یَا اَباذَر، اَلجَلیسُ الصّالِحُ خَیرٌ مِن الوَحدَةِ وَ الوَحدَةُ خَیرٌ مِن جَلیسِ السُّوءِ. وَ إملاءُ الخَیرِ خَیرٌ مِنَ السُّکُوتُ وَ السُّکُوتُ خَیرٌ مِن إملاءِ الشَّرِّ.
ای ابوذر، همنشین و دوست صالح بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد است. اینکه انسان چیزی را بگوید و دیگران بنویسند بهتر از آن است که سکوت کند و سکوت بهتر از این است که شرّ بگوید و دیگران آن را بنویسند.
بحارالانوار، ج 77، ص 84
نور هدایت
اسلام دین اعتدال است و از جمله ادلّهی حقّانیّت اسلام همین اعتدال است. اغلب مردم یا اهل افراط هستند یا اهل تفریط. کسانی که در راه اعتدال قدم برمیدارند فراوان نیستند، زیرا خطّ اعتدال مانند پل صراط است که میگویند از شمشیر بُرندهتر و از مو نازکتر است. از این رو پیدا کردن آن هم آسان نیست و رهروان جادّهی مستقیم اندکند. برخی در امور اجتماعی طرفدار این مسألهاند که انسان باید خیلی اجتماعی باشد و بعضی صددرصد با این نظریّه مخالفت میورزند و طرفدار انزوا هستند و میگویند انسان در اجتماع آلوده میشود و لذا تشویق به انزوا و گوشهگیری میکنند. برخی ارباب سیر و سلوک برای تهذیب نفس و رسیدن به مقام لقاء الله و شهود، توصیه به انزوا و گوشهگیری میکنند.لااقل در آغاز کار میگویند سالکان راه باید منزوی باشند و از این قبیل جملات، در حالی که هر دو روش از نظر شرع مقدّس اسلام خالی از اشکال نیست.
از نظر اسلام هم افراط اشکال دارد و هم تفریط. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث راهی میانه را مطرح میکند و میفرماید: ای ابوذر، اگر همنشین خوبی یافتی، بی تردید از تنهایی بهتر است و اگر همنشین خوبی نیافتی، تنهایی بهتر از دوست بد است.
میدانیم که انسان روح اجتماعی دارد و نمیتواند تنها زندگی کند، زیرا تنهایی باعث وسوسه، افسردگی، خودبرتربینی، سوءظن و انحرافات فکری میشود، از سویی اینکه انسان برای فرار از تنهایی به هر کسی پناه ببرد خطرناک است. طبیعت انسان دزد است. یعنی از محیط خودش خصوصاً همنشینانش تأثیر میپذیرد و لذا میبینیم که در بعضی افراد، دوست بر نیمی از شخصیّت او اثر گذارده و در بعضی بر یک سوم و در بعضی بر تمام شخصیّت. خلاصه درصد تأثیرپذیری از دوستان در افراد متفاوت است. ولی نکتهی مهم این است که همهی افراد مقداری از شخصیّتشان را از دوستانشان میگیرند.
انسان همیشه در زندگی برای خودش الگوهایی انتخاب میکند و از آنها تأثیر میپذیرد. مثلاً برای لباسش، راه رفتنش، اخلاقش، الگویی دارد.
اگر دوست بد باشد، بخشی از شخصیّت انسان بر باد رفته است، حال یک درصد و گاهی هم نود درصد. اینکه فرمودهاند: «فَمَنِ اشَتبَهَ عَلیَکُم أمُرُهُ وَ لَم تَعرِفُوا دِینَهُ فَانظُروُا اِلی خُلَطائِهِ» (1) شاهد بر همین مدّعاست که شخصیّت انسان با شخصیّت دوست و رفیقش پیوند دارد.
برخی درون خودشان را نشان نمیدهند. گاه ممکن است انسان با کسی دَه سال دوست و رفیق و همدم است، امّا نمیداند که باطنش چیست؟ چنین کسانی را باید از دوستانشان شناخت، زیرا اینان در انتخاب دوست خیلی تودار نیستند. یعنی معمولاً هم قماشهای خودشان را انتخاب میکنند.
آیین دوستی
دوستی و رفاقت را میتوان یکی از شاخ و برگهای درخت اجتماع به حساب آورد که رنج و تعب را میبَرد، به روح و روان نشاط میبخشد و هنگام گرفتاری بسیاری از مشکلات بدینوسیله حل میشود. اسلام نه تنها دوستی و رفاقت با افراد واجد شرایط را تأیید میکند، بلکه ما را به برادری و دوستی و رفاقت امر فرموده است. در حدیثی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «عَلَیکَ بِإخوانِ الصِّدقِ فَاَکثِر مِن اِکتِسابِهِم فَإنَّهُم عِدَّةٌ عِندَ الرَّخَاءِ وَ جُنَّةٌ عِندَ البَلاءِ؛ بر شما باد به دوستان و برادران راستین و در طلب چنین دوستان زیاد بکوش، چرا که آنان در هنگام گرفتاری و شداید یاران تواند». (2)از علی (علیه السلام) پرسیدند: «عَن أفضلِ عیشِ الدُّنیا فَقالَ: سَعَةُ المَنزِلِ وَ کَثرَةُ المُحِبِّینِ؛ بهترین لذّت زندگی دنیا چیست؟ فرمود: منزل وسیع و دوستان فراوان». (3)
3. و در حدیثی فرمود: «جمع خَیر الدُّنیا وَ الآخِرَةِ فی کِتمانِ السِّرِّ وَ مَصادَقَةِ الاَخیارِ: خیر دنیا و آخرت در دو چیز جمع شده است: کتمام و پوشش اسرار و با خوبان رفاقت و دوستی کردن». (4)
آداب دوستی
در حدیثی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اذا آخَی اَحَدُکُم رَجُلاً فَلیَسألهُ عَن اِسمِهِ وَاسمِ اَبیهِ وَ قَبیلَتِهِ وَ مَنزِلِهِ فَإِنَّهُ مِن وَاجِبِ الحَقِّ وَ صافِی الإخاءِ؛ هرگاه کسی از شما با کسی برادری و دوستی برقرار کند، لازم است که از اسم آن دوست و پدر و قبیله و خویشاوندان و منزل او بپرسد. این آیین از ضروریات و صفای برادری است». (5)آزمایش دوستان
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لاتَسِمِ الرَّجُلَ صَدیقاً سِمَةً مَعروفَةً حَتّی تَختَبِرَهُ بِثَلاثٍ تُغضِبُهُ فَتَنظُرَ غَضَبَهُ مِن الحَقِّ اِلَی البَاطِلِ وَ عِندَ الدِّینَارِ وَ الدِّرهَمِ وَ حَتّی تُسافِرَ؛ کسی را دوست رسمی خود به حساب نیاور، مگر آنکه او را به سه چیز بیازمایی؛ به غضب درآور تا ببینی خشم او را از حق به باطل میبرَد، یا پول امتحان کن، با او مسافرت کن». (6)دوست یا نشان فضیلت و رذیلت
حضرت سلیمان فرمود: «لاتَحکُمُوا عَلی رَجُلٍ بِشَیءٍ حَتّی تَنظُروا اِلی مَن یُصاحِبُ فَإِنَّما یُعرَفُ الرَّجُلُ بِاَشکالِهِ وَ أقرانِهِ وَ یُنسَبُ اِلی اَصحابِهِ وَ أخدانِهِ؛ دربارهی نیکی و بدی کسی قضاوت نکنید تا دوستانش را ببینید، زیرا آدمی با نزدیکانش شناخته میشود و به صفات کسانی وصف میشود که با آنها همنشین و دوست است». (7)تأثیر خلقوخوی دوست
خوی و خلق دوستان چنان در انسان اثر میگذارد که میتوان آن را از فراگیریهای ناخودآگاه به حساب آورد. روی همین اصل پیشوایان ما را از مصاحبت و دوستی با افراد ناپاک برحذر داشتهاند.امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «لاتَصحَبِ الشِّرِّیرَ فَإنَّ طَبعَکَ یَسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ اَنتَ لاتَعلَمُ؛ از رفاقت و همنشینی با مردم شرور بپرهیز، زیرا طبع تو ناخودآگاه بدی و ناپاکی را از طبع منحرف او میدزدد و تو بی خبری». (8)
در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: «مَن یَصحَبَ صَاحِبَ السُّوءِ لایَسلَم؛ هر که با رفیق بد رفاقت و دوستی کند سالم نمیمانَد» و سرانجام ناپاکی دامانش را میگیرد. (9)
دوستی و دشمنی در مرز مصلحت
دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان همیشه به یک وضعیّت نمیمانَد. تجربه نشان داده که گاه دوست لباس دشمنی به تن کرده و دوستی و محبّتها را از یاد میبرَد و گاهی دشمن دست از دشمنی برداشته و راه دوستی پیش میگیرد و از عداوت خود پشیمان میشود. از این رو بر مسلمان لازم است که حدّ اعتدال را از دست نداده و میانهروی را مرز دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان قرار دهد. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «أحبِب حَبیبِکَ هَوناً مَا عَسی أَن یَکونَ بِغَیضَکَ یَوماً مَا وَ أبغِض بِغَیضَکَ هَوناً مَا عَسی أن یکونَ حَبیبَکَ یَوماً ما؛ با دوستان خود چنان دوستی کن که بیرون از مرز و حدّ دوستی نباشد، زیرا ممکن است او روزی دشمن تو شود و به مخالفت با تو برخیزد و بی مهری تو در مورد دشمن از مرز مدارا خارج نباشد، زیرا ممکن است آن تیرگی از میان برود و دشمنی به محبّت مبدّل شود». (10)یکی از علّتهای امتحان دوست که پیشتر بیان شد، شاید این باشد که انسان دچار دوست نادان نشود، زیرا تحمّل ناراحتی و ملالت خاطر از دوست نادان چنان سخت است که گاهی خسارتهای جبران ناپذیری به بار میآورَد.
دشمن دانا بلندت میکند *** بر زمینت میزند نادان دوست
در روایات نیز به این موضوع اشاره شده است، از جمله در حدیثی امام علی (علیه السلام) فرمود: «صَدیقُ الأحمَقِ فی تَعَبٍ؛ آن که رفیق نادان و دوست احمق دارد پیوسته در رنج و ناراحتی است». (11)
و در حدیث دیگری فرمود: «یا بُنَیَّ إیّاکَ وَ مُصادَقَةَ الأحمَقِ فَإنَّهُ یُریدُ أن یَنفَعکَ فَیَضُرُّکَ؛ فرزندم، از دوستی و رفاقت با نادان برحذر باش، زیرا او میخواهد به تو نفعی برساند، ولی زیانش به تو میرسد». (12)
داستان قنبر غلام علی (علیه السلام)
روزی قنبر خدمتگزار علی (علیه السلام) به مجلس یکی از مردان متکبّر و تجاوزکار وارد شد. در محضرش جمعی نشسته بودند، از جمله مرد کوتهفکر و کمتشخیص که خود را از شیعیان ثابت قدم علی (علیه السلام) میدانست.هنگامی که قنبر وارد مجلس شد او برای احترام قنبر و به پاس مقام شامخ علی (علیه السلام) از جا برخاست و مقدم او را گرامی شمرد. مرد متکبّر از این کار خشمگین شد و گفت: آیا در محضر من برای ورود یک فرد خدمتگزار برمیخیزی؟
آن مرد به جای آنکه سکوت کند و بر جای خود بنشیند و به خشم تجاوزکار متکبّر پایان دهد جوابی داد که خشم او را تشدید کرد. گفت: چرا به احترام قنبر برنخیزم؟ او به قدری بزرگوار و شریف است که فرشتگان بالهای خود را برای وی میگسترانند و قنبر روی بال ملائکه راه میرود.
این اظهار دوستی نابجا و بی مورد، چنان مرد متکبّر را خشمناک کرد که از جای خود برخاست و به قنبر ناسزا گفت. به علاوه وی را تهدید کرد که این ماجرا باید پنهان بماند و کسی از کتک زدن و دشنام دادن من باخبر نشود.
طولی نکشید آن شیعهی وقتنشناس و کوتهفکر بر اثر مارگزیدگی بستری شد.
علی (علیه السلام) به عیادتش رفت و از فرصت استفاده کرد و فرمود: اگر میخواهی خداوند تو را عافیت دهد باید متعهّد شوی که از این پس در مورد ما و دوستان ما اظهار علاقه و محبّت بی مورد نکنی و در محضر دشمنان موجبات زحمت و آزار ما و یاران ما را فراهم نیاوری. (13)
نشانههای دوست
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) برای دوست نشانههایی بیان فرموده است: «لاتَکونُ الصَّدَاقَةُ اِلّا بِحُدودِها فَمَن کانَت فِیه هذِهِ الحُدودُ أو شَیءٌ مِنها فَانسِبهُ اِلَی الصَّداقَةِ وَ مَن لَم یَکُن فِیهِ شَیءٌ مِنهَا فَلا تَنسِبهُ اِلَی شَیءٍ مِنَ الصَّداقَةِ. فَاَوَّلَهَا: أن تَکونَ سَریرَتُهُ وَ عَلانِیَتُهُ لَکَ وَاحِدَةٌ. وَ الثّانی: أن یَری زَینَکَ زَینَهُ وَ شَینَکَ شَینَهُ. وَ الثّالِثَةُ: أن لا تُغَیِّرُهُ عَلَیکَ وِلایَةٌ وَ لا مَالٌ. وَ الرَّابِعَةٌ: أن لاتَمنَعَکَ شَیئاً تَنالُهُ مَقدِرَتُهُ. وَ الخَامِسَةُ: وَ هِیَ تَجمَعُ هَذِهِ الخِصالَ أن لایُسلِمَکَ عِندَ النَکَباتِ؛ دوستی جز با حدود و شرایطش امکانپذیر نیست. هر که این حدود یا بخشی از آن در او باشد او را دوست بدان و هر که هیچ یک از این شرایط در او نیست چیزی از دوستی در او نیست:1. باطن و ظاهرش برای تو یکی باشد.
2. زینت و آبروی تو را زینت و آبروی خود بداند و عیب و زشتی تو را عیب و زشتی خود ببیند.
3. مقام و مال، وضع و رفتار او را در مورد تو تغییر ندهد.
4. آنچه را در قدرت دارد از تو مضایقه نکند.
5. شرط پنجم که جامع همهی این صفات است آن است که تو را هنگام پشت کردن روزگار رها نکند». (14)
بیا که ز جان دوستدار هم باشیم *** بی بذل دوستی و مهر با کرم باشیم
بیا بیا که ز صدق و صفای یکدیگر *** بری ز محنت و عاری ز درد و غم باشیم
بیا بیا که نگوییم جز حقیقت را *** به راستی به بر خلق محترم باشیم
بیا بیا که نگوییم جز حقیقت را *** چه حاجت است که در فکر مدح و ذم باشیم
زمانه بیش و کمش در خور تألّم نیست *** بیا که فارغ از اندوه بیش و کم باشیم
بیا که کعبهی مقصود ماست مهر و وداد *** چو عاکفان همه دم گرد این حرم باشیم (15)
دوستی در سخنان امام علی (علیه السلام)
«یا بُنَیَّ ایَّاکَ وَ مُصادَقَةَ الأحمَقِ فَإِنَّهُ یُریدُ أن یَنفَعَکَ فَیَضُرُّکَ. وَ اِیَّاکَ وَ مُصادَقَةَ البَخیلِ فَإِنَّهُ یَقعُدُ عَنکَ أحوَجَ مَا تَکونُ إلَیهِ. وَ اِیَّاکَ وَ مُصادَقَةَ الفاجِرِ فَإِنَّهُ یَبیعُکَ بِالتافِهِ وَ اِیَّاکَ وَ مُصادَقَةَ الکَذّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیکَ البَعیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیکَ القَریبَ؛ فرزندم، از دوستی با احمق برحذر باش، چرا که میخواهد به تو سود رساند امّا زیان میرسانَد. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا هنگامی که به او نیازمندی از تو رویگردان میشود. از دوستی با گناهکار دوری کن، چرا که تو را به اندک چیزی میفروشد. از دوستی با دروغپرداز خودداری کن، چرا که همچو سراب است، دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور نشان میدهد». (16)«اُبذُل لِصَدیقِکَ کُلُّ المَوَدَّةِ وَ لاتَبذُل لَهُ کُلَّ الطُّمَأنِینَةِ وَاعطِهِ المُواساةَ وَ لاتُقضِ اِلَیهِ بِکُلِّ الأسرارِ؛ تمام مهر و محبّت را به دوستت ببخش، امّا همهی اطمینان و اعتمادت را به او وامگذار و مواسات و برادریت را به او عطا کن، ولی اسرارت را برای او فاش مساز». (17)
«لایَکونُ الصَّدیقُ صَدیقاً حَتّی یَحفَظَ صَدیقُهُ فِی غَیبَتِهِ وَ عِندَ نَکبَتِهِ وَ بَعدَ وَفاتِهِ فِی تَرِکَتِهِ؛ دوست، دوست نیست مگر آنکه در غیاب و گرفتاری رفیقش، شرایط دوستی را حفظ کند و پس از مرگش نسبت به ورثهای که گذاشته در دوستی وفادار بماند». (18)
«صَدیقُکَ مَن نَهاک وَ عَدُوُّکَ مَن أغراکَ؛ دوست تو کسی است که تو را از زشتیها بازدارد و دشمن تو کسی است که تو را بفریبد». (19)
به هر حال ما باید در انتخاب دوست سختگیر باشیم. البتّه نه چندان که بدون دوست بمانیم و نه چندان که هر کسی را در محیط فکر و زندگی خودمان دخالت بدهیم، بلکه باید کسانی را برگزینیم که دیدنشان ما را به یاد خدا بیندازد، ما را دعوت به تقوا و اطاعت از خدا و تلاش برای رضای حق کند.
امّا در مورد سخن گفتن و سکوت، در این حدیث از آن تعبیر به «املاء» شده است. به نظر میرسد که ظاهراً «املاء» خصوصیّتی ندارد (املاء این است که کسی بگوید و دیگری آن را بنویسد). البتّه ممکن است در فارسی معنای دیگری داشته باشد.
حال طبق این حدیث شریف، حضرت میفرماید: انسان خیری را بگوید و دیگران آن را بنویسند بهتر از آن است که سکوت کند، ولی میفرماید همین سکوت بهتر از این است که شرّ بگوید.
اکنون این سؤال مطرح است که سکوت خوب است یا سخن گفتن؟
در جواب میگوییم: همانگونه که انسان را مؤاخذه میکنند چرا گفتی؟
انسان را مؤاخذه میکنند که چرا در جای خودش سخن نگفتی؟ بنابراین باید این مطلب را که «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» رعایت کرد و سنجیده و بر اساس فکر و رضای خدا سخن گفت.
پینوشتها:
1. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص 6؛ وسائل الشیعه ، ج 16، ص 265.
2. صدوق، امالی، ص 380، ح 483.
3. کافی، ج 6، ص 526، ح 5.
4. بحارالانوار، ج 73، ص 178، ح 17.
5. بحارالانوار، ج 73، ص 166، ح 30.
6. همان، ص 180، ح 28.
7. همان، ص 188، ح 17.
8. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 272، ح 147.
9. صدوق، خصال، ص 169، ح 222.
10. نهج البلاغه، حکمت 268.
11. عیون الحکم و المواعظ، ص 302.
12. نهج البلاغه، حکمت 38.
13. گفتار فلسفی جوان، ج 2، ص 334.
14. کافی، ج 2، ص 639.
15. واعظ اجتماع، ص 130.
16. نهج البلاغه، حکمت 38.
17. دستور معالم الحکم، ص 70.
18. دستور معالم الحکم، ص 75.
19. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 305.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.