فیلم مستند و انواع آن

به همين خاطر ، اين فيلم ها با آدم ها ، مکان ها ، رويدادها و فعاليت هاي واقعي سر و کار دارند. ارائه واقعيت در هر حال متضمن دستکاري ، انتخاب ، حذف و شکل دادن است ، به همين خاطر فيلم هاي مستند را بايد بر اساس ميزان کنترلي که فيلم ساز بر واقعيتي که ضبط مي کند اعمال مي دارد ، ارزيابي کرد. اما نکته اي که درباره تمام فيلم هاي مستند صادق است ، اين است که آنها مي کوشند حسي از واقعي بودن آنچه را مي بينيم و
شنبه، 5 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فیلم مستند و انواع آن
فیلم مستند و انواع آن
فیلم مستند و انواع آن

نويسنده: اريك آلتمن

سينماي مستند ( Documentary )

مستند ، فيلمي است که با واقعيات سر و کار دارد و نه با قصه ها و ماجراهاي تخيلي ، و مي کوشد واقعيت را چنانکه هست به نمايش بگذارد و تا حد ممکن از دستکاري در آن پرهيز کند.
به همين خاطر ، اين فيلم ها با آدم ها ، مکان ها ، رويدادها و فعاليت هاي واقعي سر و کار دارند.
ارائه واقعيت در هر حال متضمن دستکاري ، انتخاب ، حذف و شکل دادن است ، به همين خاطر فيلم هاي مستند را بايد بر اساس ميزان کنترلي که فيلم ساز بر واقعيتي که ضبط مي کند اعمال مي دارد ، ارزيابي کرد. اما نکته اي که درباره تمام فيلم هاي مستند صادق است ، اين است که آنها مي کوشند حسي از واقعي بودن آنچه را مي بينيم و مي شنويم به ما القا کنند.
واژه مستند را اول بار جان گريرسن ( John Grierson ) ( مستند ساز و منتقد سينما ) در نقد فيلم موانا ( 1926- Moana ) ساخته رابرت فالاهرتي ( Robert Flaherty ) به کار برد. گريرسن بعدها اين واژه را معادل « برخورد خلاقه با واقعيت » گرفت و سرانجام در سال 1948 ، «اتحاديه جهاني سينماي مستند » اين واژه را تصويب و آن را چنين تعريف کرد:
« ضبط سينمايي هر جنبه اي از واقعيت که با فيلم برداري واقعي و بدون دستکاري ، يا با بازسازي وفادارانه و معقول رويدادها ، روي فيلم ، به هدف گسترش بخشيدن به دانش و درک مردم و ارائه مسائل و راه حل هاي آنان به عيني ترين و واقعي ترين صورت ممکن انجام شده باشد».
« بخش هاي مختلفي از فيلم مستند ، کويانس کاتزي ( 1983 ) ، ساخته گادفري رجيو.»
چون مستند به گستره وسيعي از فيلم ها قابل اطلاق است ، منتقدان و فيلم سازان عبارات هم ارز ديگري نيز به کار مي برند ، براي مثال مستندهاي تبليغاتي ، مستندهاي آموزشي ، مستندهاي داستاني ، مستندهاي اجتماعي ، مستندهاي تاريخي ، مستندهاي سياسي و ... .

تاريخچه اي بر فيلم مستند

اساسا فيلم هاي اوليه تاريخ سينما را بايد فيلم هاي مستند ناميد. برادران لومير ( Lumiere ) در شروع کارشان يک سري فيلم ساختند که همگي را از زندگي روزمره مردم تهيه کرده بودند براي مثال ورود قطار به ايستگاه ( 1895)( يا خروج کارگردان از کارخانه ( 1895) . در اين ميان در آمريکا هم ، اديسون و همکارانش فيلم هايي از اتفاقاتي که در محل کارشان مي گذشت ، مي گرفتند. همچنين در کشورهاي ديگر نيز ، به محض آنکه صاحب اين صنعت مي شدند ، کارشان را باساخت اين گونه فيلم ها آغاز مي کردند.
برادران لومير اين فيلم ها را وقايع اتفاقيه ( Actualites ) مي ناميدند.
اما سينماي مستند به معنا و مفهوم امروزي آن با فيلم نانوک شمالي ( 1922- Nanook of the North ) ساخته رابرت فلاهرتي آغاز شد. نانوک شمالي به نوعي يک مستند داستاني بود. رابرت فلاهرتي ، يک معدن شناس بود که در منطقه قطب شمال کانادا ، فعاليت مي کرد. زندگي سخت اسکيموهاي ساکن در آن محل توجه او را جلب کرد. او در سال 1920 به آن محل رفت تا در ميان يک خانواده اسکيمو زندگي کند و از زندگي روزانه اين مردم فيلم بگيرد. او پس از 16 ماه با فيلم هاي گرفته شده به آمريکا بازگشت ، فيلم ها را تدوين کرد و فيلمي مستند به نام نانوک شمالي به مدت 75 دقيقه فراهم کرد. اين فيلم هم مورد توجه منتقدان و هم مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. يکي از دلايل موفقيت نانوک شمالي در آن زمان بداعت و غرابت آن بود ، زيرا اين فيلم نخستين آشنايي مردم معمولي با اسکيموها و زندگي آنها بود. از طرف ديگر شيوه فيلم برداري و تدوين فيلم توسط فلاهرتي ، در اين فيلم منحصر به فرد و جذاب بود. نانوک شمالي به نوعي راه را براي اکران فيلم هاي مستند ديگري که در مورد زندگي مردم مختلف ساخته شده بودند باز کرد.
موفقيت فيلم نانوک شمالي و هزينه اندک توليد آن صنعت سينماي آمريکا را بر آن داشت که به فيلم مستند بيشتر توجه کند. در همين زمان کمپاني پارامونت ( Paramont Pictures ) سفارش ساخت فيلم ديگري از اين نوع را به فلاهرتي داد و دست او را در انتخاب محل و موضوع کاملا باز گذاشت. حاصل اين قرارداد فيلم موانا ( 1926) بود. موانا ، مستندي شاعرانه از زندگي مردم جزاير درياي جنوب در ساموا بود. ساخت اين فيلم 20 ماه به طول انجاميد. فلاهرتي در اين فيلم از نگاتيوهاي پانکروماتيک استفاده کرد که تازه به بازار آمده بودند و به تمامي طيف هاي رنگي قابل ديد ، حساس بودند ، همچنين او از عدسي تله فتو براي ايجاد عمق ميدان ، بسيار استفاده کرد. اين فيلم از سوي منتقدان تمجيد شد ، اما از سوي تماشاگران عادي چندان با استقبال رو به رو نشد.
بعد از اين فيلم ، فلاهرتي چند مستند ديگر نيز ساخت ، اما سرانجام سيستم استوديويي هاليوود با دخالت هايش و تاکيد بيش از حد بر روي ساخت مستندهاي تجاري او را نااميد کرد و او نيز به انگلستان مهاجرت کرد.
گرچه فيلم هاي فلاهرتي از پيش برنامه ريزي شده و حتي گاه تمرين شده بودند ، اما دستاوردهاي درخشاني به حساب مي آمدند که شيوه هاي مختلف زندگي را نشان مي دادند و در آنها ، کار هنرمندانه و خلاقانه اي در زمينه انتخاب فضا ، کار با دوربين و ندوين به چشم مي خورد.
جنبش مهم ديگر در عرصه مستند سازي در دهه 20 ميلادي و در شوروي جريان داشت و سردمدار آن ژيگاورتوف ( Dziga Vertov ) بود. ژيگاورتوف در 1918 ، يعني در اوج درگيري هاي داخلي شوروي بعد از فروپاشي حکومت تزاري به عنوان تدوينگر حلقه هاي خبري ، فعاليت مي کرد. ورتوف در آغاز به همين راضي بود که فيلم ها را صرفا به صورت کاربردي و مفيد سر هم کند ، اما رفته رفته دست به تجربه هايي زد تا از طريق تدوين ، بر شدت بيان فيلم ها بيفزايد.
از آنجا که ورتوف از طرفداران نظام جديد بود ، تجربه هايش از جانب کميته سينمايي حکومت جديد ، حمايت مي شد ، به همين خاطر ورتوف گروه کوچکي از مستندسازان جوان و علاقه مند را جمع کرد و نام گروه خود را کينو کي ( Kinoki ) ، به معناي سينما – چشم ( Cinema – Eyes ) ، گذاشت. ديدگاه اصلي اين گروه بر اين عقيده استوار بود که ، ابزار سينما ( منظور دوربين ) ، براي بازسازي واقعيت ، چنانکه بر ما ظاهر مي شود ، توانايي مطلق دارد و ديگر اينکه ، ضرورت دارد تا اين واقعيت به وسيله تدوين و بازآرايي ، به يک تماميت بياني و مجاب کننده برسد. ورتوف اين نظريه را کينو – گلاز ( Kino – Glaz ) ، به معناي دوربين – چشم ( Camera – Eyes ) ناميد و نقش مهمي در زيبايي شناسي تدوين ادا کرد.
مدتي بعد از به قدرت رسيدن لنين ، يعني در سال 1922 ، ورتوف يک سلسله حلقه هاي خبري – مستند ، که آگاهانه سر هم شده بودند عرضه کرد و اين مجموعه را کينو – پراودا ( Kino – Pravda ) به معناي سينما – حقيقت ناميد. بيست و سه فيلم سينما – حقيقت ورتوف که بين سال هاي 1922 تا 1925 ساخته شد ، جنبه هاي وسيع و گوناگون تکنيک هاي تجربي او را در بر داشتند. در بين آثار ورتوف ، کامل ترين و مهم ترين فيلم او مرد دوربين به دست ( 1929- The Man With A Movie Camera) است. اين فيلم تمام جنبه هاي تدوين و کار با دوربين را که تا آن زمان در سينماي صامت شناخته شده بود به کار گرفته است ، تا زندگي در جريان طبيعي خود را در يک روز عادي در مسکو ، از طلوع آفتاب تا غروب به تصوير بکشد.
بعد از فلاهرتي و ورتوف ، سرشناس ترين نام در تاريخ سينماي مستند ، جان گريرسون است. گريرسون در انگلستان فعاليت مي کرد. سينماي انگلستان از همان ابتداي ظهور سينما در اين کشور، توجه خاصي به فيلم هاي مستند داشت.
گريرسون بسيار بر روي فيلم هاي مستند و مونتاژي شوروي ( به ويژه آثاز ورتوف ) کار کرد. او تعدادي از جوانان مشتاق را دور هم جمع کرد ، از جمله ، رابرت فلاهرتي را که به انگلستان مهاجرت کرده بود ، دعوت به همکاري کرد. آنها نهضتي به راه انداختند که آن را مستند سازي مسئولانه ( Socially Commited ) مي ناميدند. گريرسون و گروهش طي ده سال در حدود سيصد فيلم عرضه کردند. فيلم هاي اين گروه ، زندگي مردم انگلستان را به تصوير مي کشيد و مسائل و مشکلات اجتماعي را مطرح مي کرد. در اين فيلم ها ، تکنيک هاي چشمگيري به کار رفته است ، اما در اين فيلم ها بيش از مسائل هنري و زيبايي شناختي ، جنبه آموزشي و خبري آنها اهميت دارد. آنها همچنين در دوران جنگ ، مستندهاي خوب و در خور توجهي ساختند. از جمله فيلم هاي مستند مهم و قابل توجه اين گروه مي توان به رانده شدگان ( 1929- Driifters ) ساخته جان گريرسون ، سرچشمه ( 1931- Upstream ) ساخته آرتور آلتن ( Arthur Elton ) ، بريتانياي صنعتي ( 1933- Industrial Britain ) ساخته فلاهرتي ، آواز سيلان ( 1934- Song Of Ceylon ) ساخته بازيل رايت ( Basil Wright ) و پست شبانه ( 1936- Night Mail ) ساخته بازيل رايت و هري وات ( Harry Watt ) اشاره کرد. لازم به ذکر است اين گروه پر شور در دهه چهل از هم پاشيد.
انگلستان امروز هم يکي از کشورهاي مهم توليد کننده فيلم هاي مستند است.
چشمگير ترين توسعه اي که از آن زمان به بعد در سينماي مستند رخ داده ، بي ترديد مطرح شدن سينما – وريته ( Cinema – Verite ) در فرانسه و سينماي بي واسطه ( Direct Cinema ) در آمريکا ، هر دو در دهه 1960 بوده است. هر دوي اين جنبش ها ، تحت تاثير فيلم ها و آثار مستند تلوزيوني قرار داشتند و در شکل گيري آنها ، ورود دوربين ها و ضبط صوت هاي سبک ، عدسي زوم و فيلم هاي حساسي که در نور طبيعي هم قابل استفاده هستند ، نقش مهمي داشته است.
سينما – وريته عبارتي است فرانسوي معادل سينما – حقيقت و به يک رشته فيلم هاي مستندي اطلاق مي شود که به دوربيني سبک و قابل حمل و مضاميني خود انگيخته اتکا دارند که از پيش طرح ريزي نشده باشند. سينما – وريته عبارتي است که ژان روش ( Jean Rouch ) براي توصيف فيلم وقايع نگاري يک تابستان ( 1961) که با همکاري ادگار مورن ( Edgar Morin ) ساخته بود و آن را از اولين فيلم هاي سينما – وريته مي دانند ، به کار برده است. اصول تئوريک و علمي سينما وريته تا حد زيادي به آثار ژيگاورتوف و تا حد کمتري به فيلم هاي رابرت فلاهرتي متکي است. يک تکنيک بارز در سينما – وريته ، انجام گفت و گوهاي بي مقدمه و آني براي بررسي مساله مورد نظر است. از ديگر فيلم سازان فرانسوي مطرح سازنده فيلم هاي سينما – وريته مي توان به کريس مارکر ( Chris Marker ) و ماريو روسپولي ( Mario Ruspoli ) اشاره کرد. مهم ترين اثر توليد شده اين مکتب هم اندوه و ترحم ( 1970- ) ساخته مارسل افولس ( Marsel Ophuls ) است.
سينماي بي واسطه ، نامي بود که آلبرت مايزلز ( Albert Maysles ) ، مستند ساز مطرح آمريکايي ، آن را به اين سري فيلم ها داد و علت اين نامگذاري آن بود که ، برداشت بي واسطه ، آني و موثق آنها را انعکاس دهد. در اين گونه فيلم ها نيز مانند سينما – وريته ، برنامه ريزي قبلي و طرح ماجرايي از پيش طراحي شده وجود ندارد. مهم ترين فيلم ساز اين جنبش فردريک وايزمن ( Frederick Wiseman ) است و از آثار مهم او مي توان به دبيرستان ( 1968- High School ) اشاره کرد.
گر چه توليد فيلم هاي مستند ، به خاطر عدم نمايش عمومي آنها ( زيرا تماشاگر عام ندارند و از نظر تجاري چندان موفق نيستند ) ، با اشکال رو به رو است ، اما برخي از آنها چنان تصوير تکان دهنده اي از جهان و زندگي ارائه کرده اند که اکران عمومي انها بسيار موفقيت آميز نيز بوده است ، که در اين ميان مي توان به فيلم بخش هارلن ، آمريکا ( 1975- Harlan County, U.S.A ) ساخته باربارا کاپل ( Barbara Kopple ) ، که درباره اعتصاب معدن چيان است ، اشاره کرد.
شايد ، ديگر جنبش خاصي را در زمينه مستندسازي شاهد نباشيم ، اما در نقاط مختلف جهان مستندهاي بسيار ارزنده اي ساخته مي شوند که آينده فيلم مستند را کماکان تضمين مي کنند ، به ويژه در سال هاي اخير با پيچيده تر شدن مناسبات سياسي ، مستندهاي سياسي طرفداران بسياري يافته و در اين بين کسي که بيش از همه به شهرت رسيده مايکل مور ( Michael Moore ) است ، به ويژه با دو مستند سياسي اش يعني ، بولينگ براي کلمباين ( 2002- Bowling for Columbine ) و فارنهايت 11/9 ( 2004- Fahrenheit 9/11 ) . در اين ميان بايد از گادفري رجيو ( Godfrey Reggio ) نيز نام برد ، رجيو سه گانه درخشاني دارد به نام هاي کويانس کاتزي ( 1983- Koyaanisqatsi ) ، پوآک کاتزي ( 1988- Powaqqatsi ) و نوکاي کاتزي ( 2002- Naqoyqatsi ) که علاوه بر برخورداري از مولفه هاي فيلم مستند ، در واقع فيلمي کاملا طراحي شده ، با موسيقي خاص و زيبا ، فيلم برداري و تدوين درخشان و در نهايت برخوردار از مضامين فلسفي است.
منبع: تاريخ تحليلي سينماي جهان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط