نقدی بر کتاب اصلاح طلبان تجدیدنظرطلب و پدرخوانده ها
نويسنده:مهدی حق بین
چکیده:
انتشار كتاب پس از گذشت 2 سال از پایان دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی و شكست تابوی انتقاد از اصلاحطلبان - حتی در مرزهای جریان موسوم به اصلاحطلبی – و شكلگیری حركتی در جهت نقد این جریان با حضور افرادی از دل همین جریان، تعداد صفحات متناسب با كشش گروه هدف كتاب و پرهیز از انتشار كتابی مطول كه باعث از بین رفتن جذابیتهای كتاب و ملال مخاطب گردد و در نهایت، كتابنامه غنی و استفاده از مطالبی مبتنی بر ادبیات مورد قبول جریان موسوم به اصلاحطلبی، از برجستگیهای قابل ذكر كتاب است.كتاب «اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب و پدرخواندهها» تألیف جناب آقای دكتر جهاندار امیری(1346- ) توسط انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی در بهار سال 1386 و به همت گروه اندیشه سیاسی معاونت پژوهشی مركز اسناد انقلاب اسلامی به زیور طبع آراسته شده است. این كتاب 280 صفحه ای در سه فصل با عناوین «نوگرایی و سكولاریسم»، «ماهیت رخداد دوم خرداد» و «بحران مفاهیم و افول» تنظیم گردیده است كه از جمله كتابهای جنجالی و بحثآفرین در سال جاری محسوب میشود. نظر به بحثهای بسیار و البته غرضورزی برخی در مورد این كتاب بود كه مركز اسناد انقلاب اسلامی را مصمم به بازبینی كتاب در قالب جلسه نقد نمود.
گزارشی از وضعیت كتاب در فضای سیاسی ایران
1.تحلیل و نقد محتویات كتاب «اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب و پدرخواندهها»
1-1-2. تبلیغ مناسب برای كتاب از سوی مركز اسناد انقلاب اسلامی
چنانچه گفته شد، مراسمی كه جهت رونمایی كتاب در نظر گرفته شد، موجب شناسایی مناسبی از كتاب نزد اصحاب رسانه، صاحبنظران و كارشناسان مسایل سیاسی و افكار عمومی جامعه شد و نقدهایی كه در پی این مراسم بر كتاب وارد شد، حوزه شناسایی آن را وسیعتر نمود. هر چند، محتوای كتاب نیز حقاً، قابل اعتنا بود و میتوان آن را جزءكتابهای سطح الف مركز اسناد انقلاب اسلامی دانست اما نمیتوان از نقش تبلیغ مناسب برای آن در معرفی كتاب در جامعه، به راحتی عبور كرد.
2-1-2. انتخاب عنوان مناسب و تحریك كننده مخاطب
عنوان كتاب، فارغ از محتوا و مسائل حاشیهای آن، به خوبی تحریك كننده ذهن مخاطب كنجكاو است و نمیتوان جذابیت عنوان آن را در معروفیتش نادیده گرفت.
پرداختن به موضوعاتی كه به دلیل امكان برچسب خوردن مؤلف و انتشارات، كمتر نویسنده و ناشری به آنها نزدیك میشود، فی نفسه برای بازار كتاب، محافل سیاسی و گروههای هدف كتابهای سیاسی جذاب میباشد. از جمله این موضوعات، موضوعاتی است كه حول حوادث مربوط به دوره جمهوری اسلامی میپردازند و مسلما هر چه متأخرتر باشند، بر جذابیتهای آن افزوده میشود. انتشار كتابی حول مسائل جریان افراطی در میان اصلاحطلبان، شجاعت قابل ستایش نویسنده محترم مركز اسناد انقلاب اسلامی را میرساند و البته فتح بابی برای ورود به حوادث مسائل در جمهوری اسلامی خواهد بود. انشاءالله.
3-1-2. رعایت انصاف و نقد منصفانه
به رغم نقدهای كور و ناشیانه صورت گرفته،خوانش كتاب خواننده را به این نتیجه میرساند كه نویسنده، مطالب خود را در انتقاد به قشر افراطی اصلاحطلبان منحصر نموده و هیچگاه قصد تخطئه كلیت جریان اصلاحطلبی را نداشته است؛ علیرغم آنكه جریان مركز اسناد انقلاب اسلامی و نویسنده محترم نقدهای عمدهای را به كلیت جریان اصلاحطلبی وارد میدانند. همچنین، بنا به آنچه گفته شد، نقد نویسنده از این جریان، در نهایت انصاف و پرهیز از ورود به مسائل حاشیهای و اخبار غیررسمی در خصوص این جریان بوده است.
4-1-2. زمان انتشار و تعداد صفحات (قطع) مناسب و كتابنامه (منابع) فنی
انتشار كتاب پس از گذشت 2 سال از پایان دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی و شكست تابوی انتقاد از اصلاحطلبان - حتی در مرزهای جریان موسوم به اصلاحطلبی – و شكلگیری حركتی در جهت نقد این جریان با حضور افرادی از دل همین جریان، تعداد صفحات متناسب با كشش گروه هدف كتاب و پرهیز از انتشار كتابی مطول كه باعث از بین رفتن جذابیتهای كتاب و ملال مخاطب گردد و در نهایت، كتابنامه غنی و استفاده از مطالبی مبتنی بر ادبیات مورد قبول جریان موسوم به اصلاحطلبی، از برجستگیهای قابل ذكر كتاب است.
2-2. نقاط ضعف
1-1-2-2. قیاس نوگرایی و سكولاریسم!
در مقدمه فصل اول (ص 21) و در بیان اهداف بخش دوم فصل، ذكر شده است كه به مقایسه نوگرایی و سكولاریسم پرداخته میشود كه چنانچه ملاحظه شود، هدف اصلی فصل اول كتاب نیز همین قیاس است اما ناگفته پیداست كه قیاس این دو، قیاسی معالفارغ است چه اینكه اگر نوگرایی بیان كننده یك مكتب فكری است در مقابل سنتگرایی، سكولاریسم یك نتیجه مكتبی است به عبارت دیگر، جنس طرفین قیاس هم سنخ نیست.
2-1-2-2. عدم تشخیص مخاطب از مفهوم اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب و پدرخواندهها
در محتوای كتاب، لا به لا، مفاهیم مختلفی از قبیل نوگرا، اصلاحطلب، روشنفكر، روشنفكر دینی، احیاگر و ... استخدام شده و مفهومشناسی گشتهاند اما به طور بارز و مشخص،هیچگاه به مفهومشناسی اصلاحطلبی تجدیدنظر طلب و تبارشناسی اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب پرداخته نشده است. همچنین، هیچگاه حتی به طور غیرمعین – نیز از پدرخواندههای اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب ذكری نمیرود و به بررسی افكار و دیدگاههای مبنایی پدرخواندهها، پس از شناساییشان نزد مخاطب، پرداخته نمیشود. تنها در انتهای كتاب (ص 212) از سروش به عنوان پدرخواندهی واقعی تجدیدنظرطلبان اصلاحطلب (!) نام برده شده است؛ بدون ذكر نام سایر پدرخواندهها و بیان دیدگاهها و افكار پدرخواندهها در زمینههای مختلف.
3-1-2-2. استثناء روحانیون نوگرا از نوگرایان
نویسنده در صفحه 22، بالكل روحانیون نوگرا را برخاسته از بستر دین و حوزهةای علمیه و در جهت ارائه چهره اصولی و نوین از دین و مقابله با امواج التقاطی از دین دانسته است و آنها را كلا از نوگرایان مورد بحث خارج نموده است. این در حالی است كه در میان نوگرایان (با تعبیری كه نزد نویسنده است) میتوان كسانی را یافت كه علیرغم برخاستن از بستر دین و حوزه اما زمینههای غیردینی را در نظر دارند و میتوانند مورد نقد نویسنده واقع شوند. این نگاه به عامه روحانیت، در كل كتاب مشهود است و نویسنده از تعرض به روحانیت – ولو روحانیت نوگرای التقاطگر – پرهیز دارد.
4-1-2-2. نكاتی درباره پایههای نظری (فصل اول)
الف) مبانی معرفت شناختی نوگرایی، پلورالیسم و هرمنوتیك دانسته شدهاند. این در حالی است كه به نظر نوگرایی جهت فكری در یك رهیافت (پارادایم) است و در حقیقت، نوگرایی مفهومی است قیدی كه بر حوزههای عام مختلف بار میشود مانند نوگرایی دینی، نوگرایی فرهنگی و ... گرایش به نوگرایی در هر عصری و در برابر هر سنتگرایی قرار میگیرد و مكتب یا مكاتبی را پدید میآورد كه در قرن بیستم، مكاتب كمونیسم،لیبرالیسم، اگزیستانسیالیسم و ... را پدید میآورد.
هر پارادایم یا رهیافت بر پایههای نظری استوار است و پارادایم غالب در قرن بیستم، بر پایههایی چون پلورالیسم، سكولاریسم و ... بر پا شده و یا ابزاری مانند هرمنوتیك به تئوریزه كردن ایدئولوژی و جهانبینی خود میپردازد. در این بین، مبانی معرفت شناختی پارادایم مسلط در قرن بیستم (مدرنیسم) را میتوان اومانیسم، نسبیگرایی و ... دانست. در حقیقت، به نظر، مبانی معرفت شناختی یاد شده یك روش و یك پایه نظری در رهیافت مدرن بوده است كه البته بیش از همه مورد توجه اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب ایرانی قرار گرفته است. به عبارت دیگر، مواردی كه به عنوان مبانی معرفت شناختی نام برده شدهاند را نمیتوان از این جنبه نگریست.
جالب آنجاست كه در ص 36، تحلیل میشود كه هرمنوتیك به نسبیگرایی تمام عیار ختم میشود كه بر اساس استدلال پیش گفته، هرمنوتیك ابزاری مدرن است كه بر اساس نگاه نسبیگرا به خدمت انسان مدرن در آمده است.
ب) در فصل بیان پایههای نظری (فصل اول)، بهتر بود كه مفاهیم یاد شده، بنا به استدلال و بیان اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب و یا پدرخواندهها تحلیل میشد تا اینكه بر اساس اظهارات فیلسوفان و تئوریسینهای غربی.
ج) در صفحات 23 و 43 كتاب، در بیان معنای احیاگری، دو معنا با تفاوت ماهوی مشاهده میشود. در صفحه 23، احیاگر نگران است از دست رفتن جوهر دین و قلب ماهیت آن و محتاط در انطباق دین با مقتضیات جدید است و در مقابل نوگرایان و روشنفكران دینی جسور. اما در صفحه 42 بیان میگردد كه احیاگران معتقدند كه اندیشههای سنتی در شرایط كنونی كارآیی ندارند و باید به موضوعات جدید پاسخهای زنده و متناسب با زمان داده شود تا دین بیتحرك واجد حیات و زندگی شود. در این تعریف، احیاگری كوششی برای تطبیق اندیشههای دینی با شرایط روز و یافتن پاسخهای مناسب به سوالهای جامعه اسلامی دانسته شده است.
د) در مورد اصطلاحات به كار گرفته در مورد جریانهای فكری مختلف؛اولا،با صحت و جامعنگری استخدام نشده و به دقت تعریف نشدهاند چنانچه تا انتهای كتاب، معنای مفاهیمی چون راست مدرن، روشنفكر دینی، اصلاحگر، احیاگر، نوگرا و ... و تفاوت آنها با یكدیگر و جریانهای فكری عینی ذیل آنها بر خواننده مكشوف نمیشود. در ثانی، نویسنده عناوین مختلفی را بر گروههای فكری مختلف (بر اساس تعاریف مختلفشان) بار میكند كه وجه تشابه همه آنها، رد مبانی فكری و شیوه تحلیلشان از سوی نویسنده است. به عبارت دیگر، نویسنده بدون استخدام عنوانی برای جریان حق و ثبت، كلیه عناوین را با نسبت دادن به جریانهای فكری منفی «شهید» كرده است.
ه) نویسنده در صفحات 43 و 44 بیانی مشوش دارد. به این بیان توجه كنید: «پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نوگرایی دینی با دو نگاه اصلاحگری و احیاگری مطرح شد... بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نوگرایان – كه در اندیشه تجدد و تحقق افكار مدرن بودند – با اسلامی سیاسی در قالب جمهوری اسلامی مواجه شدند كه هیچ فضایی برای طرح گفتمانهای سكولار و غربی باقی نمیگذاشت. این گرایشها به علت حاكمیت فقر تئوریك بر آنها، نداشتن حرفهای جدید و تكراری بودن ادعاهایشان نمیتوانستند جریانهایی فكری در جامعه راهاندازی كنند و فضای نقد جمهوری اسلامی در اختیار نوگرایی قرار گرفت كه با دینمداری لیبرالی به نقد دین حداكثری و مدعی دخالت در امور سیاسی و اجتماعی برآیند»!!؟ یا جمله صفحه 39: «دغدغه و دلسوزیهای درون دینی روشنفكران و نوگرایان دینی در موارد دیگری هم مدعی شدهآند» . نمونهای از بیان مكلف و جملهبندی ناقص در متن كتاب است.
و) نویسنده، در فصل پایههای نظری – ابدا – و در فصول 2 و 3 – اكثرا – نظر شخصی خود و پاسخهای احتمالی به مباحث را بیان نمیكند و گویی، تعمدی در میان است تا تنها به جمعآوری نظرات و آرای مختلف حول موضوعات كتاب بپردازد.
ز) در نهایت، نویسنده علیرغم پارامترهایی كه از نوگرایی به دست میدهد و مختصات نقطهای آن را در ربع سوم محورهای مختصات قرار میدهد اما در صفحه 45 بیان میدارد كه نوگرایان مسیر رسیدن به رفع ركورد و جمود از جامعه اسلامی و رساندن آنها به رشد، پیشرفت و توسعه كه جنبههای مادی تمدنی غرب محسوب میشوند را «دین و دینمداری میدانند.» لازم به توضیح است كه ربع سوم محورهای مختصات،محصور میان Xها و Yهای منفی است و كنایه از اینكه موقعیت مختصاتی ترسیم شده برای نوگرایان در كتاب، تماما منفی است.
ح)در صفحه 82، سكولاریسم دینی بر پایه معرفتشناسی پلورالیستی و هرمنوتیكی دانسته شده است و اینك همانهایی است كه نویسنده آنها را پایههای معرفت شناختی نوگرایی دانسته است و مشخص نیست كه مقایسه میان دو بحث كه دارای پایهةای معرفت شناختی یكسانی هستند چه فایدهای خواهد داشت. جالب اینجاست كه علیرغم آنكه در صحه 21، وعده داده میشود كه به ارتباط معنایی بین نوگرایی دینی و سكولاریسم پرداخته میشود و یا به مقایسه نوگرایی و سكولاریسم پرداخته خواهد شد اما این وعدهها در كتاب عملی نمیشود و تنها به معرفی هر یك بسنده شده است.
ط) بحث پایه و ریشههای فكری اصلاحطلبان تجدیدنظر طلب تحت مفاهیم نوگرایی دینی و سكولاریسم به مباحثی حول دین و مذهب منحصر شده است و فاقد شناسایی و كاربرد در واكاوی ریشههای فكری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این جریان است. چه اینكه در مباحث فصل بعد، از این مفاهیم استفادهای نمیشود و تا انتهای كتاب، پایههای بحث، بدون كاربرد و دست نخورده باقی میمانند. همچنین، اگر بنا به قیاس میان این دو بوده است، میبایست روش معرفی آن دو نیز از یك سیاق پیروی میكرد كه چنین نیست.
5-1-2-2. نویسنده در صفحه 92، با بیان اینكه «مشاركت گسترده و ناگهانی مردم در دوم خرداد 1376، رویداد، رخداد و اتفاق سیاسی غیرمنتظرهای بود»، به تحلیل تفاسیری چون انقلاب، جنبش و حركت تودهوار از دوم خرداد میپردازد. این در حالی است كه بیاناتی چون «مشاركت گسترده و ناگهانی» و «اتفاق سیاسی غیرمنتظره» تا حدودی جهت ذهنی نویسنده را نسبت به این واقعه و چرایی وقوع آن، به نوعی، پدیدار مینماید اما در صفحه 105 بیان میدارد كه «رخداد دوم خرداد نه انقلاب، نه جنبش اجتماعی و نه اصلاحی بودم» و باز هم خواننده را از تحلیلی مشخص از سوی خود محروم مینماید.
منبع:www.irdc.ir