چرا چنین؟ (بررسی حسرت عارفانه در شعر دهه ی هفتاد)

با پایان دوره ی هشت ساله جنگ تحمیلی و فروکش کردن تب و تاب جنگ و دفاع مقدس، شعر فارسی نیز متأثر از اوضاع زمان جدید، ویژگی های تازه ای یافت. این دوره بیشتر دهه هفتاد را دربرمی‌گیرد. پرسش اساسی در این مقاله این است که در
پنجشنبه، 21 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چرا چنین؟ (بررسی حسرت عارفانه در شعر دهه ی هفتاد)
 چرا چنین؟ (بررسی حسرت عارفانه در شعر دهه ی هفتاد) (علمی-پژوهشی)
 

نویسنده: دکتر محمود مهرآوران(1)- مرضیه حسینی رکن آبادی(2)

 

چکیده

با پایان دوره ی هشت ساله جنگ تحمیلی و فروکش کردن تب و تاب جنگ و دفاع مقدس، شعر فارسی نیز متأثر از اوضاع زمان جدید، ویژگی های تازه ای یافت. این دوره بیشتر دهه هفتاد را دربرمی‌گیرد. پرسش اساسی در این مقاله این است که در شعر دهه ی هفتاد چه ویژگی هایی دیده می شود و چرا؟ در کنار آن این پرسشها نیز مطرح می شود که شاعر این دوره، به چه چیزی معترض یا در حسرت چیست؟ چه زمینه هایی باعث این حسرت شده است؟ تعدادی از شاعران متعهد که همدل و همراه با زمان خود بودند، در حسرت بسیاری از خوبی ها و ارزش های دوره ی پیش از خود و اعتراض به رنگ باختن یا بی اعتنایی نسبت به آن ارزش ها و خوبی ها شعر سرودند. گونه ای نوستالژی که همراه با معرفت و دریغ از شرایط ویژه ی دوره ی قبل است، درونمایه ی شعر گروهی از شاعران قرار می گیرد. فراموشی مهربانی ها و گذشت ها، کمرنگ شدن نوعدوستی و احسان، بی اعتنایی به ارزش ایثار و ایثارگران، رنگ باختن اهداف بلند دوره ی قبل در مواجهه با مشکلات دوره ی جدید از مضامین شعر این دوره است. شعر دهه ی هفتاد، ادامه ی شعر پایداری و در طور مسیر آن اما به موضوعات و مفاهیم و درونمایه های تازه ای است. در این مقاله حسرت عارفانه و غم و اندوه شاعران نسبت به دوره ی قبل را در آثار قیصر امین پور، علیرضا قزوه، محمد حسین، جعفریان و سید حسن حسینی بررسی کرده ایم؛ نتیجه آنکه، هر چهار شاعر در سروده های خود در این دوره ضمن حسرت به ویژگی های معنوی دهه قبل، در برابر دهن کجی به ارزشهای معنوی زبان، شکوه و اعتراض گشوده اند.(3)
کلید واژه : حسرت عارفانه، نوستالژی، دفاع مقدس، شعر دهه ی هفتاد.

1- مقدمه

ادبیات فارسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سه دهه را پشت سر گذاشته است. برای این دوره، می توان تقسیم بندی های گوناگونی رائه داد. در دهه ی اول پس از پیروزی انقلاب که همراه با شرایط سیاسی - اجتماعی و به ویژه هشت سال جنگ تحمیلی بود، شعر فارسی - در ایران - در آثار بسیاری از شاعران رنگ و بوی اوضاع خاص آن زمان دارد. شهادت، ایثار، عشق به اسلام و امام، حوادث سیاسی و اجتماعی از شاخصه های شعر دهه ی اول است؛ اما با پایان جنگ تحمیلی و گذار از شرایط دوران دفاع مقدس، شعر فارسی هم وارد مرحله ای دیگر و خصوصثاتی دیگر شد. پس از جنگ یعنی دهه ی هفتاد در آثار و اشعار سخنورانی که همراه و همدل با تحولات جامعه ی پس از انقلاب بودند، ویژگی هایی دیده می شود که با دوران قبل و بعد خود متفاوت است. ویژگی بارز شعر این دهه، گونه ای نوستالژی است که ما با تعبیر حسرت عارفانه به بررسی آن می پردازیم؛ زیرا غم و اندوه و حسرتی که در اشعار شاعران متعهد این دوره هست، هدف دار و جهت دار است. این غم و اندوه یا حسرت عارفانه بخشی از سیر ادبیات پایداری در جامعه ی ماست؛ زیرا پیوندی مستقیم و ناگسستنی با دوره ی پایداری و دفاع مقدس دارد.

2- پیشینه ی تحقیق

درباره ی موضوع نوستالژی در شعر فارسی، مقالات پراکنده ای نوشته شده و در آثار برخی از شاعران بررسی شده است؛ اما تحقیقی کامل که یک دوره بویژه دوره دفاع مقدس یا مربوط به آن و آثار شاعران متعدد را بررسی کند، صورت نگرفته است. این مقاله حاصل تحقیق نسبتا کاملی در آثار ده تن از شاعران دهه ی هفتاد است که به سبب حجم محدود مقاله، برای نمونه، فقط شواهدی از چهار تن از شاعران ارائه می شود.

3- مفهوم نوستالژی

نوستالژی (Nostahgia) واژه ای فرانسوی است که در فارسی به این معانی برگردانده شده است: «فراق، درد دوری، درد جدایی، احساس غربت، غم غربت، حسرت گذشته، آرزوی گذشته، » (آریانپور، 1380، ج 4، 3539) و «حسرت گذشته، احساس غربت، غم غربت» (باطنی، 1380: 572). این واژه در اصل در حوزه پزشکی و روان شناسی کاربرد داشته؛ اما در حوزه خیال و آفرینش آثار ادبی نیز کاربرد یافته است؛ زیرا حسرت از دست رفته ها و آرزوی بازگشت به شرایط مطلوب یا آرمانی گذشته درون مایه اشعار بسیاری از شاعران بوده و هست. نوستالژی، یعنی حسرت خوردن به گذشته پرافتخار و آرزوی بازگشت به آن که مشغول شدن به این اندیشه و تکرار آن، فرد را دچار نوعی حالت غم و اندوه می کند. دوری از شرایط گذشته و احساس فقدان آن، گویی فرد را در غربتی اندوهناک قرار می دهند و به همین سبب یکی از معانی آن، غم غربت است. نوستالژی، همراه با حسرت است و حسرت، زمانی بروز می کند که انسان وضعیت کنونی را مطلوب نبیند و از آن اظهار نارضایتی کند. نارضایتی از وضع موجود و یاد کرد گذشته و پناه آوردن به آن، شاعر را تسکین می دهد و او در ذهن خود این دو دوره را مقایسه می کند و تصویری مطلوب از گذشته برای خود می سازد. از نظر شاعر معترض، گذشته همراه با زیبایی ها بوده و او عاشق زیبایی هاست. پس در درون این حسرت و اعتراض نوعی عشق هم وجود دارد: عشق به زیبایی، خوبی و دنیای آرمانی. این عشق، با غم و حسرت، دلتنگی و آرزو پیوندی عمیق دارد. در این میان غم و آرزو نسبت بیشتری با هم دارند، چون شاعر آرزوی وجود یا بازگشت آن خوبی ها را دارد اما عملا امکان آن را نمی بیند، پس غم و حسرت می خورد.
در ایران، پس از پایان دوره ی هشت ساله جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، شاعرانی که خود در صحنه های انقلاب و جنگ حضور داشتند یا با آرمان ها و اهداف آن همدل بودند، دوره ی پس از جنگ را با دوره ی پیش از آن مقایسه می کردند و در فقدان شرایط معنوی آن، حسرت می خوردند. بیشتر این آثار و اشعار در سال های پایانی دهه ی شصت و در امتداد دهه ی هفتار بوده است. نوستالژی شعر در دهه ی هفتاد، نوعی نوستالژی اجتماعی است؛ یعنی شاعر، بیشتر غم اجتماع را می خورد، نه غم شخصی خود را. این حسرت، همراه با شناخت ارزشها و دریغ از نبود آنهاست. حسرت عارفانه در شعر دهه هفتاد، حسرت از دست رفتن زیبایی های معنوی است؛ دریغ از دست رفتن یا بی اعتنایی به ارزش ها و سنت هاست؛ ارزش هایی چون ایثار، گذشت، جوانمردی، برادری، مردانگی، عشق، مهربانی، ساده زیستی، نفی قدرت طلبی و... در کنار حسرت و اندوه از دست دادن ارزش ها، طبعا شاعر به حفظ یا احیای این ارزش ها دعوت می کند. نماد و تجسم آن ارزش ها فرزندان و جوانان این مردم یعنی رزمندگان و ایثارگران بودند و الگو و اسوه ی همه ی بزرگی ها و بزرگواری ها و مرشد و راهنمای مردم، امام خمینی (ره) بود. رحلت امام و فقدان حضور ایشان در میان ملت، خود یکی از بزرگترین غم ها و حسرت های منعکس شده در شعر این دوره است؛ زیرا شاعران - چون مردم - امام را خلاصه ی همه ی خوبی ها می دانستند.

4- چرا حسرت؟

حسرت به گذشته و یاد کرد شرایط معنوی و خلقیات از دست رفته، از درونمایه های پر بسامد در شعر این دوره است. همان گونه که یاد کردیم، پایان جنگ، نقطه آغاز این حسرت است؛ اما باید پرسید مگر در زمان جنگ و دهه ی شصت چه ویژگی ها و شرایطی بوده است که در دهه ی بعد، شاعر را به انعکاس حسرت و غم و اندوه در فقدان آن واداشته است.
این موضوع با تاریخ دهه ی پیش از آن و رویدادها و حوادث مهم اجتماعی و فرهنگی آن دوره مرتبط است. پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، تحول بزرگی را در جامعه پدید آورد. وحدت مردم و رهبری کم نظیر امام خمینی، انقلاب را برای دستیابی به استقلال و آزادی و با محتوای اسلامی و در نتیجه تشکیل نظام جمهوری اسلامی به پیروزی رساند. در ماه های اوج گیری انقلاب و همچنین ماه های آغازین پس از پیروزی انقلاب در سال های 57 و 85 روحیه ی معنوی عجیبی در بین مردم ایران پدید آمد. حس همکاری، برادری، غمخواری، ایثار و گذشت، مهربانی، آزادی خواهی، استقلال، عزت و پیشرفت، جامعه را به یک جامعه منسجم و همدل تبدیل کرده بود. با شروع جنگ تحمیلی در سال 59 این احساس همچنان پابرجا بود و در مواردی بیشتر شد. جنگ بیش از آن که چهره ی زشت و خشن خود را نشان بدهد، گذشت و ایثار و برادری را در بین مردم تقویت کرد. با گذشت زمان، حضور فرزندان ملت بویژه جوانان بسیجی و فرمان و هدایت امام خمینی، چنان فضایی معنوی و روحانی در مردم خصوصا در جبهه ایجاد شده بود که کمتر کسی جنگ را از منظر یک پدیده ی ملی و وطنی می دید، بلکه حس ایدئولوژی و دفاع از کیان اسلام و انقلاب، به شکلی قوی مردم را به حراست از اهداف خود وامی‌داشت. جنگ، صحنه ی حضور همه ی مردم ایران از دور دست ترین نقاط تا شهرهای بزرگ و همراهی و همدلی همه ی قشرها بود. شهادت و دلاوری رزمندگان، ایمان و معنویت آنها، صفا و صمیمیت، ساده زیستی و قناعت، نترسیدن از مرگ، پیش قدم شدن در جانبازی و فداکاری، غم دین را خوردن، همدردی با محرومان و مستضعفان، اندیشیدن به انقلاب جهانی حضرت صاحب زمان (عج)، خودسازی و تهذیب نفس از ویژگی های این دوره ی چند ساله در ایران آن روز بود. البته این سخن به معنی این نیست که همه ی مردم چنین روحیه ای داشته یا آن را پذیرفته بودند؛ بلکه فضای عمومی جامعه و احساس غالب این گونه بود. شاعران و سخنوران نیز در تأیید، تحکیم یا ترویج این روحیه مؤثر بوده اند. برخی از شاعران صرفا با دید ملی و حب وطنی و برخی دیگر علاوه بر این دید با دیدگاه دینی و ایدئولوژی مبلغ آن بودند. با پایان جنگ و ورود به دوره ی بازسازی و سالی پس از آن رحلت امام خمینی (ره) آواری از اندوه و حسرت بر سر شاعران همدل و همراه انقلاب فرود آمد. طبعا بسیاری از ناهنجاری ها، آسیب ها و خسارت های جنگ پس از فروکش کردن و تمام شدن آن خود را نشان می دهد. شرایط و فضای پس از جنگ، توجه به سازندگی، شهرنشینی، امکانات، کمبودها و خواستن ها را بیشتر می کند. توجه به این امور خواه ناخواه فضای معنوی و شرایط روحانی قبل از آن را تحت تأثیر قرار می دهد. کم رنگ شدن، فراموشی یا بی اعتنایی به عناصر، عوامل و ارزش های معنوی دوره ی قبل، گروهی از جمله شاعران را به واکنش وامی‌دارد و غم و اندوه از دست دادن آن فضا، در شعر این دوره خود را نشان می دهد. تعداد کثیری از شاعران این دوره این حسرت را بروز داده اند؛ اما در این جا نمونه ها و مثال هایی از چهار شاعر را ذکر می کنیم.

5- سید حسن حسینی

شادروان سید حسن حسینی در زمان جنگ در بسیاری از جبهه ها حضور یافت و همراه با کاروان شاعران متعهد، به شعر خوانی برای رزمندگان پرداخت. او کمتر سخن می گفت و هر گاه شعر می سرود، اشعارش موضع گیری روحی و اعتقادی او را نشان می داد. محتوای اشعار او اعتراض آمیز و هشدار دهنده است؛ حسی نوستالژیک از سردی مردم و کم رنگ شدن خوبی ها و ارزش ها، فراموشی شهیدان و ایثارگران و تجمل گرایی و در جستجوی معنویت گم شده است. او شاعری ولایی بود و در اشعارش تلمیحات فراوانی است که متأثر از سخنان معصومان و غربت اهل بیت پیامبر (ص) است.
حسینی از شاعران محوری دفاع مقدس در زمینه مثنوی سرایی بوده و شیوه ابداعی او، الگویی برای شاعران دیگر شد. حسینی در کنار دیگر اشعار ارزشی و اعتراضی خود، شعری نسبتا بلند به نام «فصلی از منظومه ی مرداب ها و آب ها» دارد که به سبب طولانی بدون فقط ابیات برگزیده ای از آن را ذکر می کنیم:

ماجرا این است: کم کم کمیت بالا گرفت***
جای ارزش ای ما را عرضه کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست***
دست مردم خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت، باز دیگر چاک خورد***
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد
با کدامین سحر از دل ها محبت غیب شد***
ناجوامردی هنر، مردانگی ها عیب شد؟
خانه ی دلهای ما را عشق خالی کرد و رفت***
ناگرهان برق محبت اتصالی کرد و رفت
باغ های سینه ها را سروها خالی شدند***
عشق ها خدمت گزار پول و پوشالی شدند
آتش بی رنگ در دیوان و دفترها زدند***
مهر «باطل شد» به روی بال کفترها زدند
اندک اندک قلب ها با زرپرستی خو گرفت***
در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت
کارگردانان بازی باز با ما جر زدند***
پنج را به نام کاسب و تاجر زدند
رنگ ولگرد سیاهی ها به جانها خیمه زد***
روح شب در جای جای آسمان ها خیمه زد
اعتبار دست ها و پینه ها در مرخصی***
چهره ها لوح ریا، آیینه ها در مرخصی
آنچه این نسل مصیبت دیده را ارزانی است***
پوزخند آشکار و گریه ی پنهانی است
الغرض با ماله ی غم دست بنایی شگفت***
ماهرانه حفره ی لبخندها را گل گرفت
اشک های نسل ما اما حقیقی می چکند***
از نگین چشم ها خون عقیقی می چکند
ماجرا این است مردار تفرعن زنده شد***
شاخه های ظاهرا خشکیده از بن زنده شد
آفتابی نامبارک نفس ها زنده کرد***
بار دیگر اژدهای خشک را جنبده کرد
من ز پا افتادن گلخانه ها را دیده ام***
بال ترکش خورده ی پروانه ها را دیده ام
در نخاع بادها ترکش فراوان دیده ام***
گردش تابوت ها را در خیابان دیده ام
ماجرا این است آری ماجرا تکراری است***
زخم ما کهنه است اما بی نهایت کاری است
از شما می پرسم آن شور اهورایی چه شد***
بال معراج و خیال عرش پیمایی چه شد؟

شاعر بدون مقدمه کلام شکوه آمیز خود را شروع می کند. کلمه «ماجرا» بیان کننده این است که گروهی نگران و سراسیمه از موضوعی می پرسند و شاعر ماجرا را بیان می کند. ماجرا و حکایت این است که به تدریج ارزش ها کمرنگ شد و ما به دنبال ظواهر (کمیت) رفتیم. احترام به اصول و ارزش های الهی و رسم جوانمردی در میان جوانان برچیده شد. با فراموش ارزشی چون عدالت گویی فرق مولا دوباره چاک خورد و دیگر از آرزویی چون عدالت، در خطبه های آتشین خبری نیست. چه دستی در کار بود که ناگهان همه چیز عوض شد! جای محبت خالی گردید! هنر و جوانمردی جایش را به عیب و ناجوانمردی داد! عشق از دل ها رفت! محبت در میان مردن نیست! یاد راست قامتان دلیر را، عشق به پول و چیزهای پوشالی می گرفت.
شاعر، چنان غرنده از ناهنجاری ها و بی وفایی ها گله می کند که بی‌پروا ادعای کسانی را که می گفتند دوره رزمنده و ایثار گذشت، با تعبیر «مهر باطل شد به روی بال کفترها زدند» بروز می دهد. پیداست که با خاک گرفتن ارزش های گذشته تجمل پرستی و زرپرستی جای آن را می گیرد. در ادبیات بعدی نیز، شاعر یکی یکی تقابل سنت های نیک و ارزش های مردمی و معنوی را با گرایش به دنیا و ظواهر و مصداق های پست آن نشان می دهد و در حسرت از دست دادن فرصت های معنوی و نیک گذشته و جانشینی پست پرستی و فریب و دنیا طلبی فریاد می زند.
در این مثنوی بلند، شاعر پس از برشمردن این مشکلات به نام مولا علی (ع) پنان می برد و با امید به ظهور منجی موعود و حاکم شدن ارزش های حقیقی الهی دل خود را تسکین می دهد. این منظومه، یکی از بهترین و گویاترین سروده های حسینی و در مجموع از بهترین اشعار انتقادی پس از جنگ است که حس نوستالژی و حسرت عارفانه به بهترین شکل در آن تجلی یافته است. شاعر در آن سخن از حرف ها و دردهای کهنه می گوید، از فقدان شور و شعور الهی گذشته می گوید و با یاد کرد گذشته پرافتخار و معنوی خویش دلش را خوش می کند. با مطالعه کامل این سروده، می بینیم که در تک تک ابیات، حسرت تقابل ارزش و ضد ارزش دیده می شود. حسرت و دریغ از آن همه مهربانی و خوبی و زیبایی و تبدیل شدن آنها به دوری و بی اعتنایی و خود پرستی، اما مؤمن، نا امید نمی شود و شاعر، با ایمانی قلبی می گوید که با ندای یا علی، روحم مانند پرنده ای به اوج می رسد؛ آنگاه حالم دگرگون می شود و به یاد اهل بیت پیامبر و مظلومیت فرزندانش می گریم. در جمع بندی کلی این شعر می توان گفت که زمینه اصلی سرودن آن، عواطف ناشی از تأثرات فردی و اجتماعی است. حسینی با تکرار کلمات، چاشنی طنز، هماهنگی بین عناصر زبانی و معنوی و محتوایی، هماهنگی آوایی از طریق واج آرایی و دیگر ترفندهای شاعری، کلامی را آفریده است که به خوبی عواطف و احساسات خود را به مخاطب منتقل می کند و حس همراهی و همدلی او را برمی‌انگیزد. او با زبانی ساده و همراه با طنز، مضامین اجتماعی و دردهای گروه کثیری از مردم را در لباس کلمات ریخته و در قالب شعر عرضه کرده است. در این نمونه شعری، هم عنصر اندیشه به خوبی دیده می شود و هم عاطفه پر رنگ است.

6- قیصر امین پور

شادروان قیصر امین پور، شاعر متعهد، درد کشیده و صمیمی ساله های دفاع مقدس بود. او در قالب های مختلف با زبانی لطیف، ساده و مردمی احساسات خویش را بیان کرده و زبان حال کسانی بود که چون خود او می اندیشیدند. اشعار او در زمان جنگ، بیانگر روحیه پرشور و عواطف مردم در آن زمان بود و پس از جنگ، نیز، با همان ایمان و احساس، پیگیر موضوعات ارزشی بود. نمونه ای از اشعاری وی که بیان کننده ی حس نوستالژی عارفانه است؛ در اینجا بررسی می شود:

بغض های کال من چرا چنین***
گریه های لال من چرا چنین؟
جذر و مد آبی ام چه شد***
اهتراز بال من چرا چنین؟
رنگ بال های خواب من پرید***
خامی خیال من چرا چنین؟
دل مجال پایمال درد بود***
تنگ شد مجال من چرا چنین؟
آبگینه تاب حیرتم نداشت***
غیرت زلال من چرا چنین؟
داغ تازه ی نو داغ کاغذی***
داغ دیر سال من چرا چنین؟
هر چه و همه تمام مال تو***
هیچ و هیچ مال من چرا چنین؟
سال و ماه و روز تو چرا چنان؟***
روز و ماه و سال من چرا چنین؟
در گذشته سرگذشتم این نبود***
حال شرح حال من چرا چنین؟
نسل اعتراض انقراض یافت***
حیف شد زوان من چرا چنین؟
این چرا و ای چگونه ی عزیز***
جرأت سؤال من چرا چنین؟

شاعر، سخن خود را با زبان و لحن اعتراض آمیز آغاز می کند. عنوان شعر با حذف فعل و مسندالیه و به صورت ایجاز در پی فضا سازی برای مخاطب است. عنوان شعر، خود بیان کننده ی اعتراض نسبت به وضع موجود است که با گذشته ی شاعر فاصله ی زیادی دارد و او را دچار دلتنگی غم نموده تا خاطرات گذشته را مرور کند. در گذشته، فرصت ایی برای شاعر فراهم بوده که در آن، دردها را به فراموشی می سپرده است؛ ولی در روزگار کنونی، عرصه بر او تنگ شده و هیچ چیز معنای عقیقی خود را ندارد. شاید فضای پس از جنگ تجمل گرایی و فراموشی بعضی از ارزش ها و دهن کجی به اهل جبهه، او را معترش کرده است. امین پور، شاعر دفاع مقدس و بازمانده ی جبهه ها بود؛ اما اکنون منفعت طلبی، دنیا پرستی و بی اعتنایی به نوعدوستی؛ او را غمگین کرده است. شاعر از آرزویی بازمانده است و نرسیدن به آن را با ترکیب «خامی خیال» عنوان می کند. او در ابیات پایانی، حس نوستاژیک و غم دلتنگی خود را از پرده ی ابهام خارج و اعتراف می کند که دیگر صدای اعتراض او به کسی نمی رسد و موقعیتی در جامعه برایش فراهم نیست که جرأت کند سؤال های مبهم خود را مطرح کند.
امین پور، در این شعر با تصاویر حسی و عاطفی بر روی مخاطب اثر می گذارد. شعر او ظرفیت معنایی پرباری دارد. کاربرد کلمات متناسب، نوعی لذت را از خواندن این شعر ایجاد می کند.
در بیت اول تناسب بغض با گریه بسیار بجاست. بغض کال تا گلوگیر نشود، نمی ترکد و به گریه ی بلند، تبدیل نمی شود. پس گریه لال، همان بغض است؛ زمانی که در گلو می نشیند، شخص فقط صدای هق هق را در گلو دارد و در نهان گریه می کند. صنعت موازنه در بیت اول، موسیقی کلام را قوت بخشیده است و فضای غم را برای مخاطب فراهم می کند. اضافه های استعماری، بغض های کال و گریه های لال به مخاطب می رساند که گوینده ی سخن زبان گریه ندارد.
در بیت دوم، شاعر به یاد بلند پروازی های گذشته می افتد و از بی تحرکی و نبود اهتزاز در بال هایش، افسوس می خورد و می پرسد که چه اتفاقی افتاده که او را بی تحرک کرده است.
در بیت های سوم و چهارم، تتابع اضافات، پیروی از سبک هندی و واژه سازی، جوهره ی شعری را بالا برده است و با صنعت تشخیص فضای غم انگیز را پررنگ تر کرده است.
در بیت پنجم با اغراق و مبالغه، شدت وضوح و روشنی غیرت خود را در گذشته بیان می کند. بیت ششم نمونه ی نابی از حسرت و یادکرد گذشته است.
در بیت هفتم با عطف صفت های مبهم - که خود در زبان نوعی هنجارشکنی است - حرص و طمع و نگرانی کسانی را که در همه ی فکرشان مشغول دنیاست، بیان می کند. در بیت قبل از آن، این داغ ها را کاغذی و پوچ خوانده بود. در بیت بعد، با آوردن واژه های متناسب و تکرار و عکس به ایجاد حس عاطفی و القای حسرت عارفانه می پردازد. در بیت نهم، با کاربرد مراعات نظیر، تضاد، تکرار و ترادف، ساختاری به وجود می آورد و در معنا به مقایسه حال و گذشته خود می پردازد و با این کار که منجر به فضا سازی می گردد، غم و حسرت خود را بیان می کند. در بیت دهم، اعتراف می کند که ما بازمانده ی نسلی هستیم که این فضاها را نمی پسندید و ما رو به زوال هستیم؛ افسوس از این وضع! این بیت و بیت آخر، اوج اعتراض و پرسش نسبت به آن چراهایی است که برای شاعران ارزشمند بود و اکنون دارد رنگ می بازد. امین پور در شعر خود، توجه عمده ای به روابط ظاهری و موسیقی کلام دارد؛ اما این توجه معنای درون اشعار و حس عاطفی و صمیمیت آن را نمی پوشاند.

7- محمد حسین جعفریان

جعفریان، در زمان جنگ، مدت ها در جبهه ها حضور داشته و همین حضور به تأثیر پذیری فراوانی از فراز و نشیب های دفاع مقدس در شعر وی منتهی شده است. او بخشی از مجموعه شعر «پنجره های رو به دریا» را در سنگر جبهه سروده است. او از جمله ی شاعران دهه ی هفتاد است که نسبت به وضعیت موجود زمان، زبانی اعتراض آمیز داشت. این شاعر، در اشعارش پس از بیان ایثار رزمندگان و شهیدان، از دغدغه هایش که فراموشی ارزش ها و خوبی های به یادگار مانده از هشت سال دفاع مقدس، است لب به شکوه می گشاید.
نمونه ای از شعر جعفریان در قالب سپید:

دیروز برای طفلی گریستم که کفش نداشت
امروز برای مردی که پا ندارد
و فردا برای خودم
که هیچ
پس از این، هر غروب
وحشت زده از برگ های خشکیده می پرسم
امشب آیا کدام چشم
در اندیشه ی عیادت روزنه هاست؟
استمالت ستاره در بطن تیره ه خاک
خداوندگار نیمه لبخندی است به تمسخر
برای لب های کبود
امشب برای تو خواهم سرود
و «شیرین» ت
-جنگ-
که این سان به بیستونت کشاند.
بر تخت خفته بود
چون قامت خمیده ی ماه
در پایان راه
در آغوش ابرهای تیره ی عابر، بر تخت خفته بود
و دلش تراز آفتاب و پاییز بود
ملوانان در نم چشمانش شبانه به آب می زدند
تا از گزند امواج خاک
جان به سلامت به در برند
روزی در تنگنای غروبی
دست هایش را خواهم برید
چون دو پرستوی جوان
در آستانه ی بیعتی با افق زخمی.

شاعر در این شعر، با مقدمه چینی کوتاهی با سه واژه دیروز، امروز، فردا، برای مخاطب، فضاسازی و در واقع سه مقطع زمانی را یادآوری می کند و سپس زبان و روایت می گشاید.
روزگار گذشته ی او توأم با غم و غصه بوده و فقر و محرومیت مردم، بویژه کودکان، دل او را به درد می آورده است و امروز - که به نظر می رسد با فضای زمان جنگ و فضای عمومی حماسه و ایثار همراه است - با زخم خوردگان دفاع مقدس همدردی می کند. این زخم خوردگان، همان کودکان معصوم و محروم دیروز بوده اند که اینک در قامت ایثارگران و جانبازان سرافراز، خود را نشان می دهند. غم و اندوه شاعر مشاهده ی دردهای جانبازان است. شاعر نگران آینده است، از اینکه غمخواری و همدردی از میان مردم رخت ببندد. مشاهده ی بی اعتنایی ها او را غمگین ساخته و تصور می کند روزنه ی امیدی ندارد. گوینده ی سخن، بازمانده ی جنگ است و در مقابل شهدا، احساس شرمندگی می کند. به نظر او گرامیداشت یاد و خاطره ی شهدا به این صورت، کافی نیست که فقط اسمی از آنها بر زبان ها بیاید؛ کار اصلی، تداوم راه و عمل به وصیت آن عزیزان است.
شاعر، آنگاه شهید را مخاطب قرار می دهد و جنگ را که پل عزت و افتخار شهید بود، با عنوان شیرین لقب می دهد. رسیدن به این عزت و افتخار، با تمام سختی هایش، در کلام شاعر، بیستونی دوباره تصویر شده است. شاعر، پس از یاد و خاطره ی شهدا، به یادبود جانبازان می پردازد؛ آنهایی که در عهد و پیمان با پروردگار آسمانی شدند تا آیینه ی تمام نمای تمایز حق و ناحق باشند.
رزمندگان بازمانده ی امروز (ملوانان) برای دوری از بلاهای زمانه، شهدا و جانبازان را واسطه ی فیض قرار می دهند و دست توسل به سوی خداوند دراز می کنند تا خود را بیمه کنند. جعفریان، در این شعر، با زبانی ساده و بی آلایش، اما تصویری و هنری؛ هم، اندوه گذشته ی خویش را یادآوری می کند؛ هم، در غم امروز و فراموشی خوبی ها و ایثارگری هاست و هم، نگران آینده. یک حس نوستالژی قوی، با همه ی امکانات زبانی در شعر او بروز کرده است. از تناسب الفاظ، موسیقی کلمات، تصویرها، تکرارها و استعاره ها. مثلا تشبیه جانباز، به ماه خمیده که در اثر سختی های زندگی دچار خمیدگی شده، یکی از تصاویر زیبای شعر است؛ نیز تشبیه جانبازان و شهدا به ابرهای تیره - که خود نوعی تازگی و ابتکار دارد - از جهت ناشناخته ماندن اهداف و ارزش های آنان و نیز پربار بودن آنان، چون ابرهای تیره است. دل پاک جانبازان نیز در تشبیهی، ترازویی را می ماند که معیار سنجش حق و ناحق است. در مجموع، درونمایه حسرت، بسامد بالایی در اشعار جعفریان دارد.

8- علیرضا قزوه

یکی از شاعرانی که پس از دوران جنگ، در دفاع از ارزش های آن زمان و بیان حسرت ازدست رفتن آن ارزش ها و اعتراض به وضعیت فرهنگی و اجتماعی که منجر به فاصله گرفتن از فضای پیشین شده، سروده های فراوانی دارد، علیرضا قزوه است. اعتراض به عافیت طلبی و کم رنگ شدن سنت های نیکویی که در رفتار جامعه در دهه ی قبل بود، درون مایه پر تکرار اشعار قزوه است. در مجموعه شعرهای قزوه، نمونه های متعددی دیده می شود که در آن حسرت روزهای جانبازی و ایثارگری و ارزشمند بودن فداکاری و برادری دیده می شود. در کنار آن، زبانی اعتراض گونه به حریم شکنی از خون شهدا، دنیا طلبی و رفاه زدگی و پشت کردن به آنچه برایش خون داده ایم، دیده می شود. از میان نمونه های فراوان اشعار قزوه، مثنوی زیبای «شرمساری» را در اینجا ذکر می کنیم:

شب است و سکوت است و ماه است و من***
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفته ام***
شب و مثنوی های ناگفته ام
شب و ناله های نهان در گلو***
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر می کنم درد را***
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من***
که گل سرزند از گریبان من
مرا کشت خاموشی لاله ها***
دریغ از فراموشی لاله ها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا***
کجایند مردان بی ادعا؟
کجایند شور آفرینان عشق***
علمدار مردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست***
دلیران عاشق شهیدان مست
همانان که از وادی دیگرند***
همانان که گمنام و نام آورند
هلاپیر هشیار درد آشنا***
بریز از می صبر در جام ما
من از شرمساران روی توام***
ز دردی کشان سبوی توأم
غرورم نمی خواست این سان مرا***
پریشان و سر در گریبان مرا
غرورم نمی دید این روز را***
چنان ناله های جگر سوز را...

قزوه، در این مثنوی با یک فضا سازی، زمینه را فراهم کرده تا احساسی را که از شب و سکوت داشته، به مخاطب منتقل کند. به نشر شاعر، شب و سکوت، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ همه ی موجودات خاموشند و تنها صدای مرغ حق است که به گوش می رسد. سخن از بغض نشکفته و ناله های نهان در گلوست. شب، اقتضای طبیعت است و شاعر، در این سکوت همراه مرغ حق فغان سر می دهد و به نجوا و راز و نیاز می پردازد و فراق نامه ای برای شهیدان می سراید. شاعر، با سرودن این مثنوی عرفانی به زبان ساده، گفتگوی روایی خود را آغاز می کند. او، نسبت به اوضاع جامعه معترض است. غم دوری یاران سفر کرده و کم رنگ شدن یاد شهدا و ارزش های دفاع مقدس روح شاعر را آزار می دهد و حس دلتنگی و حسرت خوردن نسبت به گذشته، بغض گلوگیری را در او ایجاد کرده است.
شاعر، دردهایش را جمع کرده و قرار است امشب عقده ی دل خویش را بگشاید. او، ابتدا برای درمان دل افسرده ی خویش، داروی درد را انتخاب می کند تا عصاره ی وجودی خود را در کاسه ی چشم جاری سازد. غم و حسرت و دلتنگی دوری از لحظه های مناجابت با دوستان همسنگر، افسوس از نبودن شهدا و کم رنگ شدن یاد آنها، لحن را تغییر می دهد، دنبال گمشده هایش می گردد با زبان اعتراض به درگاه خداوند استغاثه می کند که چرا مثل گذشته، دعاها سوز و گداز ندارد. در تصور او، انسان های مخلص گم شده اند؛ پس سراغ مردان بی ادعا می رود؛ رزمندگان سلحشوری که عاشق خدا بودند و جام شراب جاودانی را سر کشیدند و همرنگ خدا شدند. شهدا، انسان های زمینی نبودند که بخواهند نامی از خود بگذارند؛ پارادوکس «گمنام و نام آور»، غفلت از آنان را در دنیا و شهرت آنان را در بهشت نشان می دهد. شاعر، سپس، در خطاب به «پیر هشیار درد آشنا» که کنایه از امام خمینی است، از روح بلند آن بزرگ مرد، عنایت می طلبد و با او درد دل می کند و می گوید که من تحت لوای تو بوده ام؛ اما از قافله ی شهدا بازمانده ام و خود را شرمسار می بینم. علت بازماندن از قافله ی شهدا، آلوده بودن به صفات رذیله ی کبر و غرور و خودپسندی است. او حتی در تصور خود هم نمی دید که روزی از قافله ی شهدا باز بمان و در حسرت دوری از آنان دلتنگ شود. در شعر قزوه فضای عاطفی بیش از عناصر دیگر جلوه می کند. عناصری مثل موسیقی، روابط کلمات، تصویر پردازی در شعر او وجود دارد؛ اما، در مجموع غم و حسرت درون شاعر، فضای شعر را غمگین و عاطفی کرده است و یاد کرد و گذشته و حسرت لحظه های ناب و فراموش نشدنی سنگر و همراهی با شهیدان مخلص و جوانان گمنام بی ادعا، شعر را قالبی ساخته تا شعر اندیشه هایش را با آن واگویه کند.
بجز چند شاعری که نمونه هایی را از آنان ذکر کردیم، تعداد دیگری از شاعران این دهه نیز همین موضوع و درونمایه را در اشعار خود به فراوانی منعکس کرده اند. به طور کلی شعر دهه ی هفتاد در آثار شاعران انقلاب و جنگ، شعر حسرت و درد است؛ شعری است که در دریغ و افسوس از دست دادن فضای معنوی دهه ی اول انقلاب سروده شده و شعری است که زبان اعتراض به آنچه آن را می توان «دنیا طلبی» نامید گشوده است. شاعران دیگری چون محمدرضا عبدالملکیان، عبدالجبار کاکایی، طاهره صفارزاده، سهیل محمودی، ساعد باقری و تعداد فراوانی دیگر این موضوع را سروده اند. بویژه قادر طهماسبی (فرید) که در مثنوی، بلند "شهادت" این حس را به خوبی نشان داده است.

9- نتیجه

جامعه ی ایران، در دهه ی هفتاد که سال های پس از جنگ و پس از عروج امام خمینی (ره) پیشوای بزرگ خود بود، وضعیت اجتماعی و فرهنگی تازه ای را گذراند. در دهه ی قبل، به سبب نزدیک بودن به فضای اول انقلاب، حضور امام در میان ملت، جنگ و حماسه دفاع مقدس، در مجموع فضایی معنوی همراه با ترویج و تحکیم ارزش های دینی و انسانی بر جامعه حاکم بود. با تمام شدن جنگ و رحلت امام، این فضا تغییر کرد. این تغییر فضا، در شعر این دوره نیز منعکس شد. در این مقاله به این پرسش پرداختیم که شعر دهه هفتاد چه ویژگی عمده ای دارد و چرا این ویژگی بروز یافت؟ نیز به پرسشهایی در امتداد آن و موضوعاتی که باعث اعتراض و مایه حسرت شاعران شده پرداختیم. در نتیجه دیدیم که اعتراض به وضعیت جدید و حسرتی عارفانه نسبت به گذشته، ویژگی مهم شعر دهه ی هفتاد است. در پاسخ به این که چرا شاعر معترض است یا حسرت گذشته را می خورد، دریافتیم که بسیاری از رویدادها و فضاهای جدید به طور طبیعی و ناشی از توجه به زمان پس از جنگ بود؛ اما روح حساس شاعران انقلابی و متعهد همراه با گروه کثیری از جوانان و رزمندگان بازمانده از جنگ، فضای جدید را برنمی‌تابیدند؛ زیرا زمینه هایی مانند کمرنگ شدن ارزش هایی چون یاد شهدا، ایثارگری، فداکاری، گذشت، بی اعتنایی به تجملات دنیوی، دوری از قدرت طلبی و شهرت پرستی، غم محرومان خوردن، تهذیب نفس، ترویج مبانی دینی، با روحیه ی با صفا و عادت کرده به شرایط معنوی دهه ی قبل سازگار نبود. شاعران این دوره، زبان گویای این حس و بیان کننده غم غربت و دوری از آن فضای معنوی بودند. در این میان، قیصر امین پور، سید حسن حسینی، محمد حسین جعفریان و علیرضا قزوه با سروده های زیبای خود و ریختن این حس عرفانی در قالب اشعار کلامی مؤثر و سوزناک در ادبیات پایداری و ماندگاری خاطره های دفاع مقدس از خود به جا گذاشتند. دغدغه ی کمرنگ شدن ارزش های انقلاب اسلامی، عدالت خواهی و جوش و خروش علیه رفاه طلبان بی درد و شکوه از پای در گل ماندن خود و حسرت نرسیدن به یاران شهید از ویژگی اشعار آنهاست. اشعار این دوره، همراه با فضایی عاطفی و غمی سنگین هستند که گاهی زبان اعتراض و شکوه از بیوفایی ها این شعر برجستگی بیشتری می دهد.

پی‌نوشت‌ها

1. استادیار دانشگاه قم
2. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان
3. تاریخ دریافت مقاله: 1390/8/22
تاریخ پذیرش نهایی مقاله: 1391/8/9
نشانی پست الکترونیک نویسنده: mehravaran72m@yahoo.com

منبع مقاله :
1. آریانپور، منوچهر، 1380، فرهنگ پیشرو آریانپور، (انگلیسی-فارسی) تهران: جهان رایانه، چاپ اول.
2. اکبری، منوچهر، 1371، نقد و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
3. امین پور، قیصر، 1388، مجموعه کامل اشعار، تهران: مروارید.
4. امیری خراسانی، احمد، 1387، نامه ی پایداری، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس.
5. باقری، ساعد و محمد رضا، محمدی نیکو، 1372، شعر امروز، انتشارات بین المللی الهدی.
6. باطنی، محمدرضا، 1380، فرهنگ معاصر (انگلیسی-فارسی) تهران: فرهنگ معاصر.
7. بیگی حبیب آبادی، پرویز، 1386، حماسه های همیشه زنده، فرهنگ گستر و صریر.
8. ترابی، ضیاءالدین، 1381، شکوه شقایق، قم: مؤسسه فرهنگی سماء.
9. جعفریان، محمد حسین، 1369، پنجره ای رو به دریا، حوزه ی هنری.
10. حسینی، سید حسن، 1380، گزیده ی شعر جنگ و دفاع مقدس، سوره ی مهر.
11. ــــــ، 1371، گنجشک و جبرئیل، نشر افق.
12. حسینی رکن آبادی، مرضیه، 1389، بررسی نوستالژی و حسرت و دلتنگی عارفانه در اشعار دهه ی هفتاد، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه قم.
13. سنگری، محمدرضا، 1386، پرسه در سایه ی خورشید، لوح زرین.
14. فورست، لیلیان، 1380، رمانتیسم، ترجمه ی مسعود جعفری، تهران: نشر مرکز، چاپ اول.
15. قزوه، علیرضا، 1387، سوره ی انگور، تهران: نشر تکا.
16. قزوه، علیرضا، 1373، شبلی و آتش، موسسه فرهنگی محراب اندیشه.
مقالات:
1. شریف پور، عنایت الله و موحدی، نرگس، 1388، «بررسی مضامین عرفانی در شعر دفاع مقدس»، نشریه ی ادبیات پایداری، سال اول، شماره اول، دانشگاه کرمان، صص 89-111.
2. شریفیان، مهدی و تیموری، شریف، 1385، «بررسی فرایند نوستالژی در شعر معاصر (بر اساس اشعار نیما یوشیج و مهدی اخوان ثالث)»، مجله ی علمی و پژوهشی کاوشنامه، سال هفتم، شماره 12، دانشگاه یزد، صص 33-62.
3. عالی عباس آباد، یوسف، 1387، «غم غربت در شعر معاصر»، نشریه علمی پژوهشی گوهر گویا، دانشگاه اصفهان، شماره ی 6، صص 155-180.
4. نظری، نجمه و کولیوند، فاطمه، 1389، «بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق»، مجله ی علمی پژوهشی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی، شماره ی 46، زمستان، صص 1-18.
منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط