تاکنون دربارهی هنر شاعری امام ابوحامد محمد غزّالی توسی به زبان فارسی چیزی نگاشته نیامده است. تا آنجا که نگارنده میداند، غزّالی شناسان غربی هم در این زمینه سخنی نگفتهاند. در زبان تازی آنچه دربارهی شعر و شاعری غزّالی نوشتهاند هنوز به شمار انگشتان دو دست هم نرسیده است.(1)
غزّالی شخصیتی چند ساحتی است. او پیش و بیش از هر چیز یک صوفی اندیشهمند و نگرانِ اخلاق و فضیلت جامعهی اسلامی/ انسانی است. شاید برخی شگفتی نمایند که چگونه نخستین حجةالاسلام جهان اسلام با آن همه گرفتاریها و درگیریهای کلامی/ فلسفی/ فقهی/ آموزشی/ ستیهندگی با دبستانهای گوناگون عقیدتی / آیینی و نگارش بیش از 70 کتاب، رساله و تک نگاشت، حال و مجال شعر سرودن پیدا کرد و شعرهای عرفانی/ صوفیانه از خود بر جا گذاشت.
غزّالی با نگارش کیمیای سعادت، که چکیدهی احیاء علوم الدّین خود اوست، بیش از هر نگاشتهی فارسیاش توانایی، ذوق و هنر نویسندگی خویش را به فارسی نشان داده است. فتواهای فقهی/ کلامی/ صوفیانهی غزّالی به فارسی اگرچه زیبایی نثر کیمیایی سعادت را ندارند، ولی سبک فارسی نگاریاش را به نمایش میگذارند.(2) نامهنگاریها و پاسخ به نامههایی که غزّالی داده است،(3) از منابع بیشتری برخوردار است. بررسی دورانها، شرایط، موضوع و مایههای نگاشتههای فارسی غزّالی برای داوریِ سختگی و زیبایی نثر فارسی وی نیازمند پژوهشی است دراز دامن و جداگانه.
نثر تازی غزّالی از خستگی و زیبایی برخوردار است. تا آنجا که میدانم، کسی دربارهی سبک نثر فارسی و تازی غزّالی جستاری خرسندانه ننگاشته است. بررسی نگاشتههای فارسی و تازی ابوحامد از نگاه سبک شناسی و نقد ادبی میشاید که در قالب پایاننامهی دانشگاهی با جستاری پژوهشگرانه درآید.
گفتیم که غزّالی بیش از هر چیز یک عارف و صوفی بود. عارف اگر نهفتهها و نگفتهها و سوز و سازهایش را به نثر هم بنویسد، گونهای شعر است. گوشه گیری، مردم گریزی، دست کشیدن از پیشههای دیوانی و آموزشگاهی (نظامیهها) که برای غزّالی پیش آمد و از سال 488/ 1094آغاز شد و 12سال به درازا کشید، او را به راز و نیازهای شاعرانه و زمزمههای عارفانه کشانید. همیشه شعر برای بیان احساساتِ پاکدلانه بهترین و نابترین ابزارِ ابراز بوده است.
غزّالی سرانجام درس و بحث و مدرسه و قیل و قال را واگذاشت و به خلوتسرای دل و رمز و رازهای شور و شوق عارفانه و دهلیز شناخت حقیقت از رهگذر کشف و شهود پا گذاشت. در این میان جستارها و گفتارهایِ خردآگینِ نگاشتههای غزّالی او را خرسند نگاه نمیداشت. او رهی زد به سُرایش و برای نمایش اندیشههای عرفانی/ صوفیانهاش به شعر و شاعری پناه برد. اینک، این پرسش جای خود را باز میکند که: آیا به راستی غزّالی شاعری کامیاب از آب بیرون آمد؟ آیا سرودههای صوفیانه/ تعلیمی غزّالی را میتوان شعر نامید؟ میدانیم که عارفان و صوفیانِ سرشناس، اندوختهها و آموختههای کشف و شهودی و سخنان رمزآلود خود را در جامهی چامه یا چهارچوب نثر آهنگین و دارای سجع ریختهاند و در ادب فارسی، تازی، ترکی و اردو شاهکارهای کم مانند و جاوید پدید آوردهاند. ادبیات صوفیانه در نظم و نثر فارسی و تازی گونهی (genre) تازهای آفریده است که از نگاه سخنسنجان، روزنهی نوین و تابناکی در تاریخ ادبی فارسی و تازی گشوده است.
شعرهای غزّالی در 24 متن برجامانده دارای 666 بیت است که بر پایهی دست نگاشتها و متون چاپی به دست دکتر مجاهد مصطفی بهجت ویرایش و نشر یافته است.(4)
مایههای شعر غزّالی
هنوز به درستی نمیدانیم که غزّالی دفتر شعری به فارسی داشته است یا نه. او هیچ گاه در میان فارسی زبانان به شاعری شناخته نشده بوده است. نویسندهی مجمع الفصحاء(5) چند شعر به غزّالی پیوند داده است که جای اما و اگر دارد. آن شعرها چنیناند:گفتم دلا تو چندین بر خویشتن چه پیچی؟ *** با یک طبیبِ محرم این راز در میان نه!
گفتا که هم طبیبی فرموده است با من: *** گر مِهر یار داری صد مُهر بر زبان نه!
کس را پس پردهی قضا راه نشد *** و ز سرّ قَدَر هیچ کس آگاه نشد
هر کس ز سرِ قیاس چیزی گفتند *** معلوم نگشت قصه و قصه کوتاه نشد
***
ما جامه نمازی به سرِ خُم کردیم *** وز آبِ خرابات تیمّم کردیم
شاید که در این میکدهها دریابیم *** آن یار که در صومعهها گم کردیم
***
خاک درِ کس مشو که گَردت خوانم *** گر خود همه آتشی، که سردت خوانم
تا تشنهتری به خلق محتاجتری *** سیر از همه شو تا سره مردت خوانم
به جز قطعهی نخست، دیگر سرودهها رباعی است. شاید برخی هم رباعیاتی باشد که به خیام یا به دیگران پیوند یافته است.
اکنون روی سخن ما با شعرهای تازی غزّالی است. مایههای شعر غزّالی بستگی و پیوندی ژرف
با گرایشها و نگرشهای اندیشگی و سیر و سلوک عارفانهی او دارد. سرودههای غزّالی را به سه
دسته بخش کردهاند:
الف. شعرهای کاملی که برابر بلندی و بیشترین شمارِ بیتها به غزّالی پیوند یافتهاند:
1. تائیّه (شعری با قافیهی ت) در 366 بیت. این شعر صوفیانه/ عرفانی غزّالی بلندترین سرودههای اوست که در پایان دست نگاشت المضنونی به علی غیر أهله آمده است.(6) این شعر بلند عارفانه دوبار ویرایش و نشر یافته است.(7) مطلع شعر این است:بِنورِ تجلّی وَجهِ قُدسِكَ دَهشَتی *** و فیكَ- عَلى أن لاخَفابّك- حَیرتی
«شگفتی ام از درخشش پرتو پاک تو، بر تو پوشیده نیست که سرگشتگیام در تو است».
و با این بیت پایان مییابد:
فَسُبحانَ مَن یُحیى بِقُدرَتِهِ الّذی *** یُمِیتُ کَما أحیاهُ أوّلَ مَرَّةِ(8)
«پاک و منزه است کسی که به نیروی خویش، انسان را میمیراند، همان سان که برای نخستین بار زندهاش کرده است».
2. دومین شعر بلند غزّالی، که 64 بیت دارد، هائیّهی او دربارهی «خود» (نفس) است. آغاز این شعر با این بیت است:
ما بالُ نَفسی تُطیل شَکواها *** إلی الوَری و هی تَرتجی الله؟
«دربارهی» خود و «من» خویش که گلایهاش را به داراز پیش مردم میبرد، در حالی که به خدا امید بسته است، پروا ندارم.»
و با این بیت پایان میپذیرد:
فَالطَف بِها و أغتَفِر خَطیِئَتَها *** إنکَ خَلاّقُها و مَولاها(9)
«پس بدان مهر بورز و لغزشش را بیامرز، که تو آفریننده و مهترِ اویی».
3. شعری که برای گشایش و بر کنار شدن گرفتاریها سروده شده و جیمیّه است در 58 بیت با قافیهی ج) و به شعر «مُنفرجة» نامبردار گردیده است. بیت آغازین شعر منفرجه چنین است.
الشِّدَّةُ أودت بِالمُهَجِ *** یا رَبِّ فَعَجَّل بِالفَرَجّ
«سختی و گرفتاری، سراسر تاب و توانم در هم شکسته و پیچانده است.
پروردگارا؛ هرچه زودتر گشایشی فرما!»
و با این بیتِ نیایشی پایان میگیرد:
و أختِم عَمَلی بِخَواتِمِها *** لِأكونَ غَداً فی الحَشرِ نَجی (10)
«کار و کُنشم را به فرجام آنان پایان ده تا فردا [رستاخیز] از رستگاران باشم».
این شعر مناجات و راز و نیازی بود که هم غزّالی و هم دیگران برای گشایش در کارها و برطرف شدن گرفتاریها میخواندند.
4. شعر «نوینّة و الجوهرة الفریدة المُضیئة » (شعر نونیّه / گوهر دُردانهی درخشان) که 29 بیت است و چون با «قَل لإخوانٍ رأونی مَیِّتاَ» آغاز میشود به قُل لإخوان هم زبانزد شده است. این شعر با این بیت آغاز میشود:
قُل لإخوانٍ رأونی میِّتاً *** و بَکوِنی وَرَثوا لی حَزَنا
« به دوستانم که مرا مرده پنداشتند به آنان که بر من گریستند و برایم اندوه بر جا نهادند. بگو!»
پایان بخش شعر نونیهی غزّالی این بیت است:
وَعَلَیكُم مِن سَلامٍ طَیِّبٍ *** سَلّمَ الله عَلیکُم و ثَنا (11)
«درودی» پاک و خوش بر شما باد، خداوند شما را درود فرستاد و ستود».
5. سرودهای در فضیلت و اسرا سورهی فاتحه (حمد) در 10 بیت با بیت آغازین:
إذا ما کُنتَ مُلتَمِساً لِرزقٍ *** و نیلِ القَصدِ مِن عَبدٍ و حُرٍّ
«اگر خواستار [دریافت] روزی و رسیدن به خواسته و هدف خویشی؛ چه بنده باشی و چه آزاد»
و با این بیت انجامین:
و عِشتَ مُنَعِّماً فی طولِ عُمرٍ *** عَلى طولِ المَدى فی طول دَهرِ (12)
«و [اگر خواهی] با ناز و نعمت در سراسر زندگی و در همهی روزگار زیست کنی».
اکنون بازگردیم به مایههای شعر غزّالی. غزّالی غزلوارهای در 9 بیت در ستایش و معجزههای پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در بحر «متدارک» سروده است:
قَلْبِی بِقَبَقِ الدُّر عَلَق *** و بِنَرجِسِه مُذکان عَلَق
مَن جاءَ الغُصنَ لِدَعوتهِ *** مَن لانَ الصَّخرُ لَهُ و نَطَق
و البَدرُ إنشَقَّ لهُ و نَما *** بالمَسِّ الجِذعُ و فاضَ وَرَق
قد فاضَ الماءُ بأصبعِه *** إذجاءَ لَنا بالرِّشدِ نَجا
و رَوی الجَیشینّ و کانَ مَلَق *** وحَقیقتُه إن قالَ صَدَق
و خِتامِّ الرُّسُل و أوَّلُهُم *** فی الخَلقِ و لِلصُّلیان حَرَق
یا صُبحُ خَلا عَنّی قَمَرٌ *** یا صُبحُ و سَهم اللُّیلِ رَشق
یا صُبحُ و قَلبی حِین جفا *** یا صُبحُ متجّرع مِنهُ فَرَق
یا صُبحُ و دَمع العَینِ جَری *** یا صُبحُ عَلی الخَدیِّینِ غَرَق (13)
دلم آویزهی گوهر پیچیده و نرگس آویختهی اوست
کسی که شاخهی درخت به دعوت او آمده؛
کسی که سنگ برایش [در کفش] نرم شد و به سخن آمد.
ماه شب چهارده را برایش شکافتند و با دست کشیدنش ساقهی خرمای رویید و برگ آورد.
با سرانگشتانش [چاه] آبی که خشکیده بود، روان شد و دو سپاه را سیراب کرد.
هر که آید پیش ما از پی رهنمونی، رهایی و رستگاری یابد، حقیقت این است که هرچه بگوید راست است.
واپسین پیامبران و نخستین آنها در آفرینش است و برای صلیبیان، اخگر.
ای بامدادان! مهتاب مرا رها کرد،ای بامداد! تیرِ شب رها گردید.
ای بامدادان ! دلم تیره است، ای بامداد! دلم جرعه نوش جام اوست
ای بامداد! اشک چشمانم روان است، ای بامدادان! گونههایم غرق اشک است».
غزّالی در شعری با قافیهی عین، کسی را که خواستار و شیدای رهنمونیِ پیشوایان است به بردباری در برابر پیش آمدها و شکیبایی بر سختیها و ناگواریها اندرز میدهد. و به نگاه داری زبان و پوشیدن راز و گفتن ذکر در خلوت و به گرسنگی لبخند زدن فرامیخواند؛ در حالی که دلش زخمی و بازارش بیرونق است و دانشش پنهان و زخم زبان دربارهاش رایج است، و شایسته است تا روزش بیآنکه بر مردم منّت نهد، برای آنان باشد و شبش با شوقهایش برای روز رستاخیز که در آن روز سرافراز میشود، ابزاری برگیرد. دربارهی رعایت حقوق دیگران و گزاردن حق خداوند با نیایش، غزّالی میگوید: «در این معنا ابیاتی از شعر بر زبانم آمد»:
فإن كُنتَ فی هَدى الأئمَّة راغِباً *** فَوَطِّن عَلى أن تَنتحیكَ الوَقائِعُ
بِنَفسٍ وَ قورٍ عِندَ كُلِّ مُلمَةٍ *** و قَلبٍ صَبورٍ و هوَ فی الصِّدر مانِعُ
لِسانُک مَحزونٌ و طَرفُکَ مُلجم *** و سِرُّک مَکتومُ لَدی الرَّبِّ ذائِعُ
و ذِکرُکَ مَعمورٌ و بابُکَ مُغلَقَ *** و ثَغرُک بَسّامٌ و بَطنُکَ جائِعُ
و قلبُکَ مَجروحٌ و سوقکُ کاسّدٌ *** و فَضلُکِ مَدفونٌ و طَعنُکَ جائِعُ
و فی کُلِّ یومٍ أنتَ جارِعُ غُصَّةٍ *** مِن الدَّهر و الإخوانِ، و القَلبُ طائِعُ
نَهارُک شُغلُ النّاسِ مِن غیر مِنَّةٍ *** ولَیلُك شَوقٌ غابَ عَنه الطَّلائِعُ
فَدُونکَ هذا اللَّیل خُذهُ ذَریعةً *** لِیَومِ عَبوسٍ عَزَّ فیه الذَّرائِعُ (14)
غزّالی رهپویِ حقیقت را به دستیابی به مقصود فرا میخواند و میسراید:
ظَفَر الطالبونَ واتَّصَل الوَص__ *** __ لُ و فازَ الأحبابُ بالأحبابِ
و بَقینا مُذبذبینَ حَیاری *** بین حدِّ الوِصال و الإجتِنابِ
نَرتَجی القَربَ بالبِعباد و هذا *** نَفسُ حالِ المحُالِ لِلألبابِ
فاسقِنا مِنكَ شُربَةً تُذهَبُ ال – *** – غَمَّ و تَهدی إلى طریقِ الصَّواب
یا طبیبَ السَّقامِ یا مَرهَمَ الجُر *** حِ و یا مُنقِذی من الأوصابِ
لَستُ أدری بِما أُداری سَقامی *** أو بماذا أفُوزُ یَومَ الحِسابِ (15)
«رهپویان پیروز شدند و به وصل پیوستند و دوستان به دست دوستان کامیاب گردیدند ما ماندیم؛ سرگشتگان و گمشدگانی که میان مرز و وصال و دوری در رفت و آمدیم. از دوری امید نزدیکی داریم و این چیزی است که پیش خردمندان نشدنی است پس [از جام] خود ما را سیراب کن تا اندوه بزداید و به راه درست راه نماید.
ای درمانگر بیماریها، ای مرهم زخمها، و ای رهایی بخش من از سستیها و درها، نمیدانم به چه چیزی دردهایم را درمان کنم، یا در روز رستاخیز با چه چیزی کامیاب از آب درخواهم آمد.»
غزّالی در شعر بالا گزارش گونهای میدهد از کامیابی کوشندگانِ راه حقیقت، در حالی که خود سرگشته و سرگردان به دنبال درمان درد خویش است و با آنکه دور است خواستار و آرزومند نزدیک شدن است. او هنوز درست نمیداند برای رستگاری در رستاخیز چه کاری باید انجام دهد.
شعر زیرین در حال و هوای غزل سروده شده است و زبان دل خود غزّالی است:
سَقَمی فی الحُبِّ عافِیتی **** وَ وجودی فی الهَوی عَدَمــی
و عَذابٌ تَرتَضوُن بهِ *** فی فَمی أحلى مِنَ النِّعَم
ماِلضُرٍّ فی مَحَبَتِکُم *** عِندَنا – والله - مِن ألَمِ (16)
«بیماری و تندرستیام در عشق است و بود و نبودم در دوستی و شکنجهای را بدان خشنودید، در دهانم از ارزانیها و ناز و نعمتها شیرینتر است. به خدا که برای دوستی شما ما را نه زیانی است و نه دردی!»
غزّالی هنگامی که تدریس را ترک میکند و به نخستین سر منزل برمیگردد، آوای شوق سرمیدهد. او از درس و بحث و قیل و قال و مدرسه به پارسایی و نیایش و دل زندهداری رو میکند و از وسوسهی فلسفه و اندیشههای کژتابانهاش و از پیچ وخمهای فقه و رفتار سالوس مآبانهی فقیهان زمانهاش، دلتنگ و سرخورده جدا و رها میشود:
تَرَکتُ هَوی سُعدی و لیلی بمعزلٍ *** وعُدتُ إلى مَصحوبِ أوّل مَنزلِ
و نادَت بِى الأشواقُ مَهلاً فهذهِ *** مَنازِلُ مَن تَهوی، رُویدکَ فَانزلِ
غَزَلتُ لَهُم غَزلاً رقیقاً، فَلَم أجِد *** لِغَزلی نَسّاجاً فکسَّرت مِغزَلی(17)
در شعر بالا غزّالی از روزگار ریسمان فروشی و ریسندگیاش یاد میکند و با همین شعر که غزّالی به پیشهی پدریاش اشارت دارد، نام درست او که غزّالی (با تشدید زا) است و نه غزّالی پیداست. برخی پنداشتهاند که غزّالی (بی تشدید) در پیوند به غزاله است و آن نام روستایی بوده است در نزدیکی توس.(18) دیگر هیچ تردیدی نمیماند که نام غزّالی در پیوند به پیشهی پدری و نیای او از غَزل (ریسندگی) گرفته شده است. خواننده به ایهام زیبایی که در شعر بالا به کار رفته است توجه دارد؛ غَزل و غَزَل، آن هم از گونهی باریک و شکستنی و پاره شدنی و گسستنیاش؛
غزّالی نه تنها در نوشتههایش، که در شعرهایش نیز از خردهسنجی اجتماعی روز و روزگار خویش غافل نمانده است. او رفتار فقیهان زمانه را به رشتهی نقد و نکوهش کشیده است:
فُقَهاؤنُا كذُبالة النِّبراسِ *** هی فی الحَریق وضَوؤها للنّاسِ
خُبرٌ دَمیمٌ تحتَ رائقِ مَنظَرٍ *** كالفِضَّةِ البَیضاءِ فَوقَ نُحاسِ (19)
«فقیهان ما به سانِ فتیلهی مشعلاند که خود در آتش میسوزد و پرتوش برای مردم است؛ دانا و کارشناسِ زشتی که در زیر چشماندازی زیباست؛ همچون نقرهای که بر روی مس نشسته است».
غزّالی از درماندگی و ناتوانی فقیهی سخن میگوید که با زبان دل و ذوق عرفانی ناآشناست ولی میخواهد مردم را با کردارهای ناهمساز با گفتارش راه بنماید و به سر منزل مقصود (رستگاری) برساند! غزّالی از این دست خرده گیری به فقیهان فراوان دارد. از نگاه غزّالی، فقه دانشِ این جهانی و برونی است که سروکاری با کشف و ذوق و دانشِ پرداختن به درون ندارد.(20)
همین خرده سنجی و نکته بینیهایی که غزّالی بر فقیهان زمانه و گذشته میگرفت، انگیزهای شد در متهّم کردنش به سست ایمانی، کژروی، فقیه نبودن و حدیث نشناسی از سوی فقیهان و محدّثان، (به ویژه حنبلی و حنفی) همروزگار و آینده.
هنگامی که غزّالی گوشهنشینی و مردم گریزی برگزید، او را به باد سرزنش و نکوهش گرفتند. به گفتهی عبدالرّؤوف مُنادی (م: 1301 هـ / 1622م)، شارح قصیدهی عینیّهی ابن سینا، این قطعه را در زیر بالش غزّالی نگاشته یافتند:
قَد کُنتُ عَبداً و الهَوی مالکی *** فَصِرتُ حُراً و الهَوی خادِمی
و صِرتُ بِالوَحدةِ مُستَأنِساً *** مِن شرِّ أصنافِ بَنی آدمِ
ما فی أختِلاطِ النّاسِ خیرٌ و لا *** ذوالجَهلِ بِالأشیاءِ كالعالِمَ
یا لائِمی فی تَرکِکُم جاهِلاً *** عُذریَ مَنقوشٌ عَلی الخاتَمِ (21)
«برده بودم و هوس مهتر من بود، شدم آزاد و هوس خدمتگزارم گردید.
از دست بدی گروههای آدمیزاد خو کردهام به تنهایی [«دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلاخیزد »- حافظ]
در آمیزش با مردمان نیکی نیست، و نادان نسبت به کارها به سانِ دانا نیست.
ای سرزنشگر! بهانهی مرا، که بر روی نگین انگشتری نقش بسته است. در ترک خویشتن نمیدانی».
واپسین مصرع اشاره است به آیهی (و ما وَجَدُنا لأکثرِهِم مِن عَهدٍ و إن وَجَدنا أکثَرهُم لَفاسِقینَ) «و در بیشتر آنان پیمانی (استوار) نیافتیم و به راستی بیشترشان را نافرمان یافتیم» (أعراف/ 102).
غزّالی در چندین شعر خویش معنیهایی از آیههای قرآن را تضمین کرده است. برای نمونه:
و إن أرَدتَ عُدواناً یَضُرُّ قلا *** یَجِدُ إلیکَ سَبیلاً لا و لا أحَدُ
إلاّ الإ لهِ الّذی سَوّاكَ مِن عَلَقٍ *** یَرعاکَ فی الدَّهرِ و هُو الواحِدُ الأحَدُ (22)
«اگر از روی دشمنی بخواهی زیانی زنی، نه میبری ره به جایی و نه دیگری، جز خدایی که یکتاست و تو را از آویزه (عَلَق) آفریده است، هیچ کس دیگری در این جهان تو را نمییاید و نگه نمیدارد».
این دو بیت، تضمین فرمودهی خداوند است: (و إن یَمسَسکَ اللهُ بِضَّرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إلاّ اللهُ) «و اگر خداوند بلایی به تو رساند، بلاگردانی جز خود وی برای آن نیست» (انعام/ 17).(23)
غزّالی در قصیدهی میمیّهی خود، معراج حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) را به تصویر کشیده است:
فی لَیلةِ الإسرا سَری بالمکّرم *** بنیٌّ علیه اللهُ صَلّی و سَلَّما
و قد جاءَ جِبریل الأمین مُبشِّراً *** و أیقَظَه مِن بَعد ما کانَ نائماً
و قالَ لَهُ: الجَبّارُ یَدعوک عِندَهُ *** فخاطَبَهُ فوق البَساطِ مُعظَّما
و قالَ لَهُ: سَمعاً لِربّیَ و طاعَة *** سأسرى عَلى رأسی لِربّىَ خادِما
و قامَ تَوَضّی قَبلَ بَدءِ مَسیرهِ *** و شَدَّ خرامَ العَزمَ سَرعاً و أبرَما
تَقَّدمِ لِلمِحرابِ صَلَّ تَحیَّةً *** بآیاتِ مَن یَحیى العِظامَ و یُعلِما
و رَکَبَ فی ظَهرِ البُراقِ بِسُرعَةٍ *** إلى المَسجِدِ الأقصى و فیه تكلَّما
و جِبریلُ قُدامُهَ دلیلٌ و خادِمٌ *** فیا نِعمَ مَخدومً و یا نِعمَ خادِما
تَلقَّتهُ رُسُلُ اللهِ فی عالی السَّما *** آدمُ و نوحُ و المسیحُ بنُ مَریمَا
فقالَ لَهُ الجبّارُ: اهلاً و مَرحَبا *** بِمَن جاء سَریعاً لِلخطابِ مقدّما
تَقدم و لا تَخشاهُ و اطلُب و لا تَخَف *** و إشفَع تُشَفَّع جِئتَ عِندی مكرمّا
و تَمحُوَ جُرمَ کلِّ مَن کانَ مُسلِما *** فقال النَّبیُّ: یا ربِّ أرجوکَ اُمَّتی
مِن مكّةِ لِلمَقدِسِ و إلى السَّما (24) *** مَن نالَ ما نال الحَبیبُ محمَّدٌ
«شب هنگام پیامبر، که خداوند بر او درود فرستاد، ارجمند و گرامی داشته شده به معراج رفت. جبریل امین مژده گویان سررسید و پیامبر را از خواب بیدار کرد و به حضرت گفت: خدایت تو را سی خود به فرازمین، فرا میخواند. پیامبر به جبریل فرمود: گوش به فرمان پرودگار؛ خواهم آمد. پیامبر برخاست و پیش از رفتن، دست نماز گرفت و شتابان آهنگ سفر کرد و میان بست؛ رو به محراب شتافت و نماز تحیّت گزارد، برای نشانههای کسی که استخوانهای پوسیده را زنده میکند و برپا میدارد. پیامبر تند بر پشت براق نشست و روانهی مسجد الاقصی شد و در آنجا سخن گفت. جبریل پیشاپیش، راهنما و خدمتکار بود، بهبه چه خدمت شوندهای و چه خدمتکاری! پیامبران خدا در بلندای آسمان او را دیدار کردند آدم، نوح و مسیح پسر مریم.
خداوند به کسی که تند آمده بود تا پیشاپیش سخنی بشنود، خوشامد گفت و فرمود: پا جلو بگذار و کناره مگیر، بخواه و مترس، میانجیگری کن که پیش ما گرامی آمدهای و میانجیگریات پذیرفته آمده است.
پیامبر گفت: پروردگارم! خواهشی دارم که بخشی هر گناهی را از هر مسلمانی. چه کسی به آنچه حبیب [ما] از مکه تا قدس و تا آسمان دست یافته است، به دست خواهد آورد؟»
غزّالی در سرودهی زیر از خدا میخواهد تا گشایشی در کارش اندازد و خدا را به بهترین مردم- حضرت پیامبر- و به سنت و پیامبری و خاندانش، که چراغهای هدایتاند، سوگند میدهد تا جمع دشمنان را پریشان کند و کسی از آنان را برجا نگذارد و هرآنچه را کردهاند نابود گرداند. او از خدا میخواهد تا در پریشانی و دشواری یاریاش دهد، چرا که هیچ یاری کنندهای جز او سراغ ندارد:
والشدَّة ازمَت فرَّجها *** و اجعَل لی مِن أمری فَرَجی
الضَیقُ بِنا قد حَلَّ فَخُذ *** بنواصینا أعلی الدَّرجِ
یا نُصرَتِنا فی شدَّتِنا *** یا غَوثَنا وقتَ النَّهجِ
مَن ذا غیرُکَ نَقصِدُه یَغِث *** مَن ذانرجوهُ سِوکَ نَج
و بخیرِ النّاس و حُرمَتِهِ *** طه المُختارِ بهِ نَلج
و بِسُنَّتِه و نُبُوَّتِه و بِعترَتِه أهلِ السُروجِ *** شَتِّت شَملَ الأعدهء جمیعاً
لا تُبقِ لَهُم وَقتاً و مجِ *** بِالقُدرَة دَمِّره ما ضَعَوُا
ادامه دارد ....
پینوشتها
1- زکی نجیب محمود، «القصیدة التائیة للإمام الغزّالی»، ابوحامد الغزّالی فی الذکری المثوبة التاسعة لمیلاده (مهرجان الغزالی فی دمشق 27-31 مارس 1961) (قاهره، المجلس الاعلی لرعایة الفنون و الآداب و العلوم الاجتماعیة، 1382 هـ/1962 م) صص 259-270؛
2- عبدالرحمن بدوی، مؤلّفات الغزّالی (قاهره، المجلس) الاعلی لرعایة الفنون و الآداب و العلوم الاجتماعیه، 1961م، الطبعة الثانیة، کویت، وکالة المطبوعات، 1977م)، صص که تنها در اصالت و پیوند شعرها به غزّالی سخن گفته است؛
3- جلال شوقی، «الشعرفی تراث الغزّالى مخطوطات تنشر لاّول مرّة»، الامام الغزّالى الذكرى المئوّیة التاسعة لوفاته، بحوث و مقالات بأقلام نخبة من اعضاء هیئة التدریس بالجامعة مسئول التحریر و المراجعة الاستاذ الدكتور محمد كمال آل ابراهیم جعفر (قطر، مؤسسة المعمد، جامعة قطر، 1986)، صص147-193؛
4- عبدالغنی النابلسى، الكوكب المتلألى شرح قصیدة الغزّالى، تحقیق صفوة السقا (حلب، مكتبة ربیع، 1962 م؛
5- زکی نجیب محمود، مع الشعراء (قاهره، دارالشروق، 1980م)؛
6- سلمی احمد عثمان، الشعرالدینی عند ابی حامد الغزّالی (مالیزیا، دارالتجدید للطباعة و النشر، 2005م.
7- ابوحامد الغزّالی، دیوان الامام ابی حامد الغزّالی، جمع و تحقیق أ. د. مجاهد مصطفی بهجت (کوالالامپور، قسم العقیدة و الفکر الاسلامی، آکادیمیة الدراسات الاسلامیة جامعة ملایا، 1430 هـ / 2009م.
8- جلال شوقی، «مع الغزّالی الی فی عزلته و تائیته»، حولیة کلیة الشریعة بجامعة قطر، 5/5، 1987م)، صص529-574.
9- جلال شوقی، پیشین، صص525-574، بهجت، دیوان الامام ابی حامد الغزّالی، صص65-68.
10- جلال شوقی، «الشعر فی تراث الغزّالی؛ مخطوطات تنشر لاّول مرّة»، الامام الغزّالی: الذکری المثوّیة التاسعة الوفاته، (جامعة قطر، 1406هـ / 1986م)، صص61-63.
11- مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام ابی حامد الغزّالی، صص61-63. دکتر جلال شوقی شمار ابیات این شعر را 25 بیت آورده است.
12- شوقی، «الشعر فی تراث الغزّالی»، صص148-150. خوانشهای گوناگون این شعر را شوقی از روی دست نگاشتها و متنهای چاپی آورده است.
13- مجاهد مصطفی بهجت، پیشین، ص56.
14- بهجت، همان، ص55.
15- همو، ص29.
15- صفدی، الوافی بالوفیات، به کوشش فرانتس اشتایز (ویسبادن، 1962م)، ج1، ص276؛ ابن خلّکان، وفیات الأعیان، تحقیق احسان عباس (بیروت، دارصادر، 1971م)، ج4، ص218؛ طاش کپری زاده، مفتاح السعادة، تحقیق کامل البکری (قاهره، دارالکتب الدینة بمصر، بیتا)، ج2، ص310؛ زبیدی، اتحاف السادة المتقین بشرح احیاء علوم الدین (قاهره، دارالفکر 1311هـ)، ج1، ص25.
16- سبکی، طبقات الشافعیة اکبری، ج6، ص222؛ زبیدی، اتحاف، ج1، ص24؛ غزّالی، معیار العالم، ص15؛ احمد الشرباصی، الغزّالی والتصوف الاسلامی (بیروت، دارالجمیل، 1979م)، ص121.
بیت بالا اشاره به این شعر متنبی است:
إن کانَ یُرضَیکُم ما قالَ صاحِبُنا *** فَما لِجُرحٍ إذا لَم أرضاكُم ألَمٌ
«اگر آنچه همنشین و دوست ما گفت شما را خشنود میکرد، چنانچه دردی شما را خرسند نکند، زخمی نخواهد بود». (مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام أبی حامد الغزّالی، ص60، پانوشت 6)
17- بیدی، اتحاف، ج1، ص25؛ کپری زاده، مفتاح السعادة، ج2، ص314؛ غزّالی،إلجام العوام عن علم الکلام، ص33؛ همو، معیار العلم، ص13.
18- نویسندگانی که زندگی نامهی غزّالی را نوشتهاند در نامگذاری او همداستان نیستند. برخی او را غزّالی با تشدید زا و در پیوند به غزال دانستهاند، زیرا پدرش پشم میرشته و یا خود او ریسمان میفروخته است. ابن خلّکان این سخن را پذیرفته است.
دولتشاه سمرقندی در تذکرهی خود از ملک عماد زوزنی، قطعه شعری زیرین را در ستایش غزّالی آورده است که این نام تشدید زا خوانده شده است:
خرد را دوش میگفتم که این کهنه جهان تا کی *** شد از غوغای شیطان وز سودای هوی خالی؟
خرد گفتا: عجب دارم که میدانی و میپرسی *** به عهد علم: غزّالی؛ به عهدِ علم: غزّالی
برخی دیگر، که بیشتر دانشمندان دانشگاه الازهر و خاورشناساناند، نام خانوادگی ابوحامد را غزّالی (بدون تشدید) در پیوند به روستای غزاله از روستاهای توس میدانند. ابوسعید عبدالکریم سمعانی، که دو سال پس از مرگ غزّالی چشم به دنیا گشود والأنساب او در تبارشناسی زبانزد است، این نام را غزّالی (بدون تشدید) نوشته است. بسیاری برپایهی خواندن و نگارش سمعانی، غزّالی را درستتر میدانند تا غزّالی (علی اصغر حکمت، «کتاب الادب فی الدین تألیف الامام حجةالاسلام الغزّالی»، تعلیم و تربیت، سال دوم؛ شمارهی10 (دی ماه 1305)، ص506.
غزّال به معنای ریسمان فروش (البلغة، نگاشته 4387هـ؛ مقدمه الأدب زمخشری)، جولاهگی و ریسمان ریسی است. به واصل بن عطا ار آن رو غزال میگفتند که با غزّالان (ریسندگان) مینشست تا هرگاه زن مستمند و ناتوانی ببینید به وی صدقه دهد (زبیدی، اتحاف السّادة، ج8، ص180). بدین سان، لقب غزّالی در پیوند به پیشهی پدرش غزّال (ریسنده یا ریسمان فروش) با تشدید زا درست است. دیگر گمانهزنیهای تذکره نویسان و از آن میان اینکه غزّالی در پیوند به روستایی به نام غزاله در نزدیکی توس است، ارزش علمی ندارد (غزّالی، احیاء علوم الدین، ترجمهی خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1372، ص شانزده پانوشت5)
19- الوافی بالوقات، ج1، ص277؛ طبقات الشافعیة الکبری، ج6، ص222؛ مفتاح السّعادة، ج2، ص310؛ اتحاف السادة المتقین، ج1، ص24.
مفهوم بیت نخست این شعر به چهرهی زیر نیز آمده است:
ما هُو إلأ ذُبالَةٌ وَ قَدَت *** تُضیء لِلنّاسِ و هِى تَحتَرِق
(غزّالی، احیاء علوم الدین، ترجمهی خوارزمی، ص132).
20- مولا محسن فیض کاشانی، که احیاء العلوم غزّالی را در جامهی المحجّة البیضاء فی تهذیب الإحیاء پیراسته است، نخست با غزّالی همراه است که فقه دانشی است دنیوی. او شبهههایی را که دربارهی آنجهانی (آخرتی) بودن فقه مطرح کردهاند پاسخ میدهد، ولی سرانجام فقه را دانش آن جهانی (علم الآخره) دانسته است. فیض کاشانی فقه را نیز شامل دانش افعال جوانحی (کارهایی که به نیّت، اِخلاص، شِرک، و مانند اینها وابسته است، در برابر افعال جوارحی که با بازارهای بیرونی و اندامی امام میپذیرد) میداند، زیرا افعال جوانحی مانند افعال جوارحی، کنش اختیاری شخص مکلّف و در خور کیفر و پاداش است و فقه هر دو رفتار و کنش را زیر پوشش خود دارد. (علیرضا اعرافی، فقه تربیتی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، بهار 1387)، ج1، ص9.
21- جلال شوقی، «الشعر فی تراث الغزّالی»،ص151؛ مجاهد مصطفی بهجت، دیوان الامام ...، ص60.
22- مجاهد مصطفی بهجت، پیشین، صص52-53. همچنین فرمایش پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله)ست که: «بدان اینکه اگر امت گرد آیند تا به تو سود میرسانند... یا فراهم آیند تا به تو زیانی بزنند ...» (مسند احمد حنبل، ش1672، ج1، ص482).
23- بهجت، همان، ص53، پانوشت1.
24- سلمی احمد عثمان، الشعرالدینی عند أبی حامد الغزّالی، پایان نامهی کارشناسی ارشد (مالزیا، دارالتجدید لطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 2005م)، ص12.
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول