توحيد از ديدگاه علي بن موسي الرضا(علیه السلام)
هنگامي كه حضرت رضا(ع) روانه خراسان، يعني مشرق كشورهاي اسلامي شد تا به مرو وارد شود رجال درباري كه همراه ايشان بودند، از تماس مردم با امام(ع) جلوگيري مي كردند. با وجود اين، مشتاقان امام(ع)، فرصت را مغتنم شمرده و به ديدار و كسب فيض از حضورش مي پرداختند. معروفترين اين ملاقاتهاي آگاهي بخش، در نيشابور روي داد؛ شهري كه در آن زمان علاوه بر وسعت و فراواني نعمت، مركزيت علمي و ديني نيز داشت و صدها فقيه، محدث و متكلم در آن به تعليم و تأليف مشغول بودند.
سخن امام(ع) از چند طريق نقل شده و ما آن را از روايت صدوق(م381) بازگو مي كنيم: او با چند واسطه از اسحق بن راهويه نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه علي بن موسي(ع) تصميم گرفت از نيشابور نزد مأمون برود، محدثان گرد وي جمع شده و گفتند: "اي فرزند رسول خدا، از اينجا كوچ مي كني و حديثي كه از آن فايده برگيريم نقل نمي كني؟" امام(ع) كه در عماري بر مركب بود سر بيرون آورد و گفت: "از پدرم موسي بن جعفر(ع) شنيدم كه گفت: از پدرم اميرمؤمنان(ع) شنيدم كه گفت، از رسول خدا(ص) شنيدم كه گفت، از خداي عزوجل شنيدم كه گفت: "لا اله الا ا... حصني فمن دخل حصني امن من عذابي" اعتقاد به اينكه خدايي جز "ا..." نيست، دژ استوار من است، پس هر كس در اين دژ درآيد از عذابم محفوظ است."
راوي مي گويد: چون مركب اندكي گذشت، حضرت ما را صدا زد و گفت: "به شرطهاي آن و من از جمله آن شرطهايم."
در پايان صدوق توضيح مي دهد كه مقصود از "شرطها" اقرار به اين است كه حضرت رضا(ع) از سوي خدا، امام و پيشواست و اطاعتش بر همه واجب است.
در اين حديث طلايي و پيام آسماني، نكاتي چند قابل توجه و تذكر است:
1- حضرت علي بن موسي(ع)، يكايك راويان خبر تا رسول اكرم(ص) را بر مي شمرد و اين رسم معمول محدثان بوده كه سلسله اسناد را تا مصدر وحي ذكر مي كردند، اما مقصودي مهمتر و آموزشي مفيدتر هم در نظر دارد، و آن يادآوري اجدادش مي باشد كه همه از خاندان عصمت و طهارت(ع) بوده و در علم و فضيلت نظير نداشتند. مقصود از اين يادآوري، توجه دادن حديث شناسان و علما به توصيه هايي است كه رسول ا...(ص) در بزرگداشت و اطاعت از ائمه(ع) فرموده و حتي نام آنان را ذكر كرده اند. امام(ع) در واقع با نام بردن تك تك آنها حقوق غصب شده و ستمهايي را كه بر آنها روا شده است، در خاطره ها زنده مي كنند و سپس به غصب خلافت و انحراف مسير حكومت اسلامي اشاره مي نمايند. حكومتي مردمي كه به سلطنت و شاهنشاهي تبديل شد. اين واقعيت تاريخي از شرطي كه در آخر حديث مي فرمايند نيز استنباط مي شود، آنجا كه خويشتن، يعني مقام امامت و پيشوايي را از شروط توحيد مي شمرند.
2- نكته بسيار مهم در اين حديث، موضوع آن است. حجت خدا از ميان صدها موضوع ديگر قابل طرح از اصول اعتقادي، اخلاقي، مسايل عبادي و... سخن از توحيد گفتند و شعار لا اله الا ا... را بر زبان آوردند، با همه ابعاد گسترده آن در بينش، روش و عمق محتوايش.
با توجه به آنچه بلاغت حكم مي كند، گوينده بايد سخني كوتاه اما پرمغز و راهگشا بر زبان آورد كه كليدي براي گشودن درهاي سعادت و چراغي فرا راه زندگي ما باشد. امام(ع) خود مسافري است در حال گذر، در ميان هزاران دانش طلب با گوشهاي نيوشنده و دلهاي پذيرا، و در عين حال با حضور چشماني جاسوس و زبانهايي نمام و فتنه انگيز.
در چنين حال و مجلسي، جز كوتاه سخني كه معاني بلندي را بر انديشه هاي پاك ابلاغ كند و خبرچينان را بهانه اي به دست ندهد چه مي توان گفت؟ و چه گفتني تر از سخن جدش رسول اكرم(ص) در آغاز بعثت: "لا اله الا ا..." كه آن روز نيز روز بعثت فرهنگي فرزند او بود و تجديد حيات بينش توحيدي در قرن دوم و تصحيح و پالايش فرهنگ شرك آلود مسلمانان كه تعليمات دانشمندان خود فروخته به حكومت طاغوت نشر داده بود.
حضرت رضا(ع) در ميان انبوه علما و دوستانشان عقيده اي را القا كردند كه بهروزي دنيا و رستگاري آخرت اساس همه اصلاحات فردي و اجتماعي است. ايشان حديث توحيد را براي مردم خواندند؛ توحيدي كه شعار اسلام و رمز آزادي بشر از بندگي غير خداست. رهايي از ذلت پرستش همنوعان و كرنش در برابر صاحبان قدرت و منصب است؛ توحيدي كه مبناي دعوت همه انبياست و در اسلام عقيده اي در كنار ساير عقايد نيست، بلكه پايه و درون مايه آنهاست.
از رسول اكرم(ص) و حضرت صادق(ع) نقل شده كه: "هر كس لا اله الا ا... را به اخلاص بگويد داخل بهشت مي شود و اخلاصش آن است كه (اعتقاد به) لا اله الا ا... او را از آنچه خداي عزوجل حرام كرده، باز دارد." بنابراين، بينش توحيدي بي شك در اخلاق و روحيات موحد اثر مي گذارد و بازتاب آن در گفتار و رفتار اجتماعي اش نمايان مي شود. برابري و برادري، خوش رفتاري با بندگان خدا، كمك رساني به همنوعان، ترك حسد، تكبر و ديگر رذايل اخلاقي همه از آثار اجتماعي يكتابيني با محتواي عميق آن است.
توحيد در رفتار آن است كه تنها خدا را قبله دل و هدف در حركت قرار دهيم و او در عمل مقصد و مقصود باشد. موحد كه به ارزش و اهميت معرفت به خدا پي برده و طبعاً زر و سيم برايش ارزشمند نيست و اصالت ندارد، مقام و منصب نيز همين طور؛ يعني قبول مسؤوليتي براي خدمتگزاري است نه درجه اي والا براي فخر فروشي و مال اندوزي و حضرت رضا(ع) كه توحيد را دژ امن خدا مي خوانند؛ به بسياري از اين گونه معاني توجه داشته اند.
3- اما ويژگي ممتاز اين حديث كه بخش پاياني آن است و شرطي كه حجت خدا براي رستگاري و در امان بودن از عذاب الهي ذكر مي كنند: گفتيم كه امام در پاسخ علمايي كه طالب سخني تازه بودند تا از آن فايده برگيرند و راه سعادت را بيابند، توحيد را مطرح كرده و اين سخني بود كه بي شك همه حاضران مي دانستند و با آن آشنا بودند، به حدي كه هر روز آن را در نماز تكرار مي كردند؛ اما از ژرفا و گستردگي معناي آن غفلت داشتند و امام(ع) هم به سبب اهميت شناختش آن را تعليم دادند، معنايي شگرف و عميق، جامع و اجتماعي، شورانگيز و حركت آفرين، قدرت زا و پيروزي بخش. معنايي كه از يادها رفته بود و بلكه وعاظ السلاطين از يادها برده بودند تا دين را در خدمت دولت درآورند، نه دولت و حكومت را بر پايه دين. آن معناي بديع، امامت و رهبري جامعه اسلامي است كه حضرت رضا(ع) به عنوان شرطي از شرطهاي توحيد خالص، از آن نام مي برند. امامت و پيشوايي مسلمانان، مسأله اي است كه بنياد همه اصلاحات عمومي و سازنده توحيدي است. زمامداري كشورهاي اسلامي، موضوعي است كه سعادت، استقلال، رستگاري يا فقر و ذلت و گرفتاري مسلمانان مستقيماً در گرو آن است و مسأله اي اجتماعي مهمتر از آن نيست، زيرا اجراي حق و عدالت يا باطل و ستم وابسته به آن است و توحيد در بعد عملي، تحقق بخشيدن به همين ارزشهاي والاي مردمي است.
منبع: روزنامه قدس
سخن امام(ع) از چند طريق نقل شده و ما آن را از روايت صدوق(م381) بازگو مي كنيم: او با چند واسطه از اسحق بن راهويه نقل مي كند كه گفت: هنگامي كه علي بن موسي(ع) تصميم گرفت از نيشابور نزد مأمون برود، محدثان گرد وي جمع شده و گفتند: "اي فرزند رسول خدا، از اينجا كوچ مي كني و حديثي كه از آن فايده برگيريم نقل نمي كني؟" امام(ع) كه در عماري بر مركب بود سر بيرون آورد و گفت: "از پدرم موسي بن جعفر(ع) شنيدم كه گفت: از پدرم اميرمؤمنان(ع) شنيدم كه گفت، از رسول خدا(ص) شنيدم كه گفت، از خداي عزوجل شنيدم كه گفت: "لا اله الا ا... حصني فمن دخل حصني امن من عذابي" اعتقاد به اينكه خدايي جز "ا..." نيست، دژ استوار من است، پس هر كس در اين دژ درآيد از عذابم محفوظ است."
راوي مي گويد: چون مركب اندكي گذشت، حضرت ما را صدا زد و گفت: "به شرطهاي آن و من از جمله آن شرطهايم."
در پايان صدوق توضيح مي دهد كه مقصود از "شرطها" اقرار به اين است كه حضرت رضا(ع) از سوي خدا، امام و پيشواست و اطاعتش بر همه واجب است.
در اين حديث طلايي و پيام آسماني، نكاتي چند قابل توجه و تذكر است:
1- حضرت علي بن موسي(ع)، يكايك راويان خبر تا رسول اكرم(ص) را بر مي شمرد و اين رسم معمول محدثان بوده كه سلسله اسناد را تا مصدر وحي ذكر مي كردند، اما مقصودي مهمتر و آموزشي مفيدتر هم در نظر دارد، و آن يادآوري اجدادش مي باشد كه همه از خاندان عصمت و طهارت(ع) بوده و در علم و فضيلت نظير نداشتند. مقصود از اين يادآوري، توجه دادن حديث شناسان و علما به توصيه هايي است كه رسول ا...(ص) در بزرگداشت و اطاعت از ائمه(ع) فرموده و حتي نام آنان را ذكر كرده اند. امام(ع) در واقع با نام بردن تك تك آنها حقوق غصب شده و ستمهايي را كه بر آنها روا شده است، در خاطره ها زنده مي كنند و سپس به غصب خلافت و انحراف مسير حكومت اسلامي اشاره مي نمايند. حكومتي مردمي كه به سلطنت و شاهنشاهي تبديل شد. اين واقعيت تاريخي از شرطي كه در آخر حديث مي فرمايند نيز استنباط مي شود، آنجا كه خويشتن، يعني مقام امامت و پيشوايي را از شروط توحيد مي شمرند.
2- نكته بسيار مهم در اين حديث، موضوع آن است. حجت خدا از ميان صدها موضوع ديگر قابل طرح از اصول اعتقادي، اخلاقي، مسايل عبادي و... سخن از توحيد گفتند و شعار لا اله الا ا... را بر زبان آوردند، با همه ابعاد گسترده آن در بينش، روش و عمق محتوايش.
با توجه به آنچه بلاغت حكم مي كند، گوينده بايد سخني كوتاه اما پرمغز و راهگشا بر زبان آورد كه كليدي براي گشودن درهاي سعادت و چراغي فرا راه زندگي ما باشد. امام(ع) خود مسافري است در حال گذر، در ميان هزاران دانش طلب با گوشهاي نيوشنده و دلهاي پذيرا، و در عين حال با حضور چشماني جاسوس و زبانهايي نمام و فتنه انگيز.
در چنين حال و مجلسي، جز كوتاه سخني كه معاني بلندي را بر انديشه هاي پاك ابلاغ كند و خبرچينان را بهانه اي به دست ندهد چه مي توان گفت؟ و چه گفتني تر از سخن جدش رسول اكرم(ص) در آغاز بعثت: "لا اله الا ا..." كه آن روز نيز روز بعثت فرهنگي فرزند او بود و تجديد حيات بينش توحيدي در قرن دوم و تصحيح و پالايش فرهنگ شرك آلود مسلمانان كه تعليمات دانشمندان خود فروخته به حكومت طاغوت نشر داده بود.
حضرت رضا(ع) در ميان انبوه علما و دوستانشان عقيده اي را القا كردند كه بهروزي دنيا و رستگاري آخرت اساس همه اصلاحات فردي و اجتماعي است. ايشان حديث توحيد را براي مردم خواندند؛ توحيدي كه شعار اسلام و رمز آزادي بشر از بندگي غير خداست. رهايي از ذلت پرستش همنوعان و كرنش در برابر صاحبان قدرت و منصب است؛ توحيدي كه مبناي دعوت همه انبياست و در اسلام عقيده اي در كنار ساير عقايد نيست، بلكه پايه و درون مايه آنهاست.
بينش توحيدي
از رسول اكرم(ص) و حضرت صادق(ع) نقل شده كه: "هر كس لا اله الا ا... را به اخلاص بگويد داخل بهشت مي شود و اخلاصش آن است كه (اعتقاد به) لا اله الا ا... او را از آنچه خداي عزوجل حرام كرده، باز دارد." بنابراين، بينش توحيدي بي شك در اخلاق و روحيات موحد اثر مي گذارد و بازتاب آن در گفتار و رفتار اجتماعي اش نمايان مي شود. برابري و برادري، خوش رفتاري با بندگان خدا، كمك رساني به همنوعان، ترك حسد، تكبر و ديگر رذايل اخلاقي همه از آثار اجتماعي يكتابيني با محتواي عميق آن است.
توحيد در رفتار آن است كه تنها خدا را قبله دل و هدف در حركت قرار دهيم و او در عمل مقصد و مقصود باشد. موحد كه به ارزش و اهميت معرفت به خدا پي برده و طبعاً زر و سيم برايش ارزشمند نيست و اصالت ندارد، مقام و منصب نيز همين طور؛ يعني قبول مسؤوليتي براي خدمتگزاري است نه درجه اي والا براي فخر فروشي و مال اندوزي و حضرت رضا(ع) كه توحيد را دژ امن خدا مي خوانند؛ به بسياري از اين گونه معاني توجه داشته اند.
3- اما ويژگي ممتاز اين حديث كه بخش پاياني آن است و شرطي كه حجت خدا براي رستگاري و در امان بودن از عذاب الهي ذكر مي كنند: گفتيم كه امام در پاسخ علمايي كه طالب سخني تازه بودند تا از آن فايده برگيرند و راه سعادت را بيابند، توحيد را مطرح كرده و اين سخني بود كه بي شك همه حاضران مي دانستند و با آن آشنا بودند، به حدي كه هر روز آن را در نماز تكرار مي كردند؛ اما از ژرفا و گستردگي معناي آن غفلت داشتند و امام(ع) هم به سبب اهميت شناختش آن را تعليم دادند، معنايي شگرف و عميق، جامع و اجتماعي، شورانگيز و حركت آفرين، قدرت زا و پيروزي بخش. معنايي كه از يادها رفته بود و بلكه وعاظ السلاطين از يادها برده بودند تا دين را در خدمت دولت درآورند، نه دولت و حكومت را بر پايه دين. آن معناي بديع، امامت و رهبري جامعه اسلامي است كه حضرت رضا(ع) به عنوان شرطي از شرطهاي توحيد خالص، از آن نام مي برند. امامت و پيشوايي مسلمانان، مسأله اي است كه بنياد همه اصلاحات عمومي و سازنده توحيدي است. زمامداري كشورهاي اسلامي، موضوعي است كه سعادت، استقلال، رستگاري يا فقر و ذلت و گرفتاري مسلمانان مستقيماً در گرو آن است و مسأله اي اجتماعي مهمتر از آن نيست، زيرا اجراي حق و عدالت يا باطل و ستم وابسته به آن است و توحيد در بعد عملي، تحقق بخشيدن به همين ارزشهاي والاي مردمي است.
منبع: روزنامه قدس