«آیه غار» از دیدگاه فریقین (1)

إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیّده بجنودٍ لم‌تروها و جعل کلمةَ الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم(توبه:40) فریقین در تفسیر این آیه با هم اشتراک نظرهایی دارند، اما چشم‌اندازی که شیعه از این آیه عرضه کرده است، مغایر با دیدگاهی است که اهل سنت از آن نمایانده است. به
چهارشنبه، 30 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«آیه غار» از دیدگاه فریقین (1)
«آیه غار» از دیدگاه فریقین (1)
«آیه غار» از دیدگاه فریقین (1)

نويسنده:مهدی کرباسی

چکیده

إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیّده بجنودٍ لم‌تروها و جعل کلمةَ الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم(توبه:40)
فریقین در تفسیر این آیه با هم اشتراک نظرهایی دارند، اما چشم‌اندازی که شیعه از این آیه عرضه کرده است، مغایر با دیدگاهی است که اهل سنت از آن نمایانده است. به دلیل همین تغایر در دیدگاه‌ها (به ویژه چون این آیه با مسئله خلافت پیوند دارد) فریقین دربارة آن به طور مستقل یا غیرمستقل نگاشته‌های فراوان دارند که بیشتر ناظر به نقد دیدگاه مقابل است.1
اهل سنت این آیه را بیان‌کننده فضایل و مناقب والا و ارزشمند برای ابوبکر می‌دانند و بنا به این آیه، وی را در شمار صحابه خاص و برگزیدة پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) قلمداد می‌کنند، بلکه آن را دلیلی بر حقانیت خلافت به شمار می‌آورند، اما در نگاه شیعه، از فقرات و کلمات این آیه، نه تنها هیچ گونه فضیلت و برتری استفاده نمی‌شود، بلکه ـ در چشم‌انداز برخی از بزرگان شیعه ـ آیة غار از برخی مثالب ایشان و عدم توجه و نظر خداوند به وی حکایت دارد.
واژه‌های کلیدی: صاحب، سکینه، آیه غار، حزن، روایات، فریقین.

مقدمه

پیش از آنکه نگرش خاص هر یک از فریقین در این آیه را بررسی کنیم، به طرح نقاط مشترک دیدگاههای فریقین دربارة آیه می‌پردازیم:
یک ـ رویداد تاریخی: شیعه و سنی در مورد رویداد تاریخی که در آیه بدان اشارت رفته، با یکدیگر همداستانند و هر دو اذعان دارند که این آیه، ناظر به رخداد تاریخی هجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) است. آن زمان که مشرکان مکه نقشة قتل پیامبر(صلی الله علیه واله) را کشیدند، ایشان به ناچار و به دستور الهی از مکه خارج شدند و به سمت مدینه حرکت کردند و در بین راه برای حفظ جان خویش به غاری رفتند و مدتی در آن غار به سر بردند.
دوـ شأن نزول آیه: هر دو گروه برآن‌اند که این آیه و دو آیة پیش از آن، زمانی نازل شد که گروهی از مسلمانان از رفتن به جبهة جنگ خودداری می‌کردند و در اجرای دستور پیامبر سستی می‌نمودند. این آیات مسلمانان را از بی‌توجهی و کوتاهی کردن امر جهاد و یاری رساندن پیامبر بر حذر می‌دارد و تصریح می‌کند: اگر شما (مسلمانان) در این کار پیامبر را یاری نرسانید، خداوند، خود، او را یاری می‌کند؛ چنان‌که پیش از این در جریان هجرت او از مکه به مدینه، در تنگنای غار او را یاری و کمک رسانید؛ آن زمان که هیچ یار و یاوری نداشت و تنها کسی که با او همراه بود، خود نیز دچار ترس و اندوه شده بود.
سه ـ مصداق کلمة «صاحب»: فریقین متفق‌القول‌ند که منظور از «صاحب» در آیة شریفه، ابوبکر است. هیچ کدام از بزرگان دو گروه ـ به جز افرادی بسیار اندک ـ در این امر خدشه نکرده است.
چهار ـ غار در آیه: غاری که در این آیه بدان اشارت رفته و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) را در جریان تاریخی هجرت، در خویش جای داده بود، غاری در اطراف مکه، به نام غار ثور است. جز خبری واحد که آن را غار حرا می‌داند و قابل استناد نیست،2 فریقین بر این مطلب اتفاق‌نظر دارند.

گفتار دوم: بررسی دیدگاه اهل سنت در تفسیر آیه

این آیه در نظر اهل سنت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است تا آنجا که برخی از بزرگان ایشان، آن را برترین فضیلت و علت اولویت ابوبکر بر دیگران در امر خطیر خلافت دانسته‌اند. آنان روایاتی در این‌باره به این مضمون نقل می‌کنند: «ان الله ذمّ الناس کلّهم و مدح ابابکر؛ خداوند همة مسلمانان را مذمت و سرزنش نمود، اما ابوبکر را ستایش کرد.»3 اهل سنت در تفسیر این آیه، ادعاهایی دارند که انصافاً از مفاد آیه بیرون است و دلیلی بر آن نیست.
ابن‌حجر عسقلانی می‌گوید:
هی (آیة الغار) أعظم فضائله التی استحق بها أن یکون الخلیفة بعد النبی؛4
آیة غار بزرگ‌ترین فضیلت برای ابوبکر است و وی را شایستة خلافت پس از پیامبر خدا می‌کند.
اما دربارة مسئله استشهاد به این آیه باید گفت: آن‌چنان که از جوامع تاریخی به دست می‌آید، در زمان حیات پیامبر هیچ‌گاه از طرف خود پیامبر(صلی الله علیه واله) یا ابوبکر و یا شخص دیگری، برای اثبات فضیلت ابوبکر به این آیه تمسک نشده است. نخستین کسانی که بعد از وفات پیامبر در فضیلت ابوبکر به این آیه استناد کردند، عمر و ابوعبیده جراح‌ند. عمر در روز سقیفه دست ابوبکر را گرفت و این چنین سخن گفت:
من له مثل هذه الثلاث؟: ثانی اثنین إذ هما فی الغار من هما؟ إذ یقول لصاحبه لاتحزن. من هو؟ إن الله معنا من هما؟ ثم بسط یده و بایعه الناس؛5
چه کسی همانند این امتیازات سه‌گانه را داراست؟ همراه پیامبر در غار، صاحب پیامبر که به او فرمود: اندوهگین مباش و کسی که معیت و یاری خداوند علاوه بر پیامبر شامل او نیز شد، چه کسی این خصوصیات را داراست؟ آن‌گاه دست ابوبکر را گشود و مردم با او بیعت کردند.
و نیز می‌گفت:
إن أولی الناس بأمر نبی الله ثانی اثنین إذ هما فی الغار، ابوبکر السباق المسن؛6
سزاوارترین شخص به جانشینی پیامبر اکرم، کسی است که در غار همراه او بوده است. او ابوبکر پیشتاز و سالخورده است.
او در روز بیعت عام نیز بر این مطلب پافشاری می‌نماید و مهم‌ترین دلیل اولویت ابوبکر را در مسئله خلافت این گونه بیان می‌کند:
إن ابابکر صاحب رسول اله، و ثانی اثنین و أولی الناس بأمورکم؛ فقوموا فبایعوه؛7
همانا ابوبکر یار پیامبر و همراه او در غار و سزاوارترین شخص به سرپرستی امور شماست. پس برخیزید و با او بیعت کنید.
عثمان نیز به تبعیت از عمر، مردم را این‌چنین به بیعت با ابوبکر فراخواند:
إن ابابکر الصدیق أحق الناس بها، إنه لصدیق وثانی اثنین و صاحب رسول الله؛8
ابوبکر صدیق سزاوارترین کس برای جانشینی پیامبر است. او بسیار راستگو و یار غار و همراه پیامبر اکرم است.
ابوبکر خود نیز ـ هنگامی که یهودیان از او خواستند تا پیامبر را توصیف کند ـ گفت:
معشر الیهود لقد کنت معه فی الغار کإصبعی هاتین؛9
ای گروه یهود! من و پیامبر در غار، مانند پیوستگی دو انگشتم به هم نزدیک بودیم.
استدلال به این آیه برای اثبات مناقب ابوبکر و استحقاق خلافت وی، در همه اعصار ادامه یافت؛ از جمله در عصر تابعین، شعبی ـ که به بنی‌‌امیه تعلق دارد ـ در فضیلت ابوبکر به این آیه استناد کرده است.10
در مصادر روایی شیعه نیز احادیثی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد این بحث در زمان ائمه هم رونق داشته است. برخی از اصحاب ائمه(علیه السلام) کیفیت استدلال اهل سنت به این آیه را برای ائمه(علیه السلام) بازگو می‌کردند و آنان ضمن آنکه ادعاهای اهل سنت را پاسخ می‌گفتند، شیوه نقد و رد این ادعاها را نیز به اصحابشان می‌آموختند.11در برخی از روایات دیگر، مناظرة ائمه با اهل سنت دربارة این آیه12و نیز مناظرة شاگردان آنان ذکر شده است.13
کوتاه سخن آنکه این آیه، اساسی‌ترین دلیلی است که بنیانگذاران مکتب تسنن در مورد برتری ابوبکر بر دیگران در امر خلافت، بدان تمسک کرده‌اند. برخی از افراط‌گرایان این مکتب تا آنجا پیش رفته‌اند که یار غار بودن ابوبکر را برتر از خوابیدن علی(علیه السلام) در بستر پیامبر دانسته‌اند14که قرآن دربارة آن می‌فرماید: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله...»(بقره: 207).

تحلیل بنیانهای تفسیر اهل سنت از آیه

دیدگاه اهل سنت بر دو حوزه و ساحت در عین حال مرتبط با یکدیگر مبتنی است و بیشتر ناظر به نقد دیدگاه افراطی شیعه در تفسیر این آیه است. این دو ساحت عبارت‌اند از:
1. تحلیل درونی از دلالت آیه. 2. استناد به روایات و شواهد تاریخی.
اساسی‌ترین نقاطی که در حوزة تحلیل درونی آیه، بدان تمسک شده و برخی از مفسران اهل سنت مانند فخر رازی به تفصیل به آنها پرداخته و آنها را برجسته کرده‌اند، عبارت‌اند از:
الف ـ ثانی اثنین: در این تعبیر، خداوند از ابوبکر به عنوان «دومین نفر» یاد کرده و او را همردیف و همسان پیامبر به شمار آورده است و این مطلب حکایت از مقام و منزلت سترگ ابوبکر در پیشگاه الهی است.
ب ـ إذ هما فی الغار: این تعبیر نیز مانند تعبیر پیشین، ابوبکر را در جایگاهی کنار پیامبر به تصویر کشیده است و از همراهی او با پیامبر در غار گزارش می‌کند.
ج ـ إذ یقول لصاحبه: در این جمله خداوند ابوبکر را صاحب پیامبر معرفی کرده است. منظور از «صاحب» معنای اصطلاحی آن است، در حالی که در قرآن از هیچ یک از صحابی پیامبر به عنوان صحابی یاد نشده است. ذکر این توصیف برای ابوبکر نشانه کمال نزدیکی و قرب او به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و حکایت‌کنندة آن است که او برترین صحابی پیامبر خدا و صاحب سرّ اوست!
فخر رازی در تفسیر کبیر خود این گونه می‌گوید:
إنه تعالی وصف أبابکر بکونه صاحباً للرسول و ذلک یدلّ علی کمال الفضل؛15
خداوند متعال ابوبکر را صاحب پیامبر به شمار آورده و این بالاترین امتیاز است.
آلوسی در تفسیر این فقره از آیه می‌گوید:
و فیها النص علی صحبته ـ رضی الله تعالی عنه ـ لرسول الله(صلی الله علیه واله) و لم‌یثبت ذلک لأحد من أصحاب رسول الله ـ علیه الصلاة و السلام ـ سواه، و کونه المراد من الصاحب مما وقع علیه الاجماع؛16
در این آیه به مصاحبت و همراهی ابوبکر با پیامبر اکرم تصریح شده و این ویژگی برای هیچ کدام از اصحاب پیامبر ثابت نشده است و به اجماع علما، مراد از صاحب ابوبکر است.
از همین رو برخی از اهل سنت بر‌آن‌ند که انکار صحابی بودن ابوبکر مساوی با کفر است. از جمله واحدی نیشابوری در تفسیرش این چنین می‌گوید:
وقال الحسین‌ بن‌ فضل: من أنکر أن یکون عمر أو عثمان أو أحد من الصحابة کان صاحب رسول الله فهو کذاب مبتدع و من أنکر أن یکون أبوبکر صاحب رسول الله کان کافراً، لأنه ردّ نص القرآن؛17
حسین‌بن‌فضل می‌گوید: کسی که صحابی بودن عمر یا عثمان و یا یکی از صحابه را انکار کند، دروغگو و بدعت‌گذار به شمار می‌رود، اما کسی که صحابی بودن ابوبکر را منکر شود، کافر است؛ زیرا صریح قرآن را رد کرده است.
آلوسی نیز به تبع او می‌گوید:
و من هنا قالوا: إن إنکار صحبته کفر؛18
به همین دلیل گفته‌اند انکار صحابی بودن ابوبکر کفر است.
دـ لاتحزن: حزن و اندوهی که ابوبکر را در آن موقعیت در برگرفته بود، به خاطر شخص خودش نبود، بلکه نگرانی او برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و آیندة اسلام بود و این بیان‌کنندة کمال ایمان و اخلاص و شفقت و دلسوزی او به پیامبر اکرم و مسلمانان است.
واحدی نیشابوری می‌گوید:
قال المفسرون: کان حزن أبی‌بکر شفقةً علی رسول الله و خوفاً أن یطلع علیه؛19
حزن و اندوه ابوبکر به خاطر دلسوزی بر پیامبر بود. او می‌ترسید که مشرکان جایگاه پیامبر را بیابند.
قرطبی در جامع‌الاحکام در این‌باره می‌گوید:
إن حزن الصدیق إنما کان خوفاً علی النبی(صلی الله علیه واله) أن یصل إلیه ضرر؛20
همانا اندوه ابوبکر از این بود که می‌ترسید ضرری متوجه پیامبر شود.
ثعلبی در الکشف و البیان می‌گوید:
و لم‌یکن حزن ابی‌بکر جبناً منه و لاسوء ظن و إنما کان إشفاقاً علی رسول الله؛21
نگرانی ابوبکر به خاطر ترس و بدگمانی به پیامبر نبود، بلکه او نگران پیامبر بود.
فخر رازی می‌نویسد:
فلمّا طلب المشرکون الأثر و قربوا، بکی ابوبکر خوفاً علی رسول‌الله(صلی الله علیه واله)، فقال(علیه السلام): «لاتحزن أن الله معنا»؛22
پس زمانی که مشرکان به دنبال پیامبر آمدند و نزدیک غار شدند، ابوبکر از روی ترس بر جان پیامبر شروع به گریستن کرد. آن‌گاه پیامبر به او فرمود: «اندوهگین مباش، خدا با ماست.»
آلوسی در این‌باره این چنین می‌گوید:
کان ذلک الحزن إشفاقاً علی رسول الله علیه الصلاة و السلام؛23
نگرانی ابوبکر به خاطر دلسوزی بر پیامبر بود.
هـ ـ إن الله معنا: در این کلام، پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) معیت و همراهی خداوند را به خود و به ابوبکر استناد می‌دهد. قطعاً منظور پیامبر از این معیت، معیت خاص و ویژة الهی است؛ چون اگر منظور معیت عام باشد، معیت عام همان احاطه علمی و فراگیر خداوند به تمام موجودات است و حتی کفار و مشرکان که در جست‌و‌جوی پیامبر بودند نیز مشمول این معیت خواهند بود. در نتیجة کلام پیامبر محمل صحیح و درستی پیدا نخواهد کرد و همچنین باعث تسلی خاطر ابوبکر نیز نخواهد بود؛ چراکه ابوبکر خود نیز از این معیت آگاه بود. معیت خاص ـ که همان تأییدات و عنایات ویژة الهی است ـ تنها شامل اولیای الهی و بندگان شایستة او می‌شود. قرآن می‌فرماید: «إن الله مع الذین اتّقوا و الذین هم محسنون»(نحل: 128). پس از این بیان روشن می‌شود که ابوبکر نیز از بندگان صالح و شایستة خداوند به شمار می‌رود.
فخر رازی در این زمینه چنین می‌گوید:
و لاشک أنّ المراد من هذه المعیة، المعیة بالحفظ و النصرة و الحراسة و المعونة و بالجملة فالرسول علیه الصلاة و السلام شرک بین نفسه و بین أبی‌بکر فی هذه المعیة، فإن حملوا هذه المعیة علی وجه فاسد، لزمهم إدحال الرسول فیه و إن حملوها علی محمل رفیع شریف، لزمهم إدخال أبی‌بکر فیه، و نقول بعبارة أخری: دلّت الآیة علی إنّ أبابکر کان الله معه، و کل من کان الله معه، فإنه یکون من المتقین المحسنین، لقوله تعالی: «إن الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون» و المراد منه الحصر، و المعنی: إن الله مع الذین اتقوا لامع غیرهم و ذلک یدل علی أن أبابکر من المتقین المحسنین؛24
و شکی نیست که مراد از این معیت، معیت حفظ و نصرت و نگهبانی و کمک و یاری است. پس پیامبر اکرم، ابوبکر را نیز با خود در این معیت شریک کرده است. بنابراین اگر این معیت بر معنای نادرستی حمل شود، آن معنا شامل پیامبر نیز خواهد شد و اگر بر معنای صحیح آن ـ که مقام ارزشمندی است ـ حمل شود، ابوبکر را نیز در بر خواهد گرفت. به عبارت دیگر، آیة شریفه دلالت می‌کند بر اینکه خداوند با ابوبکر است. از سوی دیگر، از مفاد آیة شریفه «إن الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون» کبرای کلی و قاعدة عمومی به دست می‌آید که: «کل من کان الله معه فإنه یکون من المتقین المحسنین.» بنابراین ابوبکر نیز در زمرة محسنان و متقیان داخل می‌شود.
آلوسی نیز در این‌باره می‌گوید:
إن الله معنا أی بالعصمة و المعونة فهی معیة مخصوصة و إلا فهو تعالی مع کل واحدٍ من خلقه؛25
خداوند با ماست؛ یعنی: ما را حفظ و کمک می‌کند و این معیتی ویژه است؛ وگرنه خداوند متعال با همه مخلوقات خویش است.
آلوسی این ویژگی را برای ابوبکر یک ویژگی منحصر به فرد می‌داند که او را نه تنها از اصحاب پیامبر، بلکه از اصحاب تمامی انبیا ممتاز و جدا می‌کند. وی می‌گوید:
و لم‌یثبت مثل ذلک فی غیره بل لم‌یثبت نبی معیة الله سبحانه له و لآخر من أصحابه و کأنّ فی ذلک إشارة إلی أنه لیس فیهم کأبی‌بکر الصدیق؛26
همانند این امتیاز برای هیچ یک از صحابه ثابت نشده، بلکه هیچ پیامبری معیت خداوند را علاوه بر خویش به یکی از صحابه نسبت نداده است. گویا این مطلب اشاره به آن است که در میان اصحاب پیامبر اسلام و دیگر پیامبران، هیچ کس مانند ابوبکر نیست.
و ـ «فأنزل الله سکینته علیه»: دربارة مرجع ضمیر کلمه «علیه» دو احتمال در میان است: 1. ضمیر به پیامبر بازگردد. 2. ضمیر به ابوبکر رجوع کند. قول مشهور در میان اهل سنت، احتمال اول است،27ولی احتمال دوم را قوی‌تر و منطقی‌تر می‌دانند و می‌گویند: دلیل عقلی و نقلی و همچنین فقره پیشین آیه این احتمال را تأیید می‌کند؛ زیرا پیامبر نیازی به تسکین و آرامش نداشت؛ چون آرامش و طمأنینه همیشه همراه با پیامبر است، بلکه این ابوبکر بود که در آن موقعیت اندوهگین و محزون گردید. پس مناسب آن است که سکینه و آرامش بر او فرود آید. قرطبی در این‌باره چنین می‌گوید:
فأنزل الله سکینته علیه فیه قولان: أحدهما علی النبیّ و الثانی علی أبی‌بکر، قال علماؤنا: و هو الأقوی؛ لأنه خاف علی النبیّ من القوم، فأنزل الله سکینته علیه؛28
در اینکه سکینه بر چه کسی فرود آمده، اختلاف است. یک قول نزول سکینه را بر پیامبر می‌داند و قول دیگر که قوی‌تر است، نزول سکینه را بر ابوبکر دانسته است؛ چون او بر جان پیامبر ترسید، پس سکینه بر او نازل شد.
صاحب الوسیط نیز چنین می‌نویسد:
و قوله فأنزل الله سکینته علیه، قال ابن‌عباس فی روایة سعید‌بن‌جبیر: علی أبی‌بکر، فأما النبی(صلی الله علیه واله) فکانت السکینة علیه قبل ذلک؛29
سعیدبن‌جبیر از ابن‌عباس نقل می‌کند: سکینه بر ابوبکر نازل شد؛ چراکه پیامبر قبل از آن، از سکینه و آرامش برخوردار بود.
فخر رازی بر بازگشت ضمیر آیه به ابوبکر پافشاری می‌نماید و بیش از سه دلیل بر نادرستی احتمال اول ارائه می‌کند30که بحث آن ـ با عنایت الهی ـ به صورت مستقل طرح خواهد شد.
آلوسی در این‌باره می‌گوید:
بنابر هر دو احتمال، فضیلت ابوبکر ثابت می‌شود؛ زیرا اگر ضمیر به پیامبر هم بازگردد، بیان‌کنندة کمال اتحاد و پیوستگی ابوبکر با پیامبر خواهد بود؛ چراکه در جایی که ابوبکر مضطرب و محزون است، سکینه بر پیامبر نازل می‌شود و این نشان آن است که این دو همچون یک روح در دو قالب‌اند.31
2. استناد به روایات و شواهد تاریخی
در اندیشة اهل سنت رخدادهای تاریخی پیرامون آیه نیز شاهد و مؤید صدق مدعای آنان است. مهم‌ترین نقاطی که اهل سنت در این‌باره به میان نهاده‌اند، عبارت‌اند از:
الف ـ انتخاب ابوبکر برای همراهی: به تصریح سیره‌نگاران، زمانی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) تصمیم به هجرت گرفت، خود، به در خانه ابوبکر آمد و او را به همراهی خویش در این راه دعوت کرد. این جریان بیان‌کنندة آن است که ابوبکر جزء مؤمنان راستین و صادق بود؛ چون اگر جز این می‌بود، پیامبر او را برای این سفر الهی و پرخطر انتخاب نمی‌کرد. این انتخاب برای ابوبکر موجب برجستگی و امتیاز ویژه‌ای است و هیچ یک از اصحاب پیامبر از این امتیاز برخوردار نیستند.
فخر رازی چنین می‌گوید:
پیامبر از باطن ابوبکر مطلع بود و می‌دانست او در شمار مؤمنان حقیقی و راستین است، وگرنه او را برای همراهی با خویش انتخاب نمی‌کرد؛ چراکه امکان داشت ابوبکر جایگاه پیامبر را آشکار سازد و یا اینکه خود کمر به قتل پیامبر ببندد.32
فخر رازی مدعی است که این انتخاب به امر الهی صورت گرفته است. وی می‌گوید:
چون اصل هجرت به دستور الهی انجام شد، انتخاب همراه حضرت نیز به دستور خداست و اگر پیامبر در انتخاب همراه از خود اختیار داشت، شخص دیگری غیر از ابوبکر را انتخاب می‌کرد و از اینکه ابوبکر برای همراهی انتخاب شد، روشن می‌شود که این امر به فرمان خداوند انجام شده است.33
ب ـ عدم هجرت ابوبکر پیش از پیامبر: تمامی اصحاب پیش از هجرت پیامبر خدا (صلی الله علیه واله) از مکه خارج شده بودند. تنها کسی که در آن شرایط سخت و هراسناک در کنار پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) باقی ماند، ابوبکر بود و این نکته، فضیلتی بزرگ برای ابوبکر به شمار می‌آید.
فخر رازی باز در این‌باره می‌گوید:
کل من سوی أبی‌بکر فارقوا رسول الله(صلی الله علیه واله)، اما هو فماسبق رسول‌الله کغیره، بل صبر علی مؤانسته وملازمته وخدمته عند هذا الخوف الشدید الذی لم‌یبق معه أحد و ذلک یوجب فضل العظیم؛34
همة اصحاب به جز ابوبکر پیامبر اکرم را تنها گذاشتند، اما ابوبکر در آن زمان که اوج ترس و سختی بود، انیس و ملازم پیامبر بود و این امتیاز بزرگی برای ابوبکر است.
ج ـ خرید مرکب برای پیامبر توسط ابوبکر: در جوامع تاریخی درباره خرید مرکب برای هجرت پیامبر، این گونه سخن به میان آمده است:
و لمّا أمر الله رسوله بالخروج إلی المدینة أظهره لأبی‌بکر، فأمر إبنه عبدالرحمان أن یشتری جملین و رحلین و کسوتین؛
زمانی که خداوند به پیامبرش دستور خروج از مکه داد، حضرت این امر را با ابوبکر در میان نهاد. پس ابوبکر به پسرش عبدالرحمان امر کرد که برای این سفر، دو شتر و دو کجاوه و دو جامه آماده کند.35
د ـ مشارکت فرزندان ابوبکر در امر هجرت: از جمله نکاتی که باعث امتیاز ابوبکر شده، آن است که فرزندان او نیز در مسئله هجرت سهیم بودند و پیامبر را در این امر یاری می‌رساندند.
ادامه دارد .....

پی‌نوشتها

1. از جمله می‌توان به این منابع اشاره کرد: الاستغاثة، علی‌بن‌احمد کوفی؛ شرح المنام و الاختصاص والفصول‌المختارة، شیخ مفید؛ الشافی فی الامامة، سید مرتضی؛ تلخیص الشافی، شیخ طوسی؛ بناء مقالة الفاطمیة، احمدبن‌طاووس؛ کشف العوار فی تفسیر آیة الغار، قاضی نورالله شوشتری؛ منهاج السنة، ابن‌تیمیة حرّانی.
2. سیوطی، عبدالرحمان، الدر المنثور، ج 4، ص 201.
3. همان، ج 4، ص 199ـ200.
4. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 288.
5. نسائی، احمدبن‌شعیب، تفسیر النسائی، ج 1، ص 543؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 201؛ هیثمی، علی، مجمع‌الزوائد و منبع الفوائد، ج5، ص 182.
6. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 287.
7. ابن‌هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 311؛ صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج 5، ص 438.
8. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 287.
9. همان.
10. نک: ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج 30، ص 266.
11. نک: حویزی، علی، نور الثقلین، ج 2، ص 219ـ221؛ صدوق، محمد، اکمال‌الدین، ج 2، باب«من شاهد القائم»، ص 459، ح21.
12. نک: مفید، محمد، الاختصاص، ص 96ـ97.
13. نک: صدوق، محمد، عیون اخبار الرضا، ج 2، باب 45، ص 206ـ208، ح 2.
14. نک: فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 16، ص 68 و 69؛ جاحظ، عمرو، العثمانیة، ص 42ـ52؛ ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج 4، ص 33.
15. التفسیرالکبیر، ج 16، ص 65.
16. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج 6، ص 144.
17. واحدی نیشابوری، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج 2، ص 499 و نیز نک: قرطبی، محمد، الجامع‌الاحکام القرآن، ج 8، ص 146؛ البحر المحیط، ج 5، ص 43؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج 2، ص 292.
18. روح المعانی، ج 6، ص 144.
19. الوسیط، ج 2، ص 498.
20. الجامع الـأحکام القرآن، ج 8، ص 146.
21. ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، ج 5، ص 47.
22. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 63.
23. روح المعانی، ج 6، ص 147.
24. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 65.
25. روح المعانی، ج 6، ص 141.
26.همان، ص 145.
27. نک: ابن‌کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 358.
28. الجامع الـأحکام القرآن، ج 8، ص 148.
29. الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج 2، ص 499.
30. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 65 و 66.
31. روح المعانی، ج 6، ص 145.
32. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 63.
33. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 63 و 64.
34. همان، ص 64.
35. به نقل از: التفسیر الکبیر، ج 16، ص64.

منبع:پایگاه حوزه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط