بحث در مضمون مشترک هفت سورهای است که به نام «حوامیم سبعه» معروفند. و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره؛ بیان ضرورت وحی، مبدأ وحی، و رهآورد وحی است. که حقیقت وحی چیست؟ و از کجا نشأت میگیرد؟ و در قوس نزول به همراه خود چه اصول و احکامی میآورد؟ و در قوس صعود انسان را به کدام مقام رفیع میرساند؟
چون انسان؛ موجودی است متفکر، بنابراین سعادت و شقاوت او، از راه تفکر و اندیشهی او، تأمین میشود. لذا وحی آسمانی؛ سعادت انسان را، از راه فکر و اندیشهاش تأمین میکند. با ارائهی اصول و معارف اعتقادی، و رهنمود اخلاق و ملکات نفسانی، و هدایت قوانین و احکام عملی، در سه بعد اعتقاد و اخلاق و اعمال، سعادت انسان را تضمین مینماید.
آنچه که؛ به عنوان عقیده سالم، به انسان میآموزد، توحید و نبوت و معاد است که عدل و امامت نیز به همین اصول یاد شده برمیگردد و آنچه که؛ به عنوان اخلاق و اعمال او تعلیم میدهد راجع به حکمت عملی و قوانین فقهی است که تمام اقسام واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح به همین قسمت بازگشت میکند.
و چون قسمت مهم رهآورد وحی، اصول سهگانه توحید و نبوت و معاد است، متفکران مادی هم، در برابر این اصول سهگانه سرسختی میکنند، و با انکار آنها رویاروی وحی قرار میگیرند.
قرآن کریم؛ سرایستادگی نابجای ملحدان را بعد از ارائهی ادله و شواهد کافی چنین بیان میکند؛ که اینها دلی که معارف الهی را بفهمد، ندارند. و چشم و گوشی که، آیات حق را ببیند و بشنود ندارند، و منشأ این احتجاب هم اعمال زشت خود آنها است. کار حرام و زشت؛ پردهایست بین انسان تبهکار و بین حقیقت که نمیگذارد انسان گناهکار واقعیت را ببیند. چون پردهای، جلوی دید او را گرفته است تار و پود این پرده را، با عمل زشت خود بافت، و این پرده را با گناه و تباهکاری بر روی دید خود آویخت، لذا حق را نمیبیند.
در آغاز همین سورهی فصلت سخن مشرکان چنین نقل شده است: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ» (1) گفتند؛ دلهای ما، در پوشش و غلاف خاصی است که سخنان شما را درک نمیکند و نمیفهمد. «وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ» (2) در گوشهای ما هم، وقر و سنگینی است، که این ثقل سامعه، نمیگذارد سخنان شما را ما بشنویم. «وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ» (3) و میان ما و تو پردهایست که مانع دیدن تو و رهآورد تو است «فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ» (4) یعنی تو تصمیم خودت را بگیر و ما هم کارمان را میکنیم.
و با این تعبیر، موضعگیری و تهدید به رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) کردهاند و گفتهاند؛ هر کاری که میکنی، بکن. ما هم تصمیمهایمان را میگیریم. که یکی از توطئههای آنها این بود، که گفتند: «لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» (5) گفتد؛ گوش به سخنان قرآن ندهید، با غوغا و آشوب جلو سخن پیغمبر را بگیرید. با لغو و غوغا، و فریاد، مجلس درس او را بهم بزنید. شاید با این غوغا پیروز بشوید.
یعنی؛ نه گوش به سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدهید و نه بگذارید کسی به گفتار آن حضرت گوش فرا بدهد. وقتی کسی، در اثر تحریم استماع بیانات او، با منطق وی آشنا نشد، شکست میخورد و شما پیروز خواهید شد. این نتیجهی تصمیم کسانی بود که قلبشان در غلاف غفلت، فرو رفته و گوششان سنگین شد. و بین آنها و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حجاب نامرئی آویخته شده بود.
سخن در این است که آیا این حجابها برای ابد میماند؟ یا روزی فرا میرسد که این پردهها و حجابها و سنگینی گوشها برطرف میشود؟
در پایان همین سوره، چنین آمده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (6) ما آیات خود را به اینها نشان خواهیم داد، آنگاه کاملاً با قلبشان میبینند و میفهمند که خدا، حق است و همواره حق بود. و آنها در اثر حجاب غفلت و جهل، به حق اعتقاد پیدا نکرده بودند، و سخن حق را نپذیرفتند. پس؛ این چنین نیست، که این حجابها برای همیشه بماند.
«أوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (7) آیا خدای سبحان، خود دلیل بر خویش نیست. و آیا آن ذات ازلی، خود به عنوان برهان شهودی کافی نیست، تحقیقاً کافی است. چون خدای سبحان، خود مشهود همگان است. قبل از هر چیز خدا شهید و مشهود است و ما قبل از اینکه چیزی را ببینیم اول نشانههای خدایی را میبینیم. او مشهود کل شیء است.
قبل از اینکه ما به چیزی پی ببریم به خدا پی میبریم. خداوند مشهود فوق هر چیز است. یعنی آنچه در آغاز همین سوره آمد، که اینان در حجاباند، در انجام همین سوره آمده است که روزی فرا میرسد که با برطرف شدن هرگونه حجاب برای آنان به خوبی روشن میشود؛ که خدای سبحان حق بود. گرچه اینان از شهود کامل در قیامت محروماند، و توفیق لقاءالله بهره آنها نخواهد شد «إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ». (8)
با توجه به آیات سوره اسراء و سوره یس و سورهی جاثیه، میتوان آیه محل بحث را بهتر حل کرد. خدای سبحان دو هدایت دارد و یک اضلال.
یعنی دو گونه هدایت برای خدا ثابت است و یک گمراه کردن.
هدایت اول؛ همان راهنمایی تشریعی است که خدای سبحان، همگان را به آن هدایت کرد. هم با عقل، که حجت درون است، و هم با وحی، که حجت بیرون است انسانها را هدایت کرد، و فرمود: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ» (9) ما انسان را هدایت کردیم. چون خداوند، همهی موجودات را به کمالشان هدایت میکند. انسان را هم، از راه تفکر صیح هدایت مینماید. و به او آداب زندگی سعادتمندانه را میآموزاند که این همان هدایت ابتدایی است، که همه انسانها را با این هدایت ابتدایی هدایت فرمود.
گرچه انسانها از لحاظ قبول، یا نکول، به مؤمن و کافر تقسیم میشوند، ولی از جهت راهنمایی تشریعی از راه آموزش اندیشهی صحیح، هیچ تفاوتی بین آنان نیست. و آنان که میپذیرند، بهرهمند میشوند، و آنان که نمیپذیرند، محروم میمانند و ارشاد پیامبران درباره آنها به عنوان اتمام حجت میباشد.
و اما هدایت دوم؛ همان هدایت پاداشی است که نسبت به افراد خاص محقق میشود. یعنی اگر کسی دعوت پیامبر را پذیرفت و مقداری راه او را، طی کرد، آنگاه لطف الهی شاملش میشود و بقیه راه را، با سهولت و با سرعت، و با سبقت تا به مرحله امامت میپیماید.
در این موقع خدای سبحان نسبت به او نه تنها هدایت به معنای اول؛ که همان راهنمایی تشریعی است، دارد، بلکه هدایت به معنای دوم، که امری است تکوینی نسبت به او روا میدارد. در نتیجه او را سریعاً از صراط میگذراند، و با سبقت بر دیگران پیروز میکند. و با امامت؛ او را پیشوای متقین قرار میدهد. که این بحثها مبسوطاً گذشت.
پس؛ برای خدا، دو هدایت است. اول؛ هدایت و رهنمود ابتدایی، که همگان را با آن هدایت راهنمایی میکند. دوم؛ هدایت جزایی و پاداشی که به معنای ایصال به مطلوب و توفیق و تسدید و تأیید میباشد. و هدایت به معنای دوم مخصوص مؤمنین است. کسی که راه وحی را شناخت، و آن را پذیرفت و به راه افتاد، از هدایت پاداشی حق برخوردار است.
اما اضلال و گمراهی خدا هرگز بیش از یک قسم نخواهد بود و آن همان اضلال کیفری است. زیرا خدای سبحان هرگز ابتداء احدی را گمراه نمیکند، بلکه همگان را هدایت مینماید ولی اگر کسی با داشتن عقل؛ در درون، و با دیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بیرون، و با تمام شدن حجت حق، که «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»
(10) معذلک کتابهای دینی را پشت سرگذاشت، «نَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» (11) اینگونه از افراد را خدا به عنوان کیفر، گمراه میکند. اینها هستند که مشمول غضب الهیند.
چون اضلال و گمراه کردن یک امر وجودی نیست، برخلاف هدایت، که یک امر وجودی است، معنای گمراه کردن خدا، آن است که؛ خداوند لطف خاص خود را سلب کند و رحمت مخصوص را به انسان تبهکار ندهد و فیض را از او امساک کند، و نگاه تشریفی را نسبت به او روا ندارد، و او را به حال خودش، رها کند.
انسان؛ اگر به حال خود، واگذار شد، هرگز توان پیدا کردن راه راست را ندارد. در قرآن کریم فرمود: «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (12) اگر خدای سبحان؛ درب رحمت خود را، به روی مردمی باز کرد، احدی جلو آن رحمت را نمیتواند بگیرد. و اگر رحمتی را، به کسی نداد و از بخشش آن امساک نمود، کسی نمیتواند، رحمت خدا را ارسال کند.
خدا اگر خواست، کسی را توفیق دهد و تأیید کند، کسی نمیتواند جلو تأیید الهی را بگیرد. و اگر نخواست کسی را تأیید کند، یعنی اگر کسی شابسته توفیق نبود، خدای سبحان فیض خاص خود را به او نمیدهد. وقتی خداوند فیض را به او نداد، و خودش نیز ذاتاً و صفة و فعلاً فقیر بود، و دیگران نیز مانند او ذاتاً محتاج به امداد الهی بودند، پس هرگز راهی برای کمک او وجود ندارد، لذا سقوط میکند «عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» (13)
این تعبیر «امساک» بسیار مناسب و دقیق است، زیرا نشانهی آن است که، همهی نقصانها از قبل ضلالت و غوایت، و جهالت و سفاهت و غیره در اثر نرسیدن فیض هدایت است و گرنه این امور یاد شده و مانند آنها، امر وجودی نیستند تا به فیض خداوند، استناد داشته باشند، لذا نفرمود خدا کسی را به ضلالت میاندازد، بلکه فرمود رحمت خاص خود را امساک میکند.
و در موارد دیگر هم که نسبت اضلال به خداوند داده شد، به همین معنا است. چون جامع همه نقصها، نرسیدن فیض است که در آیه یاد شده خدای سبحان از آن تعبیر به امساک فرموده است.
البته، دربارهی توفیق و هدایت، این چنین فرمود؛ که خداوند درب رحمت را باز میکند. ولی دربارهی خذلان و اضلال فرمود؛ درب رحمت را میبندد، نه آنکه درب ضلالت را بگشاید. چون گمراهی امر وجودی نیست تا آن را به کسی اعطا کند، بلکه بستن درب هدایت همان گمراهی است.
چیزی را که، خدا امساک کرد و نداد کسی نمیتواند آن را ارسال نماید و اعطا کند. بنابراین؛ اضلال خدا، عبارت از آن نیست که، خداوند چیزی به کسی بدهد به نام ضلالت. بلکه همان فیض هدایت را گرفتن، و همان توفیق و رحمت را گرفتن، باعث ضلالت خواهد شد. و بستن درب رحمت، فقط بر روی کسانی است که عمداً کتاب آسمانی را پشت سر گذاشتند.
لذا فرمود: «یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ» (14) «وَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ» (15) یعنی هر که را خداوند بخواهد هدایت میکند و هر که را بخواهد گمراه مینماید. و هرگز گمراه نمیکند مگر فاسقان را. یعنی کسی که عمداً از راه مستقیم خارج میشود و با داشتن دلیل عقلی و نقلی، دین الهی را پشت سر میگذارد، خداوند او را گمراه میکند. و معنی اضلال هم همان امساک فیض هدایت است نه آنکه امر وجودی جدا و مستقل باشد.
این یک اصل مسلم قرآنی است که احدی را خداوند ابتداء گمراه نمیکند. و اصل مسلم دیگر قرآنی آن است که فقط آنها که با تمام شدن حجت خدا به بیراهه میروند خداوند آنها را گمراه میکند، و اضلال و گمراه کردن هم، یک حقیقت وجودی نیست، بلکه عدم ملکه است یعنی همین که فیض خاص، و رحمت مخصوص الهی، ازاین گروه امساک شد و به ایشان نرسید، از همین معنا اضلال انتزاع میشود. این هم اصل مسلم قرآنی است.
با توجه به اصول سهگانه یاد شده، روشن میشود که، معنای اسناد اضلال، به خداوند سبحان چیست؟ و اگر درب خاص رحمت الهی به روی فرد، یا جامعهای گشوده نشد، درعذاب به چهره آنها باز میشود. خواه در دنیا، و خواه در آخرت، که روز ظهور حق، و برطرف شدن هرگونه حجاب است. زیرا در آن روز هم، با اینکه همه پردهها کنار رفت، کسانی که در دنیا میگفتند: «قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ» در آن روز میگویند «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا» (16) معذلک درب عذاب همچنان به روی اینان گشوده است.
این دو مطلب را باید، با کمک آیات یاد شده حل کرد. مطلب اول آنکه؛ در اثر گناه و تبهکاریهای مداوم آنان، خداوند سبحان پردههای مانع درک را بر قلب و گوش و چشم اینها میآویزاند. و تاروپود این پردههای حجاب هم گناه و تباهی خود آنهاست. لذا اینها از کنار بسیاری از آیات الهی بیتفاوت میگذرند و از آنها غافلاند و اعراض میکنند «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ». (17)
مطلب دوم آنکه؛ روز قیامت که هنگام ظهور حق، و برطرف شدن حجابها است، این پردهها کنار میرود، و اینها حق را میبینند «یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (18) ولی نمیتوانند به آن ایمان بیاورند، چون آن روز؛ ظرف ایمان و تحصیل کمال اختیاری نیست لذا کاملاً معذب خواهند شد.
و مشابه آنچه در همین سورهی فصلت نازل شده است که «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ» دلهای ما در غلاف و پوشش است، و در گوشهای ما سنگینی است، و بین ما و تو حجاب است، لذا ما حق را نمیبینیم مشابه این مضمون را، در سورهی اسراء بیان کرد.
در سورهی اسراء همچنین فرمود: «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» (19) وقتی که قرآن تلاوت میکنی، ما میان تو و آنان که مؤمن به قیامت نیستند، حجابی قرار میدهیم که، دیدنی نیست.
یعنی این حجاب پردهای نیست که بشر بافته باشد. حجابی نیست که، با چشمهای عادی یا چشمهای مسلح بتوان او را دید. چون پردهی محسوسی که روی چشم ظاهری آویخته باشد نیست، بلکه مراد چشم دل است و خود آن چشم دل، در قیامت محجوب از مشاهده جمال حق است. «إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» و حجاب چشم باطن هم نادیدنی است.
و منظور از چشم؛ همانطور که بیان شد، چشم سر و دید مادی و ظاهری نیست. زیرا هم وحی، دیدن خدا را با چشم ظاهری محال میداند و هم عقل آن را مستحیل میشمارد «لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ». (20)
پس آن چشمی که، میتواند خدا را ببیند چشم دل است. و اگر روی چشم دل، گناه به عنوان پرده آویخته شود، از مشاهده حق محروم میگردد. و این پرده هم حجابی است نادیدنی، چون دل، که همان روح مجرد انسانی است، صفا و کدورت او هم، مجرد و نادیدنی است. خلاصه آنکه، در سوره اسراء فرمود؛ چون تبهکاران راه حق را پشت سر گذاشتند. ما بر دلهای اینها، پوشش قرار دادیم که نمیفهمند، و در گوشهای اینها، سنگینی قرار دادیم که سخن لطیف را نمیشنوند. و در سورهی بقره هم فرمود «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ» (21) خدا بر دلهای اینها و گوشهای اینها مهر نهاد و روی دید اینها هم، یک پوشش و پرده است.
معنای مهر کردن؛ آناست که، تمام صفحه قلب این گروه را گناه پرکرده است، و دیگر جایی برای توبه و انابه نیست. لذا در پایان صفحه سیاهدل آنها، مهر شده است و اگر امید توبه و بازگشت بود، هرگز مهر که به منزله اعلام پایاننامه است بر دل اینها زده نمیشد.توضیح این مطلب را که، چه گروهی مشمول قهر الهی قرار قرار میگیرند تا خدای سبحان بر دل و گوش آنها مهر میکند و آنان از فهمیدن و شنیدن و همچنین از دیدن حق محروم میگردند در سورهی یس مشخص فرمود که اینها چه گروهیند. «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ» (22) بعد از اینکه فرمود، ما تو را فرستادیم تا اینها را انذار کنی، و از عواقب بدشان بیمدهی، فرمود؛ قضا و قدر الهی بر اکثر اینها تثبیت شده است، اینها دیگر ایمان نمیآورند.
«إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً» (23) ما بر گردنهای اینها غل قرار دادیم. این غل گردن، گاهی برای آن است که، گردن را آسیب برساند، دست و بدن و بدنه را فشار بدهد، گاهی برای آن است که، تمام قسمت گردن تا چانه بستهی آهن باشد، که آدم نتواند سر را به زیر بیاورد، و سر را خم کند و جلو خود را ببیند.
فرمود ما در گردنهای اینها غل قرار دادیم و آهن سنگین غل، تا زیر چانهی اینها را گرفته، یعنی تمام مساحت زیر گردن اینها را، آهن سرد و سخت گرفته است، و چون آهن تمام مساحت گردنشان را احاطه کرد، سرشان بالاست. هرگز نمیتوانند، بدنشان، دستشان، پایشان و جلوشان را ببینند.
«فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ» (24) تا ذقن و چانهی اینها، آهن سخت بنام «غل» سنگین گرفته است. همانطوری که؛ سلسله را به پا میبندند، که گردن توان حرکت نداشته باشد غل را به گردن میبندند، که گردن توان حرکت را از دست بدهد و دیگر نتواند سرش را حرکت بدهد. زیرا اگر گردن با غل بسته باشد، هرگز نه سر را میتوان تکان داد، و نه با چشم میتوان متوجه بدن و زمین شد و جلو پای خود را دید. لذا فرمود: «فَهُمْ مُقْمَحُونَ» (25) یعنی اینها سر به هوایند، فقط بالا را میبینند، سرشان بالاست. نه میتوانند خود را ببینند، نه میتوانند راه را تشخیص بدهند.
آنگاه؛ این مطلب مطرح است که اکنون که از دیدن خود، و پیش پای خود، محرومند آیا میتوانند روبرو و بالای سر خود را ببینند یا نه؟ فرمود؛ روبرو و بالای سر خود را هم نمیبینند! برای اینکه «وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ» (26) جلو اینها هم، پردهای سنگین چون سد قرار دادیم. و جلو اینها را سد کردیم و پشت سر اینها را سد کردیم، در نتیجه هیچ جایی را نمیبینند. نه میتوانند دورنگر باشند، نه میتوانند از تجارب گذشته استفاده کنند. نه میتوانند از پشت سر باخبر باشند، که بر گذشتگان چه گذشت؟ نه میتوانند از آینده باخبر باشند، که بر آیندگان چه میگذرد؟ جلوی دید اینها با سد محیط و همه جانبه، گرفته شد.
پس تبهکارانی که در گناه فرو رفتند مخفوف به سد سطبر و سختاند، و بین دو سد عظیم محصوراند، بین گردن تا چانهی آنها را آهن سردو سخت پر کرده است، بنابراین آنها هم از خویشتن خویش، غافلاند، و هم از مشاهدهی جهان خارج، محروماند. نه میتوانند با مشاهده آیات أنفسی، خداوند را مشاهده کنند، و نه، میتوانند با شهود آیات آفاقی، خدای سبحان را ببینند. زیرا هم راه خویشتننگری آنها مسدود است، و هم راه جهانبینی آنها سد شده است، لذا هیچ نشانی از نشانههای خدای سبحان را مشاهده نمیکنند.
لذا فرمود «فَأَغْشَیْنَاهُمْ» ما اینها را در پرده قرار دادیم. پشت سر آنها، پرده آویخته است و جلوی اینان نیز پرده قرار دارد. نه توان دیدن بیرون را دارند، نه توان دیدن درون را. نه خود را میبینند، نه غیر را «فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ» هرگز اینها آیهای از آیات الهی را نمیبینند در سورهی جاثیه هم، مشابه این مضمون آمده، که فرمود: «وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً». (27)
و عصاره آنچه که در سوره یس و در سورهی جاثیه نازل شده، این است که؛ خدای متعال برای اینها پردهی همه جانبه و فراگیر قرار داد، که هرگز توان ادراک و دید و فهم چیزی را، ندارند. «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً» فرمود؛ دیدی انسان هواپرست را، که سرانجام چگونه گرفتار هوس شد و کسی که حجت خدا بر او تمام شد و حق را فهمید ولی به هوس عمل کرد، خدا چگونه او را گرفت، یعنی فیضش را از او قطع کرد.
کسی که، میگوید من هر چه میخواهم میکنم، او بندهی خواسته خویش است او «عبدالهوی» است، نه «عبدالله» انسانی که بگوید من هر چه میل دارم و هر چه دوست دارم، میکنم، یعنی هر چه هوس من، و میل من، و آرزوهای من، دستور میدهد، من مجری فرمان اویم، او بندهی هوس است، هرگز بندهی خدا نیست.
کسی که میداند، این کار حرام است، ولی در اثر هوس به دنبال آن حرکت میکند، خدا فیضش را از او سلب میکند، و این قطع رحمت همان ضلالت است.
آنگاه فرمود: «خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» چون سخن از گوش به دل میرود، هم گوش را، که کانال سخن است مهر کرد، و بست، و هم دل را. در بعضی از موارد، قلب را بر سمع، مقدم میدارد، چون قلب پایگاه درک سخنان است. و در این آیه سمع بر قلب مقدم شد، چون سمع مجرا و مسیر درک است.
«وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً» روی دید او پرده گذاشت «فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ» (28) اگر مجاری ادراک کسی را، خدا بست و توفیق فهمیدن و شنوایی، و بینایی حق را، از فرد تبهکار، گرفت، دیگر چه کسی میتواند به این انسان تبهکار هدایت برساند؟! همان اصل کلی است که، قرآن فرمود: «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ» دری را که خدا طبق رحمت باز کند احدی نمیتواند آن را ببندد و دری را که خدا ببندد احدی نمیتوان آن را باز کند.
روی آن اصل قرآنی؛ در این کریمه فرمود؛ اگر انسانی را که خدا از فیضش محروم کرد، چه کسی او را مستفیض و هدایت میکند؟ مگر نه آن است که، هدایت انسان از راه اندیشه و فکر اوست؟ مگر نه آن است که، گناه حجاب تفکر صحیح است؟ مگر نه آن است که، این حجاب به صورت غل و سلسله فراگیر ظهور میکند که نه انسان پای رفتن دارد و نه چشم دیدن، و گوش شنیدن.
عدهای با پای خرد و فکر، در اندیشهها و استدلالها حرکت میکنند، اینها مشاء و اهل استدلالند. گرچه پای اینها چوبین باشد، ولی به مقدار میسور میروند، با پای چوبین میتوان رفت، ولو به مقدار اندک چون بیتمکین است. ولی با پای بسته به سلسله آهن سرد و سخت هرگز نمیتوان حرکت کرد.
و عدهای با چشم و گوش میبینند، و میشنوند و با دل مییابند، که اینها عارف و حکیماند. حکیم، مانند نهریست که آبش کم است و اگر یکجا بماند بو میگیرد. لذا به دریا میرود که بو نگیرد. عارف، چون دریایی است که هرگز بو نمیگیرد، لذا در جای خود قرار دارد، چون همهی پویندگان به سوی معرفت و شهود حرکت میکنند، و او که عارف و شاهد است کجا حرکت کند و کجا برود؟
وقتی به عارف شاهد، گفتند؛ چرا سیر نمیکنی؟ آب اگر یک جا بماند، میگندد. گفت؛ تو مانند دریا باش، تا نیازی بدست یازیدن، و پای کوبیدن نداشته باشی. اگر چون دریا باشی که هرگز از ثبات و آرامش بو نمیگیری. مگر نه آن است که بالاخره انسان یا باید ببیند، یا باید برود؟ یا باید عارف باشد، یا باید حکیم باشد!
کسی که در اثر گناه، هم آئینه دل را تیره کرد، و هم مرآت تفکر را تباه ساخت، نه توان پویش راه عرفان دارد، نه قدرت کوشش راه برهان را، دارا میباشد. زیرا هم، راه جوشش دل با گل و لای هوسپرستی بسته شد، و چیزی از درون نمیجوشد. و هم راه بهرهمندی از بیرون مسدود شد، و چیزی به درون دل راه پیدا نمیکند. لذا خدای سبحان درباره این گروه میفرماید؛ اینها فاقد عقل و سمع و بصراند «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» (29) و گاهی میفرماید بر مجاری ادراک آنان مهر شده است «وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ» غیر از خدا چه کسی میتواند او را هدایت کند «أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ» آیا متذکر و هشیار نمیشوید؟
تا گناه هست، پرده بر چشم و مهر بر دل و گوش و سد در جلو و دنبال خواهد بود، با احتجاب درون و بیرون، هرگز راهی برای درست اندیشیدن نیست. چه اینکه راهی برای درست مشاهده نمودن نمیباشد.آنگاه سخن در این است که، آیا این حجابها برای ابد هست یا روزی همهی اینها کنار میرود. آیا این سد فولادین و محکم، برای همیشه هست یا آنکه همانند دیگر سدها و سلسله کوهها و مانند آن روزی فرسوده و مرتفع میگردد؟ چه اینکه سد فلزی و مستحکم ذوالقرنین، روز انهدام و فروریختگی را در پیش دارد «حتی اذا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً» (30).
آری روزی فرا میرسد که، همهی سدها فرو میریزد و همهی پردهها کنار میرود، و آن؛ روز ظهور کامل حق سبحانه و تعالی است، که همهی حجابها مکشوف میشود، و همهی سدها و موانع فرو ریخته میشوند. زیرا هیچ موجودی توان تحمل آن ظهور را ندارد، تا مانع آن نسبت به دیگران شود.
در آن روز، که سنگینی ظهور حق را آسمانها و زمین تحمل نمیکنند: «ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (31) راهی برای تبهکاران و محجوبین جز مسیر جهنم نخواهد بود «یوَمَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً» (32) آن روز اینها را سوق میدهیم، از پشت سر اینها را میرانیم، به طرف جهنم، آن روز همهی این پردهها کنار میرود، حق برای او روشن میشود، حق را میفهمد، ولی نمیتواند به آن ایمان بیاورد.
قیامت، روز ظهور حق است، نه ایمان به حق، سنگینترین مصیبت در آن روز این است که، حقیقت به خوبی ظاهر میشود، ولی نمیتوان او را تصدیق کرد. و دردناکترین رنج آن است که، چشمههای زلال بجوشد و انسان تشنه در اثر خوردن آبهای شور، تمام هاضمه را از دست داده باشد. ولی تشنگی او همچنان بماند و توان خوردن آب شیرین را نداشته باشد.
خلاصه اینکه، روزی راه روشن میشود که رونده پاهایش شکسته و قدرت رفتن ندارد. هم حق در کمال وضوح ظاهر میشود، و هم او نمیتواند به آن ایمان بیاورد. زیرا ایمان فعل اختیاری است، و تحت تکلیف است، و قیامت روز عمل اختیاری و تکلیف و فعل ارادی نخواهد بود.
در پایان حم فصلت فرمود: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» فرمود؛ روزی فرا میرسد که، آیات الهی را خواه از درون، خواه از بیرون، نشانشان میدهیم. اگر در دنیا گردنش غل داشت و سرش بالا بود و نمیتوانست آیات انفسی را ببیند، امروز، خویشتن خویش را به خوبی میبیند. ذات خود و صفات خود و افعال خود را، به خوبی مشاهده میکند. مسئلهی «عرفتالله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» (33) را خوب میبیند.
تحولاتی که در جانش، راه پیدا میکرد، مینگرد. تمام هستی خود را، آیت الهی میبیند. زیرا در آن روز پردهها کنار میرود و آیات آفاقی، همچون آیات انفسی، مشهود میشود. و «غل جامعه» کنار میرود و او میتواند هم خود را ببیند هم غیر خود را بنگرد. اما نمیتواند به خدایی که در مظاهر درون و بیرون تجلی کرد ایمان بیاورد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» برای آنها روشن میشود که الله حق است «یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» میفهمند خدا حق روشن بود و حق روشن است، ولی نمیتوانند به او ایمان بیاورند.
چند مطلب در این دو آیه است، که به خواست خدا باید در مباحث بعد مطرح شود. مانند اینکه آیات آفاقی یعنی چه؟ و آیات انفسی یعنی چه؟ و چگونه خدای سبحان فوق هر چیزی و قبل از هر چیزی مشهود است؟ که ما اول خدا را میبینیم بعد اشیاء دیگر را. و آخرین آیهی سوره حم فصلت این است «أَلاَ إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلاَ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ» (34) از این آیات هم برهانی که حد وسط آن، آیات آفاقی است استفاده میشود، و هم برهانی که حد وسط آن آیات انفسی است، استنباط میشود. و هم برهان صدیقین که حد وسط آن، خود ذات واجب سبحانه است استفاده میشود. «دل علی ذاته بذاته».
بیان بین این سه راه و اینکه چگونه این حقائق در قیامت یا در حال مرگ، برایشان روشن میشود و معذلک نمیتوانند به آنها ایمان بیاورند و اینکه خدا مشهود هر چیز است و چگونه خدا به هر چیزی محیط و شاهد است به بحثهای آینده موکول میشود.
پینوشتها
1. سورهی فصلت، آیهی 5.
2. سورهی فصلت، آیهی 5.
3. سورهی فصلت، آیهی 5.
4. سورهی فصلت، آیهی 5.
5. سورهی فصلت، آیهی 26.
6. سورهی فصلت، آیهی 53.
7. سورهی فصلت، آیهی 53.
8. سورهی مطففین، آیهی 15.
9. سورهی انسان، آیهی 3.
10. سورهی انعام، آیهی 149.
11. سورهی آل عمران، آیهی 187.
12. سورهی فاطر، آیهی 2.
13. سورهی مؤمنون، آیهی 74.
14. سورهی نحل، آیهی 93.
15. سورهی بقره، آیهی 26.
16. سورهی سجده، آیهی 12.
17. سورهی یوسف، آیهی 105.
18. سورهی نور، آیهی 25.
19. سورهی اسراء، آیات 44 تا 46.
20. سورهی انعام، آیهی 103.
21. سورهی بقره، آیهی 7.
22. سورهی یس، آیهی 7.
23. سورهی یس، آیهی 8.
24. سورهی یس، آیهی 8.
25. سورهی یس، آیهی 8.
26. سورهی یس، آیهی 9.
27. سورهی جاثیه، آیهی 23.
28. سورهی جاثیه، آیهی 23.
29. سورهی بقره، آیهی 171.
30. سورهی کهف، آیهی 98.
31. سورهی اعراف، آیهی 187.
32. سورهی مریم، آیهی 86.
33. نهجالبلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 242.
34. سورهی فصلت، آیهی 54.
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم