ساختمان حکومت آرماني فارابي

در منظر معلم ثاني، اجتماعات مدني و حکومت همانند ارگانيسم موجود زنده است که اعضاي آن همچون سلول‌هاي بدن مي‌باشند و هر عضوي با کار ويژه‌ي خود در تعامل با ساير اعضا است و با همبستگي ارگانيک در بقا و تداوم
سه‌شنبه، 17 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ساختمان حکومت آرماني فارابي
 ساختمان حکومت آرماني فارابي

 

نويسنده: محسن مهاجرنيا

 

در منظر معلم ثاني، اجتماعات مدني و حکومت همانند ارگانيسم موجود زنده است که اعضاي آن همچون سلول‌هاي بدن مي‌باشند و هر عضوي با کار ويژه‌ي خود در تعامل با ساير اعضا است و با همبستگي ارگانيک در بقا و تداوم ساخت کليت نظام مشارکت دارند. اين نوع کارکرد ساختاري موجب انسجام و انتظام دروني حکومت مي‌شود؛ همان طوري که در بدن انسان همکاري اعضا چنين نظمي را پديد مي‌آورد. برخي از فيلسوفان عصر کلاسيک، حکومت و دولت را مثال بزرگ شده‌ي انسان مي‌دانستند و ساختار حکومت را براساس قواي آدمي تقسيم کرده و همه‌ي سنت‌هاي ارگانيستي را در مورد آن جاري مي‌دانستند. از اين رو همان طوري که ارگانيسم فردي، رشد کمي و کيفي دارد، اجتماع نيز چنين است و به موازات اين رشد و توسعه، روابط اجزا و اعضا نيز پيچيده‌تر مي‌شود و سادگي اوليه ساخت اجتماع کوچک جاي خود را به پيچيدگي فزاينده‌ي ساختاري در نظام سياسي مي‌دهد. در عين حال در همه‌ي سطوح، کليت جامعه به هم پيوسته و منسجم است و علاوه بر ارتباط اجزاء، هر جزئي با کل سيستم نيز مرتبط است. (1) بين اجزاي مدينه، ائتلاف و انتظام و ارتباط ساختاري وجود دارد؛ به طوري که با همه‌ي کثرت اعضا و اجزا به مثابه‌ي شيء واحدند. (2) از ويژگي‌هاي اين سيستم آن است که به صورت سلسله مراتبي است و همانند بدن انسان است که ابتدا قلب موجود مي‌شود و سپس قلب سبب تکوين ساير اعضاي بدن مي‌گردد و سبب قوت اعضاي بدن و تنظيم مراتب آنها مي‌شود و هرگاه عضوي از اعضاي بدن دچار اختلال شود، او است که بدان مدد مي‌رساند. در حکومت نيز چنين است. حاکمان نقش قلب را دارند که هم تقدم وجود دارند و هم سبب وجود سازمان سياسي و حکومت‌اند و عامل استمرار آن و تداوم ملکات ارادي و سامان دادن به آن هستند.
تأليفات فارابي در خصوص انديشه‌ي «ارگانيسم» نظام سياسي دو بخش هستند: بخشي از آثار که صبغه‌ي سياسي دارند ارگانيسم موجود زنده را مفروض دانسته و ساختار حکومت را بدان تشبيه کرده‌اند. (3) بخشي ديگر که آثار غيرسياسي است، ارگانيسم حکومت را مفروض گرفته و ساختار بدن موجودات زنده را بدان تشبيه کرده است. (4) تفکر ساختارگرايي علي‌رغم جنبه‌هاي مثبت آن، مورد نقد واقع شده است. از جمله اينکه تشبيه موجود غير زنده به موجود زنده معقول نيست؛ زيرا پديده‌هاي طبيعي و اجتماعي همانن ارگانيسم موجود زنده با هم ارتباط و انسجام نداشته به راحتي دچار گسست و ناهمگوني مي‌شوند. فارابي با توجه به اين اشکال در مقام ارائه‌ي مکانيسم‌هاي ارتباط و انسجامِ اجزاي ارگانيکي حکومت برآمده دو راه‌حل ارائه مي‌دهد:
1. محبت: اجزاي مدينه را محبت بعضي با بعض ديگر پيوند مي‌دهد؛ خواه اين محبت ناشي از اشتراک شهروندان در فضيلت باشد و يا ناشي از اشتراک در منفعت و يا لذت‌هاي مشترک باشد. در هر صورت محبت بهترين مکانيسم ارتباط ساختاري اجزاي مدينه فاضله مي‌باشد. در فصول المدني تصريح شده است:
فبهذا يأتلفون و يرتبطون؛ (5)
از طريق محبت، ائتلاف و ارتباط ايجاد مي‌شود.
2. سلسله مراتب: علاوه بر خميرمايه‌ي محبت در اجزاي ساختاري حکومت، سيستم سلسله‌مراتبي يکي ديگر از مکانيسم‌هاي ساختاري است که علاوه بر ريشه داشتن در سنت‌ها و نواميس طبيعي، اراده‌ي جمعي انسان‌هاي فاضل را نيز به همراه دارد. فارابي در يک نگاه کلي، سيستم مدينه‌ي فاضله را در سه مرتبه تقسيم مي‌کند:
المدينة الفاضلة التي قوامها برئاسة واحدة ترأس فقط و لاتخدم اصلا و لايرأس احد غيره و منها طوائف تخدم فقط و لاترأس و طوائف متوسط تخدم ذلک الواحد و ترأس من دونها؛ (6)
يعني ساختار مدينه‌ي فاضله به سه مرتبه تقسيم مي‌شود:
1. مرتبه رؤسا: کساني که رياست برتر دارند و کسي بر آنها رياست ندارد.
2. مرتبه‌ي خدمت‌گزاران: کساني که فقط نقش خدماتي دارند و هيچ نوع رياستي ندارند.
3. مرتبه‌ي سوم: کساني که زيردست رؤسا هستند و خود نيز بر مراتب پايين‌تر از خود رياست دارند.
براي تبيين ساختار حکومت از ديدگاه معلم ثاني، لازم است دو عنصر رهبري و مرتبه‌ي رؤسا و ساختار مرتبه‌ي متوسط را که همان نهادهاي حکومتي است، به تفصيل بيان کنيم.

الف. عنصر رهبري

رهبري مهم‌ترين رکن ساختاري در حکومت مطلوب فارابي است که نه تنها در بالاي هرم قدرت سياسي مي‌نشيند، بلکه عامل ايجاد کننده و مقوم آن است. به تعبير معلم ثاني، رئيس اول کامل‌ترين جزء در مدينه است و به همين دليل ضرورتاً اول آن جزء پديد مي‌آيد، سپس سبب ايجاد حکومت مدينه و اجزاي آن مي‌گردد. حکومت مطلوب و رهبري فاضلانه، از ديدگاه فارابي، يک نوع مي‌باشد؛ ولي شرايط و تحولات زماني سبب شده است که هم سطوح حکومت متعدد باشد و به حکومت ملي مدينه و دولت شهر و حکومت منطقه‌اي امت و حکومت جهاني معموره ارض توسعه پيدا کند و هم شکل رهبري از رئيس اول تغيير کند و به صورت‌هاي رئيس مماثل، رئيس سنت، رؤساي سنت و رؤساي افاضل درآيد که در مجموع، شکل‌هاي رهبري و سطوح حکومت، به پانزده صورت و گونه شکل گرفته است. (7)

1. رئيس اول

رئيس اول انسان کاملي است که به مدد استعداد فطري و ملکات و هيئآت ارادي، مراحل کمال را طي کرده و به مرتبه‌ي عقل بالفعل نائل آمده است. قوه‌ي متخيله‌اش به نهايت کمال رسيده و از فيوضات الهي برخوردار گرديده است. چنين انساني را فارابي با هشت عنوان معرفي کرده است:
1. 1. نبي: اين انسان به دليل عقل فعال و روح‌القدس، وحي را دريافت و واسطه‌ي ابلاغ آن مي‌گردد.
2. 1. امام: او واجد برترين فضايل و صناعات است و از قدرت ايجاد آنها در جامعه برخوردار است. (8)
3. 1. واضع النواميس: او از مجاري وحياني، شريعت را دريافت و وضع مي‌نمايد و به نيروي آن جامعه را هدايت مي‌کند. (9)
4. 1. حکيم: از طريق عقل فعال برترين معارف را که همان معرفت واجب تعالي است، دريافته است. (10)
5. 1. فيلسوف کامل: او همه‌ي علوم و فضايل نظري، فکري، خلقي و عملي را به بصيرت کامل دريافته و در جامعه متحقق مي‌کند. (11)
6. 1. متعقل کامل: به سبب ارتباط با عقل فعال به مرتبه‌ي عقل بالفعل و معقول بالفعل رسيده و از قدرت انديشه و استنباط غايات شريفه برخوردار است. (12)
7. 1. ملک مطلق: از اقتدار تام ناشي از صناعت ملکي براي ايجاد فضايل و صناعات در جامعه برخوردار است. (13)
8. 1. رئيس اول: به دليل کمالات برتر و اتصال به منبع وحي، از برترين قدرت و رياست و صناعت برخوردار است و منشأ حکومت و ساير رياست‌ها است. (14)
فارابي براي رئيس اول براساس تفکر شيعي خود شرايطي را ذکر کرده است. اين شرايط مربوط به مقام ثبوت رياست‌اند و با وجود آنها رياست محقق مي‌گردد؛ خواه در مقام اثبات و در جامعه به صورت بالفعل رياست وجود داشته باشد و يا رئيس اول مبسوط‌اليد نباشد. (15)
ملک و امام به واسطه‌ي ماهيت و صناعتشان رياست دارند؛ خواه کسي از آنها بپذيرد و يا نپذيرد، مقبوليت اجتماعي داشته باشند يا خير، اطاعت بشوند يا نشوند، کساني آنها را ياري کنند و يا نکنند. در هر صورت مقام آنها در مقام ثبوت امامت دارند. (16)
شرايط اکتسابي رئيس اول عبارتند از:
1. حکيم باشد؛
2. از تعقل تام بهره‌مند باشد؛
3. از جودت اقناع برخوردار باشد؛
4. از جودت تخيل بهره‌مند باشد؛
5. بر جهاد قدرت داشته باشد؛
6. از سلامت بدني بهره‌مند باشد. (17)
فارابي علاوه بر شرايط شش‌گانه (18) بر اين باور است که رئيس اول براي تحقق رياستش در مقام اثبات بايد از اوصاف و ويژگي‌هاي طبعي خاصي برخوردار باشد تا بتواند علاوه بر مشروعيت الهي در مقام ثبوت، مقبوليت اجتماعي و پذيرش همگاني را نيز تحصيل نمايد. اين اوصاف عبارتند از:
1. تام الاعضاء باشد و اندام او در انجام کارها توانمند باشد؛
2. خوش‌فهم و سريع‌الانتقال باشد؛
3. خوش حافظه باشد و آنچه را که مي‌فهمد، مي‌بيند، مي‌شنود و درک مي‌کند، در حافظه بسپارد؛
4. هوشمند و بافطانت باشد و به ربط مطالب و درک روابط علّي قادر باشد؛
5. خوش‌بيان باشد و زبانش از توانايي لازم برخوردار باشد؛
6. دوستدار تعليم و تعلم باشد؛
7. در خوردن، نوشيدن و منکوحات، حريص و آزمند نباشد و از امور لعب طبعاً به دور باشد؛
8. کبيرالنفس و دوستدار کرامت باشد؛
9. دوستدار راستي و راست‌گويان و دشمن دروغ و دروغ‌گويان باشد؛
10. بي‌اعتنا به درهم و دينار و متاع دنيا باشد؛
11. دوستدار عدالت و دشمن ظلم و جور باشد؛
12. شجاع و مصمم و از اراده‌اي قوي برخوردار باشد؛
13. بر نواميس و عادات مطابق با فطرت تربيت شده باشد؛
14. نسبت به آيين خويش صحيح‌الاعتقاد باشد؛
15. التزام عملي به آيين داشته و اعمال و رفتارش منطبق بر آن باشد؛
16. به ارزش‌ها و فضايل مشهور پايبند باشد. (19)

2. رياست تابعه مماثل

در زمان فقدان رئيس اول، فارابي اين سؤال را مطرح مي‌کند که تکليف شريعت و آيين او چه مي‌شود؟ او در مقام پاسخ‌گويي به اين پرسش، از منظر کلام شيعي به تبيين رهبري و امامت مي‌پردازد و با ويژگي‌هايي که براي آن ارائه مي‌دهد، فلسفه‌ي امامت را در مکتب تشيع به خوبي ترسيم مي‌کند. او با اين عبارت فاذا خلفه (الرئيس الاول) بعد وفاته من هو مثله في جميع الاحوال (20) جانشين رئيس اول، اگر در همه‌ي حالات و شرايط مثل او باشد - به اين معنا که خاستگاه رياست او هم منشأ مشروعيت الهي داشته باشد و هم در مقام اثبات از مقبوليت مردمي برخوردار باشد - بنابراين همه‌ي شرايط شش‌گانه (21) و خصال شانزده‌گانه (22) را بايد دارا باشد، تا از تمام اختيارات رئيس اول برخوردار شود و بتواند متولي امور دين و شريعت باشد که اگر به وضع قانون و تکميل يا تغيير نياز باشد، براساس مصلحت و مقتضاي زمان خويش اعمال نمايد.
فارابي در کتاب الملة مي‌گويد:
هر کجا که رئيس اول کار را ناقص گذاشته است او تکميل و تقدير مي‌نمايد و هر کجا مصلحت اقتضا نمايد شريعت را مي‌توانند تفسير و تغيير دهد. البته نه به اين معنا که رئيس مماثل اشتباه کرده است، بلکه خود او هم اگر در زمان رئيس مماثل بود همين تغييرات را اعمال مي‌کرد. بنابراين رفتار سياسي در توالي رياست مماثل که همچون زمامدار واحد در زمان واحد هستند به اين صورت است. (23)
در اصطلاح تشيع، از اين نوع رياست با تعبير امامت بيان شده است.
فارابي در تحصيل السعادة مي‌گويد:
معناي امام در لغت عرب بر کسي اطلاق مي‌شود که مورد پذيرش همگاني باشد و حکومتش بالفعل باشد. (24)
امام به واسطه‌ي امامتش اصالت و حقانيت دارد؛ يعني بر مبناي مشروعيت الهي استوار است، خواه مقبول عامه باشد يا بدو اقبال کنند، خواه مطاع باشد يا نباشد، کساني او را ياري نمايند يا خير. او به واسطه‌ي عدم مقبوليت و اطاعت و ياور، امامتش زايل نمي‌گردد. جعفر آل ياسين در تعليقه‌ي خويش بر اين عبارت به مباني فکر شيعي فارابي اشاره مي‌کند که در اعتقاد شيعه، امام معصوم که نفس پيامبر تلقي مي‌شود، چه حکومت تشکيل بدهد و چه در خانه بنشيند، چه مبسوط‌اليد باشد يا نباشد، در هر صورت امام است. او به روايت مشهور پيامبر استناد مي‌کند که فرمود:
امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) امام هستند خواه قيام کنند و خواه در خانه بنشينند. (25)

3. رياست سنت (ولايت فقيه)

در زمان فقدان رئيس اول و رئيس مماثل، فارابي جامعه را بدون رهبر رها نکرده و براساس واقع‌بيني مبتني بر تفکر شيعي، رئيس سنت و ولايت فقيه را پيشنهاد مي‌کند، تا سيره و سنت گذشته را تثبيت و تحکيم و استمرار بخشد و براساس آموزه‌هاي آن نيازهاي زمان خويش را استنباط و جامعه را به سوي سعادت، هدايت و ارشاد نمايد. او در کتاب الملة مي‌گويد:
چنانچه بعد از ائمه‌ي ابرار، يعني کساني که پيشوايان حقيقي هستند، جانشين مماثلي يافت نشود، همه‌ي سنت‌هاي رئيس اول بدون کم و کاست و تغييري حفظ مي‌شود و در اختيار رهبري تابعه‌ي غير مماثل گذاشته مي‌شود، تا بدان عمل کند و در اموري که تکليف آنها توسط رئيس اول مشخص نگرديده است، وي با مراجعه با اصول مقدره، حکم امور مستحدثه و غيرمصرحه را استنباط کند. در اين صورت رئيس سنت نيازمند به صناعت فقه است؛ زيرا اين صناعت است که آدمي را قادر مي‌سازد تا به وسيله‌ي آن همه‌ي امور و احکام وضع نشده توسط واضع شريعت را استخراج و استنباط نمايد و تکليف امت را روشن کند. چنين کسي که متولي اين امور است، بايد فقيه باشد. (26)

اوصاف و شرايط رئيس سنت

فارابي در مورد اوصاف طبعي شانزده‌گانه‌اي که پيش از اين براي رئيس بيان شد، معتقد است چون اينها به مقام اثبات و منصب رهبري در عمل مربوط هستند و همه‌ي رهبران در مقام تدبير سياسي بدان‌ها نيازمندند، بنابراين بين رئيس اول و ساير مراتب رياست در اتصاف بدان‌ها فرقي وجود ندارد. اما در شرايط ثبوتي، بين مراتب رياست و به خصوص رهبري سنت با رئيس اول تفاوت‌هايي وجود دارد که در زير به آن اشاره مي‌شود:

1. شرط حکمت

فارابي در آراء اهل المدينة الفاضلة، يکي از شرايط رئيس سنت را حکمت ذکر کرده است (27) و در فصول المدني آن را شرط ندانسته است (28) و در ساير آثار به صورت ترجيحي اتصاف رؤساي سنت را به شرايط رئيس اول توصيه مي‌کند. او در چند جاي ديگر مي‌گويد رياست سنت طبعاً به فلسفه نيازي ندارد. (29) مجموعه‌ي آراي فارابي هر ناظري را بدين نظر مي‌رساند که چون رئيس سنت و فقيه از مجراي قوه‌ي متخيله با عقل فعال و فيض وحياني در ارتباط نيست، به طور قطع در اين بخش از حکمت محروم است و حکمت به معناي فلسفه يعني کمال قوه ناطقه را فقيه مي‌تواند احراز نمايد، اما چون طبعاً بدان نياز ندارد، جزء شرايط ثبوتي نيست بلکه يک شرط ترجيحي است.

2. شرط فقاهت

رئيس سنت خود واضع نواميس نيست. او حافظ شريعت و سنت گذشته است و از همين رو حق مخالفت و تغيير مقدرات رئيس اول را ندارد. (30) اما چون مقتضيات زمان و مکان و مصالح امت در هر عصري متفاوت است، بالطبع ممکن است در عصر رئيس سنت مسائلي حادث شود که در زمان رئيس اول اصلاً مطرح نبوده است. در اينجا وظيفه‌ي رئيس سنت است که از طريق اصول و قواعد کلي شريعت و سنت، به استخراج و استنباط احکام و قوانين مورد نياز جامعه دست يازد. از سويي به دليل آنکه معرفت بر نحوه‌ي استنباط احکام فقط در علم فقه بيان شده است، رئيس سنت ضرورتاً بايد فقيه باشد. (31) سپس در تعريف صناعت فقه مي‌گويد:
صناعتي است که انسان را قادر مي‌سازد تا در مواردي که واضع شريعت تصريح به حکم نکرده است به مدد آن احکام غير مصرح را از راه احکام کلي و قواعد موجود استنباط و استخراج نمود. (32)
معلم ثاني، فلسفه‌ي فقاهت را از محدوده‌ي فقه مصطلح و رايج در عصر خويش خارج کرده جامعيت آن را موکول به هشت شرط اساسي مي‌داند. (33)
1. شناخت شريعت؛
2. شناخت مقتضيات و مصالح زمان؛
3. شناخت ناسخ و منسوخ؛
4. آشنايي با لغت و زبان؛
5. آشنايي با ارزش‌ها و هنجارهاي زمان نزول وحي؛
6. شناخت استعمالات و استعارات زمان خطاب؛
7. شناخت مشهورات زمان خطاب؛
8. آشنايي با روايت و درايت.

3. شرط دين‌شناسي

معلم ثاني علم فقه را تنها بخشي از دين مي‌داند و مي‌گويد: صناعت فقه هم از حيث رتبه و هم از جهت زمان از اصل دين متأخر و فرع بر آن مي‌باشد؛ زيرا فقيه مبادي و اصول خود را در احکام فرعي و اعمال جزئي از واضع دين مي‌گيرد. (34) از اين رو فارابي وظيفه‌ي رئيس سنت و ولي فقيه را بالاتر از فقه مي‌نشاند و او را حافظ کليت دين و ديانت مي‌داند. براي همين مقصود بود که او کتاب الملة و الملة الفاضله را نوشت و در آنجا دين را چنين تعريف کرد:
دين مجموعه‌ي آرا و افعالي است که براي وصول به سعادت قصوا جعل شده است. (35)
فارابي در بسياري از آثار ديگر خود با عبارت عارفاً بالشرايع و السنن المتقدمة (36) دين‌شناسي را براي رئيس سنت شرط دانسته است، تا به واسطه‌ي آن بتواند هم نظام سياسي عصر خويش را رهبري نمايد و هم از اصل دين محافظت کند.

4. شرط زمان‌شناسي

برخلاف رئيس اول که براي تدبير نظام سياسي و هدايت مردم به سوي سعادت تنها لازم بود که زمان خود را بشناسد، رئيس سنت و فقيه جامع‌الشرايط علاوه بر شناخت زمان خود و تشخيص مصالح امت، بايد شرايط و مقتضيات زمان رئيس اول و زمان وضع شريعت را نيز بداند، ‌تا با انديشه‌ي صحيح و تعقل مدني درست در همه‌ي حوادثي که پديد مي‌آيد، در سيره‌ي گذشته نظر نمايد و به استنباط رأي صائب توفيق يابد.

5. شرط قدرت بر ارشاد و هدايت

اين شرط مشترک بين همه‌ي گونه‌هاي رهبري است با اين تفاوت که رئيس سنت براساس سنت و سيره‌ي رئيس اول، جامعه را هدايت مي‌کند. او موظف است با روش‌هاي مختلف تعليمي و تأديبي از طرق متناسب با فهم گروه‌هاي مختلف، آنها را با برهان و استدلال و يا با اقناع از راه تمثيل و محاکات، در مسير سعادت راهنمايي کند. (37)

6. شرط قدرت بر جهاد

اين شرط نيز از مشترکات انواع رهبري است که علاوه بر شرطيت در مقام ثبوت، جزو اوصاف و ويژگي‌هاي عملي در مقام اثبات نيز بيان شده است. او در آراء اهل المدينة الفاضلة مي‌گويد:
جسم رئيس سنت در مباشرت اعمال جنگي بايد به خوبي مقاوم باشد و در اين کار ثابت قدم و استوار باشد و اين در صورتي محقق مي‌شود که صاحب صناعت و فنون جنگي باشد. (38)
در تحصيل السعادة در تبيين اين شرط مي‌گويد:
نوعي توانايي است که در تدبير صحيح براي به کار گرفتن سپاهيان و استفاده از سلاح‌ها و ابزار ادوات جنگي و جنگجويان براي پيروزي بر ساير امت‌ها و ملت‌ها، به کار گرفته مي‌شود. (39)

4. رؤساي سنت

فلسفه‌ي سياسي فارابي، با فقدان رئيس سنت و ولايت فقيه واحد به بن‌بست نمي‌رسد. از اين رو در کتاب آراء اهل المدينة الفاضلة که محصول دوران کهن‌سالي فارابي است، پيشنهاد رياست دو نفري را مطرح مي‌کند و همه‌ي شرايط شش‌گانه‌ي رئيس سنت را در آن دو نفر لازم مي‌داند. وي بر اين عقيده است که اگر يک نفر شرط ترجيحي حکمت را داشته باشد و نفر دوم ساير شرايط پنجگانه را داشته باشد، با هم رهبري سياسي را در يکي از سه نظام سياسي مدينه، امت و با معموره‌ي ارض برعهده مي‌گيرند و تنها شرط اين نوع رهبري جمعي، «هماهنگي و سازگاري» در رهبري است. او با اين شرط جلوي انديشه‌ي جدايي حوزه‌هاي دين و فقاهت را از حکمت و سياست مي‌گيرد. وي در فصول المدني برخلاف آراء اهل المدينة الفاضلة رؤساي سنت را در مرتبه‌ي پنجم رهبري ذکر مي‌کند و تعداد اعضاي آن را حداکثر شش نفر مي‌داند. (40)

5. رؤساي افاضل

اين نوع رهبري عبارت است از شورايي مرکب از شش کارشناس که يکي از آنها فقيه و ديگري حکيم، سياستمدار، کارشناس امور نظامي، کارشناس امور فرهنگي و تبليغي و عالم دين‌شناس است. آنها در صورت فقدان رؤساي سنت، رهبري جامعه را به عهده مي‌گيرند. تعداد اعضاي شورا به تناسب تعداد شرايط رهبري است و چنانچه بعضي از اعضا بيش از يک شرط داشته باشند، به همان اندازه تعداد اعضاي شوراي تقليل مي‌يابد و ممکن است تا سه نفر هم کاهش پيدا کند، اما کمتر از سه نفر و بيشتر از شش نفر نخواهد بود. اين شورا همانند ساير انواع رهبري در يکي از سه نظام ملي (مدينه) يا نظام منطقه‌اي (امت) و يا نظام جهاني (معموره‌ي ارض)، حکومت مي‌کنند. با توجه به شبهه‌اي که در رؤساي سنت نيز مطرح بود - که تعدد رهبران در شورا ممکن است به جدايي حوزه‌هاي دين، فقاهت، حکمت و سياست و نظامي‌گري منجر شود - او علاوه بر شرايط شش‌گانه در مقام ثبوت رياست، يک شرط براي تحقق صحيح رياست جمعي بيان کرده است و مي‌گويد:
فاذا تفرقت هذه [الشرايط] في جماعة و کانت الحکمة في واحد و الثاني في واحد و الثالث في واحد و الرابع في واحد و الخامس في واحد و السادس في واحد و کانوا متلائمين کانوا هم الرؤساء الافاضل. (41)
هرگاه اين شرايط در جماعتي يافت شود و حکمت را در يک نفر و شرط دوم را در يک نفر ديگر و شرط سوم را و همچنين... به شرط آنکه اينها با هم هماهنگ و سازگار باشند، همه‌ي آنها با هم رؤساي افاضل هستند.
فارابي در فصول المدني با تعبير يکونوا باجمعهم يقومون مقام ملک السنة؛ (42) همه آنها با هم رياست دارند، راه را بر هر گونه جدايي و تجزيه در شورا سد مي‌کند. او در فصول المدني برخلاف آراء اهل المدينة الفاضلة يادآور مي‌شود که رؤساي افاضل بعد از رهبري رئيس سنت در مرتبه‌ي چهارم قرار گرفته‌اند.

ب. نهادهاي حکومتي

دستگاه حکومتي سلسله مراتبي فارابي، در يک چشم‌انداز کلي داراي سه مرتبه مي‌باشد: ابتدا مرتبه‌ي رؤسا است. مرتبه‌ي دوم طبقه‌ي متوسط‌اند. اين مرتبه شامل بخش‌هاي گوناگوني است که سياست و تدبير جامعه را تحت اشراف حاکمان برعهده دارند و ما از آن به «نهادهاي حکومتي» تعبير مي‌کنيم. مرتبه سوم طبقه خدمتگزاران‌اند. (43) در السياسة المدنية در تبيين اين سه مرتبه‌ي ساختاري مي‌گويد:
در سلسله مراتب جامعه مراتبي وجود دارد که نزديک به مرتبه‌ي رئيس اول است. مراتبي هم وجود دارد که کمي دور از مرتبت او هستند و مراتبي وجود دارد که خيلي با مرتبه رئيس او، فاصله دارند و بدين صورت مراتب رياست‌ها منظم شده است. بنابراين به طور متنازل از عالي‌ترين مرتب فرود مي‌آيد تا آنجا که به مرتبه‌ي خدمت مي‌رسد. هنگامي که رئيس اين مراتب را به نظام آورد و مشخص کرد و نهادها را سامان داد، هرگاه بخواهد در مورد امري دستور و اندرزي بدهد که مردم مدينه و يا گروهي از مردم بدان عمل نمايند و يا بدان وارد شوند، از طريق اين اجزا و نهادها عمل مي‌کند و به نزديک‌ترين مرتبه به خود دستور مي‌دهد و القا مي‌کند و سپس آنان به مرتبت نزديک‌تر به خود دستور مي‌دهند. به همين ترتيب تا برسد به آن گروهي که براي ‌آن خدمت و وظيفه تربيت شده‌اند. (44)
در آثار فارابي، از نهادهاي حکومتي در طبقه‌ي متوسط گاهي با عنوان «اجزاب مدينه»، «مراتب مدينه» و يا «مراتب رياسات» ياد شده است. او در مجموع آنها را به پنج بخش مختلف تقسيم مي‌کند که به اجمال ارائه چنين است:

1. بخش فضايل و علوم

در اين بخش اهل فضايل و حکيمان جامعه و اهل تعقل و کساني که از آراء و نظرات صائب در امور اساسي برخوردارند، وجود دارند و صناعتشان پرداختن به علوم و فضايل چهارگانه‌ي نظري، فکري، خلقي و عملي است (45) و به واسطه‌ي آن، تدبير و سياست جامعه را برعهده گرفته‌اند. در اين بخش سه گروه فکري فعاليت دارند: حکيمان؛ متعقلان؛ و صاحبان انديشه در امور مهم.

2. بخش فرهنگ و ارشاد

خواجه نصيرالدين طوسي در شرح و ترجمه‌ي عبارت فارابي در فصول المدني مي‌گويد:
در اين بخش جماعتي است که عوام و فروتران را به کمال اضافي مي‌رسانند و عموم اهل مدينه را به آن چه معتقد طايفه اول بود، دعوت مي‌کنند تا هر که مستعد بود به مواعظ و نصايح ايشان از درجه‌ي خود ترقي کند و علوم کلام و فقه و خطابت و بلاغت و شعر و کتابت صناعت ايشان بود و آنان را «ذوي الالسنة» خوانند. (46)
اين بخش متصدي ترويج و توزيع فضايل و ارزش‌ها در جامعه است که از راه تعليم و تربيت شهروندان، اغراض رئيس را محقق مي‌نمايد، (47) و چون مسئوليت‌هاي مختلفي وجود دارد، به تناسب آن در اين بخش گروه‌هاي مختلفي شکل گرفته است که در زير بدان‌ها اشاره مي‌شود:
1. عالمان دين که با عنوان حَمَلَةُالدين بيان شده است و شامل گروه متکلمان و فقيهان مي‌شود.
2. خطيبان و سخنرانان: کساني که به وسيله‌ي خطابه و با استشهاد به سنت‌هاي ديني، بنيان‌هاي فکري توده را تقويت مي‌کنند.
3. شاعران، خوانندگان، موسيقي‌دانان و کساني که در بخش هنري و سرگرمي فعاليت دارند.
4. نويسندگان علوم و معارف و کاتبان فرامين حکومتي.

3. بخش کارگزاران

اين بخش متصدي امور اجرايي، سامان‌دهي و تنظيم و تقدير امور داخل جامعه براساس عدالت است و متوليان آن جماعتي هستند که در اخذ و اعطا تقدير واجب رعايت مي‌کنند و بر تساوي و تکافي تحريض مي‌نمايند و علوم حساب و هندسه و طب و نجوم صناعت ايشان است.
قلمرو فعاليت اين بخش به حوزه‌ي ساير بخش‌ها نيز وارد مي‌شود. در اين بخش است که از محوري‌ترين عنصر اجتماعي يعني عدالت حراست مي‌شود و براساس آن، توزيع خيرات مشترک و تقسيم مناصب و صناعات و ايجاد امنيت شغلي و اجتماعي و محاسبه و تنظيم حقوق اجتماعي، صورت مي‌گيرد. به همين دليل براي محاسبه‌هاي دقيق، حساب و هندسه را شرط کرده است. فارابي براي کازگران نظام سياسي خود سه شرط اساسي را توصيه کرده است:

1. 3. آگاهي بر مسائل حکومتي و سياست

در اين خصوص او بر سه نوع معرفت سياسي تأکيد مي‌کند:
الف. شناخت اوضاع سياسي و منافع و مصالح جامعه؛ (48)
ب. شناخت عدالت و نحوه‌ي اجراي آن در جامعه؛ (49)
ج. شناخت حقوق شهروندان و چگونگي تأديه آن. (50)

2. 3. برخورداري از تجربه

فارابي از تجربه در امور سياسي به «تعقل مدني» نيز تعبير کرده و معتقد است؛ تعقل مدني از راه مداومت و ممارست در امور اجرايي به دست مي‌آيد. (51)

3. 3. برخورداري از قدرت اجرايي

کارگزاران علاوه بر آگاهي از مسائل سياسي و برخورداري از تجربه، بايد از توان اجرايي در زمينه‌ي مسئوليت خود نيز برخوردار باشند. فارابي به سه مورد زير اشاره مي‌کند:
الف. توزيع عادلانه حقوق و خيرات عامه، ارزش‌ها و افعال و ملکات ارادي؛ (52)
ب. تقسيم مشاغل و صناعات به صورت عادلانه؛ (53)
ج. حفاظت از امنيت و حقوق شهروندان. (54)

4. بخش اقتصادي

اين بخش متصدي امور مالي و بنيان‌هاي اقتصادي جامعه در زمينه‌هاي توليد، (55) توزيع (56) و مصرف (57) است و بالطبع به مسائل مختلفي نظير بيت‌المال، (58) خراج و زکات (59) و عدالت اقتصادي (60) و ساير امور توجه دارد. فارابي در السياسة المدنية در بيان صناعت مالي و بخش اقتصادي مي‌گويد:
الصناعة التي ترأس الصناعة المالية في المدينة هي الصناعة التي انما بلغ غرضها من المال باستعمال الصنايع الجزئية في اکتساب الاموال (61)
صناعتي که مسئوليت بخش مالي را در جامعه به عهده دارد، صناعتي است که با بهره‌گيري از ساير صنايع جزئي مي‌تواند ثروت و درآمد براي مدينه تحصيل کند.
او سپس به بيان اصناف و گروه‌ها و متوليان اقتصادي اشاره مي‌کند و مي‌گويد: آنها کساني هستند که در جامعه، مال و سرمايه را کسب مي‌کنند؛ مانند کشاورزان، دامپروران، تاجران و ساير کساني که به مشاغل اقتصادي اشتغال دارند. (62)

5. بخش نظامي و انتظامي

در ساختار نظام سياسي فارابي، هم براي تحکيم و تثبيت فضايل و ترويج ارزش‌ها و تقسيم کار اجتماعي و توزيع قدرت و امکانات در داخل و هم به منظور حفاظت از کليت نظام در مقابل دشمن خارجي، ضرورت وجود قدرت نظامي و سپاه، پيش‌بيني شده است. (63) او معتقد است که اولاً رئيس مدينه خود بايد در امور نظامي در حد فرماندهي سپاه از «فضايل فکري جهادي» برخوردار باشند. وي بر اين اساس يکي از شرايط رهبري را در همه‌ي سطوح آن، برخورداري از سلامت جسماني و قدرت بدني براي جهاد مي‌داند. (64) باور او اين است که هيچ جامعه‌اي بدون بخش نظامي نمي‌تواند دوام يابد و براي اقتدار نظامي يک کشور توجه به سه عامل را اساسي مي‌داند:
الف. قدرت نظامي هر مملکتي، به ميزان قدرت و اقتدار رهبران سياسي آن وابسته است.
ب. داشتن استراتژي و تدبير و تاکتيک‌هاي نظامي در عمليات و نحوه‌ي بهره‌برداري از تجهيزات جنگي در برخورد با دشمن.
ج. برخورداري از فضايل فکري براي آن بخش از سربازاني که حراست و انتظامات و ايجاد نظم و برقراري قانون را در جامعه برعهده دارند. معلم ثاني موضوع‌هاي جنگ و صلح و دفاع را به تفصيل مطرح کرده است. او در فصول المدني، جنگ‌ها را به دو بخش عادلانه و جائرانه تقسيم و هفت نوع از جنگ‌هاي عادلانه را بيان مي‌کند و چهار نوع از جنگ‌هاي جائرانه را نيز مي‌شمارد. (65)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 84؛ ابونصر فارابي، فصول منتزعة، صص 70 و 71؛ ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 121.
2. ابونصر فارابي، الملة، ص 63.
3. ر.ک: آثاري چون: آراء اهل المدينة الفاضلة؛ ابونصر فارابي، السياسة المدنية؛ الملة و فصول متنزعة.
4. ابونصر فارابي، رسالة في اعضاء الحيوان، ص 83.
5. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، صص 70 و 71.
6. ابونصر فارابي، رسالة في اعضاء الحيوان، ص 83؛ ابونصر فارابي، السياسة المدنية، صص 83 و 84.
7. گونه‌هاي پانزده‌گانه‌ي رهبري از ضرب سه سطح حکومت در پنج نوع رهبري به دست مي‌آيد.
8. همان، ص 127؛ ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 93.
9. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، صص 91 و 92.
10. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 147؛ ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 61؛ تعليقات، ص 136.
11. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، صص 88-93؛ ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 125.
12. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 55؛ ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 125.
13. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 92؛ ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 79.
14. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، صص 78 و 79؛ ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 92.
15. شيعه معتقد است ائمه معصومين (عليهم‌السلام) چه حکومت تشکيل بدهند چه در خانه بنشينند از مقام امامت برخوردارند و روايت مشهور از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد امام حسن و امام حسين که فرموده «الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا» مؤيد اين نظر است.
16. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 49؛ ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 97.
17. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 66.
18. در برخي از آثار فارابي نظير «آراء اهل المدينة الفاضلة» و «السياسة المدنية» شرايط شش‌گانه در ظاهر تقليل يافته است. همين امر سبب اشتباه برخي از محققان و مترجمان گرديده است. ر.ک: محسن مهاجرنيا، انديشه سياسي فارابي، فصل 11، به قلم نگارنده.
19. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، صص 127 و 128؛ ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 95.
20. ابونصر فارابي، الملة، ص 49.
21. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 55.
22. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، صص 127 و 128؛ ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 95.
23. ابونصر فارابي، الملة، صص 49 و 50؛ ابونصر فارابي، السياسة المدنية، صص 79 و 80.
24. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 93.
25. آل‌ ياسين، جعفر، تعليقه و تحشيه بر تحصيل السعادة، ص 115.
26. ابونصر فارابي، الملة، ص 50.
27. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 129.
28. همان.
29. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 67.
30. ابونصر فارابي، الملة، ص 60.
31. همان.
32. همان، ص 60؛ ابونصر فارابي، احصاء العلوم، ص 70.
33. ابونصر فارابي، الملة، صص 50 و 51.
34. «ان صناعة الفقه متأخره عن الملة... و ان الفقيه انما يستعمل المبادي مقدمات مأخوذة منقولة عن واضع الملة في العملية الجزئية». ابونصر فارابي، الحروف، ص 132.
35. ابونصر فارابي، الملة، ص 43.
36. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 81؛ ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 67؛ ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 129؛ ابونصر فارابي، الملة، ص 51.
37. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، صص 77-83.
38. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 130.
39. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 81.
40. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 67.
41. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 130.
42. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 67.
43. ابونصر فارابي، رسالة في اعضاء الحيوان، ص 83.
44. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 51.
45. کتاب «تحصيل السعادة» براي بررسي و تبيين اين چهار فضيلت نگاشته شده است.
46. خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، ص 286.
47. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، صص 84 و 85.
48. ابونصر فارابي، احصاء العلوم، صص 66-68.
49. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 70.
50. همان، ص 71.
51. همان، ص 57؛ ابونصر فارابي، الملة، ص 59.
52. ابونصر فارابي، احصاء العلوم، صص 64 و 65؛ ابونصر فارابي، الملة، ص 53.
53. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، صص 71-75.
54. ابونصر فارابي، الملة، ص 56.
55. ابونصر فارابي، السياسة، ص 26.
56. ابونصر فارابي، احصاءالعلوم، صص 64 و 65.
57. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، صص 72-74.
58. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 66.
59. شرح رساله‌ي زيتون الکبير اليوناني، ص 8؛ تلخيص النواميس، صص 71 و 72.
60. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 101.
61. همان، ص 101.
62. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، صص 65 و 66.
63. ابونصر فارابي، تحصيل السعادة، ص 80.
64. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، صص 127-130؛ ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 66.
65. ر.ک: ابونصر فارابي، فصول منتزعة، صص 76-78.

منبع مقاله :
مهاجرنيا، محسن؛ (1388)، انديشه سياسي متفکران اسلامي جلد اول: فلسفه سياسي اسلام، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط