امام رضا (ع) و نفي ارزش‌هاي منفي

خشونت‌گرايي و پرخاشگري از علائم خودکم‌بيني و خودناباوري است. کسي که احساس حقارت کند، با استفاده از حسّ انتقام‌جويي درصدد مقابله با رقيب خويش برآمده و در اين مسير از شيوه‌هاي مختلف استفاده مي‌کند. اين‌گونه افراد با
شنبه، 21 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
امام رضا (ع) و نفي ارزش‌هاي منفي
 امام رضا (ع) و نفي ارزش‌هاي منفي

 

نويسنده: محمدتقي فعالي

 

الف) پرخاشگري

خشونت‌گرايي و پرخاشگري از علائم خودکم‌بيني و خودناباوري است. کسي که احساس حقارت کند، با استفاده از حسّ انتقام‌جويي درصدد مقابله با رقيب خويش برآمده و در اين مسير از شيوه‌هاي مختلف استفاده مي‌کند. اين‌گونه افراد با خشونت‌طلبي درصددند ناکامي‌ها و شکست‌هاي خويش را پوشش دهند و آنها را از اين راه نادرست جبران کنند.
انتقام‌جويي، گونه‌هاي مختلفي دارد: يکي از شکل‌هاي انتقام‌جويي، انتقادهاي کوبنده و بي‌جاست. تحقيرها و سرزنش‌هاي ديگران، از ديگر شيوه‌هاي پرخاشگري است. زخم زبان، ايجاد لطمه‌هاي روحي و استفاده از سخنان رکيک، نوع ديگري از خشونت‌گرايي را آشکار مي‌سازد. چنان‌که فحاشي و درگيري فيزيکي، اوج پرخاشگري را نشان مي‌دهد.
دين و پيشوايان ديني به گونه‌هاي مختلف درصدد مواجهه با احساس خشونت، رويکرد خشونت‌طلبي و پرخاشگري برآمده‌اند و در اين رابطه، راهکارهايي را پيش‌رو گذاشته‌اند. خداوند، پاکان را داراي سه ويژگي معرفي مي‌فرمايد: بخشش در راحتي و رنج، فروخوردن خشم و گذشت از خطاي ديگران. در اين صورت آنان به مقام احسان نائل شده‌اند و خداوند، محسنين را دوست دارد:
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ همانان که در فراخي و تنگي انفاق مي‌کنند، خشم خود را فرو مي‌برند، از مردم در مي‌گذرند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد (1).
امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند:
ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِيهِ اسْتَکْمَلَ خِصَالَ الْإيمَانِ مَنْ صَبَرَ عَلَي الظُّلْمِ وَ کَظَمَ غَيْظَهُ وَ احْتَسَبَ وَ عَفَا وَ غَفَرَ کَانَ مِمَّنْ يُدْخِلُهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَاب؛ سه چيز است که دارنده‌ي آن، خصال ايمان را به حد کامل به دست آورده: کسي که بر ظلم صبر کند، کسي که براي خدا کظم‌غيظ کند و کسي که ببخشد و گذشت کند، از کساني خواهد بود که خداوند متعال آنها را بدون حساب داخل بهشت مي‌کند (2).
خشم يا غضب، از قواي نفس آدمي است که ريشه در حفظ و صيانت انسان از خود دارد و دست خلقت براي حفظ حيات و دفع تهديدها، آن را در وجود انسان به وديعت نهاده است. خشم، به حالتي هيجاني اطلاق مي‌شود که به پاره‌اي تظاهرات فيزيکي، فيزيولوژيکي و روان‌شناختي منجر مي‌شود. اين نيروي دروني يکي از عوامل سلب آرامش در انسان به حساب مي‌آيد.
نکته‌ي قابل توجه اين است که نبايد نيروي خشم را از اساس منکر شد و ناکارآمد دانست، همان‌گونه که قرآن کريم اصل خشم را تخطئه نمي‌کند و خشم‌هاي مقدس را مي‌ستايد. اساساً خشم مقدس يکي از صفات الهي است که در انسان متجلي شده او را به سمت نام‌هاي مقدسي چون قهار و جبار رهنمون مي‌شود. خشمگين شدن، اگر متعادل باشد، در مسير حق قرار گيرد و ما بر آن غالب باشيم، نه تنها ناپسند نيست، بلکه مطلوب و مورد رضاي حقّ است.
اما خشم نامقدس، ناپسند است. اين‌گونه خشم‌ها بسيار رايج بوده و آدمي را تا منجلاب نابودي پيش مي‌برند. سخن بر سر اين است که اولاً شايسته نيست منش انسان به گونه‌اي باشد که به راحتي و سريعاً خشمگين شود؛ ثانياً روا نيست که حالت خشم از حدّ تعادل گذشته و از کنترل ما خارج شود؛ ثالثاً هنگام بروز زمينه‌هاي خشم و پرخاشگري بايد به سرعت دست به کار شد، اين هيجان خانمان‌برانداز را لگام زد، مهار کرد و به تعبير ديني، «کظم‌غيظ» کرد.
در ادامه‌ي بيان نشانه‌هاي اهل تقوا، به اين نکته‌ي بسيار مهم اشاره مي‌شود که اگر خصايص مزبور در کسي باشد، او اهل احسان است و محسن، محبوب خداست، بدين معنا که خداوند او را دوست دارد:
أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ براي پرهيزگاران آماده شده است * همانان که در فراخي و تنگي انفاق مي‌کنند، خشم خود را فرو مي‌برند و از مردم در مي‌گذرند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد (3).
اگر بخشش و گذشت پيامدي دروني به نام آرامش دارد، در اين صورت کنترل خشم و پرخاشگري هم مي‌تواند احساس رهايي، سبکي و سکونت قلبي در پي داشته باشد.
توجّه به يک مثال مي‌تواند مسئله را روشن کند: فرض کنيم زن و شوهري از صبح زود سر کار رفته‌اند و هر دو تا عصر به کار مفيد مشغول بوده‌اند. همچنين فرض کنيم آنها صبحانه نخورده‌اند، فرصتي براي تناول نهار هم نداشته‌اند و در آن روز با چند نفر کارشان به دعوا کشيده است. فرض سوم اينکه فراهم ساختن شام به عهده‌ي خانم است. شامگاهان، مرد بسيار گرسنه، تشنه، با روحي رنجيده و خسته به منزل مي‌آيد و با اين صحنه مواجه مي‌شود، غذا سوخته و بوي آن فضاي منزل را فراگرفته است. در اين شرايط، حالت دروني مرد چگونه است؟ و در اين لحظه قبل از هرگونه اقدامي چه حس هيجان‌آميزي به او دست مي‌دهد؟ پرواضح است که احساس او در اين لحظه اوج خشم بوده و چه‌بسا رفتار پرخاشگرانه‌اي از او سر زند.
اما در دين به ما توصيه کرده‌اند که کظم‌غيظ کنيد، يعني خشم خود را فرو بريد. به راستي چگونه؟ از بهترين شيوه‌هاي مهار خشم و تسلّط بر آن در چنين شرايطي اين است که در همان لحظه، قدرت و استحکام خويش را از دست ندهيم و به خوبي‌ها و نکات مثبت زن توجه کنيم، يعني به خود بگوييم: از آنجا که همسرمان مانند ما بسيار خسته بوده، غذا سوخته يا همسر ما، کسي است که چند روز پيش بهترين غذا را براي ما تهيه کرد يا در فلان مجلس آبروداري کرد يا به خاطر من از فلان خواست خويش گذشت يا علي‌رقم ميل خويش به فلان کار اقدام کرد. اولين اثر اين‌گونه افکار خوش‌بينانه، کاهش سريع و آسان خشم بوده، ما را در وضعيت تعادل و تعقّل قرار مي‌دهد و به دنبال آن در ما آرامشي لذت‌بخش ايجاد مي‌کند. در اين صورت ما مي‌توانيم آرامش حاصل از مهار خشم و گذشت را درون خويش تجربه کنيم.
حضرت رضا (عليه‌السلام) براي بيان ويژگي‌هاي مؤمن به اين نکته اشاره فرمودند:
مؤمن هرگاه غضب کند، غضبش او را از مدار حقّ خارج نمي‌سازد (4).
حديثي کوتاه اما زيبا از مقام نوراني هشتمين امام (عليه‌السلام) وارد شده است:
الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ؛ غضب، کليد هر بدي است (5).
در روايتي ديگر اباصلت از علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) بياني نقل مي‌کند:
خداوند به يکي از انبيايش وحي فرمود که هرگاه صبح شد نخستين چيزي که مشاهده کردي آن را بخور، دومين چيز را پنهان کن، سومين چيز را اقبال نما، چهارمين چيز تو را مأيوس نسازد و از پنجمين چيز فرار کن.
صبح، آن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با کوه سياه بزرگي روبرو شدند و متحيّر ايستادند. اما چون خداوند به خوردن آن امر کرده بود، براي خوردن آن پيش رفتند، اما هرچه نزديک‌تر شدند، آن کوه کوچک شد تا اينکه آن را در حد لقمه‌اي يافتند و خوردند و آن را گواراترين غذا يافتند. آن کوه، غضب بود. هرگاه شخصي غضب کند خود را نمي‌بيند و قدر خود را نمي‌شناسد. اما هرگاه خويشتن را حفظ کند و قدر خويش را بشناسد، غضبش بازايستد تا اينکه در آخر، لقمه‌اي گوارا خواهد شد (6).
امام علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) با صراحت به ترک مخاصمه امر مي‌کنند:
از مخاصمه با مردم به شدت بپرهيزيد، زيرا خصومت‌طلبي و پرخاشگري، عيب شما را آشکار مي‌کند و باعث سرزنش مي‌شود (7).

ب) دروغ

از نشانه‌هاي مخرّب ارزش‌هاي منفي، توسل به دروغ و نيرنگ است. کتمان حقيقت و پوشاندن واقعيت، شيوه‌اي است که افراد مبتلا به خودکم‌بيني از آن استفاده مي‌کنند. ترس از بيان واقعيت، ترس از آشکار شدن ضعف و نيز ترس‌هاي موهوم ديگر، ريشه‌هاي دروغ‌گويي هستند.
نفاق يا دورويي شکلي از دروغ‌گويي است، زيرا کذب به معناي ناهماهنگي و عدم مطابقت چيزي با چيز ديگري است. اگر درون و بيرون انسان هماهنگ نبود يعني نفاق در انسان وجود داشت، اين حالت مرحله‌اي از دروغ محسوب مي‌شود. انسان‌هاي منافق، به دليل خودناباوري، حقارت نفس و ترس‌هاي موهوم، سعي مي‌کنند خود را غير از آنچه هستند، به ديگران نشان دهند و از اين طريق عجز خويش را مي‌پوشانند.
نِفَاقُ الْمَرْءِ مِنْ ذُلٍّ يَجِدُهُ فِي نَفْسِه؛ دورويي، ناشي از حقارت و ذلّتي است که منافق آن را در خود احساس مي‌کند (8).
دورويي نشانه‌اي از زبوني و سستي انسان است. کسي که خلاف‌واقع را اظهار مي‌کند با رفتار خويش نشان مي‌دهد که ارزش‌هاي درون خود را کتمان کرده و کرامت انساني را پوشانده است. کسي که براي خود ارزشي قائل نيست، به آلودگي کذب مبتلا مي‌شود و براي جبران ضعف دروني خويش به هر کار ناشايستي دست مي‌زند و به منظور نيل به اهداف، از هر وسيله‌اي استفاده مي‌کند.
رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
لَا يَکْذِبُ الْکَاذِبُ إِلّاَ مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِه؛ دروغ‌گو، دروغ نمي‌گويد، مگر به سبب حقارتي که در وجود خودش احساس مي‌کند (9).
امام علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) اثر دروغ را اين‌گونه بيان مي‌فرمايند:
إِذَا کَذَبَ الْوُلَاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذَا حُبِسَتِ الزَّکَاةُ مَاتَتِ الْمَوَاشِي؛ هرگاه حاکمان دروغ بگويند، نزول رحمت الهي قطع مي‌شود. زماني که حکمران ظلم کند، پايه‌هاي حکومت سست مي‌شود و در صورتي که زکات پرداخت نشود، دام‌ها از بين مي‌روند (10).

ج) آزار دادن

ستم کردن به ديگران نتيجه‌اي جز ذلّت در پي نخواهد داشت:
إنَّ الذَّلِيلَ هُو الظّالِمُ؛ آن که خوار است، ستمگر است (11).
کسي که داراي احساس احترام به خود باشد، حس شايستگي براي نيل به پيشرفت و تحقّق اهداف را دارد. حضور اين احساس در نگرش‌ها، باورها و رفتارهاي فردي و اجتماعي محسوس است و نيازهاي آدمي را تأمين مي‌کند. از جمله ملاک‌هاي انسانيّت، حرمتِ نفس بوده و راه براي رشد و تعالي باز مي‌شود. نقش‌آفريني حرمتِ نفس در ايجاد اعتماد به نفس تا حدي است که اگر براي خود احترام قائل نباشد مسير رشد اخلاقي و انساني کُند يا متوقف مي‌شود. کسي که خود را خوار و ذليل کند، هرگز نمي‌تواند توانمندي‌هايش را بشناسد، بر آنها تکيه کند و راه خوشبختي بپيمايد.
حسن بن جهم از علي بن موسي‌ الرضا (عليه‌السلام) اين‌گونه روايت کرده است:
سدّ راه (بستن راه) جايز نيست، زيرا در آن ظلم به مردم است (12).

د) بخل‌ورزي

اول) جايگاه

جايگاهي که در متون ديني براي خسّت و بخل‌وزري بيان شده بسيار شوم و دهشتناک است. مناسب است به نمونه‌هايي توجه کنيم:
• سخاوت در بهشت به صورت درختي پرمحصول نمايان مي‌شود چنان که بخل، درختي است که از دوزخ سردرمي‌آورد. امام صادق (عليه‌السلام) فرمود:
سخاوت نام درختي در بهشت است که سخاوتمند را بالا مي‌برد و بخل درختي در دوزخ که هر فرد بخيلي را به آتش گره مي‌زند (13).
• رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
کثرت بيماري‌ها، نشانه‌ي بخل است (14).
• حضرت علي (عليه‌السلام) بخل را جامع تمام زشتي‌ها و نقص‌ها دانست:
بخل جامع تمام عيب‌ها و کاستي‌ها است و انسان را به تمام بدي‌ها سوق مي‌دهد (15).
• امام صادق (عليه‌السلام) بيان داشت:
دو خلق است که خدا آن را دوست دارد: يکي حسن خلق و ديگري سخاوت و دو خلق است که مورد بغض خداست: يکي سوءخلق و ديگري بخل (16).
• رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با بياني عتاب‌آلود اشاره فرمود:
قسم به خداوندي که جان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) در دست اوست دو خصلت در مؤمن جمع نگردد: بخل و سوءخلق (17).
• امام علي (عليه‌السلام) فرمود:
هيچ اخلاق سوئي به اندازه بخل موجب جلب سخط خدا نمي‌شود (18).
• رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيان فرمود:
النَّظَرُ إِلَي الْبَخِيلِ يُقْسِي الْقَلْب؛ نگاه به فرد بخيل، موجب قساوت قلب مي‌شود (19).
• مولا علي (عليه‌السلام) در بياني زيبا اشاره فرمود:
انسان بخيل، گاو صندوق ورثه است (20).
• امام باقر (عليه‌السلام) از قول رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره سرّي از قوم لوط فرمود:
قوم لوط در مکاني زندگي مي‌کردند. آنان نسبت به اطعام ديگران بخل مي‌ورزيدند. حالت بخل موجب شد تا مشکلي در شرم‌گاه زنانشان ايجاد شود به گونه‌اي که براي آنان دوايي نبود. از آنجا که محل زندگي قوم لوط در مسير کاروان‌ها بود، آنها به مرداني از مسافران تجاوز نمودند. از اين‌رو، عمل شومي در ميان آنها شايع شد. پس حالت بخل آنها را به سمت شهوت‌راني و در نتيجه عذاب الهي سوق داد (21).

چهار چيز آمد نشان ابلهي *** با تو گويم تا بيابي آگهي
عيب خود ابله نبيند در جهان *** باشد اندر جستن عيب کسان
تخم بخل اندر دل خود کاشتن *** وانگه اميد سخاوت داشتن
هرکه خَلق از خُلق او خشنود نيست *** هيچ قدرش بر در معبود نيست
بخل شخي از درخت دورخ است *** وان بخيلک از سگان مسلخ است
روي جنّت را کجا بيند بخيل *** پشه افتاده اندر پاي پيل
باش از بخل بخيلان بر کنار *** تا نباش از شمار ابلهان (22)

دوم) ويژگي‌ها

بخل، خصلت‌هايي دارد. مي‌توان در ارتباط با صفت بخل، ويژگي‌ها و نشانه‌هاي متعدّدي را برشمرد و توجه به مجموعه‌ي ويژگي‌ها، مي‌تواند به هر کس نشان دهد که موقعيت او کجاست. آيا او فردي بخيل است يا سخاوتمند؟

ويژگي نخست) بخلِ به خود

يکي از آيات زيبا در باب انفاق، مضامين تکان دهنده‌اي را در ارتباط با عدم بخشش در ميان مي‌گذارد:
هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم؛ شما همان [مردمي] هستيد که براي انفاق در راه خدا فراخوانده شده‌ايد. پس، برخي از شما بخل مي‌ورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بي‌نياز است و شما نيازمنديد و اگر روي برتابيد [خدا] جاي شما را به مردمي غير از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود (23).
نکاتي شايان ذکر است:

نکته‌ي اول:

تعبير «هَاأَنتُمْ» به معناي آگاه باشيد، نوعي هشدار به مخاطبان بوده و نشان مي‌دهد امر مهمي در پيش است. جالب اينکه بدانيم عبارت مزبور در قرآن بسيار کم به کار رفته است. اين تعبير در باب بخل به کار مي‌رود.

نکته‌ي دوم:

مخاطب آيه‌ي شريفه‌ي مذکور، امت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) يا مسلمانان هستند. آيه بيان مي‌دارد که مسلمانان به امر مهمي فراخوانده شده‌اند و آن، چيزي نيست جز انفاق. مسئله‌ي بخشش، زماني اهميت فزاينده‌اي مي‌يابد که به عبارت پاياني آيه توجّه کنيم که مي‌گويد: اگر از بخشش روي برتابيد، خداوند قوم ديگري را به جاي شما مي‌آورد که مانند شما رفتار نخواهند کرد. از اين فرازها به روشني به دست مي‌آيد که مهم‌ترين رسالت مسلمانان به عنوان آخرين امت روي زمين، تنها و تنها يک چيز است: ياري رساندن به يکديگر.

نکته‌ي سوم:

آيه‌ي شريفه بيان مي‌دارد که برخي از مخاطبان، بخل ورزيده و شيوه‌ي خسّت پيش مي‌گيرند. آنان نمي‌توانند از دارايي‌هاي خويش بگذرند و به ضعفا و تهي‌دستان بدهند. در اينجا نکته‌اي بسيار تکان دهنده و پندآموز بيان مي‌شود:
واقعيت آن است، کسي که انفاق مي‌کند، به ظاهر به ديگران کمک مي‌کند، اما در واقع کمکي مهم‌تر به خود کرده است، زيرا فرد بخشنده با هر بخششي، گرفتاري و نکبتي را از خود دور مي‌کند. پس انفاق کننده به دو فرد ياري رسانده است: به تهي‌دست و خودش.
خداوند را نيازي نيست و اين انسان است که سراپا کاستي و احتياج است. انسان‌ها با دست خويش، زندگي را بر خود سخت مي‌کنند و با لغزش‌ها و خطاها، گرفتاري‌ها و بلاها را براي خود مي‌خرند. يکي از مهم‌ترين شيوه‌هاي کاهنده‌ي بلاها و مصائب، استفاده از صفت بخشندگي است. حقيقت آن است که انفاق با بلا مناسبتي دارد و هر کدام با ديگري تعاملي (24).
کسي که مال خود را در راه خدا بذل و انفاق کند، در حقيقت به خود انفاق کرده است و هر کس بخل پيشه کند، حقيقتاً به خويش بخل کرده و از خود کم گذاشته است، مانند اينکه شخصي نزد پزشک برود، هزينه‌اي بدهد، دارو تهيه کند، اما از دارو استفاده نکند. وي هزينه‌ي درمان را داده اما درمان نشده است.

ويژگي دوم) نشانه‌ي کفر و نفاق

يکي از نشانه‌هاي کفر، بخل است. افراد کافر به دليل وابستگي شديد به اموال و دارايي‌ها، امکان انفاق را از خود سلب کرده‌اند. محبوب‌ترين امور نزد آنها ثروت بوده و بخل شيوه‌ي آنها شده است:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‌اند، آنان را پاداشي بي‌پايان است (25).
آيه‌ي شريفه با تأکيد بيان مي‌دارد: آنان که به آخرت و ابديّت باور ندارند، اهل زکات و بخشش نيستند، مال، نزد آنها محبوب‌ترين و مرغوب‌ترين چيزهاست، شرک، آنها را به سمت بخل سوق داده است و آنها نه زکات مال مي‌دهند، نه زکات علم (26).
يکي از ويژگي‌هاي منافقان اين است که خيرخواه ديگران نيستند. در شرايط بحراني، نيازمندان را تنها مي‌گذارند، کم‌کار و پرگو هستند، هنگام سختي، ترسوترين مردم‌اند، هنگام آرامش، طلب‌کارترينند، زخم‌زبان زدن و دلسرد کردن، شيوه‌ي آنهاست و نهايت اينکه بخيلند و اهل خست:
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ؛ (منافقان) بر شما (مؤمنان) بخيلند (27).

ويژگي سوم) اندوه دائمي

هر انساني داراي احساس‌هاي مختلف و متنوعي است. حالت‌ها و احساس‌هاي آدمي به دو نوع تلخ و شيرين تقسيم مي‌شوند. يکي از سنت‌هاي الهي اين است که رفتار آدميان در شکل‌گيري احساس‌هايشان نقش دارد و انسان‌ها برحسب افکار و اعمالشان، حالت‌هايي دريافت مي‌کنند. اگر از انسان رفتار خوبي سر زند، طبعاً احساسي لطيف و شيرين خواهد داشت. در غير اين صورت، حالت‌هاي تلخ در انتظار اوست.
بخل و خست‌ورزي، از جمله رفتارهاي ناشايست و شومي است که از برخي انسان‌ها سر مي‌زند. آنها بايد منتظر دريافت عواقبي نامطلوب باشند. يکي از حالت‌هاي تلخي که افراد بخيل به آن مبتلا خواهند شد، اندوه است. صاحبان بخل به حزني تلخ در دنيا و آتشي سوزان در آخرت مبتلا مي‌شوند. به فرموده‌ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم):
وَ صَاحِبُ الْبُخْلِ يَقِفُ حِزِينٌ، شَرَابُهُ الْحَمِيمُ وَ الْغِسْلِين، تَهْوِي بِهِ النَّارُ إِلَي سِجِّينٍ؛ شخص بخيل در موقف اندوهگين است و آتش، او را به دوزخ فرا مي‌کشد. نوشيدني او آشاميدني‌هاي بسيار گرم و بوناک است (28).

فاطمه، اي صاحب مجد و يقين *** اي دخت خيرالناس کل اجمعين
بر در نبيني بينوا يک مسکين *** ايستاده مي‌نالد زار و غمين
دارد شکايت با خدا آن کمين *** هر که کند خير بگردد سمين
موعد او هست بهشت برين *** کرده خدايش به بخيلان مهين
صاحب بخل است مدامي حزين *** آتش دوزخ بردش در سجين (29)

ويژگي چهارم) مشورت نکردن

بزرگان دين در باب شرايط مشورت، راهنمايي کرده‌اند. يکي از کساني که نبايد مورد مشورت قرار گيرد، فرد بخيل است. مولا علي (عليه‌السلام) فرمودند:
لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَخْذُلُکَ عَنِ الْفَضيلِ وَ يَعِدُکَ الْفَفْر؛ در مشورت خود بخيل را راه مده که تو را از بخشندگي منحرف مي‌کند و از فقر مي‌ترساند (30).
آدميان در کارهاي مختلف نيازمند شور و مشورتند. مشاور بايد ويژگي‌هايي داشته باشد. يکي از ويژگي‌هاي مشاور اين است که بخيل نباشد و راه سخاوت پيموده باشد. اگر انسان، مشاور بخيل انتخاب کند به دو آفت مبتلا مي‌شود: يکي اينکه از بخشندگي فاصله مي‌گيرد. مشاوري که بخل پيشه کند، طبعاً نمي‌تواند به غير بخل توصيه کند. از بخيل جز بخل‌ورزي صادر نمي‌شود. کسي که بويي از سخاوت و احسان نبرده است و فهمي از ياري و کمک ندارد، نمي‌تواند توصيه کند. لذا همنشين بخيل، بخيل خواهد شد.
آفت ديگر مشورت با بخيل اين است که انسان را به سمت فقر و تهي‌دستي سوق مي‌دهد. فرد بخيل، فکري بخيل دارد و از فکر بخيل جز فقر بيرون نمي‌آيد. فقر بيش از آنکه پديده‌اي بيروني باشد، مربوط به فکر و انديشه است. انسان تهي‌دست، انديشه‌اي محدود و تنگ دارد. بهترين راه برون‌رفت از فقر، داشتن فکري باز و انديشه‌اي وسيع است. انسان خسيس، به لحاظ داشتن فکري محدود و انديشه‌اي کوچک نمي‌تواند به امور بزرگ و وسيع توصيه کند.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به اميرمؤمنان (عليه‌السلام) توصيه‌هايي کرده‌اند. يکي از آن وصيت‌ها اين است که مشورت با خسيس روا نيست، زيرا وي انسان را از اهداف بلند و بزرگ دور مي‌سازد:
لَا تُشَاوِرَنَّ البَخِيلَ فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِکَ عَنْ غَايَتِک؛ از بخيل مشورت مخواه که تو را از رسيدن به مقصود باز مي‌دارد (31).

ويژگي پنجم) دوري

بزرگان دين به گونه‌هاي مختلف دين‌داران را از مصاحبت با افراد بخيل پرهيز داده‌اند. مسلمانان موظف به دوري از فراد بخيل شده‌اند. اگر اين توصيه‌ها و پرهيزها تحقّق يابند، انسان‌هاي خسيس به صورت طبيعي منزوي شده و تنها مي‌مانند. اين مکانيسم مي‌تواند عبرت و کيفري براي مجرمان اخلاقي باشد.
خست، انسان‌ها را به سمت انزوا پيش مي‌برد، از رابطه‌ها مي‌کاهد و براي انسان چيزي جز تنهايي و عزلت‌گزيني تحميلي ارمغاني ندارد. رفتار بد، موجب رخدادهاي شوم خواهد شد و پيشامدهاي ناگوار، انسان‌ها را تنبيه مي‌کند. اگر فرض کنيم در جامعه‌اي، قاضي و محکمه نباشد، کائنات به خودي خود انسان‌ها را ادب مي‌کنند. انساني که مسير تاريک را برمي‌گزيند، بايد جريمه‌ي آن را و فردي که به سمت آسمان و زيبايي پيش مي‌رود، بايد هزينه‌ي آن را بپردازد.
مولا علي (عليه‌السلام) فرمودند:
إِيَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ؛ از همنشيني با بخيل پرهيز کن (32).
اميرمؤمنان (عليه‌السلام) فرمودند:
الْبُخْلُ يُوجِبُ الْبَغْضَاءَ؛ بخل موجب دشمني مي‌شود (33).
از بخل جز دشمني زاده نشود و هر جا بخيل گام نهد در آنجا عداوت و بغض پراکنده شود. پرواضح است که در فضاي دشمني، فاصله‌ها زياد شده و انسان‌ها از يکديگر دور مي‌شوند. انسان‌ها به صورت طبيعي فرد بخيل را دوست ندارند، از او فاصله مي‌گيرند و او را به سمت انزوا مي‌رانند. حضرت علي (عليه‌السلام) به ذلّت فرد بخيل اشاره دارند:
الْبُخْلُ يُذِلُّ مُصَاحِبَهُ؛ بخل، موجب پستي فرد بخيل شود (34).
مولا علي (عليه‌السلام) فرمودند:
إِيَّاکُمْ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّ الْبَخِيلَ يَمْقَتُهُ الْغَرِيبُ وَ يَنْفُرُ مِنْهُ الْقَرِيبُ؛ از بخيلي بپرهيزيد، پس به درستي که بيگانه او را دشمن مي‌دارد و نزديکان از او فاصله مي‌گيرند (35).

ويژگي ششم) در پايان دوران

در آخرين قسمت دنيا و قبل از ظهور موعود، حوادثي در جهان رخ مي‌دهد. اولياي دين در باب اين‌گونه حوادث سخنان فراواني گفته‌اند و هشدارهايي داده‌اند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اولين هشدار دهنده‌ي جريان‌هاي دهشتناک آخرالزمان هستند: حکومت‌ها جز با کشتار و زور باقي نمي‌مانند، محبّت‌ها تنها از طريق پيروي از هواي نفس فراهم مي‌شود و اغنيا با فخر و بخل روزگار سپري مي‌کنند.
وَ لَا الْغِنَيَّ إِلَّا بِالْفَخْرِ وَ الْبُخْل؛ اغنيا فقط با فخرفروش و بخل‌ورزي روزگار سپري مي‌کنند (36).
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از بيان حوادث آخرالزمان به سختي گريستند.

ويژگي هفتم) بخل و شيعه

آيا شيعه مي‌تواند بخيل باشد؟ آيا خست با پيروي از حضرت علي (عليه‌السلام) سازگار است؟ و آيا سخاوت، از ويژگي‌هاي بارز امام اول شيعيان (عليه‌السلام) نيست؟
شکي در اين نيست که يکي از بارزترين ويژگي‌هاي مولا علي (عليه‌السلام) صفت بخشندگي است. اين خصيصه در تمام اولاد طاهرينشان جريان داشته است. اين صفت به صورت طبيعي بايد در پيروان ايشان نيز جاري و برجسته باشد. پس کسي نمي‌تواند مدّعي تشيّع باشد اما بخل ورزد. امام صادق (عليه‌السلام) در باب خصلت‌هاي سه‌گانه‌ي شيعيان اين‌گونه فرمودند:
در ميان شيعيان، بخيل وجود ندارد (37).
حضرت رضا (عليه‌السلام) فرمودند:
جمع مال با بُخل سازگاري ندارد (38).
علي بن شعيب بيان مي‌کند که روزي محضر علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) وارد شديم و از آن حضرت درباره‌ي بهترين زندگي‌ها پرسيديم. حضرت در پاسخ فرمودند:
بهترين زندگي‌ها از آن کسي است که ديگران را در زندگي خود شريک کند (انفاق کند). بدترين زندگي‌ها از آن کسي است که ديگري را در زندگي خود شريک نکند. اي علي! بدترين مردم کسي است که بخشش نکند و تنهايي به خود و به ديگران آزار رساند (39).

ه‍) پيروي از هواي نفس

درون هر انساني هواهاي نفساني فراواني وجود دارد، کساني که از نفس اماره پيروي و به اقتضاي نفس عمل کنند، در روابط اجتماعي با مشکلات و معضلاتي روبرو مي‌شوند. مناسبات اجتماعي سالم در گرو پاکي درون و عدم تبعيّت از هواي نفس است.
از نظر امام هشتم شيعيان (عليه‌السلام) مردانگي آن است که انسان از هواي نفس تبعيّت نکند و نيروهاي دروني خود را در راستاي کسب رضايت خدا مصرف کند. هر کس در اين زمينه سختي کشد يا ذلتي دريافت کند، خداوند آن را با دوام نعمت جبران مي‌کند (40).
ابن الحسن الرضا (عليه‌السلام) براي نهي از تبعيت هواي نفس اين‌گونه فرمودند:
إِيَّاکَ وُ الْمُرْتَقَي الصَّعْبَ إِذَا کَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً - وَ إِيَّاکَ أَنْ تُتْبِعَ النَّفْسَ هَوَاهَا فَإِنَّ فِي هَوَاهَا رَدَاهَا؛ بپرهيز از نردباني که بالا رفتنش آسان است. نفس سرکش را به ميل و خواهش خود رها نکن، زيرا نابودي‌اش در خواهش آن است (41).
حضرت رضا (عليه‌السلام) ميان گناه و بلاياي تلخ، ارتباطي برقرار فرمودند (42).
امام رضا (عليه‌السلام) در مورد لزوم اجتناب از معاصي و هواي نفس اين‌گونه اشاره کردند:
مَنْ اجْتَنَبَ مَا وَعَدَ اللهُ عَلَيْهِ النَّارَ کَفَّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ إِذَا کَانَ مُؤْمِنا؛ کسي که از چيزي که خداوند در مورد آن وعده‌ي جهنم داده است در حالي که مؤمن است اجتناب و دوري کند، حداوند گناهان وي را از بين مي‌برد (43).
حاصل آنکه اسلام بر تکامل جامعه تأکيد مي‌کند. تحوّل و اصلاح جامعه چيزي جز تنظيم روابط اجتماعي در مسير کمال مطلوب نخواهد بود. در اين راستا، احسان، خو‌ش‌بيني، زهدورزي، صداقت، بردباري، فداکاري و گذشت نقشي اساسي ايفا مي‌کنند، چنان که مؤمنان بايد از پرخاشگري، دروغ‌گويي، آزار رساندن، بُخل‌ورزي و پيروي از هواي نفس اجتناب کرده و تقوا پيشه سازند.
در بينش اسلامي، زندگي دنيوي، مقدمه‌ي آخرت است. در ارتباط با دنيا بايد به مصالح معنوي و اخروي توجّه کرد. در صورت تزاحم، بايد رضايت خدا را بر رضايت مردم ترجيح داد. اسلام با استقلال، عزت و حرمت نفس گره خورده است. نظام اجتماعي ديني بر تقوا استوار شده است. هر کس بخواهد مهم‌ترين و کاراترين معيار را در تنظيم روابط اجتماعي سالم در فرمايش‌هاي امام رضا (عليه‌السلام) ببيند، به اين حديث نوراني توجه کند (44):
چيزي را براي خود بپسند که براي ديگران مي‌پسندي و چيزي را که براي خودت نمي‌پسندي، براي ديگران نيز نپسند.

پي‌نوشت‌ها:

1. آل عمران / 134.
2. مجلسي، بحارالانوار، ج 68، ص 417.
3. آل عمران / 134-133.
4. حلّي، العدد القوية، ص 292.
5. طبرسي، مشکاة الانوار، ص 216.
6. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه‌السلام)، ج 1، ص 275؛ صدوق، الخصال، ص 267؛ نوري، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 124.
7. طريحي، مجمع البحرين، ج 3، ص 345.
8. آمدي، غررالحکم، ص 458.
9. مجلسي، بحارالانوار، ج 69، ص 262؛ نوري، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 84.
10. مفيد، الامالي، ص 310؛ طوسي، الامالي، ص 79؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 70، ص 373؛ نوري، مستدرک الوسائل، ج 6، ص 188.
11. اربلي، کشف الغمة، ج 2، ص 165؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 203.
12. طوسي، تهذيب، ج 2، ص 221.
13. ديلمي، ارشاد القلوب، ج 1، ص 136.
14. حرّاني، تحف العقول، ص 68.
15. صابري يزدي، الحکم الزاهرة، ص 680.
16. ورام، تنبيه الخواطر، ص 170.
17. کراجکي، معدن الجواهر، ص 26.
18. آمدي، تصنيف غررالحکم، ص 292.
19. حراني، تحف العقول، ص 200.
20. آمدي، تصنيف غررالحکم، ص 292.
21. صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 527.
22. عطار نيشابوري، پندنامه.
23. محمد / 38.
24. طبرسي، مجمع البيان، ج 9، ص 163؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 28، ص 64؛ کاشاني، منهج الصادقين، ج 8، ص 356؛ لاهيجي، تفسير شريف لاهيجي، ج 4، ص 181؛ صافي، تفسير صافي، ج 5، ص 31؛ طباطبايي، الميزان، ج 18، ص 249.
25. فصلت / 8.
26. طوسي، التبيان، ج 9، ص 107؛ کاشاني، زبدة التفاسير، ج 5، ص 78؛ ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 25، ص 15؛ ثعالبي، جواهر الحسان، ج 5، ص 126.
27. احزاب / 19.
28. صدوق،‌ الامالي، ص 258.
29. کمره‌اي، ترجمه الامالي، ص 258.
30. حرّاني، تحف العقول، ص 129؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 245.
31. صدوق، الخصال، ج 1، ص 102.
32. آمدي، غررالحکم، ص 166.
33. آمدي، تصنيف غررالحکم، ص 294.
34. همان، ص 293.
35. همان، ص 294.
36. ورام، تنبيه الخواطر، ج 1، ص 128.
37. صدوق، الخصال، ج 1، ص 131.
38. صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه‌السلام)، ج 1، ص 276؛ طبرسي، مشکاة الانوار، ص 271؛ حويزي، نورالثقلين، ج 5، ص 668.
39. حرّاني، تحف العقول، ص 448.
40. طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 159؛ حرّ عاملي، اثبات الهداة، ج 3، ص 761؛ نوري، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 264.
41. طبرسي، مشکاة الانوار، ص 260.
42. کليني، الکافي، ج 2، ص 276؛ طوسي، الامالي، ص 228.
43. صدوق، ثواب الاعمال، ص 130؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 76، ص 12؛ حويزي، نورالثقلين، ج 1، ص 473.
44. صدوق، عيون اخبار الرضا (عليه‌السلام)، ج 2، ص 65.

منبع مقاله :
فعّالي، محمدتقي؛ (تابستان 1394)، سبک زندگي رضوي (2) - مناسبات اجتماعي، مشهد: انتشارات بنياد بين‌المللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.