نويسنده: محمدتقي فعالي
روشن است که مرکب سرکشِ حرص و ولع باعث تلاطم روح و اضطراب روان انسان ميشود. سيريناپذيري، آدمي را به دردسر انداخته، نگراني و ناامني در پي دارد. از يکسو اينگونه نيست که انسان به تمام خواستههايش برسد و از سوي ديگر، در صورتي که خواستهاي تأمين شود، چه بسا خواسته يا خواستههاي جديدي شکل گيرد، چرا که همواره با اشباع يک ميل، زمينهي بروز ميل يا اميال بعدي فراهم ميشود. لذا همواره شخص بايد دنبال برآورده شدن خواستههايش باشد. شرايط اينگونه ميشود: خواسته جلو ميرود و انسان هم پشت سر او. چنين روحيهاي طمع، حرص و سيريناپذيري نام دارد و آلام شومي پيامد آن است.
بهترين راه رويارويي با خواستنهاي مضاعف، کاستن از خواستههاست و در اين صورت زمينهي امنيت فکري و کاستن اضطراب فراهم ميآيد. در صورتي روحِ مضطربِ آدمي رو به راحتي ميگذارد که انسان، اعتدال را رعايت کرده، در اشباع نيازها و خواستهها، افراط نکند و به تأمين کمتر خواستههاي خويش اقدام کند. حضرت علي (عليهالسلام) ضمن اشاره به وضعيتي مهم به نام قناعت و کفاف، کليد آرامش را اينگونه معنا ميکنند:
مَنِ اقْتَصَرَ عَلَي بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَؤَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ التَّعَبِ؛ آنکه به اندازهي کفاف بسنده کرد، به آسايش دست يافت، در آرامش جاي گرفت و رغبت (افراطي)، کليد گرفتاري و مرکب رنج است (1).
صفت حرص و زيادهخواهي آن است که انسان به آنچه در دست ديگران است و به او تعلّق ندارد، طمع ورزد و آن را براي خود بخواهد. مثلاً خانهاي ديد، ماشين زيبايي توجه او را جلب کرد، لباس جذّابي پيش روي او قرار گرفت که به ديگري تعلّق دارد، آزمند شده آرزو کند که اي کاش آن هم براي او بود. در اين صورت حرص، طمع و آز در او شکوفا شده، چه بسا پيامدهاي ناگواري براي حريص رقم زند. در مقابل، قناعت و کفاف وجود دارد که به شخص ميگويد:
امام علي (عليهالسلام) در سخني زيبا و قابل تأمل فرمودند:
مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ وَ تُرَاثَهَا کُبَابٌ بُلْغَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ أَثَرَتِهَا وَ قُلْعَتُهَا أَرْکَنُ مِنْ طَمَأْنِينَتِهَا حُکِمَ بِالْفَاقَةِ عَلَي مُکْثِرِهَا وَ أُعِينَ بِالرَّاحَةِ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا؛ متاع دنيا، همچون خردهريز و بيارزش است و مال و ميراثش گُل و لاي و لجن. به قدر کفاف از آن برگرفتن، بهتر است از جمع کردن آن. دل کندن از آن آرامبخشتر است تا دل بستن به آن. فزونخواه، محکوم به فقر و درويشي است و دنياگريز، در آرامش و آسودگي (2).
تأمّل در داستان آفرينش نکتهي ظريفي را برملا ميکند. خداوند بعد از گذر از فرشتگان و ابليس به آدم (عليهالسلام) و همسرش رسيد و گويا درصدد آزمودن آن دو برآمد. خالق هستي به آن دو پيشنهاد کرد و فرمود: تمام بهشت بيکران براي استفادهي شما مهياست. هرچه ميخواهيد بهره گيريد، فقط به يک درخت نزديک نشويد که در اين صورت از حد گذشته، ظلم کردهايد. آدم (عليهالسلام) و حوا از تمامي بهرههاي آن بهشت گذشته و به درخت ممنوعه نزديک شدند:
وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتَما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ؛ و گفتيم اي آدم، خود و همسرت در اين باغ سکونت گير[يد] و از هر کجاي آن خواهيد فراوان بخوريد و[لي] به اين درخت نزديک نشويد که از ستمکاران خواهيد بود (3).
در اينجا پرسشي رخ مينمايد و آن اين است که چه عاملي باعث شد آن دو به درخت ممنوعه نزديک شوند؟ با يک نگاه ميتوان پاسخ را در صفت حرص و طمع جستجو کرد، زيرا نهي خدا بدين معنا بود که آن درخت به آنها تعلّق ندارد، اما آنها طمعورزي کردند. از اين رو، راحتي بهشت را از دست دادند. با توجه به شباهت زمين و آن بهشت ميتوان گفت که زيادهروي و پرداختن به چيزي که نياز جدي ما در آن نيست، موجب سلب آسودگي و راحتي است. پس قناعت يعني به اندازه خواستن که راهي ديگر براي کسب آرامش است. امام صادق (عليهالسلام) فرمودند:
حُرِمَ الْحَرِيصُ خَصْلَتَيْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ الرَّاحَةَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْيَقِينَ؛ از حريص دو صفت، منتفي و دو خصيصه ملازم اوست: او قناعت و رضايت ندارد، پس آرامش و يقين را از دست ميدهد (4).
هشتمين کوکب آسمان ولايت (عليهالسلام) به اين حقيقت اشاره ميکند که هر کس خواهان آسودگي، امنيت و آرميدگي است، آن را در زهد و قناعت جستجو نمايد (5). همچنين فرزند آن امام همام، امام جواد (عليهالسلام) فرمود که خداوند به برخي از انبياء وحي فرمود و در ضمن اين ارتباط ويژه اين نکته ظريف را به آنها گوشزد نمود که زهد و قناعت به سرعت براي انسان آرامش روحي و ثبات خاطر به ارمغان ميآورد (6). در مواعظ امام صادق (عليهالسلام) ميخوانيم:
الْمُؤْمِنُ فِي الدُّنْيَا غَرِيبٌ لَا يَجْزَعُ مِنْ ذُلِّهَا وَ لَا يَتَنَافَسُ أَهْلَهَا فِي عِزِّهَا وَ قِيلَ لَهُ أَيْنَ طَرِيقُ الرَّاحَةِ فَقَالَ (عليهالسلام) فِي خِلَافِ الْهَوَي؛ مؤمن در دنيا غريب است، از خواري دنيا جزع و ناراحتي نميکند و در عزّت دنيا به ديگران فخر نميفروشد. عرض کردند: راه آرامش کدام است؟ فرمود: مخالفت با هواي نفس و دنيا (7).
تحليلي جالب فهم مطلب را آسانتر مينمايد؛ انسانها سرشار از نيازند. از سوي ديگر هر نيازي منشأ شکلگيري خواستي درون انسان ميباشد. تک تک خواستهها اقتضا و فريادي دارند؛ فرياد هر خواسته اين است که ارضا شود. انسان در پي هر خواستهاي درصدد تحقّق و ارضاي آن برميآيد تا نيازي از نيازهاي خود را پاسخ مثبت دهد. اگر نياز و ميلي ارضا شد، نياز و خواستهي ديگري سر برميآورد و بر صاحبش فرياد ميکشد که آن را اشباع کند. در اين صورت سلسله نيازها و خواستهها از پيش ميروند تا آدمي جهت تحقق آنها به دنبال آنها بدود.
ناگفته پيداست که براي تحقّق يک خواسته بايد اقداماتي انجام داد و به منظور انجام اقدامات، لازم است به افراد مختلفي مراجعه کرد. چون نيک بنگريم خواستهها، انسانها را به بند ميکشند و براي تحقّقشان آدميان را به ذلت. يک خواسته معادل يک قيد و يک ذلت است. لذا بهترين راه زيستنِ با عزّت، رهايي از قيد و بند خواستهها است.
قناعت و زهدورزي، راه کاشتن از خواستهها را به انسان نشان ميدهد. آنگاه که انسان از خواستهاي صرفنظر کند، درون خود را آزاد کرده و به آزادگي روحي و آرامش قلبي نائل ميشود، در اين صورت، مزهي ملکوتي طمأنيه را دريافت ميکند. خداوند، جهان هستي را هم اينگونه آفريد.
زهدورزي و رهايي از طمع، انسان را به سوي گذشت و بخشندگي سوق ميدهد. انسان بيطمع يا کمطمع، ميتواند از خواستههايش صرفنظر کند، چنانکه قادر است از خطاي ديگران به راحتي بگذرد، در اين صورت روابط اجتماعي تسهيل شده و منازعهها و پرخاشگريها کم ميشود. حضرت رضا (عليهالسلام)، زاهد را اينگونه معرفي کردند:
مُتَبَلِّغْ بِدُونِ قُوتِهِ مُسْتَعِدٌّ لِيَوْمِ مَوْتِهِ وَ مُتَبَرِّمٌ بِحَيَاتِه؛ آن کس که به کمتر از قوت زندگي قناعت کند، هميشه آمادهي رسيدن مرگ و از زندگي، خسته و ناراحت باشد (8).
هشتمين امام شيعيان (عليهالسلام)، قناعت را زيبايي نفس و منشأ عزّت انسان دانستند و در وصف آن چنين فرمودند:
قناعت نفس، آدمي را نگه ميدارد و باعث عزت و قدرت آن ميشود. مسير قناعت را طي نکرد مگر کسي که يا متعبّد است و اجر آخرت ميخواهد يا کريم است و از سرزنش انسانها دوري ميکند (9).
فرزند رسول خدا ابيالحسن الرضا (عليهالسلام) دربارهي کم خواستن و قناعت کردن فرمودند:
هر کس در رزق قناعت نکند و به رزق زياد مايل باشد، خداوند هم از او عمل زياد خواهد خواست. هر کس به روزي اندک اکتفا کند، خداوند نيز دربارهي او به عمل قليل بسنده کند (10).
فعّالي، محمدتقي؛ (تابستان 1394)، سبک زندگي رضوي (2) - مناسبات اجتماعي، مشهد: انتشارات بنياد بينالمللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول
بهترين راه رويارويي با خواستنهاي مضاعف، کاستن از خواستههاست و در اين صورت زمينهي امنيت فکري و کاستن اضطراب فراهم ميآيد. در صورتي روحِ مضطربِ آدمي رو به راحتي ميگذارد که انسان، اعتدال را رعايت کرده، در اشباع نيازها و خواستهها، افراط نکند و به تأمين کمتر خواستههاي خويش اقدام کند. حضرت علي (عليهالسلام) ضمن اشاره به وضعيتي مهم به نام قناعت و کفاف، کليد آرامش را اينگونه معنا ميکنند:
مَنِ اقْتَصَرَ عَلَي بُلْغَةِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَؤَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ التَّعَبِ؛ آنکه به اندازهي کفاف بسنده کرد، به آسايش دست يافت، در آرامش جاي گرفت و رغبت (افراطي)، کليد گرفتاري و مرکب رنج است (1).
صفت حرص و زيادهخواهي آن است که انسان به آنچه در دست ديگران است و به او تعلّق ندارد، طمع ورزد و آن را براي خود بخواهد. مثلاً خانهاي ديد، ماشين زيبايي توجه او را جلب کرد، لباس جذّابي پيش روي او قرار گرفت که به ديگري تعلّق دارد، آزمند شده آرزو کند که اي کاش آن هم براي او بود. در اين صورت حرص، طمع و آز در او شکوفا شده، چه بسا پيامدهاي ناگواري براي حريص رقم زند. در مقابل، قناعت و کفاف وجود دارد که به شخص ميگويد:
امام علي (عليهالسلام) در سخني زيبا و قابل تأمل فرمودند:
مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ وَ تُرَاثَهَا کُبَابٌ بُلْغَتُهَا أَفْضَلُ مِنْ أَثَرَتِهَا وَ قُلْعَتُهَا أَرْکَنُ مِنْ طَمَأْنِينَتِهَا حُکِمَ بِالْفَاقَةِ عَلَي مُکْثِرِهَا وَ أُعِينَ بِالرَّاحَةِ مَنْ رَغِبَ عَنْهَا؛ متاع دنيا، همچون خردهريز و بيارزش است و مال و ميراثش گُل و لاي و لجن. به قدر کفاف از آن برگرفتن، بهتر است از جمع کردن آن. دل کندن از آن آرامبخشتر است تا دل بستن به آن. فزونخواه، محکوم به فقر و درويشي است و دنياگريز، در آرامش و آسودگي (2).
تأمّل در داستان آفرينش نکتهي ظريفي را برملا ميکند. خداوند بعد از گذر از فرشتگان و ابليس به آدم (عليهالسلام) و همسرش رسيد و گويا درصدد آزمودن آن دو برآمد. خالق هستي به آن دو پيشنهاد کرد و فرمود: تمام بهشت بيکران براي استفادهي شما مهياست. هرچه ميخواهيد بهره گيريد، فقط به يک درخت نزديک نشويد که در اين صورت از حد گذشته، ظلم کردهايد. آدم (عليهالسلام) و حوا از تمامي بهرههاي آن بهشت گذشته و به درخت ممنوعه نزديک شدند:
وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتَما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ؛ و گفتيم اي آدم، خود و همسرت در اين باغ سکونت گير[يد] و از هر کجاي آن خواهيد فراوان بخوريد و[لي] به اين درخت نزديک نشويد که از ستمکاران خواهيد بود (3).
در اينجا پرسشي رخ مينمايد و آن اين است که چه عاملي باعث شد آن دو به درخت ممنوعه نزديک شوند؟ با يک نگاه ميتوان پاسخ را در صفت حرص و طمع جستجو کرد، زيرا نهي خدا بدين معنا بود که آن درخت به آنها تعلّق ندارد، اما آنها طمعورزي کردند. از اين رو، راحتي بهشت را از دست دادند. با توجه به شباهت زمين و آن بهشت ميتوان گفت که زيادهروي و پرداختن به چيزي که نياز جدي ما در آن نيست، موجب سلب آسودگي و راحتي است. پس قناعت يعني به اندازه خواستن که راهي ديگر براي کسب آرامش است. امام صادق (عليهالسلام) فرمودند:
حُرِمَ الْحَرِيصُ خَصْلَتَيْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ الرَّاحَةَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْيَقِينَ؛ از حريص دو صفت، منتفي و دو خصيصه ملازم اوست: او قناعت و رضايت ندارد، پس آرامش و يقين را از دست ميدهد (4).
هشتمين کوکب آسمان ولايت (عليهالسلام) به اين حقيقت اشاره ميکند که هر کس خواهان آسودگي، امنيت و آرميدگي است، آن را در زهد و قناعت جستجو نمايد (5). همچنين فرزند آن امام همام، امام جواد (عليهالسلام) فرمود که خداوند به برخي از انبياء وحي فرمود و در ضمن اين ارتباط ويژه اين نکته ظريف را به آنها گوشزد نمود که زهد و قناعت به سرعت براي انسان آرامش روحي و ثبات خاطر به ارمغان ميآورد (6). در مواعظ امام صادق (عليهالسلام) ميخوانيم:
الْمُؤْمِنُ فِي الدُّنْيَا غَرِيبٌ لَا يَجْزَعُ مِنْ ذُلِّهَا وَ لَا يَتَنَافَسُ أَهْلَهَا فِي عِزِّهَا وَ قِيلَ لَهُ أَيْنَ طَرِيقُ الرَّاحَةِ فَقَالَ (عليهالسلام) فِي خِلَافِ الْهَوَي؛ مؤمن در دنيا غريب است، از خواري دنيا جزع و ناراحتي نميکند و در عزّت دنيا به ديگران فخر نميفروشد. عرض کردند: راه آرامش کدام است؟ فرمود: مخالفت با هواي نفس و دنيا (7).
تحليلي جالب فهم مطلب را آسانتر مينمايد؛ انسانها سرشار از نيازند. از سوي ديگر هر نيازي منشأ شکلگيري خواستي درون انسان ميباشد. تک تک خواستهها اقتضا و فريادي دارند؛ فرياد هر خواسته اين است که ارضا شود. انسان در پي هر خواستهاي درصدد تحقّق و ارضاي آن برميآيد تا نيازي از نيازهاي خود را پاسخ مثبت دهد. اگر نياز و ميلي ارضا شد، نياز و خواستهي ديگري سر برميآورد و بر صاحبش فرياد ميکشد که آن را اشباع کند. در اين صورت سلسله نيازها و خواستهها از پيش ميروند تا آدمي جهت تحقق آنها به دنبال آنها بدود.
ناگفته پيداست که براي تحقّق يک خواسته بايد اقداماتي انجام داد و به منظور انجام اقدامات، لازم است به افراد مختلفي مراجعه کرد. چون نيک بنگريم خواستهها، انسانها را به بند ميکشند و براي تحقّقشان آدميان را به ذلت. يک خواسته معادل يک قيد و يک ذلت است. لذا بهترين راه زيستنِ با عزّت، رهايي از قيد و بند خواستهها است.
قناعت و زهدورزي، راه کاشتن از خواستهها را به انسان نشان ميدهد. آنگاه که انسان از خواستهاي صرفنظر کند، درون خود را آزاد کرده و به آزادگي روحي و آرامش قلبي نائل ميشود، در اين صورت، مزهي ملکوتي طمأنيه را دريافت ميکند. خداوند، جهان هستي را هم اينگونه آفريد.
زهدورزي و رهايي از طمع، انسان را به سوي گذشت و بخشندگي سوق ميدهد. انسان بيطمع يا کمطمع، ميتواند از خواستههايش صرفنظر کند، چنانکه قادر است از خطاي ديگران به راحتي بگذرد، در اين صورت روابط اجتماعي تسهيل شده و منازعهها و پرخاشگريها کم ميشود. حضرت رضا (عليهالسلام)، زاهد را اينگونه معرفي کردند:
مُتَبَلِّغْ بِدُونِ قُوتِهِ مُسْتَعِدٌّ لِيَوْمِ مَوْتِهِ وَ مُتَبَرِّمٌ بِحَيَاتِه؛ آن کس که به کمتر از قوت زندگي قناعت کند، هميشه آمادهي رسيدن مرگ و از زندگي، خسته و ناراحت باشد (8).
هشتمين امام شيعيان (عليهالسلام)، قناعت را زيبايي نفس و منشأ عزّت انسان دانستند و در وصف آن چنين فرمودند:
قناعت نفس، آدمي را نگه ميدارد و باعث عزت و قدرت آن ميشود. مسير قناعت را طي نکرد مگر کسي که يا متعبّد است و اجر آخرت ميخواهد يا کريم است و از سرزنش انسانها دوري ميکند (9).
فرزند رسول خدا ابيالحسن الرضا (عليهالسلام) دربارهي کم خواستن و قناعت کردن فرمودند:
هر کس در رزق قناعت نکند و به رزق زياد مايل باشد، خداوند هم از او عمل زياد خواهد خواست. هر کس به روزي اندک اکتفا کند، خداوند نيز دربارهي او به عمل قليل بسنده کند (10).
پينوشتها:
1. کليني، الکافي، ج 8، ص 18؛ صدوق، الفقيه، ج 4، ص 384؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 66، ص 411؛ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 16، ص 18.
2. حرّاني، تحف العقول، ص 221؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 60.
3. بقره / 35.
4. صدوق، الخصال، ج 1، ص 69؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 70، ص 161؛ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 16، ص 2.
5. نوري، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173.
6. مجلسي، بحارالانوار، ج 66، ص 238.
7. حرّاني، تحف العقول، ص 370؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 254.
8. ديلمي، اعلام الدين، ص 307، مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 357.
9. حلواني، نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 128، ديلمي، اعلام الدين، ص 307.
10. کليني، الکافي، ج 12، ص 138، فيض کاشاني، الوافي، ج 4، ص 408.
فعّالي، محمدتقي؛ (تابستان 1394)، سبک زندگي رضوي (2) - مناسبات اجتماعي، مشهد: انتشارات بنياد بينالمللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول