ابن سینا نسبت به سلف خود، فارابی، نویسندهای با اسلوب تر و منسجم تر بود و روانی سبک او سهم به سزایی در انتشار آثار وی در میان طلاب فلسفه و مورخین عقاید و افکار داشته است. فارابی به رغم جایگاه رفیعش در منطق و فلسفه، پیروان و شارحان چندانی نداشت؛ لیکن بسیاری از مؤلفان مشهور در قرون بعد به شرح و تفسیر و تحشیهی آثار ابن سینا اشتغال ورزیدند. (1)
از ابن سینا آثار بسیاری به دست ما رسیده است از جمله: 1. کتاب شفا که از مهم ترین آثار اوست و در طبیعیات، الهیات، منطق و ... است 2. النجاة که مختصر و گزیدهای از مطالب شفاست 3. الانصاف 4. عیون الحکمة 5. منطق المشرقیین 6. رسالة اضحویه فی امر المعاد 7. تسع رسائل فی الحکمة و الطبیعیات 8. فی معانی کتاب ریطوریقا 9. رسالة الاکسیر 10. رسالة فی معرفة النفس الناطقة و احوالها 11. التعلیقات 12. القانون فی الطب. 13. النکت فی الفوائد (که مختصری از منطق، طبیعیات و الهیات را دربر دارد) 14. دانشنامهی علایی که بخشی از آن دربارهی منطق و الهیات است. 16. الاشارات و التبنیهات که ظاهراً آخرین نوشته و از برجسته ترین آثار اوست و نثر عربی ادبی شیوا از ویژگی های آن است. (2)
ما از میان کلیهی آثار منطقی ابن سینا، آراء او در کتاب شفا و اشارات را بررسی خواهیم کرد؛ چرا که کتاب نخست از جهت اهمیت از مهم ترین آثار وی و دانشنامهای از علوم اسلامی - یونانی به شمار میآید و کتاب دوم نیز علاوه بر اینکه همواره توجه محافل علمی و اندیشمندان را به خود جلب کرده است، حاصل مرحلهی مستقل تری از تحول فکری وی است. (3)
رویکرد ابن سینا به مغالطات متأثر از دیدگاه او نسبت به منطق بود و دیدگاه او نسبت به منطق از آثار او قابل استخراج است؛ بنابراین ابتدا به بحث از دیدگاه او نسبت به منطق براساس آثارش خواهیم پرداخت.
نکتهی قابل توجه در مورد تفاوت دو کتاب شفا و اشارت این است که در یکی ابن سینا از نظام نه بخشی تبعیت کرده است؛ ولی در دیگری از آن عدول میکند. به این معنا که کتاب ارگانون ارسطو با ترتیب معینی که شامل نه بخش بود، به مسلمانان رسید. این نه بخش عبارت اند از: ایساغوجی، مقولات، عبارت، قیاس، برهان، جدل، سفسطه، خطابه و شعر، سفسطه کتاب هفتم از ارگانون است.
ترتیب آثار ارسطو ترتیبی نیست که خود او معین کرده باشد؛ بلکه پس از مرگ او به تدریج آثارش گردآوری شد. آثار منطقی او در دورهی بیزانسی (در حدود 330- 395 میلادی) جمع آوری و مرتب گردید و تدریجاً نظام نه بخشی یافت. (4)
از یک قرن پیش کسانی چون «وایتز» (5) و «بونیتز» (6) به این نتیجه رسیدند که «کتاب سفسطه» از ملحقات «کتاب الجدل» است. (7) بنابراین دیدگاه، باید گفت در نظام نه بخشی، نظر به مغالطهی نظری استقلالی نیست؛ بلکه به آن تحت ظل جدل نگریسته میشود.
ابن سینا در کتاب شفاء از نظام نه بخشی تبعیت کرده است؛ لیکن در اشارات نظام منطق را از نه بخش به دو بخش تغییر داد. در ارجوزهی منطقی نیز چنین کرد و این، پایه و بنیان روش متأخران، خصوصاً دانشمندان قرن هفتم گردید و دانشمندانی از قبیل غزالی، سهرودی، فخر رازی و ... از او پیروی کردند. (8) بنابراین به نظر میرسد اولین کسی که از روش منطق نگاری نه بخشی عدول کرد، ابن سینا بود.
هدف از بیان مطالب فوق، نتیجه گیری این مطلب است که ابن سینا دو رویکرد به منطق دارد: یکی رویکردی که در آن ابن سینا پیرو روش منطق نگاری نه بخشی است و دیگری رویکردی که در آن از روش مذکور عدول میکند.
می توان گفت شیخ الرئیس دو نوآوری در منطق دارد: یکی، نوآوری در مسائل منطق و دوم، نوآوری در ساختار منطق نگاری. (2)
اینها نکاتی بود دربارهی دو رویکرد به منطق و منطق نگاری؛ لیکن در بحث از مغالطات، شیخ الرئیس اعتراف میکند که معلم اول در حد کمال به این بحث پرداخته است. او میگوید:
آیا کسانی که ارسطو را به قصور متهم میکنند توانسته اند مطلبی بر آنچه او گفته بود بیفزایند. (10)
با توجه به این سخن باید گفت که از نظر شیخ الرئیس آنچه ارسطو بیان کرده است به حد کمال است؛ اما در مورد عملکرد خودش در زمینهی مغالطه میگوید:
«لیکن ما سخن را کمی بسط دادیم و در صور (مختلف) غلط نگریستیم و آن ها را جمع آوری و به صورت صناعتی کلی، (از سایر صناعات) جدا کردیم». (11) سخن فوق حاوی نکات مهم زیر است:
اول اینکه ابن سینا میگوید: «سخن را بسط دادیم.» و در حقیقت اذعان میکند که از کلام ارسطو پیروی میکند.
دوم اینکه قید: «کمی»، با سخن پیشین شیخ که در بیان عظمت مقام ارسطو و کمال سخنش بود، همخوانی دارد.
سوم، اینکه شیخ الرئیس کار خود را «نظر در وجوه مختلف مغالطه و گردآوری آن ها» میداند.
چهارم، و از همه مهم تر، اینکه در این عبارت ابن سینا تصریح میکند که سفسطه را صناعتی کلی و مستقل کرده است، نه اینکه صرف رد سوفسطا بیان باشد. (12)
اکنون روشن میشود که چرا در بیان رویکرد ابن سینا به بحث مغالطه سخن را به منطق نگاری نه بخشی و دو بخشی رساندیم. ابن سینا آغازگر منطق نگاری دوبخشی است و از جمله مهم ترین تفاوت های منطق نگاری دو بخشی با منطق نگاری نه بخشی این است که در منطق نگاری دو بخشی منطقدان به بحث از برهان و مغالطه بسنده میکند و از سایر صناعات (خطابه، جدل و شعر) غالبا سخن نمی گوید (13) و این درست همان کاری است که ابن سینا در کتاب اشارات - برخلاف شفا - انجام میدهد. در آنجا نگاه ابن سینا به مغالطات و مستقل دانستن مغالطه از «جدل» عاملی است که او را در حذف «جدل» از کتاب اشارات و اکتفا کردن به بیان «مغالطه» یاری میکند.
پس اولین نکتهای که دربارهی ابن سینا و نو بودن نگاه او نسبت به بحث از مغاطات باید ذکر کرد، نگاه استقلالی او به مغالطات است.
سخن فوق حاوی این دست آورد است که دربارهی دیدگاه ابن سینا به مغالطات و رویکرد او به «مغالطه، حداقل از دو جنبه میتوان سخن گفت:
اول اینکه دیدگاه ابن سینا به بحث «صناعت مغالطه» را در نسبتی که با سایر صناعات دارد، بررسی کنیم.
دوم اینکه دیدگاه شیخ الرئیس را نسبت به «صناعت مغالطه» بماهو مغالطه، مد نظر قرار دهیم.
ما دربارهی جنبهی نخست در صفحات قبل سخن گفتیم و طرح مسئلهی منطق نگاری نه بخشی و منطق نگاری دو بخشی نیز به همین منظور بود.
اینک به این مسئله میپردازیم که ابن سینا به مغالطات، بما هو مغالطه، چگونه نگریسته است. پاسخ سؤال فوق با توجه به دو اثر مهم شیخ (یعنی کتاب شفا و کتاب اشارات) نسبتاً متفاوت خواهد بود.
ابن سینا در شفا نخست مغالطه را تعریف میکند و سپس تقسیماتی برای آن ارائه میدهد که این تقسیمات در جدول شمارهی (1) آمده است.
او در این اثر خود، همانند ارسطو، به طبقه بندی مغالطه میپردازد و سپس هر یک از اقسام مغالطه را شرح میدهد، آنگاه بعضی از اشکالات وارد شده به نحوهی تقسیم مغالطه را طرح میکند و درصدد پاسخ به آن ها برمی آید. یکی از این اشکالات، «گمان بازگشت تمام مغالطات به مغالطهی اسم مشترک» است.
ابن سینا پایان بحث خود را نیز به ارائهی راه حل مغالطات اختصاص داده است؛ یعنی درست همان طور که در کتاب ارگانون ارسطو عمل شده است.
او در اشارات نیز بلافاصله پس از بیان صناعت برهان به بیان «مغالطه» میپردازد؛ لیکن در آنجا تعریفی از مغالطه ارائه نمی دهد؛ بلکه از بدو امر شروع به بیان اقسام مغالطه میکند. وی در اشارات هم مانند شفا و مثل ارسطو رویکردش طبقه بندی است. هر چند طبقه بندی او در شفا و اشارات اندکی با یکدیگر تفاوت دارد؛ لیکن این تفاوت نمی تواند تغییری در نوع رویکرد او ایجاد کند و باید اذعان کرد که ابن سینا در این مورد راه ارسطو را رفته است نه راه فارابی را.
تعریف مغالطه از دیدگاه ابن سینا
هر چند شیخ الرئیس در اشارات هنگام بحث از مغالطه، تعریفی برای آن بیان نمی کند؛ اما از کلامش میتوان استنباط کرد که از نظر او مغالطه، «قیاس دارای غلط» است و این غلط، یا در صورت قیاس است و یا در مادهی آن. (14)او در کتاب شفا در تحدید مغالطه میگوید:
تبکیت مغالطی، قیاسی است که (شخص) متشبه به جدلی یا برهان آن را به کار میگیرد تا نقیض وضعی را اثبات کند. (15)
منظور از متشبه به جدلی یا برهانی، کسی است که وانمود میکند قیاسی که به کار میبرد قیاس جدلی است؛ یعنی از اولیات و سایر ویژگی های قیاس برهانی بهره مند است.
پیش از توضیح تعریف فوق باید توجه داشت که ابن سینا بین قیاس مطلق و تبکیت مطلق و تبکیت سوفسطایی تفاوت قائل است و آن ها را چنین تعریف میکند:
قیاس مطلق: «قیاسی است که به حسب نتیجه مطلق است». مطلق در اینجا در مقابل مقید قرار دارد؛ به این معنا که از نظر ابن سینا، «قیاس» و «تبکیت» به تنهایی، متفاوت است از «تبکیتی که مقید به سوفسطایی بودن است».
او قیاس را عبارت میداند از «قولی که اگر اموری از آن مسلم دانسته شود، حتماً از آن به خودی خود قول دیگری لازم میآید». (16)
تبکیت مطلق: «قیاسی است که نتیجهی آن نقیض وضعی باشد». (17)
منظور از «وضع» در اینجا، اعتقاد و رأیی است که کسی معتقد به آن است؛ پس اگر قیاسی در رد چنین اعتقاد و رأیی اقامه شود و نقیض آن را اثبات کند، آن قیاس، تبکیت مطلق خواهد بود.
تبکیت سوفسطایی: قیاسی است که به نظر میرسد مناقض با حق است و نتیجه اش حق را نقض میکند؛ حال آنکه در حقیقت، مناقض با حق نیست. (18)
اکنون که فرق سه مفهوم فوق الذکر را دانستیم، در توضیح تعریف شیخ الرئیس باید بگوییم ابن سینا نیز مانند ارسطو در تعریف تبکیت مغالطی به قیاس نظر دارد، برخلاف فارابی که تعریفش از مغالطه تعریفی عام بود و غیر قیاس را نیز شامل میشد.
مبارزات راسطو با سوفسطاییان را میتوان یکی از دلایلی دانست که او را بر آن داشت تا در بررسی مغالطه به قیاس و جدل و طرفین بحث نظر داشته باشد. توجه ارسطو به این امور در ضمن کلامش مشهود است؛ لیکن وقتی به ابن سینا میرسیم مشاهده میکنیم که او صراحتاً قید «متشبه به جدلی یا برهانی» را در تعریف تبکیت مغالطی ذکر میکند و سپس مانند ارسطو میافزاید: این قسم از تبکیتات را نباید تبکیت نامید؛ بلکه اینها «تضلیلات» هستند؛ (19) یعنی انسان را به خطا و گمراهی میاندازند.
ابن سینا در تعریفش، تبکیت مغالطی را نوعی قیاس میداند که گروه خاصی آن را به کار میبرند و سخن از «تشبه» به میان میآورد همان طور که ارسطو و فارابی دربارهی تشابه بین امور مختلف سخن گفته اند. جملات و عبارات ابن سینا در اینجا درست مشابه عبارات ارسطو است. (20)
او میگوید:
بعضی از مردم، سخاوتمند و خوش خلق اند و برخی تظاهر به آن میکنند... در جمادات نیز برخی طلا و نقرهی حقیقی اند و برخی شبیه به طلا و نقره ... . (21)
آنگاه میگوید:
به همین ترتیب در قیاس نیز چنین است: برخی از قیاسات حق اند و موجود، و برخی از آن ها تبکیت سوفسطایی اند که مشابه حق اند؛ لیکن حقیقت ندارند و قیاس نیستند. (22)
شیخ الرئیس پس از بیان تعریف تبکیت مغالطی به تقسیم مغالطات میپردازد، به شرحی که پس از این خواهیم گفت.
اجزاء صناعت مشاغبه (ص 7 پ 1) |
تبکیت مغالطی (ص 7 پ 1) |
داخل در لفظ (ص |
در لفظ مفرد (ص 10 پ 1) |
اشتراک اسم (ص 9 پ 1) |
شکل لفظ (ص 18 پ 2) |
||||
اعراب و اعجام (ص 17 پ 3) |
||||
در لفظ مرکب (ص 10 پ 2) |
ممارات (ص 10 پ 2) |
|||
تفصیل مرکب (ص 12 پ 2) |
||||
اشتراک قسمت (ص 14 پ 4) |
||||
داخل در معنا (ص 20 پ 1) |
در نفس قضیه (ص 27 پ 2) |
أخذ ما بالعرض (ص 20 پ 2) |
||
سوء اعتبار حمل (ص 21 پ 2) |
||||
ایهام عکس (از جهت لوازم) (ص 23 پ 3) |
||||
در نقیض قضیه (ص 27 پ 3) |
أخذ غیر نقیض به جای نقیض (جمع مسائل در مسئله واحد) (ص 25 پ 2) |
|||
در قیاس (ص 28 پ 2) |
قلت علم به تبکیت (ص 22 پ 2) |
|||
مصادره به مطلوب اول (ص 23 پ 2) |
||||
وضع غیرعلت به جای علت (ص 25 پ 1) |
||||
خارج از تبکیت مغالطی (ص 7 پ 1) |
تشنیع بر مخاطب یا سخن او (ص 7 پ 1) |
|||
سوق کلام به سخن دروغ و یا خلاف مشهور (ص 7 پ 1) |
||||
متحیر کردن مخاطب با بیان الفاظ مغلق و مبهم (ص 7 پ 1) |
||||
هذیان گویی و تکرار که ذهن فرد را پریشان کند (ص 7 پ 1) |
مغالطه (ص 596 پ 1) |
در لفظ (ص 596 پ 1) |
مفرد (ص 596 پ 1) |
جوهر لفظ (ص 596 پ 1) |
هیئت لفظ (ص 596 پ 1) |
|||
اعراب و اعجام (ص 596 پ 1) |
|||
مرکب (ص |
تفصیل مرکب (ص 596 پ 1) |
||
ترکیب مفصل مرکب (ص 596 پ 1) |
|||
در معنا (ص 596 پ 1) (به سبب صورت) |
تحریف قیاس (ص 596 پ 1) |
||
وضع غیر علت به جای علت (ص 596 پ 1) |
|||
مصادره به مطلوب اول (ص 596 پ 1) |
|||
ایهام عکس (ص 596 پ 1) |
|||
أخذ امر عرضی بجای ذاتی (ص 596 پ 1) |
|||
سوء اعتبار حمل (ص 596 پ 1) |
اقسام مغالطه از دیدگاه ابن سینا
ابن سینا در شفا، «اجزاء مشاغبه» را مقسم قرار میدهد و تقسیمات خود را از آنجا آغاز میکند. آنگاه میگوید: اجزاء صناعت مشاغبی پنج جزء است: یکی تبکیت مغالطی، دیگری ...». (23) در حالی که ارسطو «تبکیت سوفسطایی» را مقسم قرار داده بود. این تبکیت سوفسطایی را میتوان با آنچه ابن سینا «تبکیت مغالطی» نامیده است برابر دانست و از این مطلب میتوان نتیجه گرفت که مقسم در تقسیمات ابن سینا نیز مانند فارابی، عام تر از مقسم ارسطوست. اینکه جدول (1-3) قسمی از مغالطاتی را هم (که خارج از تبکیت مغالطی و مربوط به حالات انسانی و تغییرات آن است، دربردارد؛ خود مویدی بر عام تر بودن مقسم ابن سینا در کتاب شفا نسبت به مقسم ارسطوست. پس میتوان گفت که ابن سینا در این مورد راهی را رفته است که فارابی نیز رفته بود. هر چند شیخ الرئیس هم مانند ارسطو در تعریف مغالطه به تبکیتات مغالطی میپردازد.آن قسم از مغالطات را که ارسطو «زبانی» و «خارج از زبان» نامیده بود، ابن سینا، همانند فارابی، آن را «در لفظ» (یا لفظی) و «در معنا» (یا معنایی) میخواند. (24)
مطلب تازهای که ابن سینا بیان میکند، این است که مغالطات «در لفظ» را به دو قسم تقسیم میکند: یکی «مغالطات در لفظ مفرد» و دیگری «مغالطات در لفظ مرکب» که این تقسیم را ارسطو و فارابی بیان نکرده بودند. (25)
شیخ الرئیس، مغالطات «معنایی» را نیز سه قسم میداند: 1. در نفس قضیه 2. در نقیض قضیه 3. در قیاس. (26) این تقسیم بندی نیز از جمله تقسیماتی است که ارسطو و فارابی به آن نپرداختند؛ لیکن شیخ بیان کرده است.
سایر تقسیمات مغالطه، که شیخ الرئیس ارائه کرده است، مانند تقسیماتی است که ارسطو و مترجمان آثار او گفته اند و تنها به لحاظ نام گذاری، تفاوت های جزئی با هم دارند که بیشتر، تفاوت در الفاظ است، نه در معانی مراجعه به جدول شمارهی (1) و مقایسهی آن با جداول (1-3) و (2-3) این سخن را تأیید میکند. ابن سینا برای مغالطاتی که خارج از تبکیت مغالطی هستند چهار قسم ذکر میکند که ارسطو و فارابی، هر چند به آن ها توجه نشان داده اند؛ لیکن در طبقه بندی خود آن ها را ذکر نکرده اند.
بنابر جدول (1-3) معلوم میشود که ابن سینا در شفا هفده قسم مغالطه را ذکر میکند. چهار قسم آن، «خارج از تبکیت مغالطی است» و به حالات انسان مربوط میشود و سیزده قسم دیگر هم همان سیزده قسمی است که ارسطو گفته بود، اما با تفاوت های جزئی که در این فصل از آن ها سخن گفتیم.
در کتاب اشارات، ابن سینا «مغالطه» (یا غلط) را مقسم قرار میدهد و اظهار میکند که غلط در قیاس یا به سبب فساد در صورتش است و یا فساد در ماده اش، و این مطلب را توضیح میدهد و مثال هایی ارائه میکند. در پایان بحث نیز طبقه بندی از مغالطات ارائه کرده که در جدول (2-3) آمده است.
دقت در این جدول نشان میدهد که شیخ غلط در قیاس را به دو قسم «در لفظ» و «در معنا» تقسیم میکند. (27)
او در اینجا مقسم را به گونهای قرار داده است که عام نیست و مغالطات «خارج از تبکیت مغالطی» را شامل نمی شود و این کاری است که پیش از وی ارسطو انجام داده بود. طبقه بندی ارائه شده در اشارات، بیش از شفا به طبقه بندی ارسطو شباهت دارد. تفاوت مهم آن با طبقه بندی ارسطو در این است که در اینجا نیز مغالطات در لفظ را به «مفرد» و «مرکب» تقسیم کرده است و همچنین دو قسم از مغالطات را در این طبقه بندی ذکر نکرده است:
یکی «جمع مسایل در مسئلهی واحد» و دیگری «مغالطهی «ممارات». البته عدم ذکر آن ها ناشی از عدم توجه و یا جهل نبوده است، زیرا شیخ آن ها را بیشتر در شفا بیان کرده بود. (28) شاید بتوان گفت علت این امر این است که شیخ الرئیس در اشارات به اختصار از مغالطه سخن گفته است و بنابراین این اقسام را ذکر نکرده است. حتی، چنانچه خواهیم دید، که در مثال ها نیز تنها برای دو یا سه مورد مثال میزند (29) و اختصار در کلام را رعایت میکند.
مطلبی که باید در پایان این بحث افزود این است که ابن سینا، هم در شفا و هم در اشارات، ملاک طبقه بندی و تقسیمات مغالطات را «علل وقوع مغالطه» میداند و حتی صراحتاً لفظ «سبب» را به کار میبرد. (30)
پس میتوان نتیجه گرفت که در مورد ملاک تقسیمات نیز شیخ همانند ارسطو عمل کرده است، همان طور که پیش از او فارابی نیز مانند ارسطو «علل وقوع» مغالطه را ملاک قرار داده بود. تفاوت هایی که در اسامی مغالطات در شفا و اشارات مشهود است، بیشتر در لفظ است و تغییری در معنا ایجاد نمی کند. این سخن با مراجعه به جدول (1-3) و (2-3) و مثال هایی که پس از این برای اقسام مغالطه بیان میکنیم روشن میگردد.
مثال های ابن سینا (31)
1. اشتراک اسم. دربارهی این مغالطه پیش از این سخن گفتیم (32) و نیاز به بیان مجدد نیست و تنها این نکته را یادآور میشویم که شیخ الرئیس مانند ارسطو، «اشتراک اسم» را در معنای عامش به کار میبرد. او برای این قسم چنین مثال میآورد:اینکه کسی به یاد گیرندهای بگوید: او میداند [یعنی داناست] یا نمی داند [یعنی نادان است]؟ اگر نمی داند [و نادان است] پس یاد گیرنده نیست و اگر میداند [و داناست] پس نیازی به یادگیری ندارد (ص 9، پ 1).
ابن سینا سبب مغالطه در مثال فوق را اشتراک اسم در واژهی «می داند» یا (یعلم) معرفی میکند. این کلمه دو معنا دارد:
1. به معنای اینکه علم برایش حاصل میشود. (یعنی یاد میگیرد)
2. به معنای اینکه علم برایش حاصل شده است (یعنی میداند). (ص 9 پ 1)
هر گاه دو معنای فوق با هم خلط شوند، مغالطه رخ میدهد. این مثال مشابه مثالی است که ارسطو پیش از این بیان کرد (33) و هر چند تفاوت های جزئی وجود دارد؛ اما هر دو دانشمند برای نشان دادن اشتراک دو اسم، از مشتقات واژهی «علم» استفاده کرده اند.
شیخ الرئیس مثال دیگری هم دارد که پیش از او ارسطو گفته بود. (34) وی میگوید:
آیا شر واجب است؟ یا واجب نیست؟ اگر واجب باشد، (از آنجا که) هر واجبی خیر است پس بعضی از شرور خیر خواهد بود و اگر واجب نباشد، موجود نخواهد شد (ص 9، پ 2).
ابن سینا در توضیح مغالطهی فوق میگوید: آنچه وجودش واجب است، غیر از آن چیزی است که عمل کردن به آن واجب است و حال آنکه به هر دوی اینها بنابر اشتراک اسم، «واجب» گفته میشود. (ص 9، پ 2) در واقع مغالطه در این مثال ناشی از معانی مختلف واژهی «واجب» است.
2. شکل لفظ. این مغالطه همان مغالطهای است که مترجمان ارسطو آن را «شکل کلام» ترجمه کردند. ابن سینا میگوید: از اینکه با تغییر اشکال تصاریف، مذکر و مونث و فاعل و مفعول و ... با هم خلط شوند، این مغالطه رخ میدهد (ص 18 پ 2).
مغالطهی فوق همان مغالطهای است که فارابی، «تغییر تصاریف» نامیده بود. (35)
مثال شیخ الرئیس این است: گفته شود «هیولی به طبع خود «قابل» فعلی است.» (ص، 18 پ 2) و گمان شود که «قبول»، فعلی است که هیولی انجام میدهد.
در مثال فوق سبب مغالطه آن است که واژهی «قابل» به معنای اسم فاعلی خود، أخذ شود و دلالت بر انجام فعل نماید؛ حال آنکه هیولی قوهی محض است و خالی از هر فعلی است.
3. اعراب و اعجام. ابن سینا میگوید: برخی این قسم از مغالطه را منحصر در مکتوبات دانسته اند؛ لیکن ما آن را اعم از مکتوبات میدانیم (ص، 17 پ 3).
این مغالطه همان مغالطهای است که مترجمان ارسطو «تعجیم» (accent) ترجمه کردند و ما دربارهی عام یا خاص بودن معنای آن پیش از این سخن گفتیم. (36) اگر آنچه را فارابی مغالطه ی «تغییر شکل (لفظ)» نامیده و آنچه را که «تغییر اعراب» خوانده است ملاحظه کنیم، میبینم که این دو قسم، ذیل مغالطهی «اعراب و اعجام» ابن سینا قرار میگیرند. به دیگر سخن، ابن سینا نیز آن را در معنای عام به کار برده است. مثال ابن سینا این است: اگر در زبان عربی «عمر» را با سکون در «راء» بیان کنیم در جمله مشخص نمی شود که آیا «عمر»: فاعل است یا مفعول؟ و این میتواند سبب مغالطه شود (ص 18، پ 1).
شیخ الرئیس میگوید: تمام کلماتی که با تشدید و مد و قصر و تشابه حروف اصلی و نقطه و .... مختلف میشوند نیز میتوانند سبب مغالطهی «اعراب و اعجام» شوند (ص، 18 پ 1).
4. ممارات. این مغالطه، بنابر نظر ابن سینا، از اشتراک در مفردات کلام حاصل نمی شود، (37) بلکه ترکیب آن ها به گونهای است که موجب مغالطه میگردد و سخن را متضمن معانی مختلف میکند. پیشتر، ارسطو این قسم را، «مراء» و فارابی، آن را «اشتراک در ترکیب» خوانده بود.
مثال ابن سینا: آنچه انسان میشناسدش، آن است که میشناسدش و سنگ را میشناسد پس آن سنگ است (ص 11، پ 1).
مغالطه در مثال فوق از آنجا ناشی شده است که ضمیر «آن» یک بار به انسان اشاره میکند و یک بار به (شیء) معلوم.
مثال دیگر: آیا آنچه انسان میبیند، فقط آن را میبیند (ص، 11 پ 1).
این مثال ها نیز مشابه مثال هایی است که ارسطو و فارابی ذکر کرده اند، (38) هر چند از جهت الفاظ اندکی تفاوت دارند.
5. تفضیل مرکب. آنچه ارسطو مغالطهی «قسمت» و فارابی، «تغییر ترکیب به افراد» خوانده است، ابن سینا «تفصیل مرکب» مینامد. این مغالطه زمانی رخ میدهد که سخن به صورت ترکیبی، حکمی داشته باشد و ما بخواهیم همان حکم، هنگام تفصیل نیز صادق باشد (ص، 12 پ 2).
مثال: ممکن است (شخص) نشسته، راه رود و کسی که نمی نویسد بنویسد (ص، 12 پ 2).
اگر «واو» را در این مثال، عاطف به کار بریم و دو جمله را به هم عطف کنیم، حکم «امکان» از جملهی نخست به جملهی دوم نیز سرایت میکند و سخن صادق خواهد بود؛ در غیر این صورت اگر به صورت مفصل (جدا) بگوییم: «کسی که نمی نویسد مینویسد»، سخن کاذبی گفته ایم.
مثال دیگر: پنج زوج و فرد است؛ پس پنج زوج است (اشارات، ص 595).
مثال فوق را فارابی و ارسطو نیز ذکر کرده بودند (39) و ما پیش از این توضیح دادیم.
6. اشتراک قسمت (ترکیب مفصل). ارسطو این مغالطه را «ترکیب»، و فارابی، «تغییر افراد به ترکیب» خوانده است.
ابن سینا مثال میزند به اینکه اگر صحیح باشد که بگوییم: امرأ القیس شاعر است و بگوییم: او خوب است و سپس از دو سخن مجزای فوق نتیجه بگیریم: او شاعر خوبی است؛ دچار مغالطهی «ترکیب مفصل» شده ایم (اشارات، ص 595).
7. أخذ امر عرضی به جای ذاتی (أخذ ما بالعرض). پیش از بیان دیدگاه ابن سینا در این مورد، لازم است یادآور شویم که «عرضی» و «ذاتی» در منطق، معانی مختلفی دارند (40) و نباید این معانی را با هم خلط کرد.
منظور از «ذاتی» در اینجا «موضوع اصلی» است؛ یعنی موضوعی که محمول حقیقتاً بر آن حمل میشود و محمول برای آن است. حال اگر این موضوع، از جمله برداشته شود و چیزی دیگر که مثلاً از مقارنات موضوع است به جای آن قرار گیرد، آن امر مقارن را «عرضی» گویند و معنای أخذ امر عرضی به جای ذاتی نیز همین است.
ابن سینا این گونه مثال میزند: زید غیر عمرو است و عمرو، انسان است؛ پس زید غیر انسان است (ص، 21 پ 1).
مشابه مثال فوق را قبلاً از ارسطو در مغالطهی «ما بالعرض» نقل کردیم؛ و فارابی نیز آن را در موضع «أخذ غیرلازم به جای لازم» در زمرهی یکی از مواضع مغالطهی «ما بالعرض» نقل کرده است. چون توضیح آن پیش از این گذشت، از بیان مجدد، خودداری میکنیم.
8. سوء اعتبار حمل. محمول در یک قضیه گاهی مقید و مشروط است و گاهی مطلق؛ همچنین ممکن است فی نفسه محمول باشد و ممکن است بالعرض (یعنی به واسطهی غیر) محمول باشد. عدم توجه به این ویژگی ها و خلط برخی با برخی دیگر میتواند مغالطهی فوق را به وجود آورد. ابن سینا مثال میزند: آنچه موجود نیست، مظنون است و هر مظنونی موجود است. پس آنچه موجود نیست، موجود است (ص 21، پ 2).
نتیجهی صحیح از سخن فوق این است: آنچه موجود (عینی) نیست، موجود (ذهنی یا مظنون) است؛ و چون در استدلال فوق محمول مقید، به طور مطلق بیان شده است، مغالطهی «سوء اعتبار حمل» حادث گردیده است.
مثال اخیر نیز از جمله مثال هایی است که ارسطو قبل از ابن سینا گفته بود. (41)
9. ایهام عکس. ابن سینا مغالطهی «ایهام عکس» را مغالطهی «از جهت لوازم» نیز نامیده است؛ (42) یعنی همان نامی که از ارسطو نیز نقل شد.
شیخ الرئیس معتقد است که این مغالطه از این گمان حاصل میشود که آدمی تصور کند ملزوم، لازم لازم خود نیز میباشد. شیخ مانند ارسطو و فارابی مثال «رنگ زرد» و «عسل»؛ و همچنین مثال «زمین مرطوب» و «بارش باران» را بیان میکند (ص، 24 پ 1).
10. جمع مسایل در مسئلهی واحد. ابن سینا در مورد قسم اخیر میگوید: این مغالطهای است که در آن مسایل (متعدد) در یک مسئله جمع میشود تا از آن یک جواب أخذ گردد؛ حال آنکه احکام آن ها مختلف است و یک جواب واحد ندارد (ص 25، پ 2).
مثال: «آیا زمین دریاست، یا آسمان؟» و «نیز: آیا زید و عمرو انسان اند یا نه؟» (ص 26، پ 2-1).
مثال دیگر: اگر اموری خیر باشند و اموری شر، و به طور مجموع در نظر گرفته شوند و پرسیده شود: آیا خیر هستند یا شر؟ (ص 26، پ 3)؛ چنین سؤالی جمع مسایل در مسئلهی واحد است. مراجعه به مثال های ارسطو نشان میدهد که مثال های فوق برای مغالطهی اخیر، همان مثال هایی است که ارسطو گفته بود (43) و شیخ نیز عیناً بیان کرده است.
مثال دوم؛ یعنی «آیا زید و عمرو انسان اند یا نه؟» مثالی است که نه تنها ارسطو، بلکه فارابی نیز ذکر کرده بود. (44) بنابراین از توضیح مکرر آن ها صرف نظر میکنیم.
11. قلت علم به تبکیت (تحریف قیاس). ابن سینا میگوید: تبکیت حقیقی آن (قیاسی) است که مناقض امری است (ص، 22 پ 2).
شیخ معتقد است که هر گاه قیاس یا تبکیت، درست ساخت، نباشد؛ (یعنی شرایط قیاس یا تبکیت صحیح را نداشته باشد) مغالطهی مذکور حاصل میگردد. (45) این مغالطه را ارسطو نیز با نام مغالطهی «جهل به تبکیت» بیان کرده بود. (46) نزدیکی نامی که ارسطو برای این مغالطه ذکر کرده است با نامی که شیخ الرئیس برگزیده است، مانند سایر اشتراکات و تشابهات این دو دانشمند، نکتهای قابل تأمل است.
ابن سینا برای این قسم مثالی نمی زند؛ لیکن میگوید: هرگاه شرایط قیاس اعم از جهت، تکرار حد وسط، کلیه یا جزئیه بودن مقدمات و ... رعایت نشود، مغالطهی «قلت علم به تبکیت» رخ میدهد (ص 22، پ 2).
12. مصادره به مطلوب اول. شیخ الرئیس برای این قسم نیز مثالی ذکر نمی کند، اما میگوید: این مغالطه از عدم توانایی در فرق نهادن بین «هوهو» و «غیر (آن)» نشأت میگیرد (ص، 23 پ 2).
او در این مورد نیز سخت از ارسطو پیروی میکند و کلامش عیناً کلام ارسطوست، که دربارهی این مغالطه و به تعبیر خودش مغالطهی «ناشی از امور ابتداء أخذ شده»، میگوید: این مغالطه از عدم توانایی فرد در فرق نهادن بین آن چیزی که «واحد بعینه» است و آنچه این چنین نیست، ناشی میشود (کتب منطق ارسطو، 35-167A).
توضیح اینکه هر گاه دلیل با مدعا یکی باشد، اما یگانگی آن ها برای ما معلوم نباشد، دچار این نوع مغالطه میشویم.
13. وضع غیرعلت به جای علت. همان طور که از نامش پیداست، این مغالطه در اثر علت قرار دادن چیزی که علت نیست حادث میگردد.
مثال ابن سینا این است: اگر کسی که میخواهد تبیین کند که نفس و حیات یک چیز نیستند، چنین گوید:
اگر کون به طور مطلق مقابل فساد باشد، در این صورت یک «کون»ی [یعنی یک هستی ای] مقابل «فساد»ی خواهد بود؛ و مرگ فساد و ضد «حیات» است. پس حیات کون است و آنچه حیات یابد، تکون مییابد. این محال است. پس نفس و حیات یک چیز نیستند. (ص 25، پ 1)
(اگر کسی چنین گوید، مرتکب مغالطهی «وضع غیرعلت به جای علت» شده است).
شیخ الرئیس استدلال فوق را منتج میداند؛ لیکن معتقد است نتیجهی آن، چیزی غیر از مطلوب است.
مراجعه به ارسطو (25-167B) نشان میدهد که ابن سینا در این مورد نیز عیناً مثال ارسطو را ذکر کرده است، همان طور که فارابی نیز همین مثال را برای یکی از مواضع «أخذ غیرسبب به جای سبب» آورده بود. (47)
پینوشتها:
1. سیر فلسفه در جهان اسلام، ص 146.
2. مجتبایی، فتح الله، «ابن سینا» در دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 6-8.
3. همان، ص 149.
4. مقدمهی التفقیح فی المنطق، ص شش و هفت.
5. Waitz.
6. Bonitz.
7. شفاء، الفن السابع، الفصل الاول، ص 1.
8. تبصره و دو رسالهی دیگر در منطق، ص 11.
9. مقدمهی التنقیح فی المنطق، ص هشت پ 4.
10. شفاء، ص 9 و ص 114؛ «ما قاله هذا العظیم ... هل ورد من بعده الی هذه الغایة من أخذ علیه انه قصر، و هل نبغ من بعده من زاد علیه فی هذا الفن زیادة».
11. همان، ص 9 و ص 112.
12. همان، ص 9، پ 4.
13. مقدمهی التنقیح فی المنطق، ص چهارده.
14. ابن سینا، ابوعلی حسین، الاشارات و التنبیهات، ج 1، ص 495/ همچنین ابن سینا، ابوعلی حسین، اشارات و تنبیهات (ترجمه و شرح حسن ملکشاهی)، ج 2، ص 595.
15. شفا، ف 1 ص 1.
16. همان، ص 2 پ 2.
17. همان، ص 2 پ 1.
18. همان، ص 3 پ 2.
19. ر.ک: ارسطو (164a-20) / شفا، ص 1 پ 1.
20. ر.ک: ارسطو (164b-20).
21. شفا، ص 2 پ 1.
22. همان، ص 2 پ 1.
23. همان، فصل اول، ص 7، پ 1.
24. شفا، ف 1 ص 8 پ 1، ص 20 پ 1 / اشارات، ص 596 پ 1.
25. ر.ک: نوشتار حاضر، جدول (1). / جدول (2-2).
26. شفا، ف 1، ص 27، پ 3-2.
27. الاشارات و التنبیهات، ج 2، نهج دهم، ص 595.
28. شفا، ص 10 پ 2، همچنین ص 25، پ 2.
29. الاشارات و التنبیهات، ج 2، نهج دهم، ص 595.
30. شفا، ص 3 پ 1.
31. ابن سینا در اشارات تنها برای برخی از مغالطات مثال میآورد؛ اما در شفا به طور مفصل عمل کرده است؛ به همین علت ما مثال های این بخش را از شفا نقل میکنیم و فقط در مواردی که در کتاب اشارات نیز مثال ارائه کرده باشد به آن خواهیم پرداخت.
32. ر.ک: مثال های فارابی، ش 1.
33. ر.ک: مثال های ارسطو، شمارهی 1.
34. ر.ک: مثال های ارسطو، شمارهی 1.
35. المنطقیات للفارابی، ص 201.
36. ر.ک: نوشتار حاضر، مثال های ارسطو، شمارهی 5.
37. شفا، ص 10 پ 2.
38. ر.ک: نوشتار حاضر، مثال های ارسطو، ش 2؛ مثال های فارابی، ش 6.
39. ر.ک: نوشتار حاضر، مثال های ارسطو، ش 4؛ مثال های فارابی، ش 8.
40. ر.ک: فرهنگ اصطلاحات منطقی، ص 118-117.
41. ر.ک: نوشتار حاضر، مثال های ارسطو، ش 8.
42. شفا، ص 23 پ 3.
43. ر.ک: مثال های ارسطو، ش 13.
44. ر.ک: مثال های فارابی، ش 21.
45. شفا، ص 22 پ 2.
46. ارسطو (30,167a-25).
47. ر.ک: المنطقیات، ج 1، ص 224، پ 2.
عارف، رضا؛ (1389)، مغالطه پژوهی نزد فیلسوفان مسلمان، تهران: نشر بصیرت، چاپ دوم.