امام زمان و احياى سنّت محمدى(صلی الله علیه وآله و سلم)
احياى سنّت محمدى(صلی الله علیه وآله و سلم)
در روايات از اين تغييرات با عباراتى مانند قضاى جديد، سنّت جديد، دعاى جديد و كتاب جديد نام برده شده است كه ما آن را جز زنده كردن سنّت محمدى نمىدانيم؛ ولى دگرگونىها به اندازهاى چشمگير است كه وقتى مردم با آن رو به رو مىشوند، با تعبير «اودين جديدى آورده است» ياد مىكنند.
در صورتى كه صدور اين روايات از معصومين ثابت شود، توجّه به چند نكته دراينباره ضرورى است:
1. برخى از احكام الهى هر چند از سوى خداوند پايه ريزى شده است، ولى شرايط اعلام و اجراى آن در زمان ظهور حضرت مهدى(عج) فراهم مىشود و اوست كه آن احكام را اعلام و اجرا مىكند.
2. با گذشت زمان به وسيله زورمندان و تحريفگران، دگرگونىها و تحريفاتى در احكام الهى پديد آمده است و حضرت قائم(عج) پس از ظهور آنها را تصحيح و تعديلمىكند.
در كتاب القول المختصر آمده است: بدعتى را بر جاى نمىگذارد و سنّتى نمىماند مگر آن كه آن را احيا مىكند.(1)
3. چون فقها در استنباط حكم شرعى، از يك سلسله قواعد و اصول بهره مىجويند، گاهى حكمى را كه استنباط كردهاند با حكم واقع مطابقت ندارد؛ هر چند نتيجه آن استنباط براى مجتهد و مقلّدينش حجّت شرعى است؛ ولى در حكومت امام زمان(ع)، حضرت، احكام واقعى را بيان مىفرمايد.
4. برخى از احكام شرعى در شرايطى خاص و اضطرارى و براى تقيّه به صورت غيرواقعى اعلام شده است كه در روزگار حضرت، تقيّه برداشته مىشود و حكم واقعى بيانمىگردد.
امام صادق(ع) مىفرمايد: «هنگامى كه قائم ما قيام كند، تقيّه از بين مىرود و حضرت، شمشير را از نيام بيرون مىكشد و از مردم جز شمشير نمىگيرد و به آنان جز شمشيرنمىدهد».(2)
درباره موارد بالا به گفتن چند روايت بسنده مىكنيم:
امام صادق(ع) ضمن حديث مفصّلى مىفرمايد: «بر شما (مسلمانان) است كه تسليم (امر ما) باشيد و امور را به ما باز گردانيد و به انتظار حكومت ما و شما باشيد و منتظر فرج و گشايش ما و شما بمانيد. هنگامى كه قائم ما ظهور كند و سخنگوى ما به سخن آيد و تعليم قرآن و دستورات دين و احكام را از نو به شما بياموزد - به همان شكلى كه بر محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) نازل شده است -، دانشمندان شما اين رفتار حضرت را، انكار كرده، مورد اعتراض قرار مىدهند و بر دين خدا و راه او استوار و پابرجا نمىشويد، مگر در سايه شمشير؛ شمشيرى كه بالاى سر شما باشد.
خداوند، سنّت امّتهاى پيشين را بر اين مردم قرار داده؛ ولى آنان، سنّتها را تغيير داده، و دين را تحريف كردند. هيچ حكم رايجى در بين مردم نيست، مگر اين كه از شكل وحى شدهاش تحريف گشته است. خدا تو را رحمت كند. به هر چه فرا خوانده مىشوى، بپذير تا آن كس كه دين را تجديد مىكند، فرا رسد».(3)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم ظهور كند، مردم را از نو به اسلام دعوت مىكند و آنان را به سوى (اسلام) هدايت مىنمايد، در حالى كه اسلام كهنه و نابود شده، مردم از آن گمراه گشتهاند».(4)
از اين روايت فهميده مىشود كه امام دين جديدى را به جهان عرضه نمىكند؛ بلكه چون مردم از اسلام واقعى منحرف شدهاند، حضرت دوباره به آن دين دعوت مىكند؛ چنانكه پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) به آن دعوت كرد.
امام صادق(ع) به بريد فرمود: «اى بريد! به خدا سوگند، هيچ حريمى براى خداوند نماند، مگر اينكه آن را دريدند و هرگز به كتاب خدا و سنّت پيامبرش در اين جهان عملنشد و از روزى كه اميرمؤمنان رحلت كرد، هرگز حدّ خداوند در بين مردم جارىنگشت». آنگاه فرمود: «به خدا سوگند روزها و شبها به پايان نمىرسد، مگر آن كه خداوند مردگان را زنده و زندگان را بميراند و حق را به صاحبش بازگرداند و آيينخود را -كه براى خود و پيامبرش پسنديده است - برپا دارد. بر شما بشارت باد، بشارتباد شما را. به خدا سوگند كه حق فقط و فقط در دست شماست».(5)
اين روايت نشان مىدهد كه دگرگونىها براى غير شيعه بيشتر چشمگير است؛ هرچند برخى از موارد براى آنان نيز تازگى دارد.
در اين فصل، دگرگونىها و اصلاحات در روزگار امام زمان(عج) را در سه قسمت: احكام جديد، اصلاحات و تجديد بناها و قضاوتهاى تازه بيان مىكنيم:
الف) احكام جديد
1. اعدام زناكار و منع كننده از زكات
امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) مىفرمايند: «هنگامى كه حضرت مهدى(عج) قيام كند، در سه مورد چنان حكم مىكند كه كسى پيش از او آن گونه حكم نكرده است. آن حضرت پيرمرد زناكار را اعدام مىكند و كسى را كه مانع زكات مىشود، به قتل مىرساند و ارث برادر را به برادر مقامى (كه در عالم ذر با هم برادر بودند) مىدهد».(7)
علاّمه حلّى درباره حكم اعدام منع كننده زكات مىفرمايد: در همه عصرها، مسلمانان بر وجوب زكات اتفاق نظر داشتهاند و زكات را يكى از پايههاى پنج گانه اسلام مىدانند. در نتيجه كسى كه واجب بودنش را نپذيرد و مسلمان فطرى باشد و بين مسلمانان بزرگشده باشد، او را بدون توبه دادن اعدام مىكنند و اگر اين فرد، مسلمان ملى باشد تا سهبار پس از ارتداد، توبهاش مىدهند و پس از آن اعدام مىشود، اين احكام در صورتى است كه فرد علم و آگاهى به وجوب آن داشته باشد؛ ولى اگر وجوب آن را نداند، حكم به كفرش نمىشود».(8)
مجلسى اوّل، در شرح اين روايت، ضمن بيان وجوهى مىفرمايد: شايد مراد اين باشد كه حضرت در اين دو مورد بر طبق علم خود حكم و قضاوت مىكند ونيازى به شاهد نخواهد داشت؛ چنانكه اين روش در ديگر قضاوتهاى حضرت نيز مىباشد ولى راز اختصاص دادن به اين دو مورد به لحاظ اهميّت آن است.(9)
2. قانون ارث
امام صادق(ع) مىفرمايد: «خداوند دو هزار سال پيش از آن كه پيكرها را بيافريند، بين ارواح برادرى برقرار كرد. هنگامى كه قائم ما اهل بيت قيام كند، برادرانى كه بينشان برادرى برقرار شده است، از يك ديگر ارث مىبرند و برادران نسبى كه از يك پدر و مادر هستند از يك ديگر ارث نمىبرند».(12)
3. كشتن دروغگويان
احتمال دارد كه مراد از اين افراد، منافقان يا مدّعيان مهدويت و بدعت گذاران در دين باشد كه سبب انحراف مردم شدند.
4. پايان حكم جزيه
پيامبر خدا(صلی الله علیه وآله و سلم) درباره شكستن صليبها و كشتن خوكها - كه به معناى پايان يافتن دوران مسيحيت و حكم جزيه است - مىفرمايد: «حضرت مهدى(عج) به عنوان فرمانروايى دادگر ظهور مىكند و صليبها را مىشكند و خوكها را مىكشد و دستور مىدهد، كارگزارانش مال و ثروت را برداشته، در شهرها بگردند تا هر كس نيازمند است، از آن بردارد؛ ولى كسى پيدا نمىشود كه اظهار نيازمندى كند».(15)
شايد اين حديث كنايه از پايان دوران مسيحيت و اهل كتاب باشد.
5. انتقام از بازماندگان قاتلان امام حسين(ع)
گفتم: پس اين آيه قرآن (ولاتزر وازرة و زر اُخرى؛(16) گناه كسى را به پاى كسى نمىنويسند)، چه معنايى دارد؟
فرمود: «آن چه خداوند مىفرمايد: صحيح است؛ ولى بازماندگان قاتلان امامحسين(ع)، به كردار پدرانشان خرسند هستند و به آن افتخار مىكنند و هر كس از چيزى خشنود باشد، مانند آن است كه آن كار را انجام داده باشد. اگر مردى در مشرق كشته شود و مرد ديگرى در مغرب به كشته شدن او خشنود باشد، نزد خداوند شريك گناه قاتل است.
و حضرت قائم(عج) كه فرزندان قاتلان امام حسين(ع) را هنگام ظهورش نابود مىسازد؛ براى اين است كه آنان از كردار پدرانشان خشنود هستند».
گفتم: قائم شما از چه طايفهاى شروع مىشود؟ فرمود: «از بنى شيبه شروع مىكند و دستهاى آنان را قطع مىنمايد؛ زيرا آنان دزدان خانه خدا در مكه معظمه هستند».(17)
6. حكم رهن و وثيقه
امام صادق(ع) فرمود: «اين مطلب در دوران قائم ما اهل بيت است».(18)
7. سود تجارت
مجلسى اوّل پس از قوى دانستن سند اين روايت، مىفرمايد: از اين روايت به دست مىآيد، رواياتى كه سود گرفتن از مؤمن را مكروه دانسته، آن را ربا مىخواند، مبالغه نيست و ممكن است در حال حاضر مكروه باشد، ولى در زمان حضرت قائم(عج) حرامگردد.(20) ولى مجلسى دوم ضمن مجهول خواندن اين روايت مىگويد: شايد حرمت در اين دو مورد، مقيّد به زمان قيام حضرت حجّت باشد.(21)
8. كمك برادران دينى به يك ديگر
9. حكم قطايع
قطايع كه همان مالكيتهاى بزرگ مانند روستاها، اراضى بسيار و قلعههاست و پادشاهان و قدرتمندان آنها را بهنام خود ثبت مىكنند، همگى در روزگار امام زمان(عج) بهآن حضرت تعلّق دارد.
10. حكم ثروتها
ب) اصلاحات اجتماعى و تجديد ساختمان مساجد
1. تخريب مسجد كوفه و تعديل قبله آن
همچنين آن حضرت مىفرمايد: «بى گمان هنگامى كه قائم ما قيام كند، مسجد كوفه را ويران كرده، قبله آن را تعديل مىكند».(27)
2. تخريب مساجد در مسير جاده و مشرف
شايد مراد، چهار مسجدى باشد كه سران لشكر يزيد، پس از شهادت امام حسين(ع) به شكرانه كشتن آن حضرت در كوفه ساختند و بعدها به «مساجد ملعونه» معروف شدند. هر چند اين مساجد اكنون موجود نيست، ولى ممكن است بعدها گروهى از روى دشمنى با اهل بيت، آنها را دوباره بسازند.(29)
امام باقر(ع) درباره اين مساجد مىفرمايد: «در كوفه به دليل شادى از كشتن، حسين(ع) چهار مسجد ساخته شد كه عبارتند از: مسجد اشعث، مسجد جرير، مسجد سماك و مسجد شبث بن ربعى».(30)
3. ويران كردن منارهها
مرحوم صدوق طبق روايتى مىگويد: اميرمؤمنان(ع) هنگام گذشتن از مسجدى - كه منارهاش بلند بود - دستور داد آن مناره را ويران كنند.(33)
مجلسى اوّل مىفرمايد: از اين روايات، حرمت ساختن منارههاى بلند به دست مىآيد؛ زيرا اشراف داشتن و مسلّط شدن بر خانههاى مسلمانان حرام است. ولى اكثر فقها اين روايت را بر كراهت حمل كردهاند.(34) به نقل از مسعودى و طبرسى: وى دستور مىدهد منبرها را ويرانكنند.(35)
4. تخريب سقف مساجد و منبرها
اين روايت بر استجاب حمل شده است؛ زيرا نبودن مانع و حائل بين نمازگزار و بين آسمان مستحب است و نبودن حايل يكى از اسباب قبولى نماز و استجابت دعاست.
5. بازگرداندن مسجد الحرام و مسجد النبى به اندازه اصلى
همچنين آن حضرت مىفرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم(عج) قيام كند، خانه خدا را به اندازه نخستين آن باز مىگرداند(39) و با مسجد پيامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) و مسجد كوفه نيز چنين مىكند».
ج) قضاوت
امام باقر(ع) مىفرمايد: «حضرت قائم(عج) احكام و قضاوتهايى دارد كه حتى برخى از ياران و كسانى كه در ركابش شمشيرها زدهاند، به آن احكام اعتراض مىكنند و آن قضاوت حضرت آدم(ع) است و حضرت نيز گردن معترضان را مىزند. سپس به روش ديگرى قضاوت مىكند كه قضاوت داود است؛ ولى گروه ديگرى از يارانش اعتراض مىكنند و حضرت گردن آنان را نيز مىزند.
براى بار سوم حضرت به شيوه ابراهيم(ع) قضاوت مىكند و باز هم گروهى از يارانش -كه در ركابش شمشير زدهاند - اعتراض مىكنند و حضرت آنان را نيز اعدام مىكند. آنگاهامامزمان(عج) به روش محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) رفتار مىكند و ديگر كسى بر حضرت اعتراضنمىكند».(41)
سازمانهاى بزرگ و با عظمت با نام و نشان هاى گوناگون و اساسنامههاى پرزرق و برق كه از حمايت محرومان و حقوق بشر سخن مىگفتند، در بين بشريّت چنان رفتاركردهاند كه گويى جز دشمنى با بشريّت كار ديگرى ندارند.
سرانجام حكومت مهدى وارث جهانى است كه در آن ستمگران با همه توان به جنگ و نبرد با بشريّت پرداخته، تعداد بسيارى از انسانها را كشتهاند و آنان كه زنده ماندهاند نيز از حكومتهاى ديگر نااميد شده، به حكومتى كه وعدههاى خويش را محقّق مىسازد، پناه مىآورند و اين حكومت، همان حكومت مهدى آل محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) است.
امام باقر(ع) مىفرمايد: «حكومت و دولت ما، آخرين دولت است و هيچ حزب، گروه و خاندانى نمىماند كه داراى حكومت باشد، مگر اين كه پيش از ما، حكومتشان بر روى كار مىآيد و اين براى آن است كه اگر روش و سياست حكومت ما را ديدند، نگويند، ما هم اگر زمامدار امور مىشديم، اينچنين رفتار مىكرديم و اين معناى سخن خداوند است كه فرمود: (والعاقبة للمتقين؛(42) و عاقبت كار از آن پرهيزكاران است).(43)
د) حكومت عدل
استعمارگران براى استثمار بيشتر و نفوذ حاكميت خود، به اشكال گوناگون از اين واژه مقدس سوء استفاده مىكنند و با تبليغ اين شعار جذّاب، گروهى را به دور خود گردمىآورند؛ ولى ديرى نمىپايد كه رسوا شده، ادامه حكومت خود را جز با به كارگيرى زور و بىعدالتى نمىبينند.
نظر مرحوم طبرسى
اگر پرسيده شود همه مسلمانان معتقدند كه پس از حضرت ختمى مرتبت(صلی الله علیه وآله و سلم) ديگر پيامبرى نخواهد آمد، ولى شما شيعيان عقيده داريد كه چون قائم قيام كند، جزيه را از اهل كتاب نمىپذيرد و هر كس را كه بيش از بيست سال داشته باشد و احكام دينش را نداند، به قتل مىرساند و مساجد و زيارتگاههاى دينى را ويران مىسازد و به روش حضرت داود -كه براى صدور حكم شاهد نمىخواست - حكم مىكند و مانند اينها كه در روايات شما وارد شده است و اين عقيده موجب نسخ ديانت و ابطال احكام دينى است و در حقيقت شما با اين عقيده، نبوت و پيامبرى را پس از خاتم پيامبران اثبات نمودهايد؛ هر چند نام آنرا پيامبرى نگذاريد، پاسخ شما چيست؟
مىگوييم: ما از آن چه در اين پرسش گفته شده - كه قائم، جزيه را از اهل كتاب نمىپذيرد و كسانى را كه به سن بيست سالگى برسند و احكام دين خود را ندانند، به قتل مىرساند - آگاهى نداريم و بر فرض هم كه در اين خصوص روايتى رسيده باشد، نمىتوان آن را بهطور قطع پذيرفت. ممكن است منظور از ويران سازى برخى از مساجد و زيارت گاههاى دينى، مساجد و زيارتگاههايى باشد كه بر خلاف تقوا و دستور خدا ساخته شده است كه البته كارى مشروع خواهد بود و پيامبر همچنين كارى را انجام داد.
اين كه قائم، مانند فرزندان داود حكم مىكند و در صدور حكم شاهد و دليل نمىخواهد، اين هم مطلبى است كه نزد ما قطعى و يقينى نيست و اگر درست باشد، آن را بدينگونه بايد تأويل كرد كه در مواردى كه خودش به حقيقت قضايا و ماهيّت دعوا علم دارد، طبق علمش حكم مىكند؛ زيرا هرگاه امام يا قاضى به مطلبى يقين پيدا كرد، لازماست كه موافق با علمش قضاوت كند و ديگر شاهد و دليلى نمىخواهد و اين نكته موجب نسخ ديانت نيست. همچنين اين سخن كه گفتهاند: قائم جزيه نمىگيرد و گوش به گواهى شاهد و گواه نمىدهد، در صورتى كه درست باشد، باعث منسوخ گشتن ديانت نخواهد بود؛ زيرا نسخ آن است كه دليلش متأخر از حكم منسوخ باشد و هم زمان با هم نيايد و اگر هر دو دليل با هم آمدند، نمىتوانند يكى ناسخ ديگرى باشد؛ هر چند در معنا مخالف آن باشد؛ مثلاً اگر فرض كرديم كه خداوند فرمود: «روز شنبه تا فلان وقت را در خانه به سر بريد و پس از آن وقت آزاد هستيد». به اين سخن نسخ نمىگويند؛ زيرا دليل رافع، همراه دليل موجب است.
چون اين معنا روشن گشت و دانستيم كه پيامبر به آگاهى ما رسانده است كه قائم از فرزندان من است و از دستورات او پيروى كنيد و هر حكمى مىكند بپذيريد، بر ما واجب است از وى پيروى كنيم و هر گونه قائم در ميان ما حكم كرد، رفتار نماييم. پس اگر ما حكم او را پذيرفتيم - هر چند با برخى از احكام پيشين فرق داشته باشد - احكام ديناسلام را منسوخ ندانستهايم؛ زيرا چنانكه گفتيم نسخ احكام در موضوعى كه دليلش وارد شده باشد، متحقق نمىشود.(44)
پی نوشتها:
1. قيل: «لايترك بدعة إلا أزالها ولاسنة إلا أحياها»؛ القول المختصر، ص20.
2. تأويل الآيات الظاهرة، ج2، ص540؛ اثبات الهداة، ج3، ص564.
3. كشى، رجال، ص138؛ اثبات الهداة، ج3، ص560؛ بحارالانوار، ج2، ص246؛ العوالم، ج3، ص558.
4. مفيد، ارشاد، ص364؛ روضة الواعظين، ج2، ص264؛ اعلام الورى، ص431؛ بحارالانوار، ج51، ص30.
5. التهذيب، ج4، ص96؛ ملاذ الاخيار، ج6، ص258.
6. كافى، ج3، ص503؛ الفقيه، ج2، ص11؛ كمال الدين، ج2، ص671؛ وسائل الشيعه، ج6، ص19؛ بحارالانوار، ج52، ص325.
7. صدوق، خصال، باب 3، ص133؛ اثبات الهداة، ج3، ص495.
8. تذكرة الفقهاء، ج5، ص7. كتاب زكات؛ ر. ك: مرآة العقول، ج16، ص14.
9. روضة المتقين، ج3، ص18.
10. مؤمنون (23) آيه 101.
11. دلائل الامامه، ص260؛ تفسير برهان، ج3، ص120؛ الشيعة و الرجعه، ج1، ص402.
12. الفقيه، ج4، ص254؛ صدوق، عقايد، ص76؛ حصينى، هدايه، ص64، 87؛ مختصر البصائر، ص159؛ روضة المتقين، ج11، ص415؛ بحارالانوار، ج6، ص249 و ج101، ص367.
13. كشى، رجال، ص299؛ اثبات الهداة، ج3، ص561.
14. اثبات الهداة، ج3، ص496.
15. عقد الدرر، ص166؛ القول المختصر، ص14.
16. كهف (18) آيه 9.
17. علل الشرائع، ج1، ص219؛ عيون أخبار الرضا، ج1، ص273؛ بحارالانوار، ج52، ص313؛ اثبات الهداة، ج3، ص455.
18. من لايحضره الفقيه، ج3، ص200؛ التهذيب، ج7، ص179؛ وسائل الشيعه، ج13، ص123؛ اثبات الهداة، ج3، ص455؛ ملاذ الاخيار، ج11، ص315.
19. من لايحضره الفقيه، ج3، ص200؛ التهذيب، ج7، ص179؛ وسائل الشيعه، ج13، ص123؛ اثبات الهداة، ج3، ص455؛ ملاذ الاخيار، ج11، ص315.
20. روضة المتقين، ج7، ص375.
21. ملاذ الاخيار، ج11، ص315.
22. صدوق، مصادقة لاخوان، ص20؛ اثبات الهداة، ج3، ص495.
23. قرب الاسناد، ص54، بحارالانوار، ج52، ص309 و ج97، ص58؛ اثبات الهداة، ج3، ص 523، 584؛ بشارة الاسلام، ص234.
24. توبه (9) آيه 36.
25. كافى، ج4، ص61؛ التهذيب، ج4، ص143؛ عياشى، تفسير، ج2، ص87؛ المحجّه، ص89؛ تفسير صافى، ج2، ص341؛ تفسير برهان، ج2، ص121؛ نورالثقلين، ج2، ص213؛ بحارالانوار، ج73، ص143؛ مرآة العقول، ج16، ص193.
26. طوسى، غيبة، ص283؛ اثبات الهداة، ج3، ص516؛ بحارالانوار، ج52، ص332.
27. نعمانى، غيبة، ص317؛ بحارالانوار، ج52، ص364؛ مستدرك الوسائل، ج3، ص369 و ج12، ص294.
28. من لايحضره الفقيه، ج1، ص53؛ بحارالانوار، ج52، ص333؛ اثبات الهداة، ج3، ص517، 556؛ الشيعة و الرجعه، ج2، ص400؛ ر. ك: من لايحضره الفقيه، ج1، ص232؛ ارشاد، ص365؛ روضة الواعظين، ج2، ص264.
29. مهدى موعود، ص941؛ الغارات، ج2، ص324، پاورقى.
30. بحارالانوار، ج45، ص189.
31. محلّى از مسجد كه براى خليفه يا امام جماعت مىساختند تا در حال نماز در آنجا بايستند و از دسترس دشمن دور باشند؛ فرهنگ فارسى عميد.
32. طوسى، غيبة، ص123؛ ابنشهرآشوب، مناقب، ج4، ص437؛ اعلام الورى، ص355؛ كشف الغمّه، ج3، ص208؛ اثبات الهداة، ج3، ص412؛ بحارالانوار، ج50، ص215 و ج52، ص323؛ مستدرك الوسائل، ج3، ص379، 384.
33. من لايحضره الفقيه، ج1، ص155.
34. روضة المتقين، ج2، ص109.
35. اثبات الوصيه، ص215؛ اعلام الورى، ص355.
36. عريش سايبانى است كه براى محافظت خود از گرما و آفتاب مىسازند و به نقل از طريحى آن را از سعف خرما مىسازند و تا پايان فصل خرما، در آن به سر مىبرند. تخريب آن شايد بدين دليل است كه مساجد پيش از ظهور امام(ع) از حالت سادگى بيرون آمده، جنبه تشريفاتى به خود مىگيرد. ويرانى منابر نيز به دليل آن است كه ديگر جنبه ارشاد و هدايت مردم را ندارد؛ بلكه به وسيلهاى براى تقويت فرمانروايان ستمگر و خائن و توجيهى براى نفوذ دشمنان در سرزمينهاى اسلامى تبديل شده است.
37. من لايحضره الفقيه، ج1، ص153؛ اثبات الهداة، ج3، ص425؛ وسائل الشيعه، ج3، ص488؛ روضة المتقين، ج2، ص101.
38. ارشاد، ص364؛ طوسى، غيبة، ص297؛ نعمانى، غيبة، ص171؛ اعلام الورى، ص431 ؛ كشف الغمّه، ج3، ص255؛ اثبات الهداة، ج3، ص516؛ بحارالانوار، ج52، ص332.
39. حدود آن را مرحوم صدوق و مجلسى بيان كردهاند؛ ر. ك: روضة المتقين، ج2، ص94؛ من لايحضره الفقيه، ج1، ص149.
40. كافى، ج1، ص397؛ كمال الدين، ج2، ص671؛ مرآة العقول، ج4، ص300؛ مجلسى اين حديث را موثق مىداند؛ بحارالانوار، ج52، ص320، 330، 336، 339.
41. اثبات الهداة، ج3، ص585؛ بحارالانوار، ج52، ص389.
42. اعراف (7) آيه 127.
43. ارشاد، ص344؛ روضة الواعظين، ص265؛ بحارالانوار، ج52، ص332.
44. بحارالانوار، ج52، ص383؛ رواياتى هم از اهل سنّت به همين مضامين وارد شده است.