بررسى نشانه هاى ظهور(1)
مقدمه
اعتقاد به آمدن مصلح كل در آخرالزمان ، ريشه در دل تاريخ دارد و مخصوص به اسلام و تشيع نيست. كم و بيش ، همه اديان الهى ، صرف نظر از نوع جهان بينى و اختلافاتى كه در ويژگيهاى منجى موعود دارند، نويد آمدن وى را داده اند و براى او، نشانه هايى ياد كرده اند.
كليت اين مساءله ، آن قدر روشن است كه آيينهاى قديمى : برهمائى ، بودايى و... انتظار ظهور منجى دارند و نشانه هايى را بر نزديك بودن ظهور وى ، در كتابهاى خويش بيان كرده اند. با اين حال ، هيچ كدام از اين آيينها و مسلكها، تصوير روشنى از چگونگى قيام و آثار و نشانه هاى نزديك شدن ظهور، ارائه نداده اند. 1
در اسلام ، بويژه تشيع ، بر خلاف اديان و مذاهب ديگر، از ظهور مهدى موعودعلیه السلام تفسير روشنى ارائه شده و چگونگى قيام و رخدادهايى كه به عنوان نشانه نزديكى ظهور رخ خواهد داد. به شرح بيان شده است .
اكنون اين پرسشها مطرح است :
آيا براى پيدايش اين انقلاب بزرگ ، كه همه جهان را فرا مى گيرد، نشانه اى وجود دارد؟
مردم از كجا و چگونه مهدى موعود را بشناسند و بر چه اساس و با چه وسيله اى مدعيان دروغين را از مهدى حقيقى باز شناسند؟ چه بسا افرادى به انگيزه هاى مادى و دست يافتن به حكومت و قدرت ، به دروغ به چنين ادعايى دست زنند، چنانكه در طول دوره هزار و چند صد ساله غيبت ، بارها چنين مدعيانى پيدا شده اند.
از اين گذشته مردمى كه بى صبرانه در انتظار قائم عج و نجات بشر از ظلم و ستم ، به سر مى برند، وظيفه دارند خود را براى يارى آن حضرت ، آماده سازند، از كجا بفهمند كه زمان موعود نزديك شده و هنگام ظهور فرا رسيده است ؟
آيا اين انقلاب بزرگ ، ناگهانى و بدون مقدمه خواهد بود، يا با حوادث و جريانهايى ، كم كم زمينه آن را فراهم مى گردد، براى آن كه مسلمانان پاسخ روشنى از اين پرسشها داشته باشند و مهدى موعود را به درستى بشناسند، لازم بود: خصوصيات وى ، بستر زمانى ظهور، چگونگى قيام ، مخالفان ، ياران ، رخدادهايى كه پيش و يا در آستانه ظهور رخ مى دهد، ميزان ارتباط آنها، موضع گيرى مردم در برابر آنها و... به درستى روشن گردد، تا مردم با بيدارى و هوشيارى كامل ، منتظر قيام مهدى ع بمانند و ياران و دشمنان وى را به خوبى بشناسند و فريب مدعيان دروغين را نخورند.2
بر اين اساس ، ما در اين نوشتار نگاهى داريم به نشانه هاى ظهور مهدى علیه السلام و بررسى ميزان اعتبار و چگونگى تحقق آنها، ولى پيش از آن ، يادآورى چند نكته را لازم مى دانيم :
1-منظور از نشانه هاى ظهور
آن دسته از رخدادها، كه بر اساس پيش بينى معصومان ع پيش و يا در آستانه ظهور حضرت مهدى ع ، پديد خواهند آمد، نشانه هاى ظهورند. تحقق هر يك از اين نشانه ها، نويدى از نزديك تر شدن ظهور قائم است ، به گونه اى كه با تحقق مجموعه رخدادهاى پيشگويى شده و به دنبال آخرين نشانه ظهور، حضرت مهدى ع قيام خواهد كرد.
پس پديدار شدن يك و يا چند نشانه از مجموعه نشانه هاى ظهور، چيزى جز نزديك تر شدن زمان ظهور را نمى رساند. البته بسيارى از حوادث و تحولاتى را كه امامان ع وقوع آنها را در دوران غيبت كبرى پيش بينى كرده اند، يا شمارى از آنها به عنوان نشانه ظهور معرفى كرده اند، به وقوع پيوسته اند.
مثلا، در روايات ، از اختلاف در ميان امت اسلام 3 ، انحراف بنى عباس و از هم گسستن حكومت آنان4 ، جنگهاى صليبى 5 ، فتح قسطنطنيه به دست مسلمانان 6 ، در آمدن پرچمهاى سياه از ناحيه خراسان 7 ، خروج مغربى در مصر و تشكيل دولت فاطميان 8 النهرين و عراق امروزى 9 ، وارد شدن روميان در منطقه رمله و شام ، رها شدن كشورهاى عرب از قيد استعمار، بالا آمدن آب دجله و سرازير شدن آن به كوچه هاى كوفه ،10 بسته شدن پل بر روى دجله ، بين بغداد و كرج ، اختلاف بى شرق و غرب و جنگ و خون ريزى فراوان 11 بين آنان و... 12 خبر داده شده كه ظاهرا همه ، يا بسيارى از آنها تا به كنون ، رخ داده اند. اما بايد توجه داشت كه :
اولا، معلوم نيست كه مراد از اين حوادث ، همان حوادثى باشد كه در روايات آمده است .
ثانيا، پيش بينى چنين امورى ، به معناى آن نيست كه اينها نشانه حتمى ظهورند، بلكه همه و يا بسيارى از آنها، صرفا، رخدادهايى هستند كه امامان ع از وقوع آنها در آينده خبر داده اند.
ثالثا، بر فرض ، در روايات از برخى از اينها به عنوان نشانه ظهور ياد شده باشد، از كجا معلوم كه منظور ظهور حضرت مهدى ع باشد؟
2-منظور از قائم
پيشگويى هاى معصومان ع در مورد رخدادهاى دوران حكومتهاى بنى اميه و بنى عباس و چگونگى فروپاشى آنها و حركتهايى كه عليه آنها شكل مى گيرد و... گرچه ، گاه به عنوان نشانه هاى ظهور بيان شده ، ولى الزاما منظور از ظهور، ظهور حضرت مهدى ع نيست ، بلكه نشانه ظهور فرج و گشايش در كار شيعه و زندگى آنان است ، چنانكه تعبير قائم در همه جا، به معناى قيام حضرت مهدى ع نيست ، بلكه در شرايط اختناق و ديكتاتورى خشن بنى اميه و بنى عباس و چيرگى افرادى كه از سر عناد بر اولاد پيامبر ص ، از هيچ شكنجه اى كوتاهى نمى كردند، مجالى براى ائمه ع و شيعيان آنان نبود كه به وظايف خويش ، در جهت احياى اسلام و مسلمانان اقدام كنند. در اين شرايط، ايجاد رخنه و اختلاف بين آنان و شكل گيرى حركتها عليه آنها و در نتيجه ضعف ، يا فرو پاشى آنان ، به منزله گشايشى بود كه براى شيعيان پيش مى آمد، تا براى مدتى ، گرچه اندك آسوده شوند و از فشارها و زندانها و تعقيبها در امان بمانند. امامان نيز، اين فرصت را مى يافتند، با به سازماندهى شيعيان و احياى فرهنگ و ميراث اهل بيت بپردازند.
يادآورى : در دوران سياه حاكميت بنى اميه و بنى عباس ، ده ها قيام و انقلاب كوچك و بزرگ توسط شيعيان و طرفداران اهل بيت و بيشتر علويان ، عليه آنان ، به وقوع پيوست كه برخى از آنها، همچون قيام زيد بن على به گونه اى مورد تاءييد امامان ع واقع شد.
از روايات استفاده مى شود كه تعبير قائمنا بر برخى از اين قيامها و يا حركتهايى كه خود ائمه ع زمينه آن را فراهم مى ساخته اند، اطلاق شده است و از پيش گويى اين گونه حوادث ، به عنوان علامات فرج ياد شده است . 13
بر اين اساس ، منظور از قائم در بسيارى از اين روايات ، ظاهرا، مهدى موعودع نيست ، بلكه مراد قيام كننده بحق است .
ثقه الاسلام كلينى در كافى ، بابى را گشوده با اين عنوان : فى ان الائمة ع كلهم قائمون باءمر الله 14 كه بيانگر آن است كه لفظ قائم مخصوص و منحصر به امام زمان ع نيست .
امام صادق ع در تفسير آيه يوم ندعوا كل اناس بامامهم 15 مى فرمايد:
امامهم الذى بين اظهرهم و هو قائم اهل زمانه 16.
پيشواى آنان كه در پيشاپيش آنان حركت مى كند، و او قيام كننده اهل زمان خود است .
يا مى فرمايد:
كلنا قائم باءمر الله واحد بعد واحد، حتى يجيئى صاحب السيف ، فاذا جاء صاحب السيف جاء ماءمر غير الذى كان . 17
همه ما، يكى پس از ديگرى قيام كننده به حكم خداييم ، تا وقتى كه صاحب شمشير بيايد. پس آن گاه كه صاحب شمشير آمد، با حكمى غير از آنچه بوده ، بيايد.
از تعبيرهاى هو قائم اهل زمانه ، كلنا قائم باءمر الله و... در اين روايات استفاده مى شود كه لفظ قائم لزوما ويژه حضرت مهدى ع نيست و شامل هر قيام كننده اى مى شود، هر كس كه انقلاب كند و مردم را به قيام عليه ظلم و بيداد فرا خواند قائم است . 18
از برخى روايات نيز استفاده مى شود كه بسيارى از امامان ع خود در صدد قيام بوده اند و به تدارك مقدمات حركت و تهيه لوازم آن مى پرداخته اند.
امام صادق ع به مؤ من طاق مى فرمايد:
فو الله لقد قرب هذا الاءمر ثلاث مرات ، فاءذعتموه ، فاءخره الله . 19
به خدا سوگند! اين امر قيام سه مرتبه نزديك بود آغاز گردد و شما آن را تباه ساختيد. پس خداوند آن را به تاءخير انداخت .
ظاهرا منظور از جمله هذا الاءمرقيام عليه حاكمان بنى اميه و يا بنى عباس است كه شرايط آن فراهم مى شد، ولى سستى اصحاب و عدم رازدارى آنان و يا بروز مشكلات ديگر، سبب به تاءخير افتادن آن شد.
يا اميرالمؤ منين ع در خطبه اى حوادث و وقايع دوران بنى اميه و بنى عباس را بر شمرد و ياران خويش را از چيزهايى كه پس از وى ، تا هنگام ظهور قائم ع واقع مى شوند، با خبر ساخت و آن گاه فرمود:
اذا قام القائم بخراسان و غلب على اءرض كوفان كرمان و الملتان و جاز جزيرة بنى كاوان ، و قام منا قائم بجيلان و اءجابته الابر و الديلم ... ثم يقوم القائم الماءمول ...20
هنگامى كه قائم در خراسان قيام كند و بر سرزمين كوفه يا كرمان و ملتان 21 چيره شود و از منطقه جزيره بنى كاوان22 نيز بگذرد و قيام كننده اى از ما در سرزمين گيلان قيام كند ساكنان سرزمينهاى ابر 23 و ديلم دعوت وى را اجابت كنند... آن گاه قائم مورد اميد و انتظار ما قيام خواهد كرد.
در اين حديث ، چند بار كلمه قائم به كار رفته و روشن است كه منظور از قائم بخراسان و قائم بجيلان مهدى موعود نيست ، چه آن كه برابر اين روايت ، پس از قيام اينها، قائم اصلى ، حضرت مهدى ع ظهور مى كند.
جالب اين جاست كه از قيام كننده در منطقه گيلان ، كه احتمال مى رود اشاره به حركتهاى علويان و شيعيان در آن منطقه باشد، به عنوان : قام منا قائم ياد شده است .
بر اين اساس ، گروهى از عالمان شيعه ، احتمال داده اند: چنگيز خان مغول كه از منطقه خراسان بزرگ خروج كرد و بخشهاى زيادى از سرزمينهاى تحت سيطره خوارزمشاهيان و بن عباس را به تصرف خويش در آورد24 و نيز نواده وى ، هلاكوخان ، كه در سال 656. ه ق بر مركز خلافت عباسيان هجوم برد و خليفه عباسى مستعصم را كشت ، در بغداد قتل عام كرد و خلافت عباسيان را براى هميشه بر انداخت 25 همان فردى است كه در روايت از قيام وى در خراسان خبر داده شده .
يا شاه اسماعيل صفوى را، كه بنيان گذار سلسله صفويه است و در سال 908 ه ق حكومت را به دست گرفت و به ترويج مذهب شيعه پرداخت قائم بجيلان دانسته اند. 26
به باور اينان ، از آن جهت كه شاه صفوى در آن شرايط سخت حاكميت حاكمان متعصب سنى مذهب و در روزگار غربت تشيع ، به حمايت از مذهب شيعه پرداخت و خود نيز از تبار علويان بود، به عنوان قائم منا ذكر شده است .
بنابراين بسيارى از حوادث كه در روايات از وقوع آن خبر داده شده ، به ويژه رخدادهاى دوران بنى اميه و بنى عباس ، در حقيقت نشانه هاى فرج در كار شيعيان و قيام امامان ع و يا سرداران علوى و... است ، نه ظهور حضرت مهدى ع .
3-نشانه هاى بر پايى قيامت
در منابع روايتى ، از برخى از نشانه هاى ظهور، به عنوان نشانه هاى بر پايى قيامت و اشراط الساعة ياد شده است : خروج دجال ، آشكار شدن خورشيد در ناحيه مغرب ، نزول عيسى ع از آسمان و... .
اين ، روايات اهل سنت ، بيشتر به چشم مى خورد27.
به نظر مى رسد رواياتى كه نشانه هاى ظهور را و رواياتى كه نشانه هاى بر پايى قيامت را بر مى شمارند، در هم آميخته شده باشند و در برخى موارد جابجايى پيش آمده باشد.
پيامبرص مى فرمايد:
عشر قبل الساعة لابد فيها، السفيانى ، والدجال و الدخان و الدابة ، و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسى ع و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى الحشر.28
ده چيز، پيش از برپايى قيامت ، به ناگزير رخ خواهد داد: خروج سفيانى و دجال ، پيدا شدن دود و چهارپا، خروج قائم ، طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن حضرت عيسى ع از آسمان و فرو رفتن در زمين در ناحيه مشرق و فرو رفتن در منطقه جزيرة العرب و آتشى كه از انتهاى عدن بر مى خيزد و مردمان را به سوى صحراى محشر مى كشاند.
برابر اين حديث ، خروج سفيانى و دجال و طلوع خورشيد از مغرب و فرود آمدن مسيح ع از آسمان و... از نشانه هاى قيامت است و حال آن كه در روايات ديگر، آنها به روشنى از نشانه هاى ظهور معرفى شده اند. البته نشانه هايى ، همچون خروج دجال و سفيانى ، بيشتر در منابع عامه به عنوان علامت قيامت و در منابع شيعه ، به عنوان علامت ظهور قائم آمده است .
روشن است كه مشروط كردن بر پايى قيامت به پديدار شدن اين حوادث و قرار دادن نشانه ظهور از نشانه هاى بر پايى قيامت ، به مقصود ما ضررى نمى زند؛ زيرا همه اين رخدادها، كه از وقوع آنها خبر داده شده ، چه به عنوان نشانه هاى ظهور و چه به عنوان نشانه هاى قيامت ، پيش از برپايى قيامت ، هر چند با فاصله زياد، واقع خواهند شد، با اين حساب ، آنچه در طول دوره غيبت كبرى ، واقع شود، به طور طبيعى ، پيش از برپايى قيامت ، واقع شده و در نتيجه ، از نشانه هاى قيامت است .29
بر اين اساس ، همه نشانه هاى ظهور، به گونه اى ، نشانه هاى قيامت هم هستند، ولى همه نشانه هاى قيامت نشانه هاى ظهور نمى توانند باشند؛ زيرا ممكن است ، برخى از آنها پس از ظهور حضرت مهدى ع واقع شوند.
برخى براى بازشناسى نشانه هاى ظهور از نشانه هاى قيامت ، با استناد به اين كه دوره غيبت ، روزگار سختى و محنت است و پس از ظهور، برابر روايات قطعى ، جهان پر از عدل و داد مى شود و دوران رفاه و امنيت و عدالت فرا مى رسد و تا بر پايى قيامت ، ادامه مى يابد، قاعده ايى بيان كرده اند:
قاعده كلى آن است كه حوادث مربوط به دوران فتنه و انحراف ناشى از امتحان الهى و خالص ساختن مردم و پيامدهاى آن ، مقدم بر ظهور است . بر اين اساس ، هر روايتى كه نشان دهنده روزگار خوبى و عدالت و تاءمين رفاه و آسايش باشد، مربوط به دوران پس از ظهور و نشانه برپايى قيامت است و از نشانه هاى نزديك شدن ظهور قائم ع ، نمى تواند باشد.30
از اين روى برابر اين قاعده ، بسيارى از رخدادها و نشانه ها كه در منابع روايى ، به ويژه منابع روايى اهل سنت و در كتابهاى ملاحم و فتن ، تحت عنوان : اشراط الساعة بيان شده31 و حاكى از وقوع جنگها، آشفتگيها، نابسامانيها و در هم ريخته شدنهاست ، مى بايد پيش از ظهور مهدى ع واقع شوند: زيرا آنها پيش از اين كه علامت قيامت باشند، علامت ظهورند.
4-احتمال جعل و تحريف
حديثهاى فراوانى در مورد نشانه هاى ظهور، در منابع روايى وجود دارد. اسناد اين روايات ، بيشتر ضعيف و غير قابل اعتمادند. از نظر دلالت نيز، هماهنگى و انسجام لازم را ندارند و پاره اى از آنها مصحف و مغلوط هستند.
به نظر مى رسد، اهميت بسيار مساءله مهدويت از يك سو، و علاقه مندى شديد مسلمانان به آگاهى از چگونگى رخدادهاى آينده و پديدار شدن نشانه هاى ظهور مهدى عليه السلام ، از سوى ديگر، سبب شده كه دشمنان و بدخواهان ، به ويژه حاكمان ستم ، وسوسه شوند كه در جهت برآوردن منافع سياسى خويش ، تغييرهايى را در روايات به وجود آورند. به ويژه وجود اين واقعيت كه اساسا، افراد عادى و معمولى ، در برابر امورى كه دور از حيطه قدرت آنان و به مظاهر غيبى و مربوط به سرنوشت آنان است ، هر چند ساختگى و دروغ هم باشند، جراءت و جسارت تفكر و مخالفت با آن را ندارند و جز تسليم در برابر امورى كه به شكلى بر آنان مجهول است ، راهى براى خود نمى بينند.32 برخى نيز براى موجه جلوه دادن كار خويش و اين كه فعاليتها و ادعاهاى آنان پيش بينى شده ، دست به جعل و تحريف زده اند. مثلا در تاريخ به افرادى بر مى خوريم كه به همين انگيزه ، خود را سفيانى معرفى كرده اند، چنانكه على بن عبد الله بن خالد، در سال 159 ه ق . ادعا كرد كه همان سفيانى موعود، اوست33 و در سال 294 ه ق نيز فرد ديگرى مدعى شد كه سفيانى است 34 و هر يك ، براى درست جلوه دادن ادعاى خويش ، دست به شورشهايى نيز زده اند.
از اين روى ، گروهى از اهل نظر، روايات سفيانى را كه از نشانه هاى ظهور است ، مجعول دست خالدبن يزيد دانسته و گفته اند: چون وى ، مى خواست زمينه را براى حكومت فرزندش فراهم كند و حكومت را كه به چنگ مروانيان افتاده بود، دوباره به خاندان معاويه باز گرداند، دست به جعل چنين رواياتى زد.
خالدبن يزيد، از اين كه مى ديد به آسانى پيش از وى ، خلافت به دست بنى مروان افتاده است ، سخت آزرده خاطر بود، از اين روى ادعاى سفيانى بودن فردى از تيره خويش را راهى به سوى دستيابى مجدد به قدرت و نيز موجب تسلى دل خويش و روحيه دادن به بنى سفيان مى دانست .
او، تصور مى كرد كه مردم ، چون خروج سفيانى را از نشانه هاى ظهور و امرى حتمى الوقوع ، مى دانند، ناگزير در برابر ادعاى چنين امرى ، تسليم مى گردند.
در منابع عامه ، روايتى است كه مى گويد: سفيانى ، از فرزندان خالدبن يزيد است .35
به احتمال زياد، اين روايت ، توسط خود وى جعل شده ، تا مستمسكى براى طرح ادعاى نوه اش ، على بن عبدالله ، باشد.
ابوالفرج اصفهانى ، تصريح مى كند: خالدبن يزيد، مردى عالم و شاعر بوده و درباره اش گفته شده : جاعل روايت سفيانى است .36
چنين ادعاهايى ، به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد مساءله سوء استفاده از نشانه هاى ظهور و جعل و تحريف آنها، مطرح بوده است .
نمونه ديگر، داستان كشتن ، نفس زكيه است . خاندان بنى عباس ، بويژه منصور و برادرش سفاح ، تلاش فراوان كردند تا از وجود محمد بن عبدالله ، معروف به نفس زكيه ، بهره بردارى سياسى كنند و براى خويش ، در ميان مردم موقعيت و قدرتى دست و پا كنند. در نظر منصور و برادرش سفاح ، دامن زدن به شايعه مهدويت وى ، و برابر كردن نشانه هاى ظهور بر وى ، تنها راه غلبه بر بنى اميه بود.
ابوالفرج اصفهانى روايتى به به نقل از ابوهريره آورده كه مى گويد:
نامش نام مهدى عج محمد بن عبدالله است و در زبانش كندى و لكنت است .37
اين روايت ، به احتمال زياد بدان خاطر جعل شده كه محمد بن عبدالله ، يا همان نفس زكيه ، به كندى و دشوارى سخن مى گفته و نمى توانسته همه كلمات را خوب ادا كند.
وجود جمله اسم ابيه اسم ابى در برخى از كتابهاى عامه ، در ضمن روايت معروف يملاء الارض قسطا و عدلا ظلما و جورا 38 ، به اين معنى كه نام پدر حضرت مهدى ع ، عبدالله است ، به احتمال زياد، از ترفندهاى حاكمان بنى عباس باشد كه در راستاى همان هدفهاى سياسى جعل شده است .
زيرا نام پدر مهدى ع به طور، قطع حسن است و در اين ، هيچ ابهام و ترديدى نيست . با توجه به اين كه در نقلهاى گوناگون عامه و خاصه ، جمله : و اسم ابيه اسم ابى ، در روايت وجود ندارد.39
اينك ، با انبوهى از روايات صحيح و غير صحيح در زمينه نشانه هاى ظهور، رو به روييم كه دست كم ، شمارى از آنها از آفت جعل و تحريف مصون نمانده است . متاءسفانه در ميان حجم عظيمى از كتابهايى كه در مورد مهدويت و نشانه هاى ظهور تاءليف شده اند40 ، كتابهاى وجود دارد كه از سر جهل و دلسوزى و يا به عمد و از روى غرض ، به اين امر دامن زده اند. سيد جعفر مرتضى عاملى ، برخى از اين كتابها را با نمودن برخى موارد تحريف آشكار در آنها، نشان داده است.41
البته برخى با گردآورى اين روايات خواسته اند، كه اصل اين روايات بمانند و نيز بنمايانند كه همگان ، در اصل ظهور مهدى ع اتفاق دارند.
علامه مجلسى در ذيل روايت طولانى كه در مورد نشانه هاى ظهور آورده ، مى نويسد:
انما اوردت هذا الخبر مع كونه مصحفا مغلوطا و كون سنده منتهيا الى شرخلق الله عمر بن سعد لعنه الله ، لاءشتماله على الاخبار بالقائم ع ليعلم تواطؤ المخالف و المؤ الف عليه صلوات الله.42
اين روايت را، با آن كه متن آن تغيير يافته و اشتباه دارد و سند آن ، به بدترين خلق خدا عمر بن سعد لعنة الله عليه ، منتهى مى گردد، آوردم ؛ زيرا در برگيرنده اخبارى از حضرت مهدى ع است ، تا آن كه اتفاق مخالف و موافق در مورد وى دانسته گردد.
همان گونه كه مرحوم مجلسى تصريح كرده ، در سلسله اسناد اين روايات ، بيشتر روايانى قرار دارند كه ناشناخته ، ضعيف و دروغگو و جعل كننده اند و روايات آنان ، اعتبارى ندارد. افزون بر اين ، بسيارى از نشانه ها در روايات مرسله بيان شده كه نمى تواند مستند قرار گيرد، با اين حال ، در دسته اى از نشانه ها بويژه ، نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور، شمار روايات ، به قدرى زياد است كه برخى ادعاى مستفيض و متواتر بودن آنها را كرده اند43 از اين روى اصل وجود اين دسته از نشانه ها اجمالا مسلم است ، هر چند جزئيات آنها جاى بحث و تاءمل دارد؛ زيرا گاه ، برخى از آنها و حتى برخى از نشانه ها، به گونه اى بيان شده اند كه با قواعد علمى ،ساز نمى آيند.
صاحب كشف الغمه پس از آن كه عبارت شيخ مفيد را در مورد بر شمردن شمار زيادى از نشانه هاى ظهور آورده ، مى نويسد:
لا ريب ان هذه الحوادث فيها ما يحيله العقل و فيها يحيله المنجمون ، و لهذا اعتذر الشيخ المفيد رحمه الله فى آخر ايراده لها، والذى اءراده انه اذا صحت طرقات نقلها و كانت منقولة عن النبى ص و الاءمام ع فحقها ان تتلقى بالقبول لاءنها معجزات و المعجزات خوارق للعادات كانشقاق القمر و انقلاب العصا ثعبانا و الله اعلم .44
ترديدى نيست كه در بين اين نشانه ها، حوادثى وجود دارد كه عقلا محال مى نمايد و يا از نظر منجمان تحقق آنها غير ممكن است . از اين روى ، شيخ مفيد، در پايان سخن عذر آورده است .
اگر راههاى اين روايات و اسناد آنها، صحيح باشد و از پيامبر و امام هم روايت شده باشند، حق مطلب آن است كه آنها را تلقى به قبول كنيم ، چون معجزه اند و معجزات خوارق العاده هستند، همچون شكافته شدن ماه به دست پيامبرص و تبديل عصا به اژدهابه دست حضرت موسى ع و خدا بهتر مى داند.
ظاهرا منظور از عذر آوردن شيخ مفيد، اشاره به اين جمله وى باشد كه مى نويسد:
خداوند به آنچه هست ، آگاه تر است و ما فقط بر اساس اين كه در اصول روايى آمده است ، نشانه ها را ذكر كرديم . 45
از عبارت شيخ مفيد استفاده مى شود كه وى اطمينان به درستى همه اين نشانه ها، نداشته ، از اين روى با تاءكيد بر اين كه : ما فقط اين روايات را آورده ايم و خدا بهتر مى داند در حقيقت خويش را از التزام به آن ، به دور داشته است .
صاحب كشف الغمه ، با توجه به تزلزل شيخ مفيد، مى گويد: بايد اسناد اين روايات مورد بررسى قرار گيرد، اگر مسلم شد از معصوم صادر شده و راويان آنها مورد اعتمادند، پذيرفته شود و آنهايى كه ظاهرا محال به نظر مى آيد، حمل بر معجزه شوند.
بنابراين التزام به درستى همه اين روايات مشكل است و در بررسى نشانه هاى ظهور، احتمال جعل و تحريف و دسيسه هاى دستهاى پنهان سياست را نبايد ناديده گرفت .
البته يادآورى اين نكته نيز بايسته مى نمايد كه وجود مواردى از جعل و تحريف ، در نشانه هاى ظهور و يا وجود مدعيان دروغين ، به عنوان نمونه نشانه ها، هيچ گاه دليل اين نمى شود كه همه روايات از اعتبار بيفتند و يا اصل همه نشانه ها زيرا سؤ ال برود. خير، همان گونه كه اشاره كرديم ، دسته اى از اين نشانه ها مسلم هستند و از آنها سخن خواهيم گفت .
همچنين وجود پاره اى اشكالات و ضعفها در نشانه هاى ظهور و احتمال تغيير و تحريف آنها از سوى دشمنان و يا ادعاهاى واهى برخى شيادان در مورد سفيانى و يا اصل مهدويت ، هيچ گاه به اصل مهدويت و اعتقاد به ظهور قائم ع ، آسيبى نمى رساند، زيرا اعتقاد به مهدويت و ظهور حضرت مهدى ع مورد اتفاق فريقين است و با تواتر ثابت شده و سخن علامه مجلسى كه بدان اشاره كرديم نيز، مؤ يد اين مطلب است .
5-مشخص نبودن زمان ظهور
گرچه اصل ظهور و نشانه هاى نزديك شدن آن ، از امور مسلم و قطعى است ، ولى بنا به مصالحى ، زمان ظهور، مشخص نشده است و هيچ كس ، جز خداوند از وقت دقيق آن آگاه نيست . بارها اصحاب از امامان ع در مورد زمان خروج قائم عج پرسيده اند، ولى آنان به صراحت از مشخص كردن آن نهى كرده اند و زمان ظهور را همچون علم به قيامت ، منحصر به خداوند دانسته اند.46
و اما وقت خروجه ع فليس بمعلوم لنا على وجه التفصيل ، بل هو مغيب عنا الى اءن ياءذن الله بالفرج . 47
و اما زمان ظهور مهدى ع ، به روشنى و به شرح براى ما مشخص نشده است ، بلكه او تا آن گاه كه خداوند اجازه خروج بدهد، از ديدگان ما پنهان است .
فضيل از امام باقرع پرسيد كه آيا براى ظهور وقتى معين شده است ؟
امام ع سه بار فرمودكذب الوقاتون48
يا، كميت از آن حضرت پرسيد كه چه وقت حضرت مهدى عج ظهور مى كند، امام ع فرمود:
لقد سئل رسول الله ص عن ذلك فقال انما مثله كمثل ساعة لاتاءتيكم الا بغتة 49
از پيامبرص همين مطلب پرسيده شد. حضرت فرمود: مثل ظهور مهدى ع ، همچون بر پايى قيامت است كسى جز خدا از وقت آن آگاه نيست مهدى نمى آيد مگر ناگهانى .
مقتضاى اين احاديث و احاديث ديگر نظير آنها50 آن است كه به هيچ روى ، نمى توان وقتى براى ظهور مهدى عج معين كرد. با توجه به اين اصل مسلم ، نشانه هاى ظهور، تنها بيانگر نزديك شدن زمان ظهورند و بيش از آن ، دلالتى ندارند. اگر روايتى باشد كه زمان ظهور را مشخص سازد، بايد آن را توجيه كرد و يا به كنارى نهاد.
در برخى روايات ، به گونه سربسته و مجمل ، به زمان ظهور اشاره شده ، ولى بر فرض درستى آنها، ناسازگارى با قاعده فوق ندارند، زيرا در حقيقت آنها نيز وقتى معين نمى كنند، بلكه به گونه اى نشانه هاى ظهور را بيان مى كنند. مثلا در حديثى آمده :
مهدى ع قيام نمى كند، مگر در سالهاى فرد: سال اول ، سوم ، پنجم ، هفتم و يا نهم ، و يا روز شنبه دهم محرم .
يا:
در 23 رمضان منادى ندا مى دهد و مردم را به سوى مهدى ع فرا مى خواند51 .
در اين روايات ،گرچه به گونه اى به زمان ظهور اشاره شده ، ولى با اين حال ، به صورت جزمى و دقيق زمان ظهور مشخص نشده است . در حقيقت ويژگيهاى آن زمان ، بيان شده است نه وقت دقيق زمان ظهور، بنابراين ، روايات ، ناسازگارى با اصل قاعده مشخص نبوده زمان ظهور ندارد. البته در برخى روايات ، كه سند آنها معتبر نيست ، به زمان دقيق ظهور اشاره شده ، ولى علما، به آن اعتنا نكرده و يا آنها را توجيه كرده اند.
اكنون پس از يادآورى اين امور، مى پردازيم به تبيين و بررسى نشانه هاى ظهور و آن را در چند محور پى مى گيريم :
شمار نشانه هاى ظهور
در منابع دينى ، انبوهى از رخدادهاى طبيعى و غير طبيعى و دگرگونيهاى سياسى و اجتماعى ، به عنوان نشانه ظهور ياد شده اند. نعمانى ، شيخ صدوق م :381 ه ق . شيخ مفيد 413 ه ق .، شيخ طوسى 460 ه ق . و طبرسى 548 ه ق . از پيشينيان شيعه و بسيارى نيز از پسينيان و معاصران ، اخبار مربوط به نشانه هاى ظهور را در كتابهاى خود گرد آورده اند.52
شيخ مفيد، در آغاز باب علامات قيام القائم ، با اشاره به اخبار و آثارى كه در اين مورد از معصومان ع رسيده است ، بيش از پنجاه نشانه را ياد كرده 53 و علامه مجلسى در بحارالانوار، شمار بيشترى را بر شمرده است .54
علماى عامه نيز، از جمله : علاء الدين هندى ، ابن حجر، سيوطى و...نشانه هاى ظهور مهدى ع را در كتابهاى خويش بر شمرده اند.55
روشن است كه درجه اعتبار و درستى همه اين نشانه ها، يكسان نيست ، برخى در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوارند و برخى در كتابهاى عامه و منابع دست دوم ياد شده اند كه اعتبار زيادى ندارند. برخى از اين نشانه ها، تنها نشانه ظهورند و برخى ، هم نشانه ظهورند و هم برپايى قيامت . برخى نشانه هاى كلى و محوريند و برخى ، بيانگر مسائل ريز و جزئى كه گاه ، همه آنها را مى توان در عنوان واحدى گرد آورد.56
بنابراين ، نمى توان مشخص كرد كه نشانه هاى ظهور چه مقدارند. به فرض كه مشخص هم باشد، اهميتى ندارد. مهم اين است كه فراوانى روايات ،به ما اين مشخص هم باشد، اهميتى ندارد. مهم اين است كه فراوانى روايات ، به ما اين اطمينان را مى دهند كه در آستانه ظهور مهدى موعود، حوادثى رخ خواهد داد.
شناخت موارد اصلى و مهم اين حوادث ، به ويژه نشانه هاى حتمى و چگونگى تحقق و دلالت آنها بر ظهور و مسائل مربوط به آن ، چيزى است كه ما در اين مقال در پى آن هستيم .
نعمانى ، در اين باره مى نويسد:
هذه العلامات التى ذكرها الائمة ع مع كثرتها و اتصال الروايات بها و تواترها و اتفاقها موجبة الا يظهر القائم الا بعد مجيئها و كونها اذا كانوا قد اخبروا اءن لا بد منها و هم الصادقون ... ثم حققوا كون العلامات الخمس التى اءعظم الدلائل و البراهين على ظهور الحق بعدها كما ابطلوا امر التوقيت ...57
اين نشانه هايى كه امامان ع فرموده اند، با توجه به شمار زياد آنها و اين كه سلسله اسناد اين روايات ، به آنان مى رسد و نيز توجه به اين كه روايات متواترند و مورد اتفاق ، سبب مى گردد كه ظهورى در كار نباشد، مگر پس از پديدار شدن اين نشانه ها؛ زيرا امامان ع از مسلم بودن پديد آمدن آنها خبر داده اند و آنان راستگويند... سپس نشانه هاى پنجگانه را كه از بزرگ ترين نشانه ها بر آشكار شدن حق است ، مورد تاءكيد قرار داده اند، چنانكه از مشخص ساختن زمان ظهور، نهى كرده اند.
در اين سخن ، نعمانى به فراوانى نشانه هاى ظهور و رواياتى كه در اين باب رسيده ، اشاره مى كند. و در مجموع با توجه به اسناد آنها به معصومان ع تحقق آنها را پيش از ظهور مهدى ع امرى مسلم مى داند و بر تواتر آنها و مورد اتفاق بودن اخبار نشانه هاى ظهور تاءكيد مى ورزد.
انواع نشانه هاى ظهور
همانگونه كه پيش از اين اشاره كرديم ، نشانه هاى ظهور گوناگون اند: كلى ، جزئى ، خاص ، مجمل و كنايى ، مقيد و مشروط به تحقق شرايط ديگر، منفصل و متصل ، عادى و غير عادى .
بر شمردن همه اين اقسام ، نه چندان مفيد است و نه لازم ؛ چه آن كه بسيارى از آنها، نشانه هاى قطعى ظهور نيستند. افزون ، بر اين ، از نظر سند و محتوا اشكال دارند و درستى و نادرستى آنها، خيلى روشن نيست . از اين روى ، ما، به چند نوع از اقسام نشانه هاى ظهور كه مهم ترين آنها، به ويژه نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور مى پردازيم . و در پايان به اشكالها و شبهه هايى كه به نشانه هاى ظهور و پيش گويى آنها در روايات شده است ، پاسخ خواهيم گفت .
1-نشانه هاى حتمى
در ميان نشانه ها شمارى از آنها به روشنى به عنوان : علائم حتمى ظهور، ياد شده اند. منظور از نشانه هاى حتمى در مقابل غير حتمى ، ظاهرا آن است كه تحقق پديدار شدن آنها، بدون هيچ قيد و شرطى ، قطعى و الزامى خواهد بود، به گونه اى كه تا آنها واقع نگردند، حضرت مهدى ع ظاهر نخواهد شد. اگر كسى پيش از واقع شدن نشانه هاى حتمى ، ادعاى ظهور مهدى ع را بكند، ادعايى است نادرست .
در برابر اينها نشانه هاى غير حتمى است ، يعنى مقيد و مشروط به امورى هستند كه در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه ، پديد مى آيند. به عبارت ديگر، نشانه هاى غير حتمى ، شايد پديد آيند و شايد پديد نيايند و امام زمان ع ظهور كند. امامان معصوم ع به خاطر مصالحى ، از پديد آمدن آنها در دوره غيبت ، خبر داده اند.
گروهى ، نشانه هاى حتمى را نشانه هايى دانسته اند كه در آنها بداء حاصل نمى شود. بر خلاف نشانه هاى غير حتمى كه ممكن است بداء حاصل شود و تغيير يابند و يا به كلى حذف شوند.
و لعل المراد بالمحتوم ما لا بد من و قوعه و لا يمكن ان يلحقه البداء.
شايد منظور از حتمى آن باشد كه از پديد آمدن آن گريزى نيست و امكان ندارد كه بداء در مورد آن حاصل شود.
در روايتى محتوم در برابر موقوف به كار رفته است .58
امام باقرع در تفسير آيه شريفه :
ثم قضى اءجلا و اءجل مسمى عنده 59
مى فرمايد: انهما اءجلان ، اءجل محتوم و اءجل موقوف .
قال له حمران : مالمحتوم ؟
قال : الذى لا يكون غيره .
قال : و ما الموقوف ؟
قال : هو الذى لله فيه مشية ... 60
آنها دو هنگامند: هنگام محتوم و هنگام موقوف .
حمران از آن حضرت پرسيد: محتوم چيست ؟
فرمود: آن كه غير از آن نمى بوده باشد؟
عرض كرد: موقوف چيست ؟
فرمود: آن رخدادهايى است كه در آنها مشيتى از خداوند است . شايد پديد آيند و شايد نيايند.
از ظاهر اين روايت و روايات به اين مضمون ، استفاده مى شود كه منظور از حتمى ، يعنى قطعى و مسلم كه خداوند تغيير و تبديل آنها را اراده نكرده است .
البته بايد توجه داشت كه حتمى و يا مسلم و قطعى بودن وقوع اين نشانه ها، به اين معنى نيست كه پديد نيامدن آنها محال است ، بلكه به حسب فراهم بودن شرايط و مقتضيات و نبودن بازدارنده ها، پديد آمدن آنها اگر خداوند اراده كند، قطعى خواهد بود.
براى روشن شدن اين مطلب ، بايسته مى نمايد شرح دهيم كه رخدادهايى كه از پديد آمدن آنها خبر داده شده سه حالت دارند:
1-برخى از امور مسلم ، به همان گونه كه خبر داده اند، پديد مى آيند و هيچ تغييرى در آنها داده نمى شود. اين دسته از امور، حوادثى هستند كه شرايط اقتضاى آنها فراهم است و مانعى در كار نيست . چنين امورى را هر چند خداوند قادر است تغيير دهد و يا آنها را اصلا بردارد، ولى چون مخالفت و تغيير و حذف آنها با اصول مسلم : عدالت حكمت و لطف خداوند ناسازگار است ، تغيير آنها از سوى خداوند، محال خواهد بود. مانند ظهور حضرت مهدى ع كه امكان ندارد تغيير كند، يا اصلا برداشته شود، چنانكه خداوند، توان به انجام ظلم را دارد، ولى انجام آنها بر وى محال است .
2-دسته اى از رخدادها، مانند حالت نخست ، امورى حتمى و قطعى هستند، ولى تبديل و برداشتن آنها ناسازگارى با حكمت و عدالت خداوند ندارد. اين امور، هر چند از جهت اين كه اسباب و شرايط ايجاد آنها، وجود دارد و باز دارنده اى هم بر سر راه پيدايش آنها نيست و از اين جهت ، حتمى هستند، ولى هيچ اشكالى ندارد كه اراده خداوند آنها را تغيير دهد، يا آن را بردارد. نشانه هاى حتمى ظهور، از اين گونه اند يعنى از نظر فراهم بودن شرايط و مقتضيات در آن زمان ، پيش بينى شده با نبودن باز دارنده بر سر راه پديد آمدن آن ، تحقق آن قطعى و الزامى خواهد بود. با اين حال ، امكان دارد به اراده خداوند تغيير كنند و يا محقق نشوند، پس حتمى بودن ، به معناى آن نيست كه محال است رخ ندهند.
3-دسته اى از رخدادها، آنهايى هستند كه پديد آمدن آنها، در صورتى كه بازدارنده اى پيش نيايد و يا مقتضيات آنها موجود باشد، واقع خواهند شد. شمار زيادى از نشانه هاى ظهور كه در روايات ، پديدار شدن آنها در طول دوره غيبت ، پيش بينى شده است و به عنوان نشانه هاى غير حتمى شمرده مى شوند، از اين گونه اند؛ از اين روى امكان دارد، پديد نيايند.
بنابراين ، مى توان نتيجه گرفت كه نشانه هاى حتمى ، از جهت فراهم بودن شرايط و نبودن بازدارنده ها، پديد خواهند آمد. ولى محال نيست كه خداوند آنها را تغيير دهد.
از آن جا كه در روايات فراوانى ، امامان ع ، بر مسلم بودن پديد آمدن آنها تاءكيد كرده اند، مى توان گفت كه اراده خداوند، بر پديد آمدن آنهاست . 61
اين نشانه هاى حتمى به چه مقدارند؟ در روايات اختلاف است . در شمارى از اخبار، نشانه هاى حتمى ظهور، پنج عدد شده اند.
عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق ع شده اند.
عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق علیه السلام شنيدم كه فرمود : لا يخرج المهدى حتى تطلع مع الشمس آية 62
در اين روايت ، گرچه تعبير حتمى به كار نرفته ، ولى از سياق آن پيداست كه تا چنين نشانه اى با خورشيد ظاهر نشود، حضرت مهدى عج ظهور نخواهد كرد.
در ميان نشانه هايى كه بدانها اشاره كرديم ، حتمى بودن نشانه هاى پنجگانه : خروج سفيانى ، خروج يمانى ، صيحه آسمانى ، قتل نفس زكيه و خسف در بيداء روشن است ، زيرا از روايات فراوانى كه در ميان آنها روايات صحيح نيز وجود دارد، حتمى بودن آنها استفاده مى شود.
نعمانى مى نويسد:
...ثم حققوا كون العلامات الخمس التى اعظم الدلائل و البراهين على ظهور الحق بعدها، كما بطلوا امر التوقيت .63
سپس نشانه هاى پنجگانه را كه بزرگ ترين دليل و نشانه بر آشكار شدن حق است ، ثابت كرده اند همانگونه كه مساءله مشخص كردن زمان معين را براى ظهور، باطل كرده اند.
نعمانى ، در اين سخن ، ضمن آن كه بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاكيد مى ورزد، آنها را بزرگ ترين و مهم ترين نشانه هاى ظهور نيز مى داند.
ولى حتمى بودن ساير نشانه ها مورد اشكال است ؛ زيرا نشانه هايى همچون طلوع خورشيد از مغرب ، نداء و اختلاف بين حاكمان بنى عباس ، از رواياتى مانند روايت ابى حمزه استفاده مى شوند كه مرسله است و نمى توان بر آن اعتماد كرد. افزون بر اين ، چنانكه خواهيم گفت ، احتمال مى رود منظور از نداء، همان صيحه آسمانى باشد كه از نشانه هاى پنجگانه بود و طلوع خورشيد از مغرب نيز، گذشته از ضعف سند آن ، بر ظهور خود حضرت مهدى ع تطبيق شده است . از آن جا كه اين نشانه ها در برخى روايات در رديف و خروج القائم من المحتوم آمده اين احتمال وجود دارد كه از نشانه هاى حتمى بر پايى قيامت ، باشند نه نشانه هاى ظهور.
همچنين روايت ظاهر شدن دستى با خورشيد اولا، زيادبن مروان64 در سند روايت توثيق نشده ، ثانيا، در برخى از نسخه ها، به جاى كف يطلع من السماء، كسف يطلع من السماء است ؛ از اين روى ، احتمال دارد، مراد پديد آمدن كسوف باشد.65
ظاهر شدن نشانه اى با خورشيد، كه به عنوان نشانه حتمى ذكر شده ، سخن معصوم ع نيست ، سخن ابن عباس است .
غير از اين مواردى كه ياد كرديم ، موارد ديگرى نيز در كتابهاى روايى ، به عنوان نشانه هاى حتمى آمده ، ولى با توجه به اسناد ضعيف آنها، نمى توان به حتمى بودن آنها، بلكه به اصل نشانه بودن آنها مطمئن شد بر همين اساس ، شيخ مفيد، اصل تقسيم نشانه ها به حتمى و غير حتمى را امرى مسلم دانسته ، ولى بر اين باور است كه حتمى بودن همه آنها روشن نيست .66 بنابراين ظاهرا علائم حتمى ظهور همان پنج تا است كه در ادامه مقاله آنها را مورد بحث قرار خواهيم داد.
2-نشانه هاى متصل به ظهور
برابر روايات ، شمارى از علائم ظهور، متصل به ظهور خواهند بود، به گونه اى كه بين آنها و ظهور فاصله زيادى نباشد. البته اين كه فاصله آن نشانه ها، تا ظهور چه مدت و يا چند روز است . به راستى روشن نيست . ولى قدر مسلم آن است كه فاصله زياد نيست و احتمالا، مجموعه نشانه هاى متصل به ظهور، در همان سال ظهور، يا سال پيش از آن رخ مى دهند. از پديدار شدن نخستين نشانه متصل ، تا ظهور مهدى نشانه ها همچون حلقه هاى زنجير بدون فاصله پى در پى پديد مى آيند، چنانكه در روايتى ، محمد بن صامت از امام صادق ع ، پس از آن كه برخى نشانه ها را امام ع بيان كرده بود، پرسيد: فدايت شوم مى ترسم اين امر تحقق نشانه هاى ظهور مهدى به طول انجاميد؟
امام ع فرمود : لا، انماهو كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا67
نه محققا، همچون مهره هاى تسبيح ، يكى پس از ديگر مى آيد.
حتى در مورد برخى از نشانه هاى متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نيز، بيان شده است . امام باقرع درباره قتل نفس زكيه ، فرمود:
ليس بين قيام القائم ع و قتل النفس الزكية اكثر من خمس عشرة ليلة 68
فاصله ميان كشته شدن نفس زكيه و قيام قائم بيش از 15 شب نيست .
خروج سفيانى و يمانى نيز، برابر آنچه از روايات استفاده مى شود.69 در يك محدوده زمانى در آستانه ظهور صورت مى گيرد و فاصله آن تا قيام قائم ع ، از پانزده ماه ، بيشتر نخواهد بود.70 در روايات ، فاصله يك سال ، 9ماه71 و هشتم ماه هم گفته شده است .72
بر اين اساس ، ترديدى نيست كه شمارى از نشانه هاى ظهور، كه بيشتر نشانه هاى حتمى نيز هستند، نزديك ظهور و متصل به آن واقع مى شوند.
در برابر، نشانه هاى فراوانى وجود دارند كه از پيدايش آنها در عصر غيبت خبر داده شده ، ولى پيوستگى به ظهور معلوم نيست . چه بسا، با فاصله زياد، از ظهور مهدى ع واقع شوند. چنانكه شمارى از نشانه ها، همچون از هم گسستن بنى اميه و بنى عباس ، خروج ابومسلم خراسانى ، اختلاف بين مسلمانان و بين بنى عباس و اشغال منطقه جزيره ، توسط تركها و بسته شدن پل بر روى دجله و...بر فرض نشانه بودن آنها، سالها، بلكه قرنهاست كه از وقوع آنها مى گذرد.
3-نشانه هاى غيرعادى
تحقق نشانه هاى ظهور، همچون واقع شدن ساير پديده ها، به روال طبيعى و عادى است ، ولى پيش گويى برخى از آنها، به گونه اى در اخبار بازتاب يافته ، كه به نظر ميرسد، واقع شدن آنها به طور عادى ، غير ممكن مى نمايد و تحقق آنها، به صورت غيرطبيعى و در چهار چوب معجزه خواهد بود. مثلا، طلوع خورشيد از مغرب ، ظاهر شدن دست و يا نشانه اى با خورشيد در آسمان صيحه آسمانى و...اگر همان معناى ظاهرى آنها مراد باشد، بايد به گونه معجزه رخ دهند، زيرا پديدار شدن چنين امورى ، عادتا ممكن نيست . البته شايد برخى از اين نشانه ها معناى كنايى و رمزى داشته باشند و اشاره به رخدادهايى كه پيدايش آنها، عادتا، امكان دارد.73 و برخى از آنها نشانه نباشند و در درستى آنها ترديد باشد كه در جاى خود به آنها اشاره خواهيم كرد. با اين حال ، بخشى از نشانه هاى ظهور و يا دست كم ، شمار اندكى از آنها، به گونه معجزه رخ خواهند داد.
اكنون ، بايد ديد آيا تحقق هر امرى غير عادى ، مى تواند معجزه باشد؟
آيا هر حادثه اى كه ظاهرا ممكن نيست ، حتما معجزه است ؟ فرقى نمى كند بين نوع حوادث ؟
از باب نمونه ، از خروج دجال و صيحه آسمانى به گونه اى خبر داده شده كه در ظاهر تحقق آنها، ممكن نيست . آيا مى توان پديدار شدن اين گونه نشانه ها را معجزه دانست ؟
يا اين كه فرق است بين حوادث مثبت و منفى و فرق است بين امورى كه در جهت باطل و تاءييد آن صورت مى گيرد و امورى كه براى اثبات حقانيت حق و اقامه حجت بر آن واقع مى شوند؟
معجزه چهار چوب خاصى دارد. تحقق هر امرى را صرفا غير عادى باشد، نمى توان معجزه دانست ؛ زيرا معجزه ، با انگيزه هاى صحيح و الهى و در شرايط خاص صورت مى گيرد و بر اين اساس ، تنها نشانه هايى كه در راستاى تقويت حق و تاءييد ظهور و قيام مهدى عليه السلام باشد و تحقق آنها به صورت عادى ممكن نباشد، معجزه خواهند بود، نه هر حادثه غير عادى ، تا چه رسد به حوادثى كه سبب تقويت باطل شود.
قانون معجزه
معجزه قانون خاص خويش را دارد. تمام معجزه هايى كه به دست پيامبران الهى واقع شده اند، در محدوده همين قانون صورت پذيرفته اند. سنت الهى ، بر اين جارى است كه حتما بايد معجزه در مسير اقامه برهان و تاييد حق باشد و اين ، در هر زمان و به دست هر فردى باشد فرق نمى كند، چه از ناحيه فردى كه نماينده حق است صورت گيرد و چه از جانب فردى كه طرفدار باطل ، بدين معنى كه به دست نماينده باطل ، معجزه اى رخ دهد، تا بطلان ادعا و دروغگويى را آشكار سازد. بر اساس اين تحقق هر امرى و هر حادثه اى ، به صورت غير عادى ، تنها وقتى معجزه است كه در مسير اقامه دليل براى حق و تاءييد آن باشد. البته اين كه معجزه اى به دست نماينده باطل ، اتفاق افتد، بسيار كم است ، ولى در هر صورت اگر در مسير حق و براى تقويت آن باشد، مانعى ندارد.
و آنچه خارج از اين چارچوب باشد، معجزه نيست ، چه توسط فردى خوب و حامى حق واقع شود و چه توسط نماينده باطل و طاغوت ؛ زيرا صدور معجزه اى كه بخواهد به تقويت باطل و تشويق مسير انحراف و خط شيطانى منجر شود، محال خواهد بود. خداوند حكيمى كه همه را به سوى حق مى خواند، محال است امرى را حادث كند كه سبب گمراهى و انحراف مردم از حق شود:
هرگاه ظاهر روايتى ، حاكى از آن باشد كه نشانه ها به صورت معجزه روى خواهند داد، ناچاريم آنها را توجيه كنيم و در صورت امكان ، حمل بر معناى كنايى و رمزى آن كنيم ؛ زيرا اين كار بهتر است ، از اين كه تمام و يا قسمتى از اين روايت را به دور افكنيم و تكذيب كنيم . از اين گذشته ، اسلوب شمارى از اين اخبار، به گونه اى است كه از آنها تحقق معجزه به گونه مستقيم فهميده نمى شود، هر چند ظاهر آنها، بيانگر وقوع آن حوادث ، به گونه معجزه باشد و به ذهن شنونده ، در ابتدا، چنين معنايى خطور كند. 74
بنابراين ، اگر نپذيرفتيم كه تحقق برخى از نشانه هاى ظهور، به گونه معجزه خواهد بود، چنانكه ظاهر روايات نشان مى دهد، بايد رد محدوده تقويت حق و اقامه برهان بر آن و در چهارچوب قانون معجزه پديد آيند. با توجه به اين كه حركت دجال ، در جهت فريب و انحراف مردم و باز داشتن آنان از مسير حق است و به صورت طاغوتى در برابر مهدى عليه السلام مى ايستد، نمى تواند معجزه باشد. اگر درستى روايات آن پذيرفته شود، بايد به گونه اى توجيه كرد.
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 1. خروج سفيانى
اينك ، شمارى از نشانه هاى را به بوته بررسى مى نهيم : نشانه هاى حتمى و غير حتمى .
خروج سفيانى
پيش از قيام قائم عليه السلام ، مردى از نسل ابوسفيان ، در منطقه شام ، خروج مى كند و با تظاهر به ديندارى ، گروه زيادى از مسلمانان را مى فريبد و به گرد خود، مى آورد و بخش گسترده اى از سرزمينهاى اسلام را به تصرف خويش در مى آورد و بر مناطق پنجگانه : شام ، حمص ، فلسطين ، اردن ، قنسرين 75 و منطقه عراق ، سيطره مى يابد و در كوفه و نجف ، به قتل عام شيعيان مى پردازد. و براى كشتن و يافتن آنها جايزه تعيين مى كند. 76
سفيانى ، با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است ، ولى همواره ذكر يارب يارب بر زبانش جارى است . 77
حكومت دودمان بنى عباس به دست وى از هم گسسته مى شود.
وى ، آن گاه كه از ظهور مهدى عليه السلام با خبر مى گردد و با سپاهى عظيم به جنگ وى مى رود و در منطقه بيداء بين مكه و مدينه ، با سپاه امام عليه السلام برخورد مى كند و به امر خدا، همه لشكريان وى ، به جز چند نفر، در زمين فرو مى روند و هلاك مى شوند. 78
اين خلاصه از ويژگيهاى سفيانى است كه در منابع دينى و كتابهاى معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است : غيبت شيخ طوسى و نعمانى ، ارشاد شيخ مفيد، كمال الدين صدوق و... روايات مربوط به خروج سفيانى ، به اندازه اى است كه برخى آنها را متواتر و براى اثبات سفيانى ، كافى دانسته79 . بنابراين ، اصل خروج سفيانى ، صرف نظر از ويژگيها و قضاياى جزئى امرى مسلم است . پيش از اين گفتيم كه خروج سفيانى ، از نشانه هاى حتمى ظهور است . ولى اين كه سفيانى كيست و چه ويژگيهايى دارد و چگونه شورش مى كند و... چندان روشن نيست . از برخى روايات ، استفاده مى شود كه نام وى عثمان بن عسبة است و از خاندان ابوسفيان ، كه در دوره غيبت خروج مى كند. اين احتمال درست نيست ، زيرا، سند اين روايات ضعيف است.80 در منابع شيعه ، گويا فقط دو روايت در اين مورد وجود دارد كه در سند يكى ، محمد بن على الكوفى81 قرار دارد كه توثق نشده و روايت دوم هم ، مرسله است . 82
افزون بر اين در برخى از روايات ، از امام عليه السلام در مورد نام سفيانى پرسيده شده و آن حضرت ، از بيان آن خوددارى كرده اند.83 حال آن كه اگر نام وى مشخص بود، دليلى نداشت كه از بردن نام وى ، خوددارى كند. به نظر مى رسد، سفيانى فرد مشخصى نيست ، بلكه فردى است با ويژگيهاى ابوسفيان ، كه در آستانه ظهور مهدى عج بر طرفداران از باطل ، خروج مى كند و مسلمانان را به انحراف مى كشاند.
در حقيقت ، ابوسفيان ، به عنوان سر سلسله سفيانيان ، سمبل پليدى است . او غارتگرى بود كه بار رباخوارى و زور گويى و چپاول اموال مردم ، ثروتهاى هنگفتى به چنگ آورده بود و از راه فريب و تحميق توده هاى ستم كشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتى جاهلى ، قدرت فراوانى به دست آورده بود.
ابوسفيان ، به عنوان سردمدار شرك و بت پرستى و سرمايه دارى طاغوتى ، هر نوع حركت و جنبشى را كه دم از عدالت ، برادرى ، آزادى مى زد دشمن شماره يك خود مى دانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر مى خاست .
سفيانى ، فردى است با اين ويژگيها كه در برابر انقلاب بزرگ و جهانى حضرت مهدى عليه السلام خروج مى كند و تلاشهاى فراوانى براى رودرويى با آن به عمل مى آورد.
بر اين اساس ، در حقيقت سفيانى يك جريان است ، نه يك شخص . نهضت پيامبران و اولياى الهى همواره با واكنش منفى و مخالفتها و كارشكنيهاى سران شرك و نفاق بوده است . و در برابر هر مصلحى ، فرد يا افرادى ، با ويژگيهاى سفيانى ايستاده اند.
امام سجاد مى فرمايد:
ان امر القائم حتم من الله و امر السفيانى حتم من الله و لا يكون قائم الا بسفيانى .84
ظهور قائم عليه السلام ، از ناحيه خداوند قطعى و خروج سفيانى نيز، از جانب خداوند قطعى است . در برابر هر قيام كننده و مصلحى ، يك سفيانى وجود دارد.
سخن امام ، بيانگر آن است كه سفيانى ، جنبه شخصى ندارد. بنابراين ، هر كه در برابر حق خروج كند و داراى ويژگيهاى ابوسفيان باشد، سفيانى است . اكنون براى زدودن هر گونه ابهام و شبهه اى ياد آورى چند نكته را لازم مى دانيم :
الف . امكان دارد گفته شود، لازمه اين سخن آن است كه در زمانهاى مختلف و يا حتى در يك زمان ، سفيانيهاى فراوانى وجود داشته باشند و حال آن كه ظاهر روايات ، نشان مى دهد كه فردى كه به عنوان سفيانى در آستانه ظهور، خروج مى كند، يك فرد بيشتر نيست ؟
پاسخ : اشكالى ندارد كه در بستر تاريخ سفيانيهاى متعدد باشند، چنانكه فرا خوانندگان به حق و مصلحان بسيارند. ولى سفيانى اصلى ، كه سرآمد همه سفيانيهاست در خباثت و شيطنت ، در آستانه ظهور مهدى عليه السلام خروج مى كند و سرانجام او نيز، همچون همه سفيانيهاى تاريخ ، در برابر انقلاب جهانى آن حضرت به زانو در خواهد آمد.
ب . برابر برخى روايات ، سفيانى ، از نسل ابوسفيان است و حال آن كه بر اساس اين نظريه ، چنين تقيدى نيست هر كسى با اين ويژگيها باشد، سفيانى است ؟
پاسخ : اولا، مراد روايات اين نيست . احتمال مى رود، منظور اين باشد كه سفيانى از نظر ويژگيها و خصلتهاى استكبار و ضد انسانى ، بسان ابوسفيان است ، نه اين كه از نسل وى باشد.
ثانيا، بر فرض كه وى از نسل ابوسفيان هم باشد، هيچ اشكالى ندارد كه آخرين حلقه از جريان باطل ، شرك و نفاق ، افزون بر ويژگيهاى صنفى ، از نظر شخصى نيز از تبار ابوسفيان باشد، تا ترسيم اين دو جريان عينى تر و ملموس تر و نمودى از دشمنى خاندان ابوسفيان با خاندان پيامبر صلى الله عليه واله باشد.
خاندان ابوسفيان ، با خاندان پيامبر و اميرالمؤ منين عليه السلام دو قطب متضاد حق و باطل بوده اند و دشمنى سفيانى با حضرت مهدى عليه السلام شايد استمرار همين جريان باشد.
امام صادق در اين باره مى فرمايد:
انا و آل ابى سفيان بيتين ، تعادينا فى الله ، قلنا، صدق الله ، و قالوا كذب الله ، قاتل ابوسفيان رسول الله ص و قاتل معاويه على بن ابى طالب ع و قاتل يزيد بن معاويه الحسين بن على ع ، والسفيانى يقاتل القائم ع 85
ما و خاندان ابوسفيان ، دو خاندانى هستيم كه بر سر دين خدا با هم دشمنى داريم . ما سخن خداوند را تصديق كرديم و آنان تكذيب كردند. ابوسفيان ، با پيامبرص مبارزه كرد و معاويه با على ع و يزيد با حسين بن على ع به مخالفت برخاستند و سفيانى نيز، با قائم ع خواهد جنگيد.
بنابراين ، سفيانى جريان باطل در بستر تاريخ است و رو در رويى بين حق و باطل ، در اين دو خانواده ، نمونه بارزى از جريان اين دو خط است . بنابراين ، بر فرض كه سفيانى را از نسل ابوسفيان هم بدانيم ، اشكالى به وجود نمى آيد و آخرين مهره اين زنجيره ، همان سفيانى است كه در آستانه ظهور قائم ع خروج مى كند.
اين كه همزمان با خروج سفيانى از منطقه شام ، يمانى و خراسانى ، به طرفدارى از حق در ناحيه خراسان و يمن ، قيام مى كنند نيز، مويد اين نظر مى تواند باشد.86
ح . در برخى روايات ، از مساله جنگ سفيانى با حاكمان بنى عباس فروپاشى حكومت عباسيان به دست وى سخن به ميان آمده است و اين با خروج وى ، در آستانه ظهور و جنگ وى با حضرت مهدى ع كه در روايات بسيارى به آن تصريح شده ، منافات دارد.87
برخى به توجيه و تاءويل اين روايات پرداخته و احتمالاتى همچون : روى كار آمدن دوباره بنى عباس در آستانه ظهور و مانند آن را مطرح كرده اند.88 آنچه مسلم است ، مراد از بنى عباس در اين روايات حكومت بنى عباس در سده هاى نخستين نمى تواند باشد؛ زيرا خروج سفيانى از نشانه هاى متصل به ظهور است و شورش وى ، به دست حضرت مهدى سركوب مى گردد و حال آن كه از فروپاشى خلافت عباسى در سال 656 ه - .ق . اكنون قرنها مى گذرد.
در مورد روى كار آمدن مجدد حاكمان بنى عباس و تجديد دولت آنان در آستانه ظهور، هر چند ظاهر برخى از روايات ، حاكى از آن است 89 ، با اين حال ، اطمينان به اين كه پس از قرنها دوباره حاكميت بنى عباس باز گردد، مشكل است و نمى توان به استناد چنين روايتى به آن ملتزم شد، زيرا، سند روايت ضعيف 90 و مخالف ظاهر روايات ديگر است .91 بنابراين ، ارتباط خروج سفيانى با خلافت بنى عباس ، مشكل است ، به ويژه اگر مراد از سفيانى را چنانكه گفتيم ، معناى كنايى و رمزى بدانيم . در اين صورت ، مخالفت وى با بنى عباس و از هم گسستن آنان نيز معنايى كنايى خواهد داشت .
ممكن است بگوييم سفيانى به جنگ ، دودمانى پرسابقه و مسلط بر كشورهاى اسلامى و داراى ويژگيهايى همچون ويژگيهاى حاكمان بنى عباس ، مستبد و خشن و مردم فريب و... مى رود و با غلبه بر آن ، بر ممالك شام و عراق مسلط مى گردد. بر اين اساس ، نه مراد از سفيانى شخص خاصى است و نه مراد از بنى عباس ، همان حاكمان عباسى در سده هاى گذشته .
پی نوشت:
1- عهد عتيق ، مزامير مزبور، مزمور 96؛ عهد جديد، انجيل متى ، باب 24.
2- بحارالانوار، محمد باقر مجلسى ، ج 52 / 212، موسسة الوفاء، بيروت ؛ بقية الله جمعى از نويسندگان / 169، نشر آفاق .
3- كتاب الغيبة ، محمد بن ابراهيم نعمانى / 251، مكتبة الصدوق ، تهران .
4- همان مدرك / 255.
5- سنن ابوداود سليمان بن الاءشعث السجستانى ج 4 / 109 حديث 4292، در احياء السنة النبوية ، بيروت .
6- سنن ابوداود سليمان بن الاءشعث السجستانى ج 4 / 109 حديث 4292، در احياء السنة النبوية ، بيروت .
7- بحار الاءنوار، ج / 52.
8- تاريخ الغيبة الكبرى سيد محمد صدر، ج 2 / 472، كتبة الاءمام اميرالمؤ منين ع ، اصفهان .
9- 1-3. تاريخ الغيبة الكبرى سيد محمد صدر، ج 2 / 472، مكتبة الاءمال اميرالمؤ منين ع ، اصفهان
10- 4-5. همان مدرك / 474.
11- همان مدرك / 495.
12- كتاب الغيبة / 247- 283.
13- بحارالاءنوار، ج 5 / 210، 211.
14- اصول كافى ، محمدبن يعقوب كلينى ، ج 1 / 536، دارالتعارف للمطبوعات ، بيروت .
15- سوره اسراء، آيه / 17.
16- اصول كافى ، ج 1 / 537.
17- همان مدرك / 536.
18- در اسات فى ولاية الفقيه ، حسينعلى منتظرى ، 1 / 243.
19- تحف العقول ، ابن شعبه حرانى ، / 229، مؤ سسه اعلمى ، بيروت .
20- بحارالاءنوار، ج 52 / 235.
21- نام شهرى است در هند و در نزديكى غزنه غزنه اكنون در افغانستان واقع است كه مردمان آن از دير باز مسلمان بوده اند. ر. ك مراصد الاطلاع ، ج 3 / 1105.
22- جزيره كاوان ، يا جزيره كاوان ، جزيره بزرگى بوده در خليج فارس ، بين عمان و بحرين كه داراى روستاها و كشتزارهايى بوده و اكنون مخروبه است . ر. ك : مراصد الاطلاع ، ج 1 / 333.
23- آبر يكى از روستاهاى سجستان است . ر. ك : مراصدالاطلاع ، ج / 1.
24- فرهنگ معين محمد معين ، ج 5 / 445. اميركبير، تهران .
25- همان مدرك ج 6 2313.
26- جيلان ، همان گيلان است كه نام سرزمين وسيعى از كرانه هاى بحر خزر است كه شامل شهرهاى زيادى از منطقه طبرستان مى شود. ر. ك : مراصدالاطلاع ، ج 1 / 368.
27- كنزالعمال حسام الدين هندى ، ج 11 / 205، 206، 348، 386، مؤ سسة الرسالة ، بيروت ، سنن اءبى داود، ج 4 / 94 - 125؛ كمال الدين شيخ صدوق / 525؛ سنن ابن ماجه ، ج 2 / 1370؛ كشف الغمة ، ج 3 / 281.
28- بحار الاءنوار، ج 52 / 209.
29- تاريخ الغيبة الكبرى ج 2 / 248.
30- همان مدرك / 476.
31- سنن ابن ماجه ، ج 2 / 1347؛ بحارالاءنوار، ج 2 / 227 كنزالعمال ، ج 11 / 205.
32- نور مهدى ، جمعى از نويسندگان ، مقاله آقاى دوانى /70، نشر آفاق ؛ دادگستر جهان امينى /220.
33- تاريخ الاءمم و الملوك ، محمدبن جرير طبرى ، ج 7/25؛ الكامل فى التاريخ ، ابن اثير، ج 6/249،دار صادر، بيروت ؛ الاءعلام ، خيرالدين زركلى ، ج 4/303، دارالعلم للملايين ، بيروت .
34- الكامل فى التاريخ ، ج 7/553.
35- منتخب الاءثر، لطف الله صافى ، 458، داورى ، قم .
36- الاءغانى ، ابوالفرج اصفهانى ، ج 17/342، دارالكتب العلمية ، بيروت .
37- مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى /164.
38- سنن اءبى داود، ج 4/106 - 109.
39- الجامع الصحيح ، معروف به سنن ترمذى ، محمدبن عيسى بن سورة ، تحقيق ابراهيم عطره عوض ، ج 4/505، داراحياء التراث العربى ، بيروت ؛ كشف الغمة ، ج 3/266.
40- در كتاب معجم احاديث المهدى ، از بيش از چهارصد منبع شيعه و سنى ، كه مجلدات آن به هزار جلد مى رسد، اين روايات ، گرد آمده است . ر.ك : مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون حضرت مهدى /203.
41- علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، سيد جعفر مرتضى عاملى /79، منتدى جبل عامل اسلامى ، قسم الطباعة والنشر، قم .
42- ارشاد، شيخ مفيد، ج 2/368، چاپ شده در مجموعه مصنفات شيخ مفيد، ج 11/368، كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد.
43- كتاب الغيبة ، نعمانى ، /172.
44- كشف الغمة فى معرفة الاءئمة ، على بن ابى الفتح اربلى ، ج 3/248، دارالكتب الاءسلامى ،بيروت .
45- ارشاد2/370.
46- بحارالاءنوار، ج 52/182.
47- كتاب الغيبة ، شيخ طوسى /425، مؤ سسه معارف اسلامى ، قم .
48- بحارالانوار، ج 52/103.
49- منتخب الاثر/124، 224، 226
50- منتخب الاثر/124، 224، 226.
51- ارشاد، ج 2/379.
52- منتخب الاثر /469 - 421؛ بحارالانوار، ج 52/180 - 279؛ كنزالعمال ، ج 11/205 - 348؛ سنن ابى داود، ج 4/106 - 109.
53- ارشاد، ج 2/368؛ المسائل العشر، چاپ شده در مصنفات شيخ مفيد ج 3/122، كنگره هزاره مفيد.
54- بحارالانوار، ج 52/279 - 180.
55- البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان ، علاءالدين هندى /183 - 120، مطبعه خيام ، قم ؛ الصواعق المحرقه ، احمدبن حجر هيثمى مكى /161 - 167، محمديه ، قم .
56- بحارالانوار، ج 52/256 - 260؛ كمال الدين شيخ صدوق /280 - 289.
57- كتاب الغيبة ، نعمانى /282.
58- بحارالانوار، ج 52/249.
59- سوره انعام ، آيه 2/.
60- وافى ، ج 2/444؛ بحارالانوار، ج 52/249.
61- علامات الظهور و الجزيرة الخضراء سيد جعفر مرتضى عاملى /57 - 69.
62- بحارالانوار، ج 52 / 217.
63- كتاب الغيبة ، نعمانى /282.
64- جامع الرواة ، محمد بن على اربلى ، ج 1/338،دارالاضواء، بيروت .
65- بحارالانوار، ج 52/233.
66- ارشاد ج 2/370.
67- بحارالانوار، ج 52/235.
68- كتاب الغيبة ، شيخ طوسى ، /440.
69- ارشاد، ج 2/375.
70- بحارالانوار، 52/248.
71- همان مدرك /215، 216.
72- كمال الدين /651، كنزالعمال ج 14/272 ح 3869.
در روايتى از امام صادق ع مى خوانيم :
السفيانى من المحتوم و خروجه من اول خروجه الى آخره خمسة عشرة شهرا سنة اشهر يقاتل فيها، فاذا ملك الكور الخمس ، ملك تسعة اشهر و لم يزد عليها يوما بحارالانوار ج 52/248.
خروج سفيانى از نشانه هاى حتمى است . مدت خروج وى ، از ابتداى خرج تا آخر، پانزده ماه به درازا مى كشد. شش ماه از آن را مى جنگد تا به بر شهرهاى پنج گانه مسلط گردد و نه ماه بدون يك روز اضافه حكومت مى كند.
بر اساس اين روايت ، جمع بين پانزده ماه ، نه ماه و شش ماه كه در روايات آمده به اين است كه بگوييم فاصله خروج سفيانى تا ظهور، 15 ماه است ، ولى با توجه به اين كه شش ماه آن را صرف مبارزه مى كند تا به حكومت ميرسد، مدت حكومت و تسلط وى نه ماه خواهد بود.
73- شهيد مطهرى احتمال داده است كه منظور، وقوع انقلاب اسلامى و هجرت امام خمينى از پاريس به ايران است . ر.ك :پيرامون جمهورى اسلامى /86.
74- تاريخ غيبت كبرى 199
75- قنسرين نام شهرى بود در نزديكى حلب كه در سال 315 ه .ق . در زمان استيلاى روميان بر آن شهر، ويران شد و مردمان آن از ترس ، كوچ كردند و از شهر جز كاروان سرايى باقى نماند. ر. ك : مراصد الاطلاع ، ج 3/1126.
76- كمال الدين 651؛ بحارالانوار ج 52/215.
77- كمال الدين 651؛ بحارالانوار ج 52/215.
78- كنز العمال ، ج 14/272؛ تاريخ غيب كبرى /518 - 520.
79- منتخب الاثر / 459.
80- جامع الرواة ، ج 2/156، اختيار معرفة الرجال ، طوسى ، تحقيق حسن مصطفوى / 545 - 546.
81- بحار الانوار ج 52/205 ؛ منتخب الامر 457.
82- كتاب الغيبة ، شيخ طوسى /442؛ اعلام الورى ، فضل بن حسن طبرسى ، تحقيق على اكبر غفارى /426،دارالمعرفة ، بيروت .
83- بحارالانوار، ج 52/206.
84- همان مدرك / 182.
85- همان مدرك / 182.
86- همان مدرك / 210217.
87- همان مدرك / 230- 232؛ غيبت نعمانى / 255- 259؛ تاريخ الغيبه الكبرى / 517- 525.
89- تاريخ الغيبه الكبر / 517 - 525. دادگسترى جهان ابراهيم امينى / 222.
90- بحار الانوار، ج 52/250.
91- على بن ابى حمزه بطائنى ، از واقفيه است و خليل بن راشد و حسن بن على بن بسار، ناشناخته اند ر.ك : جامع الرواه ، ج 2/156؛ رجال كشى /565.
چشم براه مهدی علیه السلام