جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها

جامعه شناسي ديني در دوران اخير يكي از دغدغه هايي است كه بيشتر انديشمندان مسلمان را در حوزه علوم اجتماعي و فلسفه علم به خود مشغول ساخته است. در اين نوشتار سعي خواهيم كرد با ارائه روايتي از جامعه شناسي ديني، به ضرورت هاي وجودي آن اشاره كنيم و در ادامه، خصوصيات عام آن را برشماريم. با اخذ يك ديدگاه تاريخي مشاهده مي شود نسبتي كه جامعه شناسي با دين در عصر تجدد پيدا كرده است، از منظر دين، تحقيرآميز، فروكاهنده و حاشيه اي بوده است.
چهارشنبه، 30 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها
جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها
جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها

نويسنده: سيد هادي - موسوي

جامعه شناسي ديني در دوران اخير يكي از دغدغه هايي است كه بيشتر انديشمندان مسلمان را در حوزه علوم اجتماعي و فلسفه علم به خود مشغول ساخته است. در اين نوشتار سعي خواهيم كرد با ارائه روايتي از جامعه شناسي ديني، به ضرورت هاي وجودي آن اشاره كنيم و در ادامه، خصوصيات عام آن را برشماريم.
با اخذ يك ديدگاه تاريخي مشاهده مي شود نسبتي كه جامعه شناسي با دين در عصر تجدد پيدا كرده است، از منظر دين، تحقيرآميز، فروكاهنده و حاشيه اي بوده است. جامعه شناسي از وجهي، دين را يا در برابر جامعه و در سمت خود قرار مي دهد (وبر) و يا آن را در فضاي راز آلود و غيرقابل بياني در ميان روابط اجتماعي افراد با يكديگر،كه ماده امر اجتماعي را مي سازد، مي بيند (دوركيم وزميل)
از وجه ديگر، ارتباط ميان جامعه شناسي و دين،با تأسي به پژوهش هاي انسان شناسانه، به بررسي وجوه دين در قالب مناسك و اعمال دينداران و اشكال آيين هاي باستاني تقليل مي يابد. در اين رويكرد، جامعه شناسي، دين را به عنوان نهادي كه كاركردي در حد ايجاد وحدت در جوامع ابتدايي و يا سامان دهنده امور جزئي، شخصي و ناپايدار در جامعه سكولار است، قلمداد مي كند.
اما با توجه به تحولات عميقي كه در حوزه تئوري و پراتيك در چارچوب نظريه اجتماعي و عموما فلسفه اثبات گراي علم رخ داده است، عبور از اين نسبت و دستيابي به نسبتي جديد براي جامعه شناسان غربي (خصوصا دين گراها) و نيز براي نيروهاي اجتماعي كشورهاي اسلامي به ضرورتي اجتناب ناپذير مبدل شده است.
اين ارتباط نو ميان دو حوزه الهيات (دين) و جامعه شناسي به نحوي است كه در آن الهيات در كار شكل دهي و صورت بندي تفكر اجتماعي مداخله مي كند و در تعاملي كه ميان اين دو به وجود مي آيد، الهيات نقشي فعال و سازنده دارد و عميقا «در درون تفكر اجتماعي يا جامعه شناسي موجود نفوذ كرده، آن را متحول مي سازد. حاصل اين تعامل و درگيري چيزي است كه مي توان به آن نام» جامعه شناسي ديني «داد.
اين رابطه ضروري به دلايل چندي غيرقابل چشم پوشي و بازگشت است. اكنون درعصر مابعد تجدد به روشني آشكار شده است كه تسلط سرمشق هاي علمي و هنجاري _ تحقيقي جامعه شناسيِ مبتني بر sience_ با ماهيتي منبعث از عقلانيت مدرن و نگاه سكولار و غيرمقدس _ نه تنها نتوانسته است ادعاهاي پرطمطراق خويش را در حيطه روابط انساني محقق كند، بلكه موجب پيدايش مسائل و بحران هايي در وجوه گوناگون معطوف به حوزه زيست جمعي نيز گرديده است.
اين مسائل به خصوصيت غيرمنعطف علم تجربي در رابطه با ويژگي هاي فراتجربي و ماورايي زندگي انسان رجوع دارد كه از منظر جامعه شناسي دنياگراي موجود، كه موضوع و متعلقات خود را در قالب فرضيات حسي و نفع جويانه از عمل انساني محبوس كرده است، به پرسش هايي لاينحل تحويل يافته اند.
از سوي ديگر رويكرد جامعه شناسي به انسان و عالم و نحوه تحقق وجود تاريخي _ اجتماعي بشر در اجتماع، حاكي از آن است كه هسته تجربي جامعه شناسي در حال فروپاشي است؛زيرا فاقد ظرفيت هاي لازم براي دستيابي به عينيت و جامعيت مورد ادعاي خويش است؛ به گونه اي كه،به قول تامس كوهن، معماهايي كه گمان مي رفت داراي جواب هايي در پارادايم جامعه شناسي هستند، در دوران تجدد به پرسش هاي انباشته و بي پاسخ مبدل شده اند كه ساختارهاي نظري اين پارادايم را براي يافتن پاسخ، به سختي تحت فشار شكننده قرار داده اند و جامعه شناسي به ناجار بايد از برتري جويي هاي خودخواهانه خويش نسبت به علوم و معارف ديگر دست بردارد و سامانه هاي متعصب خويش را در هم شكنند و با پذيرش رويكردهاي جديدي همچون جامعه شناسي مبتني بر الهيات، بتوانددرفضاي ما بعدتجدد،بقاي خويش را تضمين نمايد.
جدا از انگيزه ها و محرك هاي خاص، تكوين غيرمتجدانه جامعه شناسي ديني، قادر است با پشت سر گذاشتن جامعه شناسي سكولار، به تعبير هايدگر،» نحوه بودن در جهان «را براي بشر به نحوفزاينده اي به سوي مقاصد عالي و فناناپذير مندرج در سنت ماقبل تجدد سوق دهد و مؤسس دنيايي جديد با مولفه هاي پيراسته در آلودگي هاي عصر مادي انگار تجدد باشد.
هر چند رسيدن به اين سطح از معرفت در حوزه علوم اجتماعي تا به حال در ذهنيت همگان بيش از طرحي بلند پروازانه امكان ظهور نيافته است، اما به عنوان فرضي مورد پذيرش و قابل امكان درآمده است كه به زعم ما بايد داراي ويژگي هاي مختص به خويش باشند: جامعه شناسي ديني در حالت اصيل آن و به عنوان يك حوزه معرفتي خاص الزاما» موجودي تركيبي نيست.
روايت حاد متفكراني نظير «ميلبانك» از جامعه شناسي ديني مستلزم طرح اين اعتقاد است كه امكان تركيب جامعه شناسي سكولار و الهيات به صورت معنا دار و متولي وجود ندارد؛زيرا اين نگراني مشخص وجود دارد كه ماهيت و خصايص تفكر ديني در عقل دنيايي تحليل رود و به وجه ديني در اين تركيب، به طرز رقت باري نابود شود. از اين رو تأكيد مي شود كه جامعه شناسي ديني ،در صورت درست آن، با طرد عقل تجدد و جامعه شناسي دنيايي شكل گيرد.
امتناع تركيبي جامعه شناسي ناظر به عطف توجه آن به دنياي سنت است.جامعه شناسي ديني با كنارگذاشتن مفروضات و پيش انگاره هاي علمي عصر تجدد، بايد وجود شناسي و معرفت شناسي خود را بر پايه آموزه هاي سرشار از مفاهيم ديني عصر سنت پي ريزي كنندتا اين امكان به وجود آيد كه از منظري ديگر به انسان و عالم نگاه كند و از ادراكات صرفا «حسي و تجربي موجود فراتر رود و به برداشت هاي جامع تر و واقع بينانه اي دست يابد كه اين برداشت ها، زمينه اي ايجاد مي كنند كه حوزه معرفت جامعه شناسي به منابع شناختي و وجودي نامكشوف ديگري دست يابد.
اين مهم با كاربست متدهايي فارغ از تكنيك هاي علم جديد، متصور است؛تكنيك هاي پيچيده اي كه جامعه شناسي موجود را در حصار داده هايي ناهمساز و ناهمگون با علوم ديگر مسدود و زنداني كرده است. اين موضوع به پيوند دوباره علم و دين و حضور گسترده ارزش و ايمان بدون شائبه هاي فسادآميز منجر خواهد شد. اين خصيصه در صورتي تعين مي يابد كه از لحاظ روش شناختي، نقد و اسلوب نقادي به يكي از روش هاي بنياني جامعه شناسي ديني تبديل شود.
اين كه بتوان در درون سنت جامعه شناسي موجود، به تحقق جامعه شناسي ديني اقدام كرد، در بستر نظريه اجتماعي قابل تفسير و توجيه است. ولي وجود جامعه شناسي ديني در برگيرنده آن است كه اين رويكرد در مقابل جامعه شناسي سكولار، حالتي منازعه جويانه و يا نقادانه به خود بگيرد كه از زاويه متدولوژي تاثير محوري و پيامدهاي اساسي بر روند شكل گيري جامعه شناسي ديني دارد.
اين تقابل نقادانه بازدودن موانع نظري و شناختي، راه را براي گسترش ابعاد متافيزيك و علمي جامعه شناسي ديني بازمي كند.از آن جاكه جامعه شناسي ديني در مرحله پويايي فلسفي خود قرار ارد(يعني مرحله زيرسازي ذهني و پي ريزي)ساخت هاي نظري لازم براي انديشيدن در قالب تفكري خاص را مي گذراند. رهايي از ذهن تجريدي و بقيه ابزارهاي نظري لازم براي فهم نگاه جامعه شناسي سكولار به عالم، انسان و اجتماع، شايد يكي از بحراني ترين مراحل و ويژگي هاي جامعه شناسي ديني به عنوان يك انقلاب شناختي باشد.
در تبيين دشواري اين مرحله، بايد پذيرفت كه نرم افزارهاي جامعه شناسي ديني،از لحاظ غايت و نوع ماهيت و كاركرد،نبايد متأثر از مفاهيم زيرساختي سنت سكولار باشد و اين امر به دليل سيطره روشي علم جديد بر تصورات متدولوژيك علوم انساني _ اجتماعي، به سختي امكان پذير است.
خصوصيت ديگر جامعه شناسي ديني در تمامي روايت هاي آن، پيوند ويژه آن با اخلاق و كنش سلوكي خاص است. جامعه شناسي سكولار به مثابه يكي از اقلام علم جديد، به صورت تام خود را از مقيدات و تعهدات ديني و اخلاقي رها كرده است. نظريه اجتماعي تجدد در حقيقت محصول اخلاق عمليِ خاصِ عصر تجدد بوده و در جهت استقرار آن توسعه يافته است.
اين اخلاق سكولار به نحوي ذهنيت متفكران اجتماعي را جهت دهي مي كند كه جامعه شناسي در جهت دنيوي بودن و عصري كردن تفكر گام بردارد و خصيصه انديشيدن و به تبع عمل انساني در امتداد دنياي هابزي و نگاه كانتي رشد كند. در واقع آنچه اصالت مي يابد فايده گرايي (utilitarianism) مادي و توحش عينيت يافته فهم حيواني از انسان است.
جامعه شناسي ديني با رد اخلاق عملي عصر مدرنيته، ساخت نظري پارادايم خود را در راستاي همسازي گزاره هاي نظريه اجتماعي با گزاره هاي اخلاق مبتني بر الهيات سنتي، شالوده ريزي مي كند.اين مناسبتي درست فراهم مي سازد تا به حضور و درهم تنيدگي علميت و اخلاق اميدوار باشيم، و از اين طريق بر گسست هاي عميقي كه به واسطه فقدان پايبندي هاي اخلاقي در علم، در زواياي وجودي انسان ريشه دوانده، غلبه كنيم.
ضروري است پيوند نظريه اجتماعي و اخلاق در قالب هايي طرح ريزي شود كه كنش خاصي در پس زمينه سلوكي ديني، در متن و فحواي جامعه شناسي ديني ترويج شود.به اين معنا جامعه شناسي ديني مقدمه اي ضروري و مهم براي ويران سازي همزمان نظري و عملي تجدد و ايجاد عصري متفاوت است.

پي نوشت ها
۱.كچوئيان،حسين،الهيات،جامعه شناسي وجامعه شناسي ديني«،فصلنامه حوزه ودانشگاه »،شماره۱۵و،۱۶پاييزوزمستان ،۱۳۷۷سال پنجم،ص۱۱۳.
۲.همان،ص۱۰۳.
۳.آلن چالمرز،چيستي علم،ترجمه محمدمشايخي،چاپ اول،شركت سهامي انتشار،۱۳۷۳،ص۱۳۷- ۱۳۹.
۴.جيمزال پروتي،پرسش ازخدادرتفكرمارتين هايدگر،ترجمه محمدرضاجوزي،چاپ اول،نشرساقي،۱۳۷۹،ص۵۵.
۵.« الهيات،جامعه شناسي وجامعه شناسي ديني »،ص۱۱۶.
۶.همان،ص۱۱۷.

 

 


منبع: روزنامه - همشهری




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط