هدف از رشد انسان از دیدگاه قرآن

مهمترین مسئله‌ای که در بحث از رشد مطرح است هدف رشد می‌باشد. سایر مسایل مربوط به رشد نیز متفرع بر این مسئله و تابع آن می‌باشد. تا هدف رشد مطرح نشود نمی‌توان سخن از راه و مسیر رشد به میان آورد، تا هدف رشد مطرح نشود
يکشنبه، 3 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
هدف از رشد انسان از دیدگاه قرآن
 هدف از رشد انسان از دیدگاه قرآن

 

نویسنده: عبدالله نصری

 

مهمترین مسئله‌ای که در بحث از رشد مطرح است هدف رشد می‌باشد. سایر مسایل مربوط به رشد نیز متفرع بر این مسئله و تابع آن می‌باشد. تا هدف رشد مطرح نشود نمی‌توان سخن از راه و مسیر رشد به میان آورد، تا هدف رشد مطرح نشود نمی‌توان سخن از راه و مسیر رشد به میان آورد، تا هدف رشد مطرح نشود سخن گفتن از روش‌های رشد بیهوده است. اما اینکه هدف رشد چیست باید گفت که هدف رشد در هر مکتبی معنای خاصی دارد. هر مکتبی در رابطه با تفسیری که از انسان می‌کند هدف خاصی را برای رشد انسان در نظر می‌گیرد. مکتبی که انسان را چیزی جز ماده نمی‌داند و جز نیازهای حیوانی، نیاز دیگری را برای انسان در نظر نمی‌گیرد هدفی را برای رشد در نظر می‌گیرد که مکتبی که انسان را دارای دو بعد ماده و روح دانسته و نیازهای معنوی برای او قایل است، آن هدف را مطرح نمی‌سازد، بلکه هدف دیگری را برای رشد انسان در نظر می‌گیرد. بنابراین نمی‌توان هدفی را برای رشد انسان‌ها ارائه داد که مورد پذیرش همه مکاتب بشری باشد. ما در اینجا به نمونه‌ای از هدف‌هایی که از سوی مکتب‌ها و متفکران برای رشد انسان در نظر گرفته شده است اشاره می‌کنیم:
1. یکی از اهدافی که برای رشد انسان در نظر گرفته شده این است که می‌گویند باید فرد به گونه‌ای رشد کند که برای زندگی در جامعه آماده شود. به عبارت دیگر باید الگوهایی که در جامعه برای رشد وجود دارد، همان الگوها را در فرد پیاده نموده تا فرد هماهنگ و همگام با جامعه بشود.
مارکسیست‌ها در کشورهای خود افراد را بر طبق این معیار پرورش می‌دهند. یعنی فرد را از کودکی به گونه‌ای رشد می‌دهند تا برای زندگی کردن بر طبق نظام موجود آماده شود. و از آنجا که اینان هدفی جز رفاه عمومی در نظر ندارند می‌کوشند تا افراد جامعه خود را در جهت این هدف رشد دهند، یعنی فرد همواره رفاه و آسایش اقتصادی را هدف حیات خود تلقی کرده و در این جهت حرکت کند.
از آنجا که مارکسیسم انسان را یک حیوان اقتصادی می‌داند نمی‌تواند هدفی غیر از این برای رشد وی در نظر بگیرد. رشد و کمال انسان در این مکتب در محدوده مسایل مادی و اقتصادی خلاصه می‌شود.
2. گروهی دیگر هدف از رشد انسان را افزایش علم و دانش بشر دانسته‌اند. اینان معتقدند که اگر انسان در بعد علم و دانش رشد پیدا کند، به رشد حقیقی دست یافته است. از رنسانس به بعد- براثر غرور علمی- جمعی از اندیشمندان، علم را به عنوان هدف رشد انسان‌ها در نظر گرفته و به آن‌ها سفارش کردند که آن را معبود و آرمان نهایی حیات خود تلقی کنند.
طرفداران این نظریه به این نکته توجه نکرده‌اند که اگر علم و دانش می‌توانست انسان را به رشد حقیقی برساند، نمی‌بایست میلیون‌ها نفر از افراد انسانی در زیر رگبار گلوله‌ها و بمب‌های حاصله از پیشرفت‌های علمی نابود شده باشند! اگر علم می‌توانست هدف رشد انسان‌ها قرار گیرد، نمی‌بایست در عصر و زمان ما امکانات خدادادی بشر به نابودی سپرده شود؛ نمی‌بایست عالمان و دانشمندان خود خواه و فاسد نقشه‌های استعمار و استثمار میلیون‌ها انسان بی‌گناه را طرح‌ریزی کنند.
3. گروهی دیگر چون اریک فروم و پیروان او هدف از رشد انسان را به فعلیت در آوردن استعدادهای او می‌دانند. به نظر اریک فروم هدف از رشد انسان این است که تمامی شخصیت او به وحدت و تمامیت برسد. اگر انسان ابعاد وجودی خود چون عشق و محبت، غمخواری و دلسوزی، فردیت و مسئولیت و شور و امید را شکوفا کند، به رشد و کمال خواهید رسید؛ رشد و کمالی که اریک فروم از آن به عنوان خودانگیختگی نام می‌برد.
اشکال وارد بر این نظریه نیز این است که تا هدفی خارج از ذات انسان برای رشد و کمال وی در نظر گرفته نشود ابعاد مثبت وجودی وی رشد پیدا نخواهند کرد. باید هدفی بیرون از نهاد انسان برای رشد انسان مطرح شود تا او به «خودهدفی» که ریشه هرگونه «خودخواهی» است دچار نشود. باید هدفی برتر از ذات انسان در نظر داشت تا انگیزه و ضمانت اجرایی برای به فعلیت درآمدن استعدادهای انسانی وجود داشته باشد.
این‌ها نمونه ذاتی است از هدف‌هایی که برای رشد انسان مطرح شده است. بررسی این هدف‌ها و سایر هدف‌هایی که برای رشد انسان در نظر گرفته شده نشانگر این مسئله است که طراحان آن‌ها انسان را درست نشناخته‌اند و گرنه چگونه ممکن است مکتبی انسان را به طور کامل و جامع شناخته باشد و هدفی محدود و ناقص که در شأن انسان نیست به عنوان هدف رشد وی در نظر بگیرد!
حال ببینیم که هدف رشد انسان را قرآن چگونه مطرح می‌سازد؟
از نظر قرآن هدف از رشد انسان همان هدف حیات و فلسفه آفرینش انسان است. به بیان دیگر هدف رشد انسان منطبق بر هدف آفرینش انسان است. و این در واقع از ویژگی‌های قرآن کریم است که هدف تربیت و رشد انسان را عبارت از همان هدفی می‌داند که انسان برای آن هدف آفریده شده است. قرآن کریم می‌کوشد تا انسان را در آن جهتی رشد دهد که برای آن جهت آفریده شده است. ما در بحث از معماهای وجود انسان به فلسفه آفرینش انسان اشاره کردیم در اینجا از زاویه‌ای به آن مسئله می‌نگریم تا هدف از رشد انسان بیشتر آشکار شود.
قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت می‌داند؛ چرا که انسان بر اثر عبادت و بندگی می‌تواند سیر به سوی خدا کرده و او را ملاقات کند. در چندین آیه از آیات قرآنی سخن از لقاءالله و رسیدن به مقام قرب ربوبی آمده است. اگر انسان در جهت عبودیت خدا پیش برود می‌تواند به مقام قرب ربوبی نایل آمده و او را مشاهده کند. قرآن کریم درباره نزدیکی پیامبر به خداوند و مشاهده قلبی او چنین می‌گوید:
«وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى» در بلندترین افق جای گرفت و سپس به (خدا) نزدیک و نزدیکتر شد. آن قدر نزدیک شد که به قدر دو کمان یا کمتر فاصله نماند. (نجم 7-9)
قرآن کریم به دنبال آیات فوق سخن از دیدار خداوند به میان می‌آورد.
«فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى» پس به بنده خود وحی کرد آنچه را که کرد، قلب (پیامبر) آنچه را که دید صادق بود، آیا مشرکین آنچه را که او دیده انکار می‌کنند (یا می‌خواهند با اصرار او به خلاف آنچه را که ادعای دیدنش را می‌کند معتقد شود) و یک بار هم او را مشاهده کرد. (نجم 10-13)
آیات فوق سخن از دیدار خداوند به میان آورده است، البته نه دیدن با چشم که دیدن با قلب.
آیات فوق نیز دیدن خدا را به قلب نسبت می‌دهد و می‌گوید قلب پیامبر در آنچه که دیده بود خطا نکرد. و نکته مهم اینجاست که طبق آیات فوق پیامبر در شب معراج دو بار خداوند را مشاهده قلبی نموده است. باری از نظر قرآن انسان می‌تواند تا مقام قرب ربوبی و دیدار خداوندی رشد و کمال پیدا کند.
منظور از قرب ربوبی نیز این است که آدمی به مقامی برسد که ربط خود را به خدا دریابد. دریابد که همه موجودات عالم آفرینش عین ربط به او هستند. همه موجودات جهان نه وابسته، که عین وابستگی به او هستند.
اینکه می‌گوییم منظور از کمال نهایی این است که انسان به مقامی برسد که فقر خویش و وابستگی خود را به خدا درک کند، این درک، درک حصولی نیست، چرا که درک حصولی را به کمک براهین فلسفی می‌توان به دست آورد، بلکه مراد درک حضوری و شهود عرفانی است. یعنی انسان به آن مقامی دست یابد که به جز خدا به چیزی توجه نداشته باشد و وجود او عین خلوص شده و هیچ عملی از او جز برای رضای خدا سرنزند.
انسانی که به این مقام دست می‌یابد هیچ‌گونه استقلالی برای خود قایل نبوده و در یک ارتباط دایمی و شهود عرفانی با خدا به سر می‌برد. در این مقام و مرتبه است که دیگر اثری از خودخواهی برای او باقی نمانده و هرچه هست خداست و بس.
در اینجا برای اینکه با مسئله لقاءالله بیشتر آشنا شویم، رشته کلام را به دست حکیم الهی و عارف صمدانی حضرت امام خمینی می‌سپاریم:
«باید دانست که مقصود آنان که راهی برای لقاءالله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشته‌اند این نیست که اکتناه ذات مقدس جایز است یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی احاطه بر آن ذات محیط علی‌الاطلاق ممکن است، بلکه امتناع اکتناه در علم کلی و به قدم تفکر و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت از امور برهانیه و مورد اتفاق جمیع عقلاء و ارباب معارف و قلوب است، لکن آن‌ها که مدعی این مهم هستند گویند: پس از تقوای تام تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و رفض نشئتین و قدم بر فرق انیت و انانیت گذاشتن و توجه تام و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن، و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن، و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسماییه و صفاتیه گردد و حجاب‌های غلیظی که بین عبد و اسماء و صفات بود خرق شود و فانی در اسماء و صفات گردد و متعلق به عز و قدس و جلال شود و تدلی تام ذاتی پیدا کند، و در این حال بین روح مقدس سالک و حق حجابی جز اسماء و صفات نیست و از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمایی و صفاتی خرق گردد و به تجلیات ذاتی عینی نایل شود و خود را متعلق و متدلی به ذات مقدس ببیند و در این مشاهده احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند و با لعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق بیند و چنانچه برهانابین حق و مخلوق اول که مجرد از جمیع مواد و علائق است حجابی نیست، بلکه بین مجردات مطلقاً حجاب نیست برهانا، همین‌طور این قلبی که در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرد شده، بلکه قدم بر فرق آن‌ها گذاشته، حجابی نخواهد داشت.» (1)
«یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» ای انسان همانا تور سخت‌کوشایی به سوى پروردگارت و با او دیدار خواهی کرد. (انشقاق 6)
«اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ» تقوای خدا را پیشه کنید و بدانید که او را ملاقات می‌کنید. (بقره 223)
قرآن می‌گوید انسانی که به رشد و کمال برسد می‌تواند در همین دنیا دوزخ را مشاهده کند.
«وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» چهره‌هایی در آن روز با طراوتند، (زیرا) به سوی خدایشان می‌نگرند. (قیامت 22-23)
«فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیكٍ مُقْتَدِرٍ» در جایگاهی راستین در نزد پادشاه مقتدر. (قمر 55)
خلاصه آنکه هدف از رشد انسان از دیدگاه قرآن این است که سیر به سوی خدا کرده و به مقام قرب ربوبی نایل آید. قرآن با مطرح کردن این هدف پرواز انسان را تا بی‌نهایت میسر می‌داند.
بنابراین قرآن کریم برای انسان هدفی محدود در نظر نمی‌گیرد تا چنانچه انسان به آن هدف رسید از رشد و تکامل باز بماند. انسان از دیدگاه قرآن دارای رشد محدود و معینی نیست.
انسان موجودی است که رشد او حد و مرزی ندارد، بلکه تا هر جا که بخواهد و تا هر اندازه که کمر همت بربندد می‌تواند رشد و تکامل پیدا کند.

پی‌نوشت‌

1- رساله لقاءالله، صص 253-254.

منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1394)، انسان‌شناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط