگ، جالب بود که یکی از فرماندهان اصلی منطقه‌های نبرد را از نزدیک ببیند. برادری لاغر‌اندام، بدون محاسن و لبهایی که حکایت از تشنگی داشت، با قیافه‌ای خاص و مصمم، از ماشین پیاده شد و افتاده و بی‌آلایش و مصداق «ولا تمش فی‌الارض مرحاً» به طرف اتاقی رفت که محل کار او در عقبه خطوط نبرد بود. بدون اینکه متوجه شود سایه به سایة او در اتاق رفتم و چند بار با خود زمزمه کردم: «الله اکبر! امام با این بچه‌های قد و نیم‌قد می‌خواهد دشمن را خرد کند.» اگر از من بپرسید، می‌گویم حسن باقری در جنگ اصلاً نداشتیم یکی یکدانه بود.
از خصوصیات شهید حسن باقری این بود که خود را در محضر حضرت حق می‌دید و این کمک بزرگی بود تا در تصمیم های مهمی که برای جنگ می‌گرفت، نظر صحیح و قابل اعتمادی را ارائه دهد. در جلساتی که پیش از شروع عملیات ها با حضور فرماندهان رده اول جنگ تشکیل می‌شد و باید او نیز نظرات خود را می‌داد، آن‌چنان محکم، بااراده و مطمئن مسائل را صحیح تحلیل می‌کرد که همه از قبل نیروهای اسلامی را در معرکه نبرد،‌ پیروزمند قلمداد می‌کردند. این مقدمه را عرض کردم تا این را بگویم که حسن پیش از شروع هر کاری یا سخنی، این دعا را تلاوت می‌کرد:‌ «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عینا ابداً: خدایا! ما را برای یک لحظه به خویش وامگذار.» و حقیقتاً چه کسی بهتر از حضرت دوست تا در کارهای کوچک و بزرگ، چراغ راه بنده خود باشد.
ارتش عراق 19 بهمن ماه 1360 عملیات گسترده‌ای را علیه خط پدافندی «چزابه» و به منظور تسلط دوباره بر منطقه استراتژیک «بستان» و «سوسنگرد» و تنگتر کردن محاصره اهواز، آغاز نمود.
پیروزی دشمن در این عملیات، باعث می‌شد جمهوری اسلامی در اجرای عملیات بعدی خود، یعنی «فتح‌المبین»، دچار اشکال شده و ابتکار عمل در خطوط کلی نبرد، یک بار دیگر در اختیار عراق قرار گیرد. اما علی‌رغم مقابله و جانفشانی بسیجیان قهرمان، دشمن موفق شد با استفاده بسیار وسیع و پر حجم از آتش توپخانه، خطوط اول چزابه را که به خاطر عوارض طبیعی دارای طولی حدود دو کیلومتر بود، فتح و بر ارتفاعات مشرف بر دشت بستان مسلط شود. پس از آن، هر لحظه احتمال سقوط کامل منطقه می‌رفت و حتی بعضی از فرماندهان، در راه یافتن محل مناسب برای پدافند جدید بودند که فرمان امام بسیجیان، این گونه در میان نیروهای مسؤول و غیر مسؤول در منطقه پخش و ابلاغ گردید: «بستان به هر صورت ممکن باید حفظ شود.»
زلزله‌ای در میان برادران افتاد که به حماسه پرخروش عملیات علی بن ابی‌ طالب (ع) در 29/11/60 منجر گردید. شهید حسن باقری نقش اصلی را در تحقق این فرمان به عهده گرفت. آخرین جلسه‌ای که مسائل مربوط به عملیات فوق در آن جمع‌بندی شد، زیر نوری فانوس، در یکی از خانه‌های بستان تشکیل شد و در حالی که هر زمان صدای انفجار توپ و خمپاره‌های دشمن، نفس را در سینه‌ها حبس می‌نمود، حسن پس از شنیدن نظرهای هر یک از فرماندهان، مأموریت هر گردان و مانور آنها را کنترل و ابلاغ نمود. فردای آن شب به یادماندنی، در عصر جمعه، عاشورایی‌ترین عملیات آغاز گردید. این‌بار نیز مثل همیشه نقطه عطف طرح مانور، دور زدن دشمن از شمال منطقه نبرد از طریق ارتفاعات رملی بود. این مهم توسط دو گردان از لشگر امام حسین (ع) صورت پذیرفت و یک‌باره توپخانه‌های دشمن پیش از سقوط خط اول آنها منهدم شده و تکبیر بسیجیان دلاور در رملهای چزابه، طنین‌انداز شد. فریادی که می‌گفت: «امام دوستت داریم.»
و حسن باقری فرماندة این یاران صدیق خط امام بود.
در اواخر سال 1359 بروبچه‌های منطقه «دارخوین» برای اجرای عملیات علیه مواضع دشمن، به مسؤولان فشار می‌آوردند. آنها معتقد بودند عملیات نکردن، در راستای خواستة بنی‌صدر است و بیشتر بوی مصالحه و ترس دارد و با توجه به توان عملیاتی که داشتند، موفقیت در یک عملیات علیه خطوط اول و دوم عراقی ها را قابل دسترسی می‌دانستند. بنابراین قرار شد یکی از مسؤولان مرکز عملیات جنوب به دارخوین بیاید و مطالب بچه‌ها را گوش کند. برادران حرفهای خود را یکی کردند و به اصطلاح می‌خواستند هر کسی آمد، از چپ و راست او را بمباران کنند.
بالاخره مسؤول مورد نظر که کسی جز شهید حسن باقری نبود، به منطقه آمد. بیشتر بچه‌ها اولین بار بود که او را می‌دیدند و در آن جلسه، آن‌چنان یک تنه همه را تحت تأثیر قرار داد که دیگر کسی را یارای صحبت نبود. خداوند، حقیقت حکمت را در زبان این فرزند خلف اسلام قرار داده بود. مطالب مورد بحث در آن جلسه،‌ هستة اولیه طرح عملیات موفق «فرماندة کل قوا» را به وجود آورد که چهار ماه بعد، 21/3/60 انجام گرفت.
هدایت عملیات «ثامن‌الائمه» از منطقه دارخوین، شامل محور عملیاتی «نهرشادگان» و همچنین تک جبهه‌ای از منطقه‌ شمالی صحنه نبرد بود. محور شمالی، به خاطر اینکه مواضع دشمن بسیار محکم و قاعدتاً آمادگی بیشتر دشمن را همراه داشت، دیرتر شکسته شد. و این در حالی بود که دشمن از محور نهرشادگان دورخورده و رزمندگان اسلامی از پشت دشمن، جبهه‌های شمالی منطقه نبرد را منهدم کرده و خود را به پلهای مواصلاتی عراقی ها روی کارون رساندند.
یکی از نیروهای تک که از طرح مانور خبر نداشت و در میدان مین منطقة شمالی، دچار مشکل شد و فکر می‌کرد عملیات به بن بست رسیده است. به عقب آمد و بدون اینکه بتواند خود را کنترل کند، شروع به فحش دادن به شهید حسن باقری کرد. و او در سنگر فرماندهی، در حال ارتباط با فرماندهان تک بود. و می‌گفت: «شما عرضه ندارید شما بچه‌ها را به کشتن می‌دهید. هنوز خط شکسته نشده است و لااقل دستور عقب‌نشینی دهید.» همین که برادر فریاد زنان به حسن رسید، برادر شهیدمان آن‌چنان سیلی محکمی به گوش او زد که بندة‌ خدا عقب عقب فرار کرد و به خط باز گشت. روزهای بعد، آن برادر تعریف می‌کرد: «اگر حسن سیلی را به من نمی‌زد، در حالتی بودم که ممکن بود سنگر فرماندهی را به هم بریزم و حال خودم را نمی‌فهمیدم.» و در حق او دعا کرد.
عراقی ها پس از تسلط بر ارتفاعات رملی چزابه، در 22 بهمن سال 1360، آن‌چنان آتش سهمگین روی منطقه می‌ریختند که همه جای زمین سوخته بود و بوی دود و باروت همراه با صحنه‌های لقای یاران امام حسین علیه‌السلام به مشام می‌رسید. آنجا که کربلای ایران گفته می‌شود. آن‌زمان با هر انفجاری، دستها، پاها و سرها بود که میان آتش و خون، هرسو پرتاب می‌شد و صدای انفجار خمپاره‌ها که همان چکاچک شمشیر خیبریان بود، و در مین الله اکبر بسیجیان محو می‌شد.
دشمن دریافته بود که نیروهای اسلام، از کوچکترین فرصت برای آماده کردن خود و جلوگیری از ادامة پیشروی آنها استفاده خواهند کرد. شکل اصلی این بود که دیده‌بانهای دشمن، نه تنها بر اعماق منطقة خودی مسلط بودند؛ که براحتی پشت خط اول ما را با آتش نزدیک خود، هدف قرار می‌دادند و اینها گوشة کوچکی از مصیبت بزرگی بود که دامنگیر رزمندگان صحنه نبرد شده بود. در مقابلة با دشمن، هرگونه تصمیم دور از واقعیت، می‌توانست بر مشکلات بیفزاید و کار را خرابتر کند. در این مقطع حساس، شهید حسن باقری، با حضور در صحنة نبرد خط اول و بررسی دقیق خطوط درگیر، در کنار حماسه‌سازان دیگری چون شهید «ردانی‌پور» و شهید «خرازی»، توانست ابتکار عمل را به جبهه اسلامی بازگرداند. انتخاب مانور عملیات و استفادة مناسب از شرایط دیگر مانند زمان و غافلگیری، می‌توانست برتریهای دشمن در ابعاد و آتش و زمین را خنثی سازد.
در آخرین جلسة بحث پیرامون مانور عملیات علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)، فرماندهی که در حقیقت خودشان بسیجی بی‌ترمز بودند، بر غافلگیر کردن دشمن از پشت سر تاکید داشتند و حسن که حرف آخر را برای جمعبندی مسائل طرح شده می‌زد، انگشت روی همین پیشنهاد گذاشت و علی‌رغم خطرهای احتمالی، تصویب نمودند: که دشمن را از شمال ارتفاعات رملی دور بزنند، که این کار را هم اجرا کردند. صدام که خود در پاسگاه سوبله، در نزدیکترین نطقة درگیری حضور یافته بود، نتوانست ارادة خود مبنی بر تصرف دوباره بستان را به نتیجه برساند و پس از اعدام عده‌ای از فرماندهان عراقی که آنان را ترسو لقب داده بود، به بغداد بازگشت.
... آنجا که خون بسیجیان زمینش را سیراب کرد. (چزابه) اراده خداوند بر این قرار گرفت تا شیرمردانی چون حسن باقری، وسیله‌ای شوند تا کلام امام که فرموده بودند: «بستان به هر صورت ممکن باید حفظ شود تحقق یابد.»
سلام به قوای سرزمین به خون تپیده، ای چزابه سلام بر یاران تو که آنجا آرام خفته‌اند (یاران‌امام).
شهید حسن باقری، جدای از توان عالی فرماندهان که از آن برخوردار بود و بنا به ضرورت که با مسؤولان‌رده بالای جنگ و کشور سروکار داشت، روحیه بسیجی خود را حفظ کرده و از هر فرصتی برای صحبت کردن با بچه‌های بی‌ترمز بسیجی استفاده می‌کرد. ظهر روز عملیات «فرمانده کل قوا»، عراق خط اول را بشدت می‌کوبید و پاتک می‌زد. این فشارها باعث می‌شد نیروهای مستقر در خطوط مقدم، تحلیل‌رفته و احتمال سقوط منطقه خودی را بیشتر می‌کرد. در این زمان، یکی از بسیجیان که سن و سالی هم داشت، به بهانه همراهی کردن یک مجروح به عقب باز می‌گشت. شهید حسن باقری که از کنار سنگر فرماندهی شاهد قضیه بود، فریاد زد: هی حاجی! کجا، ننه‌ات را می‌خواهی،‌ اگر دلت شیر می‌خواد، بگم برات بیارند.»
برادر بسیجی که متوجه منظور او شده بود، به طرف سنگر فرماندهی آمد و حسن را در آغوش گرفت. بندة خدا وقتی فهمید حسن هدایت عملیات را به عهده دارد، با خوشحالی و روحیه‌ای مضاعف، به خط بازگشت و از کسانی شد که تا آخر جنگ، جبهه را ترک نکرد.
در محور دارخوین، دکلی مخابراتی وجود داشت که از آن برای دیده‌بانی از مواضع دشمن که در غرب کارون مستقر بودند، استفاده می‌شد.
و همیشه سه، چهار نفر در سنگر زیر دکل مستقر بودند. در زمستان سال 1359 شهید حسن باقری به تنهایی به محل مذکور که «سعیدیه» نام داشت، می‌رود و چون طبق معمول، تنها بود و ظاهر او که فرد کم سن و سال را نشان می‌داد و همچنین بدون یمین و یسار بود، نتوانسته بود برادران مستقر در محل را راضی کند که اجازه دهند از دکل دیده‌بانی بالا رود و بچه‌ها هم کلی سر به سر او گذاشته بودند. او که این روحیه را نداشت تا خود را معرفی کند، بدون نتیجه بازگشته بود.
شهید حسن باقری، در حقیقت مصداق این کلام حضرت علی (ع) بود که در پاسخ به یکی از یاران که از سادگی دارالخلافه انتقاد کرده بود، فرموده بودند: هذا لمن یموت کثیر: این برای کسی که می‌خواهد بمیرد زیاد است.
در سالگرد پیروزی انقلاب، 22 بهمن سال 1360 صدام تصمیم گرفت با حملة گسترده به منطقه بستان و سقوط آن، ضمن تحت تأثیر قراردادن جشنهای دهه فجر و خنثی نمودن آن در بین امت اسلامی، ابتکار عمل، در ادامة عملیاتهای گسترده را از ایران بگیرد. این مسأله بسیار مهم و تعیین کننده‌ای بود و دولت عراق، در صورت دستیابی به آن، حداقل در یک مقطع شش ماهه، ما را از رسیدن به پیروزی فتح‌المبین محروم می‌کرد و چه بسا به طور کلی، سیر صعودی جنگ به نفع آنان، دوباره ورق می‌خورد.
در هر صورت، دشمن بعثی در 19 بهمن سال 1360 حمله‌های گسترده‌ خود را به خطوط پدافندی چزابه، برای رسیدن به بستان و محاصرة مجدد سوسنگرد آغاز کرد این رشادت، ایثار و عشق به امام و اسلام رزمندگان بود بزرگترین حماسة جنگ هشت ساله را در رملهای آن منطقه آفرید. حماسه‌ای از خون و فریادهای الله‌اکبر که با عشق به لقای حضرت دوست، بر ماشه‌ها فشار می‌آورد...
حماسة چزابه، در این مختصر نمی‌گنجد و فریاد دلیرمردان چزابه، هنوز بر پهنة رملهای تپه‌های نبعه به گوش می‌رسد. اکنون نیز یاران امام آنجا آرام خفته‌اند... و شهید حسن باقری، فرمانده پیروز این دلیران بود که استانهای فارس، خراسان و اصفهان، نورانی ترین سند مبارزة حق علیه باطل را در تاریخ ثبت کردند. حسن یک‌بار دیگر در این صحنة پرخروش، نشان داد که فرزند مادرانی می‌باشد که بر سیدالشهداء (علیه السلام ) می‌گریند و عاشورایی فکر می‌کنند.
پس از عملیات بستان، عراقی ها که در حاشیه رودخانة «سابله» پدافند کرده بودند، خود تا غرب رودخانة «نیسان» عقب‌نشینی کردند. شهید حسن باقری در اولین روز رسیدن این خبر و برای اطمینان از کم و کیف موضوع، به همراه یکی از برادران اطلاعات رزمی در منطقه، به گشت‌زنی می‌پردازد که به کمین نیروهای باقی‌مانده دشمن بر می‌خورد. او را با نفر بر تعقیب کرده و به رگبار می‌بندند. اما به لطف خدا و استفاده از تاکتیک مناسب، از کمین آنان خود را خارج کرده و بسرعت به منطقة خودی باز می‌گردد.
یکی از خصوصیات فرماندهان جبهة اسلامی در نبرد با عراقیه ا این بود که زودتر از همه، به شناسایی منطقة نبرد رفته و در صورت لزوم، دیرتر از بقیه عقب‌نشینی می‌کردند.
چند روز پس از عملیات آزادسازی بستان، شهید حسن باقری، در یک تصادف سختی مجروح گردید، به گونه‌ای که حال او را وخیم و خطرناک می‌کردند. بخصوص آنان که در جریان حضور بسیار موثر وی در عملیاتهای ثامن‌الائمه و طریق‌القدس بودند، بیش از دیگران ناراحت بودند؛ زیرا وجود او را غنیمتی بزرگ برای منطقه‌های نبرد می‌دانستند. اما با لطف و عنایت خداوند، او زودتر از آنچه پزشکان حس می‌زدند، در منطقه حضور یافت؛ زیرا خود می‌دانست بازگشت سریع، حتی با جسمی ضعیف و مجروح نیز تأثیر عمده‌ای در روحیة یاران خواهد داشت.
همراه چند تن از دوستان که اکنون به شهادت رسیده‌اند، به دیدار او رفتیم. آن زمان قرارگاهی که او فرماندهی آن را به عهده داشت، در روستایی در چند کیلومتری سوسنگرد و دهلاویه قرار داشت. لباس شخصی، پالتوی سورمه‌ای بلند و چهرة مجروح او که هنوز لکه‌های سیاه زیادی را در خود داشت، از حضور یافتن فوری او منطقه نبرد حکایت می‌کرد. هر کس آن بزرگمرد را می‌شناخت، از مشاهده قیافة مصم او سیر نمی‌شد کوهی که یک تنه لشکری را به حول و قوة خداوند برابری می‌کرد.
بیش از دو ماه از این موضوع نگذشته بود که عراقی ها به چزابه حمله کردند و تأثیر تعیین کنندة او در جلوگیری از سقوط دوبارة بستان، بوضوح مشاهده شد. روحش شاد و با حضرت سیدالشهداء (علیه السلام ) محشور باد.
عملیات «محرم» در یکی از مقاطع حساس جنگ، در شرایط جدیدی که در منطقه نبرد به وجود آمده بود، اجرا گردید. دشمن ضربات مهلکی را در عملیاتهای «فتح‌المبین» و «بیت‌المقدس» پذیرفته و استکبار جهانی، با توجه به اینکه عراق بیش از 40 هزار اسیر داده و در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود، همة توان خود را برای حفظ صدام بسیج نمود.
از آن پس، نه تنها بوقهای تبلیغاتی و جنگ روانی، که انتقال تکنولوژی پیشرفتة و به کارگیری ماهواره‌ها و آواکسها، در راستای تقویت عراق و اطلاع رسانی به دشمن، کار را برای ادامه عملیاتهای گسترده سخت‌تر نمود. لذا عملیاتهای «رمضان» و بویژه محرم، آغاز مرحله جدیدی در جنگ بود که بعضی از عوامل آن بیان گردید. تطبیق توان‌رزمی خودی با شرایط جدید، مشکلی بود که عنایت خداوند و درایت و تیزهوشی مسؤولان جنگ در جمهوری اسلامی، آن را حل نمود و پیروزی در عملیات حساس محرم برای ما نتیجه آن بود.
شهید حسن باقری،‌ بدون شک بشترین تأثیر را در این پیروزی داشت. در آخرین جلسه‌ای که برای بررسی نهایی طرح مانور عملیات محرم تشکیل شده بود، بعضی از مسؤولان و تحلیلگران نظامی، اجرای عملیات با آن گستردگی، پیروزی را در آن را محال دانسته و توان‌دشمن، بخصوص احتیاطهای منطقه‌ای آنان را بسیار قوی بر شمرده و راههای دیگری از جمله تغییر منطقة عملیات یا محدود نمودن آن را پیشنهاد می‌کردند. تبلیغات وسیع جهانی علیه ایران و همچنین تاکتیکهای فریب دشمن، عوامل موثر در این نگرشها بود.
حسن باقری آخرین نفری بود که به عنوان مسؤول اطلاعات سپاه، صحبت را آغاز نمود و آن‌چنان با قدرت، حرارت و اطمینان قلب، وضعیت نیروهای خودی و دشمن را تحلیل نمود که تفکر حاضران در جلسه، کاملاً تغییر نمود و احتمال پیروزی در عملیات، بیش از پیش تقویت گردید.
حسن معتقد بود جمهوری اسلامی ایران با استفاده از توان رزمندگان خود، غافلگیری دشمن و تأثیرات تعیین کننده ایام محرم و عاشورا در این عملیات، نه تنها دشمن را به مرزهای بین‌المللی عقب خواهد راند، که با اجرای چند تاکتیک حساب شده، خواهد توانست شهر «زبیدات» و منابع نفتی آن را نیز تصرف نماید.
بالاخره عملیات محرم، علی‌رغم مشکلات جوی، آغاز و جمهوری اسلامی عملاً توانست جدای از عقب‌راندن دشمن، بر شهر زبیدات و منابع آن دسترسی یابد.
حضور لحظه به لحظة فرماندهان، مخصوصاً حسن باقری در صحنه درگیری و نظارت بر چگونگی اجرای طرح،‌ بزرگترین عامل در پیروزی بود.
یک روز پس از سقوط زبیدات، خبرگزاری ها در یک حرکت روانی، پس از مصاحبه با یک نوجوان بسیجی در خط مقدم درگیری، نوشتند: «شهردار زبیدات انتخاب گردید»
آن نوجوان بسیجی که اکنون به شهادت رسیده است، «مهرداد عزیزالهی» ‌بود، روح همة آنان شاد و با ائمه معصومین علیه‌السلام محشور باد.
منبع: سایت ساجد




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط