روزنه اي از ديوارهاي كاهگلي

بار اولم نبود كه به ديدن غلامحسين اميرخاني مي رفتم. خيابان پاتريس ديگر برايم نوستالژيك شده است. دلگير شدم وقتي ايشان را بر روي تخت ديدم. وقتي از چگونگي اوضاع جسمي اش جويا شدم گفت: بهترم اما تا مدت ها اجازه...
دوشنبه، 28 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزنه اي از ديوارهاي كاهگلي
روزنه اي از ديوارهاي كاهگلي
روزنه اي از ديوارهاي كاهگلي

نويسنده: انسيه كريميان

( ديداري با استاد غلامحسين اميرخاني )

بار اولم نبود كه به ديدن غلامحسين اميرخاني مي رفتم. خيابان پاتريس ديگر برايم نوستالژيك شده است. دلگير شدم وقتي ايشان را بر روي تخت ديدم. وقتي از چگونگي اوضاع جسمي اش جويا شدم گفت: بهترم اما تا مدت ها اجازه ندارم پايي را كه شكسته، بر روي زمين بگذارم. يكدفعه نگاهم به دست او افتاد. چقدر خوشحال شدم وقتي به ذهنم رسيد اجازه نوشتن دارد. وقتي در ذهنم تصوير كردم كه چگونه قلم را در دستش مي گيرد و صدايش را درمي آورد. كاغذ به وجد مي آيد، جاودانه مي شود.
قرار نبود درباره خوشنويسي براي چندمين بار گفت وگو كنيم. زمينه گفت وگوي ما زندگي استاد خوشنويسي بود. به طور حتم خيلي چيزها بايد دست به دست هم دهند تا كسي هنرمند شود و در تاريخ هنر كشور خود جاودانه بماند. وقتي زندگي هنرمندان را بررسي مي كنيم. مي بينيم يك معلم، يك آدم و حتي يك اتفاق مسير زندگي آنها را تغيير داد و پاي شان را به عرصه اي كشانده كه قدم زدن در آن عرصه كار هركسي نيست. خيلي ها مي آيند، مي روند. مي آيند اما تاب ماندن ندارند. ولي كساني كه مي مانند بزرگ انسان هايي هستند كه جاودانگي رازش را با آنها در ميان نهاده است.
غلامحسين اميرخاني از آن دسته انسان هايي است كه آمده، مانده و حالابخشي از پيكره خوشنويسي ايران محسوب مي شود.
«في نفسه اهميتي ندارد كه كسي كي به دنيا آمده باشد و كجا ! اما ممكن است در اين جور اطلاعات و مصاحبه ها نكاتي پيش آيد كه عموميت داشته باشد. يعني براي كساني كه ميل دارند از تجارب تاريخي ديگران استفاده كنند و مي خواهند زندگي را با نگاه عميق تري مورد ارزيابي و موشكافي قرار دهند، مفيد باشد.» اين را غلامحسين اميرخاني، استاد خوشنويسي، در پاسخ به نخستين پرسش من در گفت وگويي با همين عنوان مي گويد و ادامه مي دهد: «من در بهمن ماه سال ۱۳۱۸ ، در طالقان متولد شدم. دوران كودكي من مصادف مي شود با شروع جنگ جهاني دوم. اين دوران، براي تمام جهان دوران سخت و دشواري بوده است. چه آنهايي كه درگير جنگ بودند و چه آنهايي كه در حاشيه جنگ قرار داشتند از تركش ماجرا در امان نبودند. در اين شرايط ايران هم دچار مشكلات زيادي از جمله قحطي و دشواري رفت و آمد شد. ما خانواده فقيري بوديم و تا حد زيادي تحت تاثير اين جريان قرار گرفتيم.»
از شغل پدر مي پرسم، مي گويد: «پدرم معلم بود. معلمي با همان سبك و شيوه قديم. بنيه اوليه مردم گيلان در صد سال پيش از نظر فرهنگي، توسط معلمان طالقاني پايه گذاري شد. طالقاني ها اهل سواد و مسائل فرهنگي بودند و اين يك رسم قديمي بود كه به گيلان و ديگر مناطق كشور بروند كه البته گيلاني ها هم پذيراي اين مسئله بودند.»
خانواده اميرخاني زماني كه او پنج ساله بوده به تهران منتقل مي شوند. پس از اقامت يك ساله در تهران به يكي از روستاهاي اطراف قزوين و سپس به طالقان انتقال مي يابند. غلامحسين اميرخاني كلاس اول دبستان را در زادگاهش گذرانده است، اما معلم كلاس اول، اولين معلم اين خوشنويس نبوده است. وي معتقد است: «نقطه عطف زندگي من اين بود كه در حدود چهار سالگي توفيق پيدا كردم به مكتبي كه در آن زمان در زادگاه من به جاي مدرسه دولتي مرسوم بود، توسط معلم مهربان و اولين معلم من يعني «مجتبي اميرخاني» راه پيدا كنم و باسواد شوم. با توجه به مهر و محبت اين معلم نازنين و رابطه عاطفي كه بين ما برقرار شده بود، من نه به عنوان اين كه بخواهم درس بخوانم، بلكه همراه او بودن بود كه پاي مرا به آن مكتب باز كرد.»
از همان حدود ۵-۴ سالگي ميل به نوشتن در فطرت غلامحسين اميرخاني به صورت يك تمايل شديد و تقريباً بدون اين كه قابل كنترل باشد، به وجود آمد. در اين دوره او روي ديوارهاي كاهگلي با تخته و هر چيز ديگري كه به دستش مي رسيد، روي تخته هاي صيقلي شده نجاري يا روي تكه هاي حلبي مي نويسد. چنين ابزارهايي براي نوشتن حكايت از نبود كاغذ دارد.
اميرخاني از اين دوران چنين نتيجه مي گيرد: «هر كدام از ما آدم ها با توجه به محل جغرافيايي و فرهنگي كه در آن زندگي مي كنيم، روزنه اي در وجودمان به جانب زيبايي ها باز مي شود و ما به جانبش كشيده مي شويم. احساس مي كنيم به آن گرايش داريم و اين همان اولين روزنه و تاثيري است كه از طبيعت مي گيريم. اولين روزنه و گرايش براي انسان خيلي مهم است و مي تواند دستاويزي باشد كه او را به سمت روشنايي سوق دهد. ممكن است ما در مسير آن عشق و علايق فطري مان قرار نگيريم و در زندگي مساله كار و معيشت مدار واقع شوند، اما آن روزنه مي تواند هميشه در دل ما باز باشد و به صورت يك جور تفنن گاهي اوقات فراغت مان را با آن بگذرانيم. به هر حال شايد شانس من بود كه به سمت نوشتن، از همان ابتدا راه پيدا كردم و ادامه دادم.»
خانواده اين خوشنويس پس از گذراندن كلاس اول، مجدد به تهران منتقل مي شوند. او دوره ابتدايي را در خيابان ظهيرالاسلام، مدرسه مسعود سعد مي گذراند و بعد از دوره ابتدايي به صورت شبانه ادامه تحصيل مي دهد.
از احساس غلامحسين اميرخاني هنگام ورود به تهران، به عنوان كسي كه كودكي اش را در شهر كوچكي مثل طالقان گذرانده، مي پرسم و او دلپذير بودن شهر تهران را در آن سال ها تصوير مي كند: «آن زمان تهران شهر دلپذيري بود. تهران تمام جنبه هايي را كه در يك محيط پرتلاطم مي توانست وجود داشته باشد، بدون اين كه روح و فكر انسان را دچار دشواري و پريشاني كند، دارا بود. در اين شهر درخت و آدم و اتومبيل به اندازه ظرفيتش وجود داشت. مردم، خانواده ها و فاميل همديگر را مي ديدند و فرصت داشتند به يكديگر ابراز عاطفه كنند. جنبه هاي عاطفي وجود و زندگي شان محو و كمرنگ نشده بود.» با اين حال ايشان دائم به زادگاهش رفت و آمد داشته و خودش را سرشار از طبيعت آن منطقه كرده است. او تهران ۴۰ ۵۰، سال پيش را با تركيبي از سنت در كنار مطبوعات، راديو و كتاب قابل قبول مي داند و آن سال ها را اين گونه به قضاوت مي نشيند: «اگر بخواهيم جامع الاطراف بودن موضوع را مبناي قضاوت مان قرار دهيم، به اين نتيجه مي رسيم كه بيشترين تعداد استادان برجسته و طراز اول معاصر در زمينه هاي مختلف تاريخ، ادبيات، موسيقي و... در اين دوران پرورش پيدا كرده اند. [البته مشكلات سياسي كه هميشه دامنگير ملت ما بوده است نيز قابل ذكر است]. ورود نهضت ترجمه و ورود مردم به دوران كتبي كمك بسياري به بالابردن سطح سواد و فرهنگ اين مردم كرد. دير آمدن چاپ در مملكت ما موجب شده بود كه ما هنوز دوران فرهنگ مكتوب را نگذرانده بوديم. شايد بعد از دوران جنگ جهاني دوم بود كه ترجمه هاي بيشتر فرانسوي به دست كساني كه علاقه مند بودند رسيدند و اين مسئله رواج پيدا كرد و آگاهي بيشتر ملت ايران را به ارمغان آورد.»
با مرور كردن فضاي آن سال ها به سال ۳۲ مي رسيم. از استاد مي پرسم آيا كودتاي ۲۸ مرداد سال ۳۲ بر شما تاثيري گذاشت «من آن زمان ۱۴ سال بيشتر نداشتم و در سن تشخيص نبودم اما به طور سطحي مسائل را مي ديدم.» وقتي از گرايش و علاقه ايشان در سال هاي بعد نسبت به مسائل سياسي سؤال مي كنم، مي گويد: «من هميشه به سمت مسائل سياسي گرايش داشته ام. چون كتاب مي خواندم و از همان دوران كودكي و دبستان علاقه مند بودم اما جويا بودن تشنگي براي شناخت بوده و هيچ گاه به سمت هيچ جريان حزبي كشيده نشدم.»
سال ۱۳۳۸ سالي است كه افتخار ورود غلامحسين اميرخاني را به عرصه خط و خوشنويسي، به طور جدي و حرفه اي، در خود دارد. در اين سال يكي ديگر از نقاط عطف زندگي اين خوشنويس شكل مي گيرد: «در سال ۱۳۳۸ به صورت حرفه اي به سمت خوشنويسي گرايش پيدا كردم و با انجمن خوشنويسان ايران و مرحوم «استاد سيد حسين ميرخاني» آشنا شدم. مكتب هنري، اخلاقي و شخصيت پرجاذبه ايشان يكي از آن نقاط عطف ديگري بود كه در زندگي من پيدا شد. «سيد حسين ميرخاني» در قدم گذاشتن من به اين راه تاثير زيادي داشت. شخصيت ايشان به لحاظ اخلاقي مرا جذب كرد. جوانان و نوجوانان تشنه محبت هستند و هرجا نشانه اي از اين احوالات ببينند، مجذوب مي شوند.»
اميرخاني درخوشنويسي بيش از هر چيز ادبيات موسيقي را شوق برانگيز مي داند و وقتي گفت وگويمان به رابطه بين هنرها مي رسد اين گونه ادامه مي دهد: «بين هنرها به خصوص هنرهاي شرقي، به ويژه در ايران، رابطه وجود دارد. اين هنرها همگي حول يك محور مي چرخند و يك مركز دارند. اما نام و جسم آنهاست كه با هم فرق مي كند. جوهرشان يكي است.»
آثار ادبي و موسيقي تاثير زيادي بر استاد امير خاني گذاشته اند. او با استادان موسيقي و ادبيات زيادي رابطه داشته است اما وقتي نام كساني را كه بر او تاثير گذار بوده اند، مي پرسم، فقط به استادش مرحوم سيد حسين ميرخاني اشاره مي كند: «سيد حسين ميرخاني موسيقيدان بزرگي بود و كمانچه ايشان جزو كمانچه هاي تراز اول بود. اين را استاد بنان مي گفت و من خودم شخصاً از ايشان شنيدم.»
غلامحسين اميرخاني با محمد رضا شجريان همكلاس بوده اند و هر دو شاگرد سيد حسين ميرخاني.
غلامحسين اميرخاني مي گويد: «خوشنويسي ما بيشتر مديون دوران قاجار و صفويه است. بزرگترين خوشنويس ايران در خط نستعليق، ميرعماد است كه در دوران صفويه زندگي كرده و البته در دوران قاجار هم بزرگاني بودند كه در زندگي بنده و همنسلان من تاثير گذاشته اند.»
غلامحسين اميرخاني اكنون كمتر خوشنويسي مي كند و بيشتر مسئوليت كارهاي اجرايي مثل رياست انجمن خوشنويسان ايران همچنين رياست شوراي عالي خانه هنرمندان ايران را بر عهده دارد. به اعتقاد او «خانه هنرمندان مركز هنر و فرهنگ شده و با برنامه هاي متعدد و مختلفي كه هر ماه برگزار مي كند مي تواند چراغ روشني باشد و با تقويت و پشتيباني نقطه عطفي شود براي دوراني كه در آن زندگي مي كنيم.»
اميرخاني اين مسئوليت ها را خارج از تخصص خود مي داند اما به دليل احساس وظيفه پذيراي آنها شده است.
كوچك ترين تقديري كه از اين هنرمند شايسته صورت گرفت، اعطاي نشان درجه يك فرهنگ و هنر به او در سال ۱۳۷۸ به او بود

منبع: روزنامه ایران : شماره 3870




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط