نویسنده: نجف لکزایی
اغلب کسانی که دربارهی آیةالله بروجردی سخن گفتهاند، در توجیه عملکرد محتاطانه یا سکوت ایشان در مقابل رژیم معتقدند که افراد دفتر معظمله به گونهای بودند که اجازهی انجام دادن کارهای خلاف احتیاط را نمیدادند، در حالی که این تحلیل، محکم به نظر نمیرسد، زیرا با توجه به بیانات و موضعگیریهای شخص آیةالله بروجردی میتوان نتیجه گرفت که ایشان، در عین آنکه فوقالعاده احتیاط میکردند، به لحاظ سیاسی نیز قوی بودند؛ از باب نمونه، ایشان خطاب به نمایندهی سازمان امنیت شاه (ساواک) با صراحت میفرماید: من عهدهدار شریعت و امور مربوط به آن هستم و اگر دولت در این حوزه وارد شود، ساکت نخواهم ماند؛ اما مسائلی، مانند اینکه انتخابات مجلس باید باطل شود یا نه؟ دولت به پیمان سنتو ملحق گردد یا نه؟ و...، از امور سیاسی است و به من ربطی ندارد. تاریخ نشان داد که موضعگیریهای آیةالله بروجردی، قدرت مانور بسیار وسیعی به ایشان داد؛ به گونهای که دولت نمیتوانست به راحتی در حوزهی دین وارد شود، حتی شاه یک بار رسماً گفته بود: تا وقتی که آیةالله بروجردی زنده بود، من نتوانستم از اصلاحات ارضی صحبت کنم. در واقع، بحث اصلاحات ارضی از سال 1338 شروع شده بود، اما به دلیل مخالفت آیةالله بروجردی، قانون آن مسکوت ماند. اکنون این پرسش مطرح میشود که علت عدم استقبال آیةالله بروجردی از طرح مربوط به اصلاح وضعیت حوزهها چه بود؟ به نظر میرسد ایشان زمینه را برای طرح و اجرای چنین برنامهای فراهم نمیدانست، زیرا وضعیت به گونهای بود که مجموعهی حوزه با طرح مذکور موافق نبودند و با ایشان برای اجرای آن همکاری نمیکردند و به هر حال، همکاری دیگران برای ایشان اهمیت بسیاری داشت؛ همانطور که وقتی در سال 1339، برخی از ایشان خواستند تا برای اجرای قانون علمای تراز اول در مجلس تلاش نماید، ایشان پاسخ داد که اگر بقیهی آقایان همکاری کنند، من نیز حرفی نخواهم داشت.
آیةالله بروجردی در خصوص مسئلهی ملی شدن نفت از همین شیوهی احتیاطآمیز پیروی کرد، ایشان در یک جا میگوید:
این قضیهی ملی شدن نفت را نمیدانم چیست،چه خواهد شد و در آینده به دست چه کسی خواهد افتاد؟ البته روحانیت نباید به هیچوجه با آن مخالفت نماید. اگر روحانیت با این حرکت مردمی مخالفت کند واین حرکت ناکام بماند در تاریخ روحانیت ضبط و ثبت میشود که روحانیت سبب شکست این خواسته (ملی شدن نفت) شد. (1)
از این رو ایشان به علما دستور دادند که با این حرکت مخالفت نکنند. این نکتهها حاکی از آن است که این مرجع، بینش و آگاهی سیاسی وسیعی داشت و به دلیل برخی ملاحظهها، از روحانیون میخواست که در امور سیاسی دخالت نکنند. آیةالله بروجردی خود دربارهی علت اقدام نکردن علیه نظام شاه و سلطنت وابستهی شاهنشاهی، چنین میگوید:
لکن چه باید کرد؟ که فشار اجانب در کار است و من بیش از این مصلحت نمیدانم که دولت تضعیف گردد، زیرا شاه از خودش اختیاری ندارد. او تحت فشار دولتهای بیگانه است. (2)
ایشان در جای دیگر در خصوص اهانت شاه به علما چنین میگوید:
یقین دارم این سؤال و جوابی که اعلی حضرت به آن جواب دادهاند، قبلاً تهیه و مورد موافقت قرار گرفته بوده است که به این وسیله به روحانیت حمله شود... همچنین در رادیو چند نفر را وادار کردند که جملاتی شبیه به نطق و وعظ فلسفی ادا کرده و مذهب را مسخره کنند. (3)
به هر حال این مسائل نشان میدهد که این گونه هم نبود که ایشان در هیچ موضعی مخالفت نداشته و اقدامی انجام نداده باشد.
به دنبال رحلت آیةالله بروجردی، فضا برای طرح مسئلهی اصلاحات در حوزه و نیز نظریهی مرجعیت شورایی فراهم گردید. مهمترین کاری که در آن ایام در این خصوص انجام شد، تألیف کتاب بحثی دربارهی مرجعیت و روحانیت بود که حاوی مقالات کسانی بود که از این طرح حمایت میکردند. در ادامه، به طرح مطالب و نکاتی از این کتاب میپردازیم.
مروری بر مقالههای کتاب بحثی دربارهی مرجعیت و روحانیت (4)
در این کتاب ده مقاله از علمای حوزه و دانشگاه گردآوری شده است. علامه طباطبایی، حاج سیدابوالفضل موسوی زنجانی (از فعالان نهضت ملی شدن نفت)، آیةالله مرتضی مطهری، آیةالله سیدمحمد حسین بهشتی، آیةالله سیدمحمود طالقانی، سید مرتضی جزایری و مهندس مهدی بازرگان، از جمله نویسندگان این اثر میباشند. در اغلب مقالات این کتاب، از راههای گوناگون بر عدم لزوم اعلمیت مرجع تأکید شده بود، مانند عدم توانایی ما برای شناخت اعلم، گستردگی علوم و لزوم تخصص در فقه، و ... در ادامه به مروری بر مقالههای طرح شده در کتاب میپردازیم.علامه طباطبایی:
ایشان دو مقاله از این کتاب را نگاشتهاند: 1. مقالهی «اجتهاد و تقلید در اسلام و شیعه»؛ 2. مقالهی «ولایت و زعامت». مقالهی دوم زمینهی طرح ولایت فقیه را فراهم میکند، اما وقتی به بحث ولایت فقیه میرسد به آن وارد نشده و اظهار کرده است: این جزء مسائل فقهی است و باید در فقه بررسی شود.آیةالله دکتر بهشتی:
ایشان در مقالهی خود به مسئله روحانیت در اسلام و در میان مسلمانان پرداخته و فلسفهی روحانیت را بررسی کرده است. وی در نتیجهگیری مقالهی خویش به چهار نکته اشاره میکند:الف) بر طبق تعالیم اسلام، روحانیت جنبهی سمت و مقام ندارد که در سایهی آن روحانیون بتوانند امتیاز مادی خاصی به دست آورند. همچنین آنان نمیتوانند آن را در حرفهای نظیر حرفههای دیگر، که یک دسته آن را پیشه و وسیلهی معاش خود ساختهاند، قرار دهند. به نظر ایشان، روحانیت اسلام به معنای آراسته بودن به فضیلت علم و تقوا، و مجهز بودن برای انجام دادن سلسلهای از وظایف اجتماعی و دینی و واجبات کفایی است، بیآنکه علم و تقوا سرمایهی دنیاطلبی گردد. در واقع، ایشان در این مقاله، به آسیبشناسی روحانیت پرداخته است و کسانی که لباس روحانیت را به عنوان شغل و کسب و کار تلقی کرده و آن را سرمایهی دنیا قرار دادهاند، از این سلک خارج میسازد.
ب) باید اعتراف کرد که در میان مسلمانان، روحانیت عملاً دچار انحرافاتی گردیده، به رنگ و شکل خاصی درآمده و آلودگیها و نواقصی در آن راه یافته است که قطعاً مورد قبول اسلام نیست؛ لکن این مسئله به مفهوم انکار انسانهای بزرگ و برجسته در میان این قشر نیست.
ج) برای مردم مسلمان در هر دورهای، وسیلهی باز شناختن نیک از بد و درست از نادرست فراهم بوده و دانشمندان بزرگ و پرهیزکار درگوشه وکنار میزیستهاند با این نکته، ایشان سعی میکند بر وجود خط سالم و درخشان در میان این قشر تأکید ورزیده، پیمودن آن را به دیگران توصیه نماید.
د) بیاطلاعی و سهلانگاری تودهی مسلمانان و اوهام بیاساس برخی از دیندارها که بر فکر و عمل آنان مسلط شده است، مشکل اساسی ما در امر روحانیت و امور مشابه آن تلقی میگردد. وی با توجه به وجود نابسامانیهایی در سازمان روحانیت، معتقد است که برای مواجه شدن با مقتضیات زمان، چند کار باید انجام شود:
1. اجتهاد در فقه و علوم وابسته به آن برای بهبود امر فتوا و مرجعیت؛
2. تحقیق و اجتهاد در سایر مسائل اسلامی مربوط به اصول عقاید، اخلاق، تفسیر، تاریخ و...؛
3. تدریس این علوم در سه سطح ابتدایی، متوسطه و عالی، و فراهم کردن زمینههای آموزش آن برای مشتاقان این علوم.
سیدابوالفضل موسوی زنجانی:
از ایشان مقالهی «شرایط و وظایف مرجع» در این کتاب به چاپ رسیده است. دغدغهی اساسی ایشان پرداختن به شرایط و وظایف مرجع بوده است.آیةالله مرتضی مطهری:
ایشان نویسندهی دو مقاله از این کتاب است: 1. «اجتهاد در اسلام»؛ 2. «مشکل اساسی در سازمان روحانیت». استاد در مقالهی «اجتهاد در اسلام» به فلسفهی اجتهاد پرداخته و علت تقلید از مجتهد زنده را بررسی کرده است. ایشان در خصوص حوادث واقعه میگوید: «فقهای زنده و زندهی فکری لازم است که به این حاجت بزرگ پاسخ دهند.» استاد مطهری همچنین بر موضوع همکاری و هم فکری فقها تأکید کرده و آنرا برای پیشرفت علم در دنیای امروز ضروری دانسته است. به عقیدهی ایشان، متأسفانه در زمان ما به این مسئله توجه نشدهاست؛ یعنی نه تخصص و تقسیم کار صورت گرفته و نه همکاری و هم فکری.آیةالله مطهری در مقالهی دوم به بحث مزایا ومعایب سازمان روحانیت پرداخته است.
از دیدگاه ایشان:
انتظاراتی که امروز از روحانیت است غیر از انتظاراتی است که نسلهای گذشته از روحانیت داشتهاند. اگر روحانیت ما هر چه زودتر نجنبد و گریبان خود را از جنگ عوام خلاص نکند و قوای خود را جمع و جور نکند و روشنبینانه گام برندارد، خطر بزرگی از سوی رجال اصلاحطلب و بیعلاقه به دین متوجهاش خواهد گردید. (5)
وی به رغم انتقاداتی که دارد، در همین مقاله از روحانیت دفاع میکند و میگوید: علیرغم همهی اشکالها و ایرادها، تنها کسانی برای اصلاح سازمان روحانیت صلاحیت دارند که از میان خود روحانیون - و نه از بیرون روحانیت - برگزیده شوند و تنها روحانیت میتواند اسلام را حفظ کند.
آیةالله سیدمحمود طالقانی:
ایشان در مقالهی خود به بحث تمرکز مرجعیت و فتوا پرداخته است، زیرا مرجعیت شیعی تا قبل از صاحب جواهر به صورت نیمه متمرکز بود و امکان دسترسی به مرجع واحد برای جهان تشیع وجود نداشت؛ اما از دورهی صاحب جواهر به بعد و با توسعهی ارتباطات، بحث مرجعیت اعلم و فراگیر مطرح شد. بعضی مرجعیت شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) را نیز فراگیر دانستهاند. این مسئله تا مرجعیت آیةالله بروجردی ادامه یافت، ولی بعد از رحلت ایشان مجدداً زمزمههایی برای عدم تمرکز مرجعیت مطرح گردید. آیةالله طالقانی در این مقاله، دربارهی نظریهی شورایی شدن و تخصصی کردن مرجعیت بحث کرده است.سیدمرتضی جزایری:
ایشان در مقالهی خود با طرح بحث تقلید اعلم یا شورای فتوا، از نظریهی شورایی بودن مرجعیت و فتوا دفاع کرده است.مهندس مهدی بازرگان:
موضوع این مقاله، انتظارات مردم از مراجع است. وی اینگونه استدلال میکند که انتظارات نسل جدید از متفکران مذهبی شیعه در این عصر تغییر کرده و لازم است که سازمان روحانیت تحولاتی در خود ایجاد نماید تا بتواند به انتظارات جدید پاسخ دهد. به هر حال، گروه اصلاحطلب به دنبال ایجاد مرجعیت شورایی بودند، اما بنا به دلایلی، به این نظریه توجه نشد.پینوشتها
1. سیدمحمد حسین منظورالاجداد، مرجعیت در عرصهی اجتماع و سیاست، ص 422-423.
2. همان، ص 420.
3. همان، ص 420-421.
4. جمعی از دانشمندان، بحثی دربارهی مرجعیت و روحانیت.
5. جلال درخشه، «گزارش مقالات کتاب بحثی دربارهی مرجعیت و روحانیت»، فصلنامهی علوم سیاسی، سال 4، ش 16، ص 293-309.
لکزایی، نجف، (1391)، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم