نهضت حسين (ع) از نظر رهبران مذهبى ، علمى و سياسى جهان
حسين از نظر مسيو ماربين آلمانى
حسين بن على عليه السلام نبيره ى محمد صلى الله عليه و آله كه از دختر محبوبه اش فاطمه عليه السلام متولد شده ، تنها كسى است كه در چهارده قرن پيش در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد، اخلاق و صفاتى كه در دوران حكومت عرب پسنديده و قابل احترام بود. در فرزند مولاى متقيان مشاهده مى شد، حسين شجاعت و دلاورى را از پدر به ارث برده بود، به دستورات و احكام اسلام تسلط كاملى داشت ، در سخاوت و نيكوكارى نظير نداشت ، در نطق و بيان زبر دست بود و همه را مجذوب بيانات خود مى ساخت ، مسلمانان جهان عقيده و ارات زائد الوصفى به حسين عليه السلام دارند و هر ساله در ماه معينى (منظور ما محرم است ) براى او عزادارى مى كنند، كتب بسيارى از فضائل و مناقب حسين عليه السلام توسط مسلمان نوشته شده و از ملكات حسنه و سجاياى پسنديده او گفتگو مى شود، موضوعى را كه نمى توان ناديده گرفت اين است كه حسين عليه السلام او شخص سياستمدارى بود كه تا به امروز احدى چنين سياست مؤ ثرى اختيار ننموده است . براى اثبات اين نكته بايد توجه نمود به تاريخ قبل از اسلام . بنى اميه و بنى هاشم دو طايفه اى بودند كه با هم قرابت و خويشاوندى داشتند، زيرا اميه و هاشم پسران عبد مناف بودند و قبل از اسلام بين اين پسر عموها نقرت و كدورت برقرار بود و مكرر با يكديگر نزاع مى نمودند و به اصطلاح اعراب خونخواه يكديگر بودند، در عرب طايفه قريش و در قريش بنى هاشم و بنى اميه و عزيز و محترم بودند.
بنى اميه از لحاظ ثروت و رياست و بنى هاشم از لحاظ علم و معنويت ، در صدر اسلام كدورت بنى هاشم و بنى اميه بالا گرفت تا وقتى كه محمد صلى الله عليه و آله مكه را فتح نمود و طايفه قريش و بنى اميه را مطيع و فرمانبردار خود ساخت و رياست روحانى و جسمانى عرب را در دست گرفت بدين لحاظر بنى هاشم تفوق و برترى پيدا كردند و بنى اميه مجبور شدند از بنى هاشم اطاعت نمايند.
اين پيش آمد آتش حسد را در سينه بنى اميه شعله ور ساخت و در صدد كشيدن انتقام از بنى هاشم و آمدند تا پس از رحلت حضرت محمد صلى الله عليه و آله موقع را مغتنم شمرده با كمال قوا كوشيدند كه جانشينى محمد صلى الله عليه و آله با اصول ولايتعهدى (1) صورت نگيرد بالاخره براى تعيين جانشين اكثريت آراء مردم را انتخاب كردند (2) و چون بنى اميه از لحاظ ثروت و رياست در بين مردم نفوذ كاملى داشتند، بنى هاشم را عقب زدند و در اين ميدان مبارزه بنى اميه كام ياب شدند و بر بنى هاشم غلبه پيدا نمودند و عثمان به خلافت رسيد به مناسبت همين خليفه تراشى بنى اميه مقام بلندى حاصل كرده و جاده را براى آينده خويش هموار كردند، و هر روز اين جانشينان به ناحق محمد صلى الله عليه و آله بر جاه و جلال خود افزوده و در امور اسلام مداخلات ناروائى مى نمودند عثمان كه مردى بى اطلاع و جاه طلب بود هر روز آلت دست ديگران قرار مى گرفت .
بنى اميه از موفقيت استفاده كرده و براى آينده خود جايگاه محكم و استوارى به وجود آوردند و بنابر عادت ديرين خود كه دشمن بنى هاشم بودند كمتر خلوص عقيده و نيت پاك به اسلام ابراز مى داشتند و در باطن ننگ مى دانستند كه پيرو دين اسلام باشند زيرا دين اسلام از فداكاريها و جانبازى هاى بنى هاشم پا بر جا مانده بود، ولى چون مسلمين نفوذ كاملى داشتند بنى اميه صلاح را در اين ديدند كه در سايه پيروى از اسلام مقاصد خويش را عملى سازند، همينكه در دستگاه حكومت و خلافت وارد شدند و پايه جاه و جلال خويش را محكم نمودند علنا به مخالفت اسلام برخاستند و اسلام را به باد سخريه گرفتند.
بنى هاشم كه كار را بدين منوال ديدند و از خيالات بنى اميه واقف شدند و سكوت را جايز ندانسته و حركات عثمان را به مردن نشان دادند و مسلمانان كه اين حركات را مشاهده كردند بر عثمان شوريدند و او را به قتل رسانيدند و اكثريت آراء خلافت على عليه السلام را تصويب كرد و على به خلافت رسيد، پس از اين واقعه بنى اميه يقين كردند كه باز بنى هاشم داراى سيادت و عظمت اوليه مى شوند اين بود كه دوباره حكومتهاى سابق بنى اميه كه موقعيت خود را در خطر ديدند دست به تظاهرات شديدى زدند و حاكم شام (معاويه ) كه يك جرثومه شيطنت بود به بهانه قتل عثمان و با دعاى اينكه كشته شدن عثمان با اشاره على بوده علم مخالفت را برافراشت و اختلاف شديدى بين مسلمانان بروز كرد و مانند عهد جاهليت شمشيرها ين اعراب بكار افتاد و جنگهاى متعددى به وقوع پيوست تا اينكه على عليه السلام را در محراب مسجد شهيد كردند از آن به بعد كاملا معاويه غالب و حسن فرزند على عليه السلام و برادر بزرگ حسين عليه السلام با وى صلح كرد و جانشينى محمد صلى الله عليه و آله دوباره به دست بنى اميه افتاد (3)
معاويه از يك طرف اقتدار مى يافت و از طرف ديگر با تدابير عملى در نابودى بنى هاشم مى كوشيد و در نابودى و محو ابدى آنان دقيقه اى فرو گذار نمى نمود.
حسين عليه السلام به شعار هميشگى خود مى گفت من در راه حق و حقيقت كشته مى شوم و دست به ناحق نحواهم داد. بنى اميه از اين شعار حق و حقيقت مى ترسيدند، اين جنگ و جدال باقى بود تا اينكه حسن و معاويه در گذشتند و يزيد جانشين معاويه گرديد، حسين عليه السلام ديد از يك طرف حركات بنى اميه كه (قدرت ) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پايمال مى كردند نزديك است يكباره پايه هاى استوار و مستحكم اسلام را در هم ريزد و از طرف ديگر مى دانست كه به فرض اينكه از يزيد اطاعت بكند يا با او مخالفت ورزد بنى اميه نظر به عداوت و دشمنى ديرينه خود از محو و نابودى بنى هاشم دست بردار نيستند و اگر بيش از اين مسامحه كند نام و نشانى از اسلام و مسلمانان باقى نخواهد ماند اين بود كه تصميم گرفت در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كند و براى پايدار داشتن پرچم اسلام ، پرچمى كه با فداكارى و از خود گذشتگيهاى جدش و با ايثار خود پاك صدها مسلمان غيرتمند برافراشته شده بود جان و مال و خانواده و فرزندان و دوستان خود را فدا نمايند.
اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم ، دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگرى پايدار نيست و بناى ستم هر چند ظاهرا عظيم و استوار باشد در برابر حق و حقيقت چون پر كاهى بر باد خواهد رفت .
پيروان وجدان اگر با نظر دقيق اوضاع و احوال آن دوره و پيشرفت مقاصد بنى اميه و وضع (حكومت ) و دشمنى و عداوت آنها را با حق و حقيقت بنگرند، بدون تاءمل تصديق خواهند كرد كه حسين عليه السلام با قربانى كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و حقانيت خود به دنيا درس فداكارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت . و اگر چنين حادثه ى جانگدازى پيش نيامده بود قطعا اسلام به حالت كنونى خود باقى نمى ماند و ممكن بود يكباره اسلام و اسلاميان محو و نابود گردند.
حسين بن على عليه السلام كه بعد از پدر مصمم در اجراى اين مقصود عالى بود بعد از برقرارى يزيد بجاى معاويه از مدينه بدين قصد حركت كرد كه در مراكز مهمه اسلام مانند مكه و عراق اين خيال بزرگ و ايداه آل مهم خويش را منتشر سازد و به جهان و جهانيان بگويد: بايد در راه دفاع از حق و حريت جانبازى كرد و مرگ را به اسارت ترجيح داد. در هر كجا كه حسين عليه السلام قدم مى گذارد و حقانيت اسلام را آشكار مى ساخت در قلوب مردم يك نفرت و انزجار شديدى نسبت به بنى اميه توليد مى شد يزيد هم كه از اين نكات باريك بى خبر نبود دانست كه اگر در يك نقطه از كشورش صحبت از حق و حقيقت به ميان آيد و حسين در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد با آن همه نفرتى كه مسلمانان از وضع سلوك و حكومت بنى اميه پيدا نموده بودند و آن همه مهر و محبتى كه نسبت به حسين عليه السلام ابراز مى داشتند زوال حكومت او در خواهد رسيد، اين بود كه پس از نشستن بر اريكه قدرت قبل از هر اقدام مصمم قتل حسين عليه السلام گرديد و اين بزرگترين خبطهاى سياسى بنى اميه بود و به واسطه يك خطاى سياسى نام و نشان خود را از صفحه ى عالم محو كردند.
حسين عليه السلام از شهيد شدن خود قبل از مرگش خبر مى داد و از آن ساعتى كه از مدينه حركت كرد بدون پروا و وحشتى با صداى رسا مى گفت : كه من باى كشته شدن مى روم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنين گفت :
هر كسى به طمع جاه و جلال همراه من است ترك همراهى كند زيرا من براى مبارزه با ظلم و جور حركت مى كنم و كشته شدن من در راه حق و حقانيت مسلم است .
اگر منظور حسين عليه السلام اين موضوع نبود به كشته شدن تن نمى داد و در جمع نمودن لشكر كوشش مى كرد نه اينكه جماعتى را كه همراه داشت متفرق سازد چون قصدى جز كشته شدن كه مقدمه يك نهضت عظيم و عالى بود نداشت بزرگترين وسيله را بى كسى و مظلومى دانسته و آن را اختيار كرد تا مصائب وى در قلوب عالم مؤ ثر واقع گردد. حسين عليه السلام به هفتاد و دو تن از ياران خود چنين گفت : من ننگ دارم كه پسر معاويه شراب مى خورد و اشعار هوس آلود مى سازد و قبايل بيمناك اسلام را با زر و زور مى ترساند و پايه حكومت بيداد را استوار مى كند و دين خدا بى پناه باشد، من بايد قيام كنم و با خون خود دين اسلام را آبيارى نمايم اگر شما از اين راه پر خطر مى ترسيد فورا بر گرديد و مرا به حال خود گذاريد. ولى يارانش كشته شدن و فداكارى را بر زندگى ترجيح دادند.
حسين عليه السلام مى دانست كه بعد از كشته شدن ، زنان و اطفال بنى هاشم (كه آل محمد بودند) اسير خواهند شد و اين واقعه در مسلمانان خاصه در عرب بيش از آنچه به تصور آيد مؤ ثر است چنانچه حركات و رفتار ظالمانه بنى اميه و سلوك بيرحمانه آنان نسبت به اهل بيت حسين عليه السلام به اندازه اى در قلوب مسلمانان مؤ ثر افتاد كه اثرش از كشته شدن حسين عليه السلام و همراهانش كمتر نبود و عداوت بنى اميه را با خاندان محمد صلى الله عليه و آله و عقايد آنها با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشكار ساخت . اين بود كه حسين به دوستان خود كه او را ممانعت از اين سفر مى نمودند مى گفت : من براى كشته شدن مى روم دوستان حسن چون خيالاتشان محدود و از مقاصد عاليه حسين عليه السلام بى اطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار مى كردند، حسين به آنها گفت : خدا چنين خواسته و جدم چنين فرموده .
ياران حسين چون چنين ديدند به حسين عليه السلام پيشنهاد كردند و گفتند: حال كه براى كشته شدن مى روى زنان و بچه ها را همراه مبر.
حسين در پاسخ آنها فرمود: (خدا عيال مرا اسير خواسته ) و اين سخنان چون مسلم شد، آنها فهميدند كه حسين عليه السلام جزا اجراء اوامر خداوند مقصد ديگرى به خاطر ندارد. اين بود كه فرمود: چون قيام من بواسطه جلوگيرى از ظلم و جور است بعد از كشته شدن من و تحمل مصائب جانكاه خداوند جماعتى را برانگيزاند كه حق را از باطل جدا مى سازد و قبور ما را زيارت مى كنند و بر مصائب ما گريه مى نمايند و دمار از روزگار دشمنان آل محمد صلى الله عليه و آله بر مى دارند. درست اگر در كلمات و گفتار حسين عليه السلام دقت شود معلوم خواهد شد كه هدف و ايده آل حسين جلوگيرى از ظلم و ستم بوده و اين همه قوت قلب و از خود گذشتگى را در راه مقصود عالى خويش به خرج داده است .
حتى در آخرين دقايق زندگى ، طفل شير خوار خود را قربانى حق و حقانيت نمود با اين عمل انديشه فلاسفه و بزرگان عالم را متحير ساخت ، كه چگونه در اين دم آخر با آن همه مصائب جانكاه و افكار متراكم و عطش و كثرت جراحات باز هم از مقصد عالى خود دست بر نداشت و يا اينكه مى دانست بنى اميه ستمگر، بر فرزند صغيرش رحم نخواهند كرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمناى آب براى طفلش نمود، ولى با تير جواب شنيد، گويا حسين عليه السلام از اين حركت قصدش اين بود كه جهانيان بدانند عداوت بنى اميه با بنى هاشم تا چه حد است ، و مردم گمان نبرند كه يزيد براى دفاع از خود ناچار بر اين اقدامات سبحانه دست زده ، زيرا كشتن طفل شيرخوار در چنين حال با آن وضع دهشتناك جز عداوت شبحانه كه منافى با قواعد هر دين و مذهبى است چيز ديگرى نبود و همين نكته مى تواند پرده از روى قبايح اعمال و نيات فاسده و عقايد بنى اميه بردارد و بر جهانيان ، خاصه مسلمانان ظاهر شد كه بنى اميه بردارد و بر جهانيان ، خاصه مسلمانان ظاهر شد كه بنى اميه نه تنها برخلاف احكام اسلامى حركاتى مى كردند بلكه از روى عصبيت جاهلانه مى خواستند كه از بنى هاشم خاصه بازماندگان محمد صلى الله عليه و آله حتى يك طفل شير خواره باقى نماند.
با اين خيالات عالى كه حسنى عليه السلام در نظر داشت و با آن همه دانش و سياستى كه در او بود، تا موقعى كه شهيد گرديد مرتكب امرى نگرديد كه بهانه اى به دست بنى اميه بيايد و آن را دليل بر كشتن حسين عليه السلام بدانند. حسين بن على عليه السلام با آن عظمت و اقتدار و نفوذ كلمه اى كه داشت شهرى از شهرهاى اسلام را مسخر نكرد و بر حكومتى از حكومت هاى يزيد حمله ننمود، با اين وصف وى را به دستور يزيد در بيابان لم يزرعى محاصره كردند.
حسين عليه السلام فقط فجايع بنى اميه و نابودى اسلام را از رويه آنان گفته و از قتل خود خبر مى داد و از مظلوميت خود دلشاد بود، همين نكته كه سلامت نفس حسين عليه السلام را مى رساند منتهى درجه اثر را در قلوب مسلمانان بر عليه بنى اميه بخشيد قبل از حسين هم بسيارى از مردان فداكار آن مظلوم كشته شده اند و بعد از قتلشان هم نهضت عظيمى بر پا گرديده است .
تاريخ عاشوراء نشان مى دهد كه هيچ يك از شهيدان كربلا عمدا خود را به كشتن نداده اند، يعنى هر يك از كشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پاى در آورده اند و به اندازه مظلوميتشان بر عظمت و بزرگى اسلام افزوده شده ، ولى شهادت حسين عليه السلام از همه مهمتر و از روى دانش و بصيرت و سياست انجام گرفت و اين شهادت و شهامت در تاريخ بشريت نظير ندارد.
حسين عليه السلام مدتها بود كه خود را آماده پيكار كرده و در انتظار چنين روزى دقيقه شمارى مى كرد و مى دانست كه زنده ماندن نام جاويدان اسلام و قرآن مستلزم آن است كه او را شهيد كنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبيارى شود.
مصائبى كه حسين عليه السلام در راه احياى دين جدش بر خود وارد ساخت بر شهيدان پيش از او برترى دارد و بر احدى از گذشتگان چنين مصائبى وارد نيامده ، اگر چه گفته مى شود كه ديگران هم در راه ديانت اسلام جان دادند، ولى به وضع حسين كه جان شيرين خود و فرزندان عزيز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خويشاوندان و مال و عيال خود را در راه ديانت اسلام داده ، نبوده و اين مصائب به طور ناگهانى و غير منتظره به وقوع نپيوسته كه در حكم يك واقعه غير منتظره بوده باشد بلكه به مرور زمان و يكى بعد از ديگرى اين مصائب به وقوع پيوست .
در تاريخ دنيا هجوم اينگونه مصائب پى در پى مخصوص حسين عليه السلام است ، اين است كه به مجرد اينكه حسين شهيد گرديد و زن و فرزند او را اسير كردند و آن واقعيات دردانگيز پيش آمد يك مرتبه قبايح و فجايع اعمال بنى اميه ظاهر شد و يك مرتبه جنبش و نهضت عظيمى در مسلمانان پيدا و عليه (حكومت ) يزيد و آل اميه قيام كردند و بنى اميه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب ناميدند و بر عكس بنى هاشم را مظلوم و شايسته خلافت دانسته و حقيقت اسلام را در آنها شناختند، از اين به بعد مسلمانان زندگى نوينى به وجود آورده و روحانيت اسلام را رونقى تازه دادند، مسلمانانى كه جنبه روحانيت اسلام را به يكباره فراموش نموده بودند با يك جنبش روشنى به دنبال حق و حقيقت رفتند و نهضتهاى عظيم اسلامى شروع شد و دنباله آن تا به امروز امتداد يافت و روز به روز واقعه بزرگ كربلا اهميت و درخشندگى بيشترى يافت .
مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحانى كه در عوالم سياست داراى اهميت شايانى داشت ، مجددا به دست بنى هاشم افتاد و به ويژه در بازماندگان حسين عليه السلام مسلم گرديد، چندى طول نكشيد كه (حكومت ) ظلم و جور معاويه و جانشينان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بنى سلب گرديد. منهدم شدن قدرت از بنى اميه به قسمى شد كه امروز نام و نشانى از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخى نامى از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده و اين نيست مگر بواسطه قيام حسين و ياران با وفاى او.
و مى توان ادعا نمود كه تا به امروز تاريخ بشريت نظير چنين شخص مآل انديش و فداكار به خود نديده و نخواهد ديد، هنوز اسراى حسين عليه السلام نزد يزيد نرسيده بودند كه علم خون خواهى حسين عليه السلام برافراشته شد و نهضت عظيمى عليه يزيد آغاز شد، مظلوميت حسين عليه السلام بر همه ثابت شده و پرده از روى نيات و جنايات بنى اميه برداشته شد و كار بجايى رسيد كه خاندان و حرم سرايان يزيد زبان شمابر او دراز كردند و با اينكه ممكن نبود نام حسين و خاندان على عليه السلام در اطراف و جوانب يزيد به نيكوئى برده شود. پس از اين واقعه در پايتخت يزيد همه جا صحبت از مظلوميت حسين و ياران او بود و خاندان على عليه السلام را به تقديس و عظمت ياد مى كردند و با اينكه يزيد ياراى شنيدن چنين كلمات را نداشت جز سكوت چاره اى نديد و براى تبرئه نمودن خود قصور و گناه را به امراى خود نسبت داد و گفت : خدا لعنت كند پسر مرجانه را زيرا من به او دستور دادم كه اگر مى تواند از حسين عليه السلام بيعت بگيرد نه اينكه او را شهيد نمايد (4) و از بس مدح و ثناى حسين عليه السلام را پس از واقعه كربلا شنيد روزى گفت :
حكومت حسين بر من گوارا تر بود نسبت به اين عظمت و تقدسى كه آل على و بنى هاشم ياد مى شود بالاخره پيروان حسين عليه السلام از اين تهمت هاى پى در پى فايده ثمر بخشى حاصل نموده و بر عظمت و قوت بنى هاشم افزوده مى شد و طولى نكشيد كه حكومت وسيع بنى اميه منقرض گرديد و به قسمى آنها را از ميان بر داشتند كه حتى نام و نشانى از آنها باقى نماند فقط چند نفرى از آنها يكى بعد از ديگرى در آن حكومت مى كردند.
امروزه از آن قدرت و جاه و غرور يك نفر ولو اينكه گمنام باشد پيدا نمى شود و اگر پيدا شود از بس مورد سرزنش مى باشند ننگ دارند كه خود را معرفى نمايند (5)
نهضت حسين از نظر مهاتماگاندى
محمد على جناح درباره ى حسين سخن مى گويد.
هيچ نمونه اى از شجاعت بهتر از آنكه امام حسين از لحاظ فداكارى و تهور نشان داد در عالم پيدا نمى شود، بعقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق شهيد كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد پيروى نمايند. (7)
حادثه ى طف از نظر لياقت عليخان
پورشوتامداس توندون (9) حسين را مى ستايد.
اثر نهضت حسين از نظر گيبون مورخ مشهور (11)
چارلز ديكنس (13) درباره ى نهضت حسين اين گونه مى گويد
حسين عليه السلام از نظر توماس كارلايل (15)
سخنان پرفسور ادوارد براون (17) درباره ى حادثه طف
نهضت حسين از نظر سر فردريك جمس (19)
ل . م . بويد (21)
حسين از نظر واشنگتن ايروينگ مورخ آمريكائى (23)
توماس ماساريك در باره ى حادثه ى كربلا سخن مى گويد.
دويست سال پيش پيروان على و حسين عليه السلام در سرتاسر هندوستان در اقليت بودند و همين حال را داشت ممالك ديگر، امروزه در ممالك مترقى و ثروتمند مسيحى اگر بخواهند چنين ماتم و عزادارى را به پا نمايند با صرف ميليونها دولار باز هم به تاءسيس چنين مجامع و مجالس عزادارى موفق نخواهند شد. گر چه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح مردم را متاءثر مى سازند، ولى آن شور و هيجانى كه در پيروان حسين عليه السلام يافت مى شود و در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين عليه السلام مانند پر كاهى است در مقابل يك كوه عظيم پيكر (25)
موريس دو كبرى مى نويسد: اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مى دانستند و درك مى كردند كه عاشوراء چه روزى است اين عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مى دانند كه پستى و زير دستى و استعمار و استثمار را نبايد قبول كنند زيرا شعار پيشرو و آقا آنها ندادن تن به زير بار ظلم و ستم بود.
قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين كه چه نكات دقيق حيات بخشى مطرح مى شود، در مجالس عزادارى حسين گفته مى شود، كه حسين عليه السلام براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام ، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجوئى يزيد نرفت .
پس بيائيد ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمارگران (بيگانگان ) خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم زيرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگى با ذلت است مسلم است ملتى كه از گهواره تا گور تعلماتش چنين است داراى چه مقام و مرتبتى است ، داراى هر گونه شرافت و افتخارى است ، همه سرباز حقيقى عزت و شرافتند، علاوه بر منافع سياسى كه ذكر شد و اثراتش طبيعى است بزرگترين پاداش اخروى را مسلمانان در اين عمليات (يعنى تعزيه دارى حسين مى دانند) آشنايان به تاريخ تصديق خواهند نمود كه اصلاح اخلاق و تعليمات بين المللى جز به وسيله مذهب امروزه بلكه در قرنها در ملل خاورميانه غير ممكن است . جمعيت تسليح اخلاقى به خوبى بدين نكته پى برده كه من خواهى و اتحاد و اتفاق را در سايه دين و مذهب و ديانت ملل خاور زمين به دست آورده اند امروز در ممالك متحده آمريكا مردم را به نام خدمت به وطن دعوت مى كنند، ولى در آسيا مى توان خدمات شايانى با به نام دين و مذهب حاصل نمود.
اگر مسلمانان مذهب را ناديده انگارند و به نام وطن خواهى بخواهند ترقيات سياسى حاصل كنند به جاى نفع زيان خواهند برد زيرا اگر تعليمات سربازى را با دين تواءم سازند سربازان تا خون در بدن دارند حاضر نيستند حتى يك وجب از خاك مقدس وطن را تسليم اجانب نمايند.
امروز اگر استقلالى در مسلمانان مشاهد مى شود عامل اصلى آن پيروى از دستورات قرآن و اسلام است و خواهيم ديد روزى را كه سلطنت هاى اسلامى در سايه همين نكته اساسى قوت گيرند و بدينوسيله مسلمانان عالم در سايه اتحاد و اتفاق واقعى مانند صد اسلام ممالك مشرق و مغرب عالم و امطيع او امر خود سازد، حسين عليه السلام شبيه ترين روحانيون به حضرت مسيح است ولى مصائب او سخت تر و شديدتر است (26)
عاشوراء از نظر دكتر ژوزف فرانسوى
امروز در هيچ نقطه از جهان نيست كه براى نمونه دو الى سه نفر شيعه يافت شوند و اقامه عزادارى ننمايند.
در بندر مارسيل عربى را ديدم كه پيرو مذهب تشيع بود و گويا تبعيت بحرين را اختيار نموده بود در مهمانخانه جنب اطاق من مسكن داشت در روز عاشوراى حسين عليه السلام به تنهائى احوالات حسين را مى خواند و گريه مى كرد و سپس مقدارى آش كه با شكر و برنج تهيه نموده بود بين فقراء تقسيم مى نمود.
شيعيان عقيده دارند كه در روزهاى عاشوراء و تاسوعا بايستى فقرا را اطعام نمود از اين جهت همه ساله از اموال خود به قدر استطاعت خويش به فقرا كمك مى نمايند و بعضى اوقات اين كمكها از ميليونها دولار هم مى گذرد دسته ديگرى از شيعيان براى اقامه مجلس سوگوارى وقفياتى نموده اند كه ارزش آن بالغ بر ميليونها دولار مى گردد، بايد اعتراف نمود كه شيعيان از بذل جان و مال خود در راه مذهب و سوگوارى حسين عليه السلام دريغ ندارند. امروز در هر نقطه از عالم مسلمانان شايسته ترين افرادى مى باشند كه به معروفت علم واقف شده و بخصوص فرقه شيعه بر ساير فرق اسلام مزيت و برترى دارند (27)
پي نوشت :
1- انتخاب دوازده جانشين (على و فرزندانش ) براى پيغمبر در اعتقاد شيعه و طبق مدارك قطعى و علمى از جانب خداوند بوده است نه به خواست و اراده ى پيامبر.
2- انتخاب ابى بك بنا به ادعاى برادران سنى مذهب با اكثريت آراء و يا اجماع بوده در حاليكه بررسى بيطرفانه شواهد قطعى به خوبى نشان مى دهد كه درباره ى ابى بكر هيچ گونه اجماعى در ابتداى امر در كار نبود و انتخاب دومى هم بنا به وصيت و تعيين ابى بكر بوده و سومى هم با انتخاب شوراى شش نفرى روى كار آمد.
3- درباه ى اسرار صلح امام حسن عليه السلام و عواملى كه ضرورت آن را ايجاب مى نمود به صفحه 39 اين كتاب مراجعه شود.
4- اين گفتار يزيد بر خلاف واقع و نيرنگ و تنها به منظور تبرئه خود از نظر افكار عمومى بوده است به صفحه ى 19 اين كتاب مراجعه شود
5- قيام حسين و يارانش صفحه ى 2 تا 17 به نقل ازريدرز دايجست چاپ نبويودگ .
6- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
7- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
8- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
9- tondon tamdas pursho
10- مجله نور داشن شماره 3 سال 1341 شمسى
11-gibbon258
12- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
13- dickens charles
14- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
15-carlye thomas
16- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
17-browne edward
18- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى .
19-james fredfieck sir
20- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
21- boyd.m.l
22- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
23-jrving washington
24- مجله نور دانش شماره 3 سال 1341 شمسى
25- قيام حسين و يارانش صفحه ى 20
26- قيام حسين و يارانش صفحه ى 21
27- قيام حسين و يارانش صفحه ى 24 به نقل از ريدرز دايجست چاپ نيويورگ .