کارشکنیهای یهود در مصاف با حکومت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
اشاره
اما چه شد که نه تنها از دین و رسول آخرین استقبال گرمی نکردند، بلکه به ستیز با آن حضرت روی آوردند به گونهای که فرصتهای او را که میتوانست برای گسترش دین الهی به کار رود، مصروف خود کردند.
این مقاله میکوشد زوایایی از اقدامات یهودیان در سه دوره ـ قبل از بعثت ـ دوران رسالت در مکه ـ با پیامبر در مدینه ـ را بازگوید و آن گاه گوشه هایی از شخصیت یهودیان را از دیدگاه قرآن و پیامبر برشمارد؛ زوایایی که ثبت آن در قرآن و تاریخ، حاصل تعارضات یهودیان با جامعه دینی و عکس العملهای پیامبر و قرآن کریم در برابرشان بود.
آگاهی یهود به ظهور پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
یهودیها از آن جهت که منتسب به یهودا، فرزند یعقوب هستند، به این نام، خوانده میشوند.1 این عده، در زمان بعثت در جزیرةالعرب حضور داشتند و علاوه بر حضور در مناطق مخصوص «یثرب»، «خیبر» و...، در گستره جزیرةالعرب پخش شده بودند. آنان حتی توانستند گروههایی از عرب (اوس، خزرج) را نیز به سوی خود متمایل کنند. همین طور عدهای از قبیله غسّان و حذام نیز یهودی شده بودند. یهودیها بیشتر به کشاورزی، آهنگری و اسلحه سازی روی آورده بودند و وضع اقتصادی خوبی یافتند.2
هرچند درباره دلایل حضور آنان در جزیرة العرب، آرای گوناگونی وجود دارد.3 ولی یکی از قابل توجهترین آنها، آگاهی از ظهور پیامبر جدید در این منطقه بود.4 علاوه براخبار متعدد، اشارات تورات نیز آنان را به این مکان راهنمایی میکرد. «و این برکتی است که موسی مرد خدا، قبل از وفاتش به بنیاسرائیل داد و گفت: یهوه از سینا در آمد و از سعیر برایشان طلوع کرد و از جبل فاران درخشید.»5 که مورد اول، به ظهور موسی از سینا، دومی، ظهور عیسی از سعیر و سومی، ظهور محمد از فاران اشاره دارد. منطقهای که از نظر جغرافیدانها همان کوههای اطراف مکه است.
یهودیان که خود را در میان ملتهای بت پرست و مشرک گرفتار میدیدند و به دلیل این که در اقلیت بودند، مورد آزار واقع میشدند؛ خود را پیرو دین توحیدی میدانستند و با اعلام اعتقاد به انتظار موعود آخرین، همواره اعراب بت پرست را تهدید میکردند و در برابر تعدّیهای آنان، چشم امیدشان به ظهور منجی آسمانی بود. از این روی وقتی یهودیان در یثرب با دو قبیله اوس و خزرج درگیر میشدند، میگفتند: به زودی با پیروی از پیامبر که ظهور خواهد کرد، شما را مثل قوم عاد و ارم از بین خواهیم برد.6
نمونه شگفتانگیز از آگاهی آنان را میتوان در واقعه «پیمان عقبه» سراغ گرفت. شدت تبلیغات یهودیان و تأثیر اعتقاد آنان به ظهور آخرین پیامبر، به گونهای بود که گروه هایی از بت پرستان را به اسلام متمایل کرد. آنان که از یهودیان شنیده بودند پیامبری از نژاد عرب که مروّج آیین توحید است، ظهور و حکومت خواهد کرد، با خود گفتند: باید پیش از یهود، پیش دستی کنیم و ایمان آوریم.7
قرآن کریم نیز جریان آگاهی آنان را چنین توضیح میدهد: «و لمّا جاء هم کتاب من عند اللّه مصدّق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا...»8
وقتی کتابی از سوی خدا آمد که (کتابهای آنها) را تأیید میکرد و قبل از آن، انتظار پیروزی به واسطه ظهور خاتم برکافران داشتند...
در آستانه طلوع
امام باقر علیهالسلام میفرمود: شبی که پیامبر متولد شد، یکی از علمای اهل کتاب به سوی قریش آمد. هشام و ولید، پسرهای مغیره و عاص بن هشام و ابووجزة بن ابی عمرو بن امیه و عتبة بن ربیعة هم آن جا بودند. پرسید: آیا امشب در میان شما فرزندی متولد شده است که نامش احمد باشد. و علامتی داشته باشد که به رنگ خزی که به سیاهی مایل است، و هلاک اهل کتاب خصوصاً یهود بر دست اوست...؟ آنان وقتی متفرق شدند متوجه تولد فرزند عبداللّه بن عبدالمطلب شدند... آن مرد را نزد او بردند. پشت دوش نوزاد را گشود و مهر نبوّت را دید. گفت: پیغمبری، تا قیامت از بنیاسرائیل برطرف شد. این است واللّه که ایشان را نابود میکند.9
دشمنی یهودیان با پیامبری که هنوز نوزادی بیش نبود، آشکار بود و آنان در پی فرصتی بودند که به وی آسیبی برسانند. این حقیقت، عبدالمطلب و... را نیز نگران کرده بود؛ به گونهای که در سراسر مکه معروف بود که عبدالمطلب و عموهای این نوزاد به شدت از او در برابر خطر یهود محافظت میکنند. برهمین اساس، وقتی یکی از دانشمندان یهود از خدیجه علیهاالسلام خواست نوجوان قریش را به منزل فراخواند و آن گاه علائم نبوت را بر دوش او دید، خدیجه علیهاالسلام گفت: اگر عموهای او از این کار آگاه بودند، حتماً عکس العمل شدیدی نشان میدادند. زیرا آنان از گروه یهود بر برادرزاده خود هراسانند.10
این مسئله در سخن بُحَیْرا نیز جلب توجه میکند. وی بعد از آن که او را دید و با او سخن گفت، به ابوطالب توصیه کرد: محمد را از چشم یهود پنهان سازید. زیرا اگر آنان بفهمند، او را میکشند.11
این روند دشمنی و ابراز حسادت که بیشتر از ظهور پیامبری غیر یهودی ناشی میشد، همچنان ادامه داشت تا آن که محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم به پیامبری مبعوث شد.
پرده بر خورشید حجاز
1 ـ حقیقت روح چیست؟
2 ـ سرگذشت جوانانی که در روزگارهای پیشین از انظار مردم پنهان شدند، چیست؟
3 ـ زندگی مردی که در شرق و غرب عالم گردش کرد، چگونه بود؟
به این ترتیب، مجلسی در مکه برگزار شد و البته پیامبر به یاری وحی به هرسه سؤال آنان پاسخ داد و حضرت در باره روح آیه 85 سوره اسراء را خواند: «قل الرّوح من امر ربّی و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً»، در مورد سؤال سوم به ذوالقرنین اشاره کرد و در پاسخ سؤال دوم، سوره کهف نازل شد.12
شگفت آور است که با وجود ظهور نبی، خبری از هجوم یهودیان و دانشمندان آنها به سوی مکه برای آگاهی از اسلام،وجود ندارد و سکوت سنگینی بر محافل آنها سایه افکنده است و این روند تا پایان دوره حضور پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مکه ادامه دارد. ولی در همین مدت، تعداد زیادی از مشرکانی که خبر اسلام را از همین یهودیان در طی سالیان گذشته شنیده بودند، به اسلام روی میآورند که به طور عمده، گرایش آنان از زمان پیمان عقبه اولی و دوم مشاهده میشود. در این دو پیمان، مردمی از مدینه (یثرب) که اخبار ظهور را از یهودیان شنیده بودند، حاضر میشوند و اسلام اختیار میکنند.13
در عقبه اولی ـ سال دوازدهم بعثت ـ ده نفر از خزرجیها و دو نفر از اوسیها حضور داشتند. و در پی فعالیت این عده در مدینه، سال بعد پانصد نفر از مدینه به مکه آمدند که 70 نفر آنها مسلمان شده بودند، و پیمان عقبه دوم شکل گرفت. این پیمان به گونهای بود که با پیمانهای این دو قبیله با یهودیان مدینه، تزاحم داشت. از این روی ابن تیّهان از پیامبر پرسید: ما در یثرب پیوندهایی (با یهودیان) داریم که از این پس باید قطع کنیم....14
در این دوره نیز سکوت بر محافل یهودی حاکم بود و با وجود فعل و انفعالات زیاد مانند حضور مصعب و اسعد در مدینه ـ بعد از عقبه اولی ـ و حتی برقراری نماز در مدینه، آنان مهر از لب نگشودند.
این موضوع چندان برای اعراب شگفت آور بود که معاذبن جبل به آنان میگفت: «یامعشر یهود اتقوا اللّه و اسلموا فقد کنتم تستفتحون علینا بمحمد و نحن اهل شرک و تخبروننا انه مبعوث و تصفونه (لنا) بصفته15؛ ای یهودیان! تقوای الهی پیشه کنید و اسلام بیاورید. شما با محمد بر ما طلب پیروزی میکردید. در حالی که ما مشرک بودیم و شما به ما خبر میدادید که او برانگیخته خواهد شد و اوصافش را برای ما توصیف میکردید!»
به رغم استقبال سرد یهودیان از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، اسلام همچنان گسترش مییافت. در این میان از یک سو، خطراتی که پیامبر را در مکه تهدید میکرد و از سوی دیگر، آمادگی مردم یثرب ـ که مقرّ اصلی یهود بودـ تعاملات پیامبر با یهود را وارد مراحل جدّی کرد.
با پیامبر در مدینه
ما ابتدا حوادثی را که از جهت زمانی مشخص اند، به ترتیب سالهای حضور پیامبر در مدینه، نقل و آن گاه دیگر اقدامات یهود در معارضه با پیامبر را ذکر خواهیم کرد.
سال اوّل هجرت
الف. قرارداد پیامبر با یهودیان
«هر فردی از یهودیان اسلام بیاورد، از کمک ما بهرهمند میشود و تفاوتی بین او و مسلمانان نخواهد بود و کسی حقّ ستم بر او و یا تحریک دیگری علیه او و یاری دشمنش را ندارد... یهود باید به سهم خود هزینه جنگی بپردازد. یهودیان بنی عوف با مسلمانان متحد و در حکم یک ملّتند و یهودیان در آیین خود آزادند... کسانی که با یهود هم پیمان باشند، حکم آنان را دارند... هرگاه مسلمانان یهود را برای صلح با دشمن دعوت کردند باید بپذیرند و هرگاه چنین دعوتی از طرف یهود انجام گیرد، مسلمانان باید قبول کنند مگر این که دشمن با آیین اسلام و مخالف نشر آن باشد...»16
ب. کارشکنیهای یهود
1ـ «ان الذین قالوا ان اللّه عهد الینا الاّ نؤمن لرسول حتی یأتینا بقربانٍ تأکله النار.»18
آنان که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته است که ایمان نیاوریم به هیچ پیامبری مگر این که قربانیی بیاورد که آتش آن را بگیرد.
2 ـ «یسألک اهل الکتاب ان تنزّل علیهم کتاباً من السماء فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا اللّه جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم.»19
ای پیامبر! اهل کتاب از تو درخواست کنند از آسمان کتابی برآنان فرودآوری؛ از موسی نیز درخواستی بالاتر کردند که گفتند: خدا را با چشم سر به ما نشان ده. پس به سبب این تقاضا که از روی جهل بود، صاعقه آنان را درگرفت.
3 ـ «وقال الذین لایعلمون لولا یکلمنا اللّه او تأتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بیّنا الآیات لقوم یوقنون.»20
این مردم نادان اعتراض کردند که: چرا خدا با ما سخن نگوید و یا معجزه و کتابی بر ما نفرستد. پیشینیان هم مثل اینها، چنین سخنانی میگفتند و دلهایشان در نفهمی، شبیه است...
4 ـ گاهی هم میگفتند: اگر پیامبر است چرا بعضی غذاها، مثل گوشت شتر راکه نزد ما حرام است، حلال میداند؟ «کل الطعام کان حلاًّ لبنی اسرائیل الاّ ما حرّم اسرائیل علی نفسه من قبل ان تنزل التوراة قل فأتوا بالتوراة فاتلوها ان کنتم صادقین.»21
همه طعامها برای بنی اسرائیل حلال بود. مگر آن چه که یعقوب پیش از نزول تورات، برخود حرام کرد. ای پیامبر! اینک بگو: اگر راست میگویید آن حکم تورات را آورده تلاوت کنید.
5 ـ یهود میکوشید از طریق اعمال فشار اقتصادی نیز در عقاید مسلمانان خلل ایجاد کند و شبهاتی بردین آنان وارد سازد. از این رو به مسلمانان قرض نمیدادند و در مقابل تقاضای وام فرستادگان پیامبر، میگفتند: خدای شما فقیر است و ما ثروتمندیم.
«لقد سمع اللّه قول الذین قالوا ان اللّه فقیر و نحن اغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق و نقول ذوقوا عذاب الحریق.»22
خداوند شنید سخن کسانی را که گفتند: خدا فقیر است و ما غنی. البته ما گفتارشان را ثبت خواهیم کرد؛ این گناه بزرگ که انبیاء را به ناحق کشتند و گوییم بچشید عذاب سوزان را.
6 ـ شبهه افکنی برای بازگرداندن مسلمانان از عقاید خود، از اصول ثابت رفتارهای آنان بود. به گونهای که قرآن کریم با تأکید بر این مطلب، فرمود:
« ودّت طائفة من اهل الکتاب لو یضلّونکم و ما یضلّون الا انفسهم و ما یشعرون یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات اللّه و انتم تشهدون.»23
گروهی از اهل کتاب انتظار و آرزوی آن را دارند که شما را گمراه کنند، به آرزو نخواهند رسید و این را نمیدانند. ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر میشوید و حال آن که شما به راستی آن گواهی میدهید.
7 ـ تلاش برای بیثباتی روانی و رویگردانی از اسلام نیز در زمره برنامههای یهود بود. لذا طرحی ریختند تا براساس آن ابتدای روز به اسلام مؤمن شوند و در پایان روز برگردند و به این ترتیب، موجب بیثباتی روانی تازه مسلمانان شوند.
«و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و کفروا آخره لعلّهم یرجعون.»24
گروهی از اهل کتاب گفتند که: به دین و کتابی که برای مسلمانان فرستاده شده است، اول روز ایمان آورید و آخر روز کافر شوید. شاید بدین حیله، آنها نیز از اسلام برگردند.
8 ـ کتمان حقایق مربوط به رسالت آخرین پیامبر و تلاش برای مخفی کردن آن از جویندگان و اندیشمندان، از دیگر فعالیتهای عمده یهودیان در سالهای اول حضور پیامبر در مدینه بود؛ به گونهای که بارها حساسیت قرآن را برانگیخت و آیات متعددی در این باره نازل شد.
«ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بینّاه للنّاس فی الکتاب اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون.»25
کسانی که آنچه از آیات روشن و هدایت فرستادهایم بعد از آن که برای مردم در کتاب روشن کردیم، کتمان میکنند، آنان کسانیاند که خدا لعنت شان میکند و لعنت کنندگان نیز آنان را لعن میکنند.
یهودیان حکم سنگسار شدن زناکار را مخفی میکردند و از طرفی هم نشانه هایی که هرگز با خصوصیات پیغمبر منطبق نبود، به عنوان اخبار تورات بیان میکردند.
9 ـ انکار اصل نزول وحی، از دیگر ابتکارات یهود بود. به گونهای که یکی از آنان گفت: ما انزل اللّه علی بشر من شیءٍ؛ خداوند چیزی بر بشر نفرستاده است. اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پرسیدند: وای برتو، حتی بر موسی؟! گفت: واللّه ما انزل علی بشر من شیءٍ. در این موقع آیه نازل شد: «و ما قدروا اللّهَ حقّ قدره اذ قالوا ما انزل اللّه علی بشر من شیءٍ قل من انزل الکتاب الذی جاء به موسی نوراً و هدی للناس تجعلونه قراطیس تبدونها و تخفون کثیراً و عُلّمتم مالم تعلموا انتم ولا آباءکم قل اللّه ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون.»26
10 ـ ادعای این که آنان اهل بهشت هستند، از دیگر بهانههای موجود برای گریز از قبول دعوت پیامبر بود. یکی از شعارهای اساسی یهود در این دوره، این بود که ما امت مرحومه هستیم. لذا ابن جریر از ابیالعالیه نقل کرده است که گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمیشود مگر آن که یهودی یا نصرانی باشد و گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان اوییم.27
«قل ان کانت لکم الدار الآخرة عنداللّه خالصةً من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین، و لن یتمنّوه ابداً بما قدّمت ایدیهم واللّه علیم بالظالمین.»28
بگو: اگر سرای آخرت تنها مال شماست نه دیگران، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست میگویید. و هرگز آرزویش نخواهند کرد. و خدا آگاه به ظالمان است.
آزمون سؤال و خلف پیمان
پیامبر نیز پاسخ هر چهار سؤال را داد و فرمود: آیا میدانید یعقوب مریض شد و نذر کرد اگر خوب شود، دوست داشتنیترین غذاها و نوشیدنیها را برخود حرام کند و بهترین غذا نزدش، گوشت شتر و بهترین نوشیدنی، شیر آن بود...
آنان باز به وعده خود عمل نکردند و اسلام نیاوردند. پیامبر پرسید: چرا به وعده وفا نمیکنید؟ آنان این بار دشمنی خود با جبرئیل را بهانه کردند.
«قل من کان عدواً لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن اللّه»29، «فباءُوا بغضب علی غضب...»30
ج: اسلام آوردن برخی عالمان
عبداللّه31 پس از مذاکرات مفصل ایمان آورد، و مخیریق بعد از وی مسلمان شد. وی که میدانست قبیلهاش به ایمان آوردن وی اعتراض خواهند کرد، از پیامبر تقاضا کرد بعد از گرفتن اعتراف صریح مبنی بر پرهیزکاری و دانش وی، ایمان آوردنش را آشکار کند. انتشار اسلام آوردن او، خشم یهود را برانگیخت و همگی او را نادان و فاسق اعلام کردند.32
قرآن کریم در مورد این واقعیت که یهودیان نیز دو دستهاند، فرمود: «لیسوا سواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون، یؤمنون باللّه و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فیالخیرات و اولئک من الصالحین.»33
د: محاصره اقتصادی
«و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقنطار یؤدّه الیک و منهم من ان تأمنه بدینار لایؤده الیک الاّ ما دمت علیه قائماً ذلک بانهم قالوا لیس علینا فیالاُمّیّین سبیل و یقولون علی اللّه الکذب و هم یعلمون.»34
بعضی از اهل کتاب (از نصارا) تا به آن حد درستکارند که اگر مال بسیاری به آنها امانت دهی، امانت را بازمیگردانند و برخی (یهود) تا آن اندازه نادرست اند که اگر یک دینار امانت دهی، برنمیگردانند مگر این که بر مطالبه آن سختگیری کنی. از این رو که میگویند: امّیها(غیر اهل تورات) بر ما راهی ندارند. و آنها با این که میدانند، برخدا دروغ میبندند.
ه : هم دستی با منافقان
و: تفرقه افکنی بین مسلمانان
«قل یا اهل الکتاب لِم تصدّون عن سبیل اللّه من آمن تبغونها عوجاً و انتم شهداء و ما اللّه بغافل عما تعملون، یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الکتاب یردّوکم بعد ایمانکم کافرین، و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات اللّه و فیکم رسوله و من یعتصم باللّه فقد هدی الی صراط مستقیم.»37
بگو: ای اهل کتاب! چرا راه خدا را میبندید و اهل ایمان را به راه باطل میخوانید در صورتی که به زشتی این عمل، آگاهید. بترسید که خدا غافل از کردار شما نخواهد بود. ای کسانی که به دین اسلام گرویدهاید! اگر پیروی بسیاری از اهل کتاب را کنید، شما را بعد از ایمان، به کفر برمیگردانند؛ چگونه کافر خواهید شد در صورتی که برای شما آیات خدا تلاوت میشود و پیغمبر میان شماست. و هرکسی به دین خدا متمسک شود، حقیقتاً به راه مستقیم هدایت یافته است.
سال دوم هجرت
خود با پیامبر را نقض کردند.
الف: بهانه حرمت شکنی ماه حرام
از یک طرف، اگر در همان روز می جنگیدند، جنگ آنها در ماه حرام واقع میشد. سرانجام آنان جنگ در ماه حرام را ترجیح دادند. وقتی خبر به پیامبر رسید ناراحت شد و فرمود: من هرگز دستور نداده بودم در ماه حرام جنگ کنید. اما قریش این جریان را به عنوان حربه تبلیغی در دست گرفتند و شایع کردند محمد احترام ماه حرام را از بین برده است. از سوی دیگر، یهودیان این حادثه را شوم دانستند و کوشیدند در سایه آن، فتنه جدیدی ایجاد کنند. سرانجام با نزول آیه 217 سوره بقره این فتنه ناکام ماند.38
ب: مسئله تغییر قبله
با مطرح شدن تغییر قبله، این توطئه خنثی شد: «فلنولّینک قبلةً ترضاها فولّ وجهک شطرالمسجدالحرام»40
تو را به سوی قبلهای که میپسندی، میگردانیم. پس روی به جانب مسجدالحرام کن.
در آیهای دیگر نیز سخنان سفیهانه یهودیان را رد کرد: «سیقول السفهاء من الناس ماولّیهم عن قبلتهم التی کانوا علیها قل للّه المشرق و المغرب یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.»41
از مردم آنان که سفیهاند، خواهند گفت: چه چیز آنها را از قبلهای که رو به روی آن میایستادند برگردانید؟ بگو: مشرق و مغرب، از آنِ خداست و خدا هرکس را بخواهد، هدایت میکند.
این رویداد در نیمه ماه رجب یا شعبان سال دوم هجرت اتفاق افتاد؛ زمانی که پیامبر در محله بنی سلمة بن عوف نماز میخواند، وحی شد به سوی کعبه نماز بخواند و پیامبر دو رکعت باقیمانده را به آن سوی نماز خواند.42
براساس آیه فوق، یکی از اهداف ـ علاوه بر منکوب کردن یهودیان ـ درهم کوبیدن منافقانی بود که با یهودیان هم آوا شده بودند.
در هر صورت، اعلام این دستور الهی چنان برای یهود شکننده بود که عدهای از اشراف خود را نزد پیامبر فرستادند که: اگر قبلهات را برگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.43 که خداوند در آیهای از سوره بقره پاسخ مجدد به آنها داد
و فرمود:
برای اهل کتاب هر برهان و نشانهای که بیاوری، از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو نیز از قبله آنها پیروی نمیکنی و آنها هم پیرو قبله یکدیگر نخواهند بود. هرگاه پس از آگاهی پیخواهشهای ایشان بروی، از ستمکاران خواهی بود.44
ج: جنگ با قبیله بنی قینقاع
آنان به این هم اکتفا نکردند و حتی مزاحم یکی از زنان مسلمان شدند. به دنبال خشم مسلمانان، یهودیان به قلعههای خود پناه بردند و پانزده روز در محاصره مسلمانان ماندند و سرانجام به قضاوت یکی از یاران پیامبر تن در دادند. عبداللّه بن اُبی منافق ـ که با آنان قبل از اسلام هم پیمان بود ـ به رسول خدا اعتراض کرد، ولی پیامبر تصمیم خود را گرفت و آنان را اخراج کرده و آنان با تحویل اسلحه و ثروت خود به عبادة بن صامت، به وادی القری و از آن جا به اذرعات ـ از نواحی شامات ـ رفتند.45 و به این ترتیب یک گروه از سه گروه یهودیان مدینه از این شهر خارج شدند.
د: غزوه السریق
سال سوم هجرت
الف: قتل کعب بن اشرف
این سرانجام که به دلیل هجو اسلام توسط شعر و تحریص مشرکان قریش بر ضد اسلام بود، موجی از وحشت محافل یهودی را فراگرفت. لذا یهودیان نزد پیامبر آمده و به این عمل اعتراض کردند و پیامبر هم سابقه او را یاد آوری کرد.
ب: قتل ابورافع یهودی
ج: ندادن اجازه شرکت در جنگ به یهود
سال چهارم هجرت
جنگ با بنینضیر
پیامبر با چند تن از یاران خود به طرف قلعههای بنینضیر رفت. و چند تن از سران یهود، در همان قلعه نقشه قتل وی را کشیدند. پیامبر از طریق وحی مطلع و از آن جا خارج شد. و بعداً محمد بن مسلمه را سراغشان فرستاد و پیام داد که باید مدینه را ترک کنید. آنان که ابتدا موافقت کرده بودند، در پی اشارات منافق مدینه ـ عبداللّه بن اُبیّ ـ از ترک شهر امتناع کردند. در فاصله اندکی، سپاه اسلام قلعهها را محاصره کردند. پیامبر برای این که آخرین امید آنان را بگسلد، دستور داد درختان خرمای بنینضیر را هم قطع کنند. این محاصره پانزده روز طول کشید و سرانجام یهودیان پذیرفتند از شهر خارج شوند. هنگام اخراج نیز بار دیگر منافقان به ابراز همدردی با آنان پرداختند و آنان به خیبر که در 165 کیلومتری شمال مدینه در راه شام بود، رفتند.
واقعه برخورد با بنینضیر، بخش عمدهای از سوره حشر را به خود اختصاص میدهد:
«اوست خدایی که نخستین بار کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، از خانه هایشان بیرون راند و شما نمیپنداشتید که بیرون روند. آنها نیز گمان میکردند حصارهایشان توان نگهداری را در برابر خدا دارد... هر درخت خرمایی که بریدید یا آن را بر ریشهاش باقیگذاردید، به فرمان خدا بود تا نافرمانان خوار شوند... و آنچه خدا از دارایی شان به پیامبر خود غنیمت داد از آن چیزی نبود که شما با اسب یا شتری بر آن تاخته باشید... آن غنیمتی که خدا از مردم قریهها نصیب پیامبرش کرده است، از آنِ خداست و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مساکین و مسافران در راه مانده، تا میان توانگران دست به دست نشود. آیا منافقان را ندیدهای که به یاران خود از اهل کتاب ـ که کافر بودندـ میگفتند: اگر شما را اخراج کنند ما نیز با شما بیرون میآییم و به زیان شما از هیچ کس اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما جنگیدند، یاری تان میکنیم. و حال آن که خدا میداند که دروغ میگویند...»50
یکی از عبرتهای جنگ بنینضیر، نشان دادن نقش منافقان در جنگهای مسلمانان است؛ این که چگونه آنان از پشت به مسلمین خنجر میزنند و در باطن با یهود همکاری دارند. لذا در این جنگ سر دسته حزب نفاق، عبداللّه بن اُبی و مالک بن اُبی و... به بنینضیر پیام دادند که ما با دو هزار نفر به کمک شما خواهیم آمد و قبایل هم پیمان شما ـ بنیقریظه و غطفان ـ نیز شما را تنها نخواهند گذاشت. همین وعده دروغین موجب شد یهودیانی که از ترس خروج از مدینه را پذیرفته بودند، جرأت مقاومت بیابند.
جامعه یهود در طول حضور خود در دل جامعه مسلمانان، گروههای زیادی را به صورت زیر زمینی از کاروان اسلام باز داشته و آنان را همچنان در بند فساد و تباهی عملی و عقیدتی نگاه داشته بود. از این روی خروج آنان، انقلابی برای ایجاد یک دستی و حذف لایههای فساد به شمار میآمد. در تاریخ ثبت است که حتی عدهای ناله و فغان سر داده بودند که: بعد از رفتن اینان چه کسی با شراب ناب و گوشتهای آمیخته به چربی از ما پذیرایی خواهد کرد!51
نکته دیگر این که، از مثلث یهودیان به این ترتیب، دومین ضلع نیز برداشته شد و تنها یک گروه باقی ماند که به زودی آن هم از بین میرفت.
سال پنجم هجرت
نبرد خندق یا احزاب یکی از خطرناکترین جنگ هایی است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در طول حیات خود با آن رو به رو شد. جنگی که بازهم آتش بیار آن، یهودیان بودند. یهودیانی که به خاطر جنگهای پیامبر با بنیقینقاع و بنیالنضیر و قتل بزرگان خود، کینه عمیقی از اسلام به دل داشتند، با تلاش زیاد قریش را به جنگ مجدد تحریک کردند. این جنگ که تاریخ آن از سه شنبه 8 ذی قعده تا چهارشنبه 23 ذی قعده سال پنجم ثبت شده است، این گونه روی داد که سران بنینضیر مانند سلاّم بن ابیالحقیق و حییّ بن اخطب به مکه رفتند و قریش را برای جنگ بنیان کن آماده و تحریک کردند. در همین مذاکرات بود که آنان در پاسخ به سؤال مشرکان در مورد این که دین ما بهتر است یا دین محمد؟ دین مشرکان را ترجیح دادند.
یهودیان زخم خورده، از آن جا نزد قبایل بنیسلیم و غطفان رفتند و یاری خواستند. حتی به غطفانیها قول دادند نصف خرمای خیبر را به آنان بدهند. سرانجام سپاهی در حدود ده هزار نفر راهی مدینه کردند. خبر آماده شدن مشرکان توسط گروهی از قبیله خزاعه به پیامبر رسید و حضرت به پیشنهاد سلمان فارسی، دستور حفر خندق را داد.
تیزبینی رسول خدا اقتضا میکرد که به شماری از مردان قبایلی که در اطراف یهودیان بنیقریظه بودند، دستور دهد به طور مسلحانه رفت و آمد کنند. یک بار نیز یهودیان به آنان تیراندازی کردند. در هر صورت این وضع نشان از بیاعتمادی پیامبر به آنان داشت.
در همان حال که سپاه اسلام خندق میکَنْد و سپاه قریش در حال حرکت بود، حییّ بن اخطب خود را به قبیله بنیقریظه ـ که در مدینه سکونت داشتند و با پیامبر پیمان بسته بودند ـ رساند و با کعب بن اسد، رئیس قبیله، دیدار و بالاخره وی را به اتحاد با مشرکان و نقض پیمان راضی کرد. پیامبر به محض مطلع شدن، سعد بن عباده و اسید بن حضیر و... را نزد کعب فرستاد تا او را قسم دهند که به پیمانش وفادار ماند ولی او به پیامبر دشنام داد و گفت که مثل بند کفشش، عهدنامه را پاره کرده است. این خبر مسلمانان را بیشتر وحشت زده کرد ولی پیامبر همچنان به آنان وعده پیروزی میداد. در این لحظات پرخطر نیز منافقان نقش تخریبی خود را از دست ندادند و در کنار یهودیان پیمان شکن به تحقیر، تمسخر و تضعیف روحیه مسلمانان پرداختند و همزمان یهودیان بنیقریظه به اقدامات خرابکارانه روی آوردند. از سویی اخباری پخش شد که کعب به قریش اطلاع داده در صورت الحاق دوهزار نفر به او، از داخل میتواند به مسلمانان حمله کند. در این میان بهترین کار، برهم زدن اتحاد یهودیان داخلی با سپاه خارج شهر بود که نعیم بن مسعود به دستور پیامبر این کار را انجام داد. از طرفی توقف طولانی دشمن در پشت خندق و حوادث دیگر، آنان را به عقب نشینی وادار کرد. و به این ترتیب حادثه بزرگی که میرفت ریشه اسلام را از جا برکند، از بین رفت.
اخبار این جنگ از دیدگاه قرآن در سوره احزاب ثبت شده است و خداوند در آن، پیرامون هریک از گروههای مسلمان، رزمنده، منافق، و... سخن گفته است.52
ب: جنگ با بنی قریظه
تجاوزات متعدد، پیمان شکنیها، ناامنیها و اخلال گری هایی که یهودیان بنیقریظه ایجاد کردند و با دشمن خارجی متعهد شدند، پیامبر را بر آن داشت بلافاصله بعد از جنگ خندق (احزاب)، تکلیف آنان را یکسره کند. لذا در همان لحظاتی که آخرین نفرات سپاه احزاب پشت خندق را ترک میکرد، پیامبر نماز ظهر را با مسلمانان خواند و مؤذنش اعلام کرد: پیامبر می فرماید: مسلمانان باید نماز عصر را در محله بنیقریظه اقامه کنند. آن گاه پرچم را به دست علی علیهالسلام داد و دژ را محاصره کردند. یهودیان در داخل دژ به مشورت نشستند و حاضر نشدند اسلام بیاورند یا بجنگند یا حمله شبانه کنند به رغم آن که شنبه بود.
آنان از پیامبر خواستند ابولبابه اوسی را برای مشورت نزد آنان بفرستد. ابولبابه وقتی وارد شد و گریه و ناله آنان را شنید، با اشاره به آنان فهماند اگر تسلیم شوند، پیامبر همگی را خواهد کشت. این امر موجب شد آنان تسلیم نشوند. سرانجام در این جنگ پیامبر، داوری سعد بن معاذ را که بنی قریظه قبول داشتند، اجرا کرد. وی گفت: مردان جنگجو را اعدام، اموالشان را تقسیم و زنان و فرزندانشان را اسیر کنند. این غائله سرانجام در نوزدهم ذی حجه پایان یافت و آیههای 26 و 27 سوره احزاب در مورد بنی قریظه نازل شد.53
به این ترتیب مدینه به طور کامل از حضور هرسه گروه یهودیان پاکسازی شد. از سوی دیگر زمانی که خبر به خیبر رسید، آنان را به فکر انتقامی سخت از مسلمانان انداخت.54
سال ششم هجرت
قتل سلام بن ابیالحقیق
سال هفتم هجرت
جنگ خیبر
حضرت در صفر سال هفتم یا آغاز ربیع الاول... عازم خیبر شد. در این جنگ نیز تعدادی از یهودیان مدینه که پیمان خود را نقض نکرده و هنوز در مدینه مانده بودند، پیامبر را از رفتن به خیبر منع میکردند.
یهودیان به هم پیمان خود ـ غطفانیهاـ قول دادند در صورت همراهی، نیمی از محصول یک ساله خیبر را به آنان خواهند داد.
بعد از شکسته شدن آخرین دژ، صفیه دختر حیّی بن اخطب که پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسری پیامبر در آمد، آن گاه به قلعههای کتیبه، وطیح و سلالم حمله بردند و ساکنان قلعهها وقتی مطمئن به شکست شدند، تقاضای صلح کردند و همه چیز را تسلیم کردند. دو فرزند ابیالحقیق هم که از سران یهود بودند، کشته شدند. پیامبر در این جنگ عدهای را به فدک ـ که با خیبر فاصله کمی داشت ـ فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کنند. و آنان منتظر پایان جنگ شدند و آن گاه که جنگ خاتمه یافت بدون درگیری با پیامبر مصالحه کردند و غنائم آن جا به ملک شخصی پیامبر در آمد.56
ب: مسموم کردن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
بعد از پایان جنگ، گروهی، زن یکی از اشراف یهود را فریب دادند و او به پیامبر گوشت آلوده به سم داد. همراه پیامبر ـ بشربن براء بن معرور ـ که چند لقمه از آن خورده بود، کشته شد ولی پیامبر که زود متوجه شده بود، لقمه را از دهان بیرون انداخته بود. بعد از احضار زینب، او کشته شدن افراد قبیلهاش را به عنوان انگیزه کارش مطرح کرد.57
سال نهم هجرت
این عده به طور عمده در خانه سویلم یهودی جمع میشدند و خانه او مرکز منافقان شده بود. پیامبر طلحةبن عبیداللّه را مأمور کرد هنگام انعقاد جلسه خانه را آتش بزند و او نیز چنین کرد؛ البته همه منافقان توانستند از خانه بگریزند.59
پینوشتها
1. المعارف، ص 270، دلایل دیگر، ر.ک: لسان العرب، و تاج العروس، و یهود از نظر قرآن، عفیف عبدالفتاح الطیاره، ترجمه علی منتظمی، ص 12 به بعد.
2. تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 257؛ المعارف، ص 266؛ مروج الذهب، ج 2، ص 103 و الاغانی، ج 22، ص 109.
3. الاغانی، ج 22، ص 108.
4. سیرةالنبویة، ابن هشام، ج 4 و 3، ص 162.
5 . سفر تثنیه، باب 33، فقره 1 و 2.
6 . السیرة النبویة، ج 4 و 3، ص 162. تعدادی از آیات نیز بر آگاهی آنان تأکید دارد. مانند: بقره/ 101 و 89 و 90. آنان وقتی در برابر ظلم اعراب مدینه قرار میگرفتند، میگفتند: اللّهمّ انا نستنصر بحقّ محمدالنبی الامّی الانصرتنا علیهم، اللّهمّ ابعث النبی الامّی الذی نجده فیالتوراة وعدتنا انک باعثه فی آخرالزمان. (سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 548.)
7 . تاریخ طبری، ج 2، ص 86.
8 . بقره/ 89.
9 . کافی، ج 8، ص 300.
10. سیره ابن هشام، ج 1، ص 26.
11. همان، ص 194 و بحارالانوار، ج 61/ 19.
12. سیره ابن هشام، ج 1، ص 300؛ در سبل الهدی والرشاد، ج 3، ص 560، به گونهای دیگر آمده است.
13. البته افرادی مثل سوید بن صامت و احتمالاً ایاس بن معاذ مسلمان شده بودند. (طبقات الکبری، ج 3، ص 450 و 604.)
14. دلایل النبوة، ج 2، ص 420 و سیرةالنبویه، ج 2، ص 442 و 443.
15. سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 549.
16. سیره ابن هشام، ج 1، ص 503. متن عربی و کامل ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 555 و بحارالانوار، ج 19، ص 110.
17. بقره / 88؛ برای مطالعه ر.ک: بحارالانوار، ج 19، ص 131 و سیره ابن هشام، ج 1، ص 534ـ572.
18. آل عمران/ 183.
19. نساء/ 153 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 584.
20. بقره/ 118 و ر.ک: انعام/ 91 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 584.
21. آل عمران/ 93.
22. آل عمران/ 181 و ر.ک: سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 583 ـ 585. داستان نزول آیه را به طور مشروح آورده است.
23. آل عمران/ 70 و 69.
24. آل عمران/ 72.
25. بقره/ 159. ر.ک: آل عمران/ 187 و تفسیرالمنار، ج 2، ص 51. سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 591، داستان مربوطه را به طور کامل نقل کرده است.
26. انعام/ 91 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 585.
27 ـ بقره / 111 و مائده / 18.
28. بقره/ 95 و 94.
29. بقره/ 97.
30. بقره/ 90. در سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 586 تا 590 موارد متعددی نقل شده است. و در مورد نزول سوره توحید، ص 577 تا 582.
31. بحارالانوار، ج 19، ص 131.
32. سیره ابن هشام، ج 1، ص 516.
33. آل عمران/ 113 و 114.
34. آل عمران / 75 و برای مطالعه فشارهایی که وارد میکردند به تفاسیر مربوط به آیه 109 بقره مراجعه کنید.
35. ر.ک: السبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 605 ـ 612.
36. سیره ابن هشام، ج 1، ص 500.
37. آل عمران/ 99 ـ 101 و سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 580 ـ 582.
38. فروغ ابدیت، ج 1، ص 476؛ الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 80 و المغازی، واقدی، ج 1، ص 14.
39. سبل الهدی و الرشاد، ج 3، ص 538.
40. بقره / 144.
41. بقره/ 142.
42. سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 257 و اعلام الوری، ص 81.
43. سبل الهدی والرشاد، ج 3، ص 541.
44. بقره/ 145. بعدها یهودیانِ مسلمان شده کوشیدند فضیلت بیت المقدس را بیشتر از کعبه نشان دهند، که با انکار حافظان اسلام «ائمه شیعه» رو به رو شدند. (سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ص 471.)
45. مغازی، ج 1، ص 179 و طبقات الکبری، ج 1، ص 29.
46. مغازی، ج 1، ص 181.
47. سیره رسول خدا، ص 497 ـ 499. و ر.ک: المغازی، ج 1، ص 173؛ سیرةالنبویة، ج 4، ص 637 و 435 و انساب الاشراف، ج 1، ص 374.
48. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 101.
49. سیره ابن هشام، ج 2، ص 65.
50. حشر، آیات متعدد؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 197؛ المغازی، ج 1، ص 378؛ الصحیح فیسیرةالنبی، ج 6، ص 24 و دلایل النبوة، بیهقی، ج 3، ص 176 و 354.
51. المغازی، ج 1، ص 375.
52. سیره رسول خدا(ص)، ص 549 ـ 567؛ المغازی، ج 2، ص 441 ؛ طبقات الکبری، ج 2، ص 65؛ سیره نبویه، ج 3، ص 214 و 244 و دلایل النبوة، ج 3، ص 393 و 400، 413.
53. سیره ابن هشام، ج 3، ص 240 و 8 و 234 و المغازی، ج 2، ص 496، 501 ـ 509 و 512.
54. المغازی، ج 2، ص 530.
55. سیره ابن هشام، ج 3، ص 273.
56. المغازی، ج 2، ص 563، 568، 634 و 637؛ طبقات الکبری، ج 2، ص 106 و 107 ؛ سیرةالنبویه، ج 3، ص 276، 328، 330، 342 و 618.
57. بحارالانوار، ج 21، ص 6.
58. توبه/ 81.
59. سیره ابن هشام، ج 3، ص 517.