پیوند حماسه و عرفان در اشعار قیصر امین پور

نوعی ساختار شکنی که در شعر دفاع مقدس به عنوان بخشی از ادبیات پایداری این مرز و بوم ظهور کرده است، پیوند حماسه و عرفان است. شعر حماسی، برجسته ترین شیوه های غیر ستیزی و دفع غیر خودی را با آفرینش هنری و گزینش کلمات و
پنجشنبه، 21 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پیوند حماسه و عرفان در اشعار قیصر امین پور
 پیوند حماسه و عرفان در اشعار قیصر امین پور (علمی-پژوهشی)
 

نویسنده: دکتر مریم نظر چوب مسجدی(1)

 

چکیده:

نوعی ساختار شکنی که در شعر دفاع مقدس به عنوان بخشی از ادبیات پایداری این مرز و بوم ظهور کرده است، پیوند حماسه و عرفان است. شعر حماسی، برجسته ترین شیوه های غیر ستیزی و دفع غیر خودی را با آفرینش هنری و گزینش کلمات و ترکیبات سازگار با آن به نمایش می گذارد و رسالت شعر عرفانی نیز تلطیف روح و کاستن از غلظت ها، بسط ضمیر آدمی برای پذیرش دیگران تا مرزهای گذشت از خود و کندوکاو درون برای زدودن بیگانگی هاست.
دو عنصر حماسه و عرفان در اشعار شاعران دفاع مقدس به دفعات تجلی یافته است و که این تجلی، ملهم از فرهنگ، ادبیات و فضای حاکم بر شرایط جنگ بوده است. در میان این شاعران، قیصر امین پور، به گونه ای خاص بین حماسه و عرفان پیوند زده که محصول زندگی و تجربه های خاص شاعر در فضای دوران دفاع مقدس است.
امین پور، علاوه بر به کارگیری تصاویر مربوط به نبرد و جنگ، روکشی نازک از معانی لطیف عرفانی را نیز بر آن افزوده است که با این تلفیق زیرکانه ی مضامین عرفانی با مضامین حماسی، به شعرهای خویش، لطف و جذابیتی در خور توجه بخشیده است.
در این مقاله، نگارنده بر آن است تا پیوند حماسه و عرفان را در اشعار قیصر امین پور بازشناسانده و بررسی و تحلیل نماید.(2)
کلید واژه : قیصر امین پور، حماسه، عرفان، مولوی، انسان، فردوسی.

1- مقدمه

«حماسه واژه ای عربی است به معنای صلابت، شجاعت، غیرت و دلیری می آید». (فرهنگ معین) و شعر حماسی را «نوعی از اشعار وصفی دانته اند که مبتنی بر توصیف پهلوانی و مردانگی و افتخارات و بزرگی های قومی یا فردی باشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد و عده ای نیز آن را تجلی اندیشه های آرمانی انسان می دانند» (صفا، 1369: 24).
حماسه انواع گوناگون دارد که از میان آنها، می توان به حماسه اساطیری، تاریخی، دینی و... اشاره کرد. باشکوه ترین نوع حماسه، آن است که قهرمانانش، پرداخته ی ضمیر آرمانگرای بشر نباشند؛ یعنی آنان که به مقابله با مظاهر ظلم، فساد و تباهی برمی‌خیزند و به پاسداری از شرافت انسانی می پردازند، دارای یال و کوپال و برز و بازو نیستند؛ بلکه نمونه کامل بروز صفات خدایی در وجود انسانی خود، همچون دیگر انسانها هستند؛ با این تفاوت که این ها سیر تکامل انسانی را پیموده اند و بسیاری از حصارهای تعلق انسان به مظاهر دنیایی را تسخیر کرده اند و تنها به همین دلیل است که تحیر همنوعان خود را برمی‌انگیزند و سبب شگفتی می شوند و گاه خاطره ی حماسه آفرینی ها و دلاوری های آنان تا قرن ها بعد در خاطر مردمی که با آنها وجه مشترک محکم و با ثبانی چون اعتقادات و باورهای خدایی در قالب دین دارند، ماندگار می شود.
رشادت ها، دلاوری ها و جان فشانی های رزمندگان اسلام، در جبهه های نبرد هشت سال دفاع مقدس، نمونه ای از حماسه ی شکوهمند انسانی است که درخشان ترین درون مایه ی حماسی خود را از حماسه ی بزرگ عاشورا گرفته است؛ نه تنها افکار و آرمان عاشورایی؛ بلکه نشانه ها، سمبل ها، نمادها و شعر عاشورایی نیز در تهییج جوانان آرمان خواه و شهادت طلب نقش اساسی داشته است.
«ادبیات عرفانی، محکم ترین حلقه پیوند است که فرهنگ ایران را با تمام آنچه در ادبیات انسانی و جهانی است، ارتباط می دهد. ادبیات عرفانی مولود تجارب عمیق روحانی انسان است و تغییر و تبدیل در آن کمتر راه دارد» (زرین کوب، 1350: 110).
«عرفان عبارت است از آن معرفت قلبی که از طریق کشف و شهود حاصل می شود و به دو قسم نظری و عملی تقسیم می گردد» (جوادی آملی، 1387: 90).
در بیان امیر عرفان، علی (ع)، آمده است «عرفان عبارت است از خودشناسی، آشنا شدن به قدر و منزلت خویش، خود را ارزان نفروختن و... که این خودشناسی مقدمه ی خداشناسی است «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ هر که خودش ا بشناسد، خدایش را شناخته است؛ در مقابل، کسی که خودشناسی بهره ای ندارد از خداشناسی نیز محروم و بی بهره خواهد بود» (همان: 90).
یکی از علل هماهنگی عرفان و حماسی این است که عارف، هستی و هستی آفرین را آن چنان که باید می شناسد و عاشقانه به او دل می بندد، در نتیجه از دنیا و متعلقات آن کناره می گیرد.
بی شک، هر یک از حماسه و عرفان فضیلتی از فضایل انسانی و کمالی از کمالات جامعه بشری به حساب می آید. شعر انقلاب، به تدریج به پیوند موفق حماسه و عرفان در زبان نزدیک شده است و آثاری ارجمند با این زبان آفریده شده است.
حماسه را فردوسی و عرفان را مولوی به بالاترین وجه دراشعارشان بازتابانده اند و شعر بعد از انقلاب خصوصا سروده های دوره ی دفاع مقدس حماسی و عرفانی است، این تلفیق در شعر قیصر امین پور، سبکی خاص یافته است.
از آن جایی که «عرفان و حماسه با فردوسی شروع شد و در مولانا و حافظ به شکوفایی رسید و امروز در دست جوانان غیور ما به جمال مطلق رسید. شاعران مسلمان ما، امروز پس از گذشت هزار سال از ادب فارسی به جایی رسیده اند که برای دل خود و خدای خود و آرمان های الهی شعر می گویند و این در سابق بسیار کم بود و قدر این شرف را که نصیب اهل فکر و شعر شده است، باید بدانیم» (ناصری، 1365: 49).
هر چند در ابتدای ظهور شعر جنگ، ناگزیری شاعران از توصیف مستقیم واقعیت های ملموس جنگ مثل ابزار نظامی، اصطلاحات نظامی و رویدادهایی همچون شهید شدن رزمندگان، پیروزی بر دشمن، تصرف خاک کشور و ... موجبات شتاب زدگی در توصیف مباحث سطحی حماسه را فراهم آورد؛ اما با سپری شدن سال های ابتدایی جن این روند، عمیق شد و مولفه های شاخص تری برای انتقال مفاهیم مذکور کشف شد؛ مؤلفه ای همچون نگرش عرفانی که در طی چند قرن به عنوان یکی از اصلی ترین زمینه های شعر کلاسیک مطرح بوده است. مشخصه های ذاتی جنگ و رویکرد اعتقادی انقلاب، عملا ورود این پیش زمینه را در شعر جنگ بیشتر تقویت می کرد.
«در ادب فارسی روایت های عرفانی متعددی یافت می شوند که از ساختار و جوهری عاشقانه برخوردارند و در عین حال ستیهنده و زداینده اژدهای نفس اماره اند از سوی دیگر متون حماسی فراوانی در ادب فارسی خلق شده اند که روح معنوی و قدسی دارند» (قبادی، 1381: 2).
در حقیقت انقلاب اسلامی، برای فرهنگ ما بستری را فراهم کرد تا این دو نوع ادبی، یعنی حماسه و عرفان با یکدیگر ممزوج و ساختار جدیدی که تا قبل از آن نمایه ای نداشت، تولد یابد. در این ساختار، همان گونه که از قرآن کریم استنباط می شود، روحیه ی جهادی و حماسی با اعتقاد و گریاش عرفانی هماهنگی و هم سویی کامل دارد. روحیه ی جهادی و حماسی با اعتقاد و گرایش عرفانی هماهنگی و هم سویی کامل دارد. روحیه ی حماسی و جهادی نشات گرفته از روحیه عرفانی است. جهاد در قرآن کریم معامله با خداوند و تلاش برای کسب رضایت محبوب تلقی می شود، که نهایت آن فنا شدن در راه حق و بقا یافتن در محضر اوست.
همین خصیصه به طور طبیعی، ارزش های دفاع مقدس را در اندیشه ها و احساس قیصر بازتاب می دهد. با توجه به اشرافی که امین پور بر مضامین ادبی دوره های پییشین به ویژه در مضمون برجسته ی ادبیات فارسی یعنی حماسه و عرفان دارد، مضامین حماسه و عرفان در شعرهای او تجلی گسترده پیدا کرده است.
به زبان دیگر، هم جنگ و پیامدهای آن بر قیصر تاثیر می گذارد و احساس شاعرانه ی وی را جریحه دار می کند و هم او جنگ و رویدادهای فردی و اجتماعی آن را در اندیشه ی خویش تحلیل می کند و رفتارهای اهالی جنگ را با رفتارهای انسان هایی که تلاش در وصال به حق و دفاع از هویت خویش دارند، مقایسه و تطبیق می کند و از آن میان، عرفان و حماسه به صورتی خاص و جدید در زبان و بیان و متن کلام شاعرانه ی وی متجلی می شود.
قیصر امین پور، هم چون دیگر شاعران ابتدای انقلاب از این دو مولفه در شعر استفاده نموده است. آنچه که در این حوزه شعر قیصر را از دیگر شاعران هم عصر خود متمایز می نماید، چگونگی رفتار بیانی قیصر است که صرفا به توصیف موضوعات جنگ و عرفان در انحصار واژگان حماسی و عرفانی نمی پردازد.

2- بحث

زمان آگاهی شاعر و ضرورت تحریک هیجان در رویدادهای اجتماعی، شعر قیصر را ناگزیر از آمیختگی با عناصر حماسی می نماید و این ضرورت، چنان از اهمیت برخوردار است که شاعر به مدد مولفه های عرفانی، حتی در وصف شهیدان نیز از لحنی حماسی استفاده می نماید.
در شعر زیر که بخشی از شعر میراث باستانی قیصر امین پور است، عنصر حماسه و عرفان به صورت تلفیقی ملاحظه می شود:

میراث باستانی
اینک از ره رسیده ایم
با کوله بار پر ز امانت
آکنده از طراوت ایمان
همواره در ترنم لب هامان
شیواترین ترانه ی امید است.
ما را هراس قحطی نان نیست
گو در هراس باد
آن شهر را که قحطی خورشید است
ای شهرهای شوم!
آیا ز آب و آیینه و باران
در خاطر شما اثری هست؟
در باور سیاه شما آیا
از آبی دعا، خبری هست؟ (امین پور، 1363: 25)

از رگه های عرفان در این قطعه از شعر می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف- امانت داری: داشتن رسالت و بردن بار عشق بردوش، یکی از ویژگی های فرهنگ عرفانی است.
همان گونه که حضرت حافظ می فرماید:

«آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند» (حافظ، 1370: 114).

و این امانت چیزی نیست جز سر و رازی که پیر طریقت، در گوش مرین خود می گوید.
ب- طراوت ایمان: قیصر در این بخش از شعر، کوله پشتی سربازان جنگ هشت ساله را پر از امانت و ایمان می بیند.
ج- امید: امیدواری و پرهیز از رنجش و شکست را، پیروزی دانستن یکی از آموزه های مهم مکاتب عرفانی است.
در این فرهنگ، انسان عارف درصدد نتیجه نیست؛ بلکه درصدد انجام دادن تکلیف است؛ بنابراین، نومیدی، غصه خوردن، احساس شکست و مظاهری از این دست در قاموس عرفان بی معنا است.
همان طور که حافظ می فرماید:

«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشید
که در طریقت ما کافریست رنجیدن» (حافظ، 1370: 114).

به عبارت دیگر؛ نباید در جغرافیای عرفان نومیدی و غم را به دل راه داد. در کلمات قصار حضرت علی (ع) آمده است: «که ناامیدی کفر است» (عارفی نیا، 1391: 236). لذا برای همین است که قیصر کوله بار سربازان مقدس را پر از ترانه ی امید می بیند.
د- آب و آیینه و باران: این عناصر، نماد روشنی و پاکی هستند که موجب آبی شدن دعا و به عبارت دیگر وصل شدن انسان ها به انرژی بزرگ یعنی حضرت حق می شوند.
در این شعر در کنار مفاهیم و کلمات متبادر شده از عرفان، رگه های حماسه نیز احساس می شود که به غنای معنوی شعر افزوده است:
الف- برخورداری از زبان حماسه: مفاهیم حماسی در سراسر این شعر موج می زند. شعر، با صلابت و با زبانی خاص سروده شده، رخوتی در آن مشاهده نمی شود،
ب- شجاعت: امین پور در جایی از این شعر اشاره کرده است «ما را هراس قحطی نان نیست».
شجاعت و بی باکی سربازان دفاع مقدس و مردم انقلابی ایران را بازگو می کند. به خاطر آن که تحریم اقتصادی ایران از سوی دولت های بیگانه در طول هشت سال جنگ تحمیلی اجرا شد.
ج- هشدار: قیصر در قسمت های پایانی سطور یاد شده، برای دشمن رجز خوانی می کند. رجز خوانی یکی از رفتارهای حماسی است که در گذشته در عرصه های جنگ و مبارزه مرسوم بوده است:

آیا از آب و آیینه و باران
در خاطر شما اثری هست؟
در باور سیاه شما آیا
از آبی دعا خبری هست؟
رسم سفر
آماده ی سفر
انبان پر زنان خطر بردوش
می رفت چشمان ما چو آیینه ها خیره مانده بود
در لحظه های بدرود
حتی
آبی بروی آیینه ها مان نریختیم
رسم سفر همیشه نه این بود! (امین پور، 1363: 27)
در این قطعه شعر نیز، شاعر عناصر حماسه و عرفان را با یکدیگر تلفیق نموده است. وی رفتار حماسی را که از سوی یک رزمنده ی بی باک بروز یافته، مطرح نموده است که همان آمادگی لازم و علم و آگاهی رزمنده به وجود خطرات در صحنه جنگ می باشد؛ اما شاعر دوباره گریزی به احموال افراد پشت جبهه می زند که برای رفتن به میدان رزم قابلیت نیافته اند؛ بنابراین مهمترین ویژگی برای حضور در جنگ و خلق حماسه عرفانی را در پاک نمودن دل از غبار آلودگی ها می داند.
آینه در این شعر نمادی از دل است. همگان می دانیم که اشعار شاعران عارف مملو از رموز عارفانه و واژگانی چون خط و خال و زلف و ابرو و... است از جمله ی این واژگان، کلمه ی آینه می باشد که به معنای دل عارف است.
البته قیصر امین پور در پایان این شعر با هنرمندی تمام، یکی از آداب و رسوم دیرینه ی ایرانیان را به تصویر کشیده است: پشت سر مسافر آب می ریزند و آینه و کتاب قرآن مجید را بالای سر مسافر می گیرند. شاعر این مضمون را در خدمت یک معنای بزرگ عرفانی به کار گرفته است. او می گوید: ما می توانستیم آینه ی دلمان را بشوییم و قابل جبهه سازیم به عبارت دیگر قیصر می خواهد بگوید جبهه یک مکان معنوی و محل عبادت است و هر کسی که قلبش آلودگی دارد، قابلیت حضور در جبهه را ندارد.

این سبز سرخ کیست؟
آنگاه
آن یار بی قرار
آرام در حضور خدا آسود
هر چند سرخ سرخ به خاک افتاد
اما
این ابتدای سبزی او بود (امین پور، 1363: 33).

در این شعر، ترکیب حماسه و عرفان در درهم آمیزی آن دو با یکدیگر کاملا مشهود است. از زواویه ی عرفان، شاعر به پایان کار عارف اشاره می کند که لقاءالله است؛ به عبارت دیگر، انسان عارف، به عنوان عاشق و خدا به عنوان معشوق تلقی می شود.
انسان جزیی از روح خداوندی است که در کالبد انسانی حلول یافته است «و نفخت فیه من روحی؛ اما شاعر در بیت های بعدی، به شهادت انسان عارف و رزمنده اشاره می کند و پایان یک حماسه را که در عرصه های جانبازی اتفاق و سبزی و بالندگی انسان می داند؛ البته شاعر بزرگ، قیصر امین پور با عنوان «این سبز سرخ کیست؟» جلوه های دیگری از این نوع رستگاری را به نمایش می گذارد.
استفاده از ظرفیت زبان و به خدمت گرفتن کلمات مناسب، برای ارائه مفهوم و همچنین استفاده دقیق و مناسب از ایستگاه هایی تحت عنوان قافیه برای ادامه حرکت شعری از عمده ترین خصایص شعری قیصر امین پور می باشد. او در شعر «جهل مرکب» باز هم عناصر حماسه و عرفان، همچنین عاطفه را در هم ترکیب نموده و شعری ماندگار سروده است:

جهل مرکب
دشمنان
با سر خیره چه پنداشته اند؟
عذرشان جهل مرکبشان!
که نمی دانند
دانش ژرف ندانستن را
که شهیدان چه دلی داشته اند
کز پی یاری عشق
آخرین اوج توانستن را
رایت افراشته اند
باز کن چشم و ببین
آیت تازه ترین معجزه را
در دل داغ کویر
چه گلی کاشته اند (امین پور، 1363: 36).

اشاره به موارد زیر عنصر عرفان را در شعر یاد شده نشان می دهد:
الف- دانش ژرف ندانستن: همان طور که قبلا اشاره شد، راه شناخت عارف از طریق اشراق است و دانایی در وی راهی ندارد. اشراف عارف بر اسرار طبیعت و جهان مافوق از طریق شهود است؛ زیرا عارف معتقد است که پایان دانایی، نادانی است و هیچ گاه سیر در ماده و مجاز، انسان را به حقیقت نمی رساند:
بنابراین، قیصر با ساخت ترکیب، دانش ژرف ندانستن، آگاهی خود را به این اصل مهم عرفانی نشان می دهد.
ب- که شهیدان چه دلی داشته اند: در این مصرع، دل را که جایگاه اسرار حقیقت است به شهیدان نسبت می دهد؛ به عبارت دیگر، دل شهیدان؛ همان دل عارف است که دست به حماسه ای بزرگ یعنی جانبازی زده است.
ج- کز پی یاری عشق: این مصرع نی ما را به سوی عرفانی بودن رفتار رزمندگان رهنمون می سازد؛ زیرا راه عشق راه عرفان است نه راه عاقلان؛ اما در همین شعر عنصر حماسه، در مصراع زیر دیده می شود:

آیت تازه ترین معجزه را
دردل داغ کویر
چه گلی کاشته اند!

همان طور که قبلا گفته شد، حماسه عملی خارق العاده است که در این ویژگی با معجزه، صفت مشترک دارد؛ مضاف بر اینکه زبان حماسی شعر، آراسته بودن شعر را به عنصر حماسه نشان می دهد. ضمنا اصطلاح، چه گلی کاشته اند، نیز خارق العاده بودن عمل عرفانی شهیدان را نشان می دهد.
قیصر امین پور در قالب قدمایی و سنتی نیز اندیشه های خود را نشان می دهد و برداشتی را که از دفاع مقدس دارد در قالب غزل، اما با زبانی نو و امروزی، بیان می کند.

راز پرواز
ای خوشا خروشیدن، جاودانه جوشیدن
همچو رود ناآرام، زین کرانه کوچیدن
ای خوشا ز خود رفتن، مست خلسه ای خونین
سرخوش از سماعی سرخ، عارفانه رقصیدن
چون سوار زخم آگین، با تنی به تیر آذین
ای خوشا ز روی زین، در میانه غلتیدن
راز هر چه پرواز است، آستین برافشاندن
رمز هر چه اعجاز است، آستانه بوسیدن
در هوای او ای دل، شد ترا همین حاصل
مثل چشم باریدن، مثل شانه لرزیدن (امین پور، 1363: 105)

در غزل «راز پرواز»، نیز شاعر عناصر حماسه و عرفان را دست مایه خود قرار داده و با تلفیق آن ها غزلی بسیار زیبا ساخته است. شاعر در این غزل، با استفاده از کلمه ی خوشا، خوشبختی و رستگاری را در ایفای یک نقش و اجرای یک حرکت حماسی می داند که با تمرکز کردن بر خشم و برخاستن در اثر این خشم مقدس و روانه شدن به سمت جبهه های جنگ، این خوشبختی حاصل می گردد؛ لذا شاعر، مطلع غزل خود را به زیور حماسیه آراسته کرده است و در بیت دوم، با استفاده از مشی و سلوک عارفانه، عرصه ی خونین جنگ را خانقاهی برای رقص عارفانه در نظر می گیرد و به خاک و خون غلتیدن را نوعی سماع می بیند.
شاعر، در بیت سوم این غزل، یک حرکت حماسی را که در میدان جنگ اتفاق می افتد به نمایش می گذارد که همان تیر خوردن سوار رزمنده و از روی زین به زمین افتادن اوست. این بیت، از نظر حسی به قدری پرقوت ارائه شده که مخاطب با خواندن آن، احساس می کند که یک تصویر نقاشی و یا یک صحنه ی فیلم را مشاهده می کند.
همچنین، شاعر در بیت چهارم نیز، دوباره مفهومی عارفانه را دست مایه ی کار خود قرار می دهد. شکوفا شدن و مثل گل خندیدن در عرصه مبارزه با کفر و یا اساسا مثل گل شکفتن و مثل غنچه خندیدن... با این بیان شاعر می خواند بگوید که عالم محضر خداوند است و انسان با ایمان همیشه به لطف حق امیدوار است. بنابراین، لزومی ندارد که آینه ی با صفای دل را با غبار غصه، کدورت تیره کند. خندیدن در میدان جنگ، شیوه ی مردان عارف است. در داستان کربلا نیز این روحیه در مردان کربلا دیده می شود؛ با آنکه قبل از آن، امام حسین(ع)، خبر شهادت و کشته شدن آن ها را در شب دهم داده بود؛ البته این غزل تا پایان، عناصر حماسه و عرفان را همراه دارد.
غزل «بازی آفتاب و باران» نیز نمونه ی دیگری از آثار قیصر امین پور است که در آن حماسی و عرفان، مفاهیم اصلی تشکیل دهنده ی شعر است:

بازی آفتاب و باران***
گاه پیدا و گاه پنهانند
بازی آفتاب و بارانند***
سرخوشانی که در سماعی سرخ
پای کوبان در دست افشانند***
آفتاب و شکوفه و باران
نامشان را چه خوب می دانند***
هفت خوان را به یک قدم رفتند
زآنکه بر خوان عشق مهمانند***
گرچه در موج خیز فتنه خصم
همچو کوهند و سد طوفانند***
گر نسیمی ز سوی دوست رسد
باغی از برگهای لرزانند (امین پور، 1363: 113).

شاعر در این اثر، صفت ورزیدگی رزمندگان را که در حال حماسه سازی هستند، نشان می دهد؛ به عبارت دیگر، در همان مطلع غزل، شاعر، سرعت عمل رزمندگان را بیان می کند که بعضی اوقات آشکارا در حال جنگیدن هستند و گایه نیز، به ضرورت، نامرئی و پنهان، در حال عملیات جنگی هستند؛ اما چیرگی عنصر عرفان در این اثر، بیشتر از عنصر حماسه است؛ زیرا شاعر در ابیات بیشتری به روحیه عرفانی مردان دلاور میدان رزم اشاره می کند.
دست افشانی و پای کوبی، رقص عارفان، سماع و هفت شهر عشق را به یک قدم رفتن و خشوع و خضوع در برابر دوست (حضرت باری تعالی) و اصطلاحاتی از این قبیل، بیانگر روحیه ی عرفانی رزمندگان است. نکته ی شاخص، اشاره ی شاعر به هفت شهر عشق است که یکی از مضامین شعر عارفانه است.

آرامش تو
حسن تو کنایه ای به کنعان می زد***
در نای تو بغض عید قربان می زد
دریای دلت ساحل اطمینان بود***
آرامش تو طعنه به طوفان می زد (امین پور، 1363: 44).

در این رباعی نسبت به سایر موارد مربوط به خیال، معنا، لفظ و ساختار و... دو نکته اهمیت بیشتری دارد.
الف- «تو» در این رباعی کیست؟ حسن تو، در نای تو، دریای دلت، آرامش تو.
ب- نقطه ی اتکا و تجلی حماسه و عرفان در این رباعی کجاست؟ یعنی با تامل بر چه واژه ها و تعابیری قابل کشف است؟
به نظر می رسد، اگر به پرسش دوم بیشتر پاسخ دهیم، پاسخ پرسش اول راحت تر کشف می شود.
در نای تو بغض عید قربان می زد.
نای، نبض و قربان سه کلمه ای هستند که ما را به سمت قربانی شدن یا قربانی کردن هدایت می کنند. این سه کلمه، سه مشخصه و نشانه اند برای رسیدن به یک معنا؛ نای تو لحظه شماری می کند برای قربانی شدن و به تعبیری دقیق تر، نبض تو برای قربانی شدن می زند، به شمارش لحظه ها متوسل شدی، بی قرار هستی؛ یعنی جسارت و شجاعت انسانی را به تصویر می کشد که نه تنها از مرگ و کشته شدن نمی هراسد؛ بلکه برای دادن سر خویش لحظه شماری می کند. در واقع، این تعبیر حماسی از شجاعت یک انسان است که در متن مصرع نهفته است. انسانی که آن قدر به شاعر نزدیک و صمیمی است که شاعر به او، «تو» خطاب می کند و با او حرف می زند و ویژگی ها و شاخص های او را مثل آینه ای برایش در کلمات بازتاب می دهد.

آرامش توطئه به طوفان می زد.

در این جا یک کلمه و یک نشانه، ما را به سمت حماسه می برد، طوفان. تو آرامشی داری که ویران گر است؛ یعنی اگرچه در ظاهر روبه روی من از آرامش عارفانه برخورداری؛ ولی درون تو پر از غوغای حماسی است و طوفان برپاست؛ هر لحظه ممکن است از جایت برخیزی و بر سر نیروهای مقابلت آوار شوی. در حقیقت در این مصرع واژه آرامش، هم فضای فراتر از کارکرد لفظی و معنای اصلی خود را پیدا می کند؛ این آرامش، طعنه به طوفان می زند؛ یعنی ویران گرتر از هر طوفانی است؛ پس در این مصرع، با اتکای بر کلمه طوفان، آرامش هم کارکرد حماسی دارد.
چه کسی این ویژگی ها را دارد؟ تو. این «تو» در رباعی مذکور، نشان انسان شجاعی است که به نظر می رسد خیل دشمنان در مقابلش صف کشیده اند و او می داند که در برابر این دشمنان قربانی می شود؛ اما برای مرگ، لحظه شماری می کند و نمی هراسد؛ بلکه ویرانگرتر از هر طوفانی بر سر اهریمنان فرو می ریزد تا این که مرگ او را در آغوش بگیرد؛ انسان حماسه آفرینی که به سرنوشت خویش آگاه است و به دلیل معرفتش به مرگی که در برابر اوست، از هیچ چیز نمی هراسد.
نهراسیدن از مرگ و شجاعانه در برابر اهریمن ایستادن، بار دو مضمون حماسه و عرفان را توامان در شعر به دوش می کشد.

سبز
خوشا چون سروها استادنی سبز
خوشا چون برگ ها افتادنی سبز
خوشا چون گل به فصلی، سرخ مردن
خوشا در فصل دیگر، زادنی سبز (امین پور، 1372: 160)

این سوگنامه ی حزن انگیز که حاصل حضور شاعر بر سر صحنه های واقعی یک روی داد و واقعه ی تلخ است، با تصویر با شکوه حماسه ای خونین درهم آمیخته دیده می شود که نشانه ی غم شاعر همراه با غرور و افتخار حاصل از جان فشانی مظلومانه ی عده ای در راه تحقق هدف آرمانی ملی است.
ارتباط گویای تصاویر کوتاه شعری در این دو بیتی سبب شده تا شاعر به رسالت واقعی شعر خود که بیان محتوای حماسی در فضایی عارفانه است، دست یابد.

خوشا چون سروها استادنی سبز***
خوشا چون برگ ها افتادنی سبز

این سرنوشت مردان معرفت و سالکان راه حق یعنی رزمندگان اسلام است که مثل سرو ایستادگی می کنند و اگر شهید شوند نیز، چون برگ سبزی هستند که از درخت جدا شده اند و در رویارویی با تاریکی و خصم چون برگ سرخ پاییز می شوند؛ یعنی با خون سرخشان همواره زیبا و جاودانه اند، چون در جهانی دیگر سبز و سرافراز به پا می خیزند. شاعر، در این دو بیتی نیز حماسه و عرفان را به طور تلفیقی به کار برده است.

نتیجه گیری

از آنجا که امین پور در حساس ترین دوره ی عمر خود با دو حادثه بزرگ رو به رو بود؛ نوزده ساله بود که انقلاب اسلامی رخ داد و در بیست و سه سالگی نیز جنگ تحمیلی را تجربه کرد؛ جنگی که گریبان گیر محل زندگی او نیز بوده است و او موشک باران شدن شهر خود را به وسیله ی دشمن را مشاهده کرد و از طرفی، خود نیز رزمنده ی عرصه های دفاع مقدس بود؛ بنابراین، حضور حماسه و مفاهیم حماسی در اشعار امین پور، امری طبیعی به نظر می رسد؛ اما روحیه ی لطیف، حساس و پر از عاطفه ی امین پور، فضایی عرفانی را نیز بر این حماسه مسلط کرده است. بنابراین حماسه به صورت عریان و اختصاصی در آثار او ظهور پیدا نمی کند؛ بلکه بیشتر به صورت مفهومی و با پوشش استعاری نمود دارد و فضای حماسی را در مجموعه های اولیه او یعنی «تنفس صبح» و «در کوچه آفتاب» و «آینه های ناگهان» بیشتر می توان مشاهده کرد.
از بررسی مضامین اشعار زنده یاد قیصر امین پور دریافتیم که علاوه بر وجود تصاویر نبرد و جنگ، روکشی نغز، لطیف و ابریشمی از معانی عرفانی نیز بر روی این تصاویر کشیده شده است؛ تا با تلفیق زیرکانه ی مضامین عرفانی با مضامین حماسی، روح خشونت و اسکلت نبرد را با پوست و گوشتی لطیف از عرفان بپوشاند و به شعرهای خویش قواره ای انسانی و شمایلی جذاب بدهد.
شعر قیصر، شعری است غنی، پرمعنا و مؤثر، با فضایی عرفانی و روحانی و زبان و بیانی حماسی؛ چون از دل برمی‌خیزد، لاجرم بر دل نیز می نشیند.

پی‌نوشت‌ها

1. دبیر آموزش و پرورش
2. تاریخ دریافت مقاله: 1391/8/28
تاریخ پذیرش نهایی مقاله: 1391/12/7
نشانی پست الکترونیک نویسنده: www.nazarchoob@yahoo.com

منابع :
1. امین پور، قیصر، 1363، تنفس صبح، تهران: حوزه هنری.
2. امین پور، قیصر، 1386، گزینه ی اشعار، تهران: انتشارات مروارید.
3. امین پور، قیصر، 1363، در کوچه ی آفتاب، تهران: حوزه هنری.
4. امین پور، قیصر، 1372، آینه هی ناگهان، تهران: مروارید.
5. جوادی آملی، عبدالله، 1377، حماسه و عرفان، قم: اسراء قلم.
6. حافظ، 1370، دیوان حافظ، تصحیح محمد قزوینی، تهران: پیام محراب.
7. زرین کوب، عبدالحسین، 1350، ادبیات عرفانی ایران و ارزش انسانی آن / مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، مشهد: شماره 77.-صص 109-110.
8. صفا، ذبیح الله، 1379، حماسه سرایی در ایران، تهران: امیرکبیر.
9. عارفی نیا آباد، راهب، 1391، دیوان امیرالمومنین، قم: راشدین.
10. قبادی، حسینعلی، 1373، حماسه و عرفان در ادبیات انقلاب اسلامی با تاکید بر آثار حضرت امام خمینی / مجموعه مقالات سمینار بررسی ادبیات انقلاب اسلامی، تهران: سمت.
11. ناصری، محمد سادات، 1365، مجله ی پیام انقلاب، شماره 177.
12. معین، محمد، 1371، فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر.

منبع مقاله :
جلیلی، سید هدایت؛ (1389)، مجموعه مقالات غزالی پژوهی، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.