«امامت» و موضوع تمدن اسلامی (سیری تحلیلی از حضرت ابراهیم (ع) تا حضرت رضا (ع))

بعثت پیامبران و جانشینان ایشان در شرایط زمانی و مکانی گوناگونی روی داده و از جمله علل آن، تعلیم شرایط گوناگون زندگی به انسان‌های پیرو دعوت انبیاست، دعوت و مجاهدت یک پیامبر به موضوع طغیان سیاسی پیوند می‌خورد و
جمعه، 17 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
«امامت» و موضوع تمدن اسلامی (سیری تحلیلی از حضرت ابراهیم (ع) تا حضرت رضا (ع))
 «امامت» و موضوع تمدن اسلامی (سیری تحلیلی از حضرت ابراهیم (ع) تا حضرت رضا (ع))

 

نویسنده: ابوالفضل خوش‌منش (1)


چکیده

بعثت پیامبران و جانشینان ایشان در شرایط زمانی و مکانی گوناگونی روی داده و از جمله علل آن، تعلیم شرایط گوناگون زندگی به انسان‌های پیرو دعوت انبیاست، دعوت و مجاهدت یک پیامبر به موضوع طغیان سیاسی پیوند می‌خورد و دعوت پیامبر دیگری به فساد اقتصادی و دیگری به انحطاط اخلاقی. در میان انبیا و اوصیای الهی، نام دو امام را با موضوع تمدن، سیاست و فرهنگ امت اسلامی و بشری می‌توان قرین یافت: حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و حضرت رضا (علیه‌السلام).
در میان این دو شخصیت الهی که در دور منتهی‌الیهِ زمانی و مکانی نیز ایستاده‌اند، جدا از ارتباط نسَبی، شباهت‌های درخور توجهی می‌توان یافت که از جمله‌ی آنها، حضور در دو حوزه‌ی مهم تمدنی، سروکار داشتن با دو دستگاه سیاسی زیرک و طغیانگر، سیر گسترده‌ی جغرافیایی و بین‌المللی، سروکار داشتن ادیان و مذاهب گوناگون با ایشان و موضوع مناظره‌ها ‌و احتجاجات است.
مقاله‌ی حاضر مقایسه‌ای میان سیره‌ی این دو امام با نگاه فرهنگی و تمدنی است. در این مقاله امام رضا (علیه‌السلام) را امامی می‌یابیم که با توجه به اقتضائات زمان، میراث‌دار برتر سیره و سنت پدر و پیشوای امم، یعنی ابراهیم حنیف، است. روشن است که بازخوانی فرهنگی و تمدنی سیره‌ی پیشوایان، از نیازهای اساسی امت اسلامی در مقطع حساس و سرنوشت‌ساز کنونی است.

مقدمه

تحلیل مقایسه‌ای این مقاله متمرکز بر دعوت و تبلیغ دو پیشوای بزرگ الهی در دو منتهی الیه مشرق و مغربِ جغرافیای حضور انبیا و اولیای الهی و دو حوزه‌ی مهم فرهنگی و تمدنی، یعنی «میان‌رودان» و نزدیکی «فرارود» است. با توجه به وحدت حاکم بر اصول برنامه‌های ‌هدایت، وحی و تشریع، با وجود فاصله‌ی زمانی زیاد میان عصر این دو پیشوا، شباهت‌های میان آن دو، شاخص و درخور توجه است. همچنین، سیر جغرافیایی این دو پیشوا و ارتباط‌های فرهنگی مربوط به دعوت و تبلیغ آنها، به خصوص در عصر امام رضا (علیه‌السلام) با توجه به امکانات محدود اعصار کهن، در خور اعتناست.
در این مقاله ابتدا برخی ابعاد شخصیت حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) تبیین می‌شود و سپس به بیان شباهت‌های میان این دو پیشوا از نگاه فرهنگی و تمدنی و سرنوشت امت به مثابه کیان و موجودیت سیاسی- اجتماعی پرداخته می‌شود. مقاله ناظر به عناوینی چون: «ولایت»، «سیره‌ی اهل بیت»، «سبک زندگی اسلامی» و «کیان امت اسلامی» است.

مروری بر ابعاد شخصیت حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)

خداوند حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) را «امت» خوانده است؛ امتی «قانت» و «حنیف». (2) با توجه به سیمایی که از ایشان در قرآن کریم ترسیم شده، می‌توان ایشان را به آفتابی مانند کرد که گرداگرد سیمایش را شعاع‌های متعددی فراگرفته که در عین حال، در شخصیت ابراهیم (علیه‌السلام) نیز محصور نمی‌ماند، بلکه استمرار و تجلّی آن را در زندگی و ذریه‌ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بینیم و گویی نور و حرارت این شعاع‌ها ‌در شخصیت پیامبر و اهل بیت اوست که محقق می‌شود.
شخصیت حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) ابعاد گوناگونی دارد نظیر: مبارزه با شرک و بت پرستی، احتجاج و مناظره‌های ‌برهانی، رأفت، رحمت و محبت الهی، قربانی و... که در اینجا به معرفی دو بُعدی پرداخته می‌شود که ارتباط بیشتری با موضوع مقاله دارد.

پدر

قرآن کریم بر لقب «ابوّت» حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) تأکید می‌کند: «مِلَّةَ أبیكُم إِبرَاهِیمَ» (حج/ 78). لقب ابوّت علاوه بر معانی جسمی، معانی دینی و معنوی دارد و در حوزه‌ی فرهنگ و تمدن نیز حائر اهمیت است.
همان‌طور که معن «پدر» در اسم ابراهیم وجود دارد، لقبش نیز هست. معنای لغوی ابراهیم «پدر عالی قدر» یا «پدر امت بسیار» (3) است ( هاکس، 1377: 4؛ شعرانی، 1398، ج5: 1-6). پدر به عنوان لقب در کنار نام او نیز ذکر می‌شود. گویی در عبارت اخیر، دو بار لفظ «أب» را می‌بینیم: « مِلَّةَ أبیكُم إِبرَاهِیمَ».
موضوع «ذریه» یکی از محورهای زندگی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) در قرآن کریم است. قرآن به مناسبت‌های گوناگون و از آنجا که رسول خاتم باید از ذریه‌ی ابراهیم باشد، از ذریه‌ی او سخن گفته و بخش عمده‌ای از کاربرد این واژه و موضوع‌های ‌مربوط به آن در قرآن کریم، مربوط به ذریه‌ی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و ابعاد آن است. (4)
از آنجا که لقب «پدر» مهم و مقدس است، بعدها در دستگاه دیانت تجملی مسیحی نیز کاربرد پیدا می‌کند و البته در معرض توسعه و تحریف معنایی نیز قرار می‌گیرد. این لقب از یک سو بر ذات مقدس خداوندی اطلاق شده و یکی از اقانیم ثلاثه دانسته شده و از سوی دیگر، لقبی برای پدر روحانی و آبای کلیسا شده است. «Abba» در روزگاران کهن واژه‌ای آرامی به معنای پدر بوده که در سه نوبت برای استغاثه به درگاه خداوند در انجیل به کار رفته است. واژه‌ی «abbe» در زبان فرانسه و در ادبیات مسیحی به معنای پدر روحانی به کار رفته است.
از همین ریشه و با همین سیاق، واژه‌ی «pape» برای بالاترین مقام دینی مسیحیان کاتولیک رواج یافته و صورت لاتین واژه‌ی «patricius» به عربی متأخر راه یافته است نظیر: بطرشیل، بطرشین، بطرک، بطریرک، بطریک و بطریق. همین واژه در فارسی به شکل «پتریارک» به خصوص در متون مسیحی فارسی آمده است.
بحث در این زمینه را با نقل سخنی از قاموس کتاب مقدس درباره‌ی مقام ابراهیم (علیه‌السلام) و ابوّت (5) او و سپس انعکاسی از این نگاه در سخن یکی از نویسندگان قرن بیستم فرانسه به پایان می‌رسد: «طبیعت و عادت‌های ‌ابراهیم یکی از عجایب نوشته‌های ‌کتاب مقدس است. او «پتریارک حقیقی شرقی» (رو، 1390: 244) بوده و خدم و حشمش بسیار می‌بود؛ بدان واسطه طوایف آن نواحی از روی میل، وی را اکرام نموده به فرمانش گردن نهادند» ( هاکس، 1377: 5-6). (6)

پیر مناجات

ابراهیم «پیر مناجات» است و قرآن مناجات ‌او را در مواضع گوناگون آورده؛ یکی مناجات او هنگام برافراشتن پی‌های ‌کعبه درباره‌ی امنیت سرزمین مکه، بعثت پیامبری از میان اهل آن و قرار دادن «ذریه‌ای مسلم» از نسل اوست (بقره/126-129). بخش دیگری از مناجات او در سوره‌ی ابراهیم آمده که محور اصلی آن همچنان شهر مکه و ذریه‌ی اوست (ابراهیم/ 35-41). یکی دیگر از خواسته‌های ‌ابراهیم از خدای متعال این است که پس از وی، زبان صادق و گویایی قرار دهد که دعوتگری او را استمرار بخشد: «وَ اجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ‌» (شعراء/ 84).

دعوت به توحید و رویارویی در برابر دستگاه طغیان

فیلسوف ذوالفنون علامه ابوالحسن شعرانی درباره‌ی ابراهیم (علیه‌السلام) می‌نویسد:
ابراهیم، پدر امتِ بسیار، نام مشهورترین پیغمبران است که همه‌ی ملل وی را حرمت می‌گذارند. خدای یگانه را او شناخت، پرستید و مردم را هدایت کرد. دین توحید از او میان مردم رایج گشت، چنان که غیر پیروان باور هم به روش او متأثر شدند و می‌نوان گفت حکمای موحد نیز به شنیدن رأی او هدایت یافتند و خدای یگانه را به عقل شناختند. [خداوند] ملکوت آسمان‌ها را بدو نمود و استدلال بر اینکه ماه و ستاره و خورشید خدا نیستند (1398: 5).
اظهار توحید از سوی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و استنتاج یکتاپرستی از مطالعه‌ی سیر کواکب در قرآن کریم مذکور است و در مدراش اثر سِفر ‌هایشار (7) موجود است. مدراش بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته شده، ولی این داستان را در تاریخ عهد کهن یهودی (8) تألیف فلاویوس جوزفی (9) می‌بینیم. در این کتاب آمده:
ابراهیم نخستین کسی بود که خدا را خالق جهان دانست و به وسیله‌ی سیر کواکب و مشاهده‌ی آنچه در زمین و دریا می‌گذشت، به این معنا پی برد و دانست که حرکت‌های ‌آنها تابع قدرتی است و خود آنها قدرتی ندارند که به ما نفعی رسانند و همه مطیع فرمان اویند (خزائلی، 1387: 62).
نبوت و امامتِ دو پیشوایی که از ایشان سخن می‌رود، بر کدام پیشینه و بستر سیاسی- فرهنگی قرار می‌گیرد؟ برای پاسخ باید سیری بر پهنه‌ای جغرافیایی کرد که این دو انسان بزرگ در آن زیسته و به ادای رسالت الهی خود پرداخته‌اند: میان‌رودان تا فرارود.

مأموریت در دو حوزه‌ی مهم تمدنی؛ از میان‌رودان تا فرارود

دعوت هر پیشوا و مصلحِ بزرگی همواره با ناهمواری‌هایی روبروست. شخصیت‌هایی که در مقیاس دو پیشوای جهانی از آنها سخن می‌گوییم نیز از چنین قاعده‌ای مستثنا نبوده‌اند، بلکه از قضا حیات ایشان قرین طغیان و استکبارِ چهره‌هایی شاخص در تاریخ است و مواجهه با طغیان و سالوس تقدس، یکی دیگر از سرفصل‌های حیات این دو پیشواست.
ابراهیم در «اور» در مشرق و طلوع‌گاه تمدن بشری (کینگ، 1386 :1) و سرزمین کهن بین‌النهرین یا میان‌رودان به دنیا آمد و پس از آن به بابل، عظیم‌ترین شهر تاریخ باستان و چهارراه تمدن‌های ‌روزگاران قدیم آمد (Chanoux, 1976:46).
قرآن کریم از نمرود (10)، پادشاه بابل و طاغوت زمان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)، با نام کسی یاد می‌کند که ذات خداوندی به وی «ملک» عطا کرده و او خود را مالک رقاب مردمان می‌داند (بقره/258) که حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) باید با این طاغوت بزرگ بر سر وحدت خداوند جهان و بلامنازع بودن او محاجّه و استدلال کند. ابراهیم، پیامبر زبان‌آوری و احتجاج است و نام او در قرآن کریم با این مقوله‌ها ‌گره خورده است. ابراهیم بر مسلمات حریف تکیه می‌کند و فضای فکری جامعه را در نظر می‌گیرد. اگر جامعه، جامعه‌ای است که در آن توجه با کواکب و ستارگان اوج و رواج دارد، او هم با همان شیوه سخن می‌گوید (صافات/ 88-97).
او مأموریت سخت و بزرگ دیگری نیز دارد. این مأموریت طولانی است؛ آن را در بیانی کوتاه می‌توان انتقال «دروازه‌ی خدا» و پرستشگاه او از «بابل» به صحرای «حجاز» برشمرد. «باب الله» که به دروغ و گزافه در بین النهرین و بابلِ طغیانگر و فاسد گشوده شده بود، باید سد شود، او به سرزمین خشک و بکر حجاز برود و آن وادی بی آب و علف را «ام القری» و مأوای بیت الله الحرام سازد؛ چنان که او در مناجات خود بدین نکته‌ی مهم اشاره می‌کند: «بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» (ابراهیم/ 35-37).

در برابر «دروازه‌ی خدا»

بابل، شهر ابراهیم و مهد کهن تمدن بشری، از موقعیت ممتاز مدنی و دینی برخوردار است، درباره‌ی این شهر داستان‌ها و اوصاف خاصی در عهد عتیق و عهد جدید و نیز متون تفسیری آنها آمده است. از برخی از این اوصاف، برداشت‌های رمزآمیزی درباره‌ی عظمت بابل می‌شود. نام این شهر «Babylon» و مأخوذ از «Bab-Ilani» به معنای «باب الله» یا «دروازه‌ی خدایان» و پیوندگاه زمین و آسمان بود. نام بابل در این آیه اشاره‌ای تلویحی به عظمت و موقعیت آن دارد و با موضوع مأموریت حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) نیز ارتباط پیدا می‌کند. همچنین، عظمت بابل در ادوار گوناگون تاریخی از جمله پس از عصر ابراهیم و نمرود مورد توجه تاریخ نگاران بوده و ریشه در همان عهد پیشین دارد. به گفته‌ی ویل دورانت:
بر بالای کوهی از ساختمان، برج بزرگ مدرّج (11) هفت طبقه‌ای قرار داشته که دیوارهای آن از کاشی منقش درخشنده پوشیده و نوک آن 200 متر از سطح زمین بلندتر بوده است. بنا بر داستان‌ها ‌کسانی از اهل زمین که «یهوه» را نمی‌شناختند، می‌خواستند که غرور خود را با این چند طبقه نمایش دهند (1935: 337-339).
عظمت بابل و میان‌رودان منحصر به بناهای آن نبود، بلکه دانش و فرهنگ این سرزمین سرفصل مهمی در تاریخ فرهنگی بشر است. به گفته‌ی بعضی از مفسران و به نقل از محققان تاریخ تمدن‌های باستانی، فلسفه و هیئت از سرزمین کلده به ثمر رسید و از کلدانیان آغاز گردید و از آنها به سرزمین فینقیه، فارس، هند، مصر، عرب و یونان رفت (طالقانی، 1350، ج1: 426-428)
توجه به نجوم و اخترشناسی نزد بابلیان کاربرد سیاسی نیز یافت و شماری از پادشاهان بابلی، خود را مؤید به مشیت آسمانی و مقدرات نجومی شمردند. این عادت تا هزاران سال بعد ادامه یافت و آثار و بقایای خود را در همان سرزمین حفظ کرد و البته از دانش و تمدن ایرانی نیز در این زمینه بهره برد. به گفته‌ی مسعودی، منصور عباسی نخستین خلیفه‌ای بود که منجمان را به خود نزدیک و به احکام نجومی آنان عمل کرد و تاریخ اختربینانه در حکومت عباسی به تدریج بر مسند تفکر سیاسی نشست.
اختربینی سیاسی برای عباسیانِ دوره‌ی اوایل، حائز دو اثر حیاتی بود: یکی القای این پیام سیاسی که امر عباسی، مقدر ستارگان و در نهایت همان فرمان خداوند است تا مخالفان بنی عباس بدانند فعالیت علیه چنین نظامی محکوم به شکست است و دیگری، القای این پیام ایدئولوژیک که دولت عباسی در شاکله‌ی بزرگ اموری که ستارگان بر آنها حاکم‌اند، یگانه دولت مشروع و جانشین شاهنشاهی‌های ‌باستان بین النهرین و ایران و جانشین برحق شاهنشاهان ساسانی از حیث پیشین و توجه به دانش نجوم است (گوتاس، 1381: 64-65).
همین سرزمین، مهد حقوق و قانون نیز شناخته شد و فرهنگ غنی آن حتی در برهه‌های چالش و افول سیاسی از مرزهای نامرئی هویت آن پاسداری کرد. آن تصویر هلنیستی که بعدها اسکندر و جانشینانش در پهنه‌ای وسیع از جهان گستردند و در سراسر دنیای قدیم از فارس تا پکن و سپس تا شمال اروپا از آن استقبال شد؛ از جمله ریشه در علوم بابلی داشت (برنال، 1372: 125-126؛ گارودی، 1364: 15-18).

از بابل تا بغداد

بعد از بیش از 2هزار سال از زمان خدایگان بزرگ بین‌النهرین، بار دیگر این شهر، پل ارتباط زمین و آسمان و «شهری خدایی» و دارالخلافه‌ی اسلام شد و دستگاه خلافت در آن ابایی نداشت که بگوید: «محمد فرستاده‌ی خدا و آورنده‌ی پیغامی از سوی او [به تعبیر امروز پستچی] بود، اما ما جانشین اوییم و جانشین، برتر از پستچی است». (12) جدا از آن، خلافت عباسی در این شهرِ عظیم به خوبی قالبِ حکومت و سلطنتی موروثی را یافت و برخلاف شیوه‌ی حکومت اموی، در اوایل حکومت و سلطنت عباسی، کار بر دوش موالی بود نه اعراب و با تکیه بر سنت‌های ‌اداری و سلطنتی ساسانیان و با تدبیر خاندان‌های ایرانی، برمکی و نوبختی و جز ایشان کارها انجام می‌شد.
بغداد که در زمان منصور دوانیقی بنا شد، عظمت و شهرت خود را به خصوص در دوران خلافت هارون یافت. هارون‌الرشید و فرزندانش بغداد را کانون درخشان تمدن و فرهنگ شرق کردند. هارون‌الرشید مقارن سده‌ی دوم هجری در تمام غرب فقط شارلمانی (13) را هم طراز خویش داشت. هارون از این رقیب فرنگی خویش به مراتب مجلل‌تر و با فرهنگ‌تر بود (زرین‌کوب، 1384: 15-16).
سلطنت سیاسی اعراب در زمان هارون و پسرش مأمون، به اوج قدرت رسید. حد شرقی سلطنت، مرز چین بود و در غرب تا کرانه‌های ‌اقیانوس اطلس، آنان در آفریقا قبایل وحشی را تا مرزهای حبشه و در شمال، رومیان را تا تنگه‌ی «بسفور» به عقب راندند. قلمرو دولتی که از سه خلیفه‌ی قبلی (عبدالله سفاح، مهدی و منصور) به هارون الرشید به ارث رسید، از رود سند در پاکستانِ امروز تا اقیانوس اطلس می‌رفت و دیار سند، بلوچستان، افغانستان، ماوراءالنهر، ترکمنستان، ایران، بین النهرین، ارمنستان، شام، فلسطین، قبرس، کرت، مصر و خطّه‌های ‌شمال آفریقا را دربرمی‌گرفت (دورانت، 1935، ج4: 72).
درآمد املاک خلیفه در این گستره‌ی بزرگ، در آخرین سال‌های ‌عمرش به سالی 160 میلیون درهم، معادل نصف عایدی‌های ‌امپراتوری عباسیان، بالغ شده بود (زیدان، 1333، ج2: 155). او هنگام مرگ، مالک 900 میلیون درهم در خزانه‌ی خود بود. چنین بود که به تدریج در بغداد شکاکیت، دین‌گریزی، دنیاخواهی و هرزگی به مثابه پیامدهای ظلم و تَرف، چهره‌ی خود را آشکار کرد (کرمر، 1375: 7-8).
ابراهیم بیش از 2 هزار سال قبل در همین سرزمین با طغیان و استکبار بابلِ کهن مواجه بود و حال نوبت به فرزند او علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) رسیده بود که بخواهد در برابر چنین دستگاهی از حدود دین الهی و سنت آخرین فرستاده‌ی او بگوید. ابراهیم حامل مأموریتی تاریخی و بزرگ بود که از بابل در میان‌رودان شروع می‌شد و پس از فراز و نشیب طولانی تاریخی و جغرافیایی، به مرو در حوزه‌ی فرارود می‌رسید.

مأموریت‌های بزرگ؛ از بابل تا مکه، از مدینه تا مرو

ابراهیم مأموریت بزرگی دارد؛ او باید آوردگاه بزرگ دین را از بابل به سرزمین حجاز بیاورد و ذریه‌ی وی نیز باید از پس او، پرچم بزرگ هدایت توحیدی را در دست بگیرند. در میان این منزلگاه‌های عقیده و دین، ایستگاه‌های ‌رسالت و امامت میان بابل، مکه، مدینه، کربلا، شام، بغداد و سرانجام مرو، سامرا و دوباره مکه راه‌های ‌سختی در پیش است. زمانه باید بگذرد تا پرچمی که ابراهیم در میان‌رودان برداشته، در سرحد «اسلام» در نزدیکی فرارود در دست امام رضا (علیه‌السلام) دیده شود. این پرچم باید دوباره به سامرا و سپس مکه بازگردد و در این بین، مرو ایستگاه مهمی است. در آنجاست که گویی پرچمِ فرازش این پرچم و فروزش فروغ آن فزونی می‌یابد. ابراهیم اوّلین امامی است که از خداوند عنوان «امامت» دریافت می‌کند: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره/124).
او با همه، از توده‌ی مردم تا طاغوت بزرگ در کوچه و بازار و برابر بتکده، محکمه و آتش بزرگ سخن می‌گوید. علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) آخرین امامی است که در جمع مردم حاضر می‌شود، بر ایشان حدیث می‌خواند، با اهل دانش به مناظره و احتجاج می‌نشیند و از دادن پاسخ‌های خطرساز به دستگاه خلافت نیز ناگریز است.
اگر ما امروز نقشه‌ی منطقه‌ی مهم خاورمیانه را جلوی خود قرار دهیم، زایش و بالش بزرگ‌ترین تمدن‌های تاریخ را در این منطقه خواهیم دید: ایران، مصر، یونان و روم. همه‌ی این تمدن‌ها پیرامون مدیترانه یا نزدیک به آن شکل گرفته‌اند و خاورمیانه با این تمدن‌های عظیم و نوع روابطی که میان آنها شکل گرفته در سراسر جهان بی نظیر است؛ اما امروز همین تمدن خاورمیانه‌ای است که با ریشه‌ی چندین هزار ساله‌اش بر سراسر دنیا مسلط شده و این تمدن است که انواع مناسبت‌ها، قوانین و شیوه‌های ‌زندگی را برای بشریت پی افکنده و رقم زده است. اما همین تمدن خاورمیانه خود دارای دو وجهه‌ی متفاوت، بلکه متضاد، یعنی جنگ میان حق و باطل به رهبری پیامبران و طاغوتیان است (رحمانی، 1371: 28).
شرایع پیشین از حضرت نوح (علیه‌السلام) و مرحله‌ی جدید شرایع، یعنی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) گرفته تا حضرت موسی (علیه‌السلام) و عیسی (علیه‌السلام)، در برابر تمدن‌ها و طاغوت‌های بزرگ سر بر کرد، اما تقدیر چنین بود که شریعت خاتم از سرزمینی خشک و سوزان سر بر کند؛ سرزمینی که کسی طمعی به گشودن و تملک آن نداشت و پس از اعلان دعوت نهایی از آن نیز، نباید رفتن به سوی آن برای فریضه‌ی چند هزار ساله‌ی حج، طمع کسی را برانگیزد. همان سرزمینی که حضرت امیرالمؤمنین آن را «أوعر بقاع الارض» (شریف رضی، 1374: 293) لقب داد. باز تقدیر بر این بود که ظهور دعوت نهایی از آن سرزمین، مسبوق به ذخیره‌سازی و تمهیدی از قبل باشد؛ تمهیدی دوراندیشانه که نفع بزرگی را برای جهانیان نیز رقم می‌زد؛ بنای اوّلین خانه‌ی همگانی در این بادیه و وادی سوزان (آل عمران/ 96-97).
راه آن صحرای خشک و حجاز از گستره‌ی جغرافیایی مهمی می‌گذرد؛ عراق، شام و مصر. جا دارد مروری بر گستره‌ی این مناطق کنیم و نگاهی بر آنچه در آنها می‌گذشته بیفکنیم. ابراهیم خلیل، زاده‌ی شهر اور، در «هلال خصیب» است. آن طور که کتاب مقدس خبر می‌دهد، ابراهیم خلیل مسیر هلال خصیب را برای رفتن به سوی فلسطین برگزید. مقایسه بین شرح تورات و متون قدیمی که در اختیار است، نشان می‌دهد مهاجرت ابراهیم باید حدود سال 1850 قبل از میلاد یا کمی پس از آن صورت گرفته باشد (رو، 1390: 241).
این هلال خصیب مهد کهن تمدن بشری و اوّلین جایی است که بشر در آن به کشاورزی پرداخت و اوّلین شهرهای جهان نظیر: (اِریدو«، (14) «لاگاش» (15) و «کیش» (16) در آن شکل گرفتند و تکامل یافتند. سرزمین باریکی است بین صحرای عربستان در جنوب و فلات‌های ‌ترکیه و ایران در شمال و به شکل هلالی از شمال فلسطین قدیم شروع می‌شود و پس از عبور از سوریه و غرب ایران در مجاورت خلیج فارس پایان می‌یابد. ظهور شهرهای بسیار قدیمی و تجاری نظیر: موصل، دیاربکر، حما، حمص و دمشق حاصل استفاده از همین راه بوده است. شاید نتوان هیچ نقطه‌ای را در دنیا پیدا کرد که مثل این نوار باریک از قرون کهن تا حال حاضر یکسره در جنگ و جدال‌های خونین به سر برده باشد. در این بین، نکته‌ی بسیار مهم این است که این مأموریت بزرگ با «گفتمان امامت» تعریف می‌شود و با مقوله ‌«مصلا» و «قبله» پیوند می‌خورد.

«امام»، «مصلا»، «قبله»

ابراهیم پس از شکستن بت‌ها، حضور در محکمه‌ی قوم و نجات از آتش، از «سفر» خود به سوی خداوند سخن می‌گوید: «وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّی سَیهْدِینِ» (صافات/ 91-99). نمود این سفر سرنوشت‌ساز برای جامعه‌ی بشری، بنای خانه‌ای برای گردش صفوف دائمی طواف‌کنندگان، قیام‌کنندگان، سجده‌کنندگان و رکوع‌کنندگان و «تطهیر» آن و هدف آن نیز «شهود منافع امت اسلامی» و «ذکر مبدأ و مقصد» هستی است:
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَكَانَ الْبَیتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِی شَیئًا وَطَهِّرْ بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (26) وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ یأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ (27) لِیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ (حج/26-28).
در کنار این اوّلین خانه‌ی کهن و جهانی، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه‌السلام) به دنیا آمدند. رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) حج ابراهیمی را حج محمدی کرد و دامن آن را از تحریف‌های ‌فراوان بپرداخت. پس از حضرت نیز اوصیای ایشان هر کدام به ایفای نقش خود پرداختند تا نوبت به امام رضا (علیه‌السلام) و حضور او در مدینه، مکه و سپس ارض خراسان رسید. این سرزمین خود حائز اهمیتی ویژه بود که توجه به آن برای درک بهتر نقش امام رضا (علیه‌السلام) لازم است.
در ادامه از نقش امام رضا (علیه‌السلام) به عنوان امام و پدر امت، در امتداد همان نقش ابراهیم خلیل (علیه‌السلام) سخن گفته می‌شود و پس از آن، به اهمیت تاریخی و جغرافیایی مکانی پرداخته می‌شود که امام رضا (علیه‌السلام) سال‌های ‌پایانی عمرشان را در آنجا گذراندند و نقش
بی بدیلی آفریدند.

امام رضا (علیه‌السلام)؛ فرزند ابراهیم (علیه‌السلام) و امام و پدر امت

عنوان «پدر» را که بر حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) اطلاق شده، بر شخصیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان نیز می‌توان اطلاق کرد؛ چنان که او خود و علی را دو پدر این امت شمرد: «از این پدر، ذریه‌ای بزرگ پدید می‌آید.» رسول خاتم و پیامبر رحمت، خود را میوه‌ی این دعا می‌خواند: «أنا دعاءِ ابراهیم؛ من ثمره‌ی دعای ابراهیم هستم.» این سخن نبوی را به صورت «أنا دَعوَةٌ أبِی إِبرَاهیم» نیز ذیل آیه‌هایی همچون: «رَبَّنا وَابعَث فِیهِم رَسُولَا مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِکَ» در تفسیرها و منابع گوناگون می‌توان دید؛ از جمله (قمی، 1367، ج1: 62) و نیز ذیل آیه‌ی «ذُرِّیهً بَغضُها مِن بَعضٍ» (آل عمران/ 34؛ ثقفی، 1395، ج1: 195؛ بحرانی، 1374، ج1: 329).
امیرمؤمنان در این باره نقل می‌کند: «سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقُولَ أنَا وَ عَلِی أبَوَا هَذِهِ الأَمَّةِ وَ لَحَقُّنَا عَلَیهِم أَعظَمُ مِن حَقِّ أبَوَى وِلَادَتِهِم، فَإِنَّا نُنقِذُهُم- إِن أطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ القَرَارِ وَ نُلحِقُهُم مِنَ العُبُودِیَةِ بِخِیارِ الأحرَارِ) ( بحرانی، 1374، ج4: 307؛ ابن طاوس، سعدالسعود، به نقل از العروس الحویزی، 1415، ج4: 237؛ مجلسی، 1367، ج23: 259).

امام رضا (علیه‌السلام) و دعوت توحید

دعوت ابراهیم و احتجاج‌های ‌او بر سر توحید و یگانه‌گرایی است. این درس مهم را در آموزه‌ها ‌و احتجاج‌های ‌امام رضا (علیه‌السلام) نیز می‌بینیم. گویی بشر در طول چند هزار سال آمد و شد پیامبران، همچنان بخش‌هایی از این درس را درست فرانگرفته و همچنان نیازمند آن است که برگزیدگان الهی این امر را برای او همچنان تبیین و تشریح کنند؛ همچنان با استدلال و احتجاج، آری، توحید با دقایق و ظرافتهای ‌فراوانی که دارد، در هر زمانی درسِ روز است و البته سخنان و مناظره‌های ‌امام رضا (علیه‌السلام) چشمه‌ی آبی زلال در پای شجره‌ی عقیده‌ی توحیدی است. (17)
امام رضا (علیه‌السلام) با رؤسای ادیان و مذاهب به گفتگو می‌نشیند و البته مقام علمی‌شان نیز قرین تأیید و تحسین ایشان قرار می‌گیرد. در واقع موضوع احتجاج و جنبه‌ی بین دینی، سرفصل مهم دیگری از زندگی این دو امام است. این دو امام در جایی سفره‌ی خرد و حکمت را می‌گسترانند که زمینه‌های ‌مساعد قبلی و بعدی هر دو فراهم است.

امام رضا (علیه‌السلام) و برپا کردن عَلَم دعا

این لسان صدق پس از وی می‌آید. بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وادی حجاز و اقامه‌ی نماز و حج، اجابت دعوت ابراهیم است. این لسان صدق پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می‌ماند. ائمه‌ی اهل بیت هر کدام به نوعی واگویه‌ی سخن و دعوت ابراهیمِ پس از اویند. مکانت امام رضا (علیه‌السلام) در این بین نیز شاخص است و شباهت‌های ‌سخن و احتجاج‌های ‌ایشان با دعوت ابراهیم، آشکار.
از دیگر جنبه‌های فرهنگی آشکار و در خور اعتنا، توجه امام رضا (علیه‌السلام) به موضوع دعاست. یکی از وجوه مهم مکتب اهل بیت، مسئله‌ی «دعا» است. دعایی که در مکتب اهل بیت وجود دارد، نظیر آن را در مکتب دیگران هرگز نمی‌توان یافت. (18) زمانی که دور به حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌رسد، از ایشان نیز ادعیه‌ی ارزشمندی بر جای می‌ماند که بخش‌هایی از آن اکنون در صحیفه‌ی رضویه (موحد ابطحی، 1382) در دست است. تعمق در این ادعیه، معارفی تابناک و نمایی از اوضاع عصر حضرت در پیش روی می‌نهد. بیان حقایق و قرائن مورد اشاره، در خور تحقیقی مستقل است.
در اینجا تنها به ذکر نمونه‌هایی در زمینه‌ی سیاست، «تاریخ امامت»، گذشته و آینده‌ی امت، بدون شرح و توضیح، اکتفا می‌شود: «اللهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آل محمّدٍ افضلَ ما صلّیتَ علی ابراهیمَ و آل ابراهیم انّک حمیدٌ مجیدٌ» (همان: 23). «اللهمّ العین قتلة امیرالمؤمنین و قتلة الحسین بن على و ابن فاطمهَ بنتِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، (همان).
اللهمّ قوّم قائمَ آل محمّدٍ و اظهر دعوتَه برضی من آل محمّدٍ؛ اللهمّ اظهر رایَته و قوِّ عزمَه و عجّل خروجه و انصر جیوشَه و اعضد انصاره... اللهمّ املأ الدنیا قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماًَ و جوراً. اللهمّ انصر جیوش المسلمینَ و سرایاهم و مرابطیهم (19) حیث کانوا و این کانوا من مشارقِ الارضِ و مغاربها (همان: 91).
از بطن این وادی سوزان است که آخرین ذخیره‌ی نبوت و رسالت الهی و «اهل بیت» او ظهور می‌کند و این خط سیر تا بیش از هزار سال با حضور آخرین فرستاده‌ی الهی و سپس جانشینان او ادامه می‌یابد. این نکته نیز جالب است که امام رضا (علیه‌السلام) برای مردم خراسان، قریب 3 هزار سال پس از ابراهیم، همچنان حدیثِ توحید می‌خواند و شرط ورود به «حصن» توحید را اقرار به امامت اهل بیت می‌خواند؛ اهل بیتی که فرزندان علی‌اند و او خود «باب» مدینه‌ی علم الهی است.

حضور امام رضا (علیه‌السلام) در میمنه و مشرق اسلامی

خراسانِ بزرگ سرزمینی بس مهم در تاریخ و جغرافیای ایران و سپس اسلام است. در حدود این سرزمین است که عمر کوروش، بنیادگر سلسله‌ی هخامنشی و متحدکننده‌ی ایران بزرگ، با کشته شدن به دست اقوام «سکا» به پایان می‌رسد. یزدگرد 10سال پس از سقوط «تیسفون» و مقاومت، اختفا و گریز در مرو به دست آسیابانی کشته و دفتر پادشاهی ایرانی در آنجا ختم می‌شود. قیام ابومسلم، سردار خراسانی، عامل مهمی برای براندازی حکومت بنی‌امیه، همچنان ریشه در این وادی دارد. خراسان پس از آمدن اعراب به ایران نیز بسیار مورد توجه حکام اموی و عباسی قرار گرفت و خدمت خراسانیان به بنی عباس، امری مشهور است. خراسانیان اصیل، اعتماد و توجه خلافت عباسی را معطوف خود کردند و در کنار اعراب یمنی، مضری و ربیعی چهارمین گروه نظامی را در سپاه منصور عباسی تشکیل دادند (طبری، 1409، ج8: 39، به نقل از قائدان، 1382: 153-154).
پس از برملا شدن ماهیت دستگاه عباسی و ظلم و فساد آنها و برافتادن برخی خاندان‌های ‌ایرانی نظیر: خاندان برمکی و فضل بن سهل به دست خلفای عباسی، میان ایرانیان و عباسیان فاصله افتاد. طاهر ذوالیمینین بنای حکومت طاهریان را با اعلام استقلال از دستگاه خلافت عباسی در خراسان به سال 207 قمری نهاد. این اتفاق طلیعه‌ای برای ظهور حکومتهای ‌مستقل و نیمه مستقل ایرانی از دستگاه خلافت عباسی بود. چنین امری یکی از ریشه‌های ‌شکل‌گیری تمدن ایران اسلامی و نیز نضج تشیع در ایران بود و در چنین موقعیت زمانی و مکانی حساسی، نقش امام رضا (علیه‌السلام) روشن است. هنوز پشت دولت بنی امیه به خاک نرسیده بود که شعار «الرضا من اهل البیت» یا «رضای آل محمد» جوهره‌ی رهبری را در مبارزه‌ی سیاسی ضد امویان تعریف می‌کرد (گوتاس، 1381: 65-66).
دعوت به «رضای آل محمد»، دعوت به آرمانی مقبول در دل شمار زیادی از مردم سرخورده از انواع مظالم خلفا و عُمّال آنان بود، لکن در این بین چند مشکل وجود داشت: دعوت‌های ‌جوینده‌ی چنین آرمانی نظیر دعوت زید بن علی چند بار قبلاً سرکوب شده بود. در نظر بسیاری از مردم تعریف قاطعی از مفهوم «اهل بیت» وجود نداشت. نمونه‌ی بارز این ابهام، سوءاستفاده‌ی بنی عباس از فرصت بود (مشکور، 1362: 76-79).
لقب «رضا» در تعقیب همان آرمان «الرضا من آل محمد» از سوی خود مأمون برای امام استعمال شد و باز پیش‌تر از همه‌ی این وقایع، «دعوت به رضای آل محمد» شعار زید در قیام خونینش بر ضد امویان بود. چنان که امام صادق (علیه‌السلام) فرموده بود: «خدا عمویم زید را رحمت کند. اگر پیروز می‌شد، به وعده‌ی خویش وفا می‌کرد. همانا وی مردم را به رضای آل محمد دعوت می‌کرد و منظور از رضا من بودم» (رضوی اردکانی، 1364: 129؛ نجفی، 1375: 135).

اهمیت فرهنگی خراسان

پس از ورود اسلام به ایران نیز برای خراسان فضائل دینی و علمی فراوان ذکر شده است. حاکم نیشابوری، عالم بزرگ اهل سنت، فضائل متعددی برای ایران و خراسان برمی‌شمرد. خلیفه‌ی نیشابوری که تاریخ نیشابور اثر حاکم نیشابوری را تلخیص کرده، نام 25 تن از «صحابیان» پیامبر را از حاکم نیشابوری نقل می‌کند که به نیشابور درآمدند یا در سفر، تجارت، رحله‌ی علمی یا برای اقامت یا سفر واپسین، پس از آن به ذکر نام بزرگانی «که به نیشابور رسیده‌اند از علما و اشراف تابعین (رضوان‌الله‌علیهم‌اجمعین) است و ساکن شده‌اند یا گذشته‌اند» می‌پردازد. شمار این افراد زیاد است، بلکه چنان که در مقدمه گفتیم، کتاب تاریخ نیشابور شامل چندین هزار اسم از رجال؛ اعم از فضلا، حکما، علما، زهاد و شعرا به ترتیب حروف تهجی است (نیشابوری، 1339: 3-6؛ کسایی، 1374: 82-106)
پس از آمدن اسلام به خراسان، این شهر از دوره‌های ‌رونق درخشانی برخوردار شد و نخستین مقطع این رونق، بازه‌ای 500 ساله تا زمان حمله‌ی مغول بود. این شهر کهن سال زادگاه نخستین مدارس بزرگ اسلامی و مجمع دانشمندان، فقها، ادبا و محدثان بسیار شد؛ چندان که در تاریخ علوم و معارف اسلامی با عنوان «دار العلم» شهرت یافت. یاقوت حموی در معجم البلدان، نیشابور را مدینه‌ای عظیم و برخوردار از فضائلی جسیم، معدن فضلا و منبع علما خوانده است. سمعانی نیشابور را نیکوترین شهر خراسان و برخوردارترین شهر از حیث خیرها و برکت‌ها شمرده و منسوبان و مشهورانِ بدان را خارج از حد احصا دانسته است (الصریفینی، 1362: مقدمه). تنها در جلد اوّل کتاب مزبور، نام هزار و 678 عالم و شخصیت آمده که عالمان، ائمه‌ی نیشابوری و راویان حدیث‌اند و نیز کسانی که در آن زاده شده‌اند یا آهنگ آن کرده‌اند، از آن گذر کرده، بر آن درآمده و در آن مأوا گرفته‌اند.
در چهار قرن اوّل اسلامی، اَعلام علمی نیشابور بالغ بر 3 هزار نفر بوده‌اند که به نیشابور آمده و به تحصیل علوم و تکمیل معارف زمان خود پرداخته‌اند. بیش از نیمی از این دانشمندان متعلق به نیشابور و بقیه از 70 بلده‌ی اسلامی بوده‌اند که به نیشابور آمده و به تدریج جزو اَعلام این شهر شده‌اند (کسایی، 1374: 82؛ نیشابوری، 1339: 5). شهر نیشابور نیز در بلاد خراسان اهمیت خاصی دارد. امام رضا (علیه‌السلام) در این شهر حدیت «سلسلة الذهب» را بر مردم مشتاق برخواند و زمانی که او حدیث می‌خواند، خیلی مردم قلم به دست آماده‌ی استماع و ثبت سخن بودند.
تاریخِ بنای اوّلین مدارس رسمی و بزرگی که در این شهر به صورت شاخص و با بهره از بودجه‌ی دولت بنا شد، به نیمه‌ی اوّل قرن چهارم هجری می‌رسد و نویسندگان گوناگون فهرست مفصلی از آن را به دست داده‌اند. (20) نیشابور مقر نظامی خواجه نظام الملک و مدرس امثال امام الحرمین جوینی، ابوحامد غزالی و صدها دانشمند بزرگ دیگر شد و بزرگ‌ترین شهر علمی خراسان (متز، 1388: 221) و یکی از چند شهر طراز اوّل تمدن اسلامی گردید. با دفن امام در مشهد، مرقد او عام و خاص را دربرگرفت و همه‌ی مجاوران به سانِ زوار از آن متنعم شدند (زرین‌کوب، 1382: 4-5 و 1379: 4-5).
شماری از حاکمان حتی سنّی و متعصب، مرقد امام را بزرگ داشتند و مذهب شیعه را پذیرفتند (پطروشفسکی، 1354: 271). روستاییان «نوقان» و «طابران توس» که از تأثیر مزار مقدس، حوزه‌ی ولایت را از دیرباز تا حدی آرام می‌دیدند، بازار توس را با کالاهای خویش رونق دادند. طی دو و نیم قرنی که از روزگار امام رضا (علیه‌السلام) گذشت، توس گذشته از سناباد، نوقان و طابران را نیز با تعدادی قریه ‌خُرد و کلان دیگر دربرگرفته بود و غیر از فقیهان، سادات، صوفیان و زائران، قشری از جمعیت پیشه‌ور، بازرگان و دهقان نیز در آنجا پدید آمده بود (زرین‌کوب، 6:1379).
جدا از خیزش فرهنگ صرفاً دینی، از همین اقلیم خراسان بود که ریشه‌های ‌توجه به هویت ایرانی (در اینجا مقصود هویت عاری از دین‌ستیزی، تعصب و نژادپرستی است) سر برآورد و شاخ شجره‌ی فارسیِ دری و نظم و نثر آن بار دگر و بلکه بیش از پیش در حال گستردن و بار برآوردن بود. ایرانیان در عین آنکه از حیث زبان و اندیشه تا حدودی رنگ عربی به خود گرفته بودند، در راهی افتادند که هرگز از آن منحرف نشدند و آن راه، واکنش مقابل اعراب بود که عاقبت به جدایی سیاسی (استقلال) و مذهبی ایشان (شیعیان) از جهان اسلام انجامید و «ادبیات»، خاستگاه و پایگاه مبارزاتی استقلال‌طلبی ایرانیان بود (عبدالجلیل، 1376: 104).
دهقانان و موبدان دیار خراسان بزرگ، حاملان تاریخ و داستان‌های گذشته‌ی ایران بودند و شاهنامه‌ی مسعودی، شاهنامه‌ی ابوالمؤید بلخی، شاهنامه‌ی ابومنصوری، شاهنامه‌ی دقیقی توسی از پی یکدیگر از دیار خراسان برآمدند (شیرانی، 1374: 66-77؛ نولدکه، 1388: مقدمه و 27؛ شعبان، 1386: 24) تا دور به فرزانه‌ی فرهمند توس برسد که خود را «خاک پی حیدر» بخواند.
شاهنامه زمانی به کمک ایرانیان آمد که سرزمین ایران با تُرک تازی‌های نظامی و فرهنگی بیگانگان، بی یار و یاور بود، از یک سو خلافت بغداد با عصبیت قومی و عربی، قصد براندازی فرهنگ و آداب و رسوم و تشخص ملی اقوام تابعه را داشت و سلطه‌ی خلافت عربی و عباسی، با عنوان خراج، هستی مردم را تاراج می‌کرد و آزادگان را به بهانه‌ی اینکه قرمطی، رافضی، مجوسی و زندیق‌اند، از دم تیغ می‌گذراند. همین‌هایی که تا دیروز اتباع حقیر ایران بودند، امروزه خود را برتر از ایرانیان می‌شمردند و ایشان را موالی می‌خواندند، در خوارداشتِ آنان حدیث جعل می‌کردند و بر سر زبان‌ها می‌انداختند.
از سوی دیگر، این اقوام تازه‌نفسِ آن سوی سیحون بودند که سر برآورده و خاندان‌های ایرانی حامی فرهنگ ایرانی را یک به یک از میان برمی‌داشتند (ریاحی، 1382: 15 و 23). در چنین زمانه‌ای شاهنامه به واقع ابزار بزرگ نبرد فرهنگی- سیاسی، بلکه مؤثرترین ابزار در این زمینه در مصاف با دستگاه خلافت عباسی به شمار می‌رفت (همان، 1369: 15-17، 66-71 و 1382: 144-148).
به اقرار ادیب بزرگ عرب، جاحظ، اوّلین بار شاعران شیعه بودند که «ادب» را پذیرفتند و ادبِ متعهد را پی ریختند. این ادب پربار که نام‌آورانی چون: فرَزدَق، کُمَیت بن زید اسدی، دِعبِل بن علی خُزاعی، سید رضی، دیکُ الجِن، سید حِمیری، مِهیار دیلمی و ابوتمّام در آن دادِ سخن داده‌اند، ادبی است در خدمت فرهنگ قرآنی (آیینه‌وند، 1359: 8-12).
در عین حال که چرخ پیروزی‌های ‌عربی در خراسان از حرکت و حرارت افتاد، با خیزش دوباره‌ی جامعه‌ی اسلامی در دیار خصب خراسان بزرگ، آیین اسلام از همین میمنه‌ی اسلامی سوار بر محمل‌های گوناگون نظامی و فرهنگی به سوی شبه قاره دامن کشید. بخش مهمی از خراسان و طی قرون آتی هندوستان، قرن‌ها ‌بعد صاحب حکومت اسلامی و جمعیت شیعی شد. دانشمندان و ادبای بزرگ مسلمان از این دیار سر برآوردند. از خراسان بود که اسلام به شبه قاره‌ی هند راه یافت و شاخه‌ی مهمی از جمعیت اسلام و تشیع در این سرزمین پهناور شکل گرفت.
لشکرکشی‌های سبکتگین و پسرش محمود غزنوی در سال‌های پایانی سده‌ی دهم میلادی، تشکیل دهنده‌ی حکومت غوریان در هند و پایه‌گذار نهاد سلطنت مسلمانان هند شد ( ارشاد، 1379: 163). مسلمانان شبه قاره بعدها چنان نیرویی یافتند که توانستند دست به تأسیس کشور مستقلی بزنند و آن را «پاکستان» نام نهادند که اصطلاحاً و البته با تأسف، تعریض به نامسلمانان ناپاک است. محمدعلی جناح، بنیان‌گذار و رهبر اعظم پاکستان، رهبر حزب مسلم لیگ آن کشور و نیز جمعی از اعضای بلندپایه‌ی حزب مسلم لیگ نیز همگی شیعی بودند. (21) مشهد رضوی همه ساله مقصد شمار کثیری از مسلمانانی است که از شبه قاره به سوی آن می‌آیند. خدمات وسیع فرهنگی ایشان در شبه قاره‌ی هندوستان موضوع پژوهش‌های جداگانه‌ای است.

خراسان؛ مکان تنوع فرهنگی

مکان امام رضا (علیه‌السلام) در خراسان، مکانی خاص برای تحول فرهنگی و زمان ایشان نیز، زمانی شاخص برای تنوع و تحول فرهنگی است. خراسان بزرگ منطقه‌ای مهم است و در مقایسه با صحرای سوزان عربستان و بخش‌هایی از بین النهرین و فلات مرکزی ایران، نسبتاً آباد و سرسبز است. در اینجا آمد و شد بیش از صحرای عربستان و تنوع فرهنگی نیز بیشتر است.
قلمرو پهناور اسلامی در اندک مدتی کانون انوار دانش شد. رواج صنعت کاغذ مخصوصاً از اسباب عمده‌ی رواج علم و معرفت شد. هنوز قرن اوّل هجرت تمام نشده بود که مسلمانان صنعت کاغذ را از فرارود به داخل بلاد عرب زبان بردند. از این رهگذر بود که در قرن دوم، در مصر و بغداد کارخانه ‌کاغذسازی پدید آمد (زرین‌کوب، 1384: 41). شمال شرق ایران دارای نشاط و ابتهاج فرهنگی خاصی بود که نمودها و نمونه‌های مختلفی از آن در کتاب تاریخ تمدن اسلامی آدام متز آمده است (متز، 1388: 221 و صفحه‌های ‌دیگر).
با آمدن امام رضا (علیه‌السلام) به ایران، افراد گوناگونی با گرایش‌ها ‌و فرهنگهای ‌گوناگون پیرامون او را می‌گیرند. این امر به اصطلاح امروز ضریب نفوذ و تأثیر حضرت را توسعه می‌دهد و به حضرت برای رساندن پیام‌های جهانی مکتب رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و اهل بیت او موقعیتی ممتاز می‌بخشد.
در میان کسانی که اطراف حضرت بودند؛ از قبیل افراد خانواده، اصحاب، کارگزاران، راویان و مخاطبان حاضر در جلسه‌های ‌مباحثه و مناظره، اسامی متنوعی به چشم می‌خورد؛ هر کدام منتسب به شهر و دیاری یا گرایش و خاستگاهی بودند.
ابتدا به انتساب خود حضرت از سوی مادر و نیز یکی از همسران به قاره‌ی آفریقا اشاره می‌شود. روایت‌های ‌متعددی او را از مادری سیاه‌پوست و به همین سبب دارای چهره‌ای سیاه یا مایل به سیاه (اسود معتدل) شمرده‌اند (حسینی قزوینی و دیگران، 1428، ج1: 37).
شیخ صدوق روایت می‌کند: «حمیده المصفّاه که از خاندان‌های سرشناس ایرانی و مادر امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) بود، برای او کنیزی به نام تکتم خرید، به وی هبه کرد و به او گفت: من این کنیز را به تو بخشیدم و هرگز کنیزی بهتر از او ندیدم. با او رفتاری نیکو داشته باشی.» در روایتی دیگر همسر امام رضا (علیه‌السلام) به سان حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)، زنی از آفریقا و اهل مغرب یا اهل مصر شمرده شده و برای او نام‌هایی نظیر: «سکن النوبیه» و «خیزران المرسیه» یا «المریسیه» ذکر شده که همگی اشاره به مکان‌هایی در شمال آفریقا دارد. چنان که نسبت «المرسی» امروز نیز در مصر وجود دارد. (22)
در میان راویان حضرت نیز انتساب آنان به شهرهای مختلف ایران و سرزمین‌های دیگر دیده می‌شود: ابوالصلت هروی که خادم امام و از راویان اوست و نیز راوی دیگری به نام عبدالسلام بن صالح هروی از شهر هرات (صدوق، 1373، ج2: 263)، حسین بن علی دیلمی (همان، ج1: 531) دیگر خدمتکار او، محول السجستانی (23) از سیستان (همان: 217)، دو فرزند بسطام نیشابوری (ابنا بسطام النیسابوریان) (ابن قولویه، 1377: 513)، احمد بن محمد بزنطی که منسوب به بیزانس، فریابی از ناحیه‌ی فاریاب در افغانستان کنونی یا منطقه‌ی فرارود و نمونه ‌متعدد دیگری که می‌توان در کتاب‌هایی چون: عیون اخبار الرضا و مسند الامام الرضا از آنها سراغ گرفت. برخی از این نمونه‌ها ‌عبارتند از: جعفی، مکی، مدنی، بغدادی، بصری، کوفی، کرخی، شامی، حلبی، ازدی، کندی، همدانی، ختلی، (24) تفلیسی، رازی، انباری، (25) ارمنی، ملطی، (26) دیلمی، واسطی، مدائنی، نهاوندی، جوباری (جویباری)، مروزی، قمی، بلخی، طالقانی و طبری (عطاردی، 1413: 506-508).
نام پدر شماری از راویان حضرت یا نام خودشان ایرانی است، از قبیل: مهران، راهویه، بسطام بن سابور (شاهپور)، شاذان (شادان) و مرزبان (همان). در میان افراد مذکور تنها تنوع جغرافیایی نیست که نظر ناظر را جلب می‌کند، بلکه در فهرست این افراد، شاهد تنوع‌های ‌فرهنگی نظیر تنوع مشاغل افراد هستیم که این امر نیز معلول توسعه‌ی فرهنگی- اجتماعی جهان اسلام در عصر امام رضا (علیه‌السلام) و نمودهایی از درهم آمیختگی هرچه بیشتر امر دین و دنیاست.
اخباری از این دست از تاریخ زندگی حضرت، همچنان بر موضوع بالا دلالت دارد: ابوالصلت هروی می‌گوید نزد امام رضا (علیه‌السلام) بودم که گروهی از اهل قم بر حضرت وارد شده و بر ایشان سلام کردند. حضرت پاسخ سلام ایشان را داد و آنان را نزد خود نشاند. سپس به ایشان گفت: «خوش آمدید. شما به حق شیعیان مایید و روزی خواهد رسید که شما مرا در تربتم در طوس زیارت خواهید کرد» (صدوق، 1373: 260). گروهی از «ارمینیه» (ارمنستان) نزد وی آمدند، به امامت وی اقرار کردند و از حضرت سؤالی شرعی و اخلاقی کردند (نوری، 1407، ج7: 135).
همچنین مناظره‌های ‌آن حضرت با رؤسای ادیان و نیز تکلم حضرت به زبان‌های گوناگون مشهور است. برخی روایت‌ها ‌به تکلم حضرت با برخی از غلامانش به فارسی اشاره دارد و با برخی دیگر به «صقلبی» (27) سخن می‌گفتند (صدوق، 1373، ج1: 154 و ج2: 228 به نقل از حسینی قزوینی، 1428، ج1: 285).
برخی از نام‌ها ‌در زندگی امام رضا (علیه‌السلام) بر عناوین افراد و سِمَت آنها دلالت دارد، نظیر نام «جاثلیق» که معرّب «کاتولیک» است یا «هربذ الأعظم) که همان «هیربد» واژه‌ای پهلوی به معنای استاد و آموزگار است. در سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) به احادیث متعددی مربوط به طب‌الرضا و وسایل زندگی تحول یافته در مقایسه با دو قرن قبل از آن برمی‌خوریم که نظایر آن در زندگی دیگر ائمه فراوان نیست.
در فهرست اعلام کتاب عیون اخبارالرضا نیز به 700 نام برمی‌خوریم. همه‌ی این افراد از اصحاب امام رضا (علیه‌السلام) و راویان بلافصل حضرت نیستند، اما اغلبشان مستقیم یا با واسطه با موضوع بسط اندیشه و فرهنگ رضوی مرتبط بوده‌اند و ایشان را ربط و پیوند با همان تنوع جغرافیایی، شغلی و فرهنگی مورد اشاره است (صدوق، 1373: 739-744).
در عین حال، این جماعت راویان و شاگردان حضرت تنها از میان شیعیان نیستند، بلکه در میان متون حاوی آثار و سخنان حضرت، در بیش از 130 اثر از دانشمندان اهل سنت سخنان حضرت را می‌یابیم (عطایی، 1388).

زمان امام رضا (علیه‌السلام)، زمان تحول فرهنگی

حق این است که حرکت انبیا و اولیای الهی هیچگاه از کوشش برای اصلاح فرهنگی خالی نیست و اساس ماهیت دین آسمانی قبل از هر چیزی، فرهنگی است. از این رو، سخن گفتن از عصر امام رضا (علیه‌السلام)، سخن از عصرِ شاخص فرهنگی و گشایش سربرگی جدید از دفتر فکر و فرهنگ است. چنان که گذشت، بابل خود سرزمین تمدن و فرهنگ بود و کار حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) نیز در اصل دارای صبغه‌ای فرهنگی بود؛ با این حال، می‌توان این تفاوت را در این دو منتهی الیه تاریخی- جغرافیایی در عصر این دو پیشوای ملل این طور مدنظر قرار داد که حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) با بت ‌سنگی و نیز با طاغوتی خاکی طرف بود و امام رضا (علیه‌السلام) با بت‌ها ‌و طاغوتی پیچیده‌تر؛ طاغوتی که از قضا درس‌هایی از همان یاران و همکاران سلفش گرفته و آن قدر عقل و درایت پیدا کرده تا مسائل و منویات خود را با زبان و ادبی متفاوت طرح کند. اینجا دیگر «تبر» اصلاً کارساز نیست، «تیشه» های کوچک فکری برای شکافتن‌هایی ظریف و به امید شکفتن‌هایی لطیف لازم است.
پیدایش و گسترش «مراکز علمی» یکی از مشخصههای ‌نیمه‌ی دوم امامت است. مأمون جدا از آنکه انسانی سیاست‌مدار و با کیاست بالا و پیچیده بود، در میان خلفا «روشنفکر» و «باسواد» نیز بود؛ «طب» می‌دانست و با «نجوم»- دانش کهن ایران و میان‌رودان- آشنا بود، بیت‌الحکمه و به زبان امروز معهد، دارالترجمه، انیستیتو، آکادمی و خلاصه فرهنگستان علوم تأسیس می‌کرد، مجالس محاجّه و مناظره تشکیل می‌داد و از رؤسای ادیان و افراد صاحب نظر دعوت می‌کرد تا با هم به مناظره و گفتمان بنشینند. در این میان، تنوع ملیت، زبان، گرایش و نگرش، در خور توجه
است و امری بی سابقه در دستگاه خلافت به شمار می‌رود.
برای شناخت بیت‌الحکمه باید تمدن بین النهرین (عراق، بابل)، هند، چین، یونان و به ویژه «هلنیسم» را به خوبی بشناسیم. بیت الحکمه اسباب تلاقی جریان‌های ‌تمدنی از ملل گوناگون را در بغداد فراهم کرد. این جریان با بیش از هزار سال پشتوانه‌ی علمی، با ظهور اسلام به امر تجارت آزاد و برداشتن مرزهای میان شرق و غرب و تبادل اندیشه‌ها ‌و روش‌ها ‌انجامید و به عبارت دیگر، با پیدایی بیت‌الحکمه عناصر تمدن‌های گوناگون در حوزه‌ی تمدنی اسلام متحول شد. (28)
برای دانستن نقش بهتر امام رضا (علیه‌السلام) از نقش دارالعلم‌های ‌شیعی نباید غافل ماند. این دارالعلم‌ها ‌پس از بیت الحکمه یا در رقابت با آن و با نوعی نگاه ارتقایی و توسعه‌ای در شهرهای بزرگ بلاد اسلامی پدید آمد، نقش مهمی در امر نوزایی فرهنگی جهان اسلام ایفا کرد و در آنها از استادان بزرگ شیعه و سنی بهره گرفته می‌شد (کریمی زنجانی اصل، 1389: 20-27، 37-46، 54-61، 79 و...).
نکته‌ی مهم دیگر اینکه قبل از گشایش بیت‌الحکمه و دارالعلم ‌شیعی در جهان اسلام، شالوده‌ریزی فرهنگی مهمی صورت گرفته بود که عبارت است از: مساعی امام سجاد (علیه‌السلام)، امام باقر (علیه‌السلام) و امام صادق (علیه‌السلام) برای زنده نگه داشتن جهان‌بینی، ایدئولوژی، تفکرهای فلسفی- سیاسی اسلام و تعلیم و تجهیز شخصیت‌های بزرگ به معارف ناب اسلامی.
البته مأمون با سیاست و کیاست جدیدی آمده بود تا طرُفه و تحفه‌ای در کار خلافت عباسی باشد و زمان امام رضا (علیه‌السلام) و مکان او در سنین پایانی عمر و سالیان اقامت در ارض مهجر، یعنی سرزمین خراسان، ویژگی‌های مذکور را داشت. در آن زمان وسعت کشور اسلامی به آخرین حد خود رسیده بود و کشورهای ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزایر، تونس، مراکش و اسپانیا (آندلس) در قلمرو دولت اسلامی قرار داشت.
این عصر در تاریخ اسلام مقطعی بارز و بی سابقه در التقا و نیز التقاط فرهنگ‌هاست؛ کار این التقا و التقاط به جایی رسید که متعاقب آن به طور طبیعی اندیشه‌ی پیراستن اسلام از ناخالصی‌ها و حرکتهای ‌اصلاحی در میان اهل سنت پدید آمد.
ظهور اغلب ائمه‌ی مذاهب چهارگانه، اصحاب صحاح شش‌گانه‌ی اهل سنت و نیز شکل‌گیری آثارشان به تدریج در آن زمان و مکان روی داد. در آن عصر مواصله‌ها ‌و رفت و آمدها و اصطلاحاً رحلات حدیثی و علمی گسترش یافت و گویی سفرهای دور و دراز علمی بخشی از هویت علمی و شناسنامه‌ی دانشمندان و اصحاب تحقیق را تشکیل می‌داد.

نتیجه‌گیری

در صحنه و پهنه‌ای گسترده از تاریخ و جغرافیایِ فکر و فرهنگ بشری، نام دو شخصیت الهی به چشم می‌خورد که با یکدیگر نسَب و نِسبت‌های ‌ویژه‌ای دارند و نقشهای ‌مهمی را در صحنه‌های ‌مزبور آفریده‌اند: حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و حضرت رضا (علیه‌السلام).
در این مقاله به بررسی نقش ‌مهم و مأموریتهای ‌سنگین این دو امام بزرگ پرداخته شد و موقعیت زمانی و مکانی هر کدام از آن دو بررسی شد. با این بررسی فشرده، روشن می‌شود که این دو پیشوای بزرگ، دو پیشوای شاخص در حوزه‌های ‌فکر و تمدنِ جامعه و عائله‌ی بشری‌اند و در سیره‌ی این دو، وجوهی متمایز از برخی انبیای پیشین وجود دارد، چنان که میان این دو نیز شباهت‌های ‌ارزنده‌ی بسیاری وجود دارد که باید آنها را به چشمِ دقت و اعتبار نگریست.
بشر ذاتاً میل به فساد و طغیان دارد و خداوند، انبیا و اوصیای خویش را برای بازداشتن بشر از غلتیدنِ مطلق به عرصه‌های فساد و طغیان مأموریت بخشید. دو شخصیت شاخص در این وادی، حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و حضرت رضا (علیه‌السلام) هستند که با دست الهی، اما با نور الهی، عزم، جهاد و تدبیر خود از عهده‌ی مأموریت‌هایی بزرگ برآمدند.

پی‌نوشت‌ها

1- استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران Manesh88@yahoo.com
2- شخصیت ابراهیم (علیه‌السلام) در قرآن با مفاهیم «فطرت»، «قنوت» و «حنیف» بودن پیوند خورده و این مفاهیم همچنان با موضوع «خلقت زمین و آسمان» نیز مرتبط است (از آن جمله است: انعام/ 73-79؛ همچنین است مفاهیم «قنوت» و همراهی آن با «رکوع» و «سجود» و ارتباط با آسمان و زمین در بقره/ 16: روم / 25-26؛ آل عمران/ 43؛ احزاب/ 31).
3- به گفته‌ی قاموس کتاب مقدس نام ابراهیم (علیه‌السلام) نخست «أب‌رام» به معنای «پدر عالی» بوده و بعد از آن به «ابراهام» یعنی «پدر جماعت بسیار» موسوم می‌شود و طایفه‌ی یهود و طوایف اعراب از وی به وجود می‌آیند.
4- حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) در مواضع حساس گفتگو و مناجات با خداوند متعال از «ذریه‌ی» خود سخن می‌گوید. خداوند ابتلای ابراهیم را نیز در ذریه‌ی او قرار می‌دهد. درباره‌ی نمود شاخص ذریه‌ی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) رک: (بقره/ 124-129؛ انعام/ 87؛ ابراهیم/ 37-40).
5- Patriarcat
6- هاکس در تعریف نام ابراهیم (علیه‌السلام) گزیده‌هایی از مواضع ذکر نام او را در کتاب مقدس نیز آورده است.
7- Sepher Hayachar
8- Antiquités Judaïque
9- Flavius Josephi
10- به گفته‌ی علامه طباطبایی طاغوتِ مذکور در آیه، بنا بر نقل روایت و تاریخ، نمرود است (طباطبایی، بی‌تا، ج 348:2). کلمه‌ی «نمرود» به معنای قوی است و او نمرود بن کوش بن حام بن نوح، جبار روی زمین، قهرمان و فرمان فرمای زمین و بانی شهر بابل است (هاکس، 1377: 891).
11- Ziggurat
12- ریشه‌ی این سخن به عهد اموی و حجاج بن یوسف ثقفی می‌رسید (نجفی، 1375: 125) و دستگاه خلافت برای پر کردن خلأیی که میان خود، پیامبر و نیز جانشینان واقعی او می‌دید، چاره را در تلاش برای پایین آوردن شأن پیامبر نزد مردم و بالا بردن منزلت خلیفه می‌یافت.
13- شارلمانی، شارلِ اوّل یا شارل کبیر (Charlemagne. Charle ler, Charle le Grand: 747-814) شاه فرانک‌ها (مؤسس هسته‌ی تاریخی فرانسه و آلمان امروز) و سپس امپراتور مقتدر غرب. بنیان‌گذار امپراتور روم مقدس و از نظر اروپاییان، پدر کشورهای فرانسه و آلمان. او امپراتوری اروپا را از شکل سنتی با محوریت روم و مدیترانه به امپراتوری مسیحی، فرانکی و «اروپایی» تغییر داد و بر مناطق گسترده‌ای از جمله بخش‌های غربی آلمان امروزی، هلند، بلژیک، شمال تا مرکز فرانسه، شمال غربی و غرب ایتالیا و سوئیس حکومت کرد (Demy, François et les autres, Dictionnaire des noms propres: 253)
14- Eridu
15- Lagash
16- Kish
17- بخش مهمی از کتاب عیون اخبار الرضا، حاوی احادیث رضوی، خطبه‌ها و مناظره‌های حضرت درباره‌ی توحید، تبیین و تفصیل آن است.
18- برای مثال چهره‌ی پدر و پسری را در تاریخ نیایش بشری بی درخشان می‌یابیم: یکی امام سجاد (علیه‌السلام) با صحیفه‌ی سجادیه و دعای ابوحمزه و دیگری سیدالشهدا (علیه‌السلام) با دعایی چون عرفه. می‌توان گفت که بخش مهمی از امامت امام سجاد (علیه‌السلام) در ادعیه‌ی ایشان در صحیفه خلاصه شده است. از دو دعای ابوحمزه و عرفه، یکی بیشتر مربوط به شب‌هاست و دعای دیگر مربوط به روز. این شب، هم می‌تواند ساعت‌های شب باشد و هم شبِ دیجور و ظلمانی ظلم و خفقان اموی و مروانی. آن روز، هم ساعت‌های روز در کنار جبل‌الرحمه است و هم روز حج، جهاد و نیمروز عاشورا. دعای یکی با ماه رمضان پیوندی خاص دارد و دعای دیگری با ماه ذیحجه.
19- واژه‌ی «مرابط» به معنای مرزبان، برگرفته از آیه‌ی پایانی (200) سوره‌ی آل عمران است « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ». «مرابطه» و «مرابط» از جمله واژگانی بودند که سیر بین المللی سریعی یافتند و واژگان گوناگونی از آن در زبان‌های مختلف دنیا مشتق شد. اسم مرابط از عربی وارد زبان‌های اروپایی شد: marabuto (یونانی)، marabout (انگلیسی و فرانسه) marab? (اسپانیولی). زندگی تنها و سیار نظامی و شبه نظامی گروه مرابطان ناشناس، عجیب بودن شغل آنها در نظر بسیاری از مردم سرزمین‌های تازه فتح شده، التزامهای ‌امنیتی و نیز پایبندی آنان به فرایض دینی که در نظر کثیری از مردم غیر مسلمانِ گذشته غریب می‌نموده، همه باعث شد واژه‌ی marabout نزدیک به معانی متعددی شود که در فرهنگهای ‌مفصل زبان‌های اروپایی انعكاس یافته است (ابن منظور، 1408، ج5: 113؛ معین 3979؛ نفیسی، ج2: 102؛ Réau: 289. David: 227).
20- از جمله رک: محمد غنیمه: تاریخ الجامعات اسلامیه؛ اسعد طلس: التربیه و التعلیم فی الاسلام؛ فروزانفر: رساله قشیریه؛ ناجی معروف: علماء النظامیات و مدارس المشرق الاسلامی؛ حسین امین: المدرسة المستنصریة؛ عبدالرحمن حسون: اوّل مدرسة فی الاسلام؛ عفف طباوی: اصل و طبیعة المدرسة، مجله‌ی زبان‌های شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن؛ شبلی نعمانی: آموزشگاههای ‌قدیم در کشورهای اسلامی، ترجمه‌ی فخر داعی؛ حسین امین: مدارسی که در عصر سلاجقه در عراق تأسیس شد، ترجمه‌ی وحیدنیا؛ جرج مقدسی: معاهد التعلیم فی بغداد فی القرن الخامس الهجری، مجله‌ی زبان‌های شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن؛ ارنست دیز: مسجد، دائرةالمعارف اسلامی؛ عبدالحمید مولوی: نیشابور مرکز خراسان و قدیمی‌ترین پایگاه علوم اسلامی در ایران (کسایی، 1374: 74-77).
21- شمار مسلمانان هندوستان بالغ بر 300 میلیون نفر، قریب یک سوم بیش از نفوس پرجمعیت‌ترین سرزمین اسلامی، یعنی مجمع الجزایر اندونزی است. به نظر برخی فعالان اسلامی شبه قاره، جدایی پاکستان از هندوستان خدمتی قطعی به اسلام نبود، زیرا اگر پاکستان جزئی از شبه قاره می‌ماند، توان مسلمانان شبه قاره میان هند، پاکستان، بنگلادش و کشمیر تجزیه نمی‌شد، جنگ‌های فرسایشی و مسابقه ‌تسلیحاتی میان هند و پاکستان به سان امروز زبانه نمی‌کشید و مسلمانان می‌توانستند با تدبیر و انسجامی افزون در شبه قاره، بسی بیش از امروز نقش‌آفرین باشند و اسلام می‌توانست در آینده‌ای نه چندان دور، دین غالب هندوستان بزرگ باشد، بسی بیش از آنکه امروز از دین غالب آینده در قاره‌ی اروپا و در کشورهایی چون فرانسه و آلمان سخن می‌رود.
22- برای اشاره‌ها ‌و نام ‌مزبور رک: (صدوق، 1373: 33؛ کلینی، 1363: 486؛ فیض کاشانی، 1403، ج3: 815؛ ابن شهرآشوب، بی‌تا، ج4: 367).
23- منسوب به «سگستان»، «سیستان».
24- منسوب به «ختّل» یا «ختلان» در تاجیکستان کنونی و چهارمین شهر بزرگ در آن کشور. پیشینه‌ی این شهر به 2700 سال پیش می‌رسد. در زمان ساسانیان، این شهر زمان درازی مقر حکومتی و ناحیه‌ی مزبور بسیار آبادان و دارای معادن ارزشمند سیم و زر بود (معین، 1375: ج5، 475 و ویکی پدیا).
25- منسوب به «انبار» و از شهرهای قدیم ایران در عهد ساسانیان. نام انبار به سبب وجود انبارهای تدارکاتی و لجستیکی ارتش ایران برای حفاظت از مرزهای غربی و پشتیبانی ارتش پارسی در زمان جنگ و لشکرکشی است.
26- منسوب به «ملط»؛ شهری در غرب آناتولی در ساحل دریای اژه. بقایای این شهر در استان «آیدین» ترکیه باقی است.
27- «صقالبه» ساکنان شمال منطقه‌ی بلغارستان کنونی بودند که هم اکنون در شرق اروپا پراکنده‌اند و اقوام «اسلاو» خوانده می‌شوند.
28- درباره‌ی نقش بیت الحکمه‌ی هارونی و مأمونی- و به صورت محدودتر در زمان منصور و مهدی عباسی- و آثار آنها در جهان اسلام رک: (سیاه‌پوش، 1390 :7، 152، 160، 166، 198).

منابع تحقیق :
ابوروح، لطف‌الله بن ابی سعد، (1365). حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، مقدمه، تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه.
ابن شهرآشوب، محمدبن علی، (بی‌تا). مناقب آل ابیطالب، قم: علامه.
ابن قولویه قمی، جعفربن محمد، (1377). کامل الزیارات، پیام حق، قم.
ابن منظور، محمد، (1408). لسان العرب، بیروت : دار احیاء التراث العربی.
ارشاد، فرهنگ، (1379). مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
الصریفینی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد الازهر، (1362). الحلقةالاولی من تاریخ نیسابور المنتخب من السیاق (اثر ابوالحسن عبدالغافربن اسماعیل فارسی، 451-529 ق)، محمدکاظم محمودی، قم: جامعه مدرسین.
العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، (1415). نور الثقلین، قم: اسماعیلیان.
آیینه‌وند، صادق، (1359). ادبیات انقلاب در شیعه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
بحرانی، سیدهاشم، (1374). البرهان فی تفسیر القرآن، قم: بعثت.
برنال، ج. د.، (1372). فیزیک در تاریخ، ترجمه علی معصومی، تهران: فرهنگان.
پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ، (1354). اسلام در ایران از هجرت تا پایان قرن نهم هجری، ترجمه‌ی کریم کشاورز، تهران: پیام.
تبریزی، محمد حسین بن خلف، (1361). برهان قاطع مقدمه و تصحیح علی اکبر دهخدا، محمد معین و علی اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر.
ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، (1395). الغارات، تحقیق جلال الدین محدث ارموی، تهران: انجمن آثار ملی.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، (بی‌تا)؛ (تاریخ نگارش مقدمه: 1339). تاریخ نیشابور، تلخیص احمد بن محمد بن حسن خلیفه نیشابوری، با کوشش و مقدمه‌ی بهمن کریمی، تهران: ابن سینا.
حسینی قزوینی، محمد، (1428). موسوعة الامام الرضا، قم. مؤسسه ولی العصر للدراسات الاسلامیه.
خزائلی، محمد، (1387). اعلام قرآن، تهران: امیرکبیر.
داونی، گلانویل، (1352). انطاکیه در عصر تئودوس کبیر، ترجمه‌ی تورج سپهری، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. دورانت، ویل (ویلیام جیمز)، (1935). تاریخ تمدن، ترجمه‌ی احمد آرام، تهران- نیویورک: با همکاری فرانکلین.
رحمانی، شمس‌الدین، (1371). لولای سه قاره، تهران: حوزه هنری.
رضوی اردکانی، ابوالفضل، (1364) شخصیت و قیام زید بن علی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
رو، ژرژ، (1390). تاریخ عراق قدیم، ترجمه‌ی ابوالفضل علیزاده طباطبایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ریاحی، محمدامین، (1369). زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران: پاژنگ.
ریاحی، محمدامین، (1382). سرچشمه‌های ‌فردوسی شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
زرین‌کوب، عبدالحسین، (1379). جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر.
زرین‌کوب، عبدالحسین، (1382). فرار از مدرسه، تهران: امیرکبیر.
زرین‌کوب، عبدالحسین، (1384). کارنامه‌ی اسلام، تهران: امیرکبیر.
زیدان، جرج، (1333). تاریخ تمدن اسلام، ترجمه‌ی علی جواهر کلام، تهران: امیرکبیر.
سیاه‌پوش، سیدابوتراب، (1390). بیت الحکمه و نقش آن در تحول علوم و پیشرفت تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
شعبان، م. ا.، (1386). فراهم آمدن زمینه‌های ‌سیاسی و اجتماعی نهضت عباسیان در خراسان، ترجمه‌ی پروین ترکمنی آذر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
شریف رضی، (1374). نهج البلاغه، قم: هجرت.
شعرانی، ابوالحسن، (1398). نثر طوبی، تهران: اسلامیه.
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، (1371). عیون اخبار الرضا، ترجمه‌ی حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری صفت، تهران: صدوق.
شیرانی، حافظ محمودخان، (1374). در شناخت فردوسی، ترجمه‌ی شاهد چوهدری، تهران: علمی و فرهنگی.
صفا، ذبیح الله، (1331). تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم هجری، تهران: دانشگاه تهران.
طالقانی، سیدمحمود، (1350). پرتوی از قرآن، تهران.
طبری، محمدبن جریر، (1409). تاریخ الرسل و الملوک، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
طقّوش، محمد سهیل، (1384). امویان، ترجمه‌ی حجت الله جودکی و اضافات رسول جعفریان، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
عبدالجلیل، ج. م.، (1376). تاریخ ادبیات عرب، ترجمه‌ی آذرتاش آذرنوش، تهران: امیرکبیر.
عطاردی، عزیزالله، (1413). مسند الامام الرضا، بیروت: دارالصفوة.
عطایی، محمدرضا، (1388). امام رضا (علیه‌السلام) ‌در آثار دانشمندان اهل سنت، مشهد: به نشر (آستان قدس رضوی).
فخر رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، (1420). مفاتیح الغیب، بیروت : دار احیاء التراث العربی.
فیض کاشانی، محمد، (1403). المحجة البیضاء، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت: مؤسسه الاعلمی.
قائدان، اصغر، (1382). سازمان‌دهی نظامی و سازمان رزم و تحولات آن در تاریخ اسلام، تهران: دانشگاه امام حسین (علیه‌السلام).
قمی، علی بن ابراهیم، (1367). تفسیر علی بن ابراهیم، تصحیح سید طیب موسوی جزایری، قم: دارالکتاب.
کرمر، جوئل، ل.، (1375). احیای فرهنگی در عهد آل بویه، انسان‌گرایی در عصر رنسانسی اسلامی، ترجمه‌ی محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کریمی زنجانی اصل، محمد، (1389). دارالعلم‌های شیعی و نوزایی فرهنگی در جهان اسلام، تهران: اطلاعات.
کسایی، نورالله، (1374). مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران: امیرکبیر.
کلینی، محمدبن یعقوب، (1363). الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
کینگ، لئوناردو، (1386). تاریخ بابل از تأسیس سلطنت تا غلبه‌ی ایرانیان، ترجمه‌ی رقیه بهزادی، تهران: علمی و فرهنگی.
گارودی، روژه، (1364). ترجمه‌ی جواد حدیدی، تهران: قلم.
گوتاس، دیمیتری، (1381) تفکر یونانی، فرهنگ عربی، نهضت ترجمه‌ی کتاب‌های یونانی به عربی در بغداد و جامعه آغازین عباسی (قرنهای ‌دوم تا چهارم/ هشتم تا دهم)، ترجمه‌ی محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
لویس، برنارد، (1389). نخستین مسلمانان در اروپا، ترجمه‌ی محمد قائد، تهران: کارنامه.
متز، آدام، (1388). تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه‌ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: امیرکبیر.
مجلسی، محمدباقر، (1367). بحارالانوار، تهران: اسلامیه.
مشکور، محمدجواد، (1362). تاریخ شیعه و فرقه ‌اسلام تا قرن چهارم، تهران: اشراقی.
مصطفی، ابراهیم و دیگران، (1384). المعجم الوسیط، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
مصطفی، شاکر، (بی‌تا). دولة بنی العباس، کویت: وکالة المطبوعات.
معلوف، لوییس، (1973). المنجد فی اللغة و الاعلام، بیروت: دارالمشرق.
معین، محمد، (1375). فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر.
معین، محمد، (1361). حاشیه بر برهان قاطع اثر محمدحسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، مقدمه و تصحیح علی اکبر دهخدا، محمد معین و علی اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر.
موحد ابطحی، سید محمدباقر، (1382). الصحیفة الرضویة الجامعة و ابنائه الامام محمد بن علی الجواد، الامام علی بن محمد الهادی، الامام الحسن ابن علی العسکری، الامام الحجة بن الحسن المهدی، قم: پرستش.
نجفی، موسی، (1375). تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نفیسی، سعید، (1371). فرهنگ فرانسه فارسی، تهران: مرکز یادگارهای سعید نفیسی.
نوری، حسین، (1407). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.
نولدکه، تئودور، (1388). تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه‌ی عباس زریاب خویی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
نیشابوری، (بی‌تا)، (تاریخ نگارش مقدمه: 1339). تاریخ نیشابور، اثر حاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله نیشابوری، تلخیص احمد بن محمد بن حسن خلیفه نیشابوری، با کوشش و مقدمه بهمن کریمی، تهران: ابن سینا.
هاکس، (1377). قاموس کتاب مقدس، تهران: اساطیر.
Baumgartner, (1996). Dictionnaire étymologique et historique de la langue française, livre de poche, Librairie Générale Française.
Blachère, Régis, Moustafa Chouémi et Claude Denizeau. (1967). Dictionnaire arabe français-anglais-Langue classique et moderne. Maisonneuve et Larose, Paris.
Bloch, Oscar, (1964). Dictionnaire étymologique de la langue française, Presse universitaire de France. Paris.
Blaise Albert, (1954). Dictionnaire latin-français des auteurs chrétiens, Brepols, Belgique.
Chanoux, Antonio, (1976). Cités disparues, Texte de Vittoria Calvani, Traduction de Michèle Moroz, Minerva/France-Loisirs. Génève.
D"Haute Rive, (1947). Dictionnaire d"ancien français, Larousse, Paris.
Dauzat, (2006). Grand dictionnaire étymologique et historique du français, Larousse, Paris.
David, J. (1974). Dictionnaire du français fondemental pour l"afrique, Didier, Paris.
Demay, François et les autres, (1996). Dictionnaire des noms propres, Larousse, Paris.
Gaffiot, Félix, (2000). le grand Gaffiot-Dictionnaire latin-français, Hachette, Paris.
Léon-Dufour, Xavier et les autrres, (1974). Vocabulaire de théologie biblique, Les éditions du Cerf, troisième édition. Paris. Paris.
Oxford, (1983). The shorter oxford English dictionary on historical principles, Clarendon Press, Oxford.
Poupard, Paule, (1984). Dictionnaire des religions, Presse universitaire de France, Paris.
Réau, Louis, (1930). Dictionnaire d"art et d"archéologie, Larousse, Paris.
Robert, Paule, (1981). Le Robert-Dictionnaire alphabétique et analogique de la langue française, ouvrage couronné par l"Académie française, Société du nouveau littré le Robert, Paris.
Smart, Ninian (Edited by), (1999). Atlas of the world"s religions, Oxford.
Stappers, Henri, Dictionnaire synoptique d"étymologie française, Larousse, Paris.
Vidal, Jacques et les autres, (1984). Dictionnaire des religions, Presse universitaire de France, Paris.

منبع مقاله :
فصلنامه‌ی فرهنگ رضوی، سال اول، شماره‌ی دوم، شماره مسلسل 2، تابستان 1392

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط