نویسنده: آیت الله سبحانی
قال الله الحکیم فی محکم کتابه الکریم: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
«ثُمَّ أوْرَثْنَا الْکِتابَ الّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ».(1)
برای حقیر، کمال افتخار است که در این همایش که به عنوان تبیین اندیشههای قرآنی حضرت امام (رحمةالله) منعقد شده است، و من هم یکی از خوشهچینان خرمن علم آن حضرت بودم، دیدگاههای قرآنی ایشان را به صورت موجز مطرح کنم. ابتداءً باید این مسأله را مطرح کرد که آیا قرآن نیاز به تفسیر دارد یا خیر؟ گروهی معتقدند: قرآن نیاز به تفسیر و تبیین ندارد و بر آیاتی تکیه میکنند که قرآن را (بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ) توصیف میکند. در آیات مختلف، قرآن، چنین توصیف شده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأمِینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ* بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»(2) حالا که عربی مبین است دیگر چه نیازی به تفسیر دارد؟
گروه دیگر معتقدند: قرآن بینیاز از تفسیر نیست؛ زیرا قرآن، خود پیامبر گرامی را به عنوان مبیّن معرفی میکند؛ یعنی علاوه بر اینکه پیغمبر باید قرآن را بخواند، باید مبیّن هم باشد: «وَ أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلّهُمْ یَتَفَکّرُونَ».(3) «لتقرأ علیهم» نفرمود، بلکه «لتبیّن» فرمود.
و آیه: «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» در مقابل سخنان کَهَنِه است. سخنان کاهنان در کتابهای سیره آمده است که عبارت بود از الفاظ نامفهوم، مسجع؛ سجعهای پیش پا افتاده و گیجکننده. در حالی که قرآن میگوید، با اینکه آیات الهی در عِداد سخنان کاهنان نیست، ولی در عین حال به تبیین و تفسیر نیاز دارد؛ مثلاً: الآن، برای دانشگاه یا حوزه، کتابهای علمی به زبان فارسی مبین مینویسند، امّا آیا میشود از یک کتاب فیزیک، بدون استاد بهره گرفت؟ (بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ)؛ یعنی سخن کَهَنه نیست، و دارای بیانی آشکار، فصیح و بلیغ است. در عین حالی که حقایقی را میرساند، ولی باید آنها را تشریح کرد.
پس از این مقدمه کوتاه که خود در خور تفسیر و تفصیل است، به اندیشههای قرآنی حضرت امام میرسیم.
برداشتهای قرآنی ایشان را در 12 محور یادآور میشوم که برخی از اینها را شخصاً در مجالس خصوصی شنیدهام و قسمتی را نیز، در درس مطرح نمودهاند.
آن که در عالم بالا است، آن حقیقت والا «وَکِتابٍ مَسْطُورٍ»،(4) دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. اما پس از نزول، وجود برزخی پیدا میکند و در مرحله نازلتر، وجود حسی مییابد. البته این یک نظریهای است که قبل از ایشان هم در اسفار آمده است.
ایشان، کراراً در مجلس درس، این حدیث را بیان میفرمود که:
روی عن علی بن الحسین (علیه السلام): «إنّ الله عزّ وجلّ علم أنّه یکون فی آخر الزمان أقوامٌ متعمّقون، فأنزل الله تعالی: «قل هو الله أحد» وآیاتٌ من سورة حدید إلی قوله: «وهو علیم بذات الصُّدور»».
و دعوت به تحقیق و تفصیل و تأمل در سوره اخلاص و حدید میکرد. در حقیقت عقاید و معارف، در 6 آیه سوره حدید به صورت واضح بیان شده است. و این آیه را فراوان میخواندند: «هُوَ اْلأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»؛((7 و آن را تشریح میکردند.
ایشان معتقد بودند: در سراسر جهان؛ از عالم عقول گرفته تا عالم هیولا، سراسر علم و دانش و آگاهی است.(9)
امام، بر این حقیقت، از دو راه استدلال میکرد: عقلی و قرآنی. بر اساس دلیل عقلی، میفرمود: اگر در یک مرحلهای از مراحل وجود، کمالی پیدا شد، این کمال باید در تمام مراحل باشد؛ مثلاً آگاهی انسان باید در تمام مراحل وجود باشد؛ چرا که بر اثر وحدت حقیقت وجود، این آگاهی سیلان دارد. این کمال یا مربوط به وجود است یا عدم و یا ماهیت؛ عدم که چیزی نیست. ماهیت نیز کمال خود را از وجود میگیرد، پس این شعور مربوط به وجود است و وجود، حقیقت واحده است و باید با حفظ حقیقت واحده، اثر ویژه وجود حتی در مرحله خاک و جماد و درخت تجلّی داشته باشد.(10) بنابراین، تسبیح اینها آگاهانه است. امام، برخی آیات را بیشتر میخواند از جمله:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَاْلأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْء إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً».(11)
بنابراین، از این آیه، سیلان علم را در تمام مراحل وجود؛ حتی مرحله جماد، استنباط و استفاده میکرد و برای همه موجودات نوعی شعور، درک و آگاهی البته در حد وجودشان، قائل بود؛ هرچه وجود کاملتر، آگاهتر و هرچه ناقصتر، آگاهی کمتر میشود.
«یَوُمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً»؛(12)
«یَوْمَ یُحْمیعَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لأنْفُسِکُمْ».(13)
این طلا و نقره، تابع محیط خود، دو نوع واقعیت دارند:
در این جهان، به صورت طلاهای عقلبر و در جهان دیگر، به صورت آتش.
حضرت امام، در مباحث اخلاقی، آنچنان سخن میگفت که انسان، از دنیا سیر میشد. امام، در باب حضور اعمال در روز رستاخیز، این دو آیه را کراراً میخواندند:
«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أمَداً بَعِیداً».(14)
عمل، دو وجود دارد؛ یک وجود دنیوی که به صورت نماز و روزه یا کارهای خلاف دیده میشود و وجود اخروی که انسان با دیدن آن یا خوشحال میشود یا بدحال.
آیه دوم که آن را بیشتر میخواند:
«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أحَداً».(15)
ایشان، حضور را از راه تجسم اعمال مطرح میکرد.
بخشی از این مطالب را در تهذیب الاُصول در بحث ثواب و عقاب که آیا مقدمه ثواب، عقاب دارد؟ آوردهام.
تجسم عمل نیز منحصر در کیفر و پاداش نیست. کیفر و پاداش، بخشی از تجسم اعمال است.
«قُلْ إِنَّما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا للهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة».(17)
«قیام برای خدا و عمل برای خدا»؛ حقیقت عبادت، قصد الامر نیست؛ بلکه کار برای خدا ولو اینکه از امر خدا هم غفلت کند.
ایشان میفرماید: قرآن یک روایت بیش نیست، آن هم همین است که میلیاردها مسلمان، در طول قرنهای متمادی تلاوت کرده و میکنند. در روایت نیز آمده است که: «کتابٌ واحد نزل من عند واحد» قرائت واحده است. کثرت قرائات، نظر قراء و اجتهاد قاریان است. استدلال امام این بود که بر این قرائتها، حجت و دلیل میتراشند. در حالی که اگر واقعاً این قرائتها منتسب به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، احتجاج و اقامه دلیل نمیخواهد. اقامه دلیل، بدین جهت است که اینها دور از مبدأ فیض بودند، صحابه متفرق شدند، خطوط قرآنی، رسم الخط قرآنی، رسم الخطی بود که قابلیت قرائتهای مختلف را داشت. لذا هر کسی به نحوی خوانده است. ولی آن قرائتی که به روایت حفص است و از طریق عاصم از علی بن ابی طالب (علیه السلام) به ما رسیده است، حقیقت قرآنی است و بس.(21)
«وَمِنْ کُلِّ شَیْء خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلّکُمْ تَذَکّرُونَ».(23)
درباره این آیه، تفاسیر بحثها دارند که این زوجین چیست؟ قدما میگفتند: مراد، صورت و هیولا است. برخی میگفتند: منظور، جوهر و عرض است. اما دانش هستهای این حقیقت را برای ما کشف کرد. اگر «کل شیء» را به اتم که ریشه اشیا است، برگردانیم، در آن صورت، هر چیزی مزدوج است. در عین حال، این بیان علمی هم لایهای از لایههای قرآن است، باید صبر کنیم و ببینیم در آینده هم لایه دیگری دارد یا ندارد؟
باید عرض کنم خسارتی که از قطع تفسیر ایشان عارض شد، نمیتوان جبران کرد. ایشان لایه خاصی از قرآن را مطرح میکردند و بحثهای عرفانی را با حفظ حدود شرعی، بیان میکردند که فقط اشخاص مطلع، توان بهرهگیری داشتند.
«وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً».(24)
مجموعه مقالات همایش اندیشههای قرآنی امام خمینی(س)، جلد اول.
«ثُمَّ أوْرَثْنَا الْکِتابَ الّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ».(1)
برای حقیر، کمال افتخار است که در این همایش که به عنوان تبیین اندیشههای قرآنی حضرت امام (رحمةالله) منعقد شده است، و من هم یکی از خوشهچینان خرمن علم آن حضرت بودم، دیدگاههای قرآنی ایشان را به صورت موجز مطرح کنم. ابتداءً باید این مسأله را مطرح کرد که آیا قرآن نیاز به تفسیر دارد یا خیر؟ گروهی معتقدند: قرآن نیاز به تفسیر و تبیین ندارد و بر آیاتی تکیه میکنند که قرآن را (بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ) توصیف میکند. در آیات مختلف، قرآن، چنین توصیف شده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأمِینُ* عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ* بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»(2) حالا که عربی مبین است دیگر چه نیازی به تفسیر دارد؟
گروه دیگر معتقدند: قرآن بینیاز از تفسیر نیست؛ زیرا قرآن، خود پیامبر گرامی را به عنوان مبیّن معرفی میکند؛ یعنی علاوه بر اینکه پیغمبر باید قرآن را بخواند، باید مبیّن هم باشد: «وَ أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلّهُمْ یَتَفَکّرُونَ».(3) «لتقرأ علیهم» نفرمود، بلکه «لتبیّن» فرمود.
و آیه: «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» در مقابل سخنان کَهَنِه است. سخنان کاهنان در کتابهای سیره آمده است که عبارت بود از الفاظ نامفهوم، مسجع؛ سجعهای پیش پا افتاده و گیجکننده. در حالی که قرآن میگوید، با اینکه آیات الهی در عِداد سخنان کاهنان نیست، ولی در عین حال به تبیین و تفسیر نیاز دارد؛ مثلاً: الآن، برای دانشگاه یا حوزه، کتابهای علمی به زبان فارسی مبین مینویسند، امّا آیا میشود از یک کتاب فیزیک، بدون استاد بهره گرفت؟ (بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ)؛ یعنی سخن کَهَنه نیست، و دارای بیانی آشکار، فصیح و بلیغ است. در عین حالی که حقایقی را میرساند، ولی باید آنها را تشریح کرد.
پس از این مقدمه کوتاه که خود در خور تفسیر و تفصیل است، به اندیشههای قرآنی حضرت امام میرسیم.
برداشتهای قرآنی ایشان را در 12 محور یادآور میشوم که برخی از اینها را شخصاً در مجالس خصوصی شنیدهام و قسمتی را نیز، در درس مطرح نمودهاند.
محور اول:
ایشان نزول قرآن را، واقع قرآن را، الفاظ موزون آن نمیدانستند؛ بلکه بر این مسأله تأکید داشتند که نزول قرآن و حقیقت آن، تنزل وجود است. قرآن، وجود عقلانی بسیطی دارد که در سیر نزولی خود، به وجود برزخی تنزل مییابد و در مرحله سوم هنگامی که به وسیله جبرئیل تنزل میکند، این حقایق، در صورت الفاظ فصیح و بلیغ، بر قلب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد میشود. این، حقیقت وحی است.آن که در عالم بالا است، آن حقیقت والا «وَکِتابٍ مَسْطُورٍ»،(4) دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. اما پس از نزول، وجود برزخی پیدا میکند و در مرحله نازلتر، وجود حسی مییابد. البته این یک نظریهای است که قبل از ایشان هم در اسفار آمده است.
محور دوم:
ایشان نظریه معتزله درباره متکلم بودن خدا را که یکی از صفات خدا است، رد میکرد. معتزله معتقدند: متکلم بودن خدا به این است که این اصوات و الفاظ قرآنی را - در حجری یا شجری، نسبت به تورات - بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل میکند. اما امام میفرماید: این مسأله تدرّج که در قرآن نازل است، نمیتواند محور متکلم بودن خدا باشد؛ چون متکلم بودن، صفت ذات است(5) و تدرّج، در عالم حس است و شیء متدرّج نمیتواند، مباشرتاً، فعل الهی باشد. خدا از حرکت و تدرّج و مسائل مشابه، منزه است. این طبعاً به وسیله جنود الهی که همان جبرئیل امین است، بر قلب پیامبر نازل میشود و این ملاک تکلم نیست. ملاک تکلم چیز دیگری است.(6)محور سوم:
ایشان معتقد بودند: قرآن، بطونی دارد. هر کسی لایهای را درک کرده و پردهای را عقب زده است. اما اینکه فردی بتواند همه لایهها و پردهها را کنار بزند، محیط بر واقع قرآن بشود، تاکنون نیامده است و شاید هم امکان پذیر نباشد؛ چون این فعل خدا است و فعل خدا، دریایی ناپیدا کرانه است. احاطه بر این دریا، کار یک فرد غیر معصوم نیست، حتماً معصوم لازم دارد که همه پردهها و بطنها را درک کند. ایشان، آن روایاتی را که راجع به بطن قرآن است و اینها را تصحیح میکرد، واقع نما میدانست.محور چهارم:
در حالی که مکتب ایشان، جزمی بود و مسائل اصولی را به صورت جزمی مطرح میکرد، حتی در معارف برهانی نیز، جازم بود ولی در تفسیر هیچ گاه از مکتب جزم، پیروی نمیکرد. عباراتی چون «احتمال است» «شاید این باشد»، فراوان بر زبان امام جاری بود. در این جا مسأله شک و تردید نیست. درکش را قبول داشت اما در نهایت، نسبت به مراد واقعی آیات، تردید داشت و لذا کلمه شاید و لَعلَّ را به کار میبرد. در تفسیر حمد نیز این مسأله را مؤکداً بیان مینمود.محور پنجم:
حضرت امام، در اخلاقیات، بر روایات تکیه میکرد، ولی در عقاید و معارف، بر قرآن و ادعیه. از خودشان شنیدم که فرمود: هنگامی که جلسه اخلاقی در فیضیه شروع کردم، خواستم کتاب احیاء العلوم غزالی را محور قرار دهم، یکی دو جلسه نگاه کردم، نپسندیدم. لذا به سراغ روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) رفتم و اخلاقیات را از روی روایات، بیان کردم. کتاب اربعین حدیث خلاصه این درسهای اخلاقی است که در سال 1358 قمری به اتمام رسید. ایشان، ابتدا حدیثی را مطرح کرده، سپس آن را شرح میکرد. اما در مسائل اعتقادی، بیشتر بر قرآن و ادعیهای که از آقا علی بن الحسین (علیه السلام) در اختیار است، تکیه مینمود.ایشان، کراراً در مجلس درس، این حدیث را بیان میفرمود که:
روی عن علی بن الحسین (علیه السلام): «إنّ الله عزّ وجلّ علم أنّه یکون فی آخر الزمان أقوامٌ متعمّقون، فأنزل الله تعالی: «قل هو الله أحد» وآیاتٌ من سورة حدید إلی قوله: «وهو علیم بذات الصُّدور»».
و دعوت به تحقیق و تفصیل و تأمل در سوره اخلاص و حدید میکرد. در حقیقت عقاید و معارف، در 6 آیه سوره حدید به صورت واضح بیان شده است. و این آیه را فراوان میخواندند: «هُوَ اْلأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»؛((7 و آن را تشریح میکردند.
محور ششم:
امام میفرمودند: تسبیحات جهان، تسبیحات موجودات، جنبه رمزی ندارد، تشبیه نیست. واقعاً سراسر جهان، خدا را تسبیحگو است.(8)ایشان معتقد بودند: در سراسر جهان؛ از عالم عقول گرفته تا عالم هیولا، سراسر علم و دانش و آگاهی است.(9)
امام، بر این حقیقت، از دو راه استدلال میکرد: عقلی و قرآنی. بر اساس دلیل عقلی، میفرمود: اگر در یک مرحلهای از مراحل وجود، کمالی پیدا شد، این کمال باید در تمام مراحل باشد؛ مثلاً آگاهی انسان باید در تمام مراحل وجود باشد؛ چرا که بر اثر وحدت حقیقت وجود، این آگاهی سیلان دارد. این کمال یا مربوط به وجود است یا عدم و یا ماهیت؛ عدم که چیزی نیست. ماهیت نیز کمال خود را از وجود میگیرد، پس این شعور مربوط به وجود است و وجود، حقیقت واحده است و باید با حفظ حقیقت واحده، اثر ویژه وجود حتی در مرحله خاک و جماد و درخت تجلّی داشته باشد.(10) بنابراین، تسبیح اینها آگاهانه است. امام، برخی آیات را بیشتر میخواند از جمله:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَاْلأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْء إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً».(11)
بنابراین، از این آیه، سیلان علم را در تمام مراحل وجود؛ حتی مرحله جماد، استنباط و استفاده میکرد و برای همه موجودات نوعی شعور، درک و آگاهی البته در حد وجودشان، قائل بود؛ هرچه وجود کاملتر، آگاهتر و هرچه ناقصتر، آگاهی کمتر میشود.
محور هفتم:
امام، تجسم اعمال را در درس اخلاق و مباحث علمی، علاوه بر جنبه برهانی، بیشتر از قرآن استفاده میکرد. حاصل این بحث این است که اعمال ما در خارج، در نفس ما تأثیر میگذارد. طاعات ما ملکهای را در ما ایجاد میکند، و این ملکات، در قالب صور مثالی، در برزخ و در عالم آخرت قرین انسان است. این صور، گاهی بهیّه بوده و لذت بخش است، و گاهی نیز زجرآور بوده و موجب رنج عاصیان و گنهکاران میشود. آیات را تلاوت میکرد:«یَوُمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً»؛(12)
«یَوْمَ یُحْمیعَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لأنْفُسِکُمْ».(13)
این طلا و نقره، تابع محیط خود، دو نوع واقعیت دارند:
در این جهان، به صورت طلاهای عقلبر و در جهان دیگر، به صورت آتش.
حضرت امام، در مباحث اخلاقی، آنچنان سخن میگفت که انسان، از دنیا سیر میشد. امام، در باب حضور اعمال در روز رستاخیز، این دو آیه را کراراً میخواندند:
«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أمَداً بَعِیداً».(14)
عمل، دو وجود دارد؛ یک وجود دنیوی که به صورت نماز و روزه یا کارهای خلاف دیده میشود و وجود اخروی که انسان با دیدن آن یا خوشحال میشود یا بدحال.
آیه دوم که آن را بیشتر میخواند:
«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أحَداً».(15)
ایشان، حضور را از راه تجسم اعمال مطرح میکرد.
بخشی از این مطالب را در تهذیب الاُصول در بحث ثواب و عقاب که آیا مقدمه ثواب، عقاب دارد؟ آوردهام.
تجسم عمل نیز منحصر در کیفر و پاداش نیست. کیفر و پاداش، بخشی از تجسم اعمال است.
محور هشتم:
اصولیها درباره قصد الامر بحثهای مفصلی دارند و میگویند آیا قصد الامر میتواند در متعلق امر اخذ شود یا نه؟ مثلاً بگوید: صل صلوة الظهر بقصد الامر. امام معتقد بود که: ما قصد الامر لازم نداریم. روح عبادت، قصد الامر نیست؛ روح عبادت، کار برای خدا است.(16) مدرک این مطلب را نیز، این آیه میدانست:«قُلْ إِنَّما أعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا للهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّة».(17)
«قیام برای خدا و عمل برای خدا»؛ حقیقت عبادت، قصد الامر نیست؛ بلکه کار برای خدا ولو اینکه از امر خدا هم غفلت کند.
محور نهم:
ایشان، در مسائل حرجی، برخلاف فقهای دیگر که معتقدند: اعمال حرجی، لزوم و وجوب را برمیدارد، اما مشروعیتش باقی است، معتقد بودند: عبادت حرجی، حرام است.(18) مستند این دلیل، یک آیه و یک روایت است. آیهاش این است: «وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»،(19) نفی جعل میکند، نفی تشریع میکند. میگوید من چنین چیزی را تشریع نکردهام. ولی شما بر خدا تحمیل میکنید. مانند کسانی که وقتی پیامبر روزه را در سفر خورد، آنها نخوردند و گفتند: «أفضل الأعمال أحمزها» و پیامبر نیز آنها را گناهکار نامید «سمّاهم رسول الله عصاة».(20)محور دهم:
امام، در مسأله تحریف قرآن، فوق العاده حساس بود. و حتی کوچکترین حدس و گمانی را در این زمینه نمیپذیرفت و معتقد بود، غیرت مسلمانان مانع از آن است که کسی بتواند در کیان مسلمین یعنی قرآن کریم کوچکترین خدشهای وارد کند و یا دست ببرد.محور یازدهم:
امام، تعدد قرائات را مجعول میدانست. در باب مسأله قرائتهای قرآن، عدهای معتقدند: ما هفت قرائت مشهور و سه قرائت شاذ داریم و هر قاری نیز، دو راوی دارد (که موسوم به قراء سبعه یا عشره هستند. بنابراین با احتساب راویان آنها، بیست روایت از قرآن وجود دارد). ایشان میفرماید: قرآن یک روایت بیش نیست، آن هم همین است که میلیاردها مسلمان، در طول قرنهای متمادی تلاوت کرده و میکنند. در روایت نیز آمده است که: «کتابٌ واحد نزل من عند واحد» قرائت واحده است. کثرت قرائات، نظر قراء و اجتهاد قاریان است. استدلال امام این بود که بر این قرائتها، حجت و دلیل میتراشند. در حالی که اگر واقعاً این قرائتها منتسب به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، احتجاج و اقامه دلیل نمیخواهد. اقامه دلیل، بدین جهت است که اینها دور از مبدأ فیض بودند، صحابه متفرق شدند، خطوط قرآنی، رسم الخط قرآنی، رسم الخطی بود که قابلیت قرائتهای مختلف را داشت. لذا هر کسی به نحوی خوانده است. ولی آن قرائتی که به روایت حفص است و از طریق عاصم از علی بن ابی طالب (علیه السلام) به ما رسیده است، حقیقت قرآنی است و بس.(21)
محور دوازدهم:
امام، زمان و مکان را یکی از عوامل اجتهاد در استنباط مسائل فقهی میدانست.(22) عدهای نیز تصور کردند که مراد امام این است که زمان و مکان در صلب احکام تصرف میکند. حاشا و کلّا که نظر امام، این باشد؛ بلکه زمان و مکان، در مصادیق تصرف میکند. مصداق را عوض میکند یا سبب میشود که حکمی بر حکمی دیگر، بر اثر اولویت مقدم شود. این زمان و مکان، در تفسیر قرآن هم مؤثر است. ابن عباس میگوید: «القرآن یفسرهُ الزمان» این آیه را ملاحظه بفرمایید:«وَمِنْ کُلِّ شَیْء خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلّکُمْ تَذَکّرُونَ».(23)
درباره این آیه، تفاسیر بحثها دارند که این زوجین چیست؟ قدما میگفتند: مراد، صورت و هیولا است. برخی میگفتند: منظور، جوهر و عرض است. اما دانش هستهای این حقیقت را برای ما کشف کرد. اگر «کل شیء» را به اتم که ریشه اشیا است، برگردانیم، در آن صورت، هر چیزی مزدوج است. در عین حال، این بیان علمی هم لایهای از لایههای قرآن است، باید صبر کنیم و ببینیم در آینده هم لایه دیگری دارد یا ندارد؟
باید عرض کنم خسارتی که از قطع تفسیر ایشان عارض شد، نمیتوان جبران کرد. ایشان لایه خاصی از قرآن را مطرح میکردند و بحثهای عرفانی را با حفظ حدود شرعی، بیان میکردند که فقط اشخاص مطلع، توان بهرهگیری داشتند.
«وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً».(24)
پینوشتها:
1- فاطر (35): 32.
2- شعراء (26): 193-195.
3- نحل (16): 44.
4- طور (52): 2.
5- ر.ک: مصباح الهدایه، ص 73.
6- ر.ک: همان، ص 78.
7- حدید (57): 3.
8- ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 654 ـ 655.
9- ر.ک: شرح دعای سحر، ص 90.
10- ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 655 ـ 656.
11- اسراء (17): 44.
12- آل عمران(3): 30.
13- توبه (9): 35.
14- آل عمران (3): 30.
15- کهف (18): 49.
16- ر.ک: صحیفه امام، ج 18، ص 126.
17- سبأ (34): 46.
18- ر.ک: کتاب الطهارة، ج 2، ص 124.
19- حج (22): 78.
20- ر.ک: صحیح ابن حبان، ج 8، ص 320.
21- ر.ک: آداب الصلوة، ص 267 ـ 269.
22- ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 217.
23- ذاریات (51): 49.
24- مریم (19): 15.
مجموعه مقالات همایش اندیشههای قرآنی امام خمینی(س)، جلد اول.