وامداري غرب به اسلام در علم نجوم (قسمت دوم)

بتاني از جمله مخالفان سيستم زمين مركزي بود; اما او در اين مخالفت با توجه به توجيه ناپذير بودن حالت زيروسكوپي و فرفره گونه زمين بر اساس مركزيت و ساكن بودن آن، حركت محوري زمين را مطرح كرد، و با محاسبه زيركانه...
سه‌شنبه، 15 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وامداري غرب به اسلام در علم نجوم (قسمت دوم)
وامداري غرب به اسلام در علم نجوم (قسمت دوم)
وامداري غرب به اسلام در علم نجوم (قسمت دوم)

نويسنده: رحيم قرباني و مهدي راعي

3. نظريه ابوعبداللّه بتاني

بتاني از جمله مخالفان سيستم زمين مركزي بود; اما او در اين مخالفت با توجه به توجيه ناپذير بودن حالت زيروسكوپي و فرفره گونه زمين بر اساس مركزيت و ساكن بودن آن، حركت محوري زمين را مطرح كرد، و با محاسبه زيركانه اين حركت شالوده اساسي سيستم بطليموسي (ساكن بودن زمين) را در هم ريخت; او با اين كار، كه قدمي بسيار بزرگ در تحول علم نجوم بود، با «بطليموس ـ كه اوج خورشيد را ثابت مي دانست ـ مخالفت ورزيد و ثابت كرد كه اوج خورشيد، تابع حركت تقديمي اعتدالين است.»36براي فهم اين نوآوري بهتر است كه توصيفي از حركت اعتدالي ارائه كنيم: «نقاط اعتدال ثابت نيستند.] بر خلاف پنداشت بطليموسيان [هر نقطه به آرامي بر دايره بروج حركت مي كند و يك دور كامل را تقريباً در 25800 سال مي پيمايد. اين حركت نقاط اعتدال را تقديم اعتدالين گويند. ... اگر فرفره اي را روي زمين به چرخش درآوريم، به طوري كه محور فرفره بر زمين عمود نباشد، نيروي ثقل فرفره مي خواهد فرفره را به زمين بيندازد، ولي چون فرفره داراي حركت دوراني است به زمين نمي افتد، بلكه در حول خط قائم نقطه اتكا مي گردد و محورش در حول اين خط، مخروطي را طي مي كند.»37
ويل دورانت، نوآوري ها و شخصيت والاي او را يادآور شده وي را اين گونه توصيف مي كند: «ابوعبدالله بتاني (317ـ236 هـ. ق، 929ـ850م)، كه فردي صابئي مذهب از مردم رقه بود و در اروپا به نام آلباتنيوس معروف است، علم محاسبه مثلثات را از آنچه در ايام ابرخس و بطليموس بود خيلي جلوتر برد: در حل مسائل، مثلث را جانشين چهار ضلعي بطليموس كرد، وجب را به جاي وتر قوس ابرخس به كار برد; همو در حساب مثلثات نسبت ها را تقريباً به صورتي كه اكنون به كار مي بريم مرتب كرد. با مسلم انگاشتن كرويت زمين، طول يك درجه نصف النهار را به وسيله رصد كردن خورشيد در يك زمان از تدمر (پالمورا) و از دشت سنجار، اندازه گرفتند. در نتيجه اين اندازه گيري، مقدار آن درجه پنجاه و شش ميل و دو ثلث ميل ]91/177 كيلومتر [تعيين شد كه فقط نيم ميل از اندازه زمان ما بيشتر است. بر اين اساس، محيط زمين را در حدود 32/820 كيلومتر معين كردند. بتاني چهل و يك سال تمام در كار تنظيم رصدها، كه به دقت و شمول شهره بود، وقت صرف كرده و، درنتيجه رصدهاي خود، به نتايجي رسيد كه به صورتي عجيب با نتايج روزگار ما نزديك است. از جمله، تقديم اعتدالين را 5/54 در سال، و ميل كلي را 55 23 تعيين كرده بود.»38

4. نظريه ابن الاعلم بغدادي

ابوالقاسم ابن الاعلم بغدادي از منجّمان زبردست نيمه اول قرن چهارم (350 هجري مقارن با سال 961م) نيز با مطالعاتي به طور كاملا علمي و تحقيقي ـ پژوهشي در بستر آسمان، نتايج شگرفي به دست آورده بود كه قابل توجه است; چرا كه از ميان دانشمندان اسلامي، اولين كسي بود كه به شدت اصرار بر كرويت زمين كرده و تمام مناطق اين كره خاكي را قابل سكونت دانسته است. و همو نيز اولين منجمي بوده كه اقمار مشتري را چيزي حدود چهار قرن قبل از گاليله كشف و رصد كرد، و حركت كلف هاي خورشيد را حدود هزار و دويست سال قبل از به وجود آمدن تلسكوپ هاي پيشرفته، مورد بحث و مطالعه قرار داده، مدار خارج مركز ستاره هاي دنباله دار را با مركزيت خورشيد محاسبه و تعيين كرد.39

5. نظريه عضدالدين عبدالرحمن بن احمد

بنا به ادعا و تحقيق نويسنده شيعي، عبدالله نعمه در كتاب هشام بن حكم، نظريه گردش زمين به دور خورشيد، به طور صريح و قاطع، حداقل دويست سال قبل از كوپرنيك و گاليله توسط عضدالدين عبدالرحمن بن احمد در عالم اسلام مطرح شده بود.40

6. نظريه سياره اي و منظومه اي ابن شاطر دمشقي

بر اساس اسناد و شواهد تاريخي، و تحقيق هاي علمي به عمل آمده از سوي برخي از دانشمندان، اولين سيستم اصلاح يافته خورشيد مركزي، در دوره ركود علم نجوم، توسط علاءالدين ابوالاحسن علي بن ابراهيم، معروف به ابن شاطر دمشقي41 (777ـ 705 ق / 1375ـ 1305م.) كه از شاگردان مكتب ستاره شناسي مراغه بوده است، ارائه و بسط يافته است كه تمامي نظريه پردازان مغرب زمين از قرن پانزده به بعد از تحقيقات و دستاوردهاي او استفاده كرده و نظرات او را به اسم خود به جهان علم عرضه كرده اند. او نتايج چندين سال زحمت و تلاش علمي و تجربي مكتب مراغه و خود را در كتابي به نام نهاية السؤل في تصحيح الاصول لبطليموس گردآوري نمود كه همين كتاب حدود سه قرن بعد به دست كساني چون كوپرنيك، تيكو براهه و ديگران رسيد، و راه را براي آنان هموار ساخت تا نظريه اي سامان يافته مبني بر مركزيت خورشيد و گردش سيارات به دور آن ارائه دهند; گرچه هيچ يك از آنان اسمي از ابن شاطر و كتاب پراهميتش به ميان نياورده اند.42

7. نظريه عده اي از متكلمان

شيخ مفيد در كتاب اوايل المقالات، عده اي را به عنوان مخالفان زمين مركزي معرفي كرده است: «گفتاري در فلك: مي گويم: همانا فلك محيط به زمين بوده، به دور آن مي گردد; و درون آن خورشيد و ماه، و ساير ستارگان وجود دارند; و زمين نيز در وسط آن به منزله نقطه اي در وسط دايره است; اين مذهب ابوالقاسم بلخي، عده زيادي از اهل توحيد، و بيشتر قدما و منجّمان است; در حالي كه عده اي از بصريان معتزلي و اهل نحل با آنان مخالف بوده اند.»43 «همانا زمين به شكل كره، در وسط فلك به حال سكون قرار گرفته است; و علت ساكن بودنش، در مركز بودنش است... در اين مسئله جبايي و پسرش، و عده اي از اهل كلام مخالف نظريه زمين مركزي شده اند.»44

8. ابو خالد سجستاني

ابوخالد حبيب بن المعلي سجستاني، كه از شاگردان برجسته مكتب علمي امام صادق(عليه السلام) بود، يكي از بزرگ ترين دانشمندان علم نجوم در دوره اسلامي به شمار مي رود. او در نجوم به قدري چيره دست و ماهر بود كه با استفاده از احكام علم نجوم توانست شهادت امام موسي كاظم(عليه السلام) را استخراج كرده و خود را از مهلكه بزرگ واقفيه نجات دهد.45همو از جمله منجّماني بوده است كه در مقابل نظريه زمين مركزي، تلاش هاي علمي زيادي به انجام رسانيد و نظريه گردش زمين به دور خورشيد را مطرح نمود.46

9. ابوالقاسم علي بن القاسم قصيري

بنا به نوشته سيدبن طاووس، قصيري نيز از دانشمنداني است كه قايل به گردش سيارات هفتگانه به دور خورشيد بوده است، به طوري كه حتي كتابي در زمينه تشريح اين نظريه و توضيح انواع حركات سيارات نوشته است، كه نام آن ترتيب حساب دساتر الكواكب السبعه مي باشد.4748

10. زرقالي

بنا به ادعاي عده اي از محققان و نويسندگان تاريخ علوم اسلامي، زرقالي همچون سجزّي در حدود سه قرن پيش از كپلر و ديگران بيضويت مدارات سياره ها در حركت خود به دور خورشيد را تشخيص داده بود. او با تلاش ها و رصدهاي فراوان توانست جدولي را طرح ريزي و تنظيم كند كه بعدها منبعي اساسي براي كپلر شد تا نظريه خود! را با پشتوانه قوي تري ارائه دهد.49

11. البطروجي

بطروجي از جمله منجمّان دوره اسلامي است كه نامش در رديف نوآوران و دانشمندان خلّاق مي درخشد، او تلاش هاي فراواني در هندسه، رياضيات و هيئت به انجام رساند كه دستاوردهاي پرمايه او كمك هاي شاياني به پيشرفت علم نجوم كرد. او با رصدهاي فراوان و دسته بندي اطلاعات مربوط به سيارات و همچنين با بررسي هاي مربوط به انواع حركت هاي آن اجرام به راز آشفتگي هاي موجود در حركت سيارات پي برد. او تشخيص داد كه اين آشفتگي هاي ظاهري نه به خاطر افلاك فرضي و موهومي بطليموس بلكه به جهت حركت آن ها به دور خورشيد است و از ديد ناظر زميني آن گونه آشفته به نظر مي رسند.50

12. فخر رازي

بنا به گزارشي كه علّامه مجلسي از كتاب تفسير فخر رازي ارائه كرده است او نيز در شمار مفسرّان و نظريه پردازاني قرار داد كه بر اساس كرويت زمين به حركت انتقالي و وضعي زمين استدلال كرده است.51

مخالفان نظريه زمين مركزي در غرب (پس از عصر نوزايي)

با بررسي فوق درباره زمين و آسمان در ميان مسلمانان، حال نوبت بررسي اين موضوع در ميان دانشمندان غربي مي رسد. با در نظر گرفتن اين نگرش تاريخي به مسئله از يك سو، و شروع اولين نقادي هاي غربي ها از نظريه زمين مركزي چندين قرن بعد از مسلمانان از سوي ديگر، به خوبي روشن مي شود كه نوآوري ها و دستاوردهاي علمي مسلمانان چقدر با اهميت است; در حالي كه، هيچ نوع توجه و رويكردي به فعاليت هاي مسلمانان در اين زمينه از سوي دانشمندان غربي به عنوان دستاوردهاي مسلمانان، به وقوع نپيوسته است. (همان گونه كه اشاره شد، رويكرد غربي ها از اولين دستيابي به منابع اسلامي تاكنون، غارتگرانه بوده است.)

1. نقّادي هاي غربي ها از هيئت بطليموس

به هر حال، اولين نگرش ها و بررسي هاي نقّادانه درباره سيستم زمين مركزي در غرب چيزي حدود چهار قرن بعد از مسلمانان شروع شده، به ظهور رسيده است; يعني در نيمه اول قرن چهاردهم ميلادي.
يكي از دانشمندان غربي به نام ليندبرگ در اين باره، چنين مي نويسد: «جوياترين تحقيقاتي كه درباره تبعات و استلزام هاي يك زمين چرخان به عمل آمد، در قرن چهاردهم و به وسيله ژان بوريدان (1300 ـ 1358م) و نيكول اورم صورت گرفت. در اين تحقيقات فكر برداشتن زمين از مركزيت عالم در كار نبود; آنچه ژان بوريدان و اورم در انديشه داشتند، صرفاً گردش روزانه زمين بر گرد محورش (حركت وضعي آن) بود.»52

2. نظريه جيمز برادلي

در سر آغاز رويكردهاي نوين به آسمان و زمين در غرب، تازه اين اولين و تا دو ـ سه قرن بعد از آن، آخرين دقت و بررسي بود. و تقريباً هيچ دانشمندي تا سه قرن بعد از آن نتوانست حركت زمين را به طور علمي و استدلالي مطرح كرده، به اثبات برساند، تا اينكه جيمز برادلي (1726ـ1693) در اوايل قرن هجدهم به طور معجزه آسايي به اين مهم دست يازيد. بنا به گفته يكي از دانشمندان غربي: «روزي كه در رودخانه تيمس به گردش پرداخته بود و حركات بادنماي قايق را تماشا مي كرد، متوجه شد كه امتداد بادنما، در نتيجه تغيير امتداد سرعت حركت قايق تغيير مي كند. از اين رو، دريافت كه تغيير امتداد بادنما فقط از ناپايداري امتداد باد نيست، بلكه تركيب سرعت باد و كشتي موجب اين تغييرات است. به سبب اين مشاهده، ناگهان حدس زد كه شايد سبب تغيير امتداد شعاع نوراني ستارگان ثابت به زمين نتيجه تركيب حركت نور و حركت زمين باشد و سبب امكان قبول اين فرض اين بود كه شصت سال قبل از وي، رومِر (به شرح مذكور در متن كتاب) ثابت كرده بود كه سرعت نور متناهي است و بنابراين، مي دانست كه سرعت حركت زمين با سرعت نور قابل مقايسه است و از اين رو، تركيب اين دو سرعت، معقول و منشأ اثر است.»53
هر تحولي كه در نجوم مسيحيان غربي پس از شروع اين بازانديشي ها به وقوع پيوسته است، همه و همه، با اثرپذيري از دستاوردهاي مسلمانان بوده است.
با توجه به توضيحاتي كه گفته شد، يافته ها و نظريات دانشمنداني نظير كوپرنيك، تيكوبراهه، كپلر و گاليله، كه بعد از دست يابي به منابع اصيل چند صدساله دانشمندان و منجمّان اسلامي پا به عرصه تحقيق و رصد نهاده بودند، وضعيتي روشن دارد; زيرا آن ها در حقيقت از دستمايه هاي پرمحتواي دوره اسلامي خرج كرده و علم را به كام خود پيش بردند. البته اين سخن نه به معناي سرپوش گذاشتن بر تلاش هاي واقعاً نو و بي سابقه رياضي آن ها، بلكه به معناي مشخص كردن واقعيات تاريخ علم است، چرا كه نداشتن ابزار رياضي دقيق در زمان هاي گذشته، موجب شده بود تا مسلمانان نتوانند يافته هاي خود را آن گونه كه بايسته تبيين و قانون گذاري صوري است، تبيين و طبقه بندي كنند. اما اين مهم توسط دانشمندان غربي به انجام رسيده است.

موقعيت زمين و خورشيد در زبان قرآن و روايات

زمين و خورشيد در قرآن
1. آياتي از سوره يس: (وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ) (يس: 38)
(لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَااللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ) (يس: 40)54
2. (وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّالسَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْء إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ)(نمل: 88)55
3. (هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا)(ملك: 15)56
4. (وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا) (نازعات: 30)57

زمين و خورشيد در روايات

روايات زيادي در متن كتاب هاي حديثي شيعه وارد شده است كه به نوعي دلالت بر حركت زمين در آسمان دارند، كه ملاحظه آن ها از لحاظ نگرش درون ديني به مسئله هيئت و دين، بسيار مهم است. از اين رو، برخي از آن ها را بررسي مي كنيم:
1. مناظره امام رضا(عليه السلام) با اهل كتاب: در روايتي كه از ماجراي مناظره امام رضا(عليه السلام) با اهل كتاب و فضل بن سهل، نقل شده است، به طور صريح و دقيق، مركزيت خورشيد در وسط آسمان را بر مي خوانيم: «روزي امام رضا(عليه السلام)، در مرو با مأمون و فضل، بر سر سفره اي نشسته بودند، كه اشعث بن حاتم پرسيد: آيا روز، اول خلق شده است يا شب؟ امام در پاسخ فرمود: از قرآن جواب دهم يا از علم حساب (علم نجوم)؟ فضل در آن هنگام گفت: از هر دو پاسخ بگو. امام فرمود: البته مي دانيد كه طالع دنيا، سرطان است; و سيارات موضع شرف آن هستند، زحل در برج ميزان، مشتري در برج سرطان، خورشيد در برج حمل، و ماه در برج ثور قرار دارند. و اين قضيه دلالت دارد بر اينكه خورشيد در وسط آسمان قرار دارد; و اين نكته موجب مي شود بر اينكه روز قبل از شب خلق شده باشد. اما دليل اين مسئله از قرآن اين است كه حق تعالي فرمود: سزاوار نيست كه خورشيد ماه را درك كند، و شب از روز پيشي بگيرد.»5859
همان گونه كه از عبارات اين روايت معلوم مي شود، امام(عليه السلام)، خواسته است در قالب اين اصطلاحات، ثابت بودن خورشيد براي گردش سيارات به دور آن را بيان نمايد. چرا كه امام فرمود، خورشيد در وسط آسمان قرار دارد و در وسط قرار گرفتن خورشيد، جز با حركت زمين نمي تواند عامل به وجود آمدن شب و روز گردد. يعني عامل اساسي به وجود آمدن شب و روز نه در وسط قرار گرفتن آفتاب بلكه با گردش وضعي زمين است. از اين رو، معنا كردن آن بر اساس زمين مركزي و هيئت بطليموسي، نادرست است.60
2. بيان امام علي(عليه السلام) درباره نحوه حركت زمين: حضرت علي(عليه السلام) با بياني زيبا و صريح، در يكي از خطبه هايش معروف به «عجائبي از ساختار هستي»، حركت زمين را به حقيقت جويان طريق امامت و كمال يادآور شده است كه مثل ساير رهنمودهاي انسان سازش، مورد غفلت واقع شده، و از سوي مفسّران و شارحان گفته هاي آن حضرت، بر اساس انديشه هاي وام گرفته شده از يونانيان باستان، ترجمه و توضيح داده شده است. اين نكته نغز در گفتارِ ايشان چنين است: «... و محكم زميني را كه آسمان آن را حمل مي كند... كوه گردانيد سنگيني آن را... پس زمين علي رغم اينكه داراي حركت است ساكن شد... همانا در اين حقيقت عبرتي براي كساني است كه خشيت الهي دارند.»61
اما عبارتي با اين وضوح و صراحت از سوي مفسّران و شرح دهندگان فرمايشات امام، با پشتوانه هاي فكري زمين مركزي تفسير و تشريح شده است; و بر اساس آن پنداشت ها توجيه هاي بي جا و بي ربطي به هم بافته اند، كه انسان انديشمند با مطالعه آن بسي در تأسف و افسوس فرو مي رود.62
3. بيانِ امام صادق(عليه السلام) در رد دورانِ فلك: شخصي به اسمِ هشام خفاف، كه اهل عراق بوده است، از امام صادق(عليه السلام)نقل كرده است: «روزي در خدمت ايشان بودم كه فرمود:بينش تو نسبت به نجوم چگونه است؟ سپس پرسيد: دوران فلك چگونه است؟
من هم با چرخاندن كلاهم به ايشان نشان دادم; در حالي كه ايشان فرمود: اگر حقيقت آن گونه است كه تو مي گويي، پس حال و روز ستاره هاي مهمي نظير صورت هاي فلكي دُب اكبر و دُب اصغر (بنات النعش، جدي، و فرقدين)، چيست كه در طول ايام سال هيچ نوع گردشي از آنچه كه تو نشان دادي ندارند؟
من در پاسخ به ايشان گفتم: به خداوند قسم ياد مي كنم كه من در اين باره هيچ نمي دانم و تاكنون از هيچ كسي از اهل علم نجوم چنين مسئله اي نشنيده ام كه مطلبي در اين مورد گفته باشد....»63
روشن است كه ستاره هاي پيرامون هر دو قطب به ميزاني ويژه خود نيز حركت مي كنند، اما آنچه مهم است اين نكته است كه حركت آن ستاره ها به هيچ عنواني قابل مقايسه و تطبيق با حركت و جابجايي ستاره هاي منطقه استوايي، دايرة البروجي، و منطقة البروجي نيست. از اين رو، امام در مقايسه بسيار ساده و قابل فهمي، حركت آن ستاره ها را ردّ نمود تا به منجم عراقي آموزش دهد كه دوران كواكب، آن گونه كه در ظاهر به چشم مي آيند، نمودي بيش نيست. و نظريه دوران افلاك نيز به آن مفهومي كه در عالم علم نجوم رايج است، باطل بوده و توهّمي بيش نيست. محتواي اين روايت در حقيقت يكي از ادلّه منجمّان بر حركت و چرخش وضعي زمين است كه دانشمندان امروزي نيز به آن استناد مي كنند.64
4. بيان امام صادق(عليه السلام) درباره حركت زمين: امام صادق(عليه السلام)در مناظره اي با يكي از زنديقان زمان خود، كه سؤالاتي از ايشان پرسيده بود، اين گونه پاسخ گفته است: «... هر آينه اشياي عالم بر پديد آمدن خود گواهي مي دهند; مثلا، دوران فلك با هر آنچه كه در اوست، به حركت درآمدن زمين با هر آنچه كه بر روي آن است، و دگرگوني زمان ها، و همه حوادثي كه با كم و زيادش اتفاق مي افتند، دل و جان آدمي را بر اين مي دارند كه براي تمام عالم سازنده و تدبيرگري است. ...»65
دقت در عبارات اين روايت، چند نكته را روشن مي كند:
الف) بر اساس روايتي كه دوران فلك را ردّ كرده بود، چنين به نظر مي رسد كه تعبير دوران فلك، با توجه به سيستم گردشي ظاهري ستارگان در گستره ديد آسمان، مطرح شده باشد، نه بر اساس حقيقت هستي. از اين رو، حمل روايت به معناي زمين مركزي و افلاك بطليموسي، امري خلاف ظاهر و علم امام به حقيقت كائنات است.
ب) از طرفي، اين نوع معنا، با ظاهر روايت كه تصريح بر «به حركت در آمدن زمين» دارد، ناسازگار مي باشد. علاوه بر اين، با روايت قبلي نيز در تناقض و تعارض است. از اين رو، تنها راه معنا كردن دوران فلك در اين روايت، بر نمود ظاهري آسمان منحصر مي شود.
ج) نكته مهم تر اينكه، تحرك زمين و هر آنچه بر روي آن است، به طور كاملا صريح و بي پرده، حركت كردن آن را مطرح مي كند و نيازي به تأويل، و يا تطبيق با نظريات علمي (چه زمين مركزي و چه خورشيد مركزي) نيست. اگرچه در روايت مذكور به مركزيت خورشيد هيچ اشاره اي نشده است، ولي روشن است كه با عنوان كردن حركت زمين، مخالفتي كاملا ظاهري و صريح با ساختار و مباني سيستم زمين مركزي به عمل آمده است، كه خود مسئله اي حايز اهميت است.
د) به علاوه، با توجه به تصريحي كه امام درباره حركت خود زمين دارد، هيچ دليلي بر تأويل حركت زمين در اين روايت به حركت بخش ها و مناطق گوناگون زمين در اثر زلزله و ساير بلاياي طبيعي نيست.
با در نظر گرفتن اين نكات، به خوبي متوجه مي شويم كه تأويل ها و تفسيرهاي ناهمساز و بي ارتباط با صريح روايت، كه از سوي عده اي از محدثان و مفسّران مطرح شده است، امري نادرست و بي اعتبار به شمار مي رود.66
5. تعبيرِ حضرت علي(عليه السلام) درباره حركات زمين: امام علي(عليه السلام)، با دو نوع تعبير بسيار زيبا و نغز در خطبه معروف به اشباح (خ 91) از نهج البلاغه، حركت هايي بيش از يك حركت را براي زمين مطرح نموده است كه اگر كسي بدون پيش فرض هاي نادرست به استقبال عبارات آن برود، بدون هيچ شكي، معارفي در ردّيه و مخالفت صريح با سيستم زمين مركزي و سكون آن، بر خواهد خواند: «... و حركت هاي زمين را به سبب كوه هاي سخت و سنگين سر به فلك كشيده تعديل كرد... در نتيجه، به واسطه فرو رفتن كوه ها در دل زمين، زمين داراي حركات، از لرزش و اضطراب آرام گرفت.»67
همان گونه كه روشن است، امام علي(عليه السلام) در اين عبارات، به موجوديت انواع حركت در روند گردشي زمين اشاره نموده است و اين نوع تعابير به طور صريح در ردّ و مخالفت با انديشه سكون و مركزيت زمين عنوان شده است

پی نوشت:

1ـ مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، چ ششم، تهران، صدرا، 1368، ج 3، ص 138 / ابن سينا، فن سماع طبيعى از كتاب شفا، محمدعلى فروغى، تهران، بانك ملى ايران، 1319، ص 613.
2ـ صدرالمتألهين شيرازى، الاسفارالاربعة العظيم، قم، مصطفوى، ج 4، ص 77 به بعد / ابن سينا، حدود يا تعريفات، محمدمهدى فولادوند، تهران، انجمن فلسفه ايران،1358،ص 45.
3ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 168 و ج 89، ص 154 / قطب الدين راوندى، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى، 1409 ق، ج 3، ص 1029.
4ـ سيدحسين نصر، علم و تمدّن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چ دوم، تهران، خوارزمى، 1359، ص 126 / مرتضى مطهرى، مقالات فلسفى، چ سوم، تهران، حكمت، 1370، ج 1، ص 114.
5ـ مرتضى مطهرى، شرح مبسوط منظومه، چ ششم، تهران، حكمت، 1369، ج 1، ص 145.
6ـ همو، توحيد، تهران، صدرا، 1371، ص 184.
7ـ همو، مقالات فلسفى، ج 1، ص 120.
8ـ همو، توحيد، ص 178.
9ـ ديويد هاليدى و رابرت رزنيك، فيزيك، چ سيزدهم، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1377، ج 1، ص 385.
10ـ على زمانى قمشه اى، هيئت و نجوم اسلامى، ج 1، ص 109/ ملاهادى سبزوارى، شرح اسماءالحسنى، ص 53.
11ـ نظريه سجرى را در همين مقاله بررسى خواهيم كرد. ر.ك: ابوريحان بيرونى، استعياب الوجوه الممكنه لصنعة الاسطرلاب، مشهد، آستان قدس رضوى، 1380، ص 128.
12ـ جورج صليبا، قدرى حافظ طوقان، نشاط العرب العلمى فى مأة سنة، بيروت، 1963، ص 236.
13ـ زندگى نامه علمى دانشمندان اسلامى، بخش اول، ص 279.
14ـ بروكلمن، تاريخ رياضيات، ج 1، ص 210 / جورج صليبا، پيشين، ص 403.
15ـ ميان محمدشريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، مركز نشردانشگاهى، 1367، ص 414 / سيدبن طاووس، فرج المهموم، قم، دارالذخائر، ص 125.
16ـ جورج صليبا، پيشين، ص 64.
17ـ رحيم قربانى، «مركز عالم كجاست؟»، معرفت، ش 85 (دى 1383)، ص 29.
18ـ نظير بسيارى از كتاب هاى نجومى و فيزيكى مثل «المرايا و المناظر» ابن هيثم، «نهاية السؤل» ابن شاطر دمشقى، كه در دست غربى ها بوده اثرى از آن ها در كتابخانه هاى مسلمانان نيست.
19ـ بروكلمن، تاريخ رياضيات; سيديو ـ خلاصه تاريخ عرب; نيلينو ـ كتاب علم الغلو، تاريخچه عندالعرب فى القرون الوسطى; قدرى طوقان، قراث العرب العلمى فى الرياضيات و الفكر.
20ـ ويل دورانت، تاريخ تمدن، تهران، انتشارات علمى فرهنگى، 1367، ج 2(يونان باستان)، ص 707 / برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندرى، چ ششم، تهران، پرواز، 1373، ج 1، ص 314.
21ـ برتراند راسل، پيشين، ج 1، ص 313.
22ـ همان، ص 311.
23ـ همان، ج 2، ص 378.
24ـ موسى اكرمى، كيهان شناسى افلاطون، تهران، دشتستان، 1380، ص 53.
25ـ ارسطو، در آسمان، اسماعيل سعادت، تهران، هرمس، 1379، ص 110.
26ـ ويل دورانت، پيشين، ج 2، ص 563.
27ـ آ.سى.كرومبى، از آگوستين تا گاليله، ترجمه احمد آرام، تهران، سمت، اول، 1371، ج 1، ص 101.
28ـ هيئت نويسندگان زير نظر سروپاولى رادا كريشنان، تاريخِ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهاندارى، تهران، سازمان انتشاراتِ علمى و فرهنگى، 1367، ج 1، ص 466.
29ـ على اصغر حلبى، تاريخ تمدن اسلام، تهران، بنياد، 1365، ص 278.
30ـ ابوريحان بيرونى، استيعاب الوجوه الممكنه لصنعه الاصطرلاب، به تحقيقِ مرحوم سيداكبر جوادى حسينى و مقدمه علامه حسن زاده آملى، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى،1380، ص128/ سيدحسين نصر، پيشين، ص 126.
31ـ ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 314.
32ـ به نقل از: ميان محمد شريف، پيشين، ص 416.
33ـ بوعلى سينا، طبيعيات شفاء، ج 2، ص 55.
34ـ نجم الدين دبيران كاتبى قزوينى، حكمة العين، ترجمه عباس صدرى، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبائى، 1375، ص 192.
35ـ برتراند راسل، پيشين، ج 2، ص 728.
36ـ حناالفاخورى، خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهانِ اسلام، ترجمه عبدالمحمد آيتى، چ پنجم، تهران، انتشارات علمى و فرهنكى، 1377، ص 365.
37 على زمانى قمشه اى، پيشين، ج 1، ص 135 / زيليك و اسميت، نجوم و اختر فيزيك مقدماتى، ترجمه جمشيد قنبرى و تقى عدالتى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1376، ج 1، ص 114.
38ـ ويل دورانت، پيشين، ج 4، ص 311.
39ـ ميان محمدشريف، پيشين، ص 414.
40ـ عبدالله نعمه، هشام بن حكم، لبنان، بيروت، دارالفكر، 1405 ق، ص 87.
41ـ بروكلمن، پيشين، ص 289 / سيديو، خلاصة تاريخ العرب، قاهره، 1309 هـ.، ص 219.
42ـ جورج صليبا، پيشين، ص 236.
43ـ شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 99.
44ـ همان.
45ـ محمدبن عمر كشى، رجال الكشى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348، ص 612 / سيد بن طاووس، فرج المهموم، قم، دارالذخائر، ص 131.
46ـ عبداللّه نعمه، فلاسفه شيعه، ترجمه سيدجعفر غضبان، تهران، علمى و فرهنگى، 1367، ص 332 / على زمانى قمشه اى، پيشين، ص 27 و 78.
47ـ سيدبن طاووس، پيشين، ص 128.
48ـ آن ها دليلى شبيه به دليلِ برخى از منجّمان اسلامى، يعنى عدم افتادن مستقيمِ يك جسم افتان، اقامه مى كردند.
49ـ جورج صليبا، پيشين، ص 336.
50ـ همان،ص403/زندگى نامه علمى دانشمندان اسلامى،ص 279.
51ـ محمدباقر مجلسى،بحارالانوار،ج4، ص250وج57،ص 104.
52ـ ديويد. سى. ليند برگ، سر آغازهاى علم در غرب، ترجمه فريدون بدره اى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1377، ص 348.
53ـ جيمز هاپوود جيمز، فيزيك و فلسفه، ترجمه عليقلى بيانى، چ سوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381، ص 78، پاورقى.
54ـ سيد محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه الميزان، ج 17، ص 133 / سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ چهارم، قم، اسماعيليان، 1374، ج 17، ص 89.
55ـ سيدعبداللّه شبّر، تفسير شبّر، بيروت، دارالبلاغة، 1412 ق، ص 369.
56ـ سيد محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 19، ص 358.
57ـ همان، ج 17، ص 365 / ابوعلى طبرسى، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، ج 9، ص 8.
58ـ براى اطلاع از اصطلاحاتِ به كار رفته در روايت، ر.ك: ابونصر حس بن على قمى، المدخل الى علم احكام النجوم، تحقيق جليل زنجانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، و دفتر نشر ميراث مكتوب، 1375، ص 58 / حسن حسن زاده آملى، دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى، قم، دفتر انتشارت اسلامى، 1371، ج 1، ص 69.
59ـ محمدبن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، قم، مؤسسه انتشاراتى علامه، 1379 ق، ج 4، ص 353 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 54، ص 226.
60ـ حسن حسن زاده آملى، پيشين، ج 1، ص 71 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 54، ص 226.
61ـ نهج البلاغه، ص 444، خ 211.
62ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1404 ق، ج 11، ص 58 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 54، ص 41.
63ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 8، ص 352 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 47، ص 225.
64ـ على زمانى قمشه اى، پيشين، ج 1، ص 132 / الامام الصادق فى نظر علماء الغرب، چ دوم، دمشق، دارالفاضل، 1996 م، ص 86.
65ـ بومنصور احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ق، ج 2، ص 336 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 10، ص 164.
66ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 54، ص 78.
67ـ نهج البلاغه، خ 91، ص 163.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط