قحطی و پیشگیری از آنها

علت‌یابی بروز قحطی و روش‌های جلوگیری از آن مستلزم دارا بودن یكسری سازمان‌ها و نهادهای مرتبط است. اما، علاوه بر آن بستگی به درك و فهمی كه توأم با اعمال قدرت و اقتدار نیز باشد، دارد؛ بویژه به میزان جدایی حكمرانان از مردمی
سه‌شنبه، 14 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
قحطی و پیشگیری از آنها
 قحطی و پیشگیری از آنها

 

نویسنده: آمارتیا سن
مترجم: وحید محمودی
 

علت‌یابی بروز قحطی و روش‌های جلوگیری از آن مستلزم دارا بودن یكسری سازمان‌ها و نهادهای مرتبط است. اما، علاوه بر آن بستگی به درك و فهمی كه توأم با اعمال قدرت و اقتدار نیز باشد، دارد؛ بویژه به میزان جدایی حكمرانان از مردمی كه بر آنان حكومت می‌كنند، بستگی دارد. حتی وقتی كه علت اصلی قحطی نسبتاً متفاوت از این باشد، فاصله سیاسی یا اجتماعی بین اداره‌كنندگان كشور و مردم می‌تواند نقش مهمی در عدم جلوگیری از قحطی داشته باشد.
در این زمینه، توجه به قحطی دهه 1840، در حدود 150 سال پیش، كه ایرلند را ویران كرد، خالی از فایده نیست. تعداد زیادی از مردم كشته شدند. این میزان در هیچ قحطی دیگر و در هیچ جای دیگر، در طول تاریخ، سابقه نداشته است. قحطی، همچنین ایرلند را به طور ماهوی تغییر داد. آن قحطی منجر به چنان مهاجرتی، آن هم در وحشتناكترین شرایط سفرهای دریایی كه به ندرت در نقاط دیگر جهان مشاهده شده است، انجامید كه حتی جمعیت امروز ایرلند، اساساً خیلی كمتر از زمانی است كه قحطی در سال 1845 شروع شده بود.
علت این بلا چه بود؟ در كتاب مرد و ابرمرد (1) جرج برنارد شاو (2)، آقای مالون (3) یك امریكایی ایرلندی ثروتمند، توصیف قحطی دهه 1840 ایرلند به مثابه‌ی «قحطی» را رد می‌كند. او به عروسش ویولت (4) می‌گوید كه پدرش «از گرسنگی سال سیاه 47 مرد». وقتی ویولت می‌پرسد «قحطی؟»، مالون پاسخ می‌دهد: «نه، گرسنگی؛ زمانی كه كشوری پر از مواد غذایی است و حتی آن را صادر می‌كند، نمی‌تواند قحطی وجود داشته باشد.»
چند اشتباه در بیان محكم مالون وجود دارد. این كه مواد غذایی از ایرلند قحطی زده به انگلستان خوش‌بخت صادر می‌شد، بی‌تردید درست است، اما این كه ایرلند پر از مواد غذایی بود، درست نیست (درواقع، همزیستی گرسنگی و صادرات مواد غذایی در بسیاری از قحطی‌ها پدیده‌ی مشتركی است). همچنین، وقتی كه سابقه‌ی اصطلاحات «گرسنگی» و «از گرسنگی مردن» در نظر گرفته شود، بی‌تردید مفهوم فعال- نه مفهوم تقریباً مرده‌ی آنها- دال بر مردم را بی‌غذا گذاشتن است، خصوصاً اگر مردم از گرسنگی بمیرند. بنابراین، انكار وقوع قحطی (در مقام اصطلاحی كه به طور عام فهمیده شده است) در آن مقطع از تاریخ ایرلند بسیار سخت است.
مالون نكته متفاوت و بعضاً عمیقی را مطرح كرد. مسأله‌ی اصلی به نقش نوع انسان در ایجاد و استمرار قحطی مربوط می‌شود. اگر قحطی‌های ایرلند همگی قابل پیش‌گیری بودند و بویژه اگر افراد دارای اختیار در بخش عمومی می‌توانستند مانع وقوع آنها شوند، در آن صورت اتهام «گرسنگی دادن» به ایرلندی‌ها، به اندازه‌ی كافی واضح است. انگشت شكایت نمی‌تواند به نقش سیاست عمومی در پیش‌گیری یا عدم پیش‌گیری از وقوع قحطی‌ها، به تأثیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كه سیاست عمومی را مشخص می‌سازند، نشانه رود. از آنجایی كه وقوع قحطی‌ها در كشورهای مختلف، حتی در دنیای مدرن و پیشرفته و از همه نظر خوشبخت، ادامه داشته است، سیاست‌های عمومی و كارایی آنها، همانند 150 سال پیش، امروزه نیز مورد تردید و اعتراض قرار می‌گیرد.
ابتدا، باز می‌گردیم به علل آنی و مستقیم‌تر قحطی‌های ایرلند. در این مورد، تردیدی نیست كه كاهش محصول غذایی در ایرلند، به طور عمده ریشه در شته‌زدگی محصول سیب زمینی داشت. گرچه، نقش كلی عرضه مواد غذایی در وقوع قحطی، بسته به پوشش آماری موادغذایی، می‌تواند به طرق مختلفی ارزیابی شود، بیشتر به منطقه‌ای از تولید مواد غذایی كه مورد توجه قرار می‌گیرد، بستگی دارد. همان‌طور كه كورمك اوگرادا (5) خاطرنشان كرده است، اگر تولید و عرضه موادغذایی در كل دولت پادشاهی انگلستان موردتوجه باشد، هیچ بحرانی در تولید و عرضه موادغذایی، در مقابل آنچه مخصوصاً در ایرلند اتفاق افتاده، وجود نداشته است. مطمئناً مواد غذایی می‌توانست از انگلستان به ایرلند انتقال یابد، اگر ایرلند استطاعت خرید آن را می‌داشت. نه تنها این پدیده رخ نداد، بلكه دقیقاً عكس آن اتفاق افتاد كه با فقر ایرلند و محرومیت اقتصادی قربانیان ایرلندی ارتباط داشت؛ همان‌طور كه تری اگلتون (6) در بحث قوی ادبیات قحطی‌های ایرلند خودش، «بوته پرتگاه و گرسنه بزرگ»، مطرح كرده است. در این حالت می‌توان به طور مستقل، ادعا كرد كه ایرلندی‌ها، به سادگی از نبود موادغذایی نمردند، آنان از بی‌پولی نمی‌توانستند غذایی را كه به وفور در بریتانیا موجود بود و آنها به آن دسترسی كافی نداشتند، خریداری كنند.
در تجزیه و تحلیل علت قحطی‌ها، مهم است كه چگونگی شیوع عمومی فقر در كشور یا منطقه‌ی بحران‌زده، مطالعه شود. در مورد ایرلند می‌توان گفت كه فقر ایرلندی‌ها به طور عام و میزان دارایی‌های نسبتاً كم آنان به طور خاص، آنان را در برابر وضع نامساعد اقتصادی ناشی از شَته زدگی [محصول سیب زمینی] آسیب‌پذیر می‌كرد. در این مورد، نه تنها باید مردم درگیر با فقر محلی و بومی صرفاً مورد توجه قرار می گرفت، بلكه همچنین باید به آسیب‌پذیری خاص آنانی كه توانایی‌شان در مقابل هرگونه تغییر اقتصادی شكننده بود، توجه می‌شد. آسیب‌پذیر بودن عمومی قشر بسیار فقیر به همراه دیگر مصائب منتج از تغییرات اقتصادی است كه قربانیان گرسنگی شدید را تشكیل می‌دهد. تولیدكنندگان خرده پای سیب‌زمینی ایرلندی، از شَته‌زدگی این محصول به طور جدی آسیب دیدند و در جریان افزایش قیمت موادغذایی، دیگران هم آسیب دیدند.
تا جایی كه مواد غذایی مورد توجه بوده، بعید به نظر می‌رسد برای از بین بردن قحطی، واردات منظم مواد غذایی وجود داشته است. جریان مواد غذایی معكوس بود: صادرات موادغذایی از ایرلند به انگلیس (بخصوص موادغذایی با كیفیت بالاتر). چنین «انتقال معكوس موادغذایی» در شرایط قحطی، در كل، منحصر به فرد نیست. از آنجا كه افت كلی و ناگهانی اقتصاد، موجب كاهش شدید قدرت خرید مصرف كنندگان می‌شود، میزان عرضه موادغذایی قابل دسترس كاهش یافته، به قیمت بالاتر، در جاهای دیگری به فروش می رود.برای مثال، در قحطی سال 1973 وُلو در اتیوپی، انتقال معكوس مواد غذایی رخ داد؛ در نتیجه، ساكنین این استان قادر به تأمین غذا نبودند؛ به رغم این واقعیت كه قیمت موادغذایی در آنجا بالاتر از سایر نقاط كشور نبود و حتی گاهی پایین‌تر هم بود. درواقع شواهد نشان می‌دهد كه موادغذایی از استان وُلو به مناطق مرفه‌تر اتیوپی، جاهایی كه مردم درآمد بیشتری داشتند و بنابراین قادر به خرید مواد غذایی در [قیمت‌های بالاتر] بودند، انتقال می‌یافت.
این جریان، در مقیاس نسبتاً بزرگتری، در ایرلند دهه‌ی 1840 اتفاق افتاد، یعنی زمانی كه گندم، جو، گله گوسفند و گاو، خوك‌ها، تخم‌مرغ‌ها و كره باكشتی‌های متعدد به محدوده شانون (7) انتقال می‌یافت؛ انتقال از ایرلند قحطی زده به سمت انگلستان برخوردار از مواد غذایی. صادرات مواد غذایی از ایرلند به انگلیس، در آستانه‌ی قحطی، موضوع طعنه‌آمیزی در ایرلند بود كه حتی تأثیر آن به صورت عدم اعتماد پیچیده بین انگلستان و ایرلند امروزه نیز ادامه دارد.
رمز و راز اقتصادی بزرگی در پس انتقال مواد غذایی از ایرلند به انگلستان در خلال قحطی ایرلند، وجود نداشت. كاركرد نیروهای بازار به نحوی است كه همیشه انتقال موادغذایی را به مناطقی كه مردم توانایی پرداخت قیمت‌های بالاتری را دارند، تشویق می‌كند. انگلستان متمول باید درست چنین می‌كرد در مقایسه با آنچه كه ایرلند فقرزده توانست انجام دهد. به طور مشابه، در سال 1973، ساكنین آدیسابابا توانستند موادغذایی را بخرند كه گرسنگان بدبخت استان وُلو نمی‌توانستند آن را خریداری كنند.
نباید از این مسأله فوراً این نتیجه را گرفت كه راه صحیح پیش‌گیری از قحطی متوقف كردن معاملات در بازار است. چنین اقدامی در بعضی موارد خاص، می‌تواند هدف‌های محدودی را تأمین كند (برای مثال، منع انتقال معكوس موادغذایی از ایرلند به انگلستان می‌توانست كمك به مصرف كنندگان ایرلندی باشد)؛ اما در مجموع هنوز مسائل اولیه و اصلی فقر و تهیدستی قربانیان قحطی دست نخورده رها شده است. برای تغییر این شرایط سیاست مثبت‌تری موردنیاز است، نه سیاست‌های خاص كه یكی از آنها متوقف كردن معاملات كالاهای مشخص در بازار است. درواقع، با سیاست‌های مثبتی كه درآمد ناچیز از دست رفته را جبران می‌كند (برای مثال، از طریق برنامه‌های اشتغال عمومی)، می‌توان انتقال معكوس موادغذایی را به طور خودكار كاهش و یا متوقف كرد. زیرا، خریداران داخلی قادر به خرید موادغذایی بیشتری خواهند شد.
البته، ما می‌دانیم كه دولت بریتانیای كبیر برای كاهش ناداری و گرسنگی مردم ایرلند، در طول دوره قحطی كمك ناچیزی كرد. در محدوده امپراتوری بریتانیا وقایع مشابهی وجود داشته است، اما ایرلند خودش تشخیص داده بود كه جدا از جزایر بریتانیا باشد. این جایی است كه بیگانگی فرهنگی در مقابل ناهمگونی صرفاً سیاسی حایز اهمیت است (گرچه جدایی فرهنگی در معنای وسیعش با سیاست قرین است).
در اینجا مهم است كه این حقیقت را به خاطر داشته باشیم كه در بریتانیا تا دهه 1840، زمان وقوع قحطی ایرلند، یك نظام گسترده نسبتاً خوب حمایتی فقرزدا به وجود آمده بود. در انگلستان هم فقر وجود داشت، به طوری كه سطح زندگی كارگران انگلیسی تا یك زندگی مناسب فاصله زیادی داشت (به واقع در سال 1845 كه پیامدهای قحطی ایرلند نمایان شد، اثر كلاسیك فریدریش انگلس كه كیفرخواست فقر و بدبختی اقتصادی در انگلستان بود، با عنوان «وضعیت طبقه كارگر در انگلستان» (8) منتشر شد). با این حال، هنوز در انگلستان، اندكی تعهد سیاسی برای جلوگیری از گسترده شدن گرسنگی وجود داشت. اما، در مورد كل امپراتوری، حتی بخش ایرلند، تعهد یكسانی اعمال نمی‌شد و قوانین فقر در انگلستان، در مقایسه با قوانین فقر ضعیف‌تر وضع شده در ایرلند، اساساً حقوق بیشتری را به فقرای انگلیسی می‌داد.
درواقع، همان طور كه جویل مك‌یر (9) بیان داشته است، «ایرلند در مقام كشوری بیگانه و حتی ملتی متخاصم مورد توجه انگلیسی‌ها قرار گرفته بود.» چنین بیزاری بر خیلی از جوانب روابط بریتانیا- ایرلند تأثیر گذاشت و همان طور كه مك‌یر ذكر می‌كند، مانع سرمایه‌گذاری بریتانیا در ایرلند می‌شد. مهم‌تر این كه لندن نسبت به قحطی‌های ایرلند و رنج‌های مردم آن و در نتیجه نسبت به جلوگیری از ناداری و گرسنگی آنان، نسبتاً بی‌تفاوت بود. ریچارد ندلیبو (10) می‌گوید در حالی كه فقر در بریتانیا نوعاً به تغییرات و نوسان‌های اقتصادی نسبت داده می‌شد، در ایرلند به نظر می‌رسد كه به تنبلی، بی‌تفاوتی و بی‌عرضگی مردم ربط داده می‌شد. در نتیجه، همان طور كه دیده شده مأموریت بریتانیایی‌ها «كاهش پریشان‌حالی ایرلندی‌ها نیست، بلكه عبارت است از متمدن كردن آنان و هدایت آن‌ها به سوی احساس و عمل نمودن شبیه به آنچه شایسته طبیعت بشری است.» شاید، این تا حدی اغراق‌آمیز باشد، اما سخت است فكر كنیم كه قحطی‌هایی شبیه آنچه در دهه 1840 در ایرلند اتفاق افتاد، می‌توانست در كل بریتانیا هم اتفاق بیفتد.
با نگاهی بر آثار اجتماعی و فرهنگی شكل‌دهنده سیاست عمومی و این كه در این مورد اجازه داد قحطی اتفاق بیفتد، مهم است حالت جدایی خواهی و برتری‌جویی كه خصیصه بریتانیایی‌ها نسبت به ایرلندی‌ها بود، درك شود. همان طور كه ادموند اسپنسر (11) در كتاب ملكه پری (12) (منتشر شده در سال 1590 و شاید هم بیشتر) آورده، ریشه‌های فرهنگی قحطی‌های ایرلند به خیلی عقب‌تر بازمی گردد. میل به مقصر جلوه دادن قربانیان در طول قحطی‌های دهه‌ی 1840 در این كتاب دیده می‌شود. از دیدگاه انگلیسی‌ها ذائقه‌ی سیب زمینی- پسند ایرلندی‌ها به فهرست علل مصائبی كه ایرلندی‌ها خود در آفرینش آن نقش داشتند، اضافه می‌شود.
اعتقاد به تفوق فرهنگی، با ناهمگونی قدرت سیاسی همراه است. اظهارنظر معروف وینستون چرچیل مبنی بر اینكه قحطی سال 1943 بنگال، آخرین قحطی هند تحت سلطه بریتانیا (و همچنین آخرین قحطی هند)، كه بر اثر تمایل افراد بومی به زاد و ولد زیاد «همانند خرگوش‌ها» به وجود آمده بود، ریشه در سنت عمومی مقصر شناختن مردم تحت سلطه استعمار دارد. این عقیده چرچیل، عقیده دیگر وی مبنی بر اینكه هندی‌ها بعد از آلمانی‌ها درنده‌خوترین مردم جهان هستند را تكمیل می‌كند. خطر دوگانه‌ای كه چرچیل با آن مواجه بود، برای همه قابل درك است. از یك طرف، آلمانی‌های درنده‌خو به دنبال سرنگونی حكومت وی بودند و از طرف دیگر هندی‌های درنده‌خو خواهان حاكمیت خوبی بودند.
چارلز ادوارد تری ویلین (13)، رئیس خزانه در طول دوران قحطی‌های ایرلند كه اشتباهات زیاد سیاست‌های اقتصادی بریتانیا در ایرلند را در حوزه‌ی تحت تصدی‌اش در نیافت، عادت‌های ایرلندی‌ها را بخشی از عوامل توضیح دهنده‌ی قحطی‌ها می‌دانست. از نظر وی، عمده‌ترین قصور ایرلندی‌های فقیر، تمایل آنان به خوردن سیب زمینی بود، به طوری كه به یك محصول وابسته شده بودند. درواقع، دیدگاه تری ویلین درباره‌ی قحطی‌های ایرلند، به او این اجازه را می‌دهد كه میان آشپزی ایرلندی‌ها و قحطی آنها پلی بزند: «به زحمت زنی از طبقه دهقانان در غرب ایرلند را می‌توان یافت كه هنر آشپزی او از حد جوشاندن یك سیب زمینی فراتر رود.» چنین اظهارنظری جالب است، نه فقط به این خاطر كه كم پیش می‌آید كه فردی انگلیسی فرصت مناسبی پیدا كند تا در مورد هنر آشپزی انتقادی بین‌المللی كند، بلكه به این دلیل كه انگشت شكایت گذاشتن بر رژیم غذایی ناچیز ایرلندی فقیر به خوبی مقصر دانستن قربانیان را به تصویر می‌كشد. از این منظر، قربانیان ‌به رغم نهایت تلاش مجریان عمومی در لندن برای جلوگیری از وخامت اوضاع، به تشدید بدبختی خود كمك كرده بودند.
بیگانگی فرهنگی، به نبود انگیزه‌های سیاسی در تبیین علل عدم برخورد فعال انگلستان طی قحطی‌های ایرلند اضافه می‌شود. در حقیقت، پیش‌گیری از قحطی‌ها خیلی آسان و از این رو اجازه وقوع آنها شگفت‌آور است. معنای فاصله بین قانونگذار و افرادی كه قانون بر آنها جاری می‌شود، یك علل توضیح‌دهنده مهم قحطی‌هاست. فاصله بین قانون‌گذار و افرادی كه قانون بر آنها جاری می‌شود، همان‌قدر در قحطی‌های معاصر در اتیوپی، سومالی و سودان سخت و مشكل است كه در ایرلند و هند تحت نفوذ خارجیان در قرن گذشته بود.

پی‌نوشت‌ها

1.Man and Superman
2.George Bernard Shaw
3.Malone
4.Violet
5.Cormac O Grada
6.Terry Eagleton
7.Shannon
8.The Conditions of the working class in England
9.Joel Mokyr
10.Richard Ned Lebow
11.Edmund Spenser
12.Faerie Queene
13.Charles Edward Trevelyan

منبع مقاله :
سن، آمارتیا، (1394)، توسعه به مثابه آزادی، ترجمه‌ی وحید محمودی، تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه‌ انتشارات، چاپ چهارم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط