خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)

ب: خشونتى كه قربانى خشونت را مجروح و يا مصدوم مى‏سازد و يا خشونت ديده احساس درد مى‏كند، هر چند اين درد خفيف باشد. نظر داشت آيات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم عليه السلام، يوسف‏عليه السلام و... دارد. در خانواده آدم‏عليه السلام قابيل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و اين خشونت به قتل هابيل انجاميد. در خانواده فرعون نيز، آسيه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا كه
يکشنبه، 27 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)
خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)
خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)

نويسنده:محمد بهرامي

انواع خشونت

خشونت خانوادگى شكل‏هاى متفاوتى دارد.

الف: خشونت جسمى

در اين خشونت جسم قربانى آسيب مى‏بيند. خشونت جسمى خود به دو نوع تقسيم مى‏شود:
الف: خشونتى كه به مرگ خشونت ديده مى‏انجامد.
ب: خشونتى كه قربانى خشونت را مجروح و يا مصدوم مى‏سازد و يا خشونت ديده احساس درد مى‏كند، هر چند اين درد خفيف باشد.
نظر داشت آيات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم عليه السلام، يوسف‏عليه السلام و... دارد. در خانواده آدم‏عليه السلام قابيل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و اين خشونت به قتل هابيل انجاميد. در خانواده فرعون نيز، آسيه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا كه آسيه از شدت خشونت‏هاى فرعون آرزوى شهادت داشت: «و نجّنى من فرعون»
خشونت خانوادگى در عصر جاهلى نيز به شديدترين شكل آن وجود داشت و عرب جاهلى بر زن و فرزندان خود خشونت مى‏كرد: «و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق» (اسراء/ 31)

ب: خشونت روحى و روانى

در اين شكل، قربانى خشونت از جهت روح و روان اذيت و آزار مى‏شود. بر اساس اين نوع از خشونت اگر همسر و فرزندان از ديدار آشنايان و اقوام بازداشته شوند و يا ارتباطات ايشان محدود گردد، ايشان قربانى خشونت روحى و روانى شده‏اند.
خشونت روحى و روانى نيز در شمارى از آيات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده نوح‏عليه السلام و يوسف‏عليه السلام، حضرت نوح‏عليه السلام و يوسف‏عليه السلام قربانى خشونت روحى و روانى گشتند. برادران يوسف‏عليه السلام وقتى در مصر توقيف شدند و يوسف‏عليه السلام پيمانه را از بار برادرش بنيامين بيرون آورد، آنها غافل از آن كه مخاطب ايشان يوسف‏عليه السلام است، بنيامين را مانند يوسف دزد خواندند و با اين سخن يوسف‏عليه السلام را بسيار آزار دادند، اما يوسف عليه السلام ناراحتى خود را پنهان داشت:
«قالوا إن يسرق‏فقد سرق اخ‏له من‏قبل فأسرّها يوسف‏فى‏نفسه و لم يبدها لهم» (يوسف/77)
«برادران گفتند: «اگر او دزدى كند، (جاى تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد! يوسف (سخت ناراحت شد و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد.»
در خانواده ابراهيم‏عليه السلام نيز ابراهيم و هاجر قربانى خشونت روحى و روانى ساره قرار گرفتند و به خواست ساره ابراهيم‏عليه السلام هاجر را در سرزمينى بى آب و علف ساكن ساخت.20
«ربّنا انّى أسكنت من ذريّتى بوادٍ غير ذى زرعٍ عند بيتك المحرّم» (ابراهيم/ 37)
«پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه‏اى كه حرم توست ساكن ساختم.»
در خانواده لوط و نوح‏عليهما السلام نيز خشونت روحى و روانى وجود داشت و آن دو پيامبر الهى قربانى خشونت روحى و روانى همسران خويش بودند.

ج: خشونت مالى

سرپرست خانواده در برابر تمام اعضاى خانواده مسؤول است و بايد تمام نيازهاى ايشان را تأمين كند. پدر موظف است خوراك، پوشاك، مسكن، آموزش، بهداشت و ديگر نيازمنديهاى خانواده خود را برآورده سازد و در غير اين صورت پدر خشونت گرا شناخته مى‏شود و فرزندان و همسر او قربانى خشونت خواهند بود.
در عصر جاهليت رسم بر آن بود كه وقتى مرد خانواده از دنيا مى‏رفت عضوى از خانواده، همسر آن مرد را به عقد خويش در مى‏آورد و براى او مهريه تعيين نمى‏كرد و نفقه او را نيز نمى‏پرداخت:
«يا ايّها الذين آمنوا لايحلّ لكم ان ترثوا النّساء كرهاً» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورديد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببريد!»
در انتخاب انواع خشونت، خشونت گرايان بيشتر از ديگران متأثر مى‏شوند و نوع خشونت را از ديگران مى‏آموزند. هر گاه پدر يا همسر خانواده خشونت جسمى داشته باشد، فرزندان نيز از اين شكل خشونت در برخورد با ساير اعضاء بهره مى‏برند و اگر پدر و مادر با يكديگر خشونت لفظى داشته باشند فرزندان نيز از اين نوع خشونت در برخورد با يكديگر و والدين سود مى‏برند.

عوامل خشونت

عوامل خشونت از دريچه‏هاى گوناگونى به بحث و بررسى گذاشته شده است. برخى با نگاه روان شناختى اين پديده را مورد كنكاش قرار مى‏دهند. شمارى ديگر از جهت اجتماعى به بحث درباره عوامل خشونت مى‏پردازند وجرم شناسان نيز از دريچه دانش خويش به عوامل خشونت مى‏نگرند.
دريچه ديگرى كه مى‏تواند راهگشاى پژوهشگر باشد، دريچه وحى است. با يارى گرفتن از آيات وحى و نظرداشت موارد خشونت خانوادگى مى‏توان عواملى را به عنوان عوامل خشونت خانوادگى معرفى كرد.
برخى از عوامل خشونت در قرآن عبارتند از:

الف: حسادت

يكى از عوامل مهم خشونت، حسد است. براى نمونه در داستان آدم‏عليه السلام، حسد قابيل عامل اصلى قتل هابيل بود. قابيل از دو جهت بر هابيل حسادت مى‏كرد. جهت اول زيبايى همسر هابيل بود و جهت دوم پذيرش قربانى هابيل.
تفسيرگر برجسته اهل سنت در تفسير آيه شريفه «واتل عليهم نبأ ابنى آدم بالحقّ اذ قربّا قرباناً فتقبّل من احدهما» (مائده/ 27) دو نظريه براى خشونت قابيل بر هابيل مى‏آورد:
«نظريه اول: هابيل كه گلّه‏دار بود يك گوسفند چاق قربانى كرد و قابيل كه كشاورز بود يك دسته از محصولات نامرغوب خود را در راه خدا قربانى كرد. قربانى هابيل پذيرفته شد و قربانى قابيل رد شد. در نتيجه قابيل بر هابيل حسد كرد و نقشه قتل او را كشيد.
نظريه دوم: حواعليها السلام در هر زايمان يك پسر به دنيا مى‏آورد و يك دختر. وقتى دختران و پسران به سن ازدواج مى‏رسيدند، پسر يك زايمان با دختر زايمان ديگر ازدواج مى‏كرد. بر اساس اين سنت هابيل با همزاد قابيل و قابيل با همزاد هابيل ازدواج كرد. قابيل كه ناگزير از ازدواج با همزاد هابيل شده بود از آن جهت كه همسر هابيل زيباتر بود بر هابيل حسد ورزيد و پايان اين حسد به قتل هابيل انجاميد.»21
در هر دو نظريه ياد شده عامل خشونت بر هابيل حسد قابيل است.
در قصه يوسف‏عليه السلام نيز آن چه برادران آن حضرت را به خشونت عليه برادر سوق داد، حسد برادران به موقعيت برتر يوسف‏عليه السلام و محبت بيشتر پدر بر آن حضرت بود:
«اذ قالوا ليوسف و اخوه احبّ الى ابينا منّا و نحن عصبة انّ ابانا لفى ضلالٍ مبين. اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضاً يخل لكم وجه ابيكم» (يوسف/ 8-9)
«هنگامى كه گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند در حالى كه ما گروه نيرومندى هستيم! مسلماً پدر ما در گمراهى آشكارى است! يوسف را بكشيد؛ يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
برادران يوسف از آن جهت يعقوب‏عليه السلام را گمراه مى‏خواندند كه آن حضرت يوسف و بنامين را كه از همسر ديگر ايشان بود بسيار دوست مى‏داشت و از عدل و مساوت بيرون رفته بود. آن حضرت يوسف و بنيامين را كه ضعيف بودند و توان خدمت نداشتند بر برادران يوسف كه قوى و پرتوان بود برترى مى‏داد و محبت بسيار بر ايشان داشت.22
در قصه ابراهيم‏عليه السلام نيز حسادت ساره عامل اصلى خشونت او بر ابراهيم‏عليه السلام و هاجر بود. ساره كه سالها نابارور بود و به همين جهت هاجر را به ابراهيم‏عليه السلام بخشيده بود، وقتى هاجر را صاحب فرزند ديد بر او حسادت كرد و ابراهيم‏عليه السلام را ناگزير ساخت هاجر و فرزندش را به سرزمين مكه ببرد.

ب: باورهاى ناروا

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى باورها و اعتقادات نادرست خشونت گرا است. براى نمونه خشونت عرب جاهلى عليه زنان، كشتن دختران، مبادله كردن دختران و زنان، ازدواج با مادر خوانده و دريافت مهريه دختر و به ارث بردن ايشان، از آن جهت بود كه عرب جاهلى زن را فرومايه، پست و حقير مى‏شناخت،23 توان او را در تأمين مخارج خويش باور نداشت و او را سربار ديگر اعضاى خانواده مى‏دانست.24
«يا ايّها الّذين آمنوا لايحلّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ماءتيتموهنّ إلاّ أن يأتين بفاحشةٍ مبيّنةٍ» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه ارث ببريد. آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آن چه را به آنها داده‏ايد، تملك كنيد مگر اين كه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند.»
واحدى در سبب نزول آيه شريفه مى‏نويسد:
«در عصر جاهلى و صدر اسلام رسم اهل مدينه اين بود كه پس از فوت سرپرست خانواده، فرزند او يا نزديكان وى لباسى روى نامادرى مى‏انداخت و از اولويت نسبت به نامادرى خويش برخوردار مى‏شد و حق ازدواج از نامادرى را مى‏گرفت و چون اين اولوليت بدون تعيين مهريه صورت مى‏گرفت و از آن سو به نامادرى نفقه پرداخت نمى‏شد. نامادرى ناگزير از پرداخت فديه از ما ترك ميت مى‏شد و يا ناگزير بود هم چنان در تملك باقى بماند تا از دنيا برود.»25
«للرّجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون و للنّساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون ممّا قلّ منه او كثر نصيباً مفروضاً» (نساء/ 7)
«براى مردان از آن چه پدر و مادر و خويشاوندان از خود بر جاى مى‏گذارند، سهمى است؛ و براى زنان از آن چه پدر و مادر و خويشاوندان مى‏گذارند سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد؛ اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى.»
سبب نزول اين آيه شريفه نشان از خشونت عرب جاهلى بر زنان دارد. در سبب نزول آيه مى‏خوانيم:
«در عصر جاهلى رسم چنان بود كه ارث به زنان و كودكان صغير تعلق نمى‏گرفت و تنها مردان كبير از ارث برخوردار مى‏شدند.»26
در داستان نوح‏عليه السلام نيز باورهاى نادرست كنعان او را به مسيرى كشاند كه با پدر به گونه‏اى سخن بگويد كه امروزه از آن به عنوان خشونت روحى و روانى ياد مى‏شود:
«سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43)
در خانواده نوح و لوطعليهما السلام نيز وجود خشونت خانوادگى كه در قرآن از آن به خيانت ياد شده است، بيشتر از آن جهت بود كه همسر نوح و لوطعليهما السلام كافر بودند و دين نوح و لوط را بر نمى‏تافتند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللَّه شيئاً» (تحريم/ 10)
«خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو پيامبر سودى به حالشان نداشت.»
چنان كه در خانواده فرعون نيز خشونت فرعون بر آسيه از آن جهت بود كه فرعون دين آسيه را برنمى‏تابيد و خويش را رو در روى او مى‏ديد و چون منافع و قدرت خويش را در خطر ديد، به خشونت پناه برد و نهايت همسر خود رابه شهادت رسانيد.
باورهاى ناروا در ميان خانواده‏هاى مسلمان نيز به عنوان يكى از عوامل اصلى و كليدى خشونت خانوادگى است. براى نمونه برداشت‏هاى غلط از قيموميت مرد و جواز خشونت مرد بر زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخى خشونت‏هاى خانوادگى خوانده مى‏شود و خشونت گران به دلايل زير استناد مى‏كنند:
«الرّجال قوّامون على النّساء ... و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن اطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً» (نساء/ 34)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند... آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد! و در بستر از آنها دورى نماييد و آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند راهى براى تعدى بر آنها نجوييد.»
«فاضربوهنّ ضرباً غير مبرح»27
«ايشان را آهسته بزنيد.»
«اذا قتل الاب ابنه عمداً لم يقتل به»28
«هر گاه پدر، فرزند خويش را به عمد از ميان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمى‏گردد.»

ج: مشكلات اقتصادى

فقر يكى از عوامل مهم و اساسى خشونت خانوادگى است. بسيارى از خشونت‏ها به خصوص خشونت مالى نتيجه ناتوانى سرپرست خانوار از تأمين هزينه‏هاى زندگى است. سرافكندى سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشكلات روحى و روانى بسيارى كه از اين سرافكندى سر باز مى‏كند، گاه به اندازه‏اى شدت پيدا مى‏كند كه سرپرست خانوار به خشونت مى‏پردازد و با خشونت خويش را تسكين مى‏دهد. بر اين اساس اعضاى خانواده به اندك بهانه به شدت قربانى خشونت پدر يا مادر مى‏شوند يا يكديگر را مورد خشونت قرار مى‏دهند. دخترفروشى رواج مى‏يابد، براى كاهش بار اقتصادى خانواده دختران نوجوان را به عقد پيران در آستانه مرگ در مى‏آيند و پسران تحت فشار شديد قرار مى‏گيرند و زن خانواده وادار به كسب درآمد مى‏شود.
مدير كل كميته امداد امام در سال 1377 اعلام كرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شديد مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان مى‏فروشند. دخترفروشى در ديگر استان‏هاى كشور مانند استان سيستان و بلوچستان و خوزستان نيز به علّت فقر مادى وجود دارد.»
اين مقام آگاه افزود:
«برخى از خانواده‏ها نيز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در مى‏آورند.»29
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم يكديگر نيستند، اما پيش از اسلام وقتى عرب جاهلى خويش را ناتوان از تأمين مخارج خانواده مى‏ديد به خشونت پناه مى‏برد و فرزندانى كه توان كار و كسب نداشتند از ميان مى‏برد و يا ايشان را به ديگران مى‏فروخت:
«و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق نحن نرزقهم و ايّاكم إنّ قتلهم كان خطأً كبيراً» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادكم من إملاق نحن نرزقكم و ايّاهم» (انعام/ 151)
فخر رازى نويسنده برجسته اهل سنت در تفسير آيه شريفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً» (نحل/ 58) يكى از عوامل اين گونه خشونت‏ها را فقر اقتصادى مى‏داند: «و تارة خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».30

د: بيمارى

يكى از عوامل مهم خشونت‏هاى خانوادگى، بيمارى خشونت گرا است و در اين بيماران روانى بيش از بيماران جسمى خشونت مى‏كنند.
بر اساس آمار سازمان جهانى بهداشت 1% مردم جهان بيمارى روانى شديد دارند و بين 15-5% از بيمارى روانى خفيف رنج مى‏برند. همين سازمان ادعا كرد يك ميليون و 200 هزار نفر از ايرانيان مبتلا به بيمارى‏هاى شديد روحى هستند اما يك مقام آگاه وزارت بهداشت 0/6 درصد جمعيت كشور را بيمار روانى شديد مى‏خواند. از اين تعداد حدود 85000 نفر بيمارى روانى شديد دارند كه تنها 5200 نفر در مراكز شبانه روزى بهزيستى نگهدارى مى‏شوند و نزديك 80000 نفر بقيه در محيط خانواده نگهدارى مى‏شوند.31
بنابراين دست كم 80000 خانواده به شكل مستقيم در معرض خشونت اين افراد مى‏باشند و بدترين شكل خشونت را مى‏بينند. آمار و ارقام نشان مى‏دهد كه در ميان خشونت گرايان، گروهى كه از بيمارى روانى رنج مى‏برند به بدترين شكل به اعضاى خانواده خشونت مى‏كنند و به نظر مى‏رسد يك نوع رابطه عميق ميان نوع خشونت و بيمارى خشونت گرا وجود دارد.
بر اين اساس وقتى آن عرب جاهلى با دستان خويش قبر دختر خود را مى‏كند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر مى‏زدايد و رهايى خويش را مى‏طلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعى نمى‏نهد و با سنگدلى تمام او را زنده به گور مى‏سازد، اين پدر مسلماً از يك بيمارى روانى مزمن رنج مى‏برد.
بيمارى جسمى نيز چونان بيمارى روحى عامل برخى از خشونت‏ها مى‏شود. درد شديد، بيمار جسمى را كم حوصله و ناشكيبا مى‏كند؛ به گونه‏اى كه اين نوع از بيماران به سرعت خشمگين مى‏شوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا مى‏دهند.
براى نمونه ايوب‏عليه السلام كه به شدت از بيمارى رنج مى‏برد، ناملايمات بسيارى از مردم ديده بود، از رنج و آزار و اذيت مردم به ستوه آمده بود و به صحرا پناه برده بود. وقتى همسرش سخن شيطان را براى او نقل كرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمى تهديد كرد:
«فحلف باللَّه لئن عافاه اللَّه ليجلدنّها مائة جلدة»32
و پس از بهبودى به عهد خويش وفادار ماند و همسر خويش را تازيانه زد:
«و خذ بيدك ضعثاً فاضرب به و لا تحنث إنّا وجدناه صابراً نعم العبد إنّه أوّاب» (ص/ 44)

ه: بدآموزى

يكى ديگر از عوامل مهم خشونت خانوادگى بدآموزى افراد بزرگتر به خصوص والدين است. وقتى والدين با خشونت جسمى و روحى و روانى، خواسته خود را بر قربانى خشونت تحميل مى‏كنند و او را ناگزير از پذيرش خواست خود مى‏كنند، ديگر افراد خانواده نيز با الگوگيرى از والدين به خشونت در خانواده مى‏پردازند و با خشونت، خواست خود را بر ديگر اعضا تحميل مى‏كنند و گاه دامنه خشونت به گونه‏اى وسعت مى‏يابد كه پدر و مادر خود قربانى خشونت فرزندان مى‏شوند.
بر اساس آمار 61% همسر كشى‏ها در حضور فرزندان صورت مى‏گيرد33 و اعضاى خانواده ناظر بسيارى از خشونت‏هاى خانوادگى يا تمامى اين خشونت‏ها هستند. بنابراين بسيار طبيعى است كه در حدود 40% خشونت گرايان از وجود خشونت در خانواده پدرى خود مى‏گويند و خويش را متأثّر از محيط خانواده پدرى مى‏دانند.
فيلم‏ها، مطبوعات، كتب، دوستان و... از ديگر وسايل بروز و گسترش خشونت در محيط خانواده خوانده مى‏شوند. فيلم‏هاى سينمايى و تلويزيونى به خصوص آن گره از فيلم‏ها كه اكشن، حادثه‏اى، پليسى و... ناميده مى‏شوند بيشترين تأثير را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا كه گروهى از نظريه پردازان يادگيرى اجتماعى، بخشى از خشونت‏هاى خانوادگى را به ديدن فيلم‏هاى وحشتناك و خشن ارتباط مى‏دهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان مى‏دهد كه بخشى از مشكلات خانوادگى ناشى از فيلم‏هاى حادثه‏اى است و تقريباً 50% از خشونت‏ها در محيط خانواده بازتاب فيلم‏هاى حادثه‏اى و پليسى و... است. به باور اين گروه اثرات غيرمستقيم اين گونه فيلم‏ها بسيار زيانبار از اثرات مستقيم است، چه اين كه اين نوع فيلم‏ها مخاطبان خويش را بسيار تحريك مى‏كنند و فكر ارتكاب جرم را در وجود ايشان مى‏افكند.34
در عصر جاهلى نيز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلى از پدران خويش مى‏آموخت. به همين جهت در جاى جاى قرآن اين گروه خويش را پيرو پدران خود مى‏دانستند و درس‏هاى ايشان را در محيط خانواده پياده مى‏كردند.

و: بد گمانى

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى بدبينى افراد خانواده نسبت به يكديگر است. بر اين اساس بسيارى از خشونت‏هاى جسمى، روحى و روانى و قتل‏هاى ناموسى در شهرهاى جنوبى كشور نتيجه بد گمانى پدر، برادر، شوهر و حتى خويشاوندان درجه دوم است.35
برخى ادعا دارند كه پژوهش‏ها نشان از آن دارد كه 90% مردانى كه همسران خويش را مى‏كشند از روى بدگمانى اقدام به قتل مى‏كنند.36
در آيات وحى نيز نشانه هايى از وجود بدگمانى در خشونت روحى و روانى وجود دارد. براى نمونه در داستان يوسف‏عليه السلام آن گاه كه قدح از بار بنيامين بيرون كشيده شد، برادران در محضر يوسف‏عليه السلام از روى بدبينى بنيامين و يوسف را دزد خواندند و يوسف و بنامين را آزار روحى و كلامى دادند:
«قالوا إن يسرق فقد سرق أخ له من قبل فاسرّها يوسف فى نفسه و لم يبدها لهم» (يوسف/ 77)
«برادران( گفتند: اگر او دزدى كند، (جاى تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد! يوسف (سخت ناراحت شد، و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد.»
در قصه موسى‏عليه السلام نيز خشم موسى بر هارون از آن جهت بود كه موسى‏عليه السلام تصور كرد كه هارون در مسؤوليت خود كوتاهى كرده است؛ چه اينكه وقتى موسى سر هارون را با خشم به سوى خويش كشيد هارون در جواب گفت:
«قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمين» (اعراف/ 150)
«او گفت: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند؛ و نزديك بود مرا بكشند؛ پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند! و مرا با گروه ستمكاران قرار مده!»
اين جواب نشان مى‏دهد كه دست كم هارون نگران برخورد سخت موسى‏عليه السلام بود به اين جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را يادآور شود و از خشم موسى بكاهد و «واستضعفونى و كادوا يقتلوننى» مى‏گويد تا نشان دهد كه تمام سعى و تلاش خود را براى جلوگيرى از گوساله پرستى قوم انجام داده است و «فلا تشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمين» مى‏گويد از آن جهت كه مى‏ترسد موسى نتواند خشم خويش را كنترل كند. افزون بر اين سخن موسى‏عليه السلام، «ربّ اغفرلى» نيز نشان مى‏دهد كه آن حضرت از اين كه با تصور خاصى بر هارون خشم كرده است و او را مورد خشونت قرار داده پشيمان شده است و طلب آمرزش مى‏كند نه از آن جهت كه بر هارون خشم كرده است چه اين كه خشم امرى طبيعى است چنان كه طلب آمرزش براى هارون «و لاخى» نيز نشان مى‏دهد كه موسى‏عليه السلام عذر هارون را به صورت كامل نپذيرفته است و احتمال مى‏دهد كه او در انجام وظيفه خويش كوتاهى كرده است و تمام سعى خويش را براى جلوگيرى از انحراف قوم به كار نگرفته است.
در عصر نزول وحى نيز برخى از مردان از روى بدبينى همسر و دختر خويش را قربانى خشونت روحى و كلامى قرار مى‏دادند و ايشان را هرزه مى‏خواندند.

ز: كبر و خودبينى

كبر و خودبينى يكى ديگر از عوامل بروز خشونت خانوادگى است. انسان‏هاى متكبر بيش از ديگر افراد به خشونت مى‏پردازند و بيشتر از ديگران به اذيت و آزار اعضاى خانواده اقدام مى‏كنند. روحيه اين افراد به گونه‏اى است كه مخالفت ديگران را بر نمى‏تابند و به شدت مخالفان را سركوب مى‏كنند و بر ايشان خشونت مى‏كنند. حضرت عيسى‏عليه السلام در اين باره مى‏گويد: كبر، خودكامگى، خوار شمردن ديگران خاستگاه غضب است.
براى اين عامل خشونت، مى‏توان از داستان نوح‏عليه السلام بهره گرفت. در اين داستان كنعان خشونت گفتارى بر پدر دارد و عامل اين خشونت كبر و خودبينى اوست: «قال سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43)

ح: حبّ دنيا

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى، دنيادوستى و دنياپرستى خشونت گرا است. علاقه مفرط خشونت گرا به ماديات گاه او را از كمك به اعضاى خانواده و تأمين مخارج و نيازمنديهاى ايشان بازمى‏دارد. چه بسيارند پدرانى كه با ثروت بسيار از كمك به فرزندان خوددارى مى‏كنند و حاضر نيستند نيازهاى مادى ايشان را تأمين كنند و چه بسيارند زنانى كه مطالبات بسيار دارند و شوهران خويش را با درخواست‏هاى بسيار خود شرمنده مى‏كنند و خشونت كلامى بسيار بر ايشان دارند.
اين عامل خشونت نيز در برخى آيات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم همسران آن حضرت بى توجه به موقعيت آن حضرت مطالبات بسيار مادى داشتند و با اين خواست‏هاى ناحق و ناشايست پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را آزرده مى‏ساختند تا آن جا كه در اين باره آيه شريفه زير فرود آمد:37
«يا ايّها النّبىّ قل لازواجك إن كنتنّ تردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين امتّعكنّ و أسرّحكنّ سراحاً جميلا» (احزاب/ 28)
«اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏خواهيد بيايد با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم!»

ط: شهوت

تمايلات جنسى شديد يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى است. بر اساس آمار و ارقام بخشى از خشونت‏هاى خانوادگى از تمايلات جنسى خشونت گرا نشأت مى‏گيرد. هر چند آمار خشونت‏هاى جنسى در خانواده ايرانى بسيار كم است و در ميان زن و شوهر خشونت جنسى بسيار ناچيز است، اما اين نوع خشونت ميان پدر و دختر يا برادر و خواهر در خور توجه است؛ به گونه‏اى كه معاون اول دادستان كل كشور از افزايش روابط نامشروع ميان محارم خبر مى‏دهد: «متأسفانه ما هم آمارى داريم كه از افزايش جرايم اين چنينى و روابط نامشروع بين محارم خبر مى‏دهد.»38
رئيس انجمن آسيب‏هاى رفتارى نيز مى‏گويد: هم اكنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دويست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسى دارم.»39
در آيات وحى نيز نمونه‏هايى از خشونت خانوادگى و از نوع جنسى آن كه از شهوت خشونت‏گر مايه مى‏گيرد، وجود دارد. براى نمونه در صدر اسلام برخى از مردان مسلمان با نامادرى خويش ازدواج مى‏كردند. براى نمونه حسن بن ابى قيس، اسود بن خلف، صفوان بن اميه بن خلف، و منصور بن ماذن با نامادرى خود روابط نامشروع برقرار كردند و بر اين اساس آيه شريفه زير در تحريم اين نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء الا ما قد سلف انّه كان فاحشةً و مقتاً و ساء سبيلاً» (نساء/ 22)
«با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده‏اند هرگز ازدواج نكنيد! مگر آن چه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است؛ زيرا اين كار، عملى زشت و تنفّرآور و راه نادرستى است.»

ى: خستگى

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى خستگى مفرط خشونت گرا است. دكتر ورا پيفر مى‏نويسد:
«نوع ديگر عصبانيت ناشى از خستگى يا آزردگى مفرط است. ممكن است در مدتى بسيار طولانى با مشكلى خاص كلنجار برويد و با همه وجود از آن خسته شده باشيد، يا با عقل و فكر خود نتوانيد كارى براى حل آن انجام دهيد.»40

كنترل خشونت

برخى خشونت را امرى ناپسند دانسته و خشم خود را فرو مى‏خورند. گروهى ديگر به سرعت خشونت نشان مى‏دهند و با ديگران به زد و خورد مى‏پردازند يا ديگران را قربانى خشونت روحى يا كلامى خود قرار مى‏دهند و شمارى ديگر راه ميانه را انتخاب كرده و خشم خود را كنترل مى‏كنند.
گروه اول با فروخوردن خشم خويش و تكرار بسيار اين عمل بسيار آسيب‏پذير و آسيب رسان خواهند شد و با كوچكترين حادثه از كوره در مى‏روند و كنترل خود را به كلى از دست مى‏دهند به گونه‏اى كه كنترل ايشان دشوارتر از گروه دوم مى‏شود.
دكتر هاريت گلدهورلرنر در اين باره مى‏گويد:
«اين فرو خوردن خشم و مدارا كردن با اعضاى خانواده هر چند در كوتاه مدت كارساز است اما به ختم مشكلات نمى‏انجامد و از جايى ديگر سر مى‏زند. ممكن است با همسر و يا با فرزندانمان اشكالاتى بروز كند يا در روابط با ديگران دچار مشكل شويم.»41
و دكتر ورا پيفر فروخورى خشم را كه از دوران كودكى بر فرزندان تحميل مى‏شود ناپسند مى‏شناسد و آن را سبب فرسايش و تضعيف اعتماد به نفس معرفى مى‏كند.42 به باور پيفر آنان كه خشم خويش را فرو مى‏خورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمى‏برند، كوهى از خشم مى‏شوند و اين خشم ممكن است در زمان و مكانى كاملاً نامناسب منفجر گردد و يا اين كه به افسردگى و بيمارى ختم گردد.43
بايد از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى كه از ناحيه او ناراحتى پيدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبريد روى هم انباشته مى‏شود و با يك اشاره‏ى انگشت منفجر مى‏شود.
گروه دوم نيز جو خانواده را بسيار ملتهب مى‏كنند و تحمل محيط خانوادگى را براى ديگران سخت و دشوار مى‏سازند و در اين ميان تنها گروه سوم بر رفتار و كردار خود كنترل دارند و مى‏توانند خشونت خود را كنترل كنند و محيط خانوادگى را آلوده خشونت نكنند.
بر اين اساس تمامى افراد خانواده ناگزير از كنترل و مديريت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نيز ناگزير از حمايت از خانواده و قربانيان خشونت است.
يك خانواده هسته‏اى از والدين و فرزندان تشكيل شده است. بنابراين در مديريت خشم، هر يك از اين افراد وظايفى را بر دوش دارند چنان كه نهادهاى اجتماعى و دينى نيز وظايفى بر دوش دارند.

وظايف والدين

الف: نيكو رفتارى

يكى از وظايف مهم والدين نيكو رفتارى با يكديگر و يا دست كم نمايش نيكو رفتارى و دورى از هر گونه رفتار خشونت‏آميز در حضور فرزندان است. ناسازگارى والدين با يكديگر هر چند طبيعى است و نمك زندگى خوانده مى‏شود، اما اين نمك نبايد در منظر ديگر اعضاى خانواده پاشيده شود. خشونت والدين كه بيشتر خشونت مرد عليه زن است تا زن عليه مرد، به ديگر اعضاى خانواده نيز سرايت مى‏كند؛ به گونه‏اى كه پسران خانواده نسبت به دختران خشونت مى‏كنند و فرزندان بزرگتر به فرزندان كوچكتر ستم مى‏كنند و اين شيوه به مرور يك رويه مى‏شود و به مراحل حادتر كشيده مى‏شود تا آن جا كه در برخى خانواده‏ها شديدترين شكل خشونت به ظهور مى‏رسد و پدر كشى و فرزند كشى نمايان مى‏گردد.
بر اساس آمار درصد قابل توجهى از خشونت گرايان شاهد خشونت خانوادگى بوده‏اند و گروه عمده‏اى از ايشان خشونت ديده هستند. دكتر خوشابى مى‏گويد: 34% والدين كودك آزار، خود در كودكى قربانى خشونت قرار گرفته‏اند.»44
در قصّه ابراهيم‏عليه السلام زيباترين شكل نيكورفتارى ديده مى‏شود. ابراهيم‏عليه السلام با ساره كه نازا بود بسيار نيكورفتار بود و هيچ گاه مشكلات و ناتوانى او را به رخ نمى‏كشيد. ساره نيز سپاس‏گذار رفتار نيكوى ابراهيم بود و گويا به همين جهت كنيز خويش (هاجر) را به آن حضرت بخشيد.

ب: شناخت اعضاى خانواده

وظيفه دوم والدين، شناخت مشكلات و زمينه‏هاى بروز خشونت ميان افراد و مديريت آنها است. در يك خانواده هسته‏اى كه امروزه رايج‏ترين شكل زندگى خانوادگى است و نوشتار پيش رو نيز ناظر به اين نوع خانواده سامان يافته است، فرزندان در سنين مختلف سنى قرار دارند: برخى كودك، شمارى نوجوان و عدّه‏اى جوان هستند. بنابراين هر يك از اعضاء ويژگى‏هاى خاصى دارد كه اين ويژگى‏ها گاه با خصوصيات ديگران در ناسازگارى قرار مى‏گيرد و براى ديگران مشكلات خاصى مى‏آفريند و بستر مناسبى براى خشونت فراهم مى‏آورد. اين خصوصيات اگر از سوى والدين هدايت و مديريت نشود، درگيرى ميان اعضاى خانواده قطعى خواهد بود.
پدر و مادرى كه ويژگى‏ها و خصوصيات نوجوان و جوان خويش را نمى‏شناسند و انزواطلبى، خستگى و ملالت، ناسازگارى، عواطف شديد، يارى نرساندن به ديگران، زود رنجى، قهر و... فرزند خود را دشمنى و ناسازگارى با خود مى‏بيند، به سرعت به رودررويى با فرزند كشيده مى‏شود و به گمان خود براى اصلاح فرزند به خشونت پناه مى‏برند؛ غافل از آن كه اين خشونت تيغ دو دمى است كه والدين و فرزندان را قربانى خواهد ساخت و فضاى خانواده را چنان سرد و بى روح مى‏سازد كه تحمل آن براى تمامى اعضاء ناممكن مى‏گردد. در اين شرايط دختران كه كمبود محبت را بيشتر از پسران احساس مى‏كنند به دام فريبكارانى مى‏افتند كه به دروغ و نيرنگ، ابراز محبت و عشق و علاقه مى‏كنند و وقتى خانواده را مخالف يافتند اقدام به فرار از خانه مى‏كنند و پسران نيز مانند دختران به دوستان ناباب و ناسالم پناه مى‏برند.
بر اساس اين اصل شعيب‏عليه السلام كه ويژگى‏ها و خواسته‏هاى دختران خويش را به خوبى مى‏شناخت وقتى پيشنهاد استخدام موسى‏عليه السلام را از طرف صفورا شنيد:
«قالت إحداهما يا أبت أستاجره انّ خير من استأجرت القوى الامين» (قصص /26) و علاقه‏مندى صفورا به موسى را دريافت در برابر صفورا موضع‏گيرى نكرد و بر او خشونت نكرد بلكه به خواست او تن داد و به موسى‏عليه السلام گفت:
«قال إنّى اُريد ان أنكحك احدى ابنتىّ هاتين على ان تأجرنى ثمانى حجج» (قصص/ 27)
«(شعيب) گفت: من مى‏خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى».

ج- حمايت از قربانى خشونت

يكى از وظايف مهم والدين حمايت از خشونت ديده است. فرزندانى كه قربانى خشونت مى‏شوند، از لحاظ روحى و عاطفى بسيار صدمه‏پذير خواهند شد و زندگى خانوادگى و اجتماعى موفقى نخواهند داشت، اين گروه به سرعت در برابر مشكلات سرفرود مى‏آورند و ديگر آزارى پيشه مى‏كنند. بنابراين يكى از وظايف مهم والدين جبران كمبودهايى است كه خشونت ديده در وجود خود احساس مى‏كند.
در قصه يوسف‏عليه السلام حمايت پدر از فرزند خشونت ديده پيش از خشونت و پس از آن به روشنى ديده مى‏شود. يعقوب‏عليه السلام در مرحله نخست با رفتن يوسف‏عليه السلام همراه برادران مخالفت كرد و برادران يوسف را اهل هوا و هوس خواند:
«قال إنى ليحزننى أن تذهبوا به و اخاف أن يأكله الذئب» (يوسف/ 13)
«قال بل سوّلت لكم انفسكم امراً» (يوسف/ 18)
پس از خشونت برادران بر يوسف‏عليه السلام نيز هميشه پدر حامى يوسف‏عليه السلام بود و برادران او را مذمّت مى‏كرد و بى اعتمادى خويش را به ايشان اعلام مى‏داشت.

د- برخورد با خشونت گر

وظيفه ديگر پدر و مادر برخورد منطقى با خشونت گر است. والدين در مواجهه با خشونت خانوادگى چند گزينه پيش رو دارند: گزينه نخست آنكه والدين، خشونت گر را قربانى خشونت جسمى خويش قرار دهند. گزينه دوم آن كه در برابر خشونت گر سكوت اختيار كنند و خشونت ديده و خشونت گرا را آزاد گذارند. گزينه سوم آن است كه خشونت ديده را تشويق و ترغيب به ايستادگى در برابر خشونت‏گر كنند. گزينه چهارم با خشونت گر خشونت گفتارى داشته باشند و او را تهديد به خشونت كنند. گزينه پنجم اين است كه عوامل خشونت را شناسايى كنند و از اين طريق خشونت گرا را درمان كنند. گزينه ششم آن كه والدين تلفيقى از گزينه‏ها را مد نظر قرار دهند و با انواع خشونت گر شكل‏هاى متفاوتى از خشونت داشته باشند و عوامل خشونت را از وجود ايشان پاك كنند.
از ميان گزينه‏هاى ياد شده گزينه نخست به هيچ روى پيشنهاد نمى‏شود؛ چه اين كه اين گزينه خشونت خانوادگى را تشديد مى‏كند و محيط خانواده را مملو از كينه و دشمنى مى‏سازد.
گزينه دوم نيز خشونت بيشتر را در پى خواهد داشت و خشونت گر را هر روز جرى‏تر از روز قبل مى‏كند.
گزينه سوم نيز مناسب نيست و خشونت بيشترى بر قربانى خشونت وارد مى‏كند؛ چه اين كه خشونت ديدگان در اكثر موارد از خشونت گران ضعيف‏تر هستند و توان ايستادگى در برابر خشونت گر را ندارند.
گزينه چهارم هر چند در مواردى جواب مى‏دهد و گروهى از خشونت گرايان را از خشونت بازمى‏دارد، اما بسيارى از خشونت گرايان به اين درمان‏ها پاسخ نمى‏دهند.
گزينه پنجم بسيار مناسب است، اما همه خشونت گرايان را از خشونت باز نمى‏دارد.
گزينه ششم بهترين گزينه است و خشونت خانوادگى را از ميان مى‏برد و يا دست كم بسيار كاهش مى‏دهد.

ه - ايجاد مهر و محبت

پنجمين وظيفه والدين ايجاد مهر و محبت ميان اعضاى خانواده است. اگر پدر و مادر بتوانند ميان فرزندان دوستى و محبت برقرار كنند و آن را نهادينه سازند خشونت در محيط خانواده به كمترين ميزان آن خواهد رسيد، اما هيچ گاه از ميان نخواهد رفت؛ چه اين كه عوامل بسيارى در گرايش فرزندان به خشونت گرايى دخيل است و برخى از اين عوامل از حوزه مديريت پدر و مادر و خانواده بيرون است و پدر و مادر نمى‏توانند تلاش موفقى در جهت زدودن اين عوامل داشته باشند. براى نمونه خشونت گرايى ميان دوستان مدرسه‏اى يا ميان معلمان و دانش‏آموزان مى‏تواند همان تأثير خشونت‏گرايى ميان پدر و مادر را داشته باشد و دانش‏آموز را به خشونت گرايى رهنمون سازد. وقتى اين دانش‏آموز آموزه خويش را به محيط خانواده مى‏برد والدين نمى‏توانند نسبت به اين عامل فعاليت در خورى داشته باشند.

راههاى كنترل خشم

كنترل خشم كه همان حلم و بردبارى است، در آيات وحى بسيار توصيه شده است و مخاطبان قرآن به خويشتن دارى و نيكورفتارى با ديگران فرا خوانده شده‏اند:
«و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس و اللَّه يحبّ المحسنين» (آل عمران/ 134)
«و خشم خود را فرو مى‏برند و از خطاى مردم در مى‏گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»
«و ليعفوا و ليصفحوا ألا تحبّون ان يغفر اللَّه لكم» (نور/ 22)
«عفو كنند و چشم بپوشند آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را ببخشد.»
«ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم. و ما يلقّاها إلاّ الّذين صبروا و ما يلقّاها إلا ذو حظٍ عظيم» (فصلت/ 34-35)
«بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است! اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به آن مقام نمى‏رسند و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نايل نمى‏گردند.
در سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز مسلمانان به مديريت خشم دعوت شده‏اند:
«اشدّكم من ملك نفسه عند الغضب»45
«پرتوان‏ترين شما كسى است كه به هنگام غضب نفس خود را كنترل كند.»
اما پرسش اساسى در باب مديريت خشم اين است كه چگونه فردى كه به خشم آمده است، خشم خود را كنترل كند و ديگران را مورد آزار و اذيت قرار ندهد؟
راههاى گوناگونى براى هدايت خشم و رسيدن به حلم و بردبارى وجود دارد. برخى از اين روش‏ها عبارتند از:

الف: تغيير وضعيت

يكى از روش‏هاى مهم كنترل خشم، تغيير وضعيت است. در روايت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏خوانيم:
«اذا غضب احدكم و هو قائم فليجلس فان ذهب عنه الغضب و الا فليضطجع»46
و امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«ان الرجل ليغضب فما يرضى أبدا حتى يدخل النار، فأيما رجل غضب على قوم و هو قائم فليجلس من فوره ذلك، فأنّه يذهب عنه رجز الشيطان، و أيما رجل غضب على ذى رحم فليدن منه فليمسه فان الرحم اذا مست سكنت»47
«هر گاه مردى غضب كند هيچ گاه راضى نمى‏شود تا اين كه داخل آتش شود. پس هر مردى كه بر قومى غضب كند در حالى كه ايستاده است پس به سرعت بنشيند چه اين كه نشستن رجز شيطان را از او دور مى‏كند و هر گاه غضب كند بر خويشاوندى پس به آن خويشاوند نزديك شود و او را لمس كند زيرا مس خويشاوند غضب را فرو مى‏نشاند.»
و در روايت ديگرى مى‏خوانيم:
«هر زمان مردى غضب كرد پس اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است بايستد و هر گاه مردى بر خويشاوند خود غضب كرد، پس بهترين كار آن است كه به خويشاوند خود نزديك شود و او را در آغوش گيرد؛ چه اين كه هر گاه خويشاوندى خويشاوندى را در آغوش گيرد آرامش مى‏يابد.»48
در روايات ياد شده تغيير وضعيت جسمانى مورد توجه قرار گرفته است كه طبيعتاً اين تغيير وضعيت تغيير وضعيت روحى را به دنبال خواهد داشت. اما بر اساس آيات قصه موسى‏عليه السلام تغيير وضعيت روحى نيز نمى‏تواند خشونت را از ميان ببرد يا از شدت آن بكاهد. وقتى موسى‏عليه السلام با غضب سر و ريش هارون را مى‏گيرد، هارون با گفتن «يا ابن ام» نسبت خود را با موسى ياد مى‏كند و احساسات موسى‏عليه السلام را تحريك مى‏كند به اين اميد كه موسى از خشونت دست بردارد يا خشونت بيشتر نكند.
علاّمه طباطبايى در اين باره مى‏نويسد:
«و هى كلمة استرحام و استرآف قالها لاسكات غضب موسى».49
در دانش پزشكى نيز اين رهنمود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت‏عليهم السلام به روشنى ياد شده است.

ب: سكوت

يكى ديگر از راههاى كنترل خشم سكوت است. ابن عباس از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود:
«اذا غضبت فاسكت و اذا غضبت فاسكت و اذا غضبت فاسكت»50
«هر گاه غضب كردى سكوت كن و هر گاه غضب كردى سكوت كن و هر گاه غضب كردى سكوت كن.»
دكتر پيفر از روان شناسان باتجربه در اين باره مى‏نويسد:
«اگر خيلى عصبانى هستيد چيزى نگوييد تا آرام گيريد. اگر آرام باشيد شما را بيشتر جدى مى‏گيرند. طورى رفتار نكنيد كه ديگران حربه‏اى عليه شما به دست آورند و به گفته هايتان برچسب غيرمنطقى، احساسى يا هيجانى بزنند. اين امر فقط خشم شما را بيشتر مى‏كند. داد زدن اوضاع را بهتر نمى‏كند.»51

ج: گوش فرا دادن به سخنان خشونت گرا و مجاب ساختن وى

عناد و لجبازى با فردى كه غضبناك است و بى توجهى به خواسته‏ها و سخنان وى او را ناگزير از برخورد خشونت‏آميز مى‏كند. بنابراين شنيدن سخنان فرد خشمگين و مجاب ساختن او از بهترين راههاى كنترل خشم است.
بر اين اساس هارون در برابر خشم موسى‏عليه السلام خويش را پاسخگو نشان داد و با برانگيختن احساسات موسى و يادآورى نسبت خويش با موسى خشم وى را فرو كاست:
«قال يبنؤمَّ لاتأخذ بلحيتى و لابرأسى انّى خشيت ان تقول فرّقت بين بنى اسرائيل و لم ترقب قولى» (طه/ 94)
«(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ]= اى برادر![ ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى‏اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى!»

د: ترك مشاجره و جر و بحث

مشاجره و جر و بحث با فرد خشمگين جز افزودن خشم نتيجه‏اى نخواهد داشت. بنابراين يكى از راههاى مديريت خشم ترك مشاجره با اين گونه افراد است.

ه : توجه به آثار زيانبار جسمى و روحى خشونت بر ديگران

يكى ديگر از راههاى كنترل خشم توجه به پيامدهاى خشونت گرى است. فرد خشمگين با خشونت بر ديگران خود را در معرض انواع آسيب‏هاى جسمى و روحى قرار مى‏دهد: خود را به هلاكت مى‏افكند، زشتى‏ها و پليديهاى خود را آشكار مى‏سازد، ايمان خويش را فاسد مى‏كند، بر عقل خويش كنترل ندارد و به ساير زشتى‏ها و پليديها كشيده مى‏شود.
امام على‏عليه السلام مى‏فرمايد:
«الغضب يردى صاحبه و يبدى معايبه»52
«خشم و غضب صاحبش را هلاك مى‏كند و زشتى هايش را آشكار مى‏كند.»
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخلّ العسل»53
«غضب ايمان را فاسد مى‏كند همان گونه كه سركه عسل را تباه مى‏سازد.»
و امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدكم اذا غضب احمرّت عيناه و انتفخت اوداجه و دخل الشيطان فيه فاذا خاف احدكم ذلك من نفسه فليلزم الارض فان رجز الشيطان ليذهب عنه عند ذلك»54
«غضب پاره آتشى است از شيطان كه در باطن فرزند آدم است، و هر گاه يكى از شما غضب كند چشمهايش سرخ مى‏گردد و رگهاى گردنش باد مى‏كند و شيطان در وجودش وارد مى‏شود. پس هر زمان كسى از شما از اين حالت خويش بترسد به زمين بچسبد زيرا وسوسه شيطان در آن زمان از وى دور مى‏گردد.»
«من لم يملك غضبه لم يملك عقله»55
«هر كسى غضب خويش را مالك نيست عقل خويش را نيز مالك نمى‏باشد.»

و: وضو

وضو گرفتن يكى از راههاى كنترل خشم است. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد:
«إن الغضب من الشيطان، و إن الشيطان خلق من النار، و إنما تُطْفا النار بالماء، فإذا غضب أحدكم فليتوضّأ.»56
دوش گرفتن و شنا كردن نيز به حكم اين روايت كه آب خشونت را كنترل مى‏كند، چون وضو گرفتن است.

وظايف نهادهاى اجتماعى

يكى از وظايف مهم حكومت‏ها وضع قوانين و مقررات در راستاى حمايت از قربانيان خشونت و برخورد قانونى با خشونت گرايان است. در اين راستا قانون‏گذاران و حقوقدانان مى‏توانند از حقوق كيفرى اسلام و ديگر قوانينى كه ناظر به خشونت روحى و روانى و اقتصادى و... سود ببرند.
براى نمونه در مورد خشونت جسمى مى‏توان از آياتى كه دلالت بر قصاص جانى و دريافت ديه دارد بهره گرفت و خشونت گر را ناگزير از تن دادن به قصاص يا پرداخت ديه به مجنى عليه كرد:
«يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178)
«اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن.»
«و من قتل مؤمناً خطأً فتحرير رقبةٍ مؤمنةٍ و ديةٌ مسلّمة إلى اهله» (نساء/ 92)
«كسى كه مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده مؤمن را آزاد كند و خون بهايى به كسان او بپردازد.»
در مورد خشونت جسمى بر فرزند نيز هر چند برخى روايات دلالت بر عدم قصاص پدر دارد، اما مجازات ديگرى چون تبعيد، زندان، تعزير و... پدران را از خشونت بر فرزندان باز مى‏دارد.
در مورد خشونت روحى و روانى نيز مى‏توان از برخى روايات و آيات سود گرفت و خشونت گر را مجازات كرد. براى نمونه قذف نوعى خشونت روحى و روانى است و فردى كه چنين خشونتى دارد بايد هشتاد تازيانه بخورد:
«و الّذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة» (نور/ 4)
«و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم مى‏كنند سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد.»
در مورد خشونت اقتصادى نيز قانون گذار مى‏تواند از روايات سود ببرد و خشونت گر را ناگزير از انجام وظيفه خود كند. براى نمونه مردى كه نفقه همسر خويش را نمى‏دهد، يك خشونت گر است و قاضى مى‏تواند با تهديد او را ناگزير از پرداخت نفقه كند و اگر تهديد نتيجه نداد او را ناگزير از پرداخت نفقه كند.

پي نوشت ها:

20- ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهش‏هاى اسلامى، 286/11.
21- فخر رازى، الكبير، 204-203/11.
22- المراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 118/12 1985.
23- طباطبايى، محمدحسين، الميزان، دوم، قم، اسماعيليان، 84/13.
24- فخر رازى، الكبير، 196/20.
25- واحدى نيشابورى، اسباب النزول.
26- سيوطى، لباب النقول.
27- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، دوم، بيروت، الوفاء، 405/21.
28- ابن براج، المهذب، دوم، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 685/3.
92 - www.gozaar.org/template1
30- فخر رازى، الكبير، 56/20.
13 - www.Forum.persiantools.com/t38296-page101.html
32- فخر رازى، الكبير 212/26.
33 - www.sirab.blogfa.com/post-55.aspx
43 - www.dadsetani.ir/newver/detail
35- روزنامه شرق، 1382/8/6.
63 - http://www.weforchange.info/spip.php?article.
37- طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 334/8.
83 - http://www.isna.ir/Main/NewsXML.aspx?ID=
39- همان.
40- پيفر، ورا، استرس و روش‏هاى مقابله، مترجم: آزاده افروز و منا نقيبى‏راد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى /184.
41- گلدهورلرنر، هاريت، شعله‏هاى خشم، مترجم مهدى قراچه داغى، تهران، البرز، 64/ 1375.
42- پيفر، ورا، استرس و روش‏هاى مقابله، /182.
43- همان، / 184.
44- صداى عدالت 1382/12/23.
45- علامه مجلسى، بحارالانوار، سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 147/74.
46- ابن كثير، تفسير ابن كثير، بيروت، دارالمعرفة، 414/1.
47- حر عاملى، وسائل الشيعه قم، آل البيت، 359-358/15 1412.
48- همان، 363/15.
49- طباطبايى، محمدحسين، الميزان، 193/14.
50- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، الطبعة الثالثة، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ه ، 272/70.
51- پيفر، ورا، استرس و روش‏هاى مقابله/ 186.
52- حر عاملى، وسائل الشيعه، 358/15.
53- همان.
54- همان، 361/15.
55- همان، 360/15.
56 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 272/70.

منبع: www.maarefquran.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط