انقراض سلسله قاجار
مجلس شوراى ملى در جلسه روز شنبه، نهم آبان ماه ۱۳۰۴ هجرى شمسى، با تصويب ماده واحده اى انقراض سلسله قاجاريه را تصويب كرد و مقرر داشت، مجلس موسسانى براى تغيير موادى از متمم قانون اساسى كه در مورد سلطنت قاجاريه بود، تشكيل شود. مجلس همچنين رضاخان پهلوى _رئيس الوزراى وقت- را «والاحضرت اقدس» خواند و تا تعيين تكليف حكومت در مجلس موسسان، او را به رياست حكومت موقت منصوب كرد و به اين ترتيب، يك قرن و نيم حكومت سلسله قاجاريه در ايران، كه هر چه از آقامحمدخان دور شد، ضعيف تر گشت، توسط يك قزاق خشن و بى قانون به زير آورده شد و يك ماه و نيم بعد، تكيه دولت- محل تشكيل مجلس موسسان- شاهدى بود بر واگذارى رسمى سلطنت ايران به رضاخان پهلوى و اعقاب وى و سرآغاز استبدادى نوين در ايران. البته داستان پيدايش رژيم پهلوى و افول و اضمحلال قاجاريه پيچيده تر از آن است كه با روايت چند واقعه به دنبال هم، بتوان تحليلى صحيح از آن ارائه كرد.
فى الواقع اين مسئله زمينه و ابعاد فكرى و سياسى گسترده اى دارد كه تنها و تنها با مرورى تاريخى و آن هم از منظر آسيب شناسانه به وقايع بعد انقلاب مشروطيت و شناخت ماهيت جريانات فكرى و سياسى موثر در اين دوران كه ابتدا منجر به كودتاى سوم اسفند ۱۲۹۹ و بعد از آن منجر به اين تغيير و تحول شد، مى توان به چگونگى حدوث آن پى برد. البته ناگفته نماند كه در اين مسير، تفاسير بسيار متعدد و بعضاً متضادى از سوى مورخين ارائه مى شود. من باب مثال پيرامون جريانات سياسى موثر و على الخصوص نقش استعمار كهن در مورد انقراض قاجار، حسين مكى در جلد سوم مجموعه تاريخ بيست ساله ايران از مخالفت مجدانه احمدشاه با قرارداد ۱۹۱۹ سخن به ميان مى آورد و همين مسئله را دليلى مى داند بر عزم انگليسى ها براى انقراض سلسله قاجار. و در ادامه مى گويد كه چون حكومت جديد شوروى هم يكى از اركان سياست خود را عدم مداخله در ممالك شرق مخصوصاً كشورهاى همجوار قرار داده بود، انگليسى ها بدون سروصدا به مقصود رسيدند (ص ۱۲)، اما زنده ياد دكتر محمد جواد شيخ الاسلامى در كتاب «سيماى احمدشاه قاجار»، اين مسئله را از بيخ و بن كذب محض دانسته و آن را افسانه اى بيش نمى داند (جلد اول، پيشگفتار مولف) و با آوردن ترجمه متن نطق احمدشاه در خانه لرد كرزن (ج ،۱ ص ۴۴۴) و ترجمه سرمقاله تايمز لندن در روز دوم ورود احمدشاه به لندن (ص ۴۴۶)، سعى دارد بى اساس بودن اين نظريه را ثابت نمايد. من حيث المجموع بحث در اين باب و حتى زمينه هاى فكرى اين واقعه در دو دهه منتهى به سلطنت رسيدن رضاخان، نيازمند مجالى فراخ تر و محملى تخصصى تر است، اما به جهت اهميت اين واقعه تاريخى، نگاهى گذرا مى اندازيم به مقدمات پيدايش آن، به خصوص در دو ماهه منتهى به تغيير سلطنت. فى الواقع زمانى كه احمدشاه هفتمين حكم صدارت، از بعد از كودتاى سوم اسفند را بالاجبار در دستان رضاخان مى گذاشت، فهميده بود كه ياراى مقابله با اين قزاق خشن كه زمانى در سقوط كابينه هاى سيدضيا و قوام السلطنه به او يارى رسانده بود را ندارد. به همين جهت ترجيح داد بار سفر را ببندد و مملكت را به باقى مانده رجال مشروطيت بسپارد به اين اميد كه آنان برخلاف مصلحت خود با اين قزاق همكارى نكنند و تنها چند روز بعد از تشكيل كابينه جديد بود كه رئيس الوزرا، شاه را براى آخرين بار تا مرز قصر شيرين بدرقه كرد. از اين تاريخ به بعد تمام وقايع از جمله غائله جمهورى خواهى و دفع شيخ خزعل و خنثى كردن نقشه عشاير جنوب براى بازگرداندن شاه كه به «قيام سعادت» معروف شد، همه و همه در غياب شاه صورت گرفت، هرچند كه شاه چندين بار قصد بازگشت به كشور را كرده بود اما هر بار با عدم تمايل انگليسى ها و جواب سرد رضاخان كه از لابه لاى كلمات آن بوى تهديد جانى هم به مشام مى رسيد، مواجه شد و صدالبته كه احمدشاه نازپرورده مرد چنين مبارزه اى نبود. اما سرانجام در اواخر تابستان ۱۳۰۴ شمسى احمدشاه، پس از حدود ۲۳ ماه سير و سياحت در اروپا، به رغم عدم تمايل انگلستان و به اصرار برخى رجال وطن خواه، تصميم گرفت به تهران بازگردد و حتى در مقابل جدى نگرفتن درخواست خود از جانب مفتاح السلطنه - وزير مختار وقت در لندن- تهديد كرد كه از راه روسيه به ايران خواهد رفت، اما يك هفته بعد يك تلگراف از لندن به محل اقامت احمدشاه در پاريس ارسال شد كه در آن علاوه بر موافقت لندن با اين سفر تاريخ آن هم در آن قيد شده بود و شاه هم در تاريخ ۲۵ شهريور ۱۳۰۴ طى تلگرافى از پاريس به رضاخان اعلام داشت كه در تاريخ دوم اكتبر (۱۰ مهر ۱۳۰۴) از راه بمبئى به طرف ايران حركت خواهد كرد و رضاخان نيز در تاريخ ۲۸ شهريور در جواب تلگراف فوق از بازگشت شاه به مملكت، اظهار مسرت كرد. (بهار، تاريخ مختصر احزاب، ج،۲ صص۲۶۳ و ۲۶۴) اما رضاخان برخلاف اين ظاهرسازى و به منظور نيل به آمال خود، قلباً مايل به بازگشت شاه به كشور نبود، پس بايد نقشه اى براى منصرف ساختن شاه از بازگشت، طراحى و اجرا مى كرد كه در اين بين ياد بحران نان افتاد.
منابع و مآخذ:
۱- مكى، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، ج ،۳ انتشارات علمى، ۱۳۷۴
۲- بهار، محمد تقى، تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران، ج۱ كتاب هاى جيبى و ج۲ انتشارات اميركبير
۳- نوايى، عبدالحسين، ايران و جهان، تهران نشر هما، ۱۳۷۵ -۱۳۶۹ ، ۳ جلد
۴- مستوفى، عبدالله، شرح زندگانى من، ۳ جلد
۵- بهنود، مسعود، از سيدضيا تا بختيار، انتشارات جاويدان، ۱۳۷۰
6- روزنامه شرق
فى الواقع اين مسئله زمينه و ابعاد فكرى و سياسى گسترده اى دارد كه تنها و تنها با مرورى تاريخى و آن هم از منظر آسيب شناسانه به وقايع بعد انقلاب مشروطيت و شناخت ماهيت جريانات فكرى و سياسى موثر در اين دوران كه ابتدا منجر به كودتاى سوم اسفند ۱۲۹۹ و بعد از آن منجر به اين تغيير و تحول شد، مى توان به چگونگى حدوث آن پى برد. البته ناگفته نماند كه در اين مسير، تفاسير بسيار متعدد و بعضاً متضادى از سوى مورخين ارائه مى شود. من باب مثال پيرامون جريانات سياسى موثر و على الخصوص نقش استعمار كهن در مورد انقراض قاجار، حسين مكى در جلد سوم مجموعه تاريخ بيست ساله ايران از مخالفت مجدانه احمدشاه با قرارداد ۱۹۱۹ سخن به ميان مى آورد و همين مسئله را دليلى مى داند بر عزم انگليسى ها براى انقراض سلسله قاجار. و در ادامه مى گويد كه چون حكومت جديد شوروى هم يكى از اركان سياست خود را عدم مداخله در ممالك شرق مخصوصاً كشورهاى همجوار قرار داده بود، انگليسى ها بدون سروصدا به مقصود رسيدند (ص ۱۲)، اما زنده ياد دكتر محمد جواد شيخ الاسلامى در كتاب «سيماى احمدشاه قاجار»، اين مسئله را از بيخ و بن كذب محض دانسته و آن را افسانه اى بيش نمى داند (جلد اول، پيشگفتار مولف) و با آوردن ترجمه متن نطق احمدشاه در خانه لرد كرزن (ج ،۱ ص ۴۴۴) و ترجمه سرمقاله تايمز لندن در روز دوم ورود احمدشاه به لندن (ص ۴۴۶)، سعى دارد بى اساس بودن اين نظريه را ثابت نمايد. من حيث المجموع بحث در اين باب و حتى زمينه هاى فكرى اين واقعه در دو دهه منتهى به سلطنت رسيدن رضاخان، نيازمند مجالى فراخ تر و محملى تخصصى تر است، اما به جهت اهميت اين واقعه تاريخى، نگاهى گذرا مى اندازيم به مقدمات پيدايش آن، به خصوص در دو ماهه منتهى به تغيير سلطنت. فى الواقع زمانى كه احمدشاه هفتمين حكم صدارت، از بعد از كودتاى سوم اسفند را بالاجبار در دستان رضاخان مى گذاشت، فهميده بود كه ياراى مقابله با اين قزاق خشن كه زمانى در سقوط كابينه هاى سيدضيا و قوام السلطنه به او يارى رسانده بود را ندارد. به همين جهت ترجيح داد بار سفر را ببندد و مملكت را به باقى مانده رجال مشروطيت بسپارد به اين اميد كه آنان برخلاف مصلحت خود با اين قزاق همكارى نكنند و تنها چند روز بعد از تشكيل كابينه جديد بود كه رئيس الوزرا، شاه را براى آخرين بار تا مرز قصر شيرين بدرقه كرد. از اين تاريخ به بعد تمام وقايع از جمله غائله جمهورى خواهى و دفع شيخ خزعل و خنثى كردن نقشه عشاير جنوب براى بازگرداندن شاه كه به «قيام سعادت» معروف شد، همه و همه در غياب شاه صورت گرفت، هرچند كه شاه چندين بار قصد بازگشت به كشور را كرده بود اما هر بار با عدم تمايل انگليسى ها و جواب سرد رضاخان كه از لابه لاى كلمات آن بوى تهديد جانى هم به مشام مى رسيد، مواجه شد و صدالبته كه احمدشاه نازپرورده مرد چنين مبارزه اى نبود. اما سرانجام در اواخر تابستان ۱۳۰۴ شمسى احمدشاه، پس از حدود ۲۳ ماه سير و سياحت در اروپا، به رغم عدم تمايل انگلستان و به اصرار برخى رجال وطن خواه، تصميم گرفت به تهران بازگردد و حتى در مقابل جدى نگرفتن درخواست خود از جانب مفتاح السلطنه - وزير مختار وقت در لندن- تهديد كرد كه از راه روسيه به ايران خواهد رفت، اما يك هفته بعد يك تلگراف از لندن به محل اقامت احمدشاه در پاريس ارسال شد كه در آن علاوه بر موافقت لندن با اين سفر تاريخ آن هم در آن قيد شده بود و شاه هم در تاريخ ۲۵ شهريور ۱۳۰۴ طى تلگرافى از پاريس به رضاخان اعلام داشت كه در تاريخ دوم اكتبر (۱۰ مهر ۱۳۰۴) از راه بمبئى به طرف ايران حركت خواهد كرد و رضاخان نيز در تاريخ ۲۸ شهريور در جواب تلگراف فوق از بازگشت شاه به مملكت، اظهار مسرت كرد. (بهار، تاريخ مختصر احزاب، ج،۲ صص۲۶۳ و ۲۶۴) اما رضاخان برخلاف اين ظاهرسازى و به منظور نيل به آمال خود، قلباً مايل به بازگشت شاه به كشور نبود، پس بايد نقشه اى براى منصرف ساختن شاه از بازگشت، طراحى و اجرا مى كرد كه در اين بين ياد بحران نان افتاد.
بازهم بلواى نان
شروع اعتراضات و فرستادن تلگراف از شهرستان ها
بحث انقراض در مجلس
جلسه تاريخى نهم آبان ماه ۱۳۰۴
منابع و مآخذ:
۱- مكى، حسين، تاريخ بيست ساله ايران، ج ،۳ انتشارات علمى، ۱۳۷۴
۲- بهار، محمد تقى، تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران، ج۱ كتاب هاى جيبى و ج۲ انتشارات اميركبير
۳- نوايى، عبدالحسين، ايران و جهان، تهران نشر هما، ۱۳۷۵ -۱۳۶۹ ، ۳ جلد
۴- مستوفى، عبدالله، شرح زندگانى من، ۳ جلد
۵- بهنود، مسعود، از سيدضيا تا بختيار، انتشارات جاويدان، ۱۳۷۰
6- روزنامه شرق