سیدحسن تقیزاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقیزاده بر جدایی دین از سیاست تأکید میکرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقیزاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم میرسد. شاید برای شناخت تقیزاده هیچچیز بهتر از سرمقالهی خود او در شروع دورهی جدید مجلهی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او مینویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیدهی نگارندهی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفهی اطلاعرسانی خود، تعداد محدودی از نوشتههای وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و میتواند مورد استفادهی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقالهی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.
در این موقع که ترجمههای فارسی یک رسالهی انگلیسی و بعضی مقالات انگلیسی و آلمانی و فرانسوی من در موضوع گاه شماری ایرانی که در سالهای 1314 (در رم) و 1316-1326 (هـ ش) در لندن و یکی دیگر در تهران نوشتهام و چند مقاله در همین موضوع به فارسی که در مجلات فارسی ایران و یادنامهی علامه زکی ولیدی طوغان در استانبول طبع شده، به انضمام تعلیقات کتاب گاهشماری در ایران قدیم که نوشته بودم به طبع داده شد، مناسب دیدم که چند سطری باز در همان موضوع گاه شماری قدیم ایرانی که بیشتر آن مقالات راجع به آن است، به شکل خاتمهی تحقیقات و مطالعاتی که از سال 1299 تا 1340 هـ. ش صرف اوقات در آن کردهام بنویسم و نتیجهای را که امروز به آن رسیدهام به طور خلاصه بیان کنم. (1)از کلیهی مطالعاتِ چهل سال اخیر اینجانب و محققین اروپایی و امریکایی، فرضیههای ذیل، که البته باز آنها را باید فعلاً به شکل حدس تلقی کرد، در نظر قوت میگیرند که از این قرارند:
در حدود معلومات امروز میتوان گفت در میان ایرانیان، یعنی اقوامی که در مغرب مملکت بابل و آشور و جنوب شرقی مملکت اورارتو و جنوب دریای خزر و مشرق عیلام و شمال خلیج فارس و مشرق خراسان و ماوراءالنهر و مشرق آن و جنوب رودخانههای ولگا و آرال و دریاچهی آرال و مشرق قارهی هند سکنا گرفته و بیشتر از اقوام آریایی بودند، چند نوع گاه شماری وجود داشته است. یکی از قدیمترین انواعِ آن که وجودِ آن فقط فرضی و حدسی مبنی بر بعضی قراین است ظاهراً در شمال غربی ایران و شمال مرکزی و نواحی مرکزی این مملکت معمول بوده که شاید بتوان آن را گاهشماری مغان خواند و گمان میرود نوروز و مهرگان و ماههای تیر و مهر و آبان و آذر از آثار آن گاهشماری است. ترتیب ثابت نگاه داشتن آن سال، در موقع فصلی و نجومی، معلوم نیست و شاید نوروز، یعنی آغاز سال و اول ماه نخستین، که به ظّن قوی اسمش «نوسرد» بود در حوالی اعتدال ربیعی بوده و مهرگان، یعنی روز بیست و یکم از ماه هفتم، از آنِ اول زمستان شمرده میشد. آغاز تأسیس و اتخاذ این شکل گاهشماری، که وجود آن چنان که گفته شد فقط مبنی بر حدس بوده است و بیش از احتمال و فرض علمی نیست، و این که ابتکاری بوده و یا از چه قومی دیگر اخذ شده بود معلوم نیست و گمال میرود که به هر حال مؤسسین یا استعمالکنندگان آن مغ بودهاند، یعنی جماعتی که در نزد نویسندگان قدیم پیرو کیش و آداب مغان و عقایدی که قبل از انتشار دین زردشتی در ایران، و مخصوصاً در مغرب و شمال و مرکز آن کشور شیوع داشت، شمرده میشد؛ و شاید همان دینی بوده که نزد ملل مغربی، و مخصوصاً یونانیان، به عنوان دین ایرانیان معروف و معلوم بوده است. البته اساس آن معتقدات و منشعب از عقاید دینی قدیمی آریاییها بوده و اسامی میترا و تیر (تیشریا) و دی که ظاهراً بعضی از اسامی ماههای آنها مأخوذ از نامهای خدایان آنها بوده، اثری از آن عقاید آریایی (هندی و ایرانی قدیم) است.
ظاهراً در قرون هشتم و هفتم ق. م. اقوام دیگری از ایرانیان در مشرق فلات ایران و ماورای جیحون، و شاید نیز در جنوب غربی ایران هم، خود را از سنت و کیش پر از قیودات و موهومات و رسوم آیین مغان آزاد نموده و عقاید سادهتر و مجزا و منزهتری اتخاذ کردند که قسمت اول، یعنی عقاید قوم شرقی شمالی، نتیجهی ظهور دین جدید اصلاحی زردشتی بود که مؤسس آن، یعنی زردشت، به ظّن قوی، بلکه اقوا، در قرن هفتم ق م به دنیا آمده و اگر هم بنابر بعضی روایات ضعیف ، که امروز سست و غیر معقول شمرده میشود، در مغرب ایران، یعنی آذربایجان، متولد شده و در ری نشو و نما کرده بوده است، به هر حال به آن نواحی، که امروز ترکستان و خوارزم نامیده میشود، مهاجرت نموده و در آن سامان، بعثتِ خود را از جانب مزداآهور را اعلان و امت خود را برقرار کرده و تعلیمات و سرودهای خود را، و از جمله گاتها را که قسمت قدیمتر اوستاست، نشر نموده بود. (2) یعنی عقاید اقوام غربی، تا آنجا که از تنها آثار مکتوب آن، یعنی آثار هخامنشیان به دست میآید فقط پرستش اهورمَزدا را شعار خود ساخته بود و ظاهراً از فرشتههای دین زردشتی خبری نداشتهاند.
در بین این فرقهی اخیر، شاید به سبب آن که طبقهی حاکم آنها از اَنشان، یعنی ناحیهی مشرق عیلام، بوده و به تدریج در فارس مستقر شده بودند یک گاه شماری شبیه به گاه شماری بابلی و عیلامی و بلکه عین همان با تبدیل اسمهای ماهها به فارسی، یعنی ایرانی، معمول شده بود که در آثار فارسی کتیبهی داریوش در بیستون و نوشتههای عیلامی الواح گلی تخت جمشید به دست آمده است. این سال و ماه هخامنشیان، به ظنّ قوی در ماهها و فصول مطابق سال و ماه بابلی بوده و بنابراین، ماه اول سال آنها، یعنی اُدوکنش، مطابق نیسان بابلی و در حوالی اوایل بهار بوده است.
بنابر آنچه گذشت گاهشماری معمول در شمال غربی و مرکز ایران را، که چنانکه گفتیم نوروز و بعضی از اسامی ماههای ایرانی فعلی نشانه و بقایایی از آن است، شاید بتوان گاه شماری مغان و گاه شماری معمول در نوشتههای هخامنشیان و مخصوصاً داریوش و خشیارشا و اردشیر اول را گاهشماری پارسی قدیم یا هخامنشی و گاهشماری را که آثار آن در قسمتهای قدیم اوستا باقی مانده «گاهشماری اوستایی قدیم» نامید.
گمان میرود که زردشتیان ایران بر اثر پیدا شدن روابطی بین ایران و مصر پس از فتح مصر به دست کمبوجیه با کیفیت گاه شماری مصری، یعنی سال شمسی 365 روزه (با دوازده ماه سی روزه و پنج روز الحاقی آخر سال)، آشنا شده و گاهشماری اصلی زردشتی خودشان را، (که اصطلاحاً به آن اسم «گاه شماری اوستایی قدیم» میدهیم)، جز در امور دینیِ صرف ترک و همان گاه شماری مصری را با تغییر اسامی ماهها اقتباس نمودند. حدس و فرضیهی اینجانب، که فقط مبنی بر قراین حدسی است و بس، آن است که این اقتباس در اواخر قرن ششم ق م (مثلاً شاید در 511 ق م) به وقوع آمده است، در موقعی که اول سال مصری، یعنی روز اول ماه تحولات مطابق 28 دسامبر یولیانی رومی و انقلاب شتوی، (اول جَدی) بوده و در آن موقع اول دی ماه را مطابق آن روز قرار دادهاند و اول ماه چهارم، که بعدها اسم نو سرد پیدا کرد، در 28 مارس و اعتدال ربیعی واقع شد. شاید پس از مرور مدتی (مثلاً قریب هفتاد سال) ایرانیان زردشتی ملتفت شدند که مواقع ایام آنها به قهقهرا رفته و تغییر پیدا کرده و مثلاً اول ماه چهارم (نوسرد = فروردین ادوار بعد) به 11 مارس رسیده است و از همه بدتر آن که مواقع ایام عیدهای بزرگ فصلی، یعنی گاهنبارها که بزرگترین و مهمترین روزهای مذهبی زردشتیان است، تغییر مکان دادهاند و مثلاً عید وسط تابستان (مَیذیوی شَم) که بنابراین فرضیه در اصل، و هم درموقع اقتباس گاهشماری مصری، در اول ماه هفتم (تیرماه) قرار داشته است به 15 آن ما رسیده بوده است و از ملاحظهی این تغییر در ایام دینی، که به علت اعمال ربع روز در حساب در هر سال به وقوع آمده بود، مضطرب شده در صدد ثابت کردن محل این اعیاد برآمدهاند، و این توجه در حدود دههی اول نیمهی دوم قرن پنجم مسیحی و به ظنّ قوی در سال 441 ق م حاصل شده است، و لذا به یک اصلاح اساسی اقدام کردند از این قرار که بر اثر انتشار تدریجی دین زردشت در ایران، یعنی سیر آن دین از ماوراءالنهر و خوارزم و سیستان رو به مغرب، و استقرار و پیشرفت آن در نواحی مغربی و مرکزی ایران و قلمرو پادشاهان هخامنشی از طرفی مصالحهای بین دین اصلی زردشت که به شدت بر ضد مغان و خدایان آنان بوده و معتقدات مغها و غیرهم به عمل آمده و به وسیلهی امتزاج و ترکیبی بین این دو کیش که رسماً به عمل آمد مغان و اقوام مغربی و مرکزی ایران اصول عمدهی دین زردشتی را پذیرفته و اولیای آن دین هم قسمتی از عقاید مخالف را، که محض اصطلاح آن را «عقاید مغان» میخوانیم، اخذ و داخل در ترکیب دین خود کردهاند که آثار این وصلت از ورود میترا و بعضی خدایان دیگر مغان، که در دین اصلی زردشت مردود و مخالف اهورامزدا شمرده میشدند، به کیش مزدیسنی ایران دیده میشود.
این ترکیب و امتزاج که توان گفت حکم مصالحهای داشته بر حسب حدس اینجانب در اواسط قرن پنجم ق م و شاید در اواسط یا اواخر عهد اردشیر اول هخامنشی به وقوع آمده و حاصل و نتیجهی آن به وجود آمدن دین زردشتی جدید با ارکان و اصول استقرار یافته و هیئت معروف آن در قرون بعد است که آثار آن در قسمتهای متأخرتر اوستا و کتیبههای اردشیر دوم هخامنشی (385-404 ق م) دیده میشود. و از طرف دیگر هم، اصلاحی در گاهشماری به عمل آمده که مبنی بر ترکیب گاهشماری مقتبس از مصر با آغاز در ماه دی و گاه شماری مغان با آغاز از ماه نو سرد (فروردین) بوده و لذا آغاز سال به نزدیکی اعتدال ربیعی و در مواقع با نقل اندرگاه از آخر آذرماه، که مطابق اندرگاه آخر ماه دوازدهم مصریان بود، به آخر ماه اسفندار مذ به روز 16 ماه مارس یولیانی منتقل شده است.
اینجا مقصود عمده آن است که آنچه از قسمتهای اصلی و قدیم اوستا به دست میآید گاهشماری اصلی زردشتی مبنی بر تقسیم سال به شش قسمت یا شش فصل غیرمتساوی (گاهها) بوده و ارتباط با فصول شمسی داشته و به ظّن قوی اصلاً سال در اول تابستان، یعنی حوالی انقلاب صیفی، شروع میشده است. گاهنبارهای شش گانه که اعیاد عمدهی مذهبی و مربوط به فصول سال شمسی بودند ایام اخیر قسمتهای سال (گاهها) بودند. مواقع این گاهنبارها طبعاً کم و بیش در سال شمسی ثابت بوده است، ولی معلوم نیست در آن زمان ترتیب نگاهداری آنها در نقاط ثابت نجومی بر چه نحو بوده است. تقسیم سال به شش فصل، شباهت کلی در سال قدیم هندی دارد، فقط با این اختلاف که سال هندی به ششم قسمت تساوی تقسیم میشد.
پس از اتخاذ گاهشماری جدید مرکب و قبول سالِ ناقصهی 365 روزه بدون کسر ربع اضافی روز، چنانکه گفتیم به احتمال قوی از سال مصری اقتباس شده بود، سال سیار شد و هر چهار سال یک روز مواقع ایام سال نسبت به سال شمسی حقیقی به قهقرا عقبتر میرفت. به این سبب، بیم تغییر مواقع گاهنبارها که بزرگترین اعیاد دینی بودند، پیدا شد و حاجت به تدبیری برای جلوگیری از این خطر حاصل گردید. لذا گمان میرود که یک سال فرضی دینی ثابت اتخاذ شد که مواقع گاهنبارها در چنان سالی مستقر شود و به وسیلهی جلو بردن مواقع آن اعیاد یک ماه تمام در سال و ماه عرفی در هر 120 سال آن مواقع را در محل شمسی (نجومی) ثابت نگاه دارند.
تصور میشود که شاید مبدأ اتخاذ این ترتیب که آن را کبیسه میگوئیم و ایجاد سال ثابتی فرضی در دههی اول نیمه دوم قرن پنجم ق م بوده و به احتمال قوی در سال 441 ق م که آن اعیاد را در همان نقاط نجومی که در آن تاریخ در سال عرفی ناقصه بودهاند ثابت کردهاند و مواقع این نقاط ثابت نجومی در آن وقت در سال عرفی در قسمتی از اوستا که معروف به «آفرینگاهنبار» است ثبت و مستقر شدهاند و اگر هم این قسمت اوستا، که فعلاً در دست است، به عقیدهی محققین بالنسبه متأخر است و به قدیمی قطعات دیگر اوستا نیست گمان میرود که لُب آن از همان زمان قدیم است و به هر حال متأخرتر از قرن پنجم ق م نیست. این تأسیس قانون کبیسهی 120 ساله را نمیتوان به طور قطع با اتخاذ رسمی گاهشماری جدید اوستایی، یعنی سال ناقصهی سیار 365 روزی با اسامی ماههای زردشتی که چند تا از آنها همان امشاسپندهای دین زردشتی هستند، هم زمان دانست، یعنی نمیتوان حکم قطعی داد بر اینکه تأسیس این گاهشماری و اتخاذ رسمی آن در تمام مملکت ایران حتماً در همان تاریخ، یعنی سال 444 ق م، بوده و در آن موقع دولت ایران این گاهشماری را رسماً قبول داشته و در تمام ایران برقرار ساخته و به جای گاهشماری قدیم پارسی (معمول در کتیبههای اوایل هخامنشیان) مورد استعمال نموده است. یعنی آن گاهشماری پارسی بعد از آن تاریخ در استعمال منسوخ گردیده است بلکه بعید نیست که گاه شماری پارسی قدیم بعدها هم در دوایر دولتی و شاید تا اواخر هخامنشیان معمول و جاری بوده و پهلو به پهلوی گاهشماری اوستایی جدید، که در دوایر مذهبی و محافل عرفی و عامّه استعمال میشده، شایع بوده است. ذکر اسم عید مگافونی (مغکشان) که روز دهم ماه با گیادیش پارسی قدیم بوده و اسم عید میترکان که 21 ماه مهر اوستایی جدید بود هر دو در نوشتههای کتزیاس از اوایل قرن چهارم ق م قرینهی معمول بودن هر دو گاهشماری پهلو به پهلو تواند بود. نظیر این نوع استعمال دو نوع سال و ماه به موازات همدیگر در بین ملل مختلف وجود داشته و دارد مانند حساب سال و ماه قمری عربی و سال و ماه رومی سریانی در مملکت سابق عثمانی و سال هلالی و خراجی در ایران و مصر در قرون چهارم تا هشتم و سال و ماه عربی اسلامی و یزدگردی در ایران در قرون اولای اسلامی و سال جلالی عربی پس از قرن پنجم در ایران و بسیاری دیگر از نظایر آن. هم چنین ممکن است که شیوع استعمال گاهشماری اوستایی جدید در محافل مذهبی زردشتی و عامه قبل از برقراری رسم کبیسه هم وجود داشته و چون این سال 365 روزه با دوازده ماه سی روزه و خمسهی مسترفهی اضافی (ایام گاثا یا اندرگاه)، چنان که گفته شد، محتملاً از مصر اقتباس شده ممکن است حدس زد که آغاز اخذ و استعمال آن در محافل زردشتی ایران بر حسب انتشار تدریجی آن دین در مغرب و مرکز ایران از زمان داریوش اول بوده است؛ چه، وی و درباریان و مشاورین او پس از فتح مصر در سال 525 ق م به دست کمبوجیه سالها در مصر بوده و با محافل دینی و عرفی آن کشور معاشرت و ارتباط داشتهاند. معذلک فرض اتخاذ رسمی و برقراری آن گاه شماری (اوستای جدید) در تمام قلمرو ایران درهمان اواسط قرن پنجم ق م مستبعد و نامعقول نیست، خصوصاً که ظنّ آن میرود که اتخاذ این سال و ماه با همان مزج و ترکیب گاهشماریهای مختلف، یعنی گاه شماری مغان (مغرب و مرکز ایران) و گاهشماری اوستایی قدیم اصلی زردشتی (که از آسیای مرکزی شمالی بادی زردشتی آمده بود) و گاه شماری مصری الاصل (که در همان قرن پنجم یا قدری قبل از آن اقتباس شده بود)، در یک موقع تاریخی بوده و بر اثر مصالحهی فرضی بین دین قدیم اصلی زردشت و معتقدات مغان، چنانکه ذکر شد، به وجود آمده و در همان موقع هم دین مزدیسنی شکل جدید و پایدار خود را گرفته و هم گاه شماری اوستایی جدید (که بعدها در ایران مستمر ماند) برقرار شد با کبیسهی 120 ساله در سال دینی.
اینجانب در رسالهی انگلیسی گاهشماریهای قدیم ایرانی این حدس را اظهار کرده بودم که اتخاذگاه شماری اوستایی جدید یا عمل مصالحهی بین دو کیش (زردشتی اصلی و دین مغان) و در نتیجهی آن ترکیب دو نوع گاه شماری با هم دیگر محتملاً در عهد سلطنت اردشیر اول هخامنشی (424 -464ق م) و به احتمال قوی در حدود 441 ق م وقوع یافته است و از آن تاریخ خدایان مغان (میترا و آناهیت وغیره) در دین زردشتی راه یافته و گاه شماری مغان با گاه شماری زردشتی قدیم امتزاج یافته و خدایان مغان، که در دین زردشتی خالص حکم دیو داشتند، در دستگاه ارباب انواع دین مزدیسنی جدید به درجهی خدایان درجهی دوم تنزل یافتهاند و به همین جهت ماه اول نصف دوم سال و روز اول نصف هر ماه به میترا اختصاص یافته؛ در صورتی که ماه اول و روز اول ماهها به اهورامزدا تعلق پیدا نموده است.
بعضی از محققین در مذهب قدیم ایران شکل دین زردشتی را که مؤسس آن خود زردشت بود اسم زاراتستریانیزم و دین زردشتی ازمنهی بعد را پس از امتزاج با عقاید مغان و قبول خدایان غیر زردشت اسم زوروآستریانیزم (3) دادهاند و ما به شکل دوم گاهی، ولو به طور مسامحه، اسم مزدیسنی دادیم.
کبیسهی 120 ساله ظاهراً هفت بار در 840 سال پس از تأسیس آن اجرا شده و در موقع کبسیهی هفتم دو کبیسه یکجا به عمل آورده و اندرگاه را به آخر ماه آبان نقل کردند که حدود چهارصد هجری در همان جا ماند و در موقع اجرای هر کبیسه در هر مرتبه (در هر 120 سال) خمسهی مسترقه از آخر آن ماهی که در آنجا قرار داشت به آخر ماه بعد انتقال مییافت تا آن که در موقع آخرین کبیسه (ظاهراً در قرن پنجم مسیحی) به آخر ماه آبان منتقل شد و چون بعد از آن دیگر کبیسهای به وقوع نیامد در همان جا ماند تا اواخر قرن چهارم هجری که به آخر اسفندارمَذ (آخر سال) انتقال یافت. سال سیّار عرفی را که مواقع ایام آن ثابت نبود به اصطلاح پهلوی سال «اشمورتیک» و سال ثابت دینی (فرضی) را که از آغاز ماه بعد از ماه کبیسه یعنی بعد از خمسهی مسترقه شروع میشد سال «ویهیژکیک» مینامیدند.
از حساب مواقع گاهنبارها در سال و ماه خوارزمی چنان استنباط میشود که عمل کبیسهی معمول در سال و ماه ایرانی سه مرتبه هم در گاه شماری خوارزمی به عمل آمده و بدین سبب گاهنبارهای خوارزمی در قرون اولای اسلامی پنج ماه جلوتر از مواقع گاهنبارهای ایرانی بوده است.
ذکر این نکته اگر هم بیاهمیت است شاید زاید نباشد که پیشنهاد تاریخ 441 ق م برای مبدأ تأسیس کبیسه در گاهشماری اوستایی جدید و ترکیب گاهشماری قدیم اوستایی قدیم با گاهشماری مغان یا ایران غربی یا امتزاج دین خالص اصلی زردشتی با دین مغان، تا آنجا که اطلاع دارم، بدواً از من بوده ولی بعضی از نویسندگان و دانشمندان اروپایی آن مطلب را در ضمن تحریرات خود مثل امر مسلم و معلومی بدون ذکر مبتکر آن ذکر کرده و میکنند و این فقره از این حیث مخصوصاً برای ما ایرانیان که در این مسائل ابتکارات زیادی نداریم قابل تأسف است.
نظیر همین مسامحه یا کم لطفی در مقالات بعضی از مستشرقین به نظر رسید که به موضوع گاهشماری مانداییها (صُبّهها) و یکی بودن آن با گاهشماری ایرانی (اوستایی جدید) به طور امر معروف و مسلم اشاره کرده و گذشتهاند بیآنکه ذکر ابتکار مرا در آن مطلب کرده باشند.
در خاتمه باید بگویم که در طی طبع این مقالات، یعنی ترجمههای مقالات من، بعضی تصرفات و اصلاحات جزئی نیز بر حسب آنچه به خاطر رسید به عمل آوردم که در واقع آنچه حالا طبع شده دقیقاً عین ترجمهی مقالات بیکم و زیاد نیست و بعضی اضافات و تغییرات جزئی را شامل است.
و نیز در پایان کلام وظیفهی خویش میدانم که تشکر خالصانه و صمیمی بیپایان خودم را به آقای احمد آرام که زحمت ترجمهی این مقالات کم قدر مرا اختیار فرموده و با بیان فصیح و صحیح خود آنها را جانی بخشیدهاند و کاری که از کمتر کسی ساخته است، بلکه بیمبالغه منحصر به وجود شریف ایشان است، انجام داده و بر من منّت نهادهاند تقدیم بدارم و باز تشکرات قلبی و پر از خلوص خود را خدمت دوستان حقیقی آقای دکتر احسان یارشاطر و آقای ایرج افشار تجدید و تکرار نمایم.
پینوشتها:
1. بیست مقاله تقیزاده، ترجمه احمد آرام و کیکاووس جهانداری (تهران: 1341)، صص هفت - پانزده.
2. البته قبل از ظهور زردشت هم همان قوم شرقی، که بعدها امت زردشت شدند، معتقدات و آیین دیگری داشتند که زردشت آن را اصلاح نموده و به شکل دینی جدید آورد، و شاید آن شکل گاهشماری که از قسمتهای اوستا استنباط میشود و ما آن را در ذیل «گاهشماری اوستایی قدیم» میخوانیم نزد آنها معمول بوده است، ولی آثار آن فقط از اوستا به دست آمده و به همین جهت اسم اوستایی قدیم به آن میدهیم. در باب زمان زندگی زردشت و بعثت و تأسیس دین وی، عقاید مختلفی در بین ایران شناسان و علمای علم تاریخ وجود داشته و دارد و همچنین در باب ظهور او و سرودگاتها از قریب دویست سال به این طرف، بحث زیادی در این موضوعات شده و ابتدا بعضی از محققین، زردشت را در حدود هزار یا نه صد سال ق م میدانستند و پس از جکسون آمریکایی، غالبِ علما متمایل به عقیدهی او، که تاریخ سنتی یعنی اواخر قرن هفتم و اوایل قرن ششم ق. م. باشد، شدهاند؛ و از آن جمله کریستن سن و بسیاری از ایرانشناسان دیگر. تاریخ سنتی، ظهور زردشت را در 258 سال قبل از اسکندر (یا 272 سال قبل از وفات آن پادشاه) قرار میدهد، لکن دو نقطه اختلاف در بین همین زمره از دانشمندان باز باقی است و آن دو نقطه عبارت است از: اولاً تفسیر عبارت «ظهور زردتشت» به این معنی که آیا منظور از ظهور، تولد زردشت بوده، یا بعثت او (آمدن وحی به او) با اعلان امر به پادشاهِ کیانی، گشتاسب، و ایمان آوردن آن پادشاه به دین زردشت و ثانیاً راجع به معنی عبارت «قبل از اسکندر» که آیا منظور از آن استیلای اسکندر مقدونی به ایران در سال 331 ق م یا مبداً تاریخی که در مشرق به نام «تاریخ الاسکندر» معروف شده، یعنی تاریخچهی سلوکی که آغاز آن 312 ق م (یا به حساب بابلی و سریانی 311 ق م) است. فرض اولی، تاریخ ظهور را به 588 (یا 595 ) ق م میرساند و بر طبق فرض دومی مطابق با 570 ق م میشود.
در موضوع نقطهی اول ظنّ قوی بر آن است که مقصود «ظهور زردشت» همان ایمان گشتاسب است که بنابر آن میتوان ولادت زردشت را در سال 630 ق . م. و بعثت او را در سی سالگی در سال 600 ق م. و ایمان گشتاسپ، یعنی آغاز حقیقی ظهور دین را (مانند هجرت پیغمبر در تاریخ دین اسلام) که بنابر روایات زردشتی دوازده سال بعد از بعثت مؤسس دین بوده، در 588 شمرد که درست 258 قبل از تسلط اسکندر به ایران و انقراض سلطنت هخامنشیان میشود. قرار دادن ظهور زردشت در 258 سال قبل از «تاریخ الاسکندر» از اشتباه در معنی «قبل از اسکندر» مذکور در کتاب الآثار الباقیهی بیرونی و بعضی مآخذ دیگر پیدا شده و هرتسفلد، با کمال تأکید، این استنباط را تصدیق و در همه نوشتههای خود تأیید کرده است و بعضی دیگر از ایرانشناسان هم از وی پیروی کردهاند. لکن برای این جانب ادنی شکی نیست که این تفسیر ناصحیح است و تعبیر «تاریخ الاسکندر» که در کتب شرقی به معنی «تاریخ سلوکی» استعمال شده، مستحدث است، یعنی قبل از عصر ساسانیان مستعمل نبوده است در صورتی که روایتِ «ظهور زردشت در 258 قبل از اسکندر» روایت خیلی قدیمتر است و مبتنی بر حساب صحیح و منقولات اصلی قدیمی است خود بیرونی هم، بعد از تألیف کتاب مذکور در فوق، ملتفت اشتباه در تفسیر خود شده و قریب سی سال بعد در کتاب قانون مسعودی خود تصریح به معنی صحیح روایت، یعنی 258 سال بعد از غلبهی اسکندر بر ایران (در سال 33 ق م)، کرده است؛ و حتی برای تصحیح اظهارات خود و اشتباه خویش در استنباط اولی ظاهراً رسالهای هم نوشته به اسم فیالاعتذار عما سلب قلی فی تاریخ الاسکندر و لذا شاید بهترین وجه تحقیق قرار دادن ولادت زردشت در سال 630 ق. م باشد، یا شاید به طور دقیقتر در سال 629 ق م که مطابق نص روایت مورخ سوریایی قرن هشتم تئودوربارکونای، باشد که وی ولادت زردشت را 628 و هفت ماه قبل از ولادت عیسی (علیه السلام) قرار میدهد و شاید روایت او مبنی بر سند قدیمتری بوده است. عقیدهی سنتی مذکور حالا مورد تصدیق عدهای از بزرگترین ایران شناسان عهد اخیر، و مخصوصاً علامهی معروف هنینگ، است و هم چنین زهنر و هینتس و غیرهم. اگر چه استدلال هینتس در کتاب اخیر خودش در باب زردتشت به جای استناد به روایت معنعن بسیار قدیم و موثوقِ خودِ زردشتیان با اتکای به داستان تاریخ سرو کاشمر کتب اسلامی است که بریده شدن سرو را به امر متوکل عباسی (ظاهراً در سال 245 هـ ق) در 1450 سال بعد از کاشته شدن آن درخت به دست زردشت یا گشتاسب روایت کردهاند که اعتبار کافی ندارند. باز زمان بعثت زردشت را (که در واقع با فاصلهی بسیار کم مقارن نشانده شدن سرو کاشمر بوده) به قریب 588 سال ق. م. میرساند. در باب محل ظهور زردشت و به هر حال به وجود آمدن قسمت اوستا بر خلاف آنچه چندی قبل (مثلاً 150 سال پیش) گاهی او را در مغرب ایران فعلی و حتی در آذربایجان قرار میدادند، حالا تقریبا بودن او در مشرق ایران اجتماعی است و بیشتر بر آناند که ماوراءالنهر و خوارزم تا خراسان و سیستان مرکز به وجود آمدن قدیمیترین قطعات اوستا و بالنتیجه منشأ ظهور دین زردشتی و تأسیس آن دین از جانب زردشت است وحتی اگر هم زردشت (به احتمالی که قوی نیست) اصلاً در نقطه دیگری متولد شده و نشو و نما یافته باشد باز البته به مرو یا خوارزم و سیستان مهاجرت نموده و به دربار پادشاهی که گشتاسب نام داشته رسیده و او را به ایمان به خود و دین خود جلب کرده است. تشابه اسم این پادشاه کیانی با اسم پدر داریوش هخامنشی موجب عقیدهی بعضی (مانند هرتسفلد) به یکی بودن گشتاسپ تاریخی (پدر داریوش) و وشتاسپای (گشتاسب) حامی زردشت شده است.
3. Zoroasterianism.
تقیزاده، سید حسن، (1393)، مقالات تقی زاده (جلد سیزدهم)، تهران: انتشارات توس، چاپ اول.