مترجم: پریسا مرتضوی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
آنتونی مككارتِن، فیلمنامهنویس در مورد چالشهای نوشتن یك داستان عاشقانه بدون استفاده از ابزارهایی چون دیالوگ، سخن میگوید.
پیشرفت کردن استیون هاوكینگ و تبدیل شدنش به پدرخوانده اختر فیزیك مدرن، علی رغم محدودیت جسمیاش موضوعی است که بیشتر به افسانهها شبیه است. آنتونی مك كارتِن نویسندۀ نیوزیلندی در نوشتن و تولید فیلم زندگینگاره تحسین شده نظریه همه چیز، مشخصاً در تلاش بوده است برگی از نگرش مصمم و امیدوارانۀ هاوكینگ را روایت کند و زندگی الهامبخش او را به تصویر بکشد.
سفر مك كارتِن در راه تولید این فیلم در سال 2004 آغاز شد، وقتی سر زده با جِین، همسر اول هاوكینگ ملاقات كرد. فیلم نظریه همه چیز بر اساس کتاب خاطرات جین با نام سفر به بینهایت، زندگی من با استیون ساخته شده است. اما چند سال طول كشید تا فیلمنامههای اولیه نوشته شوند و جین راضی شود كه حق مالكیتش را به مك كارتن بفروشد. پس از آن مك كارتن به سرعت دست به کار شد تا شریکی برای تأمین مالی مخارج فیلم پیدا کند و بالاخره با کمپانی Britain's Working Title Films در سال 2012 شراکت كرد.
این فیلم كه توانسته چندین جایزه از جمله جایزه گلدن گلوب و اسکار برای اِدی رِدمِن (بازیگر نقش هاوكینگ) به ارمغان آورد و بعلاوه پنج نامزدی جایزه آكادمی اسكار، شامل بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود كرده است، روایت بلندپروازانهای دارد كه بیش از دو دهه از زندگی هاوكینگ را در بر میگیرد. این داستان، ما را به روزهای آغازین دانشجویی هاوكینگ در دانشگاه كمبریج میبرد و تا تشخیص ابتلای وی به اسكلروز جانبی آمیوتروفیك و انتشار كتاب تأثیرگذار و پرفروش تاریخچه مختصر زمان ما را همراه خود میکشاند.
بیش از همه اینها، فیلم نظریه همه چیز عاشقانهای میان استیون و جین است، كه نقش او را فلیسیتی جونز با ظرافتی استادانه و میتوان گفت کاملاً صادقانه بازی كرده است كه شایستگیاش را برای دریافت اسكار بهترین بازیگر زن كاملاً توجیه میكند. فقط به جینی كه او با چهرهای تازه ساخته، نگاه كنید، در حالی كه به ناگهان شیفته هاوكینگ خجالتی كه دانشجوی فوق لیسانس است، میشود و به این عشق اصرار میورزد و با این كه میداند او فقط دو سال برای زندگی كردن زمان دارد، با او ازدواج میكند. اگر او میدانست هاوكینگ بر خلاف احتمالات، ایستادگی کرده و تا امروز زندگی خواهد کرد، آیا باز هم چنین تصمیمی میگرفت و این گونه انتخاب میكرد؟
مك كارتن میداند كه شیفتگی در میان معماهای بسیاری که در دنیا وجود دارد، رازآلودترین است. مك كارتن كه یك نمایشنامهنویس و شاعر موفق نیز هست، در مورد این موضوع صبحت كرد.
• فیلم نظریه همه چیز لحظههای «نشان بده و چیزی نگو»ی زیادی را ترسیم میكند، مثل وقتی که استیون هاوكینگ موقع شام در حالی كه سیبزمینی کبابی را در ظرفها میکشد، دستش میلرزد. شما در توصیف ویژگیهای جسمانی این حركتها چقدر دقت كردید؟
در این مسائل بسیار دقیق بودم. من همیشه فكر میكنم كه فیلمنامهنویس، كارگردان اول است، به همین دلیل لازم است بدانید داستان را از نظر عملی هم باید چگونه بگویید. اغلب تصور میشود كه اگر دیالوگی در کار نباشد، كارگردان چیزی از خودش میسازد. اما وقتی فیلمنامهای مینویسید، شما واقعاً مجبور هستید تمام آن را تصور كنید و این بخشی از لذت و چالش این متن خاص بود زیرا این کار بیش از هر چیز دیگری كه تا به حال انجام دادهام، غیركلامی بود. این فیلمنامه، داستانی عاشقانه بود که در زمانی خاص حدوداً از نیمۀ این داستان عاشقانه کارکتر اصلی به سختی می تواند حرف بزند و اصلاً تحرکی ندارد. بنابراین این مسئله به عهده من بود تا بدون استفاده از ابزاری مانند دیالوگ این داستان را با شور و حرارت و درگیر کننده روایت کنم. برای مثال، قسمتی در متن بود كه در آن استیون میخواهد جین را در آغوش بگیرد اما نمیتواند چنین كاری بكند. جین آن طرف اتاق است و به استیون پشت کرده است و تنها چیزی كه استیون دارد، دكمههای «جلو» و «عقب» روی صندلی چرخدارش است. در متن، من میگویم: «استیون مانند تكشاخی است آهسته به سواركارش میزند، آهسته به او نهیب میزند». و ادی [ردمن] گفت كه این توصیف برای رسوخ به روح مردی كه ناامیدانه مشتاق است به شیوهای عادی ارتباط برقرار کند اما نمیتواند، واقعاً مهم است. درونیسازی تمام آن سرخوردگیها چیزی بود كه ادی حس میكرد میتواند واقعاً با آن بازی كند.
پیشرفت کردن استیون هاوكینگ و تبدیل شدنش به پدرخوانده اختر فیزیك مدرن، علی رغم محدودیت جسمیاش موضوعی است که بیشتر به افسانهها شبیه است. آنتونی مك كارتِن نویسندۀ نیوزیلندی در نوشتن و تولید فیلم زندگینگاره تحسین شده نظریه همه چیز، مشخصاً در تلاش بوده است برگی از نگرش مصمم و امیدوارانۀ هاوكینگ را روایت کند و زندگی الهامبخش او را به تصویر بکشد.
سفر مك كارتِن در راه تولید این فیلم در سال 2004 آغاز شد، وقتی سر زده با جِین، همسر اول هاوكینگ ملاقات كرد. فیلم نظریه همه چیز بر اساس کتاب خاطرات جین با نام سفر به بینهایت، زندگی من با استیون ساخته شده است. اما چند سال طول كشید تا فیلمنامههای اولیه نوشته شوند و جین راضی شود كه حق مالكیتش را به مك كارتن بفروشد. پس از آن مك كارتن به سرعت دست به کار شد تا شریکی برای تأمین مالی مخارج فیلم پیدا کند و بالاخره با کمپانی Britain's Working Title Films در سال 2012 شراکت كرد.
این فیلم كه توانسته چندین جایزه از جمله جایزه گلدن گلوب و اسکار برای اِدی رِدمِن (بازیگر نقش هاوكینگ) به ارمغان آورد و بعلاوه پنج نامزدی جایزه آكادمی اسكار، شامل بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود كرده است، روایت بلندپروازانهای دارد كه بیش از دو دهه از زندگی هاوكینگ را در بر میگیرد. این داستان، ما را به روزهای آغازین دانشجویی هاوكینگ در دانشگاه كمبریج میبرد و تا تشخیص ابتلای وی به اسكلروز جانبی آمیوتروفیك و انتشار كتاب تأثیرگذار و پرفروش تاریخچه مختصر زمان ما را همراه خود میکشاند.
بیش از همه اینها، فیلم نظریه همه چیز عاشقانهای میان استیون و جین است، كه نقش او را فلیسیتی جونز با ظرافتی استادانه و میتوان گفت کاملاً صادقانه بازی كرده است كه شایستگیاش را برای دریافت اسكار بهترین بازیگر زن كاملاً توجیه میكند. فقط به جینی كه او با چهرهای تازه ساخته، نگاه كنید، در حالی كه به ناگهان شیفته هاوكینگ خجالتی كه دانشجوی فوق لیسانس است، میشود و به این عشق اصرار میورزد و با این كه میداند او فقط دو سال برای زندگی كردن زمان دارد، با او ازدواج میكند. اگر او میدانست هاوكینگ بر خلاف احتمالات، ایستادگی کرده و تا امروز زندگی خواهد کرد، آیا باز هم چنین تصمیمی میگرفت و این گونه انتخاب میكرد؟
مك كارتن میداند كه شیفتگی در میان معماهای بسیاری که در دنیا وجود دارد، رازآلودترین است. مك كارتن كه یك نمایشنامهنویس و شاعر موفق نیز هست، در مورد این موضوع صبحت كرد.
• فیلم نظریه همه چیز لحظههای «نشان بده و چیزی نگو»ی زیادی را ترسیم میكند، مثل وقتی که استیون هاوكینگ موقع شام در حالی كه سیبزمینی کبابی را در ظرفها میکشد، دستش میلرزد. شما در توصیف ویژگیهای جسمانی این حركتها چقدر دقت كردید؟
در این مسائل بسیار دقیق بودم. من همیشه فكر میكنم كه فیلمنامهنویس، كارگردان اول است، به همین دلیل لازم است بدانید داستان را از نظر عملی هم باید چگونه بگویید. اغلب تصور میشود كه اگر دیالوگی در کار نباشد، كارگردان چیزی از خودش میسازد. اما وقتی فیلمنامهای مینویسید، شما واقعاً مجبور هستید تمام آن را تصور كنید و این بخشی از لذت و چالش این متن خاص بود زیرا این کار بیش از هر چیز دیگری كه تا به حال انجام دادهام، غیركلامی بود. این فیلمنامه، داستانی عاشقانه بود که در زمانی خاص حدوداً از نیمۀ این داستان عاشقانه کارکتر اصلی به سختی می تواند حرف بزند و اصلاً تحرکی ندارد. بنابراین این مسئله به عهده من بود تا بدون استفاده از ابزاری مانند دیالوگ این داستان را با شور و حرارت و درگیر کننده روایت کنم. برای مثال، قسمتی در متن بود كه در آن استیون میخواهد جین را در آغوش بگیرد اما نمیتواند چنین كاری بكند. جین آن طرف اتاق است و به استیون پشت کرده است و تنها چیزی كه استیون دارد، دكمههای «جلو» و «عقب» روی صندلی چرخدارش است. در متن، من میگویم: «استیون مانند تكشاخی است آهسته به سواركارش میزند، آهسته به او نهیب میزند». و ادی [ردمن] گفت كه این توصیف برای رسوخ به روح مردی كه ناامیدانه مشتاق است به شیوهای عادی ارتباط برقرار کند اما نمیتواند، واقعاً مهم است. درونیسازی تمام آن سرخوردگیها چیزی بود كه ادی حس میكرد میتواند واقعاً با آن بازی كند.