گفتگو با شاگردان و فرزندان آیتالله انصاری همدانی (ره)(3)
آیتالله العظمی حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی
رابطه توحید و ولایت
رابطه توحید و ولایت
1. نظر آیت الله انصاری درباره این مقوله که « به توحید نمی توان رسید مگر از طریق ولایت » چه بود و به طور کلی اگر لطف بفرمایید و در مورد دیدگاه ایشان نسبت به رابطه توحید و ولایت توضیحاتی بدهید ممنون می شویم.
حاج احمد انصاری:
آن توحید که از ولایت جدا باشد یا ولایتی که از توحید جدا باشد، اصلاً ارتباطی به عرفان واقعی اسلامی ندارد. خیلی اصرار داشتند، می گفتند: اگر کسی موحد باشد حتماً این توحیدش باید توأم با ولایت محمّد (ص) و آل محمّد (ص) باشد و به خاطر همین هم ما هفتگی منزلمان روضه خوانی داشتم و ایشان دعوت می کرد از افرادی که خودش واقعاً اطمینان خاطر داشت که اینها مخلصند، مجلسی می گذاشت. دوستان و رفقا می آمدند روضه خوانی برقرار می کردند.
استاد کریم محمود حقیقی:
کلاً ولایت یک خط، اما این خط ترسیمش از بالا به پایینه. یعنی خدا رو که شناختم، تماسم با خدای تعالی و احکام جز از طریق شریعت محمدی (ص) امکان پذیر نیست. وقتی که این مسأله را شنیدم ناچارم رجوع کنم به ولی عصرم که حضرت صاحب الزمان علیه السلام است.
2. از حالات ایشان نسبت به اهل بیت(ع)، ائمه اطهار(علیهم السلام) برایمان بفرمایید. در ایام شهادت و یا ولادت ائمه(ع) چطور بودند؟
آیت الله سید علی محمد دستغیب:
ظهور توحید، ولایت است. یعنی کسی که عالم به اسرار الهی هست بإذن الله، وارد اسرار الهی شده خدای تعالی باید اجازه دهد. بعضی افراد چهل سال سلوک دارند، هنوز اجازه ورود ندارند.
البته هدایت مال خداست و امام کسی است که متصل به خدای تعالی است. نمی شود کسی سر تسلیم در مقابل پیغمبر(ص) و علی علیه السلام و بقیه ائمه فرود نیاورد، محال است، محال! نمی شود کسی در اسماء و صفات خدا وارد شده باشد و در برابر ائمه اطهار(ع) خاضع و خاشع نباشد. لذا خدا رحمت کند آیت الله انصاری را، ما می دیدیم که در مقابل ائمه(ع) مثل یک غلام بود، مثل یک بنده ، و بارها این را در آقای نجابت مشاهده می کردیم، در مقابل ائمه اطهار واقعاً مثل یک غلام بود.
این که سهل است، در برابر کسی که طالب خدا بود، بزرگ یا کوچک فرق نمی کرد، دست او را به سینه شان می کشیدند، در مقابلش مثل یک عبد ذلیل بود. یک کسی که کوه معرفت، کوه توحید، کوه فقاهت بود، هیچی ازش مخفی نبود. بله، این ها چیزهایی است که از ایشون مشاهده کردیم.
خانم فاطمه انصاری:
من یادمه روزهای عاشورا شیر که برای ما از دهات می آوردند می گفتند رایگان اینها رو بدهید به مردم، خودتون نخورید. به نیت امام حسین علیه السلام خانه آقای سبزواری هم روزهای یکشنبه در همدان روضه بود. ایشان می رفتند صحبت می کردند یه کمی. شام هم می دادیم، هنوز هم این ده شب رو برنامه داریم. همینطوری درست می شه، خدا درست می کنه، مرحوم پدر خیلی سفارش می کردند به عاشورا تاسوعا؛ این که آدم حالت بکائی داشته باشه، خیلی دوست داشتند ائمه اطهار رو.
حاج احمد انصاری:
خیلی هم اصرار داشتند. من یادم هست به آقای نجابت فرمودند حتماً این برنامه روضه را در شیراز در مدرسه تان داشته باشید. آن موقع 80-70 طلبه بودند و شب های جمعه در آنجا مراسم تعزیه و سوگواری سید الشهداء(ع) برقرار بود. می فرمودند احترام حضرت زهرا(سلام الله علیها) را فقط خاندان عصمت و طهارت شناختند، دیگران نمی توانند بشناسند، خیلی احترام می گذاشتند به حضرت زهرا(سلام الله علیها).
درایام سوگواری مراسمی در منزل برگزار می کردند و آقایان می آمدند و روضه خوانی می کردند، می فرمودند: این نوری است که خداوند توسط حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ائمه معصومین عنایت فرمود و این نور را از طرف ائمه معصومین به دیگر بندگان نشر کرده.
3. با عرض معذرت لطفاً بفرمایید آیا در مورد حضرت ولی عصر علیه السلام و یا دوران ظهور مطالبی می فرمودند؟
حاج احمد انصاری:
عرض کنم که ایشان وقتی اسم حضرت ولی عصر علیه السلام برده می شد یک مرتبه تغییر رنگ می داد، قیافه اش عوض می شد، می فرمودند:
ظهور نزدیک است ولی اگر دعا کنید نزدیک تر می شود، چون دعا خیلی مؤثر است. می فرمود: هر چه می توانید برای ظهور حضرت دعا کنید.
ضمن این که زیارت عاشورا را زیاد تأکید می کردند که دوستان بخوانند به صورت مستمر، می فرمودند زیارت آل یس هم حتماً بخوانید و از حضرت بخواهید مشکلات دنیا و آخرت و سیر وسلوک شما را بر طرف کند، چون الان اختیارات با حضرت است، بارها این را می فرمود:
زیارت آل یس در آخر مفاتیح الجنان است می فرمود: خیلی استفاده ببرید، توسل پیدا کنید به حضرت.
می فرمودند بیشتر آن کسانی که خدمت حضرت می رسند به صورت مکاشفه است، مشاهده نیست. می گفتند: آقا فرقش چیه؟ فرمودند: اگر آن زمان منقضی شد و دیدید اثری برایتان باقی مانده مشاهده است و اگر چیزی باقی نماند مکاشفه است.
آقای سید علی محمد دستغیب:
اولاً توجه داشته باشید کسی که خدمت حضرت ولیعصر علیه السلام می رسد، اگر واقعاً فقیه عادل و مجتهد کامل باشد، هیچ وقت نمی گوید، خیلی کم پیش می آید. اگر هم بگویند، غالباً اینطور است که باید حتماً از اون طرف تعهد بگیرند، یا احیاناً به فرد خاصی سفارش می کنند و ثانیاً این ها ولّی خدایند، ولیّ خدا یعنی کسی که دیگر با خدا حجابی ندارد.
کسی که با خدا حجابی ندارد چطور ممکن است با امام زمان علیه السلام حجاب داشته باشد؟! امام زمان علیه السلام را همیشه حاضر می بینند. مثل ما که نیستند. برای ایشان الان امام زمان علیه السلام حضور واقعی دارد، یعنی دلش متصل به دل امام زمان علیه السلام است وگرنه ولیّ نمی شود.
امروز ولیّ زمان و قطب عالم امکان، امام زمان علیه السلام است. خدای تعالی هر نعمتی که بخواهد به کسی بدهد، هر عذابی که بخواهد نازل کند به وسیله ولیّ زمان می فرستد، ولی درعین حال من از آیت الله انصاری چیز به خصوصی نشنیدم ولی همین طوری چیزهایی شنیدم و درصدد هم نبودم که از آیت الله نجابت بپرسم، دهان به دهان شنیدم که ظاهراً 5-4 دفعه ایشان خدمت حضرت رسیده.
4. آیا اطرافیان یا شاگردان احیاناً از ایشان در مورد اینکه چطور می شود به محضر حضرت ولی عصر(عج) راه یافت، سؤالاتی می پرسیدند؟
حاج احمد انصاری:
در مورد تشرف خودشان هیچ نمی گفتند، هر چه اصرار می کردند می فرمودند که سؤال نکنید. شاگردانشان که در رده های بالا بودند هیچ وقت درباره تشرف ایشان سؤالی نمی کردند و یک روز من یادم هست گفتند:
آقا ما می توانیم خدمت حضرت برسیم؟ گفتند: این چه سؤالی است که شما می کنید؟ شما می توانید خدمت خدا برسید، خدایی که خالق وجود حضرت است، خدمت امام زمان علیه السلام نتوانید برسید، خدمت خدا رسیدن که سخت تر است.
آقای اسلامیه:
یک موقع من از ایشان سؤال کردم چطور می شود خدمت حضرت ولی عصر(عج) رسید؟ خیلی کوتاه فرمودند:
موقعی که به حالت فرق نکند حضور و غیاب آقا، آن موقع می توانی خدمت خود آقا برسی. خوب این خیلی مطلب است، حالا دیگران ذکر می دهند، توسل می دهند. آدم باید برود خودش را آماده کند تا حضور و غیاب برایش فرق نکند، آن وقت می تواند.
آقای افراسیابی:
اگر واقعاً چنین چیزی می خواهید فقط صدق، صدق، صدق، تموم شد و رفت، در هر راهی که شما دارید می روید، در راه خداشناسی یا رسیدن به خدمت حضرت یا افاضه فیضی از طرف ایشان، جز صدقش هیچ راه دیگری ندارید.
آقای نجابت می فرمودند که این هایی که می خواهند خدمت امام زمان علیه السلام برسند، محبت ایشون با چی بدست می آید؟ با شرعیات و محبت و مراقبه.
5. مطلب و یا نکته دیگری اگر خاطرتان هست درباره آقای انصاری با ائمه اطهار(ع) دریغ نفرمایید.
دکتر علی انصاری:
بعضی فکر می کنند ولایت همین صورت ظاهر قضایا را درست کردن، من مثلاً خودم را فدای امام حسین علیه السلام می کنم یا فدای حضرت علی علیه السلام. اگر انسان واقعیت ولایت را درست درک کند و در طیف وجودی آن بزرگواران قراربگیرد، تجلیات توحیدی بر این فرد محقق خواهد شد. خواهش می کنم دقت بفرمایید، آثار ولایت این است. ولایت یعنی دوست داشتن، برای اینکه انسان راه حقیقت را طی کند، ولایت برای این است که به آن مدارج توحیدی دست پیدا کند.
و ولایت صحیح آیا این است که انسان اظهار محبت به ائمه بکند. بعد هر کاری دلش خواست بکند؟ این اصلاً با ولایت سازش ندارد. دو نوع ولایت داریم : ولایت با فتح « واو» به معنای دوست داشتن است، با کسر «واو» به معنای حکمرانی کردن است و این ها اسم مشترکشان مولا است.
کسی که ولایت صحیح داشته باشد باید به توحید برسد وگرنه این ولایت نتوانسته آنچنان که باید اثر خودش را بگذارد. ولایت آان است که از همان مشربی که آنها آب می خورند، این هم آب بخورد.
6. از احوالات مرحوم انصاری، در ایام عاشورا یا هنگام زیارت اماکن مقدسه و حرم ائمه اطهار(ع) چیزی در خاطرتان هست؟
دکتر علی انصاری:
دو تا از دوستان ایشان در همدان بودند یکی مرحوم آقای غلامحسین سبزواری و یکی مرحوم حاج غلامحسین همایونی. این ها در ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء علیه السلام مرتباً جلسه داشتند و مرحوم آقا روزهای یکشنبه صبح منزل آقای سبزواری مطالبی می فرمودند و حتی این اواخر با وجودی که بدنشان ضعیف شده بود، چندین بار یادم هست که وقتی قطرات اشک از چشم ایشان می آمد حالشان دیگر خیلی منقلب می شد، به طوری که دیگر نمی توانستند حرفشان را ادامه دهند،
منزل آقای همایونی هم همین طور و منزل آقای بیگ زاده هم ایام ده روز محرم روضه داشتند که ایشان بعد از نماز مغرب و عشاء در حدود سه ربع، یک ساعت صحبت می کردند. در زیارات هم ایشان خیلی حالت غیر عادی داشتند.
دو وضعیت بود که ایشان کاملاً از حالت عادی خارج بود، یکی بعد از نماز به خصوص بعد از نماز مغرب و عشاء، حتی گاهی یک ساعت و نیم ایشان یارای حرف زدن نداشتند، کاملاً جلسات در سکوت بود و یکی هم در حالت های زیارت، منقلب می شدند و حالت گریه بهشون دست می داد و گریه می کردند،
گاهی اوقات طوری بود که قلبشان می گرفت، ناراحت می شدند. صورتشان را به ضریح حضرت معصومه (س) یا کربلا یا نجف می چسباندند.
حاج احمد انصاری:
آن توحید که از ولایت جدا باشد یا ولایتی که از توحید جدا باشد، اصلاً ارتباطی به عرفان واقعی اسلامی ندارد. خیلی اصرار داشتند، می گفتند: اگر کسی موحد باشد حتماً این توحیدش باید توأم با ولایت محمّد (ص) و آل محمّد (ص) باشد و به خاطر همین هم ما هفتگی منزلمان روضه خوانی داشتم و ایشان دعوت می کرد از افرادی که خودش واقعاً اطمینان خاطر داشت که اینها مخلصند، مجلسی می گذاشت. دوستان و رفقا می آمدند روضه خوانی برقرار می کردند.
استاد کریم محمود حقیقی:
کلاً ولایت یک خط، اما این خط ترسیمش از بالا به پایینه. یعنی خدا رو که شناختم، تماسم با خدای تعالی و احکام جز از طریق شریعت محمدی (ص) امکان پذیر نیست. وقتی که این مسأله را شنیدم ناچارم رجوع کنم به ولی عصرم که حضرت صاحب الزمان علیه السلام است.
2. از حالات ایشان نسبت به اهل بیت(ع)، ائمه اطهار(علیهم السلام) برایمان بفرمایید. در ایام شهادت و یا ولادت ائمه(ع) چطور بودند؟
آیت الله سید علی محمد دستغیب:
ظهور توحید، ولایت است. یعنی کسی که عالم به اسرار الهی هست بإذن الله، وارد اسرار الهی شده خدای تعالی باید اجازه دهد. بعضی افراد چهل سال سلوک دارند، هنوز اجازه ورود ندارند.
البته هدایت مال خداست و امام کسی است که متصل به خدای تعالی است. نمی شود کسی سر تسلیم در مقابل پیغمبر(ص) و علی علیه السلام و بقیه ائمه فرود نیاورد، محال است، محال! نمی شود کسی در اسماء و صفات خدا وارد شده باشد و در برابر ائمه اطهار(ع) خاضع و خاشع نباشد. لذا خدا رحمت کند آیت الله انصاری را، ما می دیدیم که در مقابل ائمه(ع) مثل یک غلام بود، مثل یک بنده ، و بارها این را در آقای نجابت مشاهده می کردیم، در مقابل ائمه اطهار واقعاً مثل یک غلام بود.
این که سهل است، در برابر کسی که طالب خدا بود، بزرگ یا کوچک فرق نمی کرد، دست او را به سینه شان می کشیدند، در مقابلش مثل یک عبد ذلیل بود. یک کسی که کوه معرفت، کوه توحید، کوه فقاهت بود، هیچی ازش مخفی نبود. بله، این ها چیزهایی است که از ایشون مشاهده کردیم.
خانم فاطمه انصاری:
من یادمه روزهای عاشورا شیر که برای ما از دهات می آوردند می گفتند رایگان اینها رو بدهید به مردم، خودتون نخورید. به نیت امام حسین علیه السلام خانه آقای سبزواری هم روزهای یکشنبه در همدان روضه بود. ایشان می رفتند صحبت می کردند یه کمی. شام هم می دادیم، هنوز هم این ده شب رو برنامه داریم. همینطوری درست می شه، خدا درست می کنه، مرحوم پدر خیلی سفارش می کردند به عاشورا تاسوعا؛ این که آدم حالت بکائی داشته باشه، خیلی دوست داشتند ائمه اطهار رو.
حاج احمد انصاری:
خیلی هم اصرار داشتند. من یادم هست به آقای نجابت فرمودند حتماً این برنامه روضه را در شیراز در مدرسه تان داشته باشید. آن موقع 80-70 طلبه بودند و شب های جمعه در آنجا مراسم تعزیه و سوگواری سید الشهداء(ع) برقرار بود. می فرمودند احترام حضرت زهرا(سلام الله علیها) را فقط خاندان عصمت و طهارت شناختند، دیگران نمی توانند بشناسند، خیلی احترام می گذاشتند به حضرت زهرا(سلام الله علیها).
درایام سوگواری مراسمی در منزل برگزار می کردند و آقایان می آمدند و روضه خوانی می کردند، می فرمودند: این نوری است که خداوند توسط حضرت زهرا(سلام الله علیها) به ائمه معصومین عنایت فرمود و این نور را از طرف ائمه معصومین به دیگر بندگان نشر کرده.
3. با عرض معذرت لطفاً بفرمایید آیا در مورد حضرت ولی عصر علیه السلام و یا دوران ظهور مطالبی می فرمودند؟
حاج احمد انصاری:
عرض کنم که ایشان وقتی اسم حضرت ولی عصر علیه السلام برده می شد یک مرتبه تغییر رنگ می داد، قیافه اش عوض می شد، می فرمودند:
ظهور نزدیک است ولی اگر دعا کنید نزدیک تر می شود، چون دعا خیلی مؤثر است. می فرمود: هر چه می توانید برای ظهور حضرت دعا کنید.
ضمن این که زیارت عاشورا را زیاد تأکید می کردند که دوستان بخوانند به صورت مستمر، می فرمودند زیارت آل یس هم حتماً بخوانید و از حضرت بخواهید مشکلات دنیا و آخرت و سیر وسلوک شما را بر طرف کند، چون الان اختیارات با حضرت است، بارها این را می فرمود:
زیارت آل یس در آخر مفاتیح الجنان است می فرمود: خیلی استفاده ببرید، توسل پیدا کنید به حضرت.
می فرمودند بیشتر آن کسانی که خدمت حضرت می رسند به صورت مکاشفه است، مشاهده نیست. می گفتند: آقا فرقش چیه؟ فرمودند: اگر آن زمان منقضی شد و دیدید اثری برایتان باقی مانده مشاهده است و اگر چیزی باقی نماند مکاشفه است.
آقای سید علی محمد دستغیب:
اولاً توجه داشته باشید کسی که خدمت حضرت ولیعصر علیه السلام می رسد، اگر واقعاً فقیه عادل و مجتهد کامل باشد، هیچ وقت نمی گوید، خیلی کم پیش می آید. اگر هم بگویند، غالباً اینطور است که باید حتماً از اون طرف تعهد بگیرند، یا احیاناً به فرد خاصی سفارش می کنند و ثانیاً این ها ولّی خدایند، ولیّ خدا یعنی کسی که دیگر با خدا حجابی ندارد.
کسی که با خدا حجابی ندارد چطور ممکن است با امام زمان علیه السلام حجاب داشته باشد؟! امام زمان علیه السلام را همیشه حاضر می بینند. مثل ما که نیستند. برای ایشان الان امام زمان علیه السلام حضور واقعی دارد، یعنی دلش متصل به دل امام زمان علیه السلام است وگرنه ولیّ نمی شود.
امروز ولیّ زمان و قطب عالم امکان، امام زمان علیه السلام است. خدای تعالی هر نعمتی که بخواهد به کسی بدهد، هر عذابی که بخواهد نازل کند به وسیله ولیّ زمان می فرستد، ولی درعین حال من از آیت الله انصاری چیز به خصوصی نشنیدم ولی همین طوری چیزهایی شنیدم و درصدد هم نبودم که از آیت الله نجابت بپرسم، دهان به دهان شنیدم که ظاهراً 5-4 دفعه ایشان خدمت حضرت رسیده.
4. آیا اطرافیان یا شاگردان احیاناً از ایشان در مورد اینکه چطور می شود به محضر حضرت ولی عصر(عج) راه یافت، سؤالاتی می پرسیدند؟
حاج احمد انصاری:
در مورد تشرف خودشان هیچ نمی گفتند، هر چه اصرار می کردند می فرمودند که سؤال نکنید. شاگردانشان که در رده های بالا بودند هیچ وقت درباره تشرف ایشان سؤالی نمی کردند و یک روز من یادم هست گفتند:
آقا ما می توانیم خدمت حضرت برسیم؟ گفتند: این چه سؤالی است که شما می کنید؟ شما می توانید خدمت خدا برسید، خدایی که خالق وجود حضرت است، خدمت امام زمان علیه السلام نتوانید برسید، خدمت خدا رسیدن که سخت تر است.
آقای اسلامیه:
یک موقع من از ایشان سؤال کردم چطور می شود خدمت حضرت ولی عصر(عج) رسید؟ خیلی کوتاه فرمودند:
موقعی که به حالت فرق نکند حضور و غیاب آقا، آن موقع می توانی خدمت خود آقا برسی. خوب این خیلی مطلب است، حالا دیگران ذکر می دهند، توسل می دهند. آدم باید برود خودش را آماده کند تا حضور و غیاب برایش فرق نکند، آن وقت می تواند.
آقای افراسیابی:
اگر واقعاً چنین چیزی می خواهید فقط صدق، صدق، صدق، تموم شد و رفت، در هر راهی که شما دارید می روید، در راه خداشناسی یا رسیدن به خدمت حضرت یا افاضه فیضی از طرف ایشان، جز صدقش هیچ راه دیگری ندارید.
آقای نجابت می فرمودند که این هایی که می خواهند خدمت امام زمان علیه السلام برسند، محبت ایشون با چی بدست می آید؟ با شرعیات و محبت و مراقبه.
5. مطلب و یا نکته دیگری اگر خاطرتان هست درباره آقای انصاری با ائمه اطهار(ع) دریغ نفرمایید.
دکتر علی انصاری:
بعضی فکر می کنند ولایت همین صورت ظاهر قضایا را درست کردن، من مثلاً خودم را فدای امام حسین علیه السلام می کنم یا فدای حضرت علی علیه السلام. اگر انسان واقعیت ولایت را درست درک کند و در طیف وجودی آن بزرگواران قراربگیرد، تجلیات توحیدی بر این فرد محقق خواهد شد. خواهش می کنم دقت بفرمایید، آثار ولایت این است. ولایت یعنی دوست داشتن، برای اینکه انسان راه حقیقت را طی کند، ولایت برای این است که به آن مدارج توحیدی دست پیدا کند.
و ولایت صحیح آیا این است که انسان اظهار محبت به ائمه بکند. بعد هر کاری دلش خواست بکند؟ این اصلاً با ولایت سازش ندارد. دو نوع ولایت داریم : ولایت با فتح « واو» به معنای دوست داشتن است، با کسر «واو» به معنای حکمرانی کردن است و این ها اسم مشترکشان مولا است.
کسی که ولایت صحیح داشته باشد باید به توحید برسد وگرنه این ولایت نتوانسته آنچنان که باید اثر خودش را بگذارد. ولایت آان است که از همان مشربی که آنها آب می خورند، این هم آب بخورد.
6. از احوالات مرحوم انصاری، در ایام عاشورا یا هنگام زیارت اماکن مقدسه و حرم ائمه اطهار(ع) چیزی در خاطرتان هست؟
دکتر علی انصاری:
دو تا از دوستان ایشان در همدان بودند یکی مرحوم آقای غلامحسین سبزواری و یکی مرحوم حاج غلامحسین همایونی. این ها در ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء علیه السلام مرتباً جلسه داشتند و مرحوم آقا روزهای یکشنبه صبح منزل آقای سبزواری مطالبی می فرمودند و حتی این اواخر با وجودی که بدنشان ضعیف شده بود، چندین بار یادم هست که وقتی قطرات اشک از چشم ایشان می آمد حالشان دیگر خیلی منقلب می شد، به طوری که دیگر نمی توانستند حرفشان را ادامه دهند،
منزل آقای همایونی هم همین طور و منزل آقای بیگ زاده هم ایام ده روز محرم روضه داشتند که ایشان بعد از نماز مغرب و عشاء در حدود سه ربع، یک ساعت صحبت می کردند. در زیارات هم ایشان خیلی حالت غیر عادی داشتند.
دو وضعیت بود که ایشان کاملاً از حالت عادی خارج بود، یکی بعد از نماز به خصوص بعد از نماز مغرب و عشاء، حتی گاهی یک ساعت و نیم ایشان یارای حرف زدن نداشتند، کاملاً جلسات در سکوت بود و یکی هم در حالت های زیارت، منقلب می شدند و حالت گریه بهشون دست می داد و گریه می کردند،
گاهی اوقات طوری بود که قلبشان می گرفت، ناراحت می شدند. صورتشان را به ضریح حضرت معصومه (س) یا کربلا یا نجف می چسباندند.
دیدگاه ها
1. لطفاً بفرمایید آشنایی ایشان با حضرت امام(ره) چگونه بوده است و در مورد ایشان چه نظری داشتند؟
آقای احمد انصاری:
پدر بنده چون خیلی آدم با استعدادی بودند، در سن 24 سالگی به مرحله اجتهاد رسید. می فرمود من وقتی که به مرتبه اجتهاد رسیدم، دیگر هیچ نیازی به تقلید نداشتم به مرحله استنباط رسیدم.
به اصرار دوستان و رفقا رفتم قم و در درس مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی شرکت کردم، و اون زمانی بود که مرحوم خوانساری مرجع تقلید بود و مرحوم امام در درس ایشان شرکت می کرد و این ها با هم آشنا می شوند که خود حضرت امام هم در نوشته هاشون دارند، در کتاب پرواز در ملکوت اسم ایشان را با تجلیل برده اند.
مرحوم ابوی می فرمود حاج آقا روح الله مرد بزرگواری است. این رو ما از ایشون می شنیدیم.
آقای افراسیابی:
شخص بود، خدا رحمتشان کند، سنه 34 بود. می گفت:
از ایشان اجازه گرفتم، که آقا اجازه می دهید ما یک ماه قم بمانیم؟ فرمود: بسیار کار خوبی می کنید، جای خوبیه. گفتم: آقا اجازه می دهید برویم پشت سر فلان آقا نماز بخوانیم؟
گفتند خوب است ولی یک کسی به نام آقا روح الله توی فلان مسجد است، برو پشت سر او نماز بخوان. آمدیم قم، پرسیدم: آقا روح الله کیه؟ یه مسجدی بود دیدیم آقای خمینی اون جاست. پشت سر او نماز می خواندیم.
دکتر علی انصاری:
امام خمینی و آقای انصاری همدانی با هم ارتباط داشتند، من 8-7 ساله بودم که می گفتند حاج آقا روح الله مرد بزرگیه.
آقای اسلامیه:
امام خمینی در سال 68 فوت شدند و آقای انصاری در سال 39 و اینها 30 سال با هم تفاوت دارند. آقای انصاری موقع فوت 59 ساله بودند و آقای خمینی 89 سالشون بود پس تقریباً هم سن بودند، و از شاگردان آقای حائری بودند.
ولی امام از اول تحت سرپرستی آیت الله حائری بود، پس این ها در زمان طلبگی ملاقات زیاد داشتند که ظاهراً مخفیانه هم بود. البته این بزرگوار خیلی مظلوم بود، آقای سبزواری می گفت ما یک وقتی از آقا پرسیدیم آیا کس دیگری غیر از شما هست؟ می فرمودند: یک حاج شیخ روح الله درقم هست.
2. از دیگر بزرگانی که با ایشان مراوده داشتند اگر چیزی به خاطر دارید بفرمایید.
آقای احمد انصاری:
از جمله کسانی که به ایشان ارادت می ورزیدند و می آمدند خدمت ایشان و از مراجع تقلید بودند، آسید محمد هادی میلانی که از مراجع وقت بودند.
به مرحوم شیخ محمد بهاری و شیخ محمد حسین غروی خیلی احترام می گذاشتند و می فرمودند اینها افرادی هستند که از کمّلین عرفا هستند و به مدارج بالایی رسیدند و امتیازشان را در این می دانستند که هم به شرع مسلط بودند هم به عرفان.
آقای اسلامیه:
از سید بن طاووس، ملا حسینقلی همدانی، ملاصدرا، مرحوم بهاری هم تجلیل می کردند.
3. اگر در مورد مکاتبات با بانو امین مطلبی می دانید بفرمایید.
آقای اسلامیه:
مرحوم انصاری با بانو امین مکاتبه داشتند. خانم امین نامه می نوشت و از ایشان سؤالاتی می کرد. ایشان هم جواب می دادند. البته خانم امین کتاب های عرفانی دارد مثل سیر و سلوک و نفحات الرحمن، سطح عرفانی ایشون هم بالا بوده.
4. اگر ممکن است بفرمایید در بین کتب عرفانی و فلسفی بیشتر چه کتاب هایی را مطالعه می کردند؟
آقای علی انصاری:
ایشان مرصادالعباد را مطالعه می کردند و نظریات خودشان را در قبال آن بیان می کردند. می گفتند خیلی عبارات دارد که شما نمی فهمید.
آقای احمد انصاری:
کتابهای فلسفی به ویژه اسفار یا شرح منظومه را ایشان قبل از این که در وادی سیروسلوک وارد شوند می خواندند. در علوم معقول خیلی وارد می شدند و مطالعه می کردند.
اما زمانی که وارد راه عرفان شدند، گفتند این ها یک مقداری سد راه است، می فرمودند که فلسفه تا حدی که به عرفان رهنمون باشد خوب است ولی از آن به بعد جون انسان بینایی پیدا می کند، می تواند با پدیده های فکری جلو برود.
5. راجع به شعرای نامی مثل مولوی، حافظ و ... چه دیدگاهی داشتند؟
آقای افراسیابی:
ایشون نسبت به مولانا، ارادت داشتند، حافظ رو اهل جذبه می دونستند و می فرمودند که دو سال مجذوب بوده. شاهدش هم اون شعر حافظ بود:
چهل سال رنج وغصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
دو سال مجذوب شد و رسید، اشعار حافظ از یک مخزن عالی است و از یک روح بلند. خب این روح بالطبع در شعرش هم است. ایشان سر قبر حافظ هم رفته اند.
آقای اسلامیه:
از این نظر که ایشان همه چیز را در ایما و اشاره می گفتند و در پرده، نه صریح، به حافظ شباهت داشتند.
6. از بین دیوان اشعار با کدام بیشتر انس داشتند و اشعارش را می خواندند؟
آقای احمد انصاری:
به تمام شعرایی که در عرفان و سیروسلوک شعر می گفتند احترام می گذاشتند، مخصوصاً به حافظ.
به حافظ خیلی احترام می گذاشتند، می فرمودند حافظ را کم اشخاصی هستند که بشناسند.
حافظ و مولوی را خیلی احترام می کردند ولی حافظ را بیشتر. وقتی من از مثنوی سؤال کردم، فرمودند شما قدرت درک آن را ندارید این در صلاح شما نیست.
از غزلیات حافظ زیاد در جلسات استفاده می کردند و این غزل را زیاد می خواندند:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیا ر باده که بنیاد عمر بر باد است
تو را زکنگره عرش می زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
7. نظر آیت الله انصاری درباره کتب تفسیر چه بود و چه تفاسیری را توصیه می کردند؟
می گفتند: تمام مراحل تکاملی وجود انسان و سیروسلوک در قرآن هست. برای همین ایشان دیدگاه خاصی نسبت به تفسیر آیات کلام الله مجید داشتند، بیشتر به تفسیر صافی یا مجمع البیان مراجعه می کردند. می گفتند در این دو تفسیر خیلی اشاره شده به مراحل توحیدی.
از تفسیر خانم امین هم خیلی تقدیر می کردند، می گفتند تفسیری بسیار قوی است. البته علامه بعد از رحلت ایشان تفسیر داد بیرون.
خیلی می گفتند آیات قرآن را بخوانید مخصوصاً سوره یس. خیلی می توانید از آن بهره ببرید.
8. بیشتر چه دعاهایی می خواندند؟
آقای احمد انصاری:
به کتبی که دعاهای مأثوره دارد، خیلی اصرار داشتند. می فرمودند که آنها را بخوانید. هر کدام نورانیتی خاص دارد و بیشتر به مفاتیح و بحارالانوار مجلسی سفارش می فرودند.
با صحیفه بسیار مأنوس بودند و دعاهای دیگری هم داشتند که همه اش به موقع بود، یعنی روی آن اصل و اساسش، مثلاً دعای هر روز را سر جای خودش می خواندند.
9. در فقه و اصول بیشتر به چه کتبی مراجعه می کردند؟
آقای احمد انصاری:
ایشان به تمام کتب فقه و اصولی احترام می گذاشتند، چون خودشان اجتهادشان مستقیماً از کتب جواهرالکلام و مفاتیح الکلام بود بیشتر به این ها استناد می کردند.
آقای اسلامیه:
به صاحب جواهر اهمیت می دادند.
10. در مباحث اخلاقی ایشان جه کتاب هایی را توصیه می کردند؟
آقای احمد انصاری:
معراج السعاده زیاد می خواندند و توصیه هم زیاد می کردند.
آقای اسلامیه:
ایشان افراد مبتدی را سفارش به معراج السعاده می کردند و همچنین به کتب اخلاقی که با روایت بحث را شروع می کردند علاقمند بودند.
آقای احمد انصاری:
پدر بنده چون خیلی آدم با استعدادی بودند، در سن 24 سالگی به مرحله اجتهاد رسید. می فرمود من وقتی که به مرتبه اجتهاد رسیدم، دیگر هیچ نیازی به تقلید نداشتم به مرحله استنباط رسیدم.
به اصرار دوستان و رفقا رفتم قم و در درس مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی شرکت کردم، و اون زمانی بود که مرحوم خوانساری مرجع تقلید بود و مرحوم امام در درس ایشان شرکت می کرد و این ها با هم آشنا می شوند که خود حضرت امام هم در نوشته هاشون دارند، در کتاب پرواز در ملکوت اسم ایشان را با تجلیل برده اند.
مرحوم ابوی می فرمود حاج آقا روح الله مرد بزرگواری است. این رو ما از ایشون می شنیدیم.
آقای افراسیابی:
شخص بود، خدا رحمتشان کند، سنه 34 بود. می گفت:
از ایشان اجازه گرفتم، که آقا اجازه می دهید ما یک ماه قم بمانیم؟ فرمود: بسیار کار خوبی می کنید، جای خوبیه. گفتم: آقا اجازه می دهید برویم پشت سر فلان آقا نماز بخوانیم؟
گفتند خوب است ولی یک کسی به نام آقا روح الله توی فلان مسجد است، برو پشت سر او نماز بخوان. آمدیم قم، پرسیدم: آقا روح الله کیه؟ یه مسجدی بود دیدیم آقای خمینی اون جاست. پشت سر او نماز می خواندیم.
دکتر علی انصاری:
امام خمینی و آقای انصاری همدانی با هم ارتباط داشتند، من 8-7 ساله بودم که می گفتند حاج آقا روح الله مرد بزرگیه.
آقای اسلامیه:
امام خمینی در سال 68 فوت شدند و آقای انصاری در سال 39 و اینها 30 سال با هم تفاوت دارند. آقای انصاری موقع فوت 59 ساله بودند و آقای خمینی 89 سالشون بود پس تقریباً هم سن بودند، و از شاگردان آقای حائری بودند.
ولی امام از اول تحت سرپرستی آیت الله حائری بود، پس این ها در زمان طلبگی ملاقات زیاد داشتند که ظاهراً مخفیانه هم بود. البته این بزرگوار خیلی مظلوم بود، آقای سبزواری می گفت ما یک وقتی از آقا پرسیدیم آیا کس دیگری غیر از شما هست؟ می فرمودند: یک حاج شیخ روح الله درقم هست.
2. از دیگر بزرگانی که با ایشان مراوده داشتند اگر چیزی به خاطر دارید بفرمایید.
آقای احمد انصاری:
از جمله کسانی که به ایشان ارادت می ورزیدند و می آمدند خدمت ایشان و از مراجع تقلید بودند، آسید محمد هادی میلانی که از مراجع وقت بودند.
به مرحوم شیخ محمد بهاری و شیخ محمد حسین غروی خیلی احترام می گذاشتند و می فرمودند اینها افرادی هستند که از کمّلین عرفا هستند و به مدارج بالایی رسیدند و امتیازشان را در این می دانستند که هم به شرع مسلط بودند هم به عرفان.
آقای اسلامیه:
از سید بن طاووس، ملا حسینقلی همدانی، ملاصدرا، مرحوم بهاری هم تجلیل می کردند.
3. اگر در مورد مکاتبات با بانو امین مطلبی می دانید بفرمایید.
آقای اسلامیه:
مرحوم انصاری با بانو امین مکاتبه داشتند. خانم امین نامه می نوشت و از ایشان سؤالاتی می کرد. ایشان هم جواب می دادند. البته خانم امین کتاب های عرفانی دارد مثل سیر و سلوک و نفحات الرحمن، سطح عرفانی ایشون هم بالا بوده.
4. اگر ممکن است بفرمایید در بین کتب عرفانی و فلسفی بیشتر چه کتاب هایی را مطالعه می کردند؟
آقای علی انصاری:
ایشان مرصادالعباد را مطالعه می کردند و نظریات خودشان را در قبال آن بیان می کردند. می گفتند خیلی عبارات دارد که شما نمی فهمید.
آقای احمد انصاری:
کتابهای فلسفی به ویژه اسفار یا شرح منظومه را ایشان قبل از این که در وادی سیروسلوک وارد شوند می خواندند. در علوم معقول خیلی وارد می شدند و مطالعه می کردند.
اما زمانی که وارد راه عرفان شدند، گفتند این ها یک مقداری سد راه است، می فرمودند که فلسفه تا حدی که به عرفان رهنمون باشد خوب است ولی از آن به بعد جون انسان بینایی پیدا می کند، می تواند با پدیده های فکری جلو برود.
5. راجع به شعرای نامی مثل مولوی، حافظ و ... چه دیدگاهی داشتند؟
آقای افراسیابی:
ایشون نسبت به مولانا، ارادت داشتند، حافظ رو اهل جذبه می دونستند و می فرمودند که دو سال مجذوب بوده. شاهدش هم اون شعر حافظ بود:
چهل سال رنج وغصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
دو سال مجذوب شد و رسید، اشعار حافظ از یک مخزن عالی است و از یک روح بلند. خب این روح بالطبع در شعرش هم است. ایشان سر قبر حافظ هم رفته اند.
آقای اسلامیه:
از این نظر که ایشان همه چیز را در ایما و اشاره می گفتند و در پرده، نه صریح، به حافظ شباهت داشتند.
6. از بین دیوان اشعار با کدام بیشتر انس داشتند و اشعارش را می خواندند؟
آقای احمد انصاری:
به تمام شعرایی که در عرفان و سیروسلوک شعر می گفتند احترام می گذاشتند، مخصوصاً به حافظ.
به حافظ خیلی احترام می گذاشتند، می فرمودند حافظ را کم اشخاصی هستند که بشناسند.
حافظ و مولوی را خیلی احترام می کردند ولی حافظ را بیشتر. وقتی من از مثنوی سؤال کردم، فرمودند شما قدرت درک آن را ندارید این در صلاح شما نیست.
از غزلیات حافظ زیاد در جلسات استفاده می کردند و این غزل را زیاد می خواندند:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیا ر باده که بنیاد عمر بر باد است
تو را زکنگره عرش می زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
7. نظر آیت الله انصاری درباره کتب تفسیر چه بود و چه تفاسیری را توصیه می کردند؟
می گفتند: تمام مراحل تکاملی وجود انسان و سیروسلوک در قرآن هست. برای همین ایشان دیدگاه خاصی نسبت به تفسیر آیات کلام الله مجید داشتند، بیشتر به تفسیر صافی یا مجمع البیان مراجعه می کردند. می گفتند در این دو تفسیر خیلی اشاره شده به مراحل توحیدی.
از تفسیر خانم امین هم خیلی تقدیر می کردند، می گفتند تفسیری بسیار قوی است. البته علامه بعد از رحلت ایشان تفسیر داد بیرون.
خیلی می گفتند آیات قرآن را بخوانید مخصوصاً سوره یس. خیلی می توانید از آن بهره ببرید.
8. بیشتر چه دعاهایی می خواندند؟
آقای احمد انصاری:
به کتبی که دعاهای مأثوره دارد، خیلی اصرار داشتند. می فرمودند که آنها را بخوانید. هر کدام نورانیتی خاص دارد و بیشتر به مفاتیح و بحارالانوار مجلسی سفارش می فرودند.
با صحیفه بسیار مأنوس بودند و دعاهای دیگری هم داشتند که همه اش به موقع بود، یعنی روی آن اصل و اساسش، مثلاً دعای هر روز را سر جای خودش می خواندند.
9. در فقه و اصول بیشتر به چه کتبی مراجعه می کردند؟
آقای احمد انصاری:
ایشان به تمام کتب فقه و اصولی احترام می گذاشتند، چون خودشان اجتهادشان مستقیماً از کتب جواهرالکلام و مفاتیح الکلام بود بیشتر به این ها استناد می کردند.
آقای اسلامیه:
به صاحب جواهر اهمیت می دادند.
10. در مباحث اخلاقی ایشان جه کتاب هایی را توصیه می کردند؟
آقای احمد انصاری:
معراج السعاده زیاد می خواندند و توصیه هم زیاد می کردند.
آقای اسلامیه:
ایشان افراد مبتدی را سفارش به معراج السعاده می کردند و همچنین به کتب اخلاقی که با روایت بحث را شروع می کردند علاقمند بودند.
رحلت
1. در مورد رحلت و روزهای آخر حیاتشان و محل دفنشان اگر مطلبی بخاطر دارید بفرمایید.
خانم فاطمه انصاری:
ما تهران بودیم که ایشون سکته مغزی کردند. می گفتند: من را دکتر نبرید، من یازده، دوازده ماه دیگه بیشتر مهمونتون نیستم و آقای تناوش می گفت درست سر همان موقع رحلت کردند.
ساعت آخر، خود مرحوم پدر ماها رو خواستند، وقتی رفتیم دیدیم که انگار تو صورت ایشان واکس نور زده اند، مژه ها قشنگ، اصلاً عجیب زیبا شده بودند و لحظه آخر بوی عطر و گلاب می آمد، جوان تر از سن خودشان شده بودند و خیلی زیبا. من فهمیدم که اینها حالت خدایی است، بوی گلاب را همه احساس می کردیم. ایشان را به قم بردند و تناوش می گفت: موقع تدفین، ما خود ایشان را دیدیم که حضور داشتند و زیارت نامه می خواندند.
2. نقل شده که پس از رحلتشان ایشان را می دیدند. اگر ممکن است در این باره براینمان توضیح بفرمایید.
خانم فاطمه انصاری:
بله، بعضی از بچه ها می دیدند مثلاً همین علی برادرم بچه بود، می گفت آقا رو دیدم، می آمدند سر می زدند به خونه. خواهرم هم می دید مثلا" می گفت که داشتند وضو می گرفتند، یه خاطره دیگری هم دارم، خواهر کوچکم نامزد بود که پدر به رحمت خدا رفتند، بعد آقای محمدحسن بیات که دوست صمیمی پدرم بود، روز چهارم، پنجم فوت پدر گفتند که آقا را خواب دیدند که ایستادند فلان جای حیاط خونه مون و دست آقای اسلامیه را گذاشتند
توی دست اکرم و گفتند عزا نگه ندارید، این بچه ناراحت می شه بذارید اینها را بفرستیم خانه بخت. بعد دو ملک آمدند گفتند: آقا برویم رسول خدا(ص) منتظر شماست.
و یکدفعه آقا اوج گرفتند رفتند آسمان. همینطور مرحوم تناوش هم هی می گفت که مثلاً روح آقا الان اینجاست.
3. درکتاب کوی بی نشان ها خوابی را از شما نقل می کنند که مرحوم ابوی را در خواب در بهشتی می بینید در حال سجده. اگر ممکن توضیح دهید؟
آقای احمد انصاری:
درسته، یک گرفتاری بعد از فوت ایشان به من رسید. آن گرفتاری خیلی مرا رنج می داد، هر شب توسل پیدا می کردم که خدا مرا از این گرفتاری نجات دهد. یک شب خواب دیدم مرا به باغ بزرگی بردند که نظیر آن باغ را ندیده بودم.
درختان تنومندی داشت و تنه این درختها مثل شیشه بود ولی شیشه نبود، خیلی ظرافت داشت، این شاخ و برگ ها سر کشیده بود بالا و از سایه هر کدام از این شاخ و برگ ها ده، دوازده نفر می توانستند استفاده کنند. پرنده های جور واجور و ... بعد دیدم، ابوی یک گوشه ای نشسته و مشغول عبادت است.
نمی دانستم آن جا کجاست گوینده ای به من گفت اینجا بهشت الهی است. گفتم اون کیه؟ پدرمه؟ گفتند: بله، از آن وقت که آمده اینجا به عبادت مشغوله به من گفتند: بیشتر از این چه می فهمی؟ گفتم: من چیز دیگر نمی فهمم.
گفتند: از آن زمان که آامده اینجا تا به حال تماماً درآن عالمی است که با خودش از دنیا آورده، چیه تا یک مقدار مشکل برایت پیدا می شه، متوسل می شوی به خداوند که رفع شود واگذار کن به خدا تا خودش حل و فصل کنه. چون اینها لازمه زندگیه باید باشه تا تو به کمالات خودت برسی، اینها باید انسان را پخته کنه. نظر آقا هم همین بود.
منبع:کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته
خانم فاطمه انصاری:
ما تهران بودیم که ایشون سکته مغزی کردند. می گفتند: من را دکتر نبرید، من یازده، دوازده ماه دیگه بیشتر مهمونتون نیستم و آقای تناوش می گفت درست سر همان موقع رحلت کردند.
ساعت آخر، خود مرحوم پدر ماها رو خواستند، وقتی رفتیم دیدیم که انگار تو صورت ایشان واکس نور زده اند، مژه ها قشنگ، اصلاً عجیب زیبا شده بودند و لحظه آخر بوی عطر و گلاب می آمد، جوان تر از سن خودشان شده بودند و خیلی زیبا. من فهمیدم که اینها حالت خدایی است، بوی گلاب را همه احساس می کردیم. ایشان را به قم بردند و تناوش می گفت: موقع تدفین، ما خود ایشان را دیدیم که حضور داشتند و زیارت نامه می خواندند.
2. نقل شده که پس از رحلتشان ایشان را می دیدند. اگر ممکن است در این باره براینمان توضیح بفرمایید.
خانم فاطمه انصاری:
بله، بعضی از بچه ها می دیدند مثلاً همین علی برادرم بچه بود، می گفت آقا رو دیدم، می آمدند سر می زدند به خونه. خواهرم هم می دید مثلا" می گفت که داشتند وضو می گرفتند، یه خاطره دیگری هم دارم، خواهر کوچکم نامزد بود که پدر به رحمت خدا رفتند، بعد آقای محمدحسن بیات که دوست صمیمی پدرم بود، روز چهارم، پنجم فوت پدر گفتند که آقا را خواب دیدند که ایستادند فلان جای حیاط خونه مون و دست آقای اسلامیه را گذاشتند
توی دست اکرم و گفتند عزا نگه ندارید، این بچه ناراحت می شه بذارید اینها را بفرستیم خانه بخت. بعد دو ملک آمدند گفتند: آقا برویم رسول خدا(ص) منتظر شماست.
و یکدفعه آقا اوج گرفتند رفتند آسمان. همینطور مرحوم تناوش هم هی می گفت که مثلاً روح آقا الان اینجاست.
3. درکتاب کوی بی نشان ها خوابی را از شما نقل می کنند که مرحوم ابوی را در خواب در بهشتی می بینید در حال سجده. اگر ممکن توضیح دهید؟
آقای احمد انصاری:
درسته، یک گرفتاری بعد از فوت ایشان به من رسید. آن گرفتاری خیلی مرا رنج می داد، هر شب توسل پیدا می کردم که خدا مرا از این گرفتاری نجات دهد. یک شب خواب دیدم مرا به باغ بزرگی بردند که نظیر آن باغ را ندیده بودم.
درختان تنومندی داشت و تنه این درختها مثل شیشه بود ولی شیشه نبود، خیلی ظرافت داشت، این شاخ و برگ ها سر کشیده بود بالا و از سایه هر کدام از این شاخ و برگ ها ده، دوازده نفر می توانستند استفاده کنند. پرنده های جور واجور و ... بعد دیدم، ابوی یک گوشه ای نشسته و مشغول عبادت است.
نمی دانستم آن جا کجاست گوینده ای به من گفت اینجا بهشت الهی است. گفتم اون کیه؟ پدرمه؟ گفتند: بله، از آن وقت که آمده اینجا به عبادت مشغوله به من گفتند: بیشتر از این چه می فهمی؟ گفتم: من چیز دیگر نمی فهمم.
گفتند: از آن زمان که آامده اینجا تا به حال تماماً درآن عالمی است که با خودش از دنیا آورده، چیه تا یک مقدار مشکل برایت پیدا می شه، متوسل می شوی به خداوند که رفع شود واگذار کن به خدا تا خودش حل و فصل کنه. چون اینها لازمه زندگیه باید باشه تا تو به کمالات خودت برسی، اینها باید انسان را پخته کنه. نظر آقا هم همین بود.
منبع:کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته