هدايت و اقسام آن
«هدايت تشريعى» همان ارائه طريق و رهنمايى و بيان قانون حلال و حرام خداوند است كه در منابع دين اعم از كتاب و سنّت و عقل، بيان شده است. پروردگار متعال قانون سعادت بخش خود را در اختيار انسان قرار مىدهد و با امر به فضايل ونهى از رذايل، او را آگاه مىسازد تا به انتخاب و اختيار خويش، راهى را برگزيند؛ «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (1) هدايت تشريعى از طريق ابلاغ «دين» صورت مىپذيرد و دين مجموعه قوانين الهى است كه شامل سه بخش اعتقاد، اخلاق، و عمل است .
«هدايت تكوينى» همان «ايصال الى المطلوب» و رسانيدن موجود ناقص به كمال در خور خويش است. خداى سبحان همه موجودات ومخلوقات خود را با هدايت تكوينى عام و «ربوبيت مطلقه» اداره مىكند و هيچ مخلوق و موجودى نيست كه از اين هدايت گسترده و سفره رحمت بى كران حق، محروم باشد. آب را به پاى نهال تشنه مىرساند و دست نسيم سحرى را بر چهره غنچه مشتاق مىسايد و يكى رابارور و ديگرى را شكوفا مىسازد. رسالت رياح و بادها در پراكندن ابرها و در سوق دادن آب حيات به سوى سرزمين پژمرده، به هدايت اوست كه فرمود: «و اللّه الذى أرسل الرياح فتثير سحاباً فسقناه الى بلدٍ ميّت». (2) اختران گنبد مينا را راهنماى دريا نوردان و صحرانشينان و رهنوردان قرار داد تا يكى را به ساحل نجات و ديگرى را به خيمه امن خويش رساند؛ «هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر و البحر (3) خداى سبحان در هدايت تكوينى خاص خود نسبت به انسان، نيروهاى علمى او را از بينش خاص و نورانيتى ويژه برخوردار مىسازد و نيروهاى علمى وى را از كشش و كوشش مخصوصى بهرهمند مىكند تا با مشاهده معارف الهى و پيمودن راه عروج، به هدف نهايى و خواسته فطرت خود كه همان «لقاء اللّه» است ،نايل گردد. در اين هدايت، سخن از علم محض نيست، بلكه سخن از بردن و رفتن و شدن است و به همين جهت از آن به «هدايت تكوينى» تعبير مىكنند يعنى هدايت عملى و خارجى و نه هدايت علمى محض كه همان هدايت تشريعى است .
هدايت تكوينى حد و مرزى ندارد وچون همه آفرينش جنود الهى اند: «واللّه جنود السموات و الارض» (4) و خداى سبحان همه نظام را در دست قدرتش دارد و تنها اوست كه انسان و راه هدايت او را مىشناسد، از هر راهى كه بخواهد ومصلحت بداند، مىتوان انسان را هدايت كند. هميشه چنين نسبت كه او را از طريق مسجد و مدرسه هدايت كند، زمانى از طريق دوستى خوب و زمانى به وسيله همراه و همسايهاى شايسته، گاه با ايجاد شوق درونى براى علم و يا ديگرى ،كتابى را در مسيرش قرار مىدهد و گاهى در لحظهاى با ديدن صحنهاى در طبيعت يا به الهامى، زندگى او را متحول مىسازد و او را به سوى خود مىبرد. «يا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبّر الليّل و النّهار يا محوّل الحول و الاحوال، حولّ حالنا الى أحسن الحال» (5) .
هدايت تشريعى و تكوينى قرآن
در كنار اين آيات، دستهاى ديگر از آيات وجود دارد كه قرآن راكتاب هدايت برخى از مردم معرفى كرده، در كريمهاى آن را اختصاص به مسلمين مىدهد و خداوند در اين باره مىفرمايد: «و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شىءٍ و هدىً و رحمةً و بشرى لمسلمين» (8) و در كريمه ديگر براى مؤمنين: «انّ هذا القرآن يقص على بنى اسرائيل أكثر الذى هم فيه يختلفون * و انه لهدىً و رحمةً للمؤمنين» (9) و در مواردى آن را براى متقين معرفى مىكند: «الم * ذلك الكتاب لا ريب فيه هدىً للمتقين» (10) يا اينكه فرمود: «هذا بيان للناس و هدىً و موعظةً للمتقين»
سر تفاوت اين آيات، تعدد هدايت قرآن يا انحاى آن است وچنانكه گفته شد خداى سبحان دو هدايت دارد كه يكى تشريعى است و ديگرى تكوينى، و قرآن كريم نيز كه تجلى خداوند است از اين دو نوع هدايت برخوردار است. هدايت تشريعى قرآن براى همه مردم است و هدايت تكوينى آن براى مؤمنان و متقيان. قرآن، خورشيد هدايتى است كه توانايى هدايت همه بشر را دارد. از سوى ديگر، همه انسانها به دليل آنكه بر فطرت توحيدى خلق شدهاند: «فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت اللّه التى فطر الناس عليها» (11) شايستگى اوليه هدايت شدن به وسيله قرآن را دارند و از اين جهت، قرآن براى هدايت همه مردم آمده و نورى است كه هدفش خارج كردن همه مردم از ظلمات است. «يا أيها الناس قد جائكم برهان من ربكم و أنزلنا اليكم نوراً مبينا». (12)
اين هدايت عام همان هدايت تشريعى و راهنمايى علمى و ارائه طريق است و پس از اين، اختيار با خود مردم است كه اين هدايت و اين نور را بپذيرند يا نه. «انا هديناه السبيل إما شاكراً و إما كفوراً» (13) هدايت تشريعى از آنجا كه هدايتى علمى است، در عمل و رفتار قابل تخلف و عصيان است و لذا فرمود: «و أما الثمود فهد يناهم فاستحبّوا العمى على الهدى» (14) يعنى قوم ثمود را هدايت كرديم (به هدايت تشريعى) ولى آنها كورى و ضلالت و گمراهى را بر نور و هدايت ترجيح دادند.
اگر كسى فطرت توحيدى خود رابه سبب گناه و عصيان خاموش نكرده باشد، هدايت تشريعى قرآن را مىپذيرد و در اين صورت، هدايت تكوينى كه پاداشى است بر ايمان، نصيب او مىگردد. «و من يؤمن بالله يهد قلبه» (15) يعنى هر كس كه به خداوند ايمان بياورد، خدا نيز او را هدايت تكوينى و عملى مىكند و اگر اين هدايت پاداشى را خوب نگه داشت، هدايتش افزون مىگردد «والذين اهتدوا زادهم هدىً و اتاهم تقواهم» (16) يا درباره اصحاب كهف مىفرمايد: «انهم فتية امنوا بربهم و زدناهم هدى » (17) آنان گروهى بودند كه به پروردگار خويش ايمان آوردند و در نتيجه ما نيز بر هدايت آنان افزوديم. اين هدايت خاصه و تكوينى، با توفيق همراه است و انجام فضايل و كارهاى خير را براى انسان آسان مىسازد و نه تنها در اين رنج نمىبرد، بلكه لذت هم مىبرد چون احساس سهولت و آسانى مىكند. «فأما من أعطى واتقى * و صدق بالحسنى * فسنيسره لليسرى» (18) .
يعنى ما او را براى انجام كارهاى خير آسان مىكنيم و فضايل به آسانى از او صادر مىشود. چنين شخصى چه در جهاد اكبر و مجاهده درونى و چه در جهاد اصغر و جبهه بيرونى موفق و پيروز است و سنگرهاى دشمن درون و بيرون را با توفيقات الهى يكى پس از ديگرى فتح مىكند .
بخشش و اهداى هدايت خاصه به اراده ومشيت خداست، مشيتى كه بر اساس حكمت الهى تنظيم شده وهيچ وسيلهاى آن حكمت را مبدل نمىسازد. اگر كسى به ره آورد تشريعى قرآن ايمان آورد و پا بر سر هوس خود گذاشت و در اين راه كمى مقاومت كرد، خداوند او را بر مىگزيند وهدايت پاداشى خود را نصيب او مىفرمايد: «اللّه يجتبى اليه من يشاء» (19) كسى كه فطرت خود را سركوب و خاموش نكرده باشد، در پيشگاه هدايت قرآن سر تواضع و فروتنى را فرود مىآورد و پس از آن، انس و الفتى بين او و قرآن ايجاد مىشود و آيات نورانى آن در دل و جانش مىنشيند و او را به سوى لقاء اللّه صعود مىدهد .
معارف قرآن كريم داراى درجات ومراتب گوناگونى است و آن كس كه انيس و همراه قرآن شود، از معارف متوسط آن بهره مىگيرد و سپس به درجات عاليتر آن راه مىيابد و به همين جهت در جهان ديگر نيز بدو گفته مىشود: بخوان و بالا برو «اقر وارق» (20) . خواندن و بالا رفتن در آن جهان ظهور انس و عروج در اين جهان است كه همگى در سايه قرآن، يعنى تجليگاه بزرگ ذات اقدس اله است .
صراط مستقيم، تنها راه هدايت
در بين همهراههايى كه انسان مىتواند طى كند و به خداوند برسد، تنها يك راه «صراط مستقيم» و راه هدايت است و ديگر راهها، اعوجاجى و منحرفند. اگر كسى در راه درست و در صراط مستقيم حركت كند درپايان راه به خداى «ارحم الراحمين» مىرسد و اگر از بيراهه برود، باز هم به همان خدا مىرسد ولى با وصف «أشد المعاقبين».
صراط مستقيم و نيز راههاى انحرافى را كتب آسمانى و خصوصاً قرآن كريم معرفى كردهاند: «انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً» (23) و اين انسان است كه بايد خودش راه مستقيم را انتخاب كند، يا از طريق نهر بزرگ صراط مستقيم به عمق دريا برسد و يا از طريق جويبارهاى پيچ در پيچ برود و در كنارهاى دريا بماند.
صراط مستقيم، نزديكترين و سالمترين راه رسيدن به خداوند است، بزرگراه آشكار هدايت است كه هيچ گونه شك و ترديد و ابهامى در آن وجود ندارد و اگر انسانى از صراط مستقيم خارج مىشود براى وجود نقص دراين راه نيست بلكه به دليل ضعف خود او و وسوسه شيطان است .
«صراط» همان بزرگراه آشكار و روشن را مىگويند و«مستقيم» به چيزى گفته مىشود كه نقص و كجى و اعوجاج درونى نداشته باشد. اگر راهى هموار نباشد و بخشى ازآن فراز داشته باشدو بخشى نشيب، برخى از مقاطع آن قابل رفتن باشد و برخى غير قابل رفتن، يكدست ويكسان نيست و نمىتواند صراط مستقيم باشد .
«صراط مستقيم» راهى است كه خداى سبحان براى هدايت انسان معين كرده و آغاز اين راه در درون فطرت الهى همه انسانهاست و پايان آن لقاى خداوند است. كلمه «صراط» در همه آيات قرآن به صورت مفرد آمده و تثنيه و جمع ندارد كه اين خود قرينهاى بر يگانگى و وحدت صراط مستقيم است. خداى سبحان - چنانكه قبلاً گذشت - درباره اعجاز قرآن كريم فرمود: كتابى است كه اختلاف درونى و كثرت و ناهماهنگى در آن راه ندارد و سر آن را «من عنداللّه» بودن قرآن بيان فرمود: «أفلا يتدبرون القران ولو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً» (24) راهى كه ازسوى خداوند براى هدايت بشر طراحى و تعيين شود، راهى كه از خداوند واحد است و به سوى خداوند واحد هدايت مىكند، چنين راهى تعددپذير نيست. و لذا فرمود: «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبّعوه ولا تتبعوا السبل» (25) : از اين صراط مستقيم من تبعيت كنيد و به دنبال سبل و راههاى ديگر نرويد. مقصود از «سبل» در اين كريمه، سبل اعوجاجى و انحرافى است يعنى راههايى كه برخلاف صراط مستقيم باشند. اما در مقابل راههاى كج، «سبل اللّه» نيز هست يعنى راههايى فرعى كه به صراط مستقيم منتهى مىشوند. صراط مستقيم مانند خورشيد است و سبل الهى نورهايى كه از جهات و زواياى گوناگون به صراط مستقيم متصلند و به همين جهت مىفرمايد: «والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا» (26) كسانى كه در راه ما و براى رسيدن به لقاى پروردگارشان به مجاهدت مىپردازند به يقين آنان را به سبل وراههاى فرعى خود هدايت مىكنيم. صرف اينكه كلمه صراط در قرآن به طور «نكره» ياد شده دليل تعدد صراط مستقيم نيست و هر پيامبر، صراط مستقيم خود را دارد، بلكه همه مكاتب و همه آورندگان آن مكاتب بر يك صراط مستقيماند .
تصوير صراط مستقيم در قرآن
در كريمهاى مىفرمايد: «و ان الذين لايؤمنون بالاخرة عن الصراط لنا كبون» (27) يعنى آنان كه به قيامت ايمان ندارند، از صراط مستقيم منحرفند. و در كريمه ديگرى مىفرمايد: «قل اننى هدانى ربى الى صراطٍ مستقيمٍ ديناً قيماً ملة ابراهيم حنيفاً» (28) «حنيف» در مقابل «جنيف» است. اگر كسى در راهى كه مىرود تمام تلاشش اين باشد كه به سمت چپ و راست جاده گرايش داشته باشد، او را جنيف مىگويند يعنى اهل جنف و گرايش به انحراف است و چنين شخصى اگر مراقبت نشود، منحرف خواهد شد. اما روندهاى كه تمام تلاشش اين است كه در وسط جاده حركت كند و اين حالت را حفظ كند، او را «حنيف» مىگويند.
اين آيات كريمه، صراط مستقيم را به صورت راهى افقى ترسيم كرده كه دو طرف آن انحراف است و تنها راه وسطى راه هدايت است، و لذا از حضرت اميرالمؤمنين (ع) آمده است: «اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطى هي الجادة عليها باقى الكتاب و آثار النبوة...» (29) يعنى چپ و راست گمراهى است و راه وسطى همان جاده و صراط مستقيم است و دو طرف آن ضلالت است و تمام كتابهاى آسمانى و آثار نبوت پيامبران بر همان صراط است و در سوره «طه» به جاى صفت «مستقيم» صفت «سوى» را براى صراط ذكر مىفرمايد: «قل كلّ متربّص فتربّصوا فستعلمون من أصحاب الصراط السوىّ و من اهتدى» (30) يعنى اى پيامبر بگو به مخالفان كه مترصد و منتظر باشيد كه به زودى خواهيد دانست چه كسى از اصحاب صراط سوى است و چه كسى هدايت يافته است. «صراط سوى» يعنى بزرگراه هدايتى كه در حالت توسط و اعتدال قرار دارد و عارى از هرگونه انحراف است.
در كريمه ديگرى نيز مىفرمايد: «أفمن يمشى مكبّاً على وجه أهدى أمنّ يمشى سويّاً على صراطٍ مستقيم» (31) آيا آنكه بيراهه مىرود و افتان و خيزان و بر روى خود حركت مىكندهدايت يافتهتر است يا آنكه به صورت سوى و در صراط مستقيم حركت مىكند؟
قرآن كريم تصوير دقيقترى را نيز از صراط مستقيم ارائه كرده كه همان تصوير «عمودى و صعودى» آن است. در آيهاى مىفرمايد: طغيان و تجاوز نكنيد؛ زيرا هر كس طغيان كند، غضب من بر او حلال مىگردد و در او حلول مىكند و هر كس كه مستحق عذاب من گردد، سقوط خواهد كرد «ولا تطغوا فيه فيحلّ عليكم غضبى و من يحلل عليه غضبى فقد هوى» (32) «هُوِىّ» كه مصدر فعل «هوى» است، به معناى سقوط و فرو افتادن است و سقوط در مسير و طريق عمودى رخ مىدهد نه در راه افقى .مثلاً وقتى كه انسان از طنابى بالا مىرود اگر رها شده بيفتد مىگويند سقوط كرده و آنگاه كه بر جاده افقى حركت مىكند، رهايى و جدايى وى را انحراف مىگويند.
قرآن كريم، انسان را در حال صعود به سوى خداوند مىداند لذا مىفرمايد: «و اعتصموا بحبل اللّه جميعاً ولا تفرّقوا» (33) چون خداوند على و متعالى است و طنابى كه از طرف او آويخته شده از بالا به پايين است، اعتصام به آن طناب براى صعود به بالاست. (34) ، البته در طناب صاعد نيز انحراف به چپ يا راست مطرح است، ليكن انحراف از آن همراه با سقوط است .
تعبير قرآن درباره كلمه طيبه نيز همين است كه صعود مىكند و به سوى خدا بالا مىرود، «من كان يريد العزة فللّه العزة جميعا اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (35) يعنى اگر كسى عزت وبزرگى را مىخواهد بايد بداند كه همه عزت از خدا و نزد خداست و اگر كسى مىخواهد به اين عزت برسد، عقايد پاك و طوبى و عمل صالح است كه راه تكامل عمودى را مىتوان با آن طى كرد و بالا رفت تا عنداللهى شد و به نزد خداوند رسيد و آنگاه جلوهاى از عزت خداوند نصيب او ميشود.
صراط مستقيم و وسوسه شيطان
شيطان در ماجراى خلقت آدم (ع) مىگويد: «لاقعدن لهم صراطك المستقيم» (37) بارالهامن در آغاز و در كنار صراط مستقيم تو براى بنى آدم در كمين مىنشينم. شيطان بر صراط مستقيم مسلط نيست و در خود راه قرار ندارد بلكه در آغاز و در كنار صراط است و سعى مىكند كه ازنظر علمى و عملى، انسان رامنحرف سازد يعنى اگر توانست سعى مىكند تا انسان، راه مستقيم را نشناسد و اگر نتوانست و انسان صراط راشناخت، آنگاه كوشش مىكند كه انسان اين راه مستقيم شناخته شده را نرود. البته آنهايى كه از صراط مستقيم افتاده و منحرفند، از حزب شيطانند و شيطان كار مهمى نسبت به آنها ندارد بلكه مىكوشد كه راهيان راه را رهزنى كند.
چند نكته درباره شيطان ورهزنى او
اگر انسان سالك صراط مستقيم را بشناسد و در آن حركت كند و در حركتش سرعت بگيرد«و سارعوا الى مغفرةٍ من ربكم» (38) و پس از اين سرعت، از ديگران سبقت بگيرد «فاستبقوا الخيرات» (39) و پس از سرعت و سبقت، امام و پيشوا و نمونه و الگوى متقين گردد «واجعلنا للمتقين إماماً» (40) در اين مرحله از تكامل كه انسان سالك صالح به خلوص بار يافت و مخلص (بفتح) شد ديگر شيطان به او دسترسى ندارد. صراط مستقيم راهى صعودى و به سمت بالاست و شيطان از پايان به آن دسترسى ندارد؛ خود نيز به عجزش اعتراف كرده كه: «قال فبعزتك لاغوينّهم أجمعين * الاّ عبادك منهم المخلصين» (41) قسم به عزت تو كه همه آنها را گمراه مىكنم جز بندگان مخلص تو را؛ من به كسانى كه تو براى خودت انتخاب كردهاى دسترسى ندارم.
بنابراين، قدر و اندازه و هندسه شيطنت هم در نظام هستى محدود است. شيطان حد و مرزى دارد و بالاتر از آن حد جايى براى وسوسهاش وجود ندارد. در مقام شهود مخلص جايى براى وسوسه نيست ؛ زيرا شك و وسوسه در جايى اثر دارد كه حق و باطلى در كار باشد و آنجا كه حق محض است و باطلى وجود ندارد، شيطان هم وسوسهاى ندارد و خود او نيز در آن مرحله نمىتواند باشد. مثلاً اگر كسى در اطاق تاريكى بود كه هيچ نورى به او نمىرسيد و پس از گذشت مدتى ندانست كه روز است يا شب، اگر نورى از جايى به آنجا بتابد، اين جاى شك در اين مطلب است كه آيا اين نور طبيعى خورشيد است يا نور صنعى برق؟ آيا اكنون روز است يا شب؟
ولى اگر با چشم خود خورشيد را ديد كه در وسط آسمان است،وكسى به او گفت كه اكنون شب است، باور نمىكند و هيچ انسان عاقلى هم با قصد جدى چنين چيزى را نمىگويد چون نتيجهاى جز بطلان تشكيك وى ندارد.
در مرتبهاى كه بطلان وجود ندارد، مجالى براى وسوسه و تشكيك شيطان نيست، لذا مخلصين كه واصل به مقام حق و مرتبه صدق و سدادند از گزند اغواى شيطان مصونند.
2- عدم تسلط شيطان بر انسان
از مبحث گذشته روشن شد كه منطقه عملياتى شيطان محدود است و در مراتب كمال و اخلاص نمىتواند نفوذى داشته باشد. علاوه بر اين قرآن كريم نفوذ شيطان را تنها وسوسه و نفوذ در شعور و آگاهى انسان مىداند و نه چيز ديگر. شيطان، بشر را دعوت مىكند و او را فريب مىدهد و در برابر اين كار شيطان، انسان در درون خود به سلاح عقل و فطرت، مسلح است و از بيرون نيز توسط پيامآوران الهى مدد مىگيرد.
در اين حال، هرگز اختيار از انسان گرفته نمىشود و قدرت و توانايى او از دستش نمىرود؛ زيرا شيطان بر او تسلطى ندارد و از اين رو صحيح نيست كسى بگويد علت و سبب تام رفتار بد من شيطان است .
در قيامت، كه روز ظهور حق است و حقيقت به طور آشكار بروزو ظهور مىكند: «و برزوا لله جميعا» (5) شيطان سخنى دارد كه قرآن آن را مطرح ساخته و خداوند بر آن صحه گذارده كه: شيطان هيچ تسلطى بر انسان ندارد. «و قال الشيطان لما قضى الامر» در اين صحنه كه محكمه خداوند حكم صادر كرد و به حساب اعمال انسانها رسيدگى شد واهل فضيلت به پاداش خويش و تهبكاران به كيفر گناه خود رسيدند، شيطان به بدكاران مىگويد: «ان للّه وعدكم وعد الحق و وعدتكم فأخلفتكم» (42) خدابه شما وعده حق را داد كه اگر راه او را طى كنيد به سعادت خواهيد رسيد و من نيز وعده فريبكارانهاى دادم كه دروغ بود و اكنون دروغ بودن و خلف وعده كردنم براى شما آشكار شده است .
خلف وعده خداوند امكان ندارد؛ زيرا بر صراط مستقيم، دعوت و هدايت مىكند، ولى شيطان چون به بيراهه دعوت مىكند. پايان بيراهه هيچ گاه مقصد و مقصود سعادت نخواهد بود. امكان ندارد كه پايان راه انحرافى، فضيلت باشد بلكه پايانش محروميت از كمال است .
شيطان در ادامه مىگويد: «و ما كان لى عليكم من سلطانٍ الاّ أن دعوتكم» من هيچ وقت بر شما مسلط نبودم بلكه من فقط در حد پيشنهاد شما را دعوت مىكردم و شما مختار بوديد كه بپذيريد يا نه ولى شما دعوت مرا اجابت كرديد و با اراده واختيار خود آن را پذيرفتيد «فاستجبتم لى»پس اكنون مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملاكت كنيد «فلا تلومونى ولوموا أنفسكم» (43) كشش شهوات زودگذر، چشمانتان را خيره كرد: «انّ النار حفّت بالشهوات» و دشواريهاى راه سعادت، پيمودن آن رابر شما دشوار ساخت: «انّ الجنة حفّت بالمكاره» (44) و اين بود كه دعوت مرا پذيرفتيد و دعوت خدا و رسولش را، كه مىخواستند شما را به زندگى و سعادت ابدى برسانند رد كرديد. «يا أيها الذين امنوا استجيبوا اللّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم» (45) .
اين نكته را نيز بايد اضافه كرد كه اگر خداى سبحان مىفرمايد: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه» (46) منطور اين نيست كه نفس انسان عاملى مستقل براى وسوسه اوست بلكه نفس ابزار شيطان و عامل فريب اوست. شيطان است كه در نفس انسانها وسوسه مىكند چنانكه فرمود: «من شر الوسواس الخناس * الذى يوسوس فى صدور الناس» (47) .
بايد توجه داشت كه وسوسه نفس با وسوسه شيطان در عرض هم وجود ندارند بلكه در طول يكديگرند و وسوسههاى نفس اماره از سوى شيطان و با تحريك او صورت مىگيرد؛ زيرا در عالم دو مبدأ و دو مأمور هم عرض براى گمراهى كه كارشان وسوسه كردن باشد نيست .
3- ولايت شيطان بر كافران
همان گونه كه اميرالمؤمنين (سلام اللّه عليه) در نهج البلاغه مىفرمايد: بهشت به مكاره و سختيها پچيده شده و جهنم و آتش به شهوات مزين گشته، اگر كسى به شوق شهوت حركت كند، به درون شعله آتش مىافتد و اين شهوتهاى فريبا او را به سوى آتش مىبرد. اگر كسى از روى عمد راه هدايت را نپيمود و با اختيار و قدرت خود از وسوسه شيطان پيروى كرد،از آن به بعد خداوند شيطان را بر او مسلط مىكندو چنين بشرى تحت ولايت شيطان قرار مىگيرد.
خداى سبحان خطاب به شيطان مىفرمايد: تو بر بندگان من سلطنت ندارى مگر آن انسانهاى گمراهى كه از تو تبعيت و پيروى كنند: «ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين» (48) و در جاى ديگر مىفرمايد: «إنما سلطانه على الذين يتولونه» (49) يعنى تسلط شيطان بر كسانى است كه ولايت و سرپرستى او را پذيرفته باشند و با پيروى از وسوسههاى او تحت ولايتش قرار گرفته باشند.
بنابراين، اگر چه شيطان در آغاز كار تسلطى بر انسانها ندارد ولى پس از آنكه برخى از آنها از او پيروى كردند، به تدريج تحت ولايت و سلطه و سلطنت او قرار مىگيرند و پس از مدتى خودشان «شيطان انسى» مىشوند و به جايى مىرسند كه راهى براى بازگشت آنان نمىماند و اين سلب اختيار و «امتناع بالاختيار» با اصل اختيار منافاتى نداردو سبب جبر نمىشود؛ زيرا چنين بشرى بااختيار اوليهاش به راهى رفته كه در پايان كار، اختيارى براى او نمىماند و اين بى اختيارى پايانى به سبب همان انتخاب و اختيار آزادنه ابتدايى اوست؛ مثل كسى كه در برابر دو راهى قرار گرفته و مىداند كه يك راه به مقصد مىرسد اگر چه با سختى و راه ديگر آسان و لذت بخش است ولى منجر به سقوط و مرگ مىگردد ؛ در چنين حالى اگر آن شخص، بااختيار خود اين راه لذت بخش را انتخاب كرد و عاقبتش به مرگ و سقوط انجاميد نمىتواند بگويد من از خود اختيارى ندارم و در سقوطم مجبورم.
شيطان همانند «كلب معلم» و سگ تربيت شده است و در برابر فرمان الهى، بر هر كسى تسلط نمىيابد و فقط دستور و اجازه گزيدن و گمراه كردن كسى از سوى خداوند به او داده مىشود كه آن شخص تمام روزنههاى دل خود را براى وسوسههاى اهرمن باز كرده باشد. آن كس كه كتاب الهى را پشت سر مىگذارد «فنبذوه و راء ظهورهم» (50) و به جاى آنكه كتاب هدايت الهى را بگيرد و بالا برود، آن را دور مىاندازد و راه را براى بيگانه باز مىكند چنين شخصى تحت ولايت اهرمن زندگى مىكند و نمىداند تحت رهبرى كيست و از چه كسى دستور مىگيرد.
4- شيوه رهزنى شيطان
انسان موجودى است كه هم استعداد «فضيلت» در درون خود دارد و هم قوه «رذيلت» انبيا ميكوشند تا فضايل را در او شكوفا كنند و او را درفضيلت كامل بالفعل سازند و شيطان هم مىكوشد تا قوه رذايل را به فعليت برساند و بعد هم اين رذيلت به فعليت رسيده را براى او به عنوان زينت و زيور جلوه دهد و به او بفهماند كه اين رذايل زيبا و خوب هستند و با اين كار مىخواهد آن زيبايى ذاتى ايمان را كه در قلب همه انسانها و در فطرت آنهاست: «حبّب اليكم الايمان وزينّه فى قلوبكم » (51) خنثى كند.
قرآن درباره جريان حضرت آدم و همسرش مىفرمايد شيطان كوشيد آنچه را كه سبب ناخشنودى آنهاست، ظاهر سازد: «بدت لهما سواتهما»و براى اين هدف دست به «تدليه» و فريب زد «فدلّيهما بغرورٍ» (52) شيطان با شعار رهنمايى و دلالت و هدايت پيش مىآيد ولى به جاى آن دست به رهزنى و فريب مىزند. براى آدم و همسرش با تأكيد فراوان قسم خورد كه قصد خير و نصيحت دارد. «و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين» (53) به آدم ابوالبشر گفت: «هل ادلّك على شجرة الخلدو ملكٍ لايبلى» (54) آيا ميل دارى من تو را به عالم جاودانه دلالت و راهنمايى كنم؟
كسى كه راهرو باشد و رهزنان، راهش را بزنند «تدلى» و نزول پيدا مىكند و به جاى صعود و بالإ؛كك رفتن سقوط مىكند و مىافتد، شيطان هم به جاى راهنمايى آنان، رهزنى كرد. صدرالمتألهين در تفسير بلندى در اين باره مىفرمايد: شيطان نسبت به آدم و همسرش سوگند ياد كرد كه خيانت نكند، ولى خيانت كرد و آنان را فريب داد، و اما براى فرزندان آنان به عزت خدا قسم خورده كه گمراهشان كند «قال فبعزّتك لاغوينهم أجمعين» (55) از اينجا فرزندان آدم بايد حساب دشمنى او را با خودشان داشته باشند.
ياد خدا ، مانع نفوذ شيطان
براى آنكه در حرم دل، جايى براى اهرمن نباشد و هيچ گوشه تاريكى نماند تا وسوسه شيطان از همان ضلع تاريك صورت پذيرد، مىفرمايد: «و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو والاصال ولا تكن من الغافلين» ياد خدا را در جان احيا كن، بگذار ياد حق در جانت ظهور كند. ياد حق در دل، درجه عاليه ذكر است و نام حق بر زبان، درجه نازله آن. مىفرمايد: با ضراعت و ناله، با هراس و خوف در دل و جانت ذاكر خداوند باش كه مبادا غفلت تو را فرا گيرد و در اين حالت از شيطان آسيب بينى. درباره زبان هم مىفرمايد: «دون الجهر من القول» با زبانت در بامداد و شامگاه زمزمه حق داشته باش، نه خيلى بلند و نه خيلى كوتاه؛ در طليعه روز به نام خدا حركت كن كه روزت با ياد خدا از خطر شيطان محفوظ باشد و در آغاز شب به نام خدا لحظات را بگذران تا شبت از وسوسه او محفوظ بماند.
اين ذكر صبح و شام ظاهراً كنايه از دوام و استمرار ذكر در تمام شبانه روز است. اگر مىگويد صبح و شب چنين باش يعنى دائماً در اين وضع باش؛ زيرا در ذيل آيه فرمود: «ولا تكن من الغافلين» (57) به همان اندازه كه غافل باشيد همان اندازه شيطان در شما وسوسه مىكند. اگر انسان در اثر غفلت مسيرى را نديد، شيطان از همان مسير وسوسهاش مىكند، اگر چيزى را بررسى نكرد و سود و زيانش را نسنجيد و درباره آن فكر نكرد از همان راه آسيب مىبيند.
بنابراين، آيه مزبور علاوه بر اينكه مىفرمايد: ياد خدا را در جان داشته باشيد و از غافلين نباشيد. دعا ونيايش را نيز در صبح و شام تأكيد مىكند. در جاى ديگر مىفرمايد: «أدعواربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتدين» (58) خدا را با ناله و در خفا و با لابه و پنهانى در سحرگاه و تنهايى و به دور از سمعه و ريا بخوانيد و بخواهيد؛ با خداوند نالههاى مخفيانه و زمزمههاى نهانى داشته باشيد.
خداوند افراد متجاوز و متعدى را دوست ندارد و در اين باره فرقى بين دعا و غير دعا نيست در دعايتان از ادب بيرون نرويد و با خدايتان با صداى بلند سخن نگوييد؛ زيرا اگر از خفيه گذشت و از تضرع بيرون شد، از ادب دعا خارج است .
حضور تقواى الهى در انسان، راه نفوذ شيطان را سد مىكند، هرگاه كه شيطانى قصد شيطنت و نزديك شدن و مس كردن داشته باشد، تقوا سبب مىشود كه او متذكر شود، به خود بيايد ،و از غفلت خارج گردد: «ان الذين اتقّوا اذا مسّهم طائفُ من الشيطان تذكرّوا فاذاهم مبصرون» (59) اگر انسان تقوى داشته باشد، راه حق و باطل و راه الهى و شيطانى براى او آشكار مىشود كه فرمود: «ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانا» (60) و در چنين فضاى روشن وآشكارى دست شيطان بسته است. اگر كسى تقوى داشته باشد و به آنچه علم دارد عمل كند، علاوه بر آنكه هدف و مسيرش روشن مىشود و رهزن را مىشناسد و مىبيند و از او دورى مىكند، هيچگاه در نمىماند و اين صراط مستقيمى را كه از شمشير تيزتر و از مو باريكتر است، به آسانى طى مىكند و در تنگناها امدادهاى الهى به كمك او مىآيند: «و من يتق اللّه يجعل له مخرجا» (61) .
مددرسانى پيامبر اكرم (ص) و فرشتگان
فرشتگان نيز در اين ميان مددكار و معين و دستيار انسان سالك هستند تا بتواند به خوبى اين راه را برود. البته قرآن كريم مىگويد همه اين مددها و موانع، محدود و داراى اندازه خاص است و اگر انسان متكامل مقاطع ابتدايى و متوسط راه را پيمود، ديگر نه دشمنيها و رهزنىهاى شيطان به او مىرسد و نه نيازى به مدد و كمك ملائكه است ؛ زيرا انسان كامل در آن مرحله نهايى راه را مستقيماً تحت ولايت «اللّه» ادامه مىدهد .
كيفيت امداد پيامبر (ص) نسبت به سالكان صالح را مىتوان از كريمه «و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين» (64) استنباط كرد؛ زيرا اگر كسى پيرو پيامبر باشد از اهل بيت او و از حزب و گروه ويژه وى محسوب مىگردد چنانكه قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم (ع) چنين نقل مىكند: «فمن تبعنى فانه منى...» (65) و اگر كسى از خاندان پيامبر به حساب آمد از بركات و ادعيه زاكيه صاحب آن بيت رفيع كه از بارزترين مصاديق «فى بيوت أذن اللّه أن ترفع» (66) است برخوردار خواهد شد. كيفيت امداد فرشتگان را از كريمه، «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة...» (67) مىتوان استظهار كرد؛ زيرا نزول فرشتگان رحمت و بشارت بر قلوب مردان سالك، زمينه استوارى و پايدارى آنان را مستحكمتر مىكند و نشانههاى عينى بشارت را مىيابند.
پي نوشت :
[1] سوره انسان، آيه 3
[2] سوره فاطر، آيه 9
[3] سوره انعام، آيه 97
[4] سوره فتح، آيه 4
[5] مفاتيح الجنان، اعمال عيد نوروز.
[6] سوره بقره، آيه 185
[7] سوره ابراهيم، آيه 1
[8] سوره نحل، آيه 89
[9] سوره نمل، آيات76 و 77
[10] سوره بقره، آيات1 و 2
[11] سوره آل عمران، آيه 138
[12] سوره روم، آيه 30
[13] سوره نساء، آيه 174
[14] سوره انسان، آيه 3
[15] سوره فصلت، آيه 17
[16] سوره تغابن، آيه 11
[17] سوره محمد (ص)، آيه 17
[18] سوره كهف، آيه 13
[19] سوره ليل، آيات5 الى 7
[20] سوره شورى، آيه 13
[21] سوره انشقاق، آيه 6
[22] سوره صافات، آيه 23
[23] سوره انسان، آيه 3
[24] سوره نساء، آيه 82
[25] سوره انعام، آيه 153
[26] سوره عنكبوت، آيه 69
[27] سوره مؤمنون، آيه 74
[28] سوره انعام، آيه 161
[29] نهج البلاغه، خطبه 16
[30] سوره طه، آيه 135
[31] سوره ملك، آيه 22
[32] سوره طه، آيه 81
[33] سوره آل عمران، آيه 103
[34] در اين باره در ابحاث آينده به تفصيل بحث خواهد شد.
[35] سوره فاطر، آيه 10
[36] سوره ص، آيات82 و 83
[37] سوره اعراف، آيه 16
[38] سوره بقره، آيه 148
[39] سوره فرقان، آيه 74
[40] سوره ص، آيات82 و 83
[41] سوره ابراهيم، آيه 21
[42] سوره ابراهيم، آيه 22
[43] سوره ابراهيم، آيه 22
[44] نهج البلاغه، خطبه 176
[45] سوره انفال، آيه 24
[46] سوره ق، آيه 16
[47] سوره ناس، آيات3 و 4
[48] سوره حجر، آيه 42
[49] سوره نحل، آيه 100
[50] سوره آل عمران، آيه 187
[51] سوره حجرات، آيه 7
[52] سوره اعراف، آيه 22
[53] سوره اعراف، آيه 21
[54] سوره طه، آيه 120
[55] سوره ص، آيه 82
[56] نهج البلاغه، خطبه 223
[57] سوره اعراف، آيه 205
[58] سوره اعراف، آيه 55
[59] سوره اعراف، آيه 201
[60] سوره انفال، آيه 29
[61] سوره طلاق ،آيه 2
[62] سوره يس، آيات3 و 4
[63] سوره انعام، آيه 26
[64] سوره شعراء، آيه 215
[65] سوره ابراهيم، آيه 36
[66] سوره نور، آيه 36
[67] سوره فصلت، آيه 30