امام، حوزه و سياست

مى‏خواستيم بدانيم زمان حضور حضرت امام در حوزه و در سالهاى مبارزه و استقامت ايشان در برابر طاغوت، متحجرين و مقدس م‏آبها چگونه سپرى شده است؟ امام با آيت الله العظمى بروجردى چه رابطه‏اى داشتند؟ چرا امام دو بار با شاه ملاقات كردند; در آن ملاقاتها امام به شاه چه گفتند و... براى يافتن پاسخ موفق به ديدار با يادگار گرامى حضرت امام و پاسدار نستوه اسلام و انقلاب حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خمينى شديم. آنچه در پى مى‏آيد حاصل اين ديدار است كه در واقع پاسخ
پنجشنبه، 24 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام، حوزه و سياست
امام، حوزه و سياست
امام، حوزه و سياست

نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خمينى
مى‏خواستيم بدانيم زمان حضور حضرت امام در حوزه و در سالهاى مبارزه و استقامت ايشان در برابر طاغوت، متحجرين و مقدس م‏آبها چگونه سپرى شده است؟ امام با آيت الله العظمى بروجردى چه رابطه‏اى داشتند؟ چرا امام دو بار با شاه ملاقات كردند; در آن ملاقاتها امام به شاه چه گفتند و... براى يافتن پاسخ موفق به ديدار با يادگار گرامى حضرت امام و پاسدار نستوه اسلام و انقلاب حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خمينى شديم. آنچه در پى مى‏آيد حاصل اين ديدار است كه در واقع پاسخ سوالات ما را شامل مى‏شود.
سخن گفتن درباره ابعاد مختلف شخصيت‏حضرت امام خمينى (س) كار آسانى نيست. شخصيت امام در زمينه‏هاى گوناگون علمى، اخلاقى، عرفانى، سياسى و مبارزاتى براى مسلمانان دنيا ناشناخته است. امام با آفريدن نظام جديدى در معادلات سياسى جهان موجبات بيدارى و اميدوارى ملتهاى مظلوم را فراهم آوردند، بى‏ترديد با آغاز دورانى كه با نام امام خمينى (س) رقم خورده است، ملل تحت‏ستم در مبارزات اعتقادى خود قوت و قدرت ببيشترى خواهند يافت، امروز درهاى اميدوارى بر روى آنان باز شده است. اين نعمت الهى به دست معلم و مرشد و مقتداى مظلومان عالم اسلام حضرت امام خمينى تحقق يافت و همه ما براى آگاهى به رموز ناشناخته شخصيت امام خمينى (س) وظيفه سنگينى بر عهده داريم.
ظاهرا حضرت امام در سن 21 سالگى وارد حوزه علميه اراك مى‏شوند، در آن موقع اراك يكى از مراكز علميه ايران بود و مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى يزدى - رضوان الله عليه - موسس حوزه علميه قم در اراك تدريس مى‏كردند.
مرحوم آيت الله حائرى از اراك براى زيارتى به قم مى‏آيند و در قم تعدادى از علما به گرد ايشان جمع مى‏شوند و از ايشان درخواست مى‏كنند در قم ماندگار بشوند. طبعا وقتى ايشان در قم مى‏مانند طلاب و شاگردانشان (از جمله حضرت امام) كه در اراك بودند راهى قم مى‏شوند. در قم حضرت امام نزد مرحوم آيت الله حائرى بيشتر دروس مقدماتى را فرامى‏گيرند. در همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصيل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به تدريس هم اشتغال داشته‏اند.
امام فلسفه را نزد مرحوم آيت الله رفيعى فرامى‏گيرند و به گفته حضرت ايشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آيت الله رفيعى در تحصيل "منظومه" بهره مى‏گيرند. بعد از اين كه درس فلسفه ايشان، يعنى "شرح منظومه" تمام مى‏شود، امام به درس "اسفار" آقاى سيد ابوالحسن قزوينى مى‏روند، امام در اين مورد فرمودند: دو يا سه جلسه كه رفتم ملتفت‏شدم درس ايشان را مى‏دانم و نيازى به خواندن "اسفار" ندارم. امام مقدار زيادى از "اسفار" را با مرحوم آقاميرزا خليل كمره‏اى مباحثه مى‏كردند و در ضمن آن "منظومه" را تدريس مى‏كردند. در جلسه درس "منظومه" شاگردان و طلاب زيادى از جمله آيت الله شهيد مرتضى مطهرى حضور داشتند.
امام درس اخلاق را در مدرسه فيضيه با حضور تعداد زيادى از طلاب و مردم عادى كوچه و بازار برگزار مى‏كردند و مطالب درس اخلاق را در سطح مردم عادى بيان مى‏كردند. طبق گفته بعضى از حضار درس اخلاق امام بسيار سازنده بود و گاهى صداى گريه و استغاثه در مسجد طنين‏انداز مى‏شد بخصوص مواقعى كه امام توضيحاتى درباره مسائل آخرت و معاد ارائه مى‏دادند، موجب تاثير و تاثر فراوان حاضران در مجلس مى‏شده است.
يك روز امام با مرحوم آقاى الهى از شخصيتهاى عارف مسلك قزوين در قم ملاقات مى‏كنند، در جريان اين ملاقات مرحوم آقاى شاه‏آبادى بزرگ (عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشته‏اند، امام فرمودند: مقدارى با هم صحبت كرديم و يكى دو تا سوال از مرحوم آقاى شاه‏آبادى بزرگ پرسيدم، وقتى جواب مشروح و كاملى شنيدم، مطلع شدم كه ايشان اهل فلسفه و عرفان هستند، زمانى كه مرحوم شاه‏آبادى تصميم داشتند از، مدرسه دارالشفاء (محل ملاقات) در جنب مدرسه فيضيه تشريف ببرند، امام نقل كردند كه من هم به همراه ايشان راه افتادم; در بين راه از ايشان سوال كردم "منظومه" و "اسفار" و نظاير آن را درس مى‏دهيد؟ ايشان جواب دادند: والله نمى‏توانم حال و حوصله‏اش را ندارم; نهايتا حضرت امام، مرحوم آقاى شاه‏آبادى بزرگ را براى تدريس عرفان راضى مى‏كنند و "فصوص" ابن عربى را به مدت 6 سال نزد ايشان مى‏خوانند. آقاى مرتضى حائرى يزدى فرزند گرامى مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى يزدى - رضوان الله عليه - نكته مهمى را براى بنده بازگو كردند، به گفته ايشان با رحلت‏حضرت امام چند تا از علوم به طور كلى دچار خلاء مى‏شوند، يكى از اين علوم، عرفان است زيرا در حال حاضر نظير امام كسى وجود ندارد كه در اين علوم عميقا تحصيل كرده باشد.
حضرت امام فرمودند، يك بار در حال رفتن به مدرسه فيضيه مشاهده كردم كه عده‏اى دارند راجع به كتاب "اسرار هزار ساله" بحث مى‏كنند، ناگهان به ذهنم آمد كه ما داريم درس اخلاق مى‏گوييم حال آنكه اين بحثها در حوزه‏ها هم نفوذ پيدا كرده است. امام تصميم مى‏گيرند از وسط مدرسه فيضيه برگردند و ديگر به درس نمى‏روند، طى يك ماه، تا چهل روز تقريبا همه كارها را كنار مى‏گذارند و كتاب "كشف الاسرار" را مى‏نويسند. همه كسانى كه در جوانى با امام آشنايى و سابقه رفاقت داشته‏اند، ايشان را اهل رياضت نفسانى مى‏دانستند، حضرت امام اهل شب‏زنده‏دارى و راز و نياز با خدا بودند در جلسه‏اى كه غيبت مى‏شده است‏حاضر نمى‏شدند و به هيچ وجه اجازه نمى‏دادند در نزدشان غيبت‏بشود و اين صفت اخلاقى امام در حوزه‏هاى علميه زبانزد است. ايشان در كنار تهذيب نفس از فعاليتهاى سياسى غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آيت‏الله حائرى يزدى و چه در زمان مرحوم آيت الله بروجردى در مسائل سياسى جامعه مشاركت فعالانه‏اى داشته‏اند براى مثال وقتى كه دستگاه رضاخان جز به عده‏اى روحانى خودفروخته اجازه نمى‏داد ملبس به كسوت روحانى باشند، ايشان با تلخى از آن دوران ياد مى‏كردند و متذكر مى‏شدند كه دوران بسيار سختى بر ما گذشت، حتى نقل مى‏كردند، من و چند نفر ديگر براى اين كه مورد هجوم عمله رضاخان قلدر قرار نگيريم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلى بيرون از شهر قم مى‏رفتيم وقتى هوا تاريك مى‏شد دوباره به خانه برمى‏گشتيم تا بتوانيم به درس و مباحثه برسيم در عين حال دست از لباسمان نكشيم; امام در اين مبارزه براى حفظ حرمت و هويت روحانيت متعهد برخوردهاى تندى با توجيه كردن كارهاى خلاف شرع و قانون حكومت وقت داشته‏اند.
امام يكى از مسائلى را كه براى حيات علمى حوزه بعد از رحلت مرحوم آقاى حائرى يزدى ضرورى مى‏دانستند، حضور حضرت آيت الله بروجردى در قم بود. زيرا ايشان از نظر علم و فضائل اخلاقى از علماى تراز اول بودند; بعد از رحلت آقاى حائرى يزدى و در زمان مراجع ثلاث; يعنى حضرات آيات خوانسارى، صدر و حجت كه در قم حضور داشتند امام كه از شخصيت و درجه علمى مرحوم آيت‏الله بروجردى اطلاع داشتند، براى اقامت ايشان در قم تلاش وسيعى مى‏كنند; ظاهرا مرحوم آيت‏الله بروجردى براى عمل جراحى به بيمارستان فيروزآبادى (شهر رى) مى‏آيند طبق گفته مادرم، امام گاهى پنجاه تا شصت نامه براى علماى سراسر كشور دستنويس مى‏كردند كه از آقاى بروجردى بخواهند به قم تشريف بياورند بر اثر تلاشهاى همه جانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آيت‏الله بروجردى براى اقامت در قم راضى شدند و بدين ترتيب حوزه تازه تاسيس قم از نظر بنيه علمى قوت گرفت و بصورت بارزى تقويت‏شد. زمان رحلت آيت‏الله بروجردى امام حدود 62 سال داشتند، عده‏اى رساله‏هايى را كه تدوين كرده بودند، به چاپ رساندند و توزيع كردند; با اين عنوان كه حوزه نبايد بى‏سرپرست‏بماند شهريه‏هاى مرحوم آقاى بروجردى را قبول كردند ولى امام هرگز وارد اين قضايا نشدند فقط در يكى دو جلسه بصورت ضعيف شركت كردند و كماكان به درس و بحث و تربيت‏شاگردانشان كوچكترين قدمى براى كسب موفقيت‏بر نداشتند بهترين گواه اين مدعا شاگردان حضرت امام هستند. مرحوم آقاى ميرزا جعفر سعانى (صاحب تقریرات امام در اصول) از شاگردان امام بودند كه چهارده سال تمام به درس امام مى‏رفتند ايشان به خيال اينكه امام پول ندارند از طلاب پول جمع مى‏كنند تا حضرت امام براى مرحوم آيت‏الله بروجردى فاتحه بگيرند البته آقايانى كه به اين امر كمك مالى كرده بودند قصد و نيت‏خير داشتند. اما نمى‏خواستند براى مرحوم اقاى بروجردى فاتحه بگيرند; چون تصور مى‏كردند برگزارى مجلس فاتحه معنا دارد و معناى آن در حوزه‏هاى علميه عنوان كردن ادعاى مرجعيت از طرف برگزاركننده است، اما امام در اين قضيه بالشخصه هيچ كارى نكردند، اصلا ايشان دنبال تعليم و تربيت طلاب براى حوزه و آتيه اسلام بودند.
بعد از رحلت آيت‏الله بروجردى حضرت امام به اتفاق اعضاى خانواده‏شان تابستانها به امامزاده قاسم تهران مى‏آمدند; در همان زمان آيت الله سيد هادى شيرازى از نظر مرجعيت‏بر مرحوم آيت‏الله حكيم پيشى گرفت، متاسفانه ايشان چند ماه بعد دار فانى را وداع گفتند; از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند كه امام فاتحه بگذارند; ايشان گفتند: نه مجلس فاتحه مى‏گذارم و نه در فاتحه شركت مى‏كنم; زيرا اين نوع كارها در عالم طلبگى به معناى طرح مساله مرجعيت است و امام نمى‏خواستند خودشان را مطرح بكنند. درست‏به ياد دارم مرحوم آقاى اشراقى (دامادمان) از قم آمدند و بار ديگر همين موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند فضلاى قم مرا فرستاده‏اند خدمت‏شما كه اين كار را بكنيد، وليكن امام قبول نكردند در نهايت‏بر اثر فشار زياد طلاب و مردم، امام ناچار شدند رساله بدهند.
حضرت امام چه در زمان مرحوم آقاى حائرى و چه در زمان مرحوم آقاى بروجردى همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، براى مثال بر اثر قضاياى سياسى كه در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مجبور شد با شاه صحبت كند، نظر مراجع و علما اين بود، نماينده‏اى بايد برود و حرف ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسى غير از حاج آقا روح‏الله (حضرت امام خمينى) برنمى‏آيد و ايشان هم طى دو ملاقاتى كه با شاه انجام دادند حسابى بر نقطه نظرهاى مراجع و علما تاكيد كردند و به شاه درباره عاقبت‏سياستهايش هشدار دادند.
در قضيه اعدام نواب صفوى و ساير اعضاى فداييان اسلام، امام از مرحوم آقاى بروجردى و مراجع دلخور شدند كه چرا موضع تندى بر عليه دستگاه شاه نگرفتند و اينها را نجات ندادند، امام در اين قضيه خيلى صدمه روحى خوردند، در آن اوضاع و احوال شرايط به گونه‏اى بود كه از ديدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود; يعنى استدلال مى‏كردند حالا كه قرار است‏يك روحانى اعدام بشود، لباس روحانى را از تن او در بياوريد كه به مقام روحانيت اهانت نشود!! درست نقطه مقابل تفكر امام كه اعتقاد داشتند روحانى بايد با كسوت مقدس روحانيت‏شهيد بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اينها در صحنه هستند، از ديدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در حالى كه از ديدگاه امام، مبارزات روحانيان بزرگوارى همچون شهيد نواب صفوى روشنى‏بخش حيات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود. البته اوضاع حاكم بر حوزه به گونه‏اى بود كه نبايد آقاى بروجردى را مقصر دانست، جو حاكم بر حوزه بخشى از يك روند مبارزاتى بود، در مقابل تفكرات ارتجاعى مقدس م‏آبها در عرصه دين و سياست كه اعتقادى به مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفكر انقلابى و رهايى‏بخش امام قرار داشتس. افراد متحجر حتى در زمينه دروس عرفان و فلسفه تحمل بنيش امام را نداشتند، متحجران شرايط را جورى مهيا ساختند كه وقتى مى‏خواستند كتاب "منظومه" را از جايى بلند كنند از انبر استفاده مى‏كردند و لمس كردن آن را نجس مى‏دانستند يا به فرض اگر كسى فلسفه مى‏خواند او را بى‏دين مى‏دانستند، امام شكستن جو تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخيص دادند; لذا وقتى در قم "منظومه" و "اسفار" تدريس مى‏كردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند; اما روحيه و توان علمى و مبارزاتى امام و يارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فكرى متحجران شكست‏بخورند، به نظر من مبارزه امام با متحجرین در درون حوزه از مسائل سياسى و مبارزاتى مهمتر بود; زيرا اگر سد متحجران كه به آميختگى و امتزاج بين دين و سياست اعتقادى نداشتند شكسته نمى‏شد، امام هرگز نمى‏توانستند قدم بعدى مبارزه را كه بسيار طولانى بود با قوت و استحكام بردارند، لذا امام به خوبى تشخيص داده بودند كه روشنگرى صاحبان انديشه ابتدا بايد از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بيرون حوزه‏ها را داشت، امام با دست‏خالى; ولى با ايمانى استوار وارد ميدان مبارزه شدند و پايه‏هاى فكرى و اعتقادى انقلاب اسلامى را پى‏ريزى كردند و در اين مسير كش و قوسهاى عجيبى را براى تحول و تثبيت‏حوزه‏ها تحمل كردند، يعنى از يك طرف مى‏بايسست طلاب علوم دينى را كه داراى استعداد علمى و مبارزاتى بودند از جو جمود فكرى حاكم نجات مى‏دادند و از طرف ديگر روند مبارزات مردم ايران را بر عليه رژيم شاه و اربابان او به سركردگى امريكا ترسيم و هدايت مى‏كردند. امام تفكر متحجران را مانع بزرگى در روند مبارزاتى و انقلابى مردم ايران مى‏دانستند بنابراين زيربناى اعتقادى حوزه را بر منباى پرورش افكار اصيل اسلامى و انقلابى قرار دادند تا جايى كه ديگر اعدام يك نفر روحانى به وسيله عوامل شاه موضوعى خجالت‏آور براى حوزه و روحانيان تلقى نمى‏شد، بلكه سند حضور و صيرورت فرهنگ انقلاب و اسلام محسوب مى‏شد.
به تدريج مبارزات اوج گرفت تا جايى كه امام موضع ‏گيرى را به قول بعضى از آقايان باب كردند; در اين مرحله باز متحجران لبه تيز حملات خودشان را به جاى حكومت‏شاه متوجه حضرت امام كردند. بالاخره امام با تربيت‏شاگردانى انقلابى توانستند بر اين تفكر فائق شوند و با بصيرت منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوى پيروزى هدايت كنند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.