نقد نظریه مونتگُمری وات درباره‌ی شیعه

مونتگمری وات براساس تحلیل تاریخ‌گرایانه‌ی خود جانشینی علی‌بن‌ابیطالب برای پیامبر را نتیجه شرایط اجتماعی حاکم بر سرزمین مکه می‌داند وی اختلاف زمینه‌های تاریخی عرب‌های شمالی و جنوبی را موجب اختلاف نظرهای عمیق خوارج و
شنبه، 2 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد نظریه مونتگُمری وات درباره‌ی شیعه
 نقد نظریه مونتگُمری وات درباره‌ی شیعه

 

نویسنده: مریم صانع‌پور

 

مونتگمری وات براساس تحلیل تاریخ‌گرایانه‌ی خود جانشینی علی‌بن‌ابیطالب برای پیامبر را نتیجه شرایط اجتماعی حاکم بر سرزمین مکه می‌داند وی اختلاف زمینه‌های تاریخی عرب‌های شمالی و جنوبی را موجب اختلاف نظرهای عمیق خوارج و شیعیان معرفی می‌کند و امامت علی (علیه‌السلام) و فرزندانش را معلول تاریخ گذشته‌ی عرب‌های جنوبی و سلطنت‌های موروثی تمدن‌های باستانی‌شان قلمداد می‌نماید وات نزاع خوارج با شیعیان را نیز تا سابقه‌ی تاریخی نظام قبیلگی عرب‌های شمالی ردگیری می‌نماید و می‌نویسد ایشان به علت ساختار تاریخی گذشته‌شان حاضر به پذیرش یک رهبر مقدس و امامت موروثی در فرزندان او نبودند. با نقادی نظریه‌ی وات، نکاتی چند مطرح می‌شود:
1. مونتگمری وات جانشینی امامان برای پیامبر را از سنخ سلطنت‌های موروثی پادشاهان معرفی می‌کند در حالیکه کمترین مطالعه در آراء و افکار پیامبر و امامان نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که ایشان همواره با نظام‌های اقتدارگرای پادشاهان مقابله می‌کردند و مردم را به اقامه‌ی قسط و عدل بر می‌انگیختند. (1) اگر مونتگمری وات نیز مانند ویلفرد مادلونگ آیات قرآن را به عنوان مبنایی‌ترین و موثق‌ترین متن اسلام مطالعه می‌کرد و سنت نبوی و امامان را ملاحظه می‌نمود به این نتیجه‌ی کاملاً مغایر با دکترین شیعه نمی‌رسید. در قرآن، در سنت نبوی، و در روش و منش امامان هر فرد انسانی دارای کرامت الهی است و اولین نشانه‌ی یک مسلمان شیعه، مسالمت و مدارای وی با سایر انسانها از هر دین و آیینی است در آموزه‌های امامانِ شیعه، اهمیت حق‌الناس از حق‌الله نیز بالاتر است تا جایی که در روایات معصومین آمده خداوند از حق خود می‌گذرد امّا از حق مردم نمی‌گذرد براین اساس امامان فقط در صورتی حاکمیت بر مردم را می‌پذیرفتند که جمهور مردم با ایشان بیعت کنند زیرا آنان انتخاب حاکمیت را حق مسلّم فرد فرد شهروندان می‌دانستند و این همان سنت نبوی بود که بیعت شهروندان جامعه‌ی اسلامی اعم از مرد و زن با پیامبر را ضروری می‌نمود چنانکه علی (علیه‌السلام) فرمود: «برای ما حقی است به شرط آنکه [از طرف مردم] به ما اعطا شود وگرنه برپشت شتر سوار خواهیم شد هر چند زمانی طولانی بر این منوال بگذرد» (2) بنابراین هرچند حق مالکیت و امامت در نفس‌الامر از آنِ علی (علیه‌السلام) است (زیرا انتصاب اوصیاء پیامبر از جانب خداوند بود که توسط پیامبر در روز غدیرخم ابلاغ شد) امّا از آنجا که حق انتخاب حاکمیت اجتماعی از جمله حقوق غیرقابل انکار شهروندان جامعه است اعطای این، مستلزم بیعت مردم است که در غیر اینصورت وظیفه‌ی حاکمیت جامعه از گردن امامان برداشته می‌شود به این ترتیب هیچ شباهتی میان حکومت مستبدانه و مقتدرانه‌ی پادشاهان با حاکمیتِ مردم‌سالارانه پیامبر و امامان وجود ندارد زیرا لازمه‌ی حاکمیتِ پادشاهان، اطاعت بی‌قید و شرط شهروندان نسبت به اوامر ملوکانه است امّا چنانکه در دوران طلایی حکومت علی (علیه‌السلام) دیده شد ایشان برترین جهاد شهروندان را امر به عدالت و نهی از ظلم حاکمیت معرفی می‌کردند و از مردم می‌خواستند تا خطاهای ایشان را گوشزد کنند زیرا خود را مبرّا از اشتباه نمی‌دانستند و از مردم می‌خواستند به گونه‌ای که با جباران تاریخ سخن گفته می‌شود با ایشان سخن نگویند و هرگز حقیرانه به دنبال مرکب ایشان ندوند زیرا این امر هم حاکم را گرفتار عذاب الهی می‌کند و هم کرامت شهروندان را از ایشان سلب می‌نماید و در نهایت عقوبت الهی را نیز متوجه آنان خواهد کرد بنابراین مونتگمری وات با کمترین دقت در کتاب و سنت پیامبر و امامان به بیشترین تعارض میان سلطنت شاهان و امامت امامان پی می‌برد و دچار این قیاس مع‌الفارق نمی‌شد.
2.قیاس دیگری که مونتگمری وات براساس نگاه تاریخی خود تشکیل می‌دهد و نتیجه‌ی اشتباه از آن می‌گیرد این قیاس است که: شیعیان از موالی بودند، موالی ریشه‌های آرامی داشتند --> شیعیان دارای اعتقادات آرامی مسیحی شدند. وی براساس این استنتاج نتیجه می‌گیرد که اعتقاد به ظهور امام دوازدهم و اجرای عدالت در روی زمین نشأت گرفته از منجی‌گرایی مسیحیان است در حالی که انتظار شیعیان مبتنی بر اقامه‌ی عدل در روی زمین است که ریشه‌ی این نظریه نیز در عقل‌گرایی و عدالت محوری شیعه‌ی امامیه است این انتظار عقلانی و عدالت‌طلبانه با وعده‌ی حاکمیت عادلانه و صالحانه‌ی بندگان خدا در قرآن کریم، آموزه‌های عقلانی شیعه را تأیید می‌نماید آنجا که فرمود: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (21/105)
3.مونتگمری وات با تحلیل جانبدارانه‌ی خود هرگز حاضر نیست شیعه را به عنوان یک نگرش عقل‌گرای اسلامی بپذیرد در حالی که امامان در زمان حیات خود همواره در مباحث استدلالی و عقلی حضور فعال داشتند و علاوه بر نهج‌البلاغه، کافی و ... که مشحون از استدلال‌های عقلانی امامان است مدارس تأسیس شده در زمان امام جعفر صادق نیز گویای خرد محوری و دانش مرکزی آموزه‌های امامان می‌باشد. گزارش‌های فراوان تاریخی در مورد گفتگوهای اعتقادی و کلامی امام رضا (علیه‌السلام) در زمان حاکمیت بنی‌عباس نیز غیرقابل انکار است. علاوه بر این اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه، حکما و متکلمان مسلمان در میان شیعیان دوازده امامی مشاهده می‌شوند. با این وصف مونتگمری وات می‌نویسد گفتمان‌های عقلانی شیعه کاملاً جعلی به نظر می‌رسد.
4. مونتگمری وات نظریه‌ی شیعه دوازده امامی را یک نظریه‌ی ساختگی می‌داند که پس از امام یازدهم مطرح شد در حالی که طبق اعتقاد شیعیان، امامت امری انتخابی نبود بله گزینشی الهی بود که توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) ابلاغ شد و امام علی به فرزندش این جانشینی را منتقل کرد و هر امامی این فرمان الهی را به امام بعدی ابلاغ می‌نمود شاید؛ دو علت را برای این مخفی‌کاری بتوان مطرح کرد.
علت اوّل) شاید ضرورت فاش نشدن این راز بر اغیار موجب مخفی‌کاری می‌شد تا امام منصوب را به قتل نرسانند.
علت دوّم) شاید مخفی‌کاری موجب می‌شد تا زمینه‌های رشد و پویایی مردم در جهت شناخت حق و باطل ایجاد و تقویت شود زیرا کلیدهای شناخت امامان توسط قرآن، پیامبر، و امامان به مسلمانان داده شده بود و برهمین اساس شیعیان واقعی قادر بودند امامان برحق را تشخیص دهند که «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً» (8/29) اصولاً روش اسلام روش تحکمی و آمرانه نیست زیرا در سنت الهی، پیامبران به منظور برانگیختن عقول مردم، جهت شناخت و معرفت حقایق مبعوث شدند و روش امامان نیز چنین بود که کسی را مجبور به پذیرش حق نمی‌کردند زیرا مهم‌ترین ممیزه‌ی انسان از سایر مخلوقات اراده‌ی آزاد اوست. بنابراین جریان امامت نیز هرچند مبتنی بر حق نفس‌الامری بود امّا اسامی امامان از پیش به صورت آشکار اعلام نشد زیرا مسلمانان می‌بایست براساس ملاک‌ها و معیارهای ارائه شده، خودشان حق را تشخیص می‌دادند و شیعیان با تکیه بر اصول و ارزشهای عقلی نقلی و عادلانه به تشخیص و اختیار خود، جانشین برحق را از مدّعی گزافه‌گو باز می‌شناختند زیرا اصل «لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ» در قرآن کریم اصلی انکارناپذیر است؛ به بیانی دیگر هنگامی رهروی در راه رشد و کمال، ارزشمند است که مبتنی بر اراده‌ی آزاد انسان باشد براساس آیه‌ی قرآن «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» خداوند هر دو راه خیر و شر را پیش پای انسان قرار داده تا با تشخیص خود پا در مسیر صحیح بگذارد هر چند راههای افراط، تفریط، غلو، و تقصیر نیز در جلوی انسان باز است و تاریخ نشان داده که در هر زمانی عدّه‌ای هدایت و عدّه‌ی دیگری گمراه شده‌اند که اگر خدا می‌خواست همه را هدایت می‌کرد در حالی که هدایتِ جبری هرگز شایسته‌ی انسان به عنوان جانشین خداوند نیست زیرا ارزشمندترین بُعد وجودی آدمی، اراده و اختیار آزاد اوست.

پی‌نوشت‌ها

1. «وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (57/25).
2. لنا حقٌّ فَاِن أعطیناهُ اِلّا رکبنا اعجاز الابل و ان طال السری» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، قصار، 22، ص 472).

منبع مقاله :
صانع‌پور، مریم؛ (1393)، شیعه‌شناسان غربی و اصول اعتقادات شیعه دوازده امامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط