مبانی انسان شناختی صلح و امنیت جهانی

نویسنده این نوشتار بر آن است که صلح وامنیت واقعی جهانی، بر شالوده ی تفکری استوار می گردد که دارای این شاخصه هااست: باور به وجود یک حقیقت غایی و نگرشی توحیدی و یکپارچه و منسجم به عالم که زمان و مکان نمی شناسد و انسان را- ازان سبب که انسان است.- با هر رنگ و تعلقی مخاطب قرار می دهد، ونیاز های فطری وواقعی آدمی را در نطر می گیرد ومدارا وتفاهم با اندیشه های متفاوت را بر می تابد،توازن اقتصادی را عامل مانای وثبات جوامع بشری می شناسد وبه اندیشه
يکشنبه، 27 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانی انسان شناختی صلح و امنیت جهانی
مبانی انسان شناختی صلح و امنیت جهانی
مبانی انسان شناختی صلح و امنیت جهانی

نويسنده: سید حسین هاشمی

چکیده:
نویسنده این نوشتار بر آن است که صلح وامنیت واقعی جهانی، بر شالوده ی تفکری استوار می گردد که دارای این شاخصه هااست: باور به وجود یک حقیقت غایی و نگرشی توحیدی و یکپارچه و منسجم به عالم که زمان و مکان نمی شناسد و انسان را- ازان سبب که انسان است.- با هر رنگ و تعلقی مخاطب قرار می دهد، ونیاز های فطری وواقعی آدمی را در نطر می گیرد ومدارا وتفاهم با اندیشه های متفاوت را بر می تابد،توازن اقتصادی را عامل مانای وثبات جوامع بشری می شناسد وبه اندیشه محوری وارزشهای والای اخلاقی و انسانی باورداردو انسان را موجود خیر اندیش وروبه پیش می شناسد و فرجام تاریخ انسانی را صلح ، رفاه وسعادت پیش بینی می کند.واین همه را در اندیشه دینی وقرآنی می توان جست.
این نگرش قرآنی وانسان شناختی دینی، بدین نوید وامید فرجام می پذیرد که؛ بشریت، نه تنها می تواند جامعه ی یگانه برخور دار از صلح وصمیمیت تشکیل دهد، که برپای واستقرار جامعه ی عاری از خوف،ترس،فقر،ستم،جهل ،نگرانی وآکنده و لبریز از صلح، عدالت،آشتی،امنیت،رفاه فوق نیازو دانشوری همگانی و تکامل عقلانی، غایت قطعی ، فرجام گریز ناپذیر وایستگاه پایانی سیر تاریخ انسانی است. این هندسه ی فکری وحدت گرا ، فراگیر، صلح طلب ، غایت نگر ونوید بخش اسلامی با کد « فرهنگ انتطار » تعریف وبا رهبری مردان برتر وصالح عملیاتی می شود.
کلید واژه ها:
حیات اجتماعی/ کنش اجتماعی/ ملی گرایی/ قدرت گرایی/ جاه طلبی/ جرم / صلح جهانی/ گونه های رفتار انسان/ تفکر صلح خواهانه/ انسان شناختی صلح/ هویت انسان/ سرشت انسان/ قرآن / عوامل خشونت/ قشر بندی اجتماعی/ آموزه های فطری/ طبیعت انسان/ اندیشه محوری .
۱- حیات اجتماعی انسان ها
انسان ها ازسر نا گزیری ودست یازیدن به نیاز ها وتأمین معیشت زندگی ویاپاسخ گوی به ندای درونی همگرای ودگریابی، ویا پیروی از الزام ورهیافت عقلانی به منافع وره اوردهای زیست جمعی،در گذر تاریخ حیات خود ،زیست گروهی وجمعی داشته اند.
۲- گونه های رفتار و کنش متقابل اجتماعی
درحیات اجتماعی انسان،گونه های مختلف از رفتار ها وکنش ها بروز می یابد.چه ،رفتار گروهی، مبتنی بر کنش متقابل اجتماعی و عملی است که تحت تأثیر و یا در پاسخ به عمل دیگری انجام می گیرد،ازاین ر وی، می تواند چندین نوع باشد که برخی از آن ها عبارتند از: «همکاری»، «همانند گردی»، «سبقت جویی»، «رقابت» و «ستیزه جویی».
۱-همکاری: کوشش گروهی و مشترک چند نفر،،برای رسیدن به هدف مشترک(اعم از اهداف اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، مادی یامعنوی) را «همکاری» گویند.
۲-همانند گردی: همانند شدن یک شخص با یک گروه، با رسوم، اخلاق، آداب و سایر مظاهر زندگی اجتماعی محل زیست را «همانند گردی» می گویند.
۳-سبقت جویی: هرگاه برای رسیدن به هدفی مطلوب،ارزشمند و کمیاب که مورد خواست همه ویا بیشتر افراد وگروه های اجتماعی است، تلاش موازی، صورت گیرد، سبقت جویی نامیده می شود.
۴-رقابت: رفتار رقابت آمیز،خود، نوعی سبقت جویی است، ولی با این تفاوت که در سبقت جویی منفی،دو عنصر نا همخوان شدن وباز داشتن،همنشین می شود که در آن، گروه یا فرد ازسوی می خواهد خود پیشرفت کندوازدیگر سوی، مانع پیشرفت دیگری می شود..
۵-ستیزه جویی: به رفتارهای رقابت آمیزی که توأم با خشونت است و به منظور بیرون راندن رقیب از میدان عمل، صورت می گیرد،«ستیزه جویی» می گویند.ستیزه جوی مفهوم قابل انقباض وانبساط است ، چندان که ازحسادت وتند خوی گرفته تا کشتار و بمباران اتمی راپوشش می دهد.
این گونه بندی رفتاری وکنشی، محدود به قلمرو خاص نمی شود،بل همان سان که ساحت تعامل افراد وگروه ها،در داخل یک قلمرو سیاسی،اجتماعی و فرهنگی را شامل می شود، قلمرو تعامل کشور ها ومجموعه های سیاسی و فرهنگی جدا از هم، اما دارای روابط وتعامل را پوشش می دهد و به تناسب میزان و سطح ارتباط ها وپیوند های جوامع مختلف با یکدیگر ،کاستی و فزونی می یابد.از همین روی در دنیای معاصر که ملت ها و جوامع بشری،شاهد بیشترین سطح روابط است ، رفتار ها وکنش های میان دولت ها وملت ها بیش از هر زمان دیگری ، افزایش یافته وبر مبنای همین گسترش روابط،کنش ها وواکنش ها است که تعبیرهاو نظریه های چون؛ همکاری جهانی، تجارت جهانی، صلح جهانی، خلع سلاح جها نی، دهکده جهانی، جهانی سازی ، جهانی شدن، تروریسم جهانی، و…( که هریک نوعی خاص از رفتار ها وکنش های یاد شده درگستره بین المللی را در بطن خود دارد،) معنا ومفهوم یافته است.
۳-همپای ستیزه جوی و حیات جمعی بشر
عبور ازگردونه قرن ها وهزاره ها و رسیدن به مرحله کنونی از تاریخ حیات بشری، باپشت سر گذاردن ، فراز وفرود های بسیاری میسر گشته ودراین گذار، تعامل وروابط انسان ها بایک دیگر آمیزه ی از تمامی انواع رفتار ها وکنش های پیش گفته بوده است.از این میان، ستیزه گری های درون گروهی ، میان گروهی وبین الدولی، جنگ ها ،نا امنی ها،کشور گشای ها ودگر کشی ها،در شمار تجربه های تلخ وجدای نا پذیر حیات اجتماعی بشر بوده است چندان که گوی جنگ،خشونت وحیات جمعی انسانی دو پدیدارهمزاد وهم ریشه است.ازهمین سبب برخی گفته اند:« سرشت فردی آحاد بشر و ضرورت حیات جمعی، خالی از خشونت نمی تواند باشد.» (۱) و « خشونت در طبیعت انسان ها است، باید آن را به رسمیت شناخت.» (۲).با این حال، حیات عاری از جنگ و خشونت ایده و آرمان دیر پایی است که گونه هایی از راهکار ها و استراتژی ها را در دو عرصه تئوری و عمل برتافته و بر پای بست آن هندسه مدینه های فاضله و آرمان شهرهای انسانی، طراحی شده است.
بدون تردید بشر امروز از جنبه های مختلف نسبت به زمان سزار، چنگیز، تیمور و … پیشرفت کرده و زندگی بسیار وسیع، پر دامنه، پیچیده و غنی تر از هر زمان دیگر گشته است. بسیاری از نیروهای طبیعت کشف و شناسای شده و در خدمت انسان، قرار گرفته است و تمدن انسانی بر فراز تمدن حیرت آور مادی، گشادگی ، غنای فرهنگی و خرد ورزی گام گذاشته .وازمنظربسط وتوسعه روابط جوامع بشری، به تعبیر« هلموت اشمیت »جهان با فت فراملیتی یافته است ،(۳) با این همه، جنگ و نا امنی از حیات انسانی، نه تنها رخت بر نبسته که هوش و مغز انسان متمدن، به اختراع سلاح های پیشرفته و نیرومند تر که بیشتر از پیش، هولناک هستند و قدرت ویرانگری آن ها از منظر گستردگی به پهنای فضای زیستی و از منظر زمان به کمترین مقیاس سنجش زمانی می رسدونیز به نو اوریهای در زمینه سلطه جوی وتسخیر سر زمین ها وحقوق ساکنان زمین رسیده است ،که در گذشته حتی تصور ان هم نمی رفت .تاجای که از عمده ترین ویژگی های دنیای معا صر،دوچیز محسوب می شود:
۱/ توسعه جغرافیای جنگ وتشکیل امپراطوری خشونت گر نظامی در زمین و فضا؛ مقصود از این توسعه یافتگی ،اختراع سخت ابزارهای نظامی وفضای چون انواع موشک ها وماهواره های نظامی ومانندان نست بل بدین معناست که ، دولت های ثروت مند وپیشرفته ازنظرتکنولوژی ارتباطی، مانند اینترنت، وماهواره، فضای دنیا را به تسخیر خود درآورده وباتشکیل امپراطوری فضای، زمینه را برای ایجاد فشار بر دولت ها وجوامع جهان سومی، آماده ساخته است.
به تناسب گسترش جغرافیای جنگ و چالش ، به زمین و فضا، و برتری علمی غرب، در دانش ارتباطی واطلاعاتی، شکاف عمیق اطلاعاتی بین شمال و جنوب رخ نموده است، چندان که پر کردن این فاصله ( که روز به روز بیشتر می شود) ناممکن می شود، برای نمونه ایالات متحده امریکا ۵۶% از مجموع اطلاعات بانک های اطلاعاتی – به ویژه بانک اطلاعات تحقیقی و علمی- جهان را داراست، درحالی که همه اروپا ۲۸% و ژاپن ۱۲% و تمام جهان سوم ۱% آن را در اختیار دارد.(۴)
نظامی شدن فضا را از ان روی می توان امپراطوری آزمند وخشونت طلب در گستره جهانی نامید ،که از یک سوی، قلمرو آن تمام کره خاکی و پیرامون آن است و صدها ماهواره معلق در فضا ؛ دهکده جهانی را پوشش می دهد. این ماهواره ها برنامه های خود را همه روزه و نا خواسته به درون منازل هریک از ساکنان جهان می فرستد ازسوی دیگر. هدف نهایی این پوشش دهی رسانه ی واطلاعاتی، سلطه تکنولوژیک با شبکه های پیچیده ای است که مرزهای ملی و فضایی یا دریایی را به رسمیت نمی شناسد و درجهت جهانی کردن سیاست ، اقتصاد ،فرهنگ ،افکار، نظام های ارزشی واجتماعی غربی است، تا جهانی پدید آید که هیچ ممیز دولتی، ملی ،فرهنگی و دینی را برنمی تابد ویکسر تحت سلطه غرب است.
۲-آرایش جدید نظامی در عرصه جهانی. دردنیای دو قطبی پیش از فرو پاشی شوروی رقابت تسلیحاتی در سایه استراتژی جنگ سرد،میلیاردها دلار سر مایه بشری که می باید صرف رفاه وامنیت جوامع نیاز مند وگرسنه می شد ، به کام ماشین پر اشتهای جنگ وکار خانه های اسلحه سازی ریخته می شد. فروپاشی اردوگاه شرق سبب شد تا مهم ترین بهانه توسعه طلبی جنک افروزانه از غرب گرفته شود.و همه نهادهایی که در بستر جنگ سرد روییده بودند در پی بهانه های جدیدی برای توجیه بقای خود برآیند.
ایالات متحده که در رأس هرم نظامی غرب قرار داشت،به این دریافت نایل آمد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،نیاز مند بازسازی استراتژی نظامی است ، تا هم از راه ایجاد فضای ملتهب جنگی در تعامل ومناسبات بین المللی، بازار مناسبی برای صنعت تسلیحاتی امریکا فراهم آورد تا برتری اقتصادیش محفوظ بماند و هم مقام نخست خود در کل اردوگاه غرب وپیمان ناتورا همچنان داشته باشد. وبدین سان جست و جوی دشمن استراتژیک به صورت مهم ترین دغدغه امریکا پس از اعلام فروپاشی شوروی درآمد.واین دشمن به زودی در قالب وعنوان« بنیاد گرای اسلامی» معرفی شد؛ نماینده ایالات متحده در سازمان ملل در همان زمان اعلام کرد:« دشمن بعدی، بنیادگرایی اسلامی است.» ولی این نظریه زمانی شکل رسمی به خود گرفت که پیمان ناتو در بیانیه خود در تاریخ ۲۱ فوریه ۱۹۹۲ میلادی اعلام کرد که بنیادگرایی اسلامی دشمن آینده این پیمان است، زیرا اسلام، عناصری سیاسی، شبیه کمونیسم در خود دارد و در جهت مبارزه با طرح سرمایه داری امپریالیستی تلاش می کند.
ظهور نظریاتی چون؛ مبارزه با تروریسم اسلامی، پایان تاریخ (فوکویاما) و برخورد تمدن های (هانتینگتون) وحمایت سیاست مداران مشهور وشناخته شده ی افراطی و نظامی گرا چون« برنارد لوئیس» صهیونیست، «کسینجر» و« برژینسکی» و مؤسسات بزرگی مانند « واشنگتن پست» و« نیوزویک» و« سی ان ان» و« دیلی تلگراف» از این جریان،همگی از منظرآرایش جدید نظامی چهان قابل فهم اند. واستراتژی نوین غرب، در حفظ فضای جنگ،ترس ونا امنی جهانی را تبیین وتفسیر می کنند.
چنین وضعیتی به شماری از پرسش ها دامن می زند، آیا بشر امروزی را می شود، نسان متمدن نامید؟ آیا جنگ های ویران گر و رقابت تسلیحاتی قدرت های بزرگ جهانی، بازگشت به دوران بربریت، وحشیگری و غار نشینی با قدرت تخریبی بیشتر وافزون تر نیست؟ میان انسان و جنگ و خشونت چه نسبتی وجود دارد؟ آیا می شود به آینده فارغ از جنگ و نا امنی ، صلح و همزیستی انسانی چشم دوخت؟ و یا این که تعارض ها و کشمکش ها از حیات جمعی بشر تفکیک ناپذیر است ونزاع وستیز ه گری تاپایان تاریخ بشری ادامه خواهد یافت؟ پاسخ به آخرین پرسش از اهمیت کارکردی افزون تربر خور داراست واز همین روی ضرورت واکاوی ژرف تررا می طلبد.
حوزه های مطالعاتی انسانی، صلح وامنیت
پژوهش در مبانی انسان شناختی جنگ وخشونت های رفتاری،ان گاه که با الهام واز منظر یک تفکر ومکتب انجام می شود،نیازمندتأمل،مطالعه ونظر اندازی در سه حوزه جدا ازهم امادارای اشتراک در محور بودن مسایل انسانی است .نخست حوز ه ویژگی های انسانی تفکر ومکتبی که می تواند داعیه داربر قراری صلح وامنیت جهانی باشد. ودودیگرحوزه نظر گاه های ان تفکر ومکتب در باره انسان وجوامع انسانی ،که خود شامل موانع واسیب شناختی وارزیابی زمینه ها وظر فیت های انسانی استقرار صلح وامنیت جهانی می شود.
الف- ویژگی های انسانی تفکر صلح خواهانه
چنان که گفته شد، ادعای صلح جهانی ، پیام ومکتبی رامیسراست ، که واجد شماری ازویژگی های باشد که می توان ان هارا «خصایص انسانی پیام»نامید. و از مهمترین ان ها ویژ گی های زیر است
۱-باور به نظام عادلانه هستی وحقیقت غای
تبلور صلح وعدالت در نطام هستی،وافرینش انسان به زیباترین وکامل ترین وجه صورت بندی وبر خور دار از خصال وویژه گی های رآفت،رحمت ،عدالت وسایر خصال بایسته اخلاقی،افزون بر اثبات ار جمندی شآن ومنزلت انسان در میان پدیدارهای هستی آیت ونشانه ای است بروجود حقیقت غای و آفریدگار تواناوبر خور دار ازکامل ترین مرتبت همه ارایه ها وزیبای ها،زیرا که؛« ذات نایافته از هستی بخش- کی تواند که شود هستی بخش.» ونیزدلیل روشنی است بر غایت وهدفی ،که جهان رهسپار آن است. رهیافت به این واقعیت هستی شناختی وانسان شناختی، ازجانب یک مکتب وتفکر،بستر ساز حرکت ان مکتب واندیشه به سمت عدالت،نیک خواهی وصلح جوی است زیرا که از یک سوی خود را مخلوق وبنده ی آفرید گار خویشتن ودر محضر او می بیند واز سوی دیگرآراسته گشتن بدان آرایه ها را، کمال،تعالی وساز گاری با هدف وغایت نطام احسن هستی ومورد رضای آفرید گار انسان وجهان می شناسد.پس می کوشد که آراسته بدان ها باشد.
نصوص وحیانی وروای ، برای اثبات غنای فکری اندیشه وباور اسلامی دراین عرصه چندان فراوان است که جای برای استدلال وبر هان آوری نمی گذارد.ازاین روی تنها به یاد کرد نمونه های از نصوص دینی ،بسنده می کنیم :
«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم»(ال عمران /۱۸)
«خداوند( با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی می دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان وصاحبان دانش(هرکدام به گونه ای براین مطلب) گواهی می دهنددرحالی که ( خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد، معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است.»
«بالعدل قامت السماوات و الارض» «آسمان ها و زمین به عدالت برپاست.» (۵)
«والسماء رفعها ووضع المیزان»(الرحمن/۷)
« و آسمان را برافراشت و برای هر چیز «میزان»قرار داد .»
«… و سیری الله عملکم و رسوله ثم تردون الی عالم الغیب والشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون» (توبه/۹۴)
« و خدا و رسولش اعمال شما را می بینند سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می شوید و او شما را به آنچه انجام می دادید آگاه می کند( و جزا می دهد.»
۲-شمول وفراگیری پیام
دومین شرط توان مندی یک مکتب واندیشه در ارایه اندیشه صلح خواهی واقعی و جهانی ان است که آموزه های آن فراگیر و عام باشد و به دیگر سخن، مخاطب معارف و اندیشه های آن، تمامی انسان ها باشد و نه گروه های قومی، زبانی و منطقه ای خاص،زیرا در صورت محدودیت مخاطبان یک اندیشه، نمی توان در هیچ زمینه ای، انتطار فراتر از قلمرو مسؤلیت از وی داشت .
پژوهنده در مکتب اسلامی ، در نخستین نگاه ویژگی فرا گیری آموزه ها وپیام دیانت اسلامی و کتاب وحیانی اسلام رادر می یابد،زیرامخاطب اصلی قرآن وطرف سخن ان «ناس» (= مردم) هستند. در این کره خاکی هرکسی با هر خصوصیت و پیشینه ای در دایره مفهومی واژه ناس،جای می گیرد و این نشان گر فراگیری پیام و جها ن شمولی آموزه های اسلامی است.. برای نمونه به چند مورد از آیات شریف اشاره می شود:
« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم، ان الله علیم خبیر.» (حجرات / ۱۳)
«ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ ( اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است.»
« یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم، لعلکم تتقون.» ( بقره / ۲۱)
«ای مردم پرستش کنید پروردگار خویش را، آن که بیافرید شما و پیشینیان را، شاید که شما پرهیزکاری کنید.»
« یا ایها الناس اذکروا نعمت الله علیکم هل من خالق غیر الله یرزقکم من السماء و الارض لا اله الا هو فانی تؤفکون» ( فاطر / ۳)
«ای مردم یاد آرید نعمت خدا را بر شما، آیا هست آفریننده ای جز خدا که روزی دهد شما را از آسمان و زمین، نیست خدایی جز او پس کجا به دروغ رانده می شوید.»
در آیات دیگری از قران نیز انسان از آن نظر که انسان است،(بریده از هرگونه پساوند ویا پیشاوند اقلیمی،قومی،زبانی،خونی ویا…) مورد خطاب قرار گرفته است:
« یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» (انشقاق / ۶)
«ای انسان همانا تویی رنج برنده به سوی پروردگار خویش رنجی را، پس رسنده ای بدان.»
خردگرایی:
ویژگی دیگر پیامی انسانی، یک مکتب، اعتبار دهی ورسمیت بخشی به رهیافت های عقلانی بشری است چه تمنای همزیستی وصلح طلبی از موجود تهی از عقلانیت و خرد ورزی و در فشار واسیرچنگال غرایز حیوانی وبهیمی ، خود نابخردی است ازاین روی.اگر به آموزه های اسلامی ازاین منظر نگریسته شود ،اسلام و قرآن ، از یک سوی، انسان را به خرد ورزی وعقلانی کردن باور ها ،رفتار ها وارزش های زندگی فرا می خواند و ازدیگر سوی،خرد را نیرویی می داند که انسان را در امور دینی ودنیوی به سوی معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می کند وبدین واقعیت راهنمون می گرددکه رفتار وکنش های آدمی به هر میزان که از راه کردهای عقلانی بر خور دار باشد،زندگی از سلامت، عطوفت، مهر ورزی وخشونت پرهیزی، بهره ور است. قرآن کریم چهل ونه بار ازمشتقات ماده عقل ودرشماربیشترازاین مقدار،ازدیگرواژه های هم افق ویا همسان و مترادف با عقل در حوزه های مختلف وگوناگون اعتقادی،ارزشِی،خانوادگی،اجتماعی وسیاسی استفاده برده است ، واژگان چون، حلم ، نهی ، قلب ، لب.تفکروتدبر.
« و هو الذی یحیی و یمیت و له اختلاف اللیل و النهار افلا تعقلون.» ( مؤمنون /۸۰)
«و او کسی است که زنده می کند و می میراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمی کنید؟ »
« یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوالالباب.» ( بقره /۲۶۹)
«(خدا) دانش و حکمت را به هرکس بخواهد ( وشایسته بداند) می دهد؛ و به هرکس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است. و جز خردمندان، ( این حقایق را درک نمی کنند،) و متذکر نمی گردند.»
« و قالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.» ( بقره / ۱۱۱)
«آنها گفتند: هیچ کس، جز یهود یا نصاری، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. این آرزوی آنهاست. بگو: اگر راست می گوید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید.»
« ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لایعقلون.» ( انفال / ۲۲)
بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند.
« و ماکان لنفس ان تؤمن الا باذن الله و یجعل الرجس، علی الذین لایعقلون.» ( یونس / ۱۰۰)
«(اما) هیچ کس نمی تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا ( و توفیق و یاری و هدایت او). و پلیدی (کفر و گناه) را بر کسانی قرار می دهد که نمی اندیشند.»
قرآن کریم خردگرایی را چندان مهم می داند که حتی تحمیل دید گاه های وحیانی خویش را بر نمی تابد؛ قرآن وظیفه ی پیامبر اسلام(ص) و مؤمنین می دا ند که حقیقت دین را با منطق و استدلال تشریح کنند تا اگر عقل وفکر بشر به اقناع وباور آگاهانه رسید ،ان را بپذیرد:
« ادع الی سبیل ربک باالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن.» ( نحل / ۱۲۵)
«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما؛ و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن. »
دعوت فراوان قرآن مجید به تعقل، تدبر و تفکر، در بسیار ی حوزه های زندگی، بی ان که عقل و رهیافت های عقلانی ، دارای حجیت وکار کرد مفید وثمربخش باشد،لغو و بی معنا ست. از سوی دیگر، خداوند متعال در موارد متعدد از مخالفان دعوت دینی وجبهه مقابل انبیای الاهی( کفار و مشرکان) خوهان اقامه ی استلال و برهان شده واین نشان گر آن است که ا طراف خصومت وتنازع می توانند برای اثبات مدعای ودرستی مواضع ودیدگاه های خویش، به فیصله وتفاهم عقلانی دست یابند.بی ان که نیاز به ستیزه گری ،تخاصم ودشمنی باشد،وبه دیگر سخن ،راه کار دینی واسلامی،رفع خصومت ها ودست یازیدن به هم اندیشی ویا همزیستی دگر پذیرانه، رأی زنی، گفت وگوی منطقی وعقلانی است.
گو این که تفکر دینی و آیات قرآنی در عین ارج نهادن به خردورزی و خردگرایی، عقل بشری را در شناخت پاره ای از معارف و حقایق برتر، ناتوان می شناسد و برای دست یا زیدن انسان ها به سعادت تمام سویه این جهانی وآن جهانی،عقل بشری را نیازمند کمک و امداد رسانی وحیانی می داند، ومکانیسم هدایت کردن انسان عاقل وشعور مند از مجرای وحی را ضرورت لطف وعنایت ربوبی می شمارد. البته ان هم با شیوه ،ابزار وپیامی که در همسوی کامل با در یافت های عقلی بشری باشد ونه در ستیز وتقابل با عقل ودر یافت های عقلانی آدمی؛ ازهمین سبب، راه کرد های وحیانی چنان است که اگر بر عقل سلیم ازآسیب های حقیقت شناختی عرضه شود ،ان را می پذیرد.
طبیعی و فطری بودن آموزه ها
بهترین وموفق ترین آموزه ها برای اجرای وعملیاتی شدن، معارف و آموزه های است که با طبیعت و سازمان آفرینش ادمی سازگار وموافق باشد و نیازمندی های طبیعی فطری ،مادی ومعنوی اور را برآورد ، چه در غیر این ودر مدت زمان طولانی، نه می تواند اجرای شود ومورد عمل قرار گیرد و نه می تواند در همان مدت کوتاه حضور واحیانااجرای شدن اجباری وقسری، آدمی را خوشبخت و سعادتمند سازد،نمونه ظهور وافول مارکسیسم بهترین ونزدیکترین شاهد این مدعااست. تعالیم اسلامی بدان دلیل آن که آموزه ها و برنامه هایش ، متناسب با سرشت و فطرت آدمی است، به هر شخص،فرقه و ملتی که عرضه شود، آن را همخوان با سرشت ونیاز های درون خویش می یابد و پذیرای آن می گردد، به همین دلیل نیز بود که دیانت اسلامی درآوان بعثت رسول خاتم(ص) با این که هیچ یک از ابزار های مادی گسترش یابی چون قدرت ،پول وجاذبه های ازاین دست را در اختیار نداشت توانست درمدت زمان اندک از محدوده جزیرة العرب خارج و در اقصی نقاط دنیای ان روز عرضه وپذیرفته شود. قرآن کریم از ویژگی فطری بودن شریعت ودیانت اسلامی چنین یاد کرده است:
« فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم…» ( روم / ۳۰)
«پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار…»
باوربه آزادی ارادی و انتخاب گری انسان
انسان برپای بست خلقت ویژه خویش، موجودی است صاحب انتخاب و اراده که در هر کاری می تواند جانب انجام و یا ترک آن را برگزیند. از این نوع آزادی انسان به « آزادی تکوینی» یاد می شود.
برای انسان ها ، آزادی دیگری نیز تصور می رود وان عبارت است از: امکان بهره مندی آدمی از مواهب « آزادی تکوینی » بدون دخالت قوه، قدرت و اراده ی قاهری بیرون از نفس انسان. این آزادی، « آزادی تشریعی» یا « آزادی حقوقی» نام دارد.
تفکر واندیشه ی می تواند به چشم انداز صلح وامنیت جهانی چشم بدوزد که هردو نوع آزا دی را برای انسان با ور داشته باشد؛سراغ گرفتن صلح وامنیت جهانی از انسان مجبور ومقید،تمنای بیهوده ومحال است.چه؛ انسان گرفتار در چنبره الزام ها وباید های گریز نا پذیر ،خسی در گرد باد را می ماند که تکلیف وچرای را بر نمی تابد ؛ نه فر وافتادن آن جای سر زنش دارد ونه صعود کردن ان جای ستایش.
بادر نظر داشت دوگانگی وجودی (=ملک وملکوت) ونیزقوس صعودی ونزولی که آموزه های اسلامی برای انسان باور دارد،هردونوع آزادی تکوینی وتشریعی را برای آدمیان به رسمیت می شناسد؛ تا در پرتو آن ، به ترمیم کاستی ها ومصونیت از آسیب های ناشی از کژی های ضلع طبیعت خود توانا باشد و با شناخت و پرداخت آزادانه به ضلع فطرت خویش مرتبه ی خلافت الهی و کارگزاری خداوند را تحقق بخشد.
. « لااکراه فی الدین…»
« در قبول دین، اکراهی نیست…» ( بقره/۲۵۶)
«و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر…» ( کهف / ۲۹)
«بگو: این حق است از سوی پروردگارتان! هرکس می خواهد ایمان بیاورد ( و این حقیقت را پذیرا شود)، و هرکس می خواهد کافر گردد…»
« انا هدیناه السبیل اما شاکرا اما کفورا.» ( انسان / ۳)
«ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد ( و پذیرا گردد) یا ناسپاس. »
« فذکر فانما انت مذکر، لست علیهم بمصیطر.» ( غاشیة / ۲۱ – ۲۲)
«پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای، تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.»
« قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا اللله و الا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله…» ( آل عمران / ۶۴)
«بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعض دیگر را –غیر خدای یگانه- به خدایی نپذیرد…»
« ماکان لبشران یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوظ ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله…» ( آل عمران / ۷۹)
« برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید:« غیر از خدا، مرا پرستش کنید…»
به بیان دیگر؛ خداوند متعال انسان را واجد قابلیت ها و صلاحیت هایی می داند که سزامندی و شایستگی و ی رابرای بهره مندی از موهبت هردوگونه آزادی فرا هم آورده است و از همین رواست که قرآن غایت قصوای بعثت پیامبر گرامی را تحقق آزادی تکوینی و تشریعی تلقی کرده است:
«… یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم…» ( اعراف/۱۵۷)
«… و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود،( از دوش و گردنشان) برمی دارد….»
براساس دیدگاه قرآن،آزادی انسان، تنها بااراده الاهی که مالک وآفرید گار اواست ،محدود می شود،نه هیچ قید وحد دیگر ، از این رو انسان اسلامی از یک سوی باید اراده وآزاد ی خود را تابع و مشیت اراده ی خداوند قرار دهد،تا به سعادت دنیا و آخرت بار یابد .ا زسوی دیگر، حق ندارد، بندگی دیگران را بپذیردوخودرا از آزادی حقوقی و تشریعی محروم سازد.بل اوخود باید که بر اساس در یافت های عقل وفطرت سلیم وراهکرد های وحیانی وامداد رسانی معرفتی انبیای الاهی راه خویش را انتخاب وبهترین ها را برگزیند:
« فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه…» (زمر/۱۸)
«پس بسشارت بده بندگان مراهمان کسانی که سخنان را می شنوند و از بهترین آن ها پیروی می کنند…»
درصورت برخور داری انسان ازادی وانتخاب گری است، که بی گمان ، بر روی صفا وصمیمیت،همزیستی وهمدلی آغوش می گشاید وا ز توحش وبر بریت ،کشتن ودریدن، که در تعارض با فطرت و عقلانیت اوست ،پرهیز می کند.
اندیشه محوری
تفکر واندیشه ای که در نطام ارزشی خویش بر روی ظواهر فزیولوژیک انسان تکیه کند نمی تواند پیام آور صلح وامنیت وهمزیستی جهانی باشد چه انسان ها در این ساحت، بی تردید متفاوت اند وراهی انتخابی وارادی برای همسان شدن نیز ندارند واین به مفهوم حل نا پذیری اختلاف،اصطکاک ،ستیزه جوی ودوری انسان ها از یک دیگر است .در رویکرد قرآنی ، عنصر باور و اشتراک افراد در عقاید و باورهای دینی محور صلح وامنیت شناخته شده است تا جای که تحقق ساز واره مطلوب اسلامی (= امت ) بر بنیان بآور صورت می گیرد، زیرا از دیدگاه قرآن انسانیت و کرامت آدمی، بیشتر به تفکر و اندیشه وی استوار است، تا مظاهر مادی وفیزیکی . از همین روی، قرآن اشتراک فکری و اعتقادی مسلمین را مقوم و رکن « امت اسلامی» دانسته و آنان را در قلمرو اشتراک ایمان مکتبی و باور دینی، برادران هم و اعضای یک خانواده اعلام کرده است.
« و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهدا علی الناس…» ( بقره / ۱۴۳)
«همان گون ( که قبله ی شما، یک قبله ی میانه است) شما را نیز، امت میانه ای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط؛) تا بر مردم گواه باشید…»
« ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» ( انبیاء / ۹۲)
«این ( پیامبران بزرگ و پیروانشان ) همه امت واحدی بودند ( و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید.»
« انما المؤمنون اخوة…» ( حجرات / ۱۰)
«مومنان برادر یکدیگرند…»
باتأمل در ان چه آمدونیزرهیافت به این حقیقت که محور صلح وامنیت اسلامی اشتراک در باور واندیشه (که بر بنیان اراده و اختیار آدمی قرار دارد ) قلمداد شده است ،امتیاز راهکار اسلامی بر سایر راه حل های که بر پیوندهای اجباری و قهری نظیر اشتراک سرزمین، تاریخ، ملیت و… استواراست،ثابت می شود.
تحمل و ظرفیت همزیستی.
اندیشه ومکتبی که تاب وتحمل تکثر باور ها را نداشته باشد وراهبرد قهرامیز برای یکسان کردن باورها وانگاره ها برگزیند،عاجز از تأمین صلح وامنیت سراسری در پهنه زیست گاه بشری است چه این خصلت خود زاینده خشونت وستیزه جوی است ،البته این هرگز به معنای دست کشیدن از باورها وآموزه های نیست که ان مکتب ودیدگاه درست وبر حق می شمارد که این نه توسع وبردباری ،بل تسلیم ولا ادری گری است.
فرهنگ اسلامی از یک سوی ،برای حفظ خلوص وپالودگی دینی جامعه ای که برپایه باورهای اسلامی شکل گرفته، تدابیری اندیشیده است تا راه چیرگی و سیطره ی نا مسلمانان بر مسلمانان بسته باشد. ازجمله قرآن کریم به روشنی در چندین آیه، مسلمانان را از دوستی و قرابت با کافران برحذر داشته است:
« یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الکافرین اولیاء من دون المؤمنین اتریدون ان تجعلوا الله علیکم سلطانا مبینا.» ( نساء / ۱۴۴)
«ای کسانی که ایمان آوردید! غیر از مومنان، کافران را ولی و تکیه گاه خود قرار ندهید. آیا می خواهید ( با این عمل،) دلیل آشکاری برضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟!»
« یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین.» ( مائده / ۵۱)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولی ( و دوست و تکیه گاه خود،) انتخاب نکنید. آنها اولیای یکدیگرند؛ و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیت ستمکار را هدایت نمی کند.»
« یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء…» ( ممتحنه / ۱)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید.»
ازسوی دیگر،قرآن مدارا و همزیستی و یا بهزیستی با پیروان ادیان و مذاهب دیگر را تا ان گاه که درپی آشوب و فتنه گری برنیایند،لازم و ضروری دانسته وپیامبر(ص) رابه گفت وگوبا پیروان سایر ادیان ومذاهب ودعوت ازآنان برای همزیستی با تکیه بر مشترکات دینی وباوری،فرمان داده است:

«…وقولوا امنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا والهکم واحد و نحن له مسلمون» ( عنکبوت / ۴۶)
«…و (به آنها) بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم، و معبود ما و شما یکی است، و ما در برابر او تسلیم هستیم. »
« قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا…» ( آل عمران / ۶۴)
«بگو:ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم…»
از سوم سوی،تبیین و تبلیغ حقایق وهمزیستی پیروان تفکرات واندیشه های مختلف در فرهنگ قرآنی مبتنی بر اصل گفت و گو، منطق، حکمت و جدال احسن و دعوت به مشترکات ادیان و مذاهب استوار گشته است، نه جنک ودر گیری نطامی و این همه، بیان گرروح صلح طلبی وآمادگی تفکراسلامی برای همزیستی پیروان ادیان و مذاهب با یکدیگر است:
« ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن…»( نحل /۱۲۵)
«با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما؛ و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن…»
« و لاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن…» ( عنکبوت / ۴۶)
«با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید…»
گذشته ازهمه دعوت قران به صلح وتسامح با کافران و نیکی به آنان ، گواه برجسته بردباری مذهبی در فرهنگ اسلامی وباور به امکان استقرار صلح وامنیت جهانی فارغ از تنوع گرایش های فکری وفر هنگی است:
« و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم.»( انفال / ۶۱)
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تونیز از در صلح درآی؛ و بر خدا توکل کن، که او شنوا و داناست.»
« لاینهاکم عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (ممتحنه )
«خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتن بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چراکه خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. »
«… فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا» ( نساء / ۹۰)
«…پس اگر از شما کناره گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید. »
حضرت محمد (ص) نیز با الهام از آیات قرآن مجید در مقابل مخالفان و منکران دین رفتار پسندیده و لبریزازعطوفت ومهربانی داشت رفتاری که در تبیین ریشه های درونی واحساسی ان رسول خدا(ص) خود چنین فرمود: « الخلق کلهم عیال الله واجهم الیه انفعهم لهم»«مردمان جملگی عیال خداونداند ومحبوب ترین ایشان نافع ترین شان به مردم است.»(۶)
« من اذی ذمیا فانا خصمه و من کنت خصمه خصمة یوم القیامة»(۷)
«هرکس کافر ذمی را بیازارد،من دشمن اویم و من با دشمنان خود در قیامت مخاصمه خواهم کرد.»
تعادل درنظام ارزشی
یکی از نگره های چالش خیز وتخاصم زا در مناسبات انسانی وروابط درونی افراد وجوامع بشری ،مادی گرای ومنحصر کردن ارزشها ومنزلت ها به داشته های مادی است انگاره دنیا پرستانه،به دلیل تنگ ناها ومحدودیت های که در طبیعت مادی وجود داردو از سوی دیگر،اشتهای سیری ناپذیری که در انسان سراغ می رود، گزیری از تکالب وخشونت ندارد.ازهمین روی،مهمترین کاستی ای که بر تؤری واندیشه های صلح خواهی جهانی در دنیای امروز غرب،محسوس وپیداست ،( وبی گمان به نا کامی ان خواهد کشید) آسیب ناموزونی وبی قوارگی نظام ارزشی واخلاقی است .
در فرهنگ اسلامی و قرآنی دنیا وداشته های مادی وبر خور داری از موهبت های طبیعی نه تنها مذموم ونکوهیده نیست. که نعمت های دنیوی فضل الاهی نام گرفته و انسان ها به استفاده وبهره وری از نعمت های حلال و پاکیزه ترغیب شده اند:
« …و آخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله…» ( مزمل / ۲۰)
«…و گروهی دیگر برای بدست آوردن فضل الهی ( و کسب روزی) به سفر می روند…»
« فکلو من طیبات مارزقناکم..» (طه/۸۱)
« پس بخورید از روزیهای پاکی که به شما دادیم.»
وموجودات و مظاهر مادی جهان خلقت ، جلوه ای از اسماء و صفات حق دانسته شده است.
« ان فی السماوات و الارض لآیات للمؤمنین» ( جاثیه / ۳)
«بی شک در آسمان ها و زمین نشانه های (فراوانی) برای مومنان وجود دارد.»
اما دراین میان تعلق ودلدادگی به دنیا که ریشه در افعال، صفات و ملکات اختیاری ودرونی انسان دارد مورد نکوهش قرار گرفته است، چندان که در نگره قرآنی، اگر آدمی محبت ووابستگی افراطی به دنیا داشته باشد و آن را غایت زندگی بینگارد- نه گذر گاه رسیدن به کمالات ومقام والای انسانی ومعنوی ،- بسی زیان و خسران کرده است:
« زین للناس حب الشهوات من النساء و النبین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسمومة و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوة الدنیا و الله عنده حسن المآب.»( آل عمران / ۱۴)
«محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ ( تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها( در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه ی زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک ( و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست. »
« ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون» ( یونس / ۷)
«آنها که ایمان به ملاقات ما ( و روز رستاخیز ) ندارند، و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آنها که از آیات ما غافلند.»
«… ارضیم بالحیوة الدنیا من الآخرة فما متاع الحیوة الدنیا فی الآخرة الا قلیل» (توبه/۳۸)
ازجمله اسرار نهفته در ورای نگاه اسلامی به دنیا آن است که دلدادگی و ارزش دهی افزون به دنیا آدمی را به آزمندی ،گردآوری کنز وثروت وسر انجام به تکالب ودریدن همدیگر برسر جیفه دنیا ،سوق می دهد وبه جای ان که دنیا جای رفاه ،سعادت وتکامل انسان باشد،مسلخ وکشتار گاه ضعیفان وناتوانان می شود.وبدین ترتیب است که نوع دنیا نگری ،بل نظام ارزشی واخلاقی دیانت اسلامی- که نوع نگرش به دنیا نمونه ی از ان است.)صبغه صلح جوی وامنیت خواهی می یابد.ورفاه وسعادت خواهی واقعی انسان در ان نهفته است. بنابراین اگر لازمه صلح وامنیت واقعی در جهان، باور به وجود یک حقیقت غایی و نگرشی توحیدی و یکپارچه و منسجم به عالم باشد که زمان و مکان نمی شناسد و انسان به ماهو انسان را با هر رنگ و تعلقی مخاطب قرار می دهد، ونیاز های فطری وواقعی آدمی را در نطر می گیرد ومدارا وتفاهم با اندیشه های متفاوت را بر می تابد، اسلام سرشار از آموزه ها، آیات و اصولی ازاین سنخ وبا این بن مایه ها است که ما به گونه کلی و گذرا بدان پرداختیم . دریافت و فهم قابلیت ها و ظرفیت های والای اسلام برای ارایه راهکار صلح جهانی با زیر ساخت های هستی شناختی و انسان شناختی ،در وضع موجود جهان و حرکت فزاینده و روبه رشد جهانی شدن از یک سوی وتقابل اسلام ولیبرالیسم ستیزه گر وفزون خواهآمریکای که تهمت ناروای خشونت جوی وتروریست پروری را به اسلام وآموزه های اسلامی می بندد، ، تلاش مضاعف،نظام مند و منسجم را از سوی اندیشمندان و محافل دینی می طلبد .
ب- راهبرد های انسان شناختی صلح وهمزیستی جهانی
یکی از نخستین راهبر دها ی که نقش بنیادین و کلیدی در کار پژوهش نظری و تدارک زیر ساخت های معرفتی ،در تعیین استراتژی خشونت پیرای از روابط و تعامل درون انسانی،داشته و دارد، رهیافت به مبانی انسان شناختی جنگ وستیز، همکاری وصلح است. چه آسیب شناختی جنگ و خشونت بسان هر پدیده اجتماعی دیگر بر مبانی معرفت شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی استوار است که بدون در نظر داشت ان مبانی وخاستگاه ها نمی توان به تدابیر عینی، آسیب زدای وخشونت پیرای دست یافت .
مکاتب ودید گاه های انسا ن شناختی در تبیین چیستی وتصویر سیمای سرشتی ونهای انسان ،هم داستان نیستند؛ بر اساس همان تفاوت های انسان شناختی، نسبت به پالایش جامعه بشری از خشونت وتعارض، پاسخ های متفاوت ارایه شده است؛ بر پایه برخی از باورها و نگرش های انسان شناسانه، نباید و نمی توان به آینده و جامعه ی پالوده ازخشونت دل بست. وبراساس برخی دیگراز دیدگاه ها، تنها ره آوردی که برای تلا ش ها ی صلح خواهانه و آشتی جویانه ممکن ومیسور می نماید،فروکاهیدن خشونت وستیزه گری در روابط انسانی است ونه بر چیدن وخشکاندن ریشه ها وبستر های آن که، بسی دشوارویاناممکن ا ست.
در نگره سوم، خشونت و نا امنی، جنگ و نزاع، برآیند عوامل برون سرشتی ونهادی انسان و زاییده تربیت،هنجار ها، تئوری ها ،ایدئولوژی های خشونت پرور و اصطکاک منافع افراد وگروه های بشری است که می توان آن را از بستر حیات جوامع انسانی برچیدو ساز واره و نظام اجتماعی تهی از انواع تخاصم هاو نزاع های ویران گر، بنا نهاد وروابط مبتنی بر تعاون وهمکاری را بدیل وجا گزین خصومت ودشمنی قرار داد.
گزاره های انسان شناختی صلح وامنیت
آفرینش، سرشت ، طبیعت ثابت وسیال، سعادت و شقاوت بشر، فرجام و غایت نهائی زندگی و حرکت او ، گزینه های بنیادینی هستند که برایده های جنگ وصلح ، اثر گذارند. پاسخ ها و نگاه های متفاوت به هریک از مقوله های یادشده رهیافت های ویژه ای نسبت به جنگ وصلح درگذر تاریخ به وجود آورده است .
ثبات وتغییر پذیری طبیعت انسانی
تغییر پزیری طبیعت انسانی
«برتراند راسل» (۱۹۷۰ـ ۱۸۷۲م ) فیلسوف و سیاستمدارنسبی گرای انگلیسی، ثبات طبیعت آدمی را در شمارباورهای عامیانه می شمارد ومی گوید:« یکی ازرایج ترین اصول عامه این است که می گویند،طبیعت انسانی تغییر پذیر نیست.»(۸)
او، پس ازان که ، تغییر ناپذیری طبیعت انسانی را از منظر طرف داران این دیدگاه عبارت می داند؛از این که افراد بشر هر کجا که باشند همیشه رفتاری مشابه آن چه در شهر و خانه خویش دارند خواهند داشت، برای سیال بودن طبیعت انسانی به یافته های علم انسان شناسی استدلال می کند؛چه درباوروی«کمترین مطالعه در عالم انسان شناسی ، پوچی این اعتقاد [ تغییر ناپذیری طبیعت انسان] را می نمایاند. (۹)
شاهد دیگرراسل بر نادرستی باور به ثبات طبیعت انسانی، بطلان نظریه صلح جوی زنان است؛زیرا« در قبل از جنگ جهانی اول ، یکی از مخالفت های که بر علیه حق رأی دادن به خانم هاانجام می شد این بود که می گفتند زن ها تمایلات صلح جویانه دارند. در طول جنگ آنها این عقیده را به مقیاس وسیعی رد کردند و نتیجتأ به خاطر شرکت شان در کشت و کشتارها ، حق رأی به دست آوردند.»(۱۰)
اصول ثابت در طبیعت بشری
دربرابردیدگاه سیال بودن طبیعت انسان نگاه دیگری وجوددارد که که می گوید انسان در بخش وسیعی از آرزوها وتمایلات خویش سیال وتغییر پذیر است، اما در این میان ؛انگیزه ها وتمایلات ثابت واستوارنیز می توان برای انسان ، سراغ گرفت و شواهدی بر دوام و ثبات شماری بسیاری از اصول انسانی از قدیم ترین روزگار تابه امروزارایه داشت ، مانند اصول: ۱ـ توجه به موجود قدسی و ماورای طبیعی ـ هرچند با اشکال و سبک های گوناگون ۲ـ قدرت طلبی ۳ـ زیبای دوستی ۴ـ حس کنجکاوی ۵ـ عشق به دانستن ۶ـ خواست نامحدود و…
اگرمکتب واندیشه ای انسان راعاری از طبیعت وفطرت خاص بشناسد ویا اورا دارای سرشت،طبیعت وفطرت نیک خواهی تلقی کند می تواند به رویکرد مصلحانه ودیگر پذیرانه ،مهر،آشتی جوی وصمیمیت اودل ببندد اما اگر انسان را موجودی باطبیعت شرارت خواهی بشناسد نمی تواند به اینده وجامعه عاری از جنگ وخشونت امید وار باشد وتلاش های با این سمت وسوی را مفید وثمر بخش ببیند.اندیشه اسلامی از ان سبب که هم انسان را دارای سرشت وذات نیک خواهانه می شناسد وهم دران بعدی که انگیزه های حیوانی وخوی درندگی ویغما گری را در خود دارد قابل تغییر وسیال معرفی می کند ،می تواند به آینده صلح وامنیت انسانی در جهان چشم بدوزد وتلاش های صلح خواهانه را کوبیدن اب درهاون نینگارد.
آموزه ها ونصوص قرانی وروای که در بحث سرشت وفطرت الاهی انسان یاد کردیم ونیز ان چه در بحث بعدی(شرارت وخیر خواهی انسان خواهیم گفت،- دلایل نگره قرآنی در این زمینه نیز می تواند باشد.
هویت یگانه وچند گانه انسان ها :
هویت دوگانه انسان ها
برابری انسان ها در آفرینش و برتری ذاتی بر خی بربرخی دیگر از مبانی مهم و تأثیر گذار براندیشه وراهکار های صلح خواهانه است.چه صلح وآشتی میان گروه های نابرابرازحیث شأن،منزلت وسرشت ،بر فرض امکان، کاردور از عدالت وناشایسته است. تنوع نژادها و تفاوت آن ها از لحاظ خصائص فیز یو لوژیکی چون رنگ پوست ، گروه خونی ، استحکام استخوان ، مقاومت در برابر بیماری ها ، ساختمان بیو شیمیایی و بسیاری موارد دیگر هم واقعیت های پیدا و مشهود عینی است و هم دست آوردهای مسلم و پذیرفته علمی. اما این تفاوت های فیزیکی، تفاوت در حقوق و نیز تفاوت در مکانیسم زیست برابر اجتماعی را می طلبد یا خیر؟پرسشی است با پاسخ های متفاوت و گاه متعارض.
اندک نبوده اند کسانی که تنوع نژادها و تفاوت ها ی فیزیکی و اندامی اقوام و ملیت ها را نمای رویین از گوناگونی آفرینش و ذات انسان ها انگاشته و فاشیسم سیاسی و حقوقی را پیشنهاد کرده اند.
اندیشمندان یونانی از نابرابری نژاد های بشری سخن گفته و آن را اساس ساختار نهادهای اجتماعی ، مدنی ، سیاسی و نظام حقوقی قرار می داده اند؛ارسطو (۳۲۲ ۳۸۴ق) چون باور داشت:
« به حکم قوانین طبیعت برخی از آدمیان آزاده و گروهی دیگر بنده اند».(۱۱)
در شیوه عملکرد حکومت و حقوق شهروندان ، هرچند به دفاع از دادگری و عدالت برخاست ،اما از دادگری تعریفی ارایه داد، که با نابرابری طبیعی و ماهوی افراد، سازگار بیفتد، ازهمین رهگذربر تعریف آنان که گفته اند :«‌دادگری همان برابری است »(۱۲) افزود:« به راستی هم چنین است، ولی نه برای همه، بل که برابری برای کسانی که باهم برابر باشند، دادگری است » .(۱۳) و نیز تعریف دادگری به نابرابری را ناتمام انگاشت و گفت :« باز این سخن درست است ، ولی نابرابری نه برای همه بل که برای مردم نابرابر، عین عدل است »( ۱۴)
ارسطو، بر اساس تقسیم مردم به طبقات پست و برتر، ساکنان یک قلمرو سیاسی را به دو گروه شهروندان و غیر شهروندا ن (یندگان ، بیگانگان ، پیشه وران و…) دسته بندی می کرد و غیر شهروندان را از حقوق شهروندی برخوردار نمی دانست .
افلاطون (م ۷۲۴ ق ـ م ) نیز در مدینه فاضله خود، گرچه برده گرفتن سربازان آتنی را در جنگ روا نمی داند اما بربریان را شایسته بردگی می داند و شهروندان مدینه فاضله را به برده گرفتن ترغیب می کند.(۱۵)
« روبرت ناکس» پزشک انگلیسی در فصلی از کتاب « نژادهای تاریک بشر» می نویسد:
«اززمان های دیرین،نژادهای تاریک ،همواره برده ی برده داران سپید خود بوده اند۰»
وی، سپس در مقام توجیه و چرای این واقعیت اجتماعی و تاریخی، پاسخ انسان شناختی سراغ می دهد که بر پایه آن ، گروهی می باید برده و گروه دیگر صاحبان حق برده گیری و برده داری باشند:
«چرا؟ …» من چنین می اندیشم که باید نوعی پستی بدنی و در نتیجه آن، پستی روحی در همه افراد نژادها ی تاریک موجود باشد.»(۱۶)
نظام اجتماعی که از دل چنینن نگرش بر می آید به طور طبیعی دو لایه خواهد داشت لایه فرادست برای انسان های برتر وشهر وندان درجه یک و لایه ی فرودست برای گروه های پست و شهروندان درجه دوم.
آفرینش دوگانه انسان ها صلح وهمزیستی راتنها برای گروه های برابر در ذات وآفرینش عادلانه می داند وامادر روابط میان گروه های برتر وفروتر، به تساوی زور وحقانیت ،می اندیشد؛ ناکس می گوید:
« از نخستین ادوار نوشته تاریخ ، زور همواره موجد حق بوده است … روی همین حق است که نژاد اسلاو ، ایتالیا را درهم می شکند و شریف ترین بخش بشریت را ز میان بر می دارد. با همین حق ، یعنی قدرت و زور ، آمریکای شمالی را گرفتیم و آن را از دست نژادهای بومی اش که آمریکا طبیعتا متعلق بدانان بود در آوردیم . اعقاب ما ، یعنی افراد ایالت متحده، با همان حق ، یعنی زور ، ما را از آن جا بیرون کردند.»(۱۷)
یگانگی هویت انسان ها
در برابر دیدگاه نابرابری ذاتی و ماهوی انسان ها، گروه دیگر از اندیشه وران و مکاتب بشری و تمامی ادیان آسمانی از وحدت ماهوی و ذاتی انسان ها دفاع کرده و تفاوت نژادهای انسانی در اندام و ساختار فیزیولوژیکی را دلیل تفاوت کیفی و ماهوی ندانسته اند. طرفداران این دیدگاه ، در عرصه حقوق و سیاست از نظام حقوقی برابر و نظام سیاسی مردم سالارانه که بر آمده از رأی و مشارکت تمامی شهروندان یک قلمرو سیاسی باشد سخن گفته و حکومت را حافظ منافع و تأمین کننده حقوق یکسان تمام رعیت توصیف ودر عرصه اجتماعی، جامعه مبتنی برصلح وهمزیستی رامیسر ومطلوب شمرده اند . اعلامیه جهانی حقوق بشر و نظام های سیاسی دموکرات، در دنیای کنونی غرب که حاصل تلاش و رنج طرفداران تساوی ذاتی انسان ها همچون« مونتسیکو»« روسو»،«جان لاک» و …می باشد از نمونه های روشن و معاصر تفکر یکسانی ذاتی انسان هااست.
در ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است :
« همه افراد بشر آزاد و از لحاظ شأن و حقوق، برابر زاده می شوند.، آنان از عقل و و جدان بر خوردارند و باید با روح برادری نسبت به یکدیگر رفتار کنند.» گذشته از این کاستی که در اعلامیه هیچ اشاره ای حتی به صورت کلی و اجمالی به مبنای انسان شناختی آزادی ، تساوی حقوق وتعامل برادرانه انسان ها نشده است . اصل اعتراف به روابط برابر،دوستانه وبرادرانه، بی تردید بر آیند یکسان نگری ماهوی انسان ها و نژادهای بشری و گام بلند وسزامند ستایش در ارزش گذاری به انسان وصلح وهمزیستی جهانی ،شمرده می شود،واقعیتی که ادیان و حیانی از جمله دیانت اسلامی قرن ها پیش بدان اعتراف کرده است .
در اندیشه دیانت اسلامی و متن وحیانی قرآن ، بارها به صورت صریح از و حدت ذاتی و آفرینش همسان نژادها ی بشری سخن به میان آمده است ؛ از جمله در این آیه مبارکه:
« یا ایها الناس اتقو ا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا…» (نساء/ ۱)
«ای مردمان، تقوای پروردگار تان را پیشه دارید، پروردگاری که شما را از یک جان آفریده و جفت او را نیز از همان جان آفرید، و از این زوج هم جان و هم نوع ، مردان و زنان بسیار بر پهنه گیتی پراکند.»
قرآن واقعیت تفاوت نژادها در ساختار فیزیکی و نیز تعددزبان ها و گویش ها را انکار نمی کند، اما این تفاوت ها را نه دلیل تفاوت ماهوی و ذاتی نژادها و نه مایه برتری نژادی بر سایر نژادها به رسمیت می شناسد:
« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبأ و قبایل لتعارفو…»( حجرات/۱۳)
«ای مردمان ! ماهمه ی شما را ازیک زن و مرد آفریدیم و به فامیل ها و قبیله ها منشعب کردیم ، تا باز شناخته شوید…»
یکسان نگری قرآن به آفرینش افراد انسانی ووحدت ماهوی وذاتی نژادها ی گوناگون بشری ، نظام حقوقی یکسان و سهم مشارکت آحاد بشری در تعیین سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی- مطابق با الگو های پیشنهادی و راهکاردینی- را درپی آورده است .و بر پای بست این همه، صلح وامنیت وزیست گروه های انسانی در فضای همکاری وفارغ از هرگونه تهدید وتبعیض را مطلوب آموزه های دینی وقابل تحقق در فرجام تاریخ حیات بشری ،توصیف کرده است. اعلامیه اسلامی حقوق بشر- قاهره- بر شالوده همین نگره در ماده نخست خویش تصریح می کند:
«بشر به طور کلی ، یک خانواده می باشند که بندگی نسبت به خداوند و فرزندی نسبت به آدم ، آنها را گرد آورده ، و همه ی مردم در اصول شرافت انسانی و تکلیف و مسئولیت برابر اند، بدون هر گونه تبعیض از لحاظ نژاد، یا رنگ یا زبان یا جنس یا اعتقاد دینی و یا وابستگی سیاسی و یا وضع اجتماعی وغیره.»
از جمله تفاوت های که بین ماده نخست هر دو اعلامیه حقوق بشر جهانی و اسلامی مشاهده می شود این است که در اعلامیه حقوق بشر اسلامی با الهام از آموزه های دینی و قرآنی ،مبنا ی حقوق برابر انسان ها وزیست برادرانه آنان یاد وگفته شده است ؛ چون انسان ها همه فرزند یک پدر و بندگان خدای یگانه هستند شأن ، منزلت و حقوق برابر و یکسان دارند ومی باید روابط برادر وار داشته باشند - مگر ان که خود منزلت و حق خویش را ضایع کنند. -اما تدوین کنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر گوی جسارت اعتراف بدین شالوده حقوقی و انسان شناختی را نداشته و یا نتوانسته اند یکسانی ذاتی انسان ها و نژادهای بشری را هضم وفهم کنند، از این رهگذر تنها به سخنان رویین و سطحی بسنده کرده اند.
شر پیشگی وخیر خواهی سرشتی انسان
دیدگاه ها ی انسان شناختی را ا ز منظر هویت شرورانه و یا خیرخواهانه انسان ها ، می توان بر دو دسته کلی تقسیم کرد و تأثیر آشکار نگرش های متفاوت در این عرصه را بر اندیشه ورؤیای صلح جهانی دریافت.
۱- شرارت پیشگی انسان
گروهی از اندیشه وران که انسان را موجود شریر، خیانت خواه و فساد پیشه می شناسد، در حوزه سیاست از حاکمیت استبداد ی که با شلاق وسرنیزه، نفس سرکش و شرارت پیشه رعیت را لجام زند، جانب داری کرده و حق تعیین سرنوشت وساما ن بخشی نطام سیاسی را ـ برای مردم به رسمیت نشناخته وصلح وآشتی وتشکیل جامعه پیراسته از نزاع ودشمنی راتمنا ی دور از واقع بینی قلمداد کرده اند.«گروسیوس » «نیچه »، «نیکولا ماکیاول» و «توماس هابز»را می توان از نمونه ها و چهره های شاخص این نگره نام برد.
توماس هابز (۱۶۷۹ـ ۱۵۸۵م ) متفکر انگلسی انسان راحیوانی می نگریست که تنها به دو انگیزه ی ترس و سود شخصی، تمامی کارها و فعالیت های خویش را انجام می دهد و این بدان معنا است که زندگی اجتماعی انسا ن ها، یک پیکار ظالمانه است .
از منظر هابز ، در میان انسان ها ، همچون سایر حیوانات ، زور ، زاینده حق است ، بنا بر این تنها وسیله قابل تصور برای دست یابی به هرگونه سامان و نظمی در عرصه پر آشوب و در حال جدا ل چامعه انسانی ، زور است ، زیرا حیوان های که در سیطره ترس و تمایل خود خواهانه قرار دارند، جز زور برای ایشان کار گر نمی افتد۰
بر بنیان چنین تصوری از سرشت و طبیعت انسان است که هابز نظریه سیاسی و حکومتی خود را عاری از هر گونه احساس و عاطفه انسانی در کتاب « لویاتان »‌پی می گیرد و دو شیوه را برای رسیدن به قدرت وحکومت پیش نهاد می دهد .
راه نخست ، استفاده از قدرت طبیعی است ، مانند مردی که فرزندان خود و فرزندان آنها را وادار می کند که در زیر سلطه او قرار گیرند؛ زیرا این اختیار را دارد که اگر از فرمان او سر پیچی کنند آنان را بکشد و یا آن که به وسیله جنگ ، دشمنان را مطیع اراده خود سازد و به شرط انقیاد از تباه کردن جانشان در گذرد . راه دیگر آن است که آدمیان میان خود توافق کنند که با میل و رضایت به زیر فرمان یک فرد یا انجمنی از افراد در آیند..او حکومت شکل نخست را حکومت اکتسابی و شکل دوم را دولت تأسیسی می نامد.
دولت تأسیسی ها بز، هر چند صورتی از دولت مشروع و مبتنی بر مشارکت و اراده مردم را دارد ، اما با اختیارات و اعمال سلطه گسترده ی که وی برای فرمان روا بر می شمارد، حکومت به ظاهر انتخابی و مردم سالار او، به حکومت استبدادی تغییر هویت می دهد، چه او می گوید؛ پس از پیمان مردم با فرمان روا هیچ رفتاری از سوی او ، نمی تواند پیمان افراد را لغو کند.(۱۸)«حکمران هر رفتاری که با رعایای خویش انجام دهد، هیچ کس نمی تواند او را به ستمگری متهم سازد.»(۱۹) «دولت حتما بر بیان و مطبوعات نظارت داشته باشد، انتشارات ، ورود کتابها و خواندن آنها باید تحت سانسور قرار گیرد، مهملاتی از قبیل آزادی فردی ، قضاوت شخصی و یا وجدان، نباید وجود داشته باشد ، هر چیز که موجب تحدید قدرت پادشاه …گرددباید از ریشه برکنده شود».(۲۰) و فراتر ازاین:« شهریار باید بر دین مردمش نظارت کند».(۲۱)
بدین ترتیب، چنان که ویل دورانت می گوید: «فلسفه هابز، سیاست ماکیاولی رااز نو صورت بندی کرد.»(۲۲)
نیچه (۱۸۴۴ـ۱۹۰۰ م ) فیلسوف آلمانی نیز- چنان که گفتیم- در این گروه جای می گیرد، از نگاه نیچه ،بشر بر حسب فطر ت و طبیعت ، بی رحم است ،پس:
«این سخن باطل است که مردم و قبائل و ملل در حقوق یکسانند، این عقیده با پیشرفت عالم انسانیت منافی است .»(۲۳) طبیعت وسرشت آدمی وشیوه درست زندگی می طلبد که:
« مردم باید دو دسته باشند، یکی زیر دستان و خواجگان و فرمان روایان و گروه دیگر فرودستان و بندگان و فرمان پذیران .و این نه بدان سبب است که انسانها خود می توانند و باید چنین کنند، بل که از آن رو که در نظام آفرینش گروهی برای بزرگی و فرماندهی و دسته دیگر برای فرمان بردن آفریده شده اند، اصالت ، و شرف از آن نیرومندان و توانایان است ، آنها غایت وجود و آفرینش اند، زیر دستان و ناتوانان ، کارکردی جز این ندارند که ابزار فرمانروایان نیرومند باشند،این ایده که دولت و فرمانروایان حافظ توده و اکثریت مردم اند می باید وارونه شود و باور کنیم که اکثریت برای آن است که گروه نخبه و بر گزیده هر چه بیشتر نیرومندتر و کامکارتر باشند».(۲۴)
۲- خیر گرای انسان
نگاه دوم در باب سرشت و خمیر مایه وجودی انسان ، دیدگاه کسانی است که انسان را دارای سرشت نیک و خیر خواهانه می شناسند ؛ چه آنان که آدمی را یکسر نیک سیرت می انگارند و ستمکاری ها و زشتی ها ی او را بر آیند تربیت حوانوادگی ، محیط اجتماعی، و سایر عوامل بیرون از نهاد جان آدمی معرفی می کنند، و چه آن ها که گرایش های شرورانه در وجود آدمی سراغ دارند، اما حرکت کلی و سرشت غالب در فطرت آدمی را نیکی، سود رسانی و خیر گرای تشخیص داده اند . اندیشه گران چون «جان لاک» ، «روسو» و منتسکیو و «جان استوارت میل» در این گروه جای می گیرند . اینان در اندیشه سیاسی از نظام مردم سالار دفاع می کنند و در عرصه حقوق ، نیز،به گسترده گی حقوق اجتماعی، سیاسی وبرابری انسان هادراین عرصه قایل اند.
جان لاک(۱۷۰۴ـ۱۶۳۲) فیلسوف آزادی خواه انگلیسی که افکار و اندیشه های سیاسی وی، سرچشمه و الهام بخش حاکمیت های مردم سالار و دموکراتیک در انگلستان و آمریکا بود، ا عتقاد داشت:
«افرادبشر شاهکارهای خلقت الهی اند و محصول اراده آفریننده بی نهایت دانا، تمامی افراد بشر بندگان این حاکم مطلق هستند که در اثر مشیت و در نتیجه صنع او به این جهان آورده شده اند۰»(۲۵)
بخشی از ثمرات این بذر انسان شناسانه در تفکر لاک، چنین است:
یک: عرصه سیاست.
۱ـ«حاکمیت های سیاسی استبدادی که جز در پی ارضای خواسته های خود خواهانه خود نیستند در قالب شاهکار الهی جای نمی گیرند و وجود آنها نقض آشکار قوانین طبیعت است ، پس مشروعیت ندارند.
۲ـ مرکز و خاستگاه قدرت سیاسی ، مردم اند.
۳ـ قدرت حکومت ، تنها در خدمت منافع بشری و در جهت صیانت زندگی ، آزادی و حقوق افراد است.
۴ـ مردمان هر زمان خواستند قدرت واگذارشده به دولت را باز پس می گیرند.»(۲۶)
دو: نظام حقوقی.
«برای شناختن حق قدرت سیاسی و انتزاع آن از منشأ ش باید ببینیم که مردم به طور طبیعی درچه وضعی و مرحله ای هستند، و درچه وضعیتی آزادی کامل دارند که در حدود قانون طبیعت هر عملی که می خواهند انجام دهند و باشخص خود و مایملک خود هر چه خواهند بکنند؛ بی انکه از کسی اجازه بگیرند یا بر اراده شخص دیگری اتکاء داشته باشند.»
«همچنین حالت تساوی که در آن هر قدرت و حاکمیتی متقابل است و هیچ کس بیش از دیگری از آن برخوردار نمی شود ، چون هیچ چیز مسلم تر از این نیست که موجوداتی که به یک نوع و مقام تعلق دارند و همه با هم از بدو تولد دارای امتیازات طبیعی مشابه و قوای عقلی همانند هستندباید هر یک با دیگری برابر باشند و هیچ کدام تابع یا زیر دست دیگری نباشند».
سه:امکان صلح وهمزیستی گروه های اجتماعی:
«و عقل که همان قانون است به نوع بشر که جز به حکم عقل عمل نمی کند می آموزد که چون همه مساوی و مستقل اند، هیچ کس نباید به جان و سلامت و آزادی و مال دیگران لطمة ای وارد کند.»(۲۷)
لاک در گفتاری که گو.یی به عقیده هابز نظر دارد مبنای انسان شناختی دید گاه خویش در عر صه های سیاست،حقوق وصلح وبرادری راباز می گوید:
«وضع طبیعی حالت جنگ و ستیز میان انسانها نیست، بلکه احتمال عکس آن قوی تر است ؛ یعنی حالت طبیعی بشر ، حالت صلح و آشتی است .»(۲۸)
ژان ژاک روسو ( ۱۷۱۲ـ ۱۷۷۸ م ) اندیشه گر فرانسوی در فرازی از خاطرات خود که در آن از سطور برجسته و درشت تصورات هستی شناسانه خود سخن می گوید در باره انسان می نویسد:
« انسان طبیعتا موجودی خوبی است و فقط نهادهای اجتماعی است که او را به صورت موجود تبهکار در می آورد.»(۲۹)
روسو بانیک انگاری سرشت و طبیعت انسانی و برابری انسان ها در هویت مشترک بشری ،اندیشه سیاسی وصلح خواهی خویش را در قرارداد اجتماعی تصویر می کند :
«از آنجا که هیچ یک از افراد به طور طبیعی حق حاکمیتی بر دیگران ندارد، و چون زور هم، به هیچ وجه، موجد حقی نیست، بنا بر این رضایت و توافق افراد ، اساس همة حکومت های مشروع است.»(۳۰)در سایه چنین حکومتی است که زندگی بشر از وضع طبیعی به مدنی تغییر شکل می دهد وصلح وهمنشینی انسانی استوار می گردد و در رفتار آدمیان ، عدالت ، جانشین غریزه می شودو حق ، جای هوا و هوس را می گیرد. (۳۱)
روسو، در پاسخ ماهیت قرارداد اجتماعی پیشنهادی خود، که به صلح ،امنیت ،آرامش وثبات سیاسی می انجامد، می گوید:
«هریک از افراد، کل هستی خود را با همه حقوقی که دارد به اجتماع واگذار می کند.اولا؛ چون هر فرد تمامی هستی خود رامی بخشد، وضع زندگی برای همه یکسان خواهد بود . و ثانیا؛ چون وضع، برای همه یکسان است به سود هیچ کس نیست که برای دیگران مزاحمتی ایجاد کند . و در یک کلام : هر یک از ما وجود و قدرت خود را تحت رهبری عالیه اراده همگانی به مشارکت می گذاریم و هر عضوی را به عنوان جزء لاینفک کل، در جمع خود می پذیریم. »(۳۲)
جان استوارت میل (۱۸۷۳ـ ۱۸۰۶ م ) « فیلسوف حس گرای انگلیسی هر چند در مشرب فلسفی، در زمره فیلسوفان تجربه گراست واز همین رهگذر در انسان شناختی خویش بر آن است که انسان سرشت و فطرت از پیش تعیین شده ندارد، بل از معبر تماس با واقعیت های خارجی است که سمت و سوی مشخص می پذیرد، پس سرشت و فطرت انسان در آغاز نه نیک خواهانه است و نه شریرانه.
اما همین میزان از نیک انگاری فطرت انسانی (عدم تمایل سرشتی انسان به شروبه سخن درست تر؛ بی طرفی نسبت به سرشت انسان)، میل، رابه سوی آن می کشاند که در نگرش سیاسی ، حقوقی وهمزیستی همگانی ، به آزادی همگانی در عرصه سیاست و حقوق برابر انسان ها وامکان وضرورت صلح وتفاهم اجتماعی روی آوردو از تنگناهای سیاسی ، نا برابری حقوقی وجنگ وخشونت در روابط آدمیان وجوامع بشری، ابراز تنفر کند.(۳۳)
قرآن وگرایش های سرشتی انسان
انسان در نگرش دینی و قرآنی، نه موجودی تماما پیش ساخته و محکوم سرنوشت و تقدیر جبری و نه موجود تهی ازهرگونه گرایش پیشینی ودرونی معرفی شده است.
« أیحسب الانسان ان یترک سدی » ( قیامت / ۳۶)
«آیا انسان گمان می کند،بی هدف رها می شود.»
بلکه انسان سرشار است ازگرایش ها وکشش های مختلف؛ تمایلات ، استعدادها و انگیزه ها ی خیر خواهانه و شریرانه:
« و نفس و ماسواها. فالهمها فجورها و تقواها » (شمس/ ۷-۸)
«وقسم به جان ادمی و ان کس که ان را (افریده و)منظم ساخته.سپس فجور وتقوا(شر وخیر)را به او الهام کرده است.»
اما در این آمیختگی ، جهت گیری و سمت وسوی غالب ، خیر و نیکی است ،که اگر جز این بود وجنبه شرارت خواهی بر انسان جیره وغالب ویا با جنبه های نیک خوهانه وی برابر می بود،انسان شایستگی ستایش ها ومنزلت های چون خلافت الاهی ،کرامت ذاتی و… راکه متون دینی برای او می شمارد، نمی یافت. گو این که گرایش های متعالی انسانی چنان نیست که آدمی را به سمت ایده آل ها وکمال مطلوب ها به صورت قهری سوق دهد،بل می شود که انسان گرایش ها ی متعالی را زیر پا بگذارد و به شرارت ؛ بد خواهی، طغیان؛ فساد وستیزه گری روی اورد، این هردو ، بسته به شماری از عوامل تربیتی، محیطی، اخلاقی، واعتقادی است که مایه رشد هریک ازدو گونه گرایش های انسانی می شود.
اثبات این که ، خیرجویی،دگر دوستی ،صلح خواهی و نیکی طلبی جهت گیری مسلط در خمیر مایه انسان می باشد از چندین را ه میسر است :
۱ـ گروهی از آیات قرآنی انسان را دارای گرایش فطری به سوی خداوند به عنوان کمال و خیر مطلق توصیف می کند: «…فطرت الله التی فطر الناس علیها…» (روم/ ۳۰)
«این فطرت خدای است که خداوند انسان هارابران آفریده.»
« یا ایهاالا نسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه » (انشقاق / ۶)
ای انسان همانا تو سخت کوشایی به سوی پروردگارت ؛ چه کوششی ! پس بدو خواهی رسید.
واژه « کدح » کوشش پیوسته و موثر، با کاربست همه قوای ذهنی و بدنی برای رسیدن به مطلوب یا گریز از منفور است . مطلوب، در این تلاش پیوسته و سخت ،رسیدن به پروردگار انسان معرفی شده ، که منشأ کمال ،رحمانیت، مهربانی وخیر رسانی است.
علت سختی تلاش خداخواهانه انسان ، می تواند این باشد که در این کوشش وتلاش خیر خواهانه و کمال جویانه ، می باید که انسان، از متن گرایش های بد خواهانه نهفته در وجودخود بگذرد و در یک کشمکش و تنازع و درگیری شدیدوجدی با جذبه های شریرا نه، بر آنان پیروز گرددو کمال و خیر غائی را در آغوش گیرد.(۳۴)

۲ـ شمار دیگر از آیات قرآنی و متون وحیانی از کرامت ذاتی و برتری انسان بر سایر موجودات سخن می گوید :
« ولقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البرو البحر و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا…» (اسراء/ ۷۰)
«ما آدمی زاده گان را گرامی داشتیم وان هارا در خشکی ودریا(بر مر کب های راهوار)حمل کردیم واز انواع روزی های پاکیزه به انان روزی دادیم وان هارا بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردیم برتری بخشیدیم.»
اگر این کرامت ،درسرشت و ذات انسان در آغاز آفرینش وپیش از کسب وعارض شدن هرپیشاوند وپساوند کاستی آور ویا شرافت زای قومی، زبانی،شغلی،تحصیلی،جغرافیای و…صاحب ارزش وکرامت معرفی می کند وکرامت را پیش از هر عمل و رفتار خوب ویا بدی که منزلت انسان را بالا می برد ویا فرو می کاهد.،در وجود آدمی سراغ می دهد، نشان گر آن است که انسان جماد ، نبات وحیوان نیست ، بل شرافت ،کرا مت وسرشت تعالی خواه ویژه ای دارد که در نهاد او به ودیعت نهاده شده وهمان سرشت تعالی آشنا، نیکی جووخیر طلب اوست که مایه برتری وی شده و او را بر سریر خلافت الهی در زمین نشانده است :
«واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه» (بقره/ ۳۰)
«و(به خاطر بیاور)هنگامی راکه پرورد گارت به فرشتگان گفت:من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد.»
چه اگر سیرت و فطرت نیک انسان بر شرارت و بد خواهی او چیرگی نمی داشت، سزاوار خلافت وجانشینی پروردگار نمی گردید.
۳-خداوند در قرآن، آفرینش انسان را با سوگندها و تأکید ها ی مکرر ستوده و برترین آفرینش میسور و ممکن به حساب آورده است :
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» (تین/ ۴) «ما انسان رادر بهترین صورت ونظام آفریدیم.»
حسن تقویم انسان به زیبایی اندام و بدن نیست؛چه قوام و استواری اندام،ویژه انسان نیست.افزون براین،درآیه بعدی ازهمین سوره، خداونداز یک سیر قهقرای برای انسان خبر می دهد:
« ثم رددناه اسفل سافلین» ( تین/ ۵) «سپس اورابه پایین ترین مرحله باز گرداندیم.»
بر گشت انسان به جایگاه ومرتبه پست،اولا، نشان می دهد که انسان به سوی راهی در حرکت بوده است . دودیگر این که راه نخست انسان به سوی والای و بلندی و بزرگی بوده است . و این باز گشت،رو برتافتن از بالانی وعروج به سوی قهقرا و تنزل و پستی است . سوم این که آن رفتن نخستین ورو به بالای، مقتضای طبع نخستین انسان ، و باز گشت به پستی و دناءت ، نوعی بر گشت و پشت کردن به سویه اصلی و حالت ثانوی برای انسان است. «واژه ثم »از این هردو خصوصیت ،خبر می دهد .بدین سان آیه مبارکه می فهماند که انسان در نهاد و سرشت خویش ، برترین سیرت رادارد؛سیرتی که حرکت و سیر، به سوی کمال، رفعت و تعالی دارد .
تصویر نیک نگرانه قرآن و اسلام، از سیرت انسانی و کرامت و شرف جملگی فرزندان آدم ، سیستم حقوقی برابر را درنظام فکر اسلامی در پی آورده است . در اندیشه حقوقی اسلامی ،افراد ا نسانی از آن جهت که انسان هستند، در حقوق طبیعی ،هرگز تفاوت و امتیازی بر یکدیگر ندارند. تفاوت های حقوقی در مسیر حیات افراد انسانی و از ناحیه عملکرد خود آنها پدبد می آید ؛ زیرا طبیعت برابر،و تساوی انسان ها د رهویت انسانی، نمی توانداختلاف در حقوق و امتیاز یکی بر دیگری را بر تابد، وحدت و یگانگی در سرشت و طبیعت لاجرم به وحدت حقوق می انجامد . چنان که این نگرش در مدیریت اجتماعی ، نظام سیاسی و سامانه قدرت، نیز تأثیر خویش را بر جای می نهدوچنین نتیجه می دهدکه همگان در نظام سیاسی و اداره امور اجتماعی، حق مشارکت . دخالت و نظارت دارند. مفهوم ایه شریفه:
« …و شاورهم فی الامر …» (آل عمران/ ۱۵۹) «…درکارهای اجتماعی با انان مشورت کن۰//»
و نیز ایه مبارکه : «… وامرهم شورای بینهم۰۰۰» (شورای/۳۸)«وکارهای انان به صورت مشورت بین انها است…»
ازهمین منظر قابل ادراک است۰
از جمله برآیند های روشن وعریان مشروعیت بخشی دین وقرآن به آراءودیدگاه های مشورت شوند گان نیک اندیشی ،خیر خواهی وصلح طلبی انسان ها است.
ج-عوامل انسانی جنگ و خشونت در اندیشه دینی
قرآن کریم دو گروه از عوامل (برون انسانی ودرون انسانی) را زاینده جنگ وخشونت وتباهی امنیت اجتماعی،معرفی می کند
الف- عوامل درونی
گروه نخست از عوامل ستیزه گری وخشونت،سرچشمه نهادی ودرون انسانی دارد. انحراف از فطرت الاهی ومغلوب واقع شدن کشش های والای انسانی چون خیر خواهی واشتی جوی و غلبه ورشد غرایز حیوانی نهفته در وجودانسان می را مایه نزاع ،جنگ وخصومت می شناسد که در چهره های فریبنده ومختلف پدیدار می شود:
۱-جاه طلبی
قرآن کریم بر ان است که منشأ بسیاری از دگرگونی های ویران گر تاریخ بشری، خود پرستی ورشد غریزه حب ذات است:
« و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد.»(بقره/۲۰۵)
«هنگامی که روی بر می گردانند در راه فساد در زمین ، کوشش می کنند و زراعت ها و چهار پایان را نابود می سازند (با این که می دانند) خدا فساد را دوست ندارد.»
آیة شریفة از کسی سخن می گوید، که چون گرفتار گرفتار جاه دوستی ناروا گردیده ، از سرشت حق ،خیر وصلح طلبی روی بر تافته است. چنان فردی،در هر برهه ی زمانی وهر نقطه جغرافیای که قرار داشته باشد، ان گاه که قدرتی به کف آورد، کوشش می کند تا فساد کند و تولید کشاورزی را از بین ببرد و نسلی را ضایع و نابود نماید.
۲- جرم وگناه کاری
تن ندادن به آموزه های وحیانی وارشاد پیامبران الاهی،مایه ار تکاب گناه وجرم وگناه کاری به نوبةخود،عامل جنگ ونا امنی در نگره قرآنی است،چه مجرمان تبه کار تنها درسایه جنگ وبی قانونی به حیات وجنایت خویش ادامه می دهند از این روی هماره درپی اشوب وبلوایند:
« لقد اخذنا میثاق بنی اسراییل و ارسلنا الیهم رسلا کلما جائهم رسول بما لا تهوی انفسهم فریقا کذبوا و فریقا یقتلون.»(مائده ۷۰).
«ما از بنی اسراییل پیمان گرفتیم و رسولانی فرستادیم هر زمان پیامبری حکمی بر خلاف هوس ها و دلخواه آنان می آورد عدهای را تکذیب می کردند و عدهای را می کشتند.»
ودر سوره نساء آمده است: «…و یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما.»(نساء/۲۷)
«…و آنان که از شهوات خود پیروی می کنند می خواهند شما را به انحراف و سقوط بزرگی بکشانند.»
3) قدرت طلبی
« ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم انه کان من المفسدین.» (قصص/۴)
« فرعون در زمین برتری جویی کرد و مردم را دسته دسته ساخت و جامعه طبقاتی بوجود آورد. گروهی از آنان را خوار و ضعیف کرد، پسران شان را سر می برید و زنانشان را زنده نگاه می داشت، وی از فساد انگیزان بود.»
به روایت این آیة مبارکة وسایر آیات همانند ان،فرعون برای تحکیم پایه های قدرت استکباری خویش به دو جنایت بزرگ دست زد، نخست کوشید میان مردم تفرقه و اختلاف ایجاد کند چه بر مردم دچار اختلاف وتفرق، سهل و آسان می توان فرمان راند و آنان را به بند و بردگی کشید: «فاستخف قومه فأطاعوه انهم کانوا قوما فسقین.»(زخرف/۵۴) « او قوم خود را خوار و زبون ساخت تا او را اطاعت کنند آنان مردمی تبهکار بودند .»
دو دیگر ،کشتار دسته جمعی ونسل کشی مخالفان حکومت استبدادی خود .
رهیافت به روح و فلسفه حکایت های قرآنی و نیز تعبیر استمراری از این روش و سیایت فرعونی در برخوردبا مخالفان(یستضعف طائفة منهم) و (یذبح ابنائهم) بر روی هم نشانگر آن اشت که فرعون به عنوان نمادی از قدرت طلبان تاریخ مطرح شده است که شیوه تمامی آنان قلع و قمع مخالفان ، ایجاد رعب،ترس و اعمال خشونت در جامعه است و بدین ترتیب حاکمیت های فرعونی و قدرت طلبی از جمله عوامل ترس ،ارعاب و خشونت اجتماعی درنگره قرانی است.
ان چه امد، نمونه ای است از آیات ونصوص وحیانی که نشان می دهد، انسان هایی هستند که در اثر پیروی از تمایلات طغیلن گر حیوانی وشهوانی، آتش فتنه و فساد را بر می افروزند و حوادث شوم تاریخ بشری را رقم می زننند.
ب-عوامل اجتماعی.
گروه دم از عوامل نزاع وتنش در روابط افراد وجوامع بشری ، خاستگاه اجتماعی دارند این عوامل هر چند که بیرون از نهاد ودرون انسان هااست اما چنان نیست که اراده، عمل ،رفتار ونقش انسان ها در ایجاد وپدید آی ان ها بی تأثیر ویا کمرنگ وضعیف باشد.بل بدین معناست که اسباب مستقیم وبی واسطه بروز این عوامل، مسایل اجتماعی هستند . فقدان توازن اقتصادی
«وانفقوافی سبیل الله ولا تلقوابایدیکم الی التهلکه…و احسنوا ان الله یحب المحسنین .»(بقره ۱۹۵)
« و در راه خدا انفاق کنید و (با ترک انفاق)خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خداوند نیکو کاران را دوست دارد.»
گر چه این آیة درسیاق آیات جهاد آمده است ،لکن از مفهوم ظاهر وپیدای ان می توان این حقیقت کلی و اجتماعی را دریافت که انفاق و رفع کاستی ها ی اقتصادی سبب نجات افراد جامعه از هلاکت و نابودی می شود.و هر گاه ثروت ها در یک قطب اجتماع بلوکه شود،-چون اکثریت محروم و بی نوا شکل می گیرد .- دیری نمی گذرد که انفجار ویران گر رخ می دهد و جان و مال ثروت اندوزان را یک سر خاکستر می کند .به همین فر آیند نظر دارد نصوص و متون بسیار دینی که به عدالت اقتصادی و ارزش انفاق و دستگیری از نیازمندان در جامعه ارج نهاده است از جمله این سخن امیر مومنان علی (ع) که می فرماید:«حسنوا اموالکم بالزکواة” “سرمایه خویش را با دادن زکات حفظ کنید»(۳۵) .بدین سان ،حتی نگرش اقتصادی دین کارکرد صلح گرایی و امنیت بخشی می یابد.
نادرستی قشر بندی اجتماعی
عملکردها و وظایف خاصی که افراد در جامعه ایفا می کنند نقش اجتماعی واعتبار و ارزشی که جامعه برای نقش یک فرد یک گروه در اجتماع قائل است، پایگاه اجتماعی آن فرد یا گروه نامیده می شود.
میان پایگاه اجتماعی و نقش اجتماعی، رابطه ی دو جانبه ای برقرار است. بدین معنی که از یک سو ایفای نقش های مشخص، در تعیین پایگاه فرد، موثر است و از سوی دیگر، پایگاه فرد انجام نقش خاصی را ایجاب می کند و جامعه از هر پایگاه توقع انجام کارهای مخصوصی دارد.
در هریک از جوامع بشری، گونه ای از سلسله مراتب، بر پای بست،نقش ها وپایگاه های افراد شکل می گیرد،چه برخی از نقش ها وپایگاه ها،از منزلت بسیاروالا وپاره دیگر نسبت به دسته نخست از اهمیت کمتر بر خورداراند، اما در مقایسه با نقش های پایین تر ازخود ،منزلت بیش تردارندو این روند همچنان تا پایین ترین رده ادامه می یابد. و بدین ترتیب سلسله مراتب پایگاه ها و نقش ها به وجود می آید.
از نظر ملاک ها ی قشربندی اجتماعی، جوامع را می توان به انواع زیر تقسیم کرد:
الف- جامعه های کاستی: در این جوامع، نوعی قشربندی جامد و ایستا وجود دارد. به طوری که پایگاه اجتماعی افراد از بدو تولد تاپایان عمر تغییر اساسی نمی کند و درواقع پایگاه اجتماعی فرد براساس پایگاه خانوادگی، پیش از زمان تولد تعیین شده است.( دربرخی از جوانع همچون هند ،این نوع قشر بندی هنوز وجود دارد.)
ب- جوامع زرمدار: در جوامع زرمدار، بینش مادیگری و سودپرستی حاکم است. و جامعه به قطب های ثروتمند و فقیر تقسیم می شود.دراین گونه جوامع انگیزه ی اصلی رفتار انسان ها زراندوزی و تمایلات اقتصادی است؛ تا جایی که در این جوامع میزان درآمد، تعیین کننده ی پایگاه اجتماعی افراد است. جوامع فعلی مغرب زمین نمونه ی بارز این گونه جوامع اند که در آن، جامعه به دو قطب استثمار گر واستثمارشونده تقسیم شده است.
ج- جامعه های زورمدار: در این گونه جوامع، « قدرت» تعیین کننده ی همه چیز است و قدرت طلبی، انگیزه ی اصلی رفتار بیشتر مردم را تشکیل می دهد. و بدین ترتیب قدرتمندی و یا میزان نزدیکی به صاحبان قدرت، تعیین کننده ی منزلت اجتماعی افراد است. در این جوامع مردم، به دو گروه « حاکم» و « محکوم»، تقسیم می شود. بسیاری از حکومت های سلاطین و جباران تاریخ مصداق گذشته این گونه جوامع وجوامعی دو یک یا دوحزبی که عضویت و فعالیت در حزب ، اصلی ترین راه، جهت پیمودن سلسله مراتب پایگاه اجتماعی است از نمونه های مدرن این نوع قشر بندی اجتماعی است.
جوامع الهی: در این گونه جوامع از یک سوی، هر انسانی که ایمان وپروای بیشتری داشته باشد، و بیش از دیگران حکم خدا را دستورالعمل خویش قرار دهد ، از منزلت بیشتری برخوردار است. ازسوی دیگر، افرادی که از مقام و موقعیت والایی برخوردارند، بیش از سایرین مطیع اوامر خدای خویشند.
جوامعی که در ان ها معیار قشر بندی ، به ظاهرایستا وغیر متحرک است ،اما در بطن خود معیار های قومی،قبیله ای،اقتصادی و…را پنهان کرده است ویا جوامعی که به صورت آشکار معیار قشر بندی اجتماعی در ان ها پول ،ثروت ویا زور وقدرت است چون ویژگی ایجاد خلاء وفاصله را داردو این،مخالف روح عدالت خواه انسانی است ،مایه ستیزه گری ورویاروی مستمندان با زر اندوزان ویا مظلومان با ستمگران می شود،چنین چوامعی هماره حالت آتش خفته درزیر خاکستر را دارد که با کوچکترین وزش نسم ملایم وکنار رفتن پوشش خاکستری، شعله ور می شود
وکیان وهستی جامعه را به اتش می کشد.
اماجامعه ی که در ان ارزش های الهی به حد اعلای تکامل رسیده وشکوفا شده باشد، چون پرواپیشگی (که ایمان به خداوند،پیامبران الاهی،تداوم وفنا ناپذیری انسان، صداقت،پاکی،دلسوزی به مردم،دست گیری ازنیازمندان،عدالت فردی واجتماعی و…درمفهوم ان نهفته است)معیار قشر بندی اجتماعی،محسوب می شود. و «من» ها و«خود»های کوچک ،متعارض وتقسیم کننده دران سراغ نمی رود ومقصد وهدف همگان یک چیز وان رضایت خداوند وحرکت به سوی اوست وجملگی دریک سمت وسو ی خدای، گام برمی دارند ،تهی از تعارض ونزاع است.
ملی گرایی
واقعیت بیرونی وعینی زندگی اجتماعی انسان ها- چنان که گفته شد- دونوع اختلاف را به صورت ناخواسته وجبری در خود دارد،یکی اختلاف وتفاوت انسان ها در ساختار های اندامی، فیز یولوژیکی و دیگری،اختلاف در نقش وپایگاه اجتماعی .نوع نگاه به این تفاوت ها وارزش داوری دربین ان ها،یکی از عرصه های بستر ساز برای تنش ویا صلح وهمزیستی است.نگاهی که اختلاف اندامی را مایه کاستی ویا فزونی ارزش می داند ویا به نقش های از پیش تعیین شد ه با ور دارد،اشکارا آتش جنگ ونزاع را شعله ور می سازد وامنیت اجتماعی را باخطر مواجه می سازد. تجربه دیروز نازیسم المانی وواقعیت امروز یهود گرای صهیونیسم یهودی،بی هیچ نیازی به استدلال دیگر،نقش مؤثر ملی گرای ونژاد پرستی را در ایجاد بحران ،جنگ وستیزه گری،برملا می سازد. چنان که یکسان نگری نژاد های بشری از منظر ارزش های انسانی ،ومعنوی وامکان جا به جای پایگاه ونقش های اجتماعی، بستر آرامش وتسالم وهمزیستی را فراهم می آورد.
در قرآن کریم تعابیر گوناگون و فراوانی وجود دارد که نه تنها حاکی از پذیرش تکثر طبقات و گروه ها است،که ان را در شمار آیات الاهی ودارای حکمت زیستی واجتماعی می شمارد، واژه های چون: قوم، امت، ناس، شعوب قبایل و… نشانگر قبول تکثر قومی ونژادی در جامعه اسلامی است. خاستگاه این نگرش آن است که فرهنگ اسلامی تفاوت انسان ها را به منزله ی یک واقعیت خارج از اراده انسان می پذیرد؛ زیرا انسان ها با یکدیگر تفاوت های (طبیعی ، فیزیکی، زیستی و روانی)دارند که رفتار خود فرد هیچ گونه تأثیری در آن ها ندارد:
« و من آیاته خلق الاسماوات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فی ذلک لآیات للعالمین.» ( روم / ۲۲)«و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین ، و تفاوت زبان ها و رنگ های شماست؛ در این نشانه هایی است برای عالمان.»
« و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه…» ( فاطر / ۲۸) «و از انسان ها وجنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگ های مختلف…»
همچنین تفاوت واختلاف انسان ها در نقش و پایگاه اجتماعی ،از منظر قرآن پذیرفته است وآن را دارای دونوع کار کرد می شناسد:
یک: تفاوت نقش ها، بستری مناسب برای تقسیم کار و گردش چرخ اجتماع است:
« اهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعض فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون.» (زخرف / ۳۲)
«آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟! ما معیشت آنان را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (وبا هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می کنند بهتر است.»
دو: تفاوت در نقش وپایگاه اجتماعی ،ازسنت های الاهی در جوامع بشری وراهی برای آزمایش انسان هااست:
« و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم …» ( انعام / ۱۶۵)
«و او کسی است که شما را جانشینان ( و نمایندگان خود) در زمین ساخت، و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار دا، تا شما را بوسیله ی آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید.»
اما قرآن امتیازات طبقاتی رامردود می شمارد؛ به این معنا که افراد در جامعه اسلامی با هم برادر و برابرند و هرگز کسی حق ندارد به استناد وابستگی قومی،نژادی ،زبانی، اقلیمی، ثروت یا نیروی دیگری از نیروهای اجتماعی، بر دیگران برتری جوید و آنان را خوار و سبک بشمردو از آنان فروتنی و کرنش بخواهد، یا خود را به دلیل امتیاز وبرتری خمنی،نژادی ویاشغلی،والا تر ازانجام پاره ی وظایف اجتماعی بداند؛ یا در برابر گناهی که می کند مصون ازمجازات قلمدادکند.
« انما المؤمنون اخوة…» (حجرات / ۱۰)
«مومنان برادر یکدیگرند…» « لیس بامانیکم و لاامانی اهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به…» ( نساء / ۱۲۳)
«(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست؛ هرکس عمل بدی انجام دهد، کیفر داده می شود…»
از سوی دیگر ، قرآن وتعالیم دینی روا نمی دا ند که قومیت منشأ پدید آمدن اجتماع و تشکیل نظام فرهنکی، سیاسی و… قرار گیرد. زیرا این عامل موجب می گردد که هر دسته از مردم قطعه زمینی را بدست آورند و با « وطن» نامیدن ان از اجتماعات دیگر جدا شود و مبتلا به همان پراکندگی وتشتتی گردد که از آن گریزانند. زیاده بر ان ، ممکن است یک واحد ملی – وطنی و میهنی – ممکن است ملت های دیگری را استخدام و استثمار وحقوق آنان را غصب کند، واقعیتی که در طول تاریخ بشری(درگذشته وحال) بارها و بارها تکرار شده و نمونه بارز دیروزی وامروزی ان را فاشیسم یهودی تجسم بخشیده است.

پی نوشت ها:
۱و۲- تهرانی،رضا،سخن لطف، ماهنامه کیان، سال هشتم،شماره ۴۵،اسفند۱۳۷۷،تهران، صفحه۵ .
۳- اشمیت،هلموت،استراتژی بزرگ،ترجمه هرمز همایون پور، چاپ دوم،تهران،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۷۳،جلد۱،صفحه۲۵/
۴- حسن الاشهب روزنامه الاتحاد، تاریخ۶/۷/۱۹۹۷،به نقل ا:مرادی،مجید،اسلام معاصر و جهانی شدن، جهانشمولی اسلامی و جهانی سازی ، اردیبهشت ۱۳۸۲،صفحه۱۰/
۵- فیض کاشانی،ملا محسن،تفسیر الصافی،۵/۱۰۷
۶- کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، چاپ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه،۱۳۶۳، جلد۲،ص۱۶۴/
۷- سبحانی،جعفر،حکومت اسلامی،ص۵۲۸-۵۲۹، به نقل از مبانی فلسفی و قرآنی جهانشمولی اسلام،ص۳۰/
۸-۱۰- جعفری، محمدتقی، بررسی و نقد افکار راسل، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۴، ۱۹۵، به نقل از: مقالات غیر مشهور.
۱۱-ارسطو،سیاست ترجمه:حمید عنایت،تهران،۱۳۶۴ ص۱۲
۱۲و۱۳- همان، سیاست ص۱۲۲
۱۴- همان ص۱۱۳
۱۵- افلاطون،جمهوریت،۴۶/
۱۶و۱۷- روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه، غلام حسین زیرک زاده، چاپ ششم، انتشارات شرکت سهامی چهر، تهران، ۱۳۵۸،۳۸/
۱۸و۱۹- سروش، عبدالکریم، دانش و ارزش؛ پژوهشی در ارتباط علم و اخلاق، انتشارات باران، تهران، ۱۳۵۹، ۳۳/
۲۰و۲۱- مایکل ب، فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی امینی، چاپ دوم، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۶۲، ج۲، بخش۱، ۳-۱۵۲/
۲۲- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه صفدر تقی زاده و ابوطالب صارمی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۱، ۸/۶۴۳/
۲۳- قرارداد اجتماعی، ص ۳۸/
۲۴- مایکل ب، فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، جلد ۲، قسمت اول، صفحه۱۵۴/
۲۵و۲۶- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ۸/۴۶۳ و ۴۶۹/
۲۷و۲۸- فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۴۴، جزء۳، ۱۹۹ و۲۰۱/
۲۹و۳۰- برایان ردهد، اندیشه سیاسی افلاطون، تانانو، ترجمه مرتضی کافی و اکبر افسری، انتشارات آگاه، تهران، ۱۳۷۳، ۱۹۰/
۳۱و۳۲- راسل، برتراند، تاریخ فسلفه غرب، ترجمه نجف دریا بندری، چاپ دوم، نشر پرواز، تهران، ۱۳۶۵، ۱۹۰/
۳۳و۳۴- روح القوانین۴۱۶
۸- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدر الاخبار الائمة الاطهار، تصحیح محمدباقر بهبودی و عبدالکریم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۵۱/۲۲۴/
۹- صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، چاپ دوم، مطبعة سپهر، قم، ۱۴۲۱ ه.ق، ۲۴۴/
۱۰- المفردات فی غریب القرآن، ماده « نظر»
۱۱و۱۲- لسان العرب، ماده « نظر»
۱۳- مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی، چاپ دوازدهم،انتشارات صدرا، تهران،۱۳۷۱، ۶۲-۶۳/
۱۴و۱۵- رحیم پورازغدی، حسین، اندیشه مخالفان جهانی سازی مهدوی، نسیم ظهور، ویژه نامه میلاد حضرت مهدی (عج)، روزنامه قدس، دوشنبه، ۲۸/۶/۱۳۸۴ /۱۴ شعبان ۱۴۲۶ ه.ق/ ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۵م.
۱۶- موسوی اصفهانی، سید محمدتقی، مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم ۲/۱۵۲/
۱۷- سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت.
۱۸- صدر، سیدمحمدباقر، الاسلام، یقود الحیاة، ۱۷۵/
۱۹- کلینی، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافی، تصحیح و تعلیق، علی اکبر غفاری، چاپ سوم، ۲/۱۵۲، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۸۸، ۱/۵۹/
۲۰- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، اسماعیلیان، قم، ۱۳۹۳ه.ق، ۱۷/۳۹۸/
۲۱- مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، چاپ سوم، دارالعلم، بیروت، ۱۹۸۱ م، ۴/۳۴/
۲۲- نهج البلاغه، صبحی صالح، خ۱۵۸ و الاصول من الکافی، ۱/۶۱/
۲۳- نهج البلاغه، خ۱۹۸/
۲۴- موسوی، خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ره، تهران.
۲۵- المفردات فی غریب القرآن، ماده « وهن» و قاموس قرآن، ماده « وهن»
۲۶- المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۲۷/
۲۷- همان، ۵/۱۱۶/
۲۸- المحجة البیضاء، ۱/۹۹/
۲۹و۳۰- آصفی، محمدمهدی و دیگران، قرائت های معاصر از اندیشه سیاسی اسلام، ترجمه، سرور دانش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی ثقلین، تهران، ۱۳۷۶ ص۲۹، به نقل از:« لمحة تمهیدیه عن مشروع الجمهوریة الاسلامیة» سید محد باقر صدر و« نظریه الاسلام و هدیه فی السیاسیه و القانون و الدستور» ابوالاعلی مودودی، ص۳۳/
۳۱و۳۲- ولایت فقیه، ص ۱۷و۱۵/
۳۳- موسوی الخمینی، سید روح الله، کتاب البیع، مؤسسه انتشاراتی اسماعیلیان، قم، ۲/۴۸۸/
۳۴- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۹، ۷/۶۶-۶۷/
۳۵- مکارم شیرزی، ناصر، و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳، ۲/۲۲/


منبع: www.monjee.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط